برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه شرح خطبه 154
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 12- 05-99
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
خطبه 154 از اميرالمؤمنين، «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقا» مباحث امامت را در نهجالبلاغه پيگيري ميکنيم. اميرالمؤمنين ميفرمايد: «نحن الشعار» شعار به لباس زيريني ميگويند که چسبيده به بدن هست و ملازم با انسان هست. اميرالمؤمنين ميفرمايد: ما اهلبيت ملازم با پيامبر بوديم و نزديکترين افراد به پيامبر بوديم. از نظر قرابت و همراهي و صحابي بودن، يکوقتي هارون الرشيد به مدينه آمد و ميخواست افتخار کند ما با پيامبر خدا پسرعمو هستيم.
عباس عموي پيامبر بود، پس ما با پيامبر پسرعمو و قوم و خويش هستيم. در مقابل جمعيت ايستاد و بلند فرياد زد «السلام عليک يا رسول الله، السلام عليک يأبن عم» سلام بر تو پسرعموجان، آقا موسي بن جعفر فرمودند: سلامهايت تمام شد، بگذار من سلام بدهم. حضرت فرمود: «السلام عليک يا رسول الله، السلام عليک يا أبتا» سلام بر تو پدرجان! هارون رو دست خورد و گفت: «ان هذا لهو الفخر» کسي ميخواهد افتخار هم بکند، اينطور افتخار کند که به پيامبر بگويد: پدرجان، کسي پدرجان بگويد کجا و پسرعمو کجا!؟ حضرت فرمود: «نَحْنُ الشِّعَارُ» ما از همه به پيامبر نزديکتر بوديم.
«وَ الْأَصْحَابُ» صحابي پيامبر هم بوديم، «وَ الْخَزَنَةُ» خازن علم پيامبر بوديم. حضرت ميفرمود: من هروقت محضر پيامبر ميرسيدم، اگر من سؤال ميکردم حضرت جواب ميدادند، اگر من سکوت ميکردم حضرت شروع ميکردند به بيان مطلوب، پيامبر خدا دنبال شاگردي مثل اميرالمؤمنين ميگشت، اين شاگرد را پيدا ميکرد، علوم خودش را بيرون ميريخت، اگر اميرمؤمنان سؤال ميکرد، حضرت پاسخ ميداد و اگر نه ابتداي به ساکن، خود پيامبر شروع ميکرد. اميرالمؤمنين از افتخاراتشان اين بود که ميفرمود: من هرروز به محضر پيامبر ميرسيدم و هرشب مجلس خصوصي با پيامبر داشتم. خازن علوم پيامبر «وَ الْأَبْوَابُ» باز در همه منابع عامه و خاصه آمده که پيامبر فرمود: «آنا مدينه العلم و عليٌ بابها» بعد حضرت ميفرمايد: «وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا» کسي بخواهد وارد خانهاي شود بايد از در خانه وارد شود.
«فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقا» اگر کسي از ديوار خانه بالا برود، سارق و دزد است. کسي از در خانه وارد نشود سارق است. هرکس ميخواهد به علم پيامبر برسد بايد از در خانه که اميرالمؤمنين است وارد شود. «فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ» آيات کريمهي قرآن دربارهي اهلبيت نازل شده است، در منابع عامه و خاصه آمده، سيصد آيه قرآن دربارهي اميرالمؤمنين نازل شده است. جلسهاي بود بعضي گفتند: چه کسي ميگويد آيات «هل أتي» در شأن اميرالمؤمنين است؟ ناراحت شد، با اينکه حسکاني از علماي بزرگ اهل سنت است ولي وقتي مظلوميت اميرالمؤمنين را ديد که اينها منکر هستند هجده ايه «هي أتي» در شأن اميرالمؤمنين است، ناراحت شد.
رفت يک کتاب نوشت به اسم شواهد التنزيل، شأن نزولهاي قرآن از سوره حمد تا والناس، 213 آيه با بيش از هزار آيه که اينها در شأن اميرالمؤمنين نازل شده است. اميرالمؤمنين 120 ويژگي داشت که هيچ صحابي نداشت. «وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ» اينها مخزن احکام الهي هستند. «إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا» سخن بگويند صادق هستند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه/119) «وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا» اگر به مصلحتي سکوت بکنند، کسي نميتواند بر اينها سبقت بگيرد. «فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ»
يکي از علماي بزرگ شيعه شخصيتي است به نام قاضي ابوالفتح، معروف به کراجکي، تقريباً هزار سال از وفات اين مرد بزرگوار ميگذرد. شهيد اول وقتي ميخواهد نام او را ببرد، ميگويد: علامه کراجکي، مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه ميگويد: اين از برجستهترين علما و متکلمين شيعه به حساب ميآيد.
شاگرد که بود؟ شاگرد شخصيتهايي مثل شيخ مفيد و سيد مرتضي و شيخ طوسي بود. هشتاد کتاب اين مرد بزرگ تأليف کرد. کتاب معروفش که به اين کتاب مشهور است، کنزالفوائد است. باز جالب است مرحوم علامه مجلسي درباره او ميفرمايد: هم فقيه بوده و هم متکلم بوده، باز مرحوم شيخ حر عاملي ميفرمايد: «عالمٌ متکلمٌ فقيهٌ محدث» علماي بزرگ اهل سنت هم وقتي به شخصيت اين مرد بزرگ رسيدند باز احترام کردند. مثلاً ذهبي در تاريخ الاسلام ميفرمايد: اين بزرگ رافضيها هست. عظمتش قابل انکار نيست. در مورد عظمت علمي و رشتههاي مختلفي که داشته تواضع ميکند و اعتراف ميکند. مرحوم علامه مجلسي ميفرمايد: کنزالفوائد از کتابهايي است که همه از آن استفاده کردند.
ما شخصيتي داريم به اسم قاضي ابوالفتح، عالم بزرگي و شاگرد شيخ مفيد است. اين بزرگوار کتابي دارد به نام «التعجب» ايشان مباحث امامت را مطرح کرده در قالب علامت سؤال و علامت تعجب، اين کتاب ترجمه هم شده است. يکي گنجينه معارف شيعه است، اين بزرگوار اول تا آخر کتابش مينويسد، التعجب من عجيب امرهم، من علامت سوال دارم. اينهايي که اميرالمؤمنين را کنار گذاشتند و خانه نشين کردند، که پيامبر خدا در طول ده سالي که در مدينه حکومت اسلامي تشکيل دادند يکبار هم انتخاب امراي لشگر، رؤسا، ميخواستند اميري انتخاب کنند، يکبار هم به مردم واگذار نکردند. چطور ميشود رسول خدايي که همهجا خودش انتخاب ميکرد، ما بگوييم: اين پيامبر از دنيا رفت ولي يادش نبود بعد از خودش کسي را انتخاب کند. هرکسي يک مذهبي را انتخاب ميکند يک جوابي براي قبر و قيامتش داشته باشد.
در بعضي جنگها پيامبر خدا ميفرمودند: مثلاً در جنگ موته فرمانده شما کيست؟ جناب جعفر بن ابيطالب، فرمود: اگر جعفر به شهادت رسيد چه؟ نفر دوم را باز سهيم ميکنم. زيد بن حارثه، اگر زيد به شهادت رسيد چه؟ نفر سوم عبدالله بن رواحه، يعني حتي سلسله مراتب فرماندهان نظامي بعد از شهادت نفر اول، اگر اول شهيد شد، دوم شهيد شد، تعيين ميکرد. پيامبري که در اين موارد شخصاً ورود کردند و تعيين کردند، آيا ميشود ما بگوييم اين پيامبر يادش نبود؟ اين مهمترين مسأله، آيا يک جنگ، يک غزوه، آيا به پيامبر قريب نود جنگ تحميل شد.
اين نود جنگ کوچک و بزرگ مهمتر بود، يا مسأله جانشيني خودشان بعد از ارتحال خودشان؟ اين علامت سؤال است. اينها ميگويند: اگر پيامبر خدا اميرمؤمنان را معرفي کرده بود، اگر غدير دلالت بر جانشيني اميرمؤمنان ميکرد، همه ميفهميدند و اختلافي بين امت پيش نميآمد. اينکه پيامبر از دنيا رفت و اختلاف پيش آمد سر جانشيني، معلوم ميشود پيامبر اعلان نکرده است. ايشان ميگويد: من سؤال دارم! آيا پيامبر خدا در طول اين سالها اين همه واجبات را تصريح نکردند؟
نماز و مدل نماز و روزه، چرا باز اينقدر اختلاف بين امت پيش آمد؟ اگر پيامبر، اميرمؤمنان را معرفي نکرد، اگر معرفي کرده بود اختلاف نميشد! پيامبر خدا روزي چند بار با مردم به جماعت نماز ميخواندند؟ پيامبر موقع تکبيرة الاحرام چطور تکبير ميگفتند؟ نماز پيامبر، وضو، مگر مردم وضوي پيامبر را نديده بودند؟ در مورد وضو چند اختلاف است. در وضو آيا مسح سر واجب است؟ مسح گوش واجب است؟ مسح همه سر واجب است؟ در اذان، چرا اختلاف است؟ در نماز چرا اختلاف داريم؟ بايد بسم الله الرحمن الرحيم را آهسته گفت يا بلند گفت؟ پس نگوييد اگر پيامبر خدا اميرمؤمنان را تعيين کرده بود اختلافي نبود.
در همينجا ايشان مثال ديگري زده است. پيامبر خدا روزهاي آخر زندگاني خود لشگري را آماده کردند فرمانده اين لشگر اسامه بن زيد بود. عدهاي مخالفت کردند و گفتند: اسامه سني ندارد و جوان است. چرا عدهاي تخلف و اعتراض کردند؟ کار به جايي رسيد که پيامبر فرمود: لعنت خدا بر کسي که زير پرچم اسامه نرود. پيامبر خدا حيّ و حاضر، فرمانده لشگر تعيين کرده و خودشان هنوز زنده هستند. مخالفت کردند و قبول نکردند. پيامبر فرمود: اسامه فرمانده هست و شما قبول نکرديد. باز يک علامت تعجب ديگر اين است که اين حديث را همه از پيامبر نقل کردند.
پيامبر خدا فرمود: در امامت جماعت چه کسي امام جماعت باشد؟ آن کسي که قرائتش از همه بهتر است. مرحوم شهيد در مورد ترجيح امام جماعت فرمودند: آن کسي که قرائتش بهتر است. اگر همه قرائتشان يکطور بود، هرکدام عالمتر است، فقيهتر است. هرکس سنت را بهتر ميداند و هرکس سابقه هجرتش بيشتر است. چطور ميشود در يک نماز جماعت، پيامبر بفرمايد: آن کسي که عالمتر و فقيهتر است و سابقه هجرتش بيشتر است. آنوقت ميشود اين پيامبر در مورد امامت مردم و جانشيني خودش و امت بگويد: اينها مهم نيست.
اين علامت سؤال نيست؟ ميشود در مورد رهبري و امت بگويد: ما برويم و بعدها ببينيم مردم چه ميکنند. مگر خود شما و همه مردم قبول ندارند «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/128) پيامبر دلسوز مردم بود و هيچکسي به اندازه پيامبر دلسوز نبود. پيامبر بس است اينقدر غصه نخور، جانت را از دست ميدهي. اگر قبول داريم پيامبر از همه به امت دلسوزتر است، چطور ميشود اين پيامبر دلسوزياش را در جانشيني از خود نشان ندهد.
يکي از علماي اهل سنت به نام شهرستاني ميگويد: در هيچ موضوعي در اسلام به اندازه امامت شمشير کشيده نشده است. در توحيد دعوا نبود، در جانشيني پيامبر دعوا نبود. در معاد روز قيامت دعوا نبود و اين دعواها و اختلافات سر مسأله امامت است. آيا ميشود من بپذيرم پيامبري که در قرآن کريم آيه نازل شد، اين پيامبر مسأله امامت را مسکوت بگذارد؟ در منابع عامه و خاصه نقل شده که پيامبر خدا فرمود: اگر امتي رهبري خودش را دست کسي بدهد که باسوادتر از او هست، امر اينها پيش نميرود.
ايشان ميگويد: قبول داريد پيامبر فرمود: «أنا مدينه العلم و علي بابها». «عليٌ مع الحق و الحق مع علي» اين جمله از اميرالمؤمنين را قبول داريد «سلوني قبل أن تفقدوني» همين حديث معروف که دهها بار خلفا در مسائل علمي و قضاوتهاي خود به اميرالمؤمنين مراجعه ميکردند و ميفرمودند: اگر علي به فرياد ما نرسيده بود، ما بيچاره بوديم. پس قبول داريد اميرالمؤمنين اعلم است؟ پيامبر فرمود: اگر اعلمي در ميان امت باشد و مردم کسي ديگر را والي بکنند، کارشان به تباهي ميکشد.
علامت تعجب ششم، ميگويد: وقتي به اينها ميگوييم آيا پيامبر خدا در مورد اميرالمؤمنين نفرمود که علي وصي من است؟ پس اميرالمؤمنين وصي پيامبر است. ميگويند: وصي نه به معني وصايت، يعني در مسائل مالي وصي من است. ميگوييم باشد قبول! در بحث ارث صديقه طاهره (س) که مطرح ميشود، پيامبر خدا اموال را به فاطمه زهرا بخشيده، ميگويند: نه، جناب خليفه حديث نقل ميکند.
پيامبر فرمود: «نحن معاشر الانبياء» ما پيامبران چيزي به ارث نميگذاريم، مالي نداريم کسي وصي مالي ما باشد. هرچه به ما رسيده صدقه است. پس چه شد؟ باز مطلبي که ايشان اشاره کردند، ميگويند: مگر شما نميگوييد پيامبر فرمود: سزاوار نيست مسلماني شب را به صبح بياورد، مسلمان بايد وصيتاش زير سرش باشد. چطور ميشود پيامبر اينطور گفته باشد و آنوقت خود پيامبر جانشين بعد از خود را تعيين نکرده باشند؟ چرا تا امروز درگير تکفيري و وهابيها و داعشيها هستيم؟ اينها اسم اسلام را يدک ميکشند.
علامت تعجب بعدي اين است، ميگويد: شما ميگوييد اصلاً ما گذشتيم. پس پيامبر چه کار کرد؟ گفتند: من نياز نيست تعيين کنم، امت يکي را انتخاب ميکنند. اين از همه موارد مهمتر است. ايشان ميگويد: پيامبر نفرمود، باشد تسليم! پيامبر به امت واگذار کرد. حالا خليفه اول را امت انتخاب کردند؟ با اينکه امت نبودند، داستان ديگري است.
انتخاب همه امت و مردم مدينه نبود. فرض بر اينکه امت انتخاب کرد، خليفه دوم را چه کسي انتخاب کرد؟ در تمام عالم اسلام احدي هست که منکر اين مسأله باشد که خليفه دوم را خليفه اول انتخاب کرد؟ خليفه سوم را چه کسي انتخاب کرد؟ قطعاً اميرالمؤمنين ميدانستند نتيجه اين شورا چيست؟ مگر نميگوييد پيامبر يادش رفت؟ پيامبر مصلحت نديدند بگويند، شما سه مدل انتخاب کرديد، کدام حق است و کدام درست است؟
تعجب دهم، سؤال خيلي مهمي است، ايشان ميگويد: اينهايي که در سقيفه جمع شدند چه گفتند؟ پيامبر خدا از دنيا رفتند، اميرالمؤمنين مشغول غسل دادن بدن پيامبر خدا بودند. آنجا نشستند و گفتند: ما ببينيم چه خليفهاي را انتخاب کنيم. ايشان ميگويد: تعجب من و علامت سؤال من اين است که در سقيفه چه گفتند؟ مرحوم آيت الله ابراهيم اميني که اوايل کرونا از دنيا رفتند، عالم بسيار متواضع و متخلق بودند، کتابهاي بسياري دارند که بسيار مفيد است. کتابي دارند به نام «بررسي مسائل کلي امامت» مرحوم اميني روي اين علامت تعجب نکته زيبايي دارند.
ميفرمايند: وقتي تاريخ ميخوانيم ميبينيم بعد از رحلت پيامبر اينهايي که نشستند در سقيفه بني صاعده تمام حواسشان به اين بود که ما يک کسي را پيدا کنيم. خيال ميکردند اين حاکمي که انتخاب ميکنند هيچ شرطي ندارد و لازم نيست عصمت داشته باشد و عادلترين مردم باشد و شجاعترين مردم باشد. مذاکرات سقيفه يک صفحه هست. آنجا دعوا سر اين بود که يک عده انصار ميگفتند: بايد خليفه از ما باشد. ما انصار هستيم.
انصار چه کساني هستند؟ آنهايي که در مدينه به پيامبر پناه دادند. اگر ما به پيامبر پناه نداده بوديم اسلام از بين ميرفت. مهاجرين ميگفتند: خليفه از ما باشد. ما اول در مکه اسلام آورديم. پيامبر از ما بود، ما از قريش هستيم، پيامبر از ما بود. آغاز اسلام از مکه بود. انصار و مهاجر ميگفتند: ما، کساني هم اين وسط ميگفتند: «منا اميرٌ و منکم امير» يک اميري از ما و يک امير از شما هم به مهاجر برسد و هم به انصار برسد و اختلاف نباشد. خليفه دوم دست دراز کرد و با خليفه اول بيعت کرد و گفت: اين را تمام کنيد، ما بيعت کرديم.
رئيس قبيله انصار آمد حرفي بزند، او را ساکت کردند. اين عالم بزرگوار مرحوم آيت الله اميني ميگويد: يک نفر نديديم در اينجا بگويد، ما نميخواهيم حکومت اداره کنيم، حکومت ديني بر مردم است و مرجعيت علمي بر جامعه است. آيا پيامبر خدا حضور داشتند و حاکم کسي ديگر بود؟ همان ويژگيها، ميخواست جانشين پيامبر شود. اعلم و افضل مردم، افقه مردم، مگر شما نميگوييد: ملاک قريشي بودن است؟ اگر ملاک اين است که اميرالمؤمنين نه تنها از قريش بود، از بني هاشم بود. حضرت فرمود: پيامبر خدا فرمود، دوازده امام از قريش و از بني هاشم.
حکمت 190 نهجالبلاغه اميرالمؤمنين ميفرمايد: «ِ وَا عَجَباً أَ تَكُونُ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ» شما ميگوييد ما صحابي پيامبر هستيم بايد خليفه شويم. «وَ لَا تَكُونُ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ» اگر ملاک صحابي بودن است من هم صحابي پيامبر هستم و نزديکتر از شما به پيامبر هستم. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي از قول يکي از علماي بزرگ اهل سنت، به نام آلوسي مينويسد. يکوقتي در بغداد به يکي از علماي شيعه حرف خوبي زد و جواب خوبي شنيد.
جناب آلوسي به آن عالم بزرگ شيعه گفت: چرا شما خليفه اول را قبول نداريد؟ اين عالم شيعه گفت: ميشود من از شما بپرسم شما به چه دليل قبول داريد؟ براي اينکه پيامبر وقتي در بستر احتضار بودند، به خليفه اول فرمودند: تو به جاي من نماز بخوان و از اين معلوم ميشود همين است. گفت: من هم از شما سؤال دارم، مگر شما نميگوييد پيامبر خدا در لحظات آخر، نفرمود: قلم و کاغذ بياوريد يک چيزي بنويسم تا آخر عمر گمراه نشويد.
خليفه دوم گفت: آقا دارد هذيان ميگويد. تمام منابع سني و شيعه نقل کردند، نگذاشتند قلم و کاغذ بياورند و پيامبر آخرين وصيت را بگويد. به قول علامه اميني، پيامبر فرمود: حرفي بزنم که هرگز گمراه نشويد، اينها يادشان نيامد «لن تضلوا» جاي ديگر هم بود، «اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» اين لن تضلوا همان است، گفتند: آقا دارد هذيان ميگويد. اين عالم شيعه گفت: مگر شما نگفتيد پيامبر هذيان ميگويد، اگر معاذ الله پيامبر هذيان گفته، اينکه به اين آقا گفته جاي من نماز بخوان هذيان است.
علامت تعجب دوازدهم اين است، اين خليفه رسول الله، گفت: من هرکاري دلم ميخواسته انجام دادم و فقط يک کار مانده است. گفتند: چه؟ گفت: اگر بالاي کعبه بساط شرابم را پهن ميکردم اين آخرين آرزوي من بود. به قرآن تفأل زد، اين آيه آمد «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ» (ابراهيم/15) قرآن را هدف تير قرار داد و بعد شعر گفت: تو مرا تهديد ميکني، جبار عنيد من هستم. قرآن فردا نزد خداي خودت بگو، اين تفسير قرطبي از علماي بزرگ اهل سنت است، داستان تيراندازي به قرآن را وليد نوشته است. داستان آرزوي شراب خواري بر بام کعبه را «الکامل في التاريخ البدايه و النهايه» نوشته است. انصافاً ما ميتوانيم بپذيريم که پيامبر هيچي نگفت و فرمود: اينها جانشين من شوند؟! همين خليفه اول، لحظات آخر جان دادن بود.
به او گفتند: چه کسي را خليفه تعيين کردي؟ بعضي مخالفت کردند. آمد سخنراني کرد براي مردم در لحظات آخر و گفت: من حتماً بايد خليفه بعد از شما را تعيين کنم. حتماً بايد جانشين داشته باشيد. چطور پيامبر يادش نبود؟ آنهايي که دلشان ميخواهد براي اميرالمؤمنين کاري کنند، بسم الله. اميرالمؤمنين مظلوم است. حضرت را ياري کنيم. کتابها را منتشر کنيم. غدير را فراموش نکنيم. عالم بزرگ اهل سنت به شيعه گفت: چرا شما عاشورا دسته بيرون ميآوريد؟ گفت: غدير اين کار را نکرديم، غدير فراموش شد. اگر عاشورا اين کار را نميکرديم امام حسين فراموش ميشد.
اگر ميخواهيم فراموش نشود، غدير را زنده نگه داريم. اگر کسي دلش ميخواهد تمام انبياء و صديقين را مهمان کند، اگر به ما بگويند: امام زمان روز عيد غدير مهمان شماست، چه ميکرديد؟ مرحوم محدث قمي نقل کردند اگر يک نفر را در غدير اطعام کنيد، از آدم و ابراهيم و عيسي و موسي و رسول خدا تا امام زمان، همه انبياء و صديقين را اطعام کرديد. کاري کنيم غدير فراموش نشود. شايد کمترين دين را نسبت به اميرالمؤمنين ادا کنيم.