برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سيري در نهجالبلاغه شرح خطبه 210
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 30-06-99
بسم الله الرحمن الرحيم
، اين خطبه قبل از نقل سيد رضي در نهجالبلاغه در منابع قديمي بسيار ديگري هست. مرحوم کليني در کافي شريف، شيخ صدوق در خصال، در تحف العقول و غيبت نعماني هست، مصادر فراواني هم دارد. يکي از اصحاب اميرالمؤمنين به اميرالمؤمنين گفت: «إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ» گفت: من يک روايتهايي از سلمان ميشنوم، از ابيذر ميشنوم، از مقداد ميشنوم، در تفسير قرآن يا احاديث پيامبر غير از اينهايي که دست مردم هست، چيزهاي ديگر ميشنوم و شما هم همينها را تصديق ميفرماييد که دست ابيذر و مقداد و سلمان است نه آنهايي که دست مردم است و با هم هماهنگ نيست.
از آن طرف يک حديثهايي دست مردم ميبينم ولي کلام شما با کلام آنها سازگار نيست. از حضرت سؤال کرد: «أَ فَتَرَى النَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ تَعَمُّداً، وَ يُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِمْ؟» وقتي کلام ابيذر و مقداد و سلمان با اينها هماهنگ نيست و شما ابيذر و مقداد و سلمان را تأييد ميفرماييد، کلام مردم و احاديث که دست مردم است با کلام شما هماهنگ نيست. آيا مردم به پيامبر عمداً دروغ نسبت ميدهند؟ قرآن را به رأي خودشان تفسير ميکنند؟
سؤال مهمي است. تکليف ما چيست اگر يک حديثي دست عموم مردم ديديم، آن هم در زمان اميرالمؤمنين، با فاصله کمي از رحلت پيامبر، آيا آنچه دست مردم است راست است، يا آنچه که سلمان و مقداد و ابيذر، از اميرالمؤمنين روايت ميکنند. حضرت فرمودند: حالا که سؤال کردي، «قَدْ سَأَلْتَ فَاسْتَمِعِ الْجَوَابَ» خوب گوش کن ببين جواب سؤالت چيست. حضرت فرمودند: «إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ، حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً، وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً، وَ عَامّاً وَ خَاصّاً، وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً، وَ حِفْظاً وَ وَهَماً» حضرت فرمود: آنچه دست مردم است بعضي حق است و بعضي باطل است.
اينهايي که به پيامبر نسبت ميدهند بعضي درست است و بعضي درست نيست. بعضي صدق است و بعضي کذب است. بعضي ناسخ است و بعضي منسوخ است. يعني پيامبر به گذشت زمان مطلب ديگري فرمودند و حرف قبليشان را طبق شرايط پيش آمده تغيير دادند. قبله اول مسلمين بيت المقدس بود. بعد قبله به سمت کعبه برگشت. گاهي يک دستور ميآيد و دستور بعدي آن را نسخ ميکند.
«وَ عَامّاً وَ خَاصّاً» گاهي يک دستور، دستور عمومي است اما يک دستور، دستور خاصي است. براي يک زمان مشخص است و براي هميشه نيست. کسي که حديث دستش است بايد اين تشخيص را بدهد که آيا اين حديث پيامبر ناسخ ندارد، تاريخش نگذشته، دستور ديگري بعدش نيامده است. آيا اين دستور يک دستور عمومي است.
براي زمان مشخصي است. در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين حکمت 13 به اميرالمؤمنين گفتند: راست است که زمان پيامبر حضرت به اصحابشان ميفرمودند: محاسن خود را خضاب کنيد. اين خضاب کردن الزامي دارد؟ واجب است؟ الآن هم اين دستور برقرار است؟ اميرالمؤمنين فرمود: «غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَتَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ وَ النَّصَارَى» سپيدي صورت خود را تغيير بدهد، محاسن خود را خضاب کنيد. خودتان را شبيه يهوديها نکنيد. اين خضاب کردن زمان خاصي داشته يا براي هميشه هست؟ حضرت فرمود: «إِنَّمَا قَالَ ص ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌ» عدد مسلمانها کم بود، «فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ» الآن خيلي گسترش پيدا کرده است.
يا مثلاً يک داستان ديگري نقل کردند که پيامبر خدا در فتح مکه به اصحاب خود فرمودند: وقتي دور کعبه طواف ميکنيد به سرعت طواف کنيد. گفتند: چرا؟ حضرت فرمود: مشرکين شما را تحت نظر دارند. روز اول فتح مکه بود، خيلي مراقب مسلمانها بودند. حضرت فرمود: شما چابک طواف کنيد که قدرت شما به نظر آنها بيايد و فکر نکنند ما ضعيف هستيم. اين براي شرايط خاصي بود نه اينکه يک حاجي هميشه تند طواف کند. پس بعضي از دستورات زمان خاصي دارد و بعضي براي هميشه هست. «وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً» بعضي خيلي روشن و محکم است، بعضي متشابه است و بايد ديد معنايش چيست.
«وَ حِفْظاً وَ وَهَماً» بعضي به دقت حفظ شده است. بعضي خيلي مقيد نبودند. همينطور با ظن و گمان يک چيزي از پيغمبر نقل ميکنند. بعد فرمود: «وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي عَهْدِهِ» زمان خود پيامبر به پيامبر دروغ نسبت دادند. «حَتَّى قَامَ خَطِيباً» حضرت ايستادند سخنراني کردند و فرمودند: «فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» هرکس عمداً به من دروغ نسبت بدهد، جايگاهش آتش است. زمان پيامبر اين کار را ميکردند، حالا که پيامبر از دنيا رفته حتماً عدهاي هستند بخاطر منافع خودشان نسبت خلاف واقع به پيامبر ميدهند.
بعد حضرت فرمود: «وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ» چهار دسته هستند کساني که حديث را بيان ميکنند و پنجمي ندارد. دسته اول، «رَجُلٌ مُنَافِقٌ» يک عده منافق هستند، «مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ» تظاهر به ايمان ميکنند. «مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ» اسلامشان ساختگي است. «لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ» نه از گناه باکي دارد و فاصله ميگيرد، «يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّداً» عمداً به پيامبر دروغ نسبت ميدهد. «فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ» اگر مردم ميدانستند اين منافق است و کاذب است، «لَمْ يَقْبَلُوا» قبول نميکردند، «وَ لَمْ يُصَدِّقُوا» تصديق نميکردند. «قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا» مردم چه ميدانستند اين منافق است. «صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ» اين از اصحاب پيامبر است. صحابي پيامبر است.
صحابي يک حديثي نقل کرده ما بايد بپذيريم. «رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ» پيامبر را ديده و از پيامبر شنيده، «وَ لَقِفَ عَنْهُ» از پيامبر حديث دريافت کرده است. «فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ» اينها ميروند حرف اين منافق را ميپذيرند به اين توجيه که اينها اصحاب پيامبر هستند. هرکس صحابي پيامبر بود و پيامبر را ديد و زمان پيامبر بود و هرچيزي از پيامبر نقل کرد، حجت است؟ «وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ» قرآن را ببين، اين همه آيات در مورد منافقين است. «وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ» قرآن منافقين را توصيف کرده است. اين منافقين زمان پيامبر بودند. زمان پيامبر منافقين خيلي نميتوانستند جولان بدهند. چرا؟
پيامبر خدا گاهي چهره اينها را فاش ميکردند، مواضع حساسي که پيش ميآمد، مسجد ضرار که ميساختند، پيامبر مسجد را خراب ميکرد به امر خداوند متعال و نقشهها را جبرئيل براي پيامبر بيان ميکرد.اما بعد از پيامبر اينها نبود. حضرت ميفرمايد: قرآن از منافقين خبر داده است. در سوره مبارکه توبه و منافقون، بيش از 150 آيه در مورد ويژگي منافقين داريم. يک سوره به اسم منافقون داريم. سؤال: الآن بعد از پيامبر است، از اميرالمؤمنان سؤال ميکنند حالا بعد از پيامبر، اين روايتهايي که از پيامبر نقل ميکنند درست است يا نه؟ حضرت فرمود: «ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ» منافقين که نمردند.
پيامبر از دنيا رفتند، همه منافقين همان شب مردند؟ نه، ماندند. کجا رفتند؟ «فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ» رفتند در تشکيلات پيشوايان گمراهي، تقرب پيدا کردند به پيشوايان گمراهي، «وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ» آنهايي که مردم را به آتش دعوت ميکردند. با دروغ و تهمت، «فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ» آن حاکماني که حکومت ميکردند، از اين فرصت استفاده کردند. همين منافقين را پست و مقام دادند، «وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ» اينها را بر گرده مردم سوار کردند. چرا؟ «فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا» ميخواستند دنيايشان آباد شود. چه چيزي بهتر از اينکه منافقين به آنها خدمت بکنند. پيامبر افشاء ميکرد و اين از خطبههاي عجيب اميرالمؤمنين است. معمولاً سيد رضي فرازهاي تند نهجالبلاغه را نميآورند.
بعضي خطبهها خيلي تند است. خطبه پنجاه اولش آرام است، بعد از سه چهار سطر را سيد رضي ديگر نياورده، روي مصلحتي که در نظرشان بوده است. حضرت ميفرمايد: اين منافقين که قرآن توصيف کرده نمردند، ماندند، به پيشوايان گمراهي نزديک شدند. حضرت در آخر يک گلهاي دارند، «وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» نگاه مردم به نگاه حاکمان و پادشاهانشان هست. معروف است « الناس علي دين ملوکهم» مردم به دين پادشاهانشان نگاه ميکنند. حضرت فرمود: «وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» مردم با ملوک هستند، با دنيا هستند، «إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ» مگر کساني که خدا به آنها عصمت بدهد.
«فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَة» اين يکي از آن چهار دسته است. پس اميرالمؤمنين ميخواهند چهار دسته راويان را دسته بندي کنند، اولين دسته اينها هستند. حضرت به دسته چهارم که ميرسد آنهايي که حديث را درست دريافت کردند و رساندند، از جمله در مورد مقامات خودشان ميفرمايند، ميفرمايند: من مثل همه نبودم. همه مينشستند، اگر پيامبر سخني ميگفتند گوش ميکردند. يا منتظر بودند باديه نشيني برسد، سؤالي از پيامبر بپرسد. من اينطور نبودم، شب و روز با پيامبر خلوت داشتم و پيامبر همه چيز را براي من بيان ميکرد.
پس اميرالمؤمنين(ع) تا اينجا فرمودند: به اسم اينکه فلاني صحابي پيامبر است و حديث را از پيامبر شنيده، هرکس زمان پيامبر بود و پيامبر را ديد، نميشود حرفش را تأييد کرد. منافقين هم پيامبر را ديدند. اين خيل عظيم منافقين در زمان پيامبر، مرحوم علامه طباطبايي در جلد پانزده تفسير الميزان تعبير عجيبي دارد. ميفرمايد: منافقين مدينه کمتر از يک سوم نبود. آيا به اينها اصحاب پيامبر بگوييم؟ گفتيم اميرالمؤمنين فرمود: به من ميگويند: اگر حقت را دادند حق توست و اگر به تو ندادند، باز هم به ديگري رسيده است. چرا؟ بالاخره اينهايي که اين کارها را ميکنند اصحاب پيامبر هستند و اصحاب پيامبر همه سر بسته و در بسته بهشتي هستند و بهشت بر اينها واجب است. پيامبر فرمود: اصحاب من مثل ستارگاه هستند.
دنبال هرکدام برويد هدايت ميشويد. اين حديث را به پيامبر نسبت ميدهند. «اصحابي کالنجوم» مثل ستاره هستند. الآن در ميان مسلمانها عدهاي قائل به عدالت همه صحابه هستند. تعريفي که براي صحابي ميگويند، ميگويند: «من لقى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مؤمنا به و مات على الإيمان و الإسلام» اگر يک مسلماني پيامبر را ديد و ملاقات کرد، جزء اصحاب پيامبر ميشود. با اسلام هم از دنيا برود، از اسلام برنگردد. همين که پيامبر را ملاقات کرد.
ملاقات کوتاه باشد، فرقي ندارد. طولاني باشد، فرق ندارد. يک کسي مثل اميرالمؤمنين که از کودکي در آغوش پيامبر بوده ميشود اصحاب و يک کسي در مسجدالنبي آمده و نماز خوانده پشت پيامبر، از دور پيامبر را ديده و بعد هم سوار شده رفته، اصحاب است. زمان کم باشد يا زياد باشد. راوي حديث باشد يا نباشد، چيزي از پيامبر شنيده يا نه، صرف ديدن فقط ولو تصادفي پيامبر را ديده باشد، صحابي است.
در جنگها پيامبر را همراهي کرده يا نه مهم نيست. اين نظر همه اهل سنت نيست، عدهاي هستند با اين نظريه مخالف هستند. ابن حزم براي قرن پنجم است. اخيراً بعضي از اهل سنت کتابهايي نوشتند، احمد حسين يعقوب کتابي دارد «نظريه عدالة صحابه» مخالف با اين نگاه است. اول يک سؤال مطرح کنم. چرا اصرار دارند بگويند: همه صحابه عادل هستند؟ اين جواب خيلي مهم است. علت اينکه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه اشاره فرمودند، اين نکته است.
جواب اين است که ميخواستند تمام کارهايي که بعد از پيامبر انجام شد را توجيه کنند. ديگر کسي جرأت نداشته باشد بگويد: اينها غصب خلافت کردند خلفاي بني اميه چه کردند؟ معاويه چه کرد؟ «اصحابي کالنجوم» مثل ستاره هستند شما دنبال هرکدام برويد هدايت ميشويد. پس هدف از عدالت صحابه اين است.
يکي از علماي اهل سنت به نام آلوسي، ميگويد: در جنگ صفين، هشتصد صحابي که در بيعت رضوان همراه پيامبر بودند. در رکاب اميرالمؤمنين بودند. اين عالم بزرگ اهل سنت ميگويد: در جنگ صفين هشتصد نفر از اصحاب پيامبر در رکاب اميرالمؤمنين بودند. از اين هشتصد نفر، سيصد نفر به شهادت رسيدند. اينها را چه کسي شهيد کرد؟ سيصد صحابي به شهادت رسيدند. هشتصد صحابي حضور داشتند. اينها به دست چه کسي شهيد شدند؟ طرف جنگ که بود؟ اين طرف اميرالمؤمنين است و آن طرف معاويه است. بالاخره نميشود سر بسته بگوييم: معاويه صحابي پيامبر است و عادل است چون همه اصحاب عادل هستند و اين سيصد نفر که به شهادت رسيدند، شهيد شدند که شدند. اينها عادل هستند و او هم عادل است.
پس چرا اينها را کشتيد؟ اشکال ندارد و ميگويند: اينها مجتهد هستند و اگر اشتباه کردند، خدا به اينها اجر و ثواب ميدهد. اگر مسير را درست بروند دو تا ثواب دارد. اگر مسير را اشتباه بروند يک ثواب دارد. صدها کتاب نوشتند که ما چون همه اصحاب پيامبر را عادل ميدانيم، اين آقايي که سيصد نفر از اصحاب پيامبر را در جنگ صفين در رکاب اميرالمؤمنين بودند را کشته و با اينها جنگيده و يکي عمار است، اين سيصد نفر اشکالي ندارد. اين آقا صحابي عادل است، اشتباه کرده يک ثواب ميبرد. اگر درست رفته دو ثواب ميبرد. با اين منطق ميخواهند يک مسير عجيبي را توجيه کنند.
تقريباً حدود صد هزار نفر پيامبر را ديدند، در مدينه الرسول صد هزار نفر پيامبر را ديدند. تمام اين صد هزار نفر عادل هستند و بهشت بر همه واجب است. به اينها نميشود نگاه چپ کني، بگويي بالاي چشمت ابرو است! يکي از علما مثالي زدند، مثلاً دو مسلمان در خانه نشستند. يک برادر اهل نماز و دعاست و از خانه بيرون نميرود و ديگري اهل فسق و فجور است، اهل عبادت نيست، بلند ميشود دنبال فسق و فجور برود، تصادفاً در راه پيامبر را ميبيند.
نه اينکه سلام کند، عه اين پيامبر است! اين از صحابه عادل واجب الجنه «کالنجوم» ميشود. آن کسي که در خانه نماز ميخوانده از فيض اينکه صحابي پيامبر باشد بي بهره است!!! آيا ديدن پيامبر، هرکس پيامبر را ديده باشد، صرف اينکه پيامبر را ببيند يک تأثير فيزيکي ميگذارد، يک تأثير روحي ميگذارد که اين آقا يکباره عادل شود؟ اگر اينطور بود که ابولهب عموي پيامبر بود. چرا پيامبر روي ابولهب اثر نگذاشت؟ ابولهب متحول نشد. کفاري که اينقدر پيامبر را اذيت کردند. چطور صرف ديدن پيامبر کسي از صحابي ميشود؟
گاهي ميگويند: فلان مرجع تقليد اصحاب دارد. اصحاب فلان آيت الله، اصحاب مرحوم آيت الله العظمي خويي، اصحاب به چه کساني ميگويند؟ اينکه واقعاً اگر کسي يک سفر رفت، نجف رفت، يک روز در راه که ميرفت، گفتند: اين سيد را ميبيني؟ اين آيت الله العظمي خويي است. اسم اين هم جزء اصحاب بنويسيم. عرف اين چيز را ميگويد؟ به چه کسي اصحاب ميگويند؟ کسي که با او مباشرت داشته، همراهش بوده، همنشين او بوده. همفکر او بوده و ياري کرده و هم افق با او بوده است. سلمان فارسي در مدائن بود. سلمان از اصحاب مسلم پيامبر است.
ملازم بود، پيامبر فرمود: «سلمان منّا اهل البيت» روايات ميگويند: ايمان ده درجه است. اولي براي سلمان است. يک کسي در مدائن سلمان را ديد و او را نميشناخت. آمد به او گفت: تو صحابي پيامبر هستي؟ سلمان گفت: نميدانم! اين فکر کرد اشتباه آمده است. گفت: مگر سلمان نيستي؟ گفت: بله هستم. من پيامبر را ديدم، اما صحابي پيامبر هستم يا نه بعد معلوم ميشود. اگر من در بهشت با پيامبر بودم صحابي پيامبر هستم.
چقدر فرق بين اين نگاه هست که بگوييد: مثل سلمان که در روايت ميگويند: ايمان ده درجه دارد، سلمان را ميگويند نفر اول. سلمان بالاترين درجه را دارد ولي ميگويد: من پيامبر را ديدم اما هرکس پيامبر را ديد نميتواند بگويد: من اصحاب پيامبر هستم. آيا من با همين اعتقاد از دنيا ميروم؟ در قيامت دست من به پيامبر ميرسد يا نه؟ اين يک نگاه است و اين هم يک نگاه است که ميگويد: هرکس پيامبر را ديده مثل دو برادري که گفتم، يکي در حال عبادت بوده و ديگري دنبال فسق و فجور رفته و در راه پيامبر را ديده، اين شد صحابه؟ يعني تمام جمعيت صد هزار نفري مدينه همه را بايد سربسته بگوييم؟ اينها اصحاب پيامبر هستند؟ شما وقتي به مقدسات کسي اهانت کني، حرفت ديگر اثر ندارد. راهش اين نيست.
شما ميگوييد: تمام اصحاب عادل هستند، چرا ميگوييد؟ چرا آن را گفتيم. انگيزه اينکه ميگويند: همه اصحاب عادل هستند، چيست؟ براي اينکه بگويند: هرکسي، هرکاري بعد از پيامبر کرد، هر ظلمي به اميرالمؤمنين شد، اينها اصحاب پيامبر بودند. حکومت دست اميرالمؤمنين برسد يا دست معاويه برسد، دست عمروعاص برسد، همه اصحاب پيامبر هستند، «کالنجوم» همه ستاره هستند. دنبال هريک بروي عيبي ندارد. صلوات ختم کنيد. دعوا نداريم. اينها همه اصحاب پيامبر هستند. براي اينکه آن مطلب را درست کنند يک حرفي ميزنند نه عقل زير بارش ميرود، نه قرآن و روايات ما، که ميپذيرد که همينطور بگوييم کسي از دور پيامبر را ديده و بگويد: اين ديگر صحابي پيامبر هست. اين آياتي که در قرآن داريم.
«الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي» (نور/2) آياتي که در مورد حدود الهي است، «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَة» (مائده/38) اين آيات شأن نزول دارد. زمان پيامبر دزدي ميکردند، حضرت ميفرمود: حکمش اين است. فحشاء ميکردند، آدم ميکشتند، جنايت ميکردند حضرت ميفرمود: اين حکمش است. مگر اينها صحابي پيغمبر نبودند؟ مسلمان بودند، مسلمان فاسق، مسلمان قاتل، مسلمان دنبال فحشاء و دزدي. تمام آياتي که در قرآن در مورد حدود الهي نازل شده يک داستان دارد و همه شأن نزول دارد. يک کسي دنبال دزدي بوده و آيه نازل شده است. دنبال شرب خمر بوده آيه نازل شده است. به مال کسي تجاوز کرده، آيه نازل شده است.
بعد از پيامبر آيا اين دوراني که تا 60، 70 سال اصحاب زنده بودند، بعد از پيامبر اگر کسي مثلاً بيست ساله بود، شصت سال هم عمر کرده باشد، در اين هفتاد هشتاد سال جامعه مدينه، يک گناه درونش نشد؟ يعني خلفاي بعد از پيامبر، خليفه اول، دوم و سوم و اميرالمؤمنين، يک حد الهي جاري نکردند؟ اين همه دزديهايي که شد و مال مردم خورده شد و تجاوز به حقوق ديگران شد. اينکه خلفاء حدود الهي را جاري کردند، مگر اينها اصحاب نبودند؟ شما بر صحابه عادل کالنجوم حد جاري کرديد.
تاريخ اسلام را ببينيد. تاريخ اسلام اين همه حدودي که خليفه اول و دوم جاري کرده، به چه کسي اين حدود الهي را جاري کرده است؟ چه کساني قاتل و جاني بودند؟ چه کساني دزدي کردند؟ ما نميخواهيم بگوييم تمام اصحاب، سر بسته و در بسته بد بودند. ما که چنين چيزي نگفتيم! هشتصد صحابي در جنگ صفين، هشتصد صحابي بيعت رضوان در جنگ صفين در رکاب اميرالمؤمنين بودند. ما نميگوييم همه اصحاب بد بودند. سيصد صحابي در رکاب حضرت به شهادت رسيدند. خطبه 97 و 56 نهجالبلاغه اينقدر اميرالمؤمنين(ع) از اصحاب تجليل ميکنند، اما نه سر بسته و در بسته! معيار همان معياري است که قرآن ميگويد. معياري است که سلمان فارسي ميگويد.
نويسندگان گفتند سوره احزاب، همسران پيامبر که حتماً اصحاب پيامبر هستند. قرآن سربسته به همسران پيامبر امتياز نميدهد. «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» (احزاب/32) شما مثل ديگر زنها نيستيد، يک امتيازي داريد، «إِنِ اتَّقَيْتُنَّ» اين آيه را به ما جواب بدهيد. از همسر پيامبر کسي به پيامبر نزديکتر بود؟ طرف نشسته از دور پاي منبر پيامبر، اصلاً خطبه پيامبر را گوش نداده، اين آقا صحابي ميشود؟ چرا؟ چون يک لحظه پيامبر را ديده، بابا اين همسر پيامبر است. ولي قرآن ميگويد: «إِنِ اتَّقَيْتُنَّ» اگر شما تقوا پيشه کرديد، حساب ممتازي داريد. وگرنه «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً»
وليد بن عقبه در اين تعريف صحابي پيامبر است. در تاريخ وقتي از او اسم ميبرند، ميگويند: شريب الخمر! صيغه مبالغه، همان آدمي که به او گفتند: آرزويي داري؟ گفت: بروم بالاي کعبه يک شراب سير بخورم. اين همان آدمي است که در تمام تاريخ آمده، نماز صبح خواست بخواند، مست بود. گفت: ميخواهيد امروز چهار رکعت براي شما نماز بخوانم؟! اين پيامبر را ديده بود، ميشود به او صحابي گفت؟ مسلمانها خيلي ناراحت شدند، که آقا تو چه حاکمي هستي؟ نزد خليفه سوم رفتند و شکايت کردند. گفتند: اين چه حاکمي است، شريب الخمر است. گفت: اينها را بزنيد. شاهدها را شلاق زدند. اميرالمؤمنين خيلي ناراحت شد.
شيخ مفيد در الجمل مفصل نقل کرده است. حضرت فرمود: تو خجالت نميکشي؟ حد الهي را تعطيل کردي و شاهدان بيچاره را ميزني؟ يک فضايي ايجاد شد خليفه مجبور شد وليد را احضار کرد. اميرالمؤمنين اين کار را کرد. اين يک نمونه است، اسم اين را چه بگذاريم. «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/6) داستان براي وليد است. يک جايي زمان پيامبر رفت مأموريت نظامي پيدا کرد و به جاي اينکه مردم را دعوت به اسلام بکند فوري برگشت و گفت: يا رسول الله اينها آماده جنگ هستند. اينها همه قصد جنگ با شما دارند. جبرئيل نازل شد و فرمود: پيامبر باور نکن، اين فاسق است خبر ميآورد. رفتند بررسي کردند گفتند: ما آمديم به اين بگوييم استقبال کرديم. «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» را قرآن ميگويد. چطور ما اسم اين را صحابي عادل ميگذاريم؟
نمونه دوم، در صحيح بخاري هست که يکي از اصحاب پيامبر ميگويد: در جنگي بوديم، خالد به من گفت: هرکس اسير دارد، اسير را به قتل برساند. گفتيم: چرا اسير را بکشيم؟ پيامبر اسير را نميکشت، گفتند: به خدا من اسير را نميکشم. آمديم نزد پيامبر شکايت کرديم. پيامبر دستهايشان را به سوي آسمان دراز کردند و فرمودند: خدايا من اعلام برائت ميکنم. اين صحابي بود، پيامبر از کارش اعلام برائت کرد. همين آدم مالک بن نويره را به قتل رساند. خالد بن وليد، مالک را به قتل رساند. طلحه و زبير چه کردند؟ مگر صحابي پيامبر نبودند؟ زبير و طلحه در احد غوغا کردند. ولي آخر در برابر اميرالمؤمنين آمدند و در جنگ جمل، شيخ مفيد مينويسد سي هزار نفر در جمل کشته شدند. پنج هزار از ياران اميرالمؤمنين و 25 هزار از جمليها کشته شدند. طلحه و زبير بهشتي هستند؟ بله، صحابه هستند!!! اينها ميگويند: اشتباه کردند يک ثواب دارد و درست رفته باشند دو ثواب دارد.
عمروعاص مجتهد ميشود، نمونه ششم در تاريخ طبري هست. قدامة بن مظعون، جزء بدريهاست. هرکس در بدر حضور داشت که به اين معنا نيست تا آخر عمر پاک باشد. شراب خواري کرد و خليفه حد بر او جاري کرد. نمونه هفتم سَمره بن جُندب، شراب فروشي ميکند. گفتند: خدا او را بکشد. مگر خبر ندارد که پيامبر اسلام شراب فروشي را حرام کرده است؟ حد الهي بر او جاري کردند. نمونه هشتم بُسر بن أرطاة از فرماندهان نظامي معاويه است. حداقل سي هزار بيگناه را کشته است. اموالشان را غارت کرده و پيامبر را ديده است. جزء صحابي پيامبر است. عادل است، واجب الجنه است، سي هزار نفر را کشته است! مسلم بن عقبه، چه کسي است؟ بعد از حادثه کربلا کشتار مردم مدينه را راه انداخت و اينقدر آدم کشت که خون در روضهي نبوي راه افتاد. گفت: من سه روز مال مردم مدينه و خون مردم مدينه... چه زناني در اثر اين جنايات از بين رفتند. اين آقا از اصحاب است و عادل است.
ثَعلبه در آيه 75 سوره توبه، آيه زکات آمد. گفت: يا رسول الله ميخواهي از ما جزيه بگيري؟ مگر ما يهودي هستيم و نصراني هستيم؟ در قرآن پيامبر ديگر از او قبول نکرد، خليفه اول هم گفت: چون پيامبر قبول نکرده من هم قبول نميکنم. خليفه دوم هم قبول نکرد. اين صحابي است يا نه؟ ثعلبه صحابي است يا نه؟ مسلمان است که زکات نداده است. داستان حاطب در قرآن آمده است. جاسوسي کرد. 150 آيه که در مورد منافقين است را چه بگوييم. در قرآن وقتي ميخواهد داستانش را تعريف کند عدهاي مؤلفه قلوبهم بودند، ابوسفيانها و معاويهها و هرکس پيامبر را ديده بگوييم صحابي بودند؟
امروز دوم ماه صفر هست، شروع جنگ صفين اول ماه صفر است. دهم صفر چه روزي است؟ شهادت جناب عمار است. عمار کجا شهيد شد؟ در جنگ صفين همراه اميرالمؤمنين، اين حديث را تمام منابع اهل سنت دارند. پيامبر به عمار فرمود: «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» ستمگران تو را ميکشند. «انه يدعوهم الي الجنه و هم يدعونه الي النار» عمار آنها را به بهشت دعوت ميکند ولي آنها عمار را به جهنم دعوت ميکنند. عمار کجا شهيد شد؟ در صفين شهيد شد. يک صحابي عمار را کشت. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» (آلعمران/155) چهار نفر ماندند. اينها اصحاب پيامبر بودند، پيامبر را تنها گذاشتند. آنهايي که پيامبر فرمود: مواظب باشيد، تنگه را رها کردند، دشمن از پشت حمله کرد. پيامبر را مجروح کردند. اينها مسلمان بودند يا نه؟ هرکس هر اشکالي دارد پيامک بدهد. ما در بحث هفته آينده مطرح خواهيم کرد.