برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيرهي تربيتي امام صادق عليه السلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 26- 03- 99
بسم الله الرحمن الرحيم
، در آستانهي شهادت وجود مقدس امام صادق هستيم و فردا شب، شب شهادت حضرت هست. امسال يک شرايط ويژهاي داريم ولي هرکس با رعايت مسائل بهداشتي، اگر ميتواند در مراسم شرکت کند. اگر از ائمه ما مثلاً ما دو سه هزار روايت داريم، از امام صادق(ع) سي و هشت هزار حديث داريم و قابل مقايسه نيست. لذا خيلي بايد قدردان حضرت باشيم و بيان معارف ديني آنچه امروز به دست ما رسيده به برکت علمي امام صادق است. به هر شکلي هست ايام شهادت را تعظيم و تکريم کنيم. به چهار ويژگي از زندگي حضرت بپردازيم. ويژگي اول جاذبهي شديد اهلبيت مخصوصاً در زندگاني امام صادق(ع)، اينها در اوج جذب بوديم و جاذبه خيلي قوي بود. قدرت جذب فوق العادهاي داشتند.
اين براي ما امروز الگو هست، حوصله ما خيلي کم شده در دعوت به معارف دين. يکي از اصحاب امام صادق(ع) ميگويد: من برادرزادهاي داشتم که جزء يکي از گروههاي انحرافي و باطل بود. جَهميه کساني بودند که اعتقادات باطلي داشتند از جمله معتقد به جبر بودند، اختياري در افعال نداريم و همه کارهايي که ميکنيم مجبور هستيم. يا مثل مُرجعه ميگفتند: همين که انسان ايمان بياورد، ولو عملي انجام ندهد ايمان کفايت ميکند. لازم نيست عمل صالح داشته باشد. افکار باطلي داشتند. اين صحابه امام صادق ميگويد: برادر زادهاي داشتم که جزء فرقه انحرافي باطل بود.
اتفاقاً تعبير اين برادرزاده اين است که از خبيثهاي گروه انحرافي بود. به من گفت: يکوقتي از امام خود بگير، مگر تو به امام صادق معتقد نيستي. من بيايم مناظره کنم و محکومش کنم. خدمت امام صادق آمدم و گفتم: اين برادرزادهي ما وقت ميخواهد بيايد شما را محکوم کند. حضرت فرمود: مانعي ندارد. ميگويد: رفتم و برگشتم و گفتم: آقا ببخشيد من خيلي ميترسم اين آدم خبيثي است يکوقت جسارت نکند. حضرت فرمود: براي من ميترسي؟ ترسي نداري. هرچه ميخواهد بگويد. محضر امام صادق آمد. حضرت تا نشست يک سؤال از ايشان پرسيدند. اين متحير ماند.
در مناظره که يک فن است، يک دانش مهمي است که آدم با يک جمله ميتواند طرف را مغلوب کند. يک سؤال از او پرسيد در اعتقادات خود، در جوابش ماند، گفت: نميدانم. بروم فکر کنم. رفت يک مدتي فکر کرد و به عمويش گفت: يکوقت ديگر براي ما بگير ببينيم باز ميتوانيم حضرت را مغلوب کنيم؟ دوباره حضرت آمد اين سه سؤال پرسيد. باز هم متحير شد و گفت: بروم جوابش را پيدا کنم. براي سومين بار به عمويش گفت: يکبار ديگر وقت ملاقات بگير.
خدمت امام صادق آمد و گفت: سومين بار است برادرزاده ما وقت ملاقات ميخواهد. حضرت فرمود: مانعي ندارد. فردا بيايد در منطقهاي در کوفه، خدمت امام صادق رفت. بار سوم ديد نه، مثل اينکه اين يک حساب ديگري است و تسليم امام صادق شد. گفت: من بار اول شکست خوردم و بار دوم شکست خوردم. الآن هم شکست خوردم. متوجه شدم مسير من باطل است. بدست امام صادق از آن انحراف و فرقهي انحرافي جدا شد.
اين آقايي که سه مرتبه آمده بود امام را شکست بدهد و نتوانست و به قول عمويش خبيث ترين فرد گروه انحرافي بود. اين آقا نفر اول شاگردان امام صادق(ع) شد، که در مباحث اعتقادي و کلامي و مناظره با مخالفين از اين بالاتر نداريم. اين شخصيت کسي نيست جز هشام بن حکم که به جايي رسيد راوي صدها حديث از امام صادق است و دهها کتاب از او به جاي مانده است. استاد مناظره شد. شيخ مفيد درباره او مينويسد که جزء رؤسايي است که امروز تمام حرام وحلالي که به دست ما رسيده به واسطه اين آقا و امثال اوست. همان شخصيتي است که شايد عزيزان اين را شنيده باشند.
يکوقتي امام صادق(ع) در منا نشسته بودند و چشم انتظار آمدن هشام بن حکم بودند. سر ميکشيدند ببينند کي ميآيد، وقتي آمد و مناظره بسيار جالبي کرد که مجال نيست. امام صادق درباره او فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده» اين يار و ياور ماست با فکر و زبان و همه وجودش. هرکس به دنبال هشام برود تابع هشام باشد تابع ماست و هرکس با او مخالفت کند، با ما دشمن است. در تاريخ هست آنقدر حضرت خوشحال شدند حتي دندانهاي مبارک حضرت پيدا ميشد وقتي مناظره هشام را ميديد.
چون عمر طولاني داشت و زمان امام کاظم و امام رضا(ع) بود، هارون يکوقتي از او دعوت کرد در مناظرهاي شرکت کند، در آن مناظره هارون پشت پرده نشسته بود و مناظره را گوش ميکرد. چنان هشام بن حکم در آن جلسه غالب شد، هارون الرشيد گفت: زبان هشام از هزار شمشير برندهتر، مؤثرتر است. هارون در آن جلسه خيلي عصباني بود. چون بحث امامت پيش آمد. ناچار شد مدتي مخفي زندگي کرد و قصد جانش را کردند و همين باعث مرگش شد. امام صادق از کسي که نفر اول فرقه انحرافي است کسي را ميسازد که نفر اول مناظرات و مباحثات کلامي و اعتقادي امام صادق(ع) است.
در منابع قديمي ما هست، يکي از اصحاب امام صادق به نام عامر بن عبدالله، ميگويد: نشسته بودم. يکوقت کسي آمد. اين صحابي که بعدها آدم خوب ميشود مرا ديد و به من گلايه کرد و گفت: تو رفتي عليه من نزد امام صادق صحبت کردي؟ گفت: نه، چيزي نگفتم. همين مقدار بگويم که از امام صادق سؤال کردم آيا شراب حرام است؟ حضرت فرمود: حرام است ولي فلاني دارد ميخورد. گفت: من نگفتم امام فرمود تو ميخوري! همين جمله امام عجيب در او تحول ايجاد کرد که حجت و ولي خدا خبر دارد. امام ميدانست اين مسير هدايتش در همين مسير است.
همين جمله را که شنيد گفت: توبه ميکنم. به درجهاي رسيد که من نام نميبرم. در حالات يکي از علما ديدم، يکوقتي گفته بودند: فلاني شراب ميخورد. شما دستوري نداريد به او بگوييم: ترک کند. فرمود: به او بگوييد: از اين به بعد هروقت ميخواهد بخورد، بخورد. ولي بسم الله بگويد و بخورد. به او ميگويند، بار ديگر که آمد شراب بخورد، بسم الله گفت، خجالت کشيد و همين باعث ترکش شد. گاهي يک سخن اثر دارد. اين جاذبه امام است. امام با يک گزارش و لطافتي که بلد هستند مسير زندگي را عوض ميکنند.
نمونه سوم چند نفر از اصحاب خوب امام صادق(ع)، زراره، محمد بن مسلم و ابوبصير يک نامه براي حضرت نوشتند. اينها جزء ردههاي اول اصحاب امام صادق هستند. محمد بن مسلم که اين هفته تجليل از اين بزرگوار هست، بيشترين رواياتي که از امام صادق به ما رسيده از محمد بن مسلم است. بسيار جليل القدر است. در سند بيش از شش هزار حديث حضور دارد. يک نامه به امام صادق نوشتند و گفتند: شما در مدينه هستيد و ما در کوفه هستيم، يکي از اصحاب شما در کوفه هست، يک کارهايي دارد که ما گلايه داريم. از جناب مفضّل گلايه کرده بودند.
مفضل از اصحاب درجه يک امام صادق است. توحيد مفضل که حضرت چهار روز در خانه درس توحيد به او دادند. جزء اصحاب خاص حضرت است. نامه نوشتند و از مفضل شکايت کردند، «إن المفضل يجالس الشطار، و أصحاب الحمام، و قوما يشربون شرابا» اين صحابي درجه يک شما در کوفه با آدمهاي ناباب نشست و برخاست دارد. شما به مفضل تذکر بده با اينها رفت و آمد نکند. حضرت براي اصحابشان نامه نوشتند، براي زراره، براي ابوبصير، فرمودند: نامه مرا به مفضل بدهيد. خوشحال شدند و فکر کردند متن نامه سرزنش است.
نامه را به مفضل دادند، مفضل نامه را باز کرد و امام صادق چيزي در مورد موضوع ننوشته بود، ما يکسري چيزهايي لازم داريم براي ما در کوفه خريداري کن. مفضل نامه را خواند و ديد پول سنگيني است. به زراره داد و گفت: اين نامه را بخوان. زراره نامه را خواند، امام صادق سي هزار درهم، پنجاه هزار درهم پول نياز دارد. به بغل دستياش محمد بن مسلم داد. او هم خواند و به بغل دستياش داد. روايت اين است که گفتند: ما چنين پولي نداريم بدهيم.
باشد بررسي کنيم. نامه را به مفضل دادند و گفتند: در توان ما نيست و جا خوردند! گفتند برويم. مفضل گفت: تا اينجا آمديد، ناهار بمانيد. مفضل بيرون آمد و نزد رفقاي ناباب خود، لاتهاي شهر رفت! گفت: امام صادق نامهاي نوشته و پنجاه هزار درهم پول نياز دارد. گفتند: چشم! آقا جان بخواهد، پول چيزي نيست. مفضل پولها را آورد و ديد اينها هنوز سر سفره ناهار هستند. گفت: حضرت چقدر پول ميخواست؟ پنجاه هزار درهم را آوردم!
امام صادق نميخواهد کار جوانهاي لا ابالي را تأييد کند. اينها حاضر هستند از مال و جانشان براي امام سرمايهگذاري کنند. شما هنر داري نقاط ضعفش را برطرف کن. امام صادق به اصحاب ديگرش فرمود: کار مفضل درست است. سيرهي پيامبر ما اين است، اگر در همين عنوان اول جاذبه اهلبيت صحبت کنيم دهها نمونه بحث داريم. يکوقت گفتيم: زني از مکه به نام ساره، در تفسير فرات هست. زني از مکه به مدينه خدمت پيامبر رسيد و درخواست کمک مالي کرد. حضرت فرمود: هجرت کردي و مسلمان شدي و آمدي؟ گفت: نه، همان زن کافري که بودم هستم.
حضرت فرمود: مگر جوانهاي مکه ادارهات نميکنند؟ چرا جوانهاي مکه ادارهاش کنند؟ چون اين زني بود که در جلسات عياشي مکه آوازه خوان بود. گفت: نه، بعد از جنگ بدر جلسات تعطيل شده است. حضرت نفرمود: به جهنم! از گرسنگي بمير! گرسنه و گرفتار است و پناه آورده است. روايت دارد به غريبهها حواله ندادند و به قوم خود فرمودند: ادارهاش کنيد. لباس و پوشاک و مسکن و خرجي دادند.
شيخ بهايي کتابي دارد، استاد علامه مجلسي اول است. مرحوم شيخ بهايي مينويسد: امام صادق در کوچههاي مدينه حرکت ميکرد، سيد حِميري را ديد که ظرف شراب در دست به خانه ميرود. سيد حميري آدمي است که ميگفت: اگر کسي بتواند در مورد اميرالمؤمنين فضيلتي بگويد که من در قالب شعر نياورده باشم، جايزه ميدهم. خيلي مهم است آن هم در دوران بني اميه و بني عباس، يعني در يک کلمه چوب دارش به دوشش بود. با همه خوبيهايش يک اشکال بزرگ در زندگي داشت. امام صادق او را با ظرف شرابي ديد. حضرت فرمود: چه در ظرف داري؟ گفت: شير است. حضرت فرمود: شير است. يک مقدار از شيرت در دست من بريز. ظرف را سرازير کرد، شير بود. ظرف شراب مرا امام صادق با يک نگاه تبديل به شير کرد که من خجالت نکشم.
داستان امام باقر و مرد شامي را گفتيم، آدمي که صريحاً به امام باقر ميگويد: اگر من جلسه شما ميآيم فقط جاذبه اخلاق شماست و الا از نظر فکري من شما را قبول ندارم. ما تربيت يافته مکتب شام هستيم. ما اعتقاد داريم کسي بخواهد مطيع خدا و رسول باشد بايد دشمن شما باشد. حضرت فرمود: باشد بيا. آمد از دنيا رفت، روزي که از دنيا رفت به امام باقر گفتند: اين بيچاره وصيت کرده که شما نماز ميت بخواني. شامي تربيت يافته مکتب بني اميه به امام باقر(ع) وصيت کرد که بيا نماز بخوان. مرحوم شيخ طوسي در امالي نقل ميکند، امام باقر(ع) آمدند و فرمودند: اين نمرده و از دنيا نرفته است.
در مسجد مدينه دعا و نماز خواندند و دعا کردند و منزل اين مرد شامي آمد و فرمود: مرد شامي کو؟ گفتند: کفنش کرديم و شما نماز بخوان. فرمود: نمرده، چرا کفنش کرديد؟ يا شامي بلند شو! آقا تکان خورد و بلند شد. حضرت فرمود: چيزي به او بدهيد بخورد و مرده را زنده کرد. آنوقت از بهترين اصحاب امام باقر شده است. کسي به امام باقر ميگويد: من به اندازه کسي را بيشتر دشمن ندارم.
عنوان دوم؛ امام صادق(ع) سختي اداره حکومت دين را ياد اصحاب خود ميدادند. همين مفضل که از اصحاب خوب امام صادق است. ميگويد: داشتيم طواف ميکرديم، حضرت نگاهي به من کردند و فرمودند: مفضل چرا غمگين و افسرده هستي، غصهدار هستي؟ مفضل گفت: در حال طواف فکر ميکردم که حکومت دست بني عباس است. اينها خيلي به امام صادق ظلم کردند. کاش حکومت دست شما بود.
در طواف غصه خوردم و ناراحت شدم! تا اين جمله را گفتم، امام فرمود: «يا مُفَضَّل، لَوْ كَانَ ذَاكَ، مَا كَانَ إِلَّا سِيَاسَةَ اللَّيْلِ، و سِيَاحَةَ النَّهَارِ» امروز اينها ظلم کردند و حکومت را از ما گرفتند، ولي ميداني اگر دست ما بود بايد چه ميکرديم؟ شب تا صبح بايد مينشستيم براي اداره حکومت برنامهريزي ميکرديم. صبح تا شب ميگشتيم گرفتاريهاي مردم را برطرف ميکرديم. «و لُبْسَ الْخَشِنِ، و أَكْلَ الْجَشِبِ شِبْهَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ إِلَّا فَالنَّارُ» بايد شب تا صبح برنامهريزي ميکرديم، صبح تا شب ميگشتيم، سادهترين لباسها را مانند جدمان اميرالمؤمنين استفاده ميکرديم، و الا آتش سراغ ما ميآمد. «فَزُوِيَ ذَلِكَ عَنَّا فَصِرْنَا نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ هَلْ رَأَيْتَ ظُلَامَةً جَعَلَهَا اللَّهُ نِعْمَةً مِثْلَ هَذَا» به ما ظلم کردند ولي اين ظلم امروز ظلمي است که ما سختيهاي آن زمان را نداريم ولي بدان اگر اين ظلمها نبود، حکومت ديني به اين آساني است.
ابوموسي اشعري ميگويد: از اميرالمؤمنين يک سؤالي کردم و گفتم: کسي چنين جرم و جنايتي مرتکب شده است. حکم فقهي و شرعي چيست؟ اميرالمؤمنين فرمود: من قلمرو حکومت خودم را خوب ميشناسم. در حکومت من اين مدل جرم و جنايت امکان ندارد پيش بيايد. گفت: پس بگذاريد صادقانه بگويم. سؤال را معاويه از شام فرستاده و گفته از علي بن ابي طالب بپرس. امام صادق فرمود: اگر حکومت ديني دست ما بود اينطور بود. يادمان باشد امروز که اين حکومت ديني دست ما هست، ما مسئوليت داريم. عمار يکي از اصحاب حضرت است.
از امام صادق سؤال کرد: ميشود محرمات را براي من بشماريد؟ حضرت فرمود: يکي دو تا نيست. پول شراب، از چيزهاي حرام است. اگر کسي معاذ الله در مسير فحشاء درآمد داشته باشد. گفت: چرا سراغ اين موارد رفتيد؟ اگر يک قاضي رشوه بگيرد حرام نيست؟ فرمود: يا عمار، چه ميگويي؟ آن کفر است. اين حديث را شيخ انصاري در بحث رشوه در مکاسب محرمه به عنوان نمونه آورده است. هر منکري، منکر است ولي درجات منکر يادمان باشد. بدحجابي منکر است. شرابخواري منکر است. فحشاء منکر است. اخيراً در رسانه ملي مطالبهگري را مشاهده کردم و بسيار پسنديدم. اينکه بعضي مشکلات اقتصادي و اجتماعي را ريشهاي گزارش تهيه کردند، خيلي مؤثر است. رسانه ملي در اين موضوع نقش مهمي دارد.
امام صادق يک نامه مفصلي به والي اهواز نوشتند. والي اهواز به امام نوشت که من استاندار اهواز شدم، مرا نصيحت کنيد. حضرت فرمود: خيلي خوشحال و خيلي ناراحت شدم. ناراحت شدم مبادا اگر يکوقت مراجعه کنندهها را تحويل نگيري، بوي بهشت به مشام تو نميرسد. خوشحال شدم بلکه گرفتاري مردم را برطرف کنم. حضرت نوشتند: بدان نجات تو در اين است که خون بيگناه نريزي. آزار تو به مردم نرسد. مردم اذيت نشوند و راحت باشند. با مردم مدارا کن. خوش برخورد باش. شديد باش ولي زور نگو.
خيليها نوشته بودند در مورد مستأجرها صحبت کرديد، صاحبخانه ما با ما مدارا کرده است، کرايه را زياد نکرده است. ما واقعاً تشکر ميکنيم. از کارهايي که در سيره تربيتي حضرت هست، در حالات امام صادق هست که فرمود: «و إِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَالًا» من جزء نفرهاي اول ثروتمندان مدينه هستم. امام صادق در اثر کار و تلاش و عمران و کشاورزي و آباداني که داشتند، ولي حضرت فرمود: «مَا مَنْزِلَةُ الدُّنْيَا مِنْ نَفْسِي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَةِ إِذَا اضْطُرِرْتُ إِلَيْهَا أَكَلْتُ مِنْهَا» ولي در حد اضطرار و ضرورت از دنيا استفاده ميکنم. چطور آدم يکوقت مجبور شود، يک حرامي برايش حلال ميشود، اگر در گرسنگي بماند و در بياباني گير کند، مردار هم ميتواند بخورد، من اينطور با دنيا رفتار ميکنم.
اگر امام صادق سيره و برنامهاش اين است، ما به اميرالمؤمنين و امام صادق نميرسيم. کسي آمد به امام صادق گفت: پولي از کسي طلب دارم ميخواهم خانهاش را بردارم. فرمود: به خدا پناهت ميدهم. پناه بر خدا که اگر کسي بخاطر بدهي مالي از سرپناهش بيرونش کنند. اگر از کسي طلب داريم، رهنش را نتوانسته بدهد، به احترام حضرت زهرا، به احترام امام صادق، بخاطر خدا، کوتاه بياييد تا از اين بحران عبور کنيم.