برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه شرح خطبه 139، حکمت 20
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 19- 05- 99
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. ايام بسيار خجسته را تبريک ميگويم. اين ايام بسيار خجسته است. اين مناسبتها همچنان ادامه دارد و فقط روز غدير نيست. از عزيزان ميخواهم که بساط غدير را زود جمع نکنند. مناسبتهاي مهمي پيش رو داريم تا 25 ماه ذي الحجه بايد ادامه داشته باشد. استقبال از محرم باشد بعد از 25 ذي الحجه، جشن و شاديها ادامه داشته باشد. امروز نوزدهم ماه ذي الحجه، روز نزول آيه 59 سوره نساء است. اين آيه، آيه مهمي در موضوع امامت است.
قرآن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ» چطور اطاعت خدا و رسول هرچه گفتند ما بايد اطاعت کنيم، بي چون و چرا؟ همينطور کنارش «و اولي الامر مِنْكُمْ» آيا اين اولي الامر چه کسي ميتواند باشد که اطاعتش مثل خدا و رسول است. ميتوانيم بپذيريم اين اولي الامر معصوم نباشد، از عصمت برخوردار نباشد، اعلم مردم نباشد؟ ميتوانيم به خلفاي بني اميه و بني عباس تفسير کنيم؟ ميشود به يزيد و معاويه و وليد اولي الامر بگوييم؟ اين آقاي وليد در زندگياش در کامل التاريخ است، وليد ميگفت: به همه آرزوهايم رسيدم و يک آرزو دارم، به اين آرزو برسم تمام است؟ اين آرزو چيست؟ گفت: آرزو دارم بالاي کعبه بروم و آنجا شراب بخورم.
ملا جلال الدين سيوطي از علماي بسيار مهم اهل سنت است. کتابي دارد به نام تاريخ الخلفاء، در اين کتاب نوشته روزي که عبدالملک مروان به خلافت رسيد، گفت: اگر کسي مرا به تقوا دعوت کند، با شمشير گردنش را ميزنم. مدتها گذشت، شخصيتي بود به نام زُهري آمد گفت: راست است ميگويند: شما شرابخواري ميکنيد؟ گفت: شرب خمر چيزي نيست، ما شرب دماء مسلمين را ميکنيم. خون آنها را ميخوريم.
ميشود بگوييم اينها اولي الامر هستند. اگر سراغ خليفه بني اميه و بني عباس رفتيد، مجبور هستيد بگوييد: متوکل اولي الامر است، هارون الرشيد اولي الامر است. فردا بيستم ذي الحجه هست، آيات اول سوره معارج نازل شد. با تمام شدن غدير، همه تفاسير نوشتند که کسي خدمت پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله، آيا جانشيني علي بن ابي طالب، از ناحيه خودت بود يا خدا؟ فرمود: از ناحيه خدا. آدم بسيار کينهاي و بد دلي بود. گفت: اگر بناست بعد از شما علي جانشين شما شود، من بميرم و نبينم اين چيزي را! عذابي بر او نازل شد.
بيست و چهارم ماه ذي الحجه، سه مناسبت است. اگر در ماه ذي الحجه ما غدير را نداشتيم، تمام اين مناسبات را نداشتيم. اين سه مناسبت، 1- داستان مباهله است که برترين فضيلت اميرمؤمنان است. «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» (آلعمران/61) مصداق «انفسنا، نساءنا، أبناءنا» فقط حسن و حسين بودند، شدند فرزندان پيامبر؟ «أبناءنا»، «نساءنا» فاطمه زهرا، اگر تنها اين فضيلت بود براي جشن کافي بود. در تفاسير اهل سنت اين سؤال مطرح شده که در قصه مباهله پيامبر تنها ميرفت، چرا حضرت زهرا را آورد؟ چرا امام حسن و امام حسين را همراه خود بردند؟ گفتند: حضرت ميخواست بگويد: من به حرف خودم باور دارم.
به صحت و درستي مسير خودم باور دارم. آمدند گفتند: «لعنة الله علي الکاذبين» هرکس دروغ ميگويد: عذاب الهي بر او باشد. چون پيامبر عزيزترين عزيزان خود را آورد. مسيحيها ديدند جا خوردند و عقب نشيني کردند. آيه 23 سوره احزاب «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» نشان دهنده عصمت اهلبيت است.24 ذي الحجه، خاتم بخشي اميرالمؤمنين است «انما وليکم الله و رسوله» حديثش در منابع عامه مفصل آمده است. ابيذر غفاري ميگويد: در مسجدالنبي بوديم، سائل به مسجد آمد، کسي به او کمک نکرد.
حضرت علي در حال رکوع بود، انگشتر خود را داد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (مائده/55) مناسبت 25 ماه ذي الحجه که از مناسبتهاي بسيار زيبا در اين ايام نازل شده هجده آيه سوره هل أتي در شأن امير مؤمنان و فاطمه زهرا است. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (انسان/8) عزيزان بساط جشن را جمع نکنند، امروز نوزدهم آيه دارد، بيستم آيه دارد. 24 ذي الحجه سه مناسبت دارد. انشاءالله بعد از 25 ذيالحجه بساط شادي را جمع کنيد.
خطبهي 139 نهجالبلاغه، «وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي وَقْتِ الشُّورَى» اين کلام را حضرت در داستان شوري شش نفره است که خليفه دوم قبل از مرگش تعيين کرده بود. «لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ، وَ صِلَةِ رَحِمٍ، وَ عَائِدَةِ كَرَمٍ، فَاسْمَعُوا قَوْلِي، وَ عُوا مَنْطِقِي، عَسَى أَنْ تَرَوْا هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هَذَا الْيَوْمِ تُنْتَضَى فِيهِ السُّيُوفُ وَ تُخَانُ فِيهِ الْعُهُودُ، حَتَّى يَكُونَ بَعْضُكُمْ أَئِمَّةً لِأَهْلِ الضَّلَالَةِ وَ شِيعَةً لِأَهْلِ الْجَهَالَةِ» شبيه همين خطبه در بخش حکمتها، حکمت 20 هست. « لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى» فضاي خطبه از اين قرار است، خليفه دوم روزهاي آخري که داشت از دنيا ميرفت، شوراي شش نفره تشکيل داد که خليفه بعدي را انتخاب کند. در منابع مهم اهل سنت اين داستان آمده است.
وقتي خليفه دوم در بستر بيماري بود بعضي فکر کردند او کسي را تعيين نکرده است. آمدند به او گفتند، حتي در تاريخ هست عايشه پيام داد توسط عبدالله بن عمر فرزند خليفه دوم که برو به پدرت بگو، نکند قبل از مرگت جانشين معين نکني! اگر يک چوپاني بخواهد جايي برود، چهار گوسفند خود را رها نميکند، نکند قبل از مرگ خود کسي را تعيين نکنيد. حتماً به فکر باشيد. چطور اين نگراني و دغدغه را پيامبر خدا نداشتند؟ همينطور امت را رها کردند؟ خليفه دوم در بستر بيماري، فرصتي که تا مرگ داشت، يک شوراي شش نفره تشکيل داد.
در اين شورا افراد شش نفر بودند، يکي اميرالمؤمنين بود. دوم عثمان بود، سوم و چهارم، طلحه و زبير، پنجم سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بو عوف بودند. گفت: شما يک نفر را به عنوان خليفه از ميان خود انتخاب کنيد. وقتي در اين شورا جمع شدند، ابن ابي الحديد از علماي بزرگ اهل سنت است. شرح نهجالبلاغه دارد و داستان شورا را مفصل بيان کرده است. ابن ابي الحديد در اوايل جلد دهم به اين خطبه رسيده و داستان شورا را دارد. ميگويد: اين شورا «فإن ذلك كان سبب كل فتنة وقعت و تقع إلى أن تنقضي الدنيا» تمام فتنههاي دنيا تا روز قيامت سبباش اين شوراي شش نفره بود.
چون شورا ظاهرش شورا بود اما واقعش معلوم بود محصول اين شورا چه کسي است. اميرالمؤمنين در خطبه سوم نهجالبلاغه فرياد حضرت از شورا بلند است. معلوم بود شورا ساختگي بود. اينها شش نفر وقتي در شورا نشستند، بعضي به نفع ديگري کنارهگيري کرد. شورا از شش نفر به دو نفر رسيد. زبير به نفع اميرالمؤمنين رأي داد. طلحه به نفع عثمان رأي داد.
عبدالرحمن بن عوف ماند و سعد وقاص، سعد وقاص گفت: رأي من با عبدالرحمن است. هرچه او بگويد. عبدالرحمن بن عوف رأياش کارساز بود. خودش دو رأي داشت، طرف هرکسي ميرفت تمام ميشد. عبدالرحمن به اميرالمؤمنين رو کرد و گفت: من رأي خودم هست، رأي سعد هم دارم، با شما بيعت کنم، سه تا و زبير هم با شماست، چهار تا ميشود. شما خليفه شويد. من با شما بيعت ميکنم! گفت: فقط يک شرط دارم. با شما بيعت ميکنم به شرط اينکه به کتاب خدا و سنت رسول عمل کنيد.
اميرالمؤمنين اهل گذشت از اصول خود نبودند. فرمودند: من کتاب خدا و سنت رسول را قبول دارم. اگر روش شيخين همين کتاب و سنت هست، ديگر شما گفتي کتاب و سنت تمام است. اگر چيز ديگري هست، عبدالرحمن عوف ديد اميرالمؤمنين کوتاه نميآيد، به عثمان رو کرد. گفت: عثمان با تو بيعت ميکنم. اگر با عثمان بيعت ميکرد، اکثريت ميشد. عبدالرحمن بن عوف بود، سعد بن ابي وقاص بود، گفت: من با تو بيعت ميکنم به همين شرط، کتاب خدا، سنت و سيرهي دو خليفه قبل، عثمان گفت: باشد. بيعت کردند و محصول شورا اين خليفه سوم، عثمان شد. چون اميرالمؤمنين حاضر نبود از اصل مسلم خود دست بردارد.
يک حديثي امام صادق دارد، حديث را مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. امام صادق فرمودند: وقتي خليفه دوم شورا تشکيل داد به صُهيب دستور داد که سه روز برو اقامه جماعت کن، بگذار اينها مشورت کنند. بعد از سه روز اگر با هيچکس بيعت نکردند، گردن همه را بزن. گردن اميرالمؤمنين و عثمان و زبير و بقيه را بزن. چون به نتيجه نرسيدند.
سه روز مهلت بده اگر به نتيجه نرسيدند، گردن همه را بزن. اگر به نتيجه رسيدند، اگر چهار نفر يک طرف بود چطور؟ گفت: اگر چهار نفر بودند، دو نفر مخالفت کردند گردنشان را بزن. هر طرفي چهار نفر بودند، اگر آن دو نفر تسليم نشدند، با اين شورا مخالفت کردند، بيعت نکردند گردن آن دو نفر را بزن. اگر پنج نفر يک طرف بودند و يکي يک طرف بود، گفت: گردن اين يک نفر را بزنيد. اگر سه نفر، سه نفر بودند، چه؟ گفت: هر طرفي که عبدالرحمن بن عوف بود حق با اوست. پس محصول شورا معلوم بود.
اميرالمؤمنين اينجا سکوت نکردند و حرفشان را زدند تا در تاريخ بماند. علامه شرف الدين کتابي به نام مراجعات دارند. مراجعات نامههايي است بين رئيس دانشگاه الازهر شيخ سليم و علامه شرف الدين، هرچه خواسته از علامه شرف الدين سؤال کرده و علامه پاسخ دادند. به سؤال صد و يکم رسيده است.
ميگويد: اگر پيامبر، اميرالمؤمنين را به عنوان جانشين معرفي کرد، چرا امام به اين داستان غدير و جانشيني در سقيفه اشاره نکردند؟ ايها الناس ما با غدير هشتاد روز بيشتر فاصله نداريم. چرا يادتان رفته است؟ مگر چقدر فاصله بين وفات پيامبر با غدير است؟ پيامبر 28 صفر از دنيا ميرود. حدود 70 روز فرصت است. چرا اميرالمؤمنين در سقيفه نگفت، هفتاد روز پيش پيامبر خدا در غدير مرا معرفي کرد. علامه شرف الدين يک جمله جواب داد. گفت: مگر اميرالمؤمنين وقتي در سقيفه نشسته بودند، حضرت مشغول غسل بدن پيامبر بود. آمدند گفتند: در سقيفه دعوا سر خلافت است. فرمود: من بدن پيامبر را رها کنم و سر خلافتي بيايم که همه چيز روشن است؟ پس اميرالمؤمنين در سقيفه حضور نداشتند ولي در شورا که حضور داشتند استدلال کردند.
در الغدير علامه اميني صفحه 159، قريب به 50 صفحه مواردي را نقل ميکنند که حضرت به غدير استدلال ميکردند. ميگفتند: مگر غدير يادتان رفته است؟ اميرالمؤمنين استدلال کرده، فاطمه زهرا استدلال کرده است. اصحاب ائمه استدلال کردند. در شورا اميرالمؤمنين به داستان غدير استناد کرد. پس به اميرالمؤمنين چيزي در شورا نرسيد. حضرت ايستاده هفت مرتبه قسم داده شوراييها را! اگر حضرت نميرفتند، ميگفتند: اگر رفته بودي و از حقت دفاع ميکردي شايد به حقتان ميرسيديد. بايد حضرت بروند و به حضرت پيشنهاد بکنند که غير از کتاب و سنت سيرهي شيخين معلوم باشد چرا حضرت نپذيرفت.
حضرت آمده و فرياد زده تازه ميگويند: چرا حضرت به غدير استناد نکرد؟ اگر نميآمدند ميگفتند: خودش نيامد. دهها مورد اميرمؤمنان استناد کردند که آقا حق مرا بردند. در فضاي مجازي يکي از شبهاتي که منتشر ميشود اين است که اميرالمؤمنين حقي نداشت و خودش را محق بر حق نميدانست. دهها مورد فقط در نهجالبلاغه، ايشان بيش از شصت مورد جمعآوري کرده مواردي که فقط اميرالمؤمنين فرياد زده که من داستان غدير داشتم و موارد ديگر داشتم و دفاع کرده است.
در جلد ششم صفحه 166 در شوراي شش نفره حضرت سخن گفته است. هفت مرتبه اعضاي شورا را قسم دادند. شما را به خدا قسم، « أ فيكم من آخى رسول الله بينه و بين نفسه غيري» بين شما شوراييها غير از من کسي هست بگويد: من عقد اخوت با پيامبر داشتم؟ چه کسي غير از من است؟ غير از من کسي هست که در غدير پيامبر به او گفته باشد، «من کنت مولاه فهذا عليٌ مولاه» همه گفتند: نه، فقط شما بودي.
شما را به خدا قسم، ميان شما پنج نفر، آيا در مورد شما پيامبر به کسي گفت: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» گفتند: نه! در داستان بردن آيات سوره برائت، آيا کسي غير از من آيات اول سوره برائت را براي مشرکين مکه برد. آيا پيامبر نفرمود: «إنه لا يؤدي عني إلا أنا أو رجل مني» يا من بايد باشم يا خودت و کسي از خودت، اميرالمؤمنين نفس پيامبر بود. موارد فراواني که اصحاب پيامبر در موارد فراواني در جنگها فرار کردند و تنها کسي که در هيچ جنگي فرار نکرد من بودم. شما را به خدا قسم، اينطور بوده يا نبوده است؟ گفتند: بله، ما تاريخ را قبول داريم. آيه 155 آل عمران تفسير فخر رازي از مهمترين تفاسير اهل سنت، ذيل آيه 105 سوره آل عمران «إِنَ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» فخر رازي اسامي فراريهاي جنگ احد را نام ميبرد. تفسير فخر رازي مهمترين تفسير اهل سنت است.
«إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» شيطان فريبشان داد، همينهايي که اميرالمؤمنين را خانه نشين کردند. حضرت قسم داد و فرمود: جاي ديگر همه فرار کردند و من ماندم؟ گفتند: بله. ششم، فرمود: نميدانيد من اولين مؤمن و مسلمان هستم؟ گفتند: بله. هفتم؛ قرابت چه کسي با پيامبر بيشتر است؟ گفتند: شما. وقتي سخن حضرت به اينجا رسيد، گفتند: تو ميخواهي جماعت ما را به هم بزني و اختلاف ايجاد کني. همان تهديدي که کرده بودند. اگر شش نفر يک طرف بودند و يک نفر ادعايي داشت، گردنش را بزنند. مرحوم کليني در کافي شريف دارد که حضرت ميفرمايد: اگر اينها ميتوانستند منکر شوند قرابت مرا با پيامبر منکر ميشدند.
وقتي اميرالمؤمنين با اين مقدمات از خلافت کنار گذاشته شدند، فرمودند: «لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ» احدي قبل از من به دعوت پيامبر لبيک نگفت. «وَ صِلَةِ رَحِمٍ» کسي که از روز اول تا آخر همراه پيامبر بود، پسرعمو و پيامبر را همراهي کرد و دين اسلام را ياري کرد کسي غير از من نيست. «وَ عَائِدَةِ كَرَمٍ» کسي که هميشه کريم بوده است. «فَاسْمَعُوا قَوْلِي» حرف مرا بشنويد. «وَ عُوا مَنْطِقِي» منطق مرا حفظ کنيد. «عَسَى أَنْ تَرَوْا» حضرت هشدار دادند، اگر قبول نکرديد «هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هَذَا الْيَوْمِ تُنْتَضَى فِيهِ السُّيُوفُ» بعدها شمشير کشيده خواهد شد و خونها ريخته ميشود.
با اينکه اميرالمؤمنين قطعاً با خليفه کشي موافق نبود. اميرالمؤمنين حقشان در شورا از بين رفت، با مسير خليفه سوم هماهنگ نبودند. ولي قطعاً به کشتن خليفه سوم راضي نبودند. اينطور درست نبود که خون بريزند و بعد هم معاويه تا آخر حکومتش دستاويز بکند. اميرالمؤمنين مخالف نبود، ولي هشدار دادند و فرمودند: «وَ تُخَانُ فِيهِ الْعُهُودُ» عهدها ميشکند. چه کسي در قصهي قتل عثمان حرف اول را زده است. همين طلحهاي که اينجا رأيش را به نفع عثمان داد و کنارهگيري کرد، همين طلحه جزء همانهاست. «حَتَّى يَكُونَ بَعْضُكُمْ أَئِمَّةً لِأَهْلِ الضَّلَالَةِ» شما پيشوايان اهل گمراهي خواهيد شد، «وَ شِيعَةً لِأَهْلِ الْجَهَالَة» اين هشدار اميرالمؤمنين در خطبه 139 و حکمت 20 است.
يک بيان زيبايي از اميرالمؤمنين است اين خطبه چهارم است، حضرت فرمود: من براي چه کسي حرف ميزنم و خطبه ميخوانم؟ ميخواهم چه کسي را از خواب بيدار کنم؟ «كَيْفَ يُرَاعُ لِلنَّبْأَةِ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ» نبأه يعني صداي آرام، صيحه يعني فرياد، کسي که فرياد پيامبر بيدارش نکرده چطور صداي آرام من بيدارش کند؟ مگر پيامبر در غدير فرياد نزده است؟ پيامبر خدا سه روز مردم را در غدير نگه داشتند، در گرماي سوزان، چرا آيه ميگويد «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» تمام 23 سال از بين ميرود اگر غدير و ولايت اميرالمؤمنين را نگوييد.
تفسير در المنثور براي ملا جلال الدين سيوطي است، اين عالم اهل سنت از ابن مسعود مينويسد که ما اين آيه را اينطور ميخوانديم، «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک عن علياً مولي المؤمنين» اميرالمؤمنين ميفرمايد: کسي که فريادهاي صيحه پيامبر در غدير او را بيدار نکرده، چطور ميخواهد صداي من بيدارش کند؟ مرحوم تستري در شرح نهجالبلاغه معناي اين جمله را ميگويد. ميفرمايد: منظور حضرت اين است که مردمي که محکمات قرآن را گوش نکردند، چطور انتظار داريد در هياهوي شوراي شش نفره، ميگويد: اينها جزء محکمات قرآن نيست.
آيه 55 سوره مائده جزء محکمات قرآن نيست؟ آيهي مباهله، «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» جزء محکمات قرآن نيست؟ آيه تطهير جزء محکمات قرآن نيست؟ علامه اميني در الغدير بحثي دارد، تمام يازده جلد الغدير يک طرف است، اين نود صفحه اول گزارش داستان غدير است. پيامبر از قبل همه را خبر کرد به حج بياييد، براي اينکه بگويد علي را دوست داشته باشيد؟ آنهايي که آنها نشسته بودند از حديث غدير چه فهميدند؟ آنهايي که در جلسه غدير بودند، چه فهميدند؟ وقتي حصان بن ثابت به رسول خدا عرض کرد اجازه ميدهيد اين داستان را در قالب شعر بگويم؟ شعر مفصل است. ميگويد: فقال له قم يا علي فانني رضيتک من بعدي اماماً و هاديا! مرحوم تستري ميگويد: اينها محکمات قرآن است. آيه تطهير و مباهله محکمات قرآن است. داستان غدير و روايت پيامبر در مورد فاطمه زهرا، لذا اميرالمؤمنين ميفرمايد: اگر کسي اين فريادها بيدارش نکند ديگر سخن من روي کسي اثر نخواهد داشت.