پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهج‌البلاغه، شرح خطبه 57
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 02- 04-99
 بسم الله الرحمن الرحيم

، خطبه‌ي 57 نهج‌البلاغه‌ي اميرالمؤمنين(ع)، «أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ‏ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ» حضرت از آينده خبر مي‌دهند،فرمودند: بعد از من کسي بر شما حاکم مي‌شود که آدم رحب البُلغوم، آدمي که گشاده گلو است. مندحق البطن، برآمده شکم هست. آدم پرخور، «يَأْكُلُ مَا يَجِدُ» هرچه پيدا کند مي‌خورد، «وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ» چيزي هم پيدا نکند دنبالش مي‌رود تا پيدا کند. «فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي» اين آدمي که شکم باره است، بر شما حاکم خواهد شد، به شما فرمان مي‌دهد مرا سَب کنيد، به من دشنام بدهيد.

«وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي» از من اعلام برائت کنيد. «فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي» عيبي ندارد. اگر مجبورتان کردند، جانتان در خطر است، به من دشنام بدهيد و خودتان را نجات بدهيد. «فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ» شما نجات پيدا مي‌کنيد. اين براي من رشد است و با دشنام به من چيزي از من کم نمي‌شود. «وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي» ولي قلباً از من اعلام برائت نمي‌کنيد و من در دل شما هستم. «فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ» ولادت من با فطرت ديني هست و من در ايمان و هجرت مقدم بر همه هستم. اول مؤمن به رسول خدا اميرالمؤمنين است. اولين مهاجر اميرالمؤمنين است. پي آن کسي که بر شما حاکم مي‌شود با اين ويژگي‌ها و به شما فرمان سَبّ مرا مي‌دهد، نگران نباشيد. اين خلاصه ترجمه خطبه 57 نهج‌البلاغه است.


اما اينکه اين شخص که حضرت از او خبر مي‌دهند، کيست. ابن ابي الحديد مي‌گويد: چند نظريه هست. بعضي گفتند: حجاج است، حجاج بن يوسف ثقفي است، بعضي گفتند: مغيره است، بعضي مي‌گويد: زياد است. پدر ابن زياد که در کربلا سيد الشهداء را به قتل رساند. ابن ابي الحديد مي‌گويد: قرائن تاريخ و قرائت کلام حضرت نشان مي‌دهد به هيچ کدام از اينها تطبيق ندارد. آن کسي که اين ويژگي‌ها درباره او بود که مردم را وادار به سبّ اميرالمؤمنين مي‌کرد، حاکم بر مردم بود، مخصوصاً حضرت معرفي مي‌کند به آدم پرخوري که سير نمي‌شود، معاويه است. اين ويژگي‌ها در او هست.


در تاريخ هست وقتي معاويه سر سفره مي‌نشست، خسته مي‌شد. ابن ابي الحديد نقل مي‌کند اين به دليل آن جمله‌اي است که پيامبر خدا فرمود و در تاريخ معروف است. يک کسي حاکم مي‌شود که به شما مي‌گويد: از علي بن ابي طالب اعلام برائت کنيد. ابن ابي الحديد مي‌گويد: «و لو لا أن‏ لله‏ تعالى في هذا الرجل سرا» اگر نبود بين علي و خدا سرّي است، نبايد يک حديث در فضايل اميرالمؤمنين به ما مي‌رسيد. دشمنان از دشمني و دوستان از ترس، احمد حنبل در کتاب «فضايل الصحابه» روايات فراواني در منابع عامه و سني آورده است.

مي‌گويد: معلوم مي‌شود بين خدا و علي رمزي است. «يعلمه من يعلمه» اگر رئيس يک قريه با کسي دشمن شود، بگويد: کسي حق ندارد اسم او را بياورد، نامش فراموش مي‌شود. آنوقت حاکماني که حکومت بر خليفه مسلمين داشتند، معاويه خليفه مسلمين بود، اجازه نمي‌داد کسي فضايل اميرالمؤمنين را بگويد. مرحوم علامه اميني در الغدير دارند که در تمام نماز جمعه‌ها به اميرالمؤمنين دشنام مي‌دادند ولي اين رمزي بين اميرالمؤمنين و خداي متعال است.


ساليان سال اين داستان بود تا زمان عمر بن عبدالعزيز که يکي از کارهاي عمر بن عبدالعزيز اين بود که سبّ از اميرالمؤمنين را برداشت. نقشه‌اي ريخت، براي مردمي که دشنام به اميرالمؤمنين برايشان عادت شده بود، يک مرتبه برداشتن سخت بود. کار خوبي که عمر بن عبدالعزيز کرد اين بود که سبّ اميرالمؤمنين را از خطبه‌هاي نماز جمعه برداشت. پيامبر خدا فرمود: هرکس به اميرالمؤمنين دشنام بدهد به من دشنام داده است.

يکوقت ابن عباس در مسجدالحرام بود. اواخر عمرش نابينا بود. ديد جمعي نشستند و به اميرالمؤمنين دشنام مي‌دهند. گفت: مرا برگردانيد. چشمش نمي‌ديد. نگفت: چه کسي به علي دشنام داد؟ گفت: که بود به خدا دشنام مي‌داد؟ گفتند: معاذ الله، فرمود: چه کسي به پيامبر دشنام داد؟ گفتند: معاذ الله! فرمود: چه کسي به علي دشنام داد؟ گفتند: ما بوديم! گفت: من شنيدم از پيامبر که «مَنْ‏ سَبَ‏ عَلِيّاً ع فَقَدْ سَبَّنِي».


در اسلام و قرآن يک بابي داريم، باب تقيه، چرا اميرالمؤمنين فرمود: اگر گفتند به من دشنام بدهيد، بدهيد؟ تقيه بحث قرآني است. بحثي نيست که براي شيعيان باشد. در سوره مبارکه نحل آيه 106، داستان جناب عمار و پدر و مادرش، ياسر و سميه را اينقدر شکنجه دادند، گفتند: بعد از پيامبر اعلام بيزاري کنيد، آنها نکردند تا شهيد شدند. نوبت به عمار رسيد، به زبان اعلام بيزاري کرد و رهايش کردند. تقيه کرد. خدمت رسول خدا رسيد، با چشم گريان، گفت: يا رسول خدا نمي‌دانم کارم اشتباه بود يا نه؟ پدر و مادرم را شهيد کردند، من نجات پيدا کردم. فرمود: خدا رحمتشان کند، تو کار خوبي کردي.

اين آيه نازل شد «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ‏ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ» دلش ايمان است، مجبورش کردند چيزي بگويد، اشکال ندارد بگويد. در سوره آل عمران مي‌فرمايد: «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ‏ تُقاةً» (آل‌عمران/28) يا در سوره‌ي مؤمن «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ‏ إِيمانَهُ» (غافر/28) ايمانش را کتمان مي‌کرد. پيامبر و اهل‌بيت فرمودند: ما گاهي يک مطلبي را و يک اعتقادي را ولو حق است نبايد اظهار کنيم.


داستان بسيار هشدار دهنده‌اي است، از يکي از اصحاب امام صادق(ع) است. گاهي اهل‌بيت اسراري داشتند که نبايد گفته مي‌شد. معلي بن خُنيس، از اصحاب بسيار درجه يک امام صادق است. اين بزرگوار توسط يک ظالمي به نام داود دستگير شد. گفت: من تو را مي‌کشم، مگر اينکه تمام اسامي کساني که با امام صادق در ارتباط هستند را بدهي. گفت: مرا تکه تکه کنيد بهتر است چون من اين کار را نمي‌کنم.

داود او را به شهادت رساند. قبل از شهادت گفت: حالا که مرا مي‌کشيد بگذاريد ميان جماعت مردم بروم و اين امانت‌ها را بگويم براي کيست. جمعيت که جمع شدند، گفت: ايها الناس، شاهد باشيد. هرچه من پول دارم همه براي امام صادق است. تا اينها فهميدند نقشه بوده همانجا زدند و او را به شهادت رساندند.

امام صادق خيلي ناراحت شدند. فرمود: والله! به خدا قسم من نفرين مي‌کنم کسي که معلي را به شهادت رساند. آن شب امام صادق(ع) در سجده شروع به اين مناجات کرد. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ‏ بِقُوَّتِكَ‏ الْقَوِيَّةِ وَ بِجَلَالِكَ الشَّدِيدِ الَّذِي كُلُّ خَلْقِكَ لَهُ ذَلِيلٌ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ» خدايا همين الآن داود را مجازات کن! امام صادق سر از سجده بر نداشته بودند که خبر هلاکت داود را آوردند.


امام صادق وقتي معلي به شهادت رسيد، فرمود: البته معلي شهيد شد و قاتلش هم کشته شد ولي بايد به شهادت مي‌رسيد. معلي سر نگه دار نبود. حرف‌هاي ما را که اسرار بود، گاهي اين اسرار را فاش مي‌کرد. يکوقت گفتيم که حضرت فرمود: ايمان ده درجه دارد. سلمان درجه اول است. مقداد درجه دوم و عمار درجه سوم است.

مطالبي را به سلمان مي‌گفتند که اگر ابوذر غفاري آن حرف‌ها را مي‌دانست مي‌گفت: سلمان عجب آدمي است! خدا سلمان را بکشد. مقامات اهل بيت و اسراري که اهل‌بيت داشتند، نبايد افشا مي‌شد. معلي نبايد افشاگري مي‌کرد. به حضرت گفتند: اگر افشاء سرّ اهل‌بيت را کرده چطور شهيد شده است؟مرحوم ملاصدرا شرحي بر کافي شريف دارند.

اين حديث در کافي هست. ايشان وقتي به شرح اين حديث مي‌رسند مي‌گويند: نمي‌خواهد از مقامات معلي کم کند، يک خطايي کرده که با شهادتش جبران مي‌شود. مسير شهادت ابتلايي بود براي جبران خطايي که کرده بود. گاهي انسان در يک مقام درجه بسيار بالاست ولي حفظ اسرار نمي‌کند، تقيه نمي‌کند و هر حرفي را مي‌زند!


در کافي مرحوم کليني داستاني را ديدم بسيار جالب بود. يکي از اصحاب امام صادق مي‌گويد، حضرت را در کوچه ديدم. رفتم خصوصي خدمت حضرت گفتم: ببخشيد اين کار را کردم. من مريد و مخلص شما هستم. خواستم حفظ ظاهر بکنم و دشمنان نفهمند با شما ارتباط دارم. حضرت فرمود: رحمت خدا بر تو! از يکي از اصحاب گلايه کردند و فرمودند: ديروز يکي با من ملاقات کرد و به جاي اينکه روي گردان باشد، احوالپرسي کرد. چون دوران حکومت حضرت خيلي خفقان بود و سخت بود. ديروز کسي به من سلام کرد و گفت: سلام عليکم يا أباعبدالله!


امام صادق قسم خورد و فرمود: به خدا قسم گاهي در مسجد هستم و مي‌بينم کسي به اميرالمؤمنين دشنام مي‌دهد. بين من و او يک ستون است. من پشت ستون نماز مي‌خوانم و به روي خود نمي‌آورم که شنيدم. نمازم تمام شد با او مصافحه مي‌کنم. از اين روايات خيلي داريم. مرحوم علامه مجلسي در بحار کتابي دارد باب تقيه، بيش از صد حديث نقل کرده است. فرمود: کسي اسرار ما را افشاء کند، «مَنْ أَذَاعَ عَلَيْنَا شَيْئاً مِنْ أَمْرِنَا فَهُوَ كَمَنْ قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يَقْتُلْنَا خَطَاءً» مثل کسي است که عمداً ما را کشته باشد. در کامل الزيارات هست وقتي به زيارت سيدالشهداء مي‌رويم، آداب مفصلي از امام صادق آمده است، چهارده تا از آداب زيارت سيدالشهداء را بيان کردند.

يکي اين است که بر تو باد تقيه! اگر جايي ديدي زمينه مناسب نيست، هر حرفي را نزن! زيارت جامعه کبيره را مي شود براي هر کسي گفت؟ صد هزاران فضيلت براي اميرالمؤمنين و اهل‌بيت هست، همه مقامات اميرالمؤمنين را مي‌شود همه جا بگوييم. اگر مخاطب ما درک لازم را ندارد نبايد بگوييم.


از بحث هفته گذشته، سيره امام صادق دو مطلب باقي ماند. حديث از امام صادق است که جمعي از اصحاب امام صادق خدمت حضرت بودند، شخصي به نام عبدالله بن سنان، گفت: اشکال ندارد، گاهي مي‌گويند: فلاني جن زده شده، طلسم شده است. مي‌شود ذکري برايش بگيريم و کاري کنيم؟ اشکالي ندارد به دعانويس مراجعه کنيم؟ اين روزها زياد اين حرف‌ها را مي‌زنند. امام صادق فرمود: اگر آنچه برايت مي‌نويسد از قرآن است و دعاي قرآني است اشکالي ندارد. يک آقايي به من گفت: من با خانمم مشکل دارم، به من گفتند: طلسم شدي. دو ميليون تومان دادم و مشکل حل نشده است. گفتم: مشکل حل نشد. گفت: با دو ميليون نمي‌شود! چند تا دو ميليون بايد بياوري تا طلسم شما باطل شود.

سرِ و چشم زخم و طلسم واقعيت دارد يا نه؟ اگر واقعيت دارد در چه حدي؟ راه حل چيست؟ چقدر بودند افرادي که گرفتار اين شيادها شدند! امام صادق فرمود: شفاء در قرآن است، غير از قرآن چيزي نداريم. حضرت دو آيه خواندند «وَ نُنَزِّلُ‏ مِنَ‏ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (اسراء/82) «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ‏ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً» (حشر/21) بر کوه نازل کنيد، کوه تحت تأثير قرار مي‌گيرد.


بعضي فکر مي‌کنند علامه مجلسي فقط احاديث را جمع کرد. ايشان در110 جلد، 66 هزار حديث جمع کرده است. اگر فقط مي‌خواست حديث جمع کند، پانصد هزار حديث جمع مي‌کرد. فقط جمع حديث نبوده، بيان روايات و جمع بين آيات و روايات هست. يکي از بزرگان مي‌گفت: اگر مي‌خواهيد عظمت علامه مجسي را بشناسيد، در بحار، کتاب «السماء و العالم» آسمان و جهان، چه مباحث دقيقي را مطرح کردند. بحث سِحر، رؤيا، جن را مفصل مطرح کردند. کلمات حکما و علما و فقها، آيات و روايات را آورده است. در بحث سِحر ايشان چهل صفحه نظرات خودش را مي‌گويد. چرا اينقدر ما گرفتار سحر هستيم؟ اصل سِحر هست يا نه؟ مي‌فرمايد: سِحر بيشتر براي زمان‌هايي بود که انبياء نبودند.

مردم هر جامعه‌اي از پيامبران دور باشند و به گناه آلوده باشند، شيطان تسلط پيدا مي‌کند. تسلط شيطان براي کساني است که از انبياء و کتاب‌هاي آسماني دور باشند. هرچه با قرآن و دعا و ذکر مأنوس شديم تسلط شيطان از بين مي‌رود. راه حل چيست؟ 1- به قرآن پناه ببريد. 2- به دعا پناه ببريد. 3- توکل بر خدا کنيد. 4- اين چيزهايي که در کتاب‌هاي دعا نوشتند، مرحوم محدث قمي همه را نوشتند. باطل و سحر نزد ماست. نرويد پول بدهيد تا سحر و جادوي شما را باطل کنند. سحر اينقدر گسترده نيست که تمام زندگي ما درگير سحر باشد.


حديث از امام باقر است، فرمود: اگر کسي سوره‌ي حمد و قل هو الله او را خوب نکند، هيچ چيز او را خوب نمي‌کند. حديث دوم فرمود: آيت الکرسي بخوانيد. اميرالمؤمنين فرمود از رسول خدا شنيدم که هروقت مشکلي پيدا کرديد، بگو: «بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» خودتان دعا بنويسيد. چهار قل در قرآن هست. قرآن همراهتان باشد. آيت الکرسي را اکثراً حفظ هستيم و شيطاني راهي ندارد که ورود پيدا کند. قصه‌اي را از امام (ره) ديدم. امام مدتي تب داشتند و تبشان قطع نمي‌شد. مرحوم رسولي محلاتي نقل کردند.

دو روز تب امام قطع مي‌شد و دوباره تب مي‌کردند. به امام گفتند: بعضي گفتند شما جادو شديد. ما هرچه دارو بود، مصرف کرديم. امام فرمود: اين حرف‌ها را کنار بگذاريد. من ضد جادو هستم! تب بيماري سراغ آدم مي‌آيد. ما انسان‌ها يکي از اشکالاتمان اين است که مسئوليت پذير نيستيم. دخترمان خواستگارهاي خوبي داشت، سخت‌گيري کرديم و مانده است، گردن سحر و جادو مي‌اندازيم. اگر سحر و جادويي در کار باشد با قرآن و دعا و ذکر و توکل از بين مي‌رود.


مگر حضرت يعقوب به فرزندانش نفرمود: «لا تَدْخُلُوا مِنْ‏ بابٍ‏ واحِدٍ» (يوسف/67) از يک در وارد نشويد. از درهاي مختلف وارد مصر شويد. نگران اين بود که چشم بخورند! آيت الکرسي، «و ان يکاد»، چهار قل، همه اينها درست است. اگر بخواهيم از چشم زخم نجات پيدا کنيم توکل و دعا و ذکر و توسل کنيم. اين کساني که دعانويس هستند، وقتي کاغذي را که به شما دادند را باز مي‌کني هيچ چيزي متوجه نمي‌شوي. خط و خطوطي کشيده که مي‌گويد: تو نمي‌داني، من مي‌دانم! گاهي هم مي‌گويند: باز نکني. اين چه دعايي است که باز کني باطل مي‌شود؟! باطل سِحر نزد ما هست. سراغ قرآن و ادعيه و ذکر برويم و به خدا توکل کنيم. ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله»، «توکلت علي الحيّ الذي لا يموت»، «والحمدلله الذي لم يتخذ ولداً» را بخوانيم.

صدقه هم بسيار مؤثر است. حتي در کنار نوشتن آيات قرآن و ذکر حتماً مؤثر است. گفتيم: شب اول قبر براي ميت چه چيزي مؤثر است؟ امام صادق فرمود: به مرده خود رحم کنيد، با صدقه. صدقه نداشتي نماز ليلة الدفن بخوان. جن از قرآن فراري است. اگر مي‌خواهيد دعا بنويسيد، فقط از قرآن باشد.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group