يكشنبه 4 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهج‌البلاغه، شرح خطبه 217
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 16- 06- 99
بسم الله الرحمن الرحيم

، خطبه 217 نهج‌البلاغه، البته اين خطبه با همين معاني و مضامين در سه جاي نهج البلاغه هست، خطبه 26، خطبه 172، خطبه 217، يعني يک کلام نوراني است که سيد رضي در سه جاي نهج‌البلاغه آوردند. داستان خطبه اين است که بعضي از اصحاب، اصرار داشتند که آقا نظر خودتان را در مورد حوادث بعد از پيامبر بيان کنيد.

کساني که قبل از شما به خلافت رسيدند، آيا شما بايد در مرحله چهارم به خلافت مي‌رسيديد؟ اميرالمؤمنين اين خطبه را خواندند و مرقوم فرمودند که در تاريخ بماند. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى‏ قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ» خدايا من از قريش و کساني که آنها را ياري کردند به تو شکايت مي‌کنم. «فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي‏ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي» حضرت مي‌فرمود: اينها حق مرا غصب کردند، حقي که من اولي به آن بودم را از من گرفتند و خويشاوندي مرا در نظر نگرفتند، پيمانه‌اي که پيامبر از علم و دانش پر کرده بود را از من گرفتند. حق مسلم من بود.

ابن ابي الحديد عالم اهل سنت است، به اين عبارت‌ها مي‌رسد در آن گير مي‌کند. مي‌گويد: حضرت با ويژگي‌هايي که من داشتم بايد مرا انتخاب مي‌کردند و نکردند. اگر بخواهيم بگوييم منظور حضرت اين است که پيامبر تصريح کرده بود، خيلي بد مي‌شود و بايد بگوييم يکسري از اصحب پيغمبر وضعشان خراب است، حق حضرت را غصب کردند.

چون نمي‌شود بگوييم، يکطور توجيه مي‌کنيم. «وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ» حضرت مي‌فرمايد: حق مرا ندادند، يکي از قديمي‌ترين شارحين نهج‌البلاغه مرحوم راوندي است و بر ابن ميثم بحراني هم مقدم است. اينطور معنا کرده که حضرت مي‌فرمايد: به من گفتند: اگر تو به ولايت رسيدي حق است، ديگران به خلافت رسيدند هم حق است. اگر تو حاکم شدي حق است و اگر ديگران حاکم شدند هم حق است. «فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً» يا بمير از تأسف يا صبر کن با غم و غصه، انتخاب با تو است.


چطور اينها مي‌گويند: تو رسيدي حق است و ديگري هم به خلافت رسيد، حق است؟ مبناي اين حرف چيست؟ معيار چيست؟ يک معياري براي خود درست کردند و مي‌گويند: اصحاب پيامبر، اگر اشتباه کردند اشکالي ندارد. اشتباه کنند خدا به آنها ثواب مي‌دهد و مسير درست هم برود ثواب دارند. مرحوم کراجکي اين را خيلي مفصل بحث کرده است. مي‌گويد: اينها خودشان از پيامبر نقل کردند و اين حديث در سنن بيهقي و دار قطني است، پيامبر فرمود: در کمتر از ده درهم اگر کسي حکمي بکند و اشتباه کند، دستش را با غل و زنجير مي‌بندم.

آنوقت چطور اينها ادعا مي‌کنند اين حاکم‌ها مجتهد بودند و اگر اشتباه کردند خدا پاداش مي‌دهد و اگر درست رفتند خدا دو پاداش مي‌دهد. مي‌خواهند کارهاي ديگر را توجيه کنند و بگويند: دعواي بين اميرالمؤمنين و معاويه دعواي مهمي نبود. بر فرض هم معاويه اشتباه کرده، اشکالي ندارد. نمي‌شود به آساني به يزيد لعنت کرد، در فضايل يزيد فراوان کتاب داريم. حکيم سنايي در دو سه بيت شجره نامه معاويه و پدر و مادرش را خلاصه کرده است.


داستان پسر هند مگر نشنيدي *** که از او و سه کس او به پيمبر چه رسيد
پدر او دُر دندان پيمبر بشکست *** مادر او جگر عمّ پيمبر بدريد
او به ناحق، حق داماد پيمبر بگرفت *** پسر او سر فرزند پيمبر ببريد
بر چنين قوم تو لعنت نکني شرمت باد *** لعن الله يزيداً و علي آل يزيد


اين را ما مي‌گوييم، ولي آن مبنا مي‌گويد: نه، مي‌گويد: مجتهد است و اجتهاد کرده و صحابي پيامبر است، اشتباه کرده باشد خدا يک ثواب مي‌دهد، جعل کرده باشد، ما چيزي نداريم. پيامبر فرمود: کمتر از ده درهم شما اشتباه کني فرداي قيامت دست تو را با غل و زنجير مي‌بندند. آنوقت مي‌شود کسي پسر پيغمبر را به شهادت رسانده و جنگ صفين را بر اميرالمؤمنين تحميل کرده و بعد بگوييم: چيزي نيست. حرف عجيب اين روايت است که پيامبر فرمود: اصحاب من مثل ستاره‌ها هستند، به هرکدام اقتدا کنيد، هدايت مي‌شويد. اين چه اصحابي است که خود اين اصحاب با هم دعوا داشتند؟ در جنگ جمل، يک طرف اميرالمؤمنين و يک طرف طلحه و زبير، مي‌گفتند ما اصحاب پيامبر هستيم.

اين جمعيتي که مقابل حضرت در جمل ايستادند خيلي‌ها اصحاب پيامبر بودند. پيامبر فرمود: «لا يدخل الجنّة مستنقص‏ لأحد منهم‏» اگر کسي عيبي از اصحاب را بگويد، اين بهشت نخواهد رفت. اصحاب مثل ستاره هستند. جنگيدند يا نه، دعوا کردند يا نه، مجتهد است، اشتباه کرد يک ثواب و اشتباه نکرد دو ثواب دارد. اين بزگوار چند روايت آورده و حديث اول در مسند احمد حنبل است، پيامبر فرمود: «إِنَ‏ مِنْ‏ أَصْحَابِي‏ مَنْ‏ لَا يَرَانِي بَعْدَ خُرُوجِي مِنَ الدُّنْيَا» جمعي از اصحاب من فرداي قيامت مرا نخواهند ديد، دستشان به من نمي‌رسد. حديث دوم در صحيح مسلم است. پيامبر فرمود: فرداي قيامت عده‌اي از اصحاب را مي‌آورند، گرفتار هستند. مي‌شود از اينها شفاعت کنم؟ «فَيُقَالُ‏ إِنَّكَ‏ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ» مي‌داني بعد از تو چه کردند؟ «إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ‌عَلَى‌أَعْقَابِهِمْ‌مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ» اينها برگشتند. قهقهرا برگشتند.


حديث سوم در صحيح مسلم و مسند احمد هست، پيامبر فرمود: در ميان اصحاب من عده‌اي منافق هستند. تعريف اصحاب چيست؟ هرکس پيامبر را ديده، همين‌ها بودند مسجد ضرار را ساختند. کسي پيامبر را ديده باشد و همين که زمان پيامبر بوده اصحاب است. منافقين هم همين‌ها بودند. مرحوم علامه طباطبايي در جلد پانزدهم در تفسير الميزان يک تعبير عجيبي دارد، مي‌فرمايد: يک سوم مدينه منافق بود، ثلث مدينه منافق بود. پيامبر بنا نداشتند هر روز، دستور و برنامه اين نبود. همه اينها را بگوييم اصحاب هستند و همه آدم‌هاي خوبي هستند، همه مثل ستاره هستند، صحابه منزه هستند، شما جرأت داري به صحابي چيزي بگو، از صحابي قداستي درست کردند کسي نزديک نشود.

چرا؟ براي اينکه کار خود را توجيه کنند. پيامبر فرمود: عده‌اي از اصحاب من منافق هستند و پايشان به بهشت نمي‌رسد، مثلاً خوارج جزء اصحاب نبودند؟ خيلي‌ از اينها اصحاب پيغمبر بودند. پيغمبر فرمود: «الخوارج کلاب اهل النار» سگ‌هاي جهنم هستند. اين منبعش کتاب شماست! مگر مي‌شود ما سربسته اصحاب را منزه بدانيم براي اينکه توجيه کنيم کار خودمان را، مسجد ضرار را پيامبر خراب کرد. سوره منافقون در شأن چه کسي نازل شده است؟ سوره کافرون جداست. سوره کافرون براي کفار است. ولي ما غير از سوره کافرون، سوره منافقون داريم. منافقون، کساني که مسلمان بودند و تظاهر به اسلام مي‌کردند، علامه شرف الدين مي‌گويد: من کنار قبر جناب حّجر بودم. شهيد بزرگواري که توسط معاويه به شهادت رسيد.

معاويه دو کار مي‌کرد، يکي اينکه اصحاب حضرت را يا ترور مي‌کرد يا به شهادت مي ‌رساند. مالک را ترور کرد. مالک اشتر به مصر نرسيد و شربت عسل مسموم به او دادند. عمر بن حمق را ترور کرد. دوم اينکه حرکت‌هاي ايضايي مي‌کرد، لشگر در شهرهاي مرزي مي‌فرستاد، قلمرو حضرت را قتل و غارت مي‌کردند و برمي‌گشتند. حضرت اين دو مشکل و سختي را در دوران خود داشتند. يکي از کساني که به شهادت رسانده جناب حجر است. در نزديکي دمشق قبر اين بزرگوار است.

علامه شرب الدين مي‌گويد: من آنجا رفتم ديدم يک پيرمردي نشسته و گريه مي‌کند. گفتم: براي چه گريه مي‌کني؟ گفت: براي الشهيد، المظلوم، سيدنا، صحابي، براي جناب حجر گريه مي‌کنم. صحابي جليل القدر و شهيد است، گفتم: چه کسي او را کشته است؟ گفت: سيدنا معاويه! گفت: براي سيدنا حجر گريه مي‌کنند؟ چه کسي او را کشته است؟ گفت: معاويه، گفت: براي چه او را کشته است؟ گفت: لحبّ سيدنا علي، اميرالمؤمنين حرفش اين است که به من گفتند: مهم نيست، به تو رسيد حقت است، به ديگري رسيد او هم حقش است.


مرحوم علامه کراجکي يکسري آياتي آورده اين آيات چطور مي‌سازد با اينکه ما بگوييم همه اصحاب در بست خوب هستند؟ مثلاً آيه 27 انفال، قرآن کريم در مورد بعضي از اصحاب پيامبر مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (انفال/27) اينها خيانت کردند، آيه نازل شد و تظاهر به امانتداري مي‌کردند، سوره انفال آيه 5 و 6، «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ، يُجادِلُونَكَ‏ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ» عده‌اي از مؤمنين حق را نمي‌پذيرفتند، سر حق مجادله مي‌کردند.

«إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‏ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» (آل‌عمران/155) شيطان فراري‌هاي جنگ احد را به لغزش وا داشت. ما به اين معنا که به همه بگوييم: سيدنا حجر، سيدنا معاويه، سيدنا علي، نداريم. يا طلحه و زبير بر حق است يا اميرالمؤمنين بر حق است! مرحوم شيخ مفيد در يک نقل تا سي هزار نفر در جمل کشته شدند. مرحوم قطب راوندي اينطور معنا کردند، حضرت اميرالمؤمنين فرمود: به من گفتند به تو رسيد حق است، به ديگري هم دادند حق است. مبناي اين طرز تفکر اين است که مي‌خواهند اين دعواها را توجيه کنند.

اميرالمؤمنين اينجا داد مي‌زند، «فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً» يا با غم و غصه‌اي که حقت را بردند صبر کن و يا از غصه بمير، «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌ‏ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي» جز اهل‌بيت من کسي باقي نمانده، «فَضَنَنْتُ‏ بِهِمْ عَنِ الْمَنيه» اگر اينها را به ميدان مي‌بردم اينها را مي‌کشتند. «فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَارِ» حضرت سه تشبيه کردند، صبر کردم. چطور؟ مثل کسي که خار و خاشاک در چشمش باشد. مثل کسي که استخوان در گلويش است، آب گلويم را پايين مي‌بردم. «وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا» گاهي کار به جايي مي‌رسد آب از گلو پايين نمي‌رود. مستقيم به معده راهي باز مي‌کنند و غذا مستقيم به معده مي‌رود.

حضرت فرمود: من خار در چشم و استخوان در گلو صبر کردم. «وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ» اينطور خشم خودم را فرو بردم، «عَلَى أَمَرَّ» سنگين‌تر «مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَار» تلخ‌تر از بوته حنظل، همان هندوانه ابوجهل که بسيار تلخ است. سخت‌تر براي قلب من از کسي که با شمشير او را قطعه قطعه کنند. گويي قلب مرا دائم با شمشير تکه تکه مي‌کردند. در خطبه فدکيه حضرت زهرا شبيه اين کلام در آنجا دارند. مي‌فرمايد: ما صبر مي‌کنيم، مثل کسي که با چاقو تکه تکه‌اش کنند و نيزه در بدنش فرو کنند.


شريعتي: صبري که حضرت مي‌کنند، حق شخصي خودشان که نبود؟
حاج آقاي حسيني قمي: نه، چاره‌اي نداشتند. يکوقت انسان از حقش مي‌تواند دفاع کند و بايد بکند. يکوقت نمي‌تواند و مصلحت نيست دفاع کند. اميرالمؤمنين(ع) بارها در نهج‌البلاغه فرمود: اين اسلام نوپا را اگر حضرت هم وارد مي‌شدند و درگيري‌هاي داخلي پيش مي‌آمد، دشمنان خارجي آماده بودند و همه چيز را از بين مي‌بردند. اگر در تاريخ انبياء و اهل‌بيت يک سير گذرا داشته باشيم، بالاخره بخشي از زندگي انبياء و اهل‌بيت همراه با سختي‌ها، در قرآن کريم بيش از صد بار واژه صبر آمده و در نهج البلاغه بيش از پنجاه بار واژه صبر داريم.

در روايات ما فراوان است، در سيره انبياء، «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين‏» (بقره/124) سنگين‌ترين آزمون‌ها را خداوند براي حضرت ابراهيم مقدر کرد، وقتي از اين امتحان‌ها سربلند بيرون آمد، «فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» داستان حضرت موسي، اين همه سختي‌ها را قرآن کريم مي‌فرمايد، «وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ‏ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيم‏» (بقره/49) سنگين‌ترين بلاها بر قوم حضرت موسي، قبل از آمدن و بعد از آمدن حضرت موسي براي اين است که حضرت موسي را از بين ببرند، چون گفته بودند موسايي به دنيا مي‌آيد، پسران را سر مي‌بريدند و دخترها را به کنيزي مي‌گرفتند.


داستان حضرت يحيي، امام حسين(ع) در مدينه اشاره کردند، چون حضرت در مکه به عبدالله بن عمر فرمود: بيا با من همراهي کن، چرا مرا ياري نمي‌کني؟ گفت: من نمي‌آيم. شما هم نرو، مي‌ترسم چرا زيباي شما هدف شمشير قرار بگيرد. حضرت فرمود: چه مي‌گويي؟ خبر نداري اين همه انبياء در راه خدا به شهادت رسيدند، نشنيدي که سر يحيي را از بدن جدا کردند و براي آن ستمگر هديه بردند. داستان حضرت ايوب که در سوره صاد قرآن مدح مي‌کند، «إِنَّا وَجَدْناهُ‏ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/44) هفت سال سنگين‌ترين ابتلائات براي حضرت ايوب بود.

داستان حضرت يوسف را مرحوم علامه طبرسي در مجمع البيان مي‌نويسد هجده سال در زندان بود. يوسف هجده سال در زندان بود. متأسفانه بعضي به جاي اينکه بر دين و باورهاي مردم اضافه کنند، به انگيزه‌هايي که قطعاً الهي نيست، باورهاي مردم را تضعيف مي‌کند. اين ايام بعضي مي‌گفتند: اگر توسل معنا دارد و امام زماني در کار هست و خدا دستگيري مي‌کند. اگر امام زمان در فلان بيابان به فرياد فلان شيعه رسيد، الآن شش ماه اين ويروس کرونا اين همه شيعيان را مبتلا کرده، چرا امام زمان به داد نمي‌رسد؟ اين حرف عجيبي است. اين حرف الهي نيست.


اين آيه را شنيده‌ايد «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين‏، الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏» (بقره/155،156) انبياء و اولياء اين همه ابتلائات داشتند، مي‌گويد: کرونا دين را به چالش کشيد. شما که مي‌گفتيد: ما توسل داريم، ما امام زمان داريم، اين شش هفت ماه کو؟ اگر کرونا دين را به چالش کشيد، ما قبل از کرونا، حادثه کربلا بايد دين را به چالش کشيده باشد.

پسر پيغمبر، سيدالشهداء را اينطور، خودش و 72 تن را تکه تکه کردند. اگر بنا بود خدا همه جا ورود پيدا کند و دست ستمگران را بشکند، عالم عالم ابتلاء و امتحان نمي‌شد. چرا خدا شمر و حرمله را سنگ نکرد و آتش نزد؟ خدا نديد طفل شش ماهه روي دست امام حسين هست؟ الآن در اين چهل منزل از بي بي زينب و اهل‌بيت بالاتر سراغ داريم؟ اين همه ابتلائات براي حضرت زينب(س)،


به خون تپيدن هجده عزيز در يک روز *** کسي نديده است ولي آنکه ديد من بودم
برادرم به سر اکبرش شتافت ولي *** کسي که زودتر از برادر رسيد، من بودم!
کسي که گشت اسير و خريد آزادي *** ز بعد نهضت شاه شهيد من بودم


چرا خدا به فرياد امام حسين و حضرت زينب نرسيد؟ چرا خدا به فرياد حضرت ابراهيم و حضرت موسي و حضرت يحيي و حضرت ايوب نرسيد. يوسف هجده سال در زندان بود، هجده سال خدا خبر نداشت او را نجات بدهد؟ قرآن يکي از اصول ديني ماست و بنا نيست در هر حادثه‌اي خدا ورود کند. پيامبر فرمود: «مَا أُوذِيَ‏ نَبِيٌ‏ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ» هيچ پيامبري به اندازه‌اي که من اذيت شدم، اذيت نشد. چرا خدا پيامبر خودش را نجات نداد؟ اصل ظهور اسلام و اينکه پيامبر نجات پيدا نکرد چالش دين مي‌شود.

در قرآن کريم سوره مبارکه فيل، مگر قرآن صريحاً نمي‌گويد: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ‏ رَبُّكَ‏ بِأَصْحابِ الْفِيلِ، أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ، وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ» (فيل/1-3) ابوجهل طرف پيامبر بيايد، بداند طير ابابيل و حجاره من سجيل بالاي سرش مي‌آيد معلوم است سر جايش مي‌نشيند. امتحان و ابتلا کجاست؟ اين از مسلمات ديني ماست که هر مؤمن و مسلماني در آزمون‌هاي سنگين قرار مي‌گيرد.


حضرت 25 سال اذيت شدند، مثل کسي که خار در چشم دارد. اگر کرونا چالش دين است، اميرمؤمنان عزيزتر از همه بود. چرا خدا آنها را نجات نداد؟ کار اميرمؤمنان به جايي رسيد که حضرت 25 سال خانه نشين شد و در پنج سال خلافت سه جنگ سنگين تحميلي بر حضرت وارد شد و چهارده مال اسير جنگ صفين بود و سي هزار کشته جنگ جمل داشت. سني و شيعه نقل مي‌کنند. اميرالمؤمنين بالاي منبر بلند بلند گريه مي‌کردند، نام اصحابي که در جنگ‌ها از دست داده بودند را مي‌بردند، «أين عمار...» به پهناي صورت گريه مي‌کردند. محاسن حضرت پر از اشک مي‌شد و حضرت دستي که به محاسن مي‌زدند اشک صورت حضرت به مردمي که پاي منبر بودند مي‌پاشيد. اينها خودشان را خاک پاي اميرالمؤمنين مي‌دانستند.

چرا خداوند اميرالمؤمنين را نجات نداد؟ هرجا سيدالشهداء در اين ايام از مدينه تا مکه سخن گفتند، واژه‌هاي صبر را در کلمات حضرت ببينيد. در ناحيه مقدسه هست که حضرت فرمود: اي عزيز فاطمه، اي حسين، فرشتگان آسمان از صبر تو به شگفت آمدند. ما اجازه داريم ابتلائات خود را با حضرت زينب مقايسه کنيم؟ حضرت زينب به خون تپيدن هجده عزيز در يک روز را ديد. يک نفر پيامک بدهد که من هم در يک روز داغ هجده عزيز ديدم. شايد کسي پيام بدهد در فلان حادثه رانندگي داغ هجده عزيز ديدم. شما را تازيانه زدند؟ سر عزيز شما را بالاي نيزه بردند؟ به اسارت رفتيد؟ حضرت در روز هفتم ماه ذي الحجه خطبه خواندند، «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ، نَصْبِرُ عَلَى‏ بَلَائِهِ‏ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ» روز عاشورا با اصحاب خود در آخرين وداع مي‌گويند: شکايت نکنيد. حرفي نزنيد که از منزلت شما کم کند. روي ذلت نخواهيد ديد. مطمئن باشيد خدا حامي شماست. با اصحاب خود خداحافظي کردند به اصحاب خود فرمودند: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى‏ الْجِنَانِ‏ الْوَاسِعَةِ» واژه صبر را در کلمات سيدالشهداء جستجو کنيد، ببينيد اين واژه چند بار آمده است. «وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا» (اسراء/11) يعني انسان گاهي يک چيزي مي‌خواهد اما مصلحت او نيست. انسان عجله مي‌کند. اگر اين بلاها، به چالش کشيدن دين است، انبياي خدا همه زير سؤال مي‌رود. پيامبر خدا، حضرت علي، فاطمه زهرا، امام حسين(ع)، اينقدر ابتلاء داشتند.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group