برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه، شرح خطبه 170
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 05-03-99
بسم الله الرحمن الرحيم
، خطبه 190، «أَحْمَدُهُ شُكْراً لِإِنْعَامِهِ وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى وَظَائِفِ حُقُوقِهِ عَزِيزَ الْجُنْدِ عَظِيمَ الْمَجْد» حمد خدا ميگويم، براي سپاس نعمتهاي پروردگار، يک حديثي را شيخ صدوق نقل ميکند، کسي از آقا اميرالمؤمنين سؤال کرد الحمدلله يعني چه؟ حضرت فرمود: «هُوَ أَنْ عَرَّفَ عِبَادَهُ بَعْضَ نِعَمِهِ» خدا بعضي نعمتهايش را نشان بندگان داد. چون نميتوانيم همه نعمتهاي الهي را بشناسيم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) نعمتهاي الهي قابل شمارش نيست.
چون قابل شمارش نيست يک دورنمايي از نعمتهاي خدا را ميدانيم، حضرت فرمودند: لذا خدا فرمود: اينطور بگوييد «قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْنَا رَبُّ الْعَالَمِينَ» خدايا همين نعمتهايي که به ما دادي، چه کسي تفسيرش را ميداند؟ يکوقتي مثال زدم در اين حوادث گاهي يک کسي قلب و کليه، دريافت ميکند از کسي که در مرگ مغزي حادثه ديده است. ميگويد: من تا آخر عمر نوکري شما را ميکنم، کليه و قلبي که اگر هديه نميدادند بايد خاک ميکردند. ولي اين ميگويد: تا آخر عمر نوکري شما را ميکنم؟ ما چقدر از خدا نعمت دريافت کرديم؟ لذا اميرالمؤمنين فرمود: چون ما اجمالاً نعمتهاي خدا را نميتوانيم بشماريم، لذا سربسته گفته شما «الحمدلله رب العالمين» بگوييد.
«وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى وَظَائِفِ حُقُوقِهِ» از خدا ميخواهيم به ما کمک کند واجبات را انجام بدهيم. براي انجام واجبات از پرورگار بايد کمک بخواهيم. «عَزِيزَ الْجُنْدِ عَظِيمَ الْمَجْد» پروردگاري که لشگرش شکست ناپذير هستند. پروردگاري که مجد و عظمتش بزرگ است. «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ» پيامبري که مردم را به طاعت الهي دعوت کرد. «وَ قَاهَرَ أَعْدَاءَهُ جِهَاداً عَنْ دِينِهِ» با دشمنان خدا بخاطر دين الهي جهاد کرد و پيروز شد. «لَا يَثْنِيهِ عَنْ ذَلِكَ اجْتِمَاعٌ عَلَى تَكْذِيبِهِ وَ الْتِمَاسٌ لِإِطْفَاءِ نُورِه» اميرمؤمنان(ع) هر بار نام پيامبر را ميآورند يک اوصاف خاصي را بيان ميکند.
پيامبري که بخاطر اينکه همه تکذيبش کردند، او را از راه خودش منصرف نکرد. اينکه همه تلاش ميکردند نور اسلام را خاموش کنند، سبب عقب نشيني پيامبر نشد. «أَيُّهَا النَّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» (نهج البلاغه، حكمت 201) نترسيد، اگر مسير، مسير هدايت است از کم بودن نترسيد.
«فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللَّهِ» دعوت به تقواي الهي، به ريسمان الهي چنگ بزنيد. «فَإِنَّ لَهَا حَبْلًا وَثِيقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ» تقوا را حضرت دو تشبيه کردند، 1- به ريسماني که خيلي دستاويزش محکم است. 2- پناهگاهي که قلهاش خيلي بلند است. بعضي از شارحين نهجالبلاغه تعبير زيبايي کردند و گفتند: اميرالمؤمنين(ع) ميخواهند بفرمايند: يا دنيا را بايد به چاهي خطرناک تشبيه کنيد، ريسماني که انسان از اين چاه نجات پيدا کند، تقواي الهي است. يا به يک فضايي که انسان در خطر طوفانها و حوادث هست، بايد يک پناهگاهي باشد که قله بلندي باشد بشود، پناه گرفت. اين اثر تقواست.«وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ» از اينجا سراغ هشدارها نسبت به مرگ ميروند.
اميرالمؤمنين فضاي دنيا طلبي و مسابقهي دنيا که در زمان حضرت پيش آمده بود در برابر فضا حرکت ميکنند، به استقبال مرگ و شدائد مرگ حرکت ميکنند. شارحين نهجالبلاغه توضيح دادند، يعني چه به استقبال برويم. برويم خودکشي کنيم؟ هرکسي يک اجلي دارد، سبقت بگيريد، «بادروا الموت» يعني زاد و توشه آماده کنيد. فرمودند: وسايل پذيرايي را براي سفر آخرت آماده کنيد.
اميرمؤمنان وقتي ميفرمايد به استقبال مرگ برويد، يعني با کار خير به استقبال مرگ برويد. فرمود: کسي که براي امر دنيا کسالت دارد، براي امر آخرت حتماً بي حال تر است. آن کسي که دنبال کسب و کار نميرود حتماً نماز ظهر هم کسالت دارد و نميخواند. هفته گذشته اشاره کردم، اميرالمؤمنين بيشترين کار و تلاش و کوشش و خيرات و صدقات را دارند. يک عبارتي سيد بن طاووس در کشف المحجه نقل کردند. دين نميگويد: مسلمان گدا باشد، مؤمن ثروتمندي که از حلال تهيه کرده باشد، امامي که ثروتمند باشد خيلي بهتر ميتواند به مردم کمک کند.
سيد بن طاووس فرمود: «تَزَوَّجْتُ فَاطِمَةَ» من با فاطمه(س) ازدواج کردم، «وَ مَا لِي وَ لَهَا فِرَاشٌ» فرش زير پا نداشتيم. ولي در اين 25 سال خانه نشيني، عمران و آباداني و کشاورزي و نخلستانها حضرت به جايي رسيد که فرمود: اگر صدقاتي که ميدهم بين بني هاشم تقسيم شود به همه ميرسد. گاهي ما يک امام فقير و ناتوان را فکر ميکنيم خوب است، «إِنَّهُ ع وَقَفَ أَمْوَالَهُ» اميرالمؤمنين تمام اموالشان را وقف کردند. «وَ كَانَتْ غَلَّتُهُ أَرْبَعِينَ أَلْفَ دِينَارٍ» چهل هزار دينار موقوفات اميرالمؤمنين است. يعني اميرالمؤمنين امروز اگر بود، يک آدم ميليارد بود. از کشاورزي و نخلستان، نه رانت خواري! همين اميرالمؤمنين ميفرمايد: «بادروا الموت»
در کافي مرحوم کليني و من لا يحضر شيخ صدوق هست، امام صادق(ع) فرمود: «إِنِّي لآَخُذُ مِنْ أَحَدِكُمُ الدِّرْهَمَ وَ إِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَالًا مَا أُرِيدُ بِذَلِكَ إِلَّا أَنْ تُطَهَّرُوا» من در ثروت نفر اول مدينه هستم. هيچکسي در ثروت به امام صادق نميرسيد. حضرت در مزرعه کار ميکردند، خسته شده بودند. يک صوفي مسلک آمده گفت: از خدا نميترسي، پسر پيغمبر، اينطور بميري جواب خدا را چه ميدهي؟ حضرت فرمود: اين بهترين حالت است. حضرت کشاورزي ميکردند. يک داستان ديگر در کافي مرحوم کليني هست، اميرالمؤمنين يک روزي از جايي عبور ميکردند. يک عده نشسته بودند. لباس حضرت پاره بود. آنهايي که نشسته بودند، در نوشته مرحوم آيت الله احمدي ديدم که طلحه و زبير بودند.
گفتند: نگاه کن! علي بيچاره فقير است و لباس هم ندارد! طعنه زدند. حضرت اين جمله را شنيدند. حضرت هرسال صدقات و خيرات و موقوفات داشتند، به مأمور صدقات خود فرمودند: مگر هرسال خرما را به فقرا نميدادي، امسال نده. خرما را تبديل به پول کن، يک نقشهاي دارم. تمام خرماها را فروختند، تبديل به درهم کردند. فرمودند: درهمها را مخفي کنيد و رويش را با خرما بپوشانيد. طلحه و زبير را صدا زد. وقتي آمدند حضرت به خادم خود فرمودند: خرما بياور. وقتي رفت خرما بياورد، پايش را به خرماها زد طوري که پولها سرازير شد. گفتند: اينها چيست؟ يک تپه پول بود. فرمود: اين پولها براي همان کسي است که گفتيد: علي فقير است و ندارد. علي دارد!
شهيد مطهري يک تعبيري در مورد زهد دارند، فرمود: زهد اين است که انسان بيش از همه کار کند و کمتر از همه استفاده کند. داستان سوم براي مرحوم سيد بن طاووس است، از امام باقر(ع) است. فرمود: اميرالمؤمنين در حالي به شهادت رسيدند، «قُبِضَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ ثَمَانُ مِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ» هشتصد هزار درهم مديون بود، مقروض بود و بدهي داشت. مرحوم آيت الله احمدي ميفرمايد: تمام اين بدهيها، يادمان نرود دستگيري کنيم. فشارهاي اقتصادي که آمده به اين زوديها برطرف نميشود. خواهش ميکنم مراقب باشيد. وقتي حضرت به شهادت رسيد، «فَبَاعَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ضَيْعَةً» امام مجتبي دو تا از باغهاي حضرت را فروخت يکي به پانصد هزار درهم، يکي به سيصد هزار درهم و دين حضرت را ادا کردند. چرا حضرت اين کار را نکردند؟ چون حضرت کار توليدي ميکردند.
همين اميرالمؤمنين، امام باقر فرمود: به مردم غذا ميدادند، گوشت و آبگوشت ميدادند ولي خودشان نان ساده ميخوردند. مگر نگفتند: شب نوزدهم سر سفره نان و نمک و شير بود، فرمود: ديدي پدرت اميرالمؤمنين سر سفرهاي باشد که دو خورشت باشد؟! امام باقر فرمود: در طول زندگي آجري روي آجر نگذاشت و چيزي براي خود اضافه نکرد. ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت است، ميگويد: اميرالمؤمنين کسي بود که به خلافت رسيدند، اموال و ثروتها برايشان ميآمد اما بهترين شيريني حضرت خرما بود و لباسش از کرباس بود. بيت المال را جارو ميکرد و نماز ميخواند، ميفرمود: علي را نميتوانيد فريب بدهيد.
کسي که ثروتش چهل هزار دينار موقوفات دارد، هشتصد هزار درهم قرض ميکند به فقرا ميدهد. ما چه کار کرديم؟ آيت الله احمدي ميانجي دو قصه نقل کردند خيلي جالب است. يکي نوشتند مرحوم طيّب داشت رد ميشد از دور ديد بنده خدايي سيد اولاد پيامبر نشسته کنار خيابان اثاثيه مختصري دارد. آمد گفت: چرا روي اين اثاثيه نشستي؟ گفت: من مستأجر بودم ولي صاحبخانه بيرونم کرد. طيّب يک خانهاي خريده بود، هنوز به خانه نرفته بود. اثاث اين سيد را برداشت و به اين خانه برد.
گفت: اين اثاث براي شما، کليد براي شما. فقط يک تقاضا دارم، سيد خواهش ميکنم از مادرت فاطمه بخواه قيامت يک خانه به من بدهد. اينها معامله است. الآن بعضي هستند ميتوانند اين کار را بکنند. در اين اوضاع مستأجرها فريادشان بلند است، اجارهها بالا رفته است. صاحبخانه، روز عيد است، کنار زن و فرزندت نشستي، همين الآن به حق اين حکاياتي که از حضرت شنيدي، به مستأجرت زنگ بزن و بگو من پشيمان شدم. ميخواستم بگويم: اجاره را اضافه کن، نه، همان قبلي باشد. اصلاً اجاره نده اين ماه! به احترام اميرالمؤمنين به مستأجر مغازهات وقت بده. هي ذخيره کردن و در بانک گذاشتن و به سود پول اضافه کردن درست نيست.
يک آقايي در تهران يک خانه خريد، کسي در خانه مينشست. شرط کرد خانه را برايش تخليه کنند، درگير مستأجرهاي قبلي نشود. خانه را که تخليه کرد صاحبخانه آمد ديد يک مادر با چند بچه کنار اثاثيه ايستادند و بچهها کنار مادرشان گريه ميکنند. اين صاحبخانه که خانه را خريده بود، وقتي تخليه کردند، لوازم نو را داخل خانه گذاشت و گفت: به بچهها بگو گريه نکنند. فردا بياييد محضر من سند خانه را به نام شما بزنم. اين لوازمي که شما داشتي به درد نميخورد، اين اثاثيه خوب است! ما ميخواهيم اميرالمؤمنين به فرياد ما برسد بايد قدمي برداريم. حضرت فرمود: به استقبال مرگ برويد، «بادروا الموت» چطور به استقبال مرگ برويم؟ زاد و توشهاش را آماده کنيم.