حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز.
شریعتی: شنیدن از فضایل و ویژگی های نبی مکرم اسلام در نهج البلاغه ی شریف از زبان امیر-المؤمنین با بیان شیوای حاج آقای حسینی لطف دیگری دارد. امروز هم دعوت می کنم تا پایان همراه ما باشید و ان شاءالله مهمان نهج البلاغه.
حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. من فقط یک یادآوری داشته باشم به عزیزان قبل از اینکه برویم مهمان سفره ی نورانی امیرمؤمنان (س) باشیم و آن اینکه فردا آخرین روز ماه ربیع الاول هست. عزیزانی که در طرح پرداخت رد مظالم شرکت نکردند یا می خواهند باز ادامه بدهند یادشان باشد فقط تا فردا فرصت دارند. ما دو روز دیگر بیشتر فرصت نداریم. دیگر مفصّل گفتیم. اگر ما به کسانی بدهکار بودیم که آنها را نمی شناسیم، وارثان آنها را نمی شناسیم، مثلاً در کودکی مالی از کسی از بین بردیم، به کسی پول کم دادیم، به یک راننده ای کم دادیم، به یک مغازه داری کم دادیم، راننده ای بوده اضافه گرفته، مغازه داری از مشتری اضافه گرفته است، مواردش را مفصل گفتیم که عرض کردیم تقریباً باید بگوییم همه ی ما گرفتار هستیم. فکر می کنم کسی بگوید من هیچ مظالمی بر گردنم نیست.
من به احد الناسی در طول عمرم هیچ بدهی ای نداشتم، همش یادم هست، به هیچ کسی بدهکار نیستم. خیلی بعید می دانم. به هر حال احتیاجش خیلی خوب است. گفتیم ما در ماه ربیع الاول از مراجع بزرگوار تقلید اجازه گرفتیم تا مبلغ حد اکثر پانصد هزار تومان یعنی صد تومان، صد و پنجاه هزار تومان، هر چقدر می خواهند، تا سقف پانصد هزار تومان را دیگر نیاز به اجازه گرفتن ندارند. و بعد از ماه ربیع الاول باید خودش زنگ بزنند از مرجع تقلیدشان اجازه بگیرند. تا فردا را ما اجازه گرفتیم. از همه ی مراجع. عزیزان تردید نداشته باشند. بر گردن ما. از این فرصتی که هست امشب و فردا می توانند استفاده کنند. فردا دوشنبه آخر ماه است، این فرصت تمام می شود.
شریعتی: راجع به دیون دولتی هم من همین ابتدا عرض کنم. خیلی ها پرسیده اند. با این اپلیکیشن های عمومی که کارت به کارت می کنند و پرداخت قبوض دارند یک مقداری مشکل است و امکانش نیست. دوستان یا از طریق خودپرداز یا از طریق اپلیکیشن های خود بانک ها می-توانند برای دیون دولتی اقدام بکنند.
حجت الاسلام حسینی قمی: ان شاءالله. ولی فقط باز یادآوری کنم تا آنجا که من تحقیق میدانی کردم، الحمدلله به برکت این اجازه ای که مراجع معظم دادند و همتی که بینندگان عزیز داشتند خیلی رد مظالم پرداخت شده است. من آمارش را نمی دانم ولی از هر کس من پرسیدم گفت ما این کار را کردیم.
در پیام ها بود به سادات می شود داد؟ بله، مانعی ندارد. سؤال کردند به پدر و مادر و اولاد می شود داد؟ گفتیم نه. اینها واجب النفقه ی ما هستند. البته به دامادمان می توانیم بدهیم. داماد ما واجب النفقه ی ما نیست ولی به اولاد و به پدر مادرمان نه. مخصوصاً تأکید می کنم در این یکی دو روز باقیمانده، به نیت عزیزانی که از دست رفته اند، بهترین خیرات برای آنها همین رد مظالم هست. حتی ما تقاضا کردیم عزیزان به نیت فرزندان شان، همسرشان، پدر و مادرشان، چه باشند و چه نباشند. و قبلاً هم عرض کردیم خیلی ها باز سؤال کرده بودند که می توانیم به جای پول خود مواد غذایی را بدهیم؟ گفتیم نه. فقط پول را می شود داد. سؤال کرده بودند می شود به مؤسسات خیریه داد، به کمیته داد یا همین کمک های مؤمنانه، کمک های معیشتی و سبدهای کمک های معیشتی؟ اینها را گفتیم نه چون اینها کالا می دهند. ما باید خود پول را بدهیم. ان شاءالله از این فرصت باقیمانده استفاده کنند.
برویم سراغ کلام زیبای امیرمؤمنان (س). عزیزان اگر به خاطر داشته باشند ما گفتیم به سبکی که مرحوم علامه محمد تقی تستری (رضوان الله علیه) در شرح نهج البلاغه شان در جلد دوم دارند، پیامبر 40 مورد در نهج البلاغه دارد. من به بعضی از موارد دیگر آن می خواهم اشاره کنم. اجازه بدهید قبلاً اینجا یک حکمتی از امیرمؤمنان (س) بخواهم بعد سراغ آن بحث بروم.
حکمت دهم نهج البلاغه است. (و قال (ع): خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَة) بعضی از شارحین نهج البلاغه هم مثل مرحوم علامه تستری فرموده اند که این جزء وصایای امیرمؤمنان در هنگام شهادت است.
خیلی مهم است. حضرت وقتی در بستر شهادت قرار گرفتند، از جمله وصایایی که به فرزندانشان فرمودند این بود: (خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَة) فرزندان من، عزیزان من، همه ی کسانی که صدای من را (می شوید) چون حضرت فرمودند: (و من بلغه کتابه) هر کس صدای من به او می رسد، نامه ی من را می خواند، با مردم به صورتی مدارا کنید (إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم) تا وقتی زنده اید مردم مشتاق دیدار شما باشند، تشنه ی دیدار شما باشند (وَ إِنْ مِتُّمْ) اگر از دنیا رفتید بر شما گریه کنند.
دین از ما انتظار دارد که ما یک جوری زندگی کنیم وقتی از این دنیا می رویم نه تنها مردم بر ما گریه کنند، آسمان و زمین بر ما گریه کنند. یک آیه ی نورانی قرآن کریم است، خیلی آیه ی عجیبی است. قرآن می فرماید در مذمت فرعونیان، وقتی می خواهد اینها را مذمت کند، سوره مبارک دخان، آیه بیست و پنجم. وقتی می خواهد فرعونیان را مذمت کند، می گوید اینها یک جوری مردند (فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ) آسمان و زمین برای اینها گریه نکرد.
شریعتی: یعنی باید گریه می کرد.
حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی قرآن انتظار دارد، خدا از ما انتظار دارد ما یک جوری زندگی کنیم که نه تنها مردم در فراق ما گریه کنند، آسمان و زمین بر ما گریه کنند. حالا در ذیل این آیه روایاتی هست که منظور از گریه ی آسمان و زمین چیست، روایات مفصلی هست، تعبیرات مختلفی دارد. یعنی همه ی عالم باید از رفتن ما ناراحت شوند. این عزیز چرا از دست رفت. نه اینکه کسی خوشحال شود بگویند شرش را کم کرد. امیرمؤمنان می فرماید: طوری با مردم مدارا کنید اگر از دنیا رفتید برای شما گریه کنند و اگر زنده بودید (حَنُّوا إِلَيْكُم) مردم مشتاق دیدار شما باشند. جمله ی بعد را هم من بخوانم. فرمود: (أَعْجَزُ النَّاس) در رفت و آمدها، در ارتباطات با مردم (أَعْجَزُ النَّاس مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ) باز مرحوم تستری فرمودند این بخشی است از نامه ی سی و یکم امیرمؤمنان به امام مجتبی (ع) (أَعْجَزُ النَّاس مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ) ناتوان ترین انسان ها آن کسی است که نتواند یک برادر خوبی پیدا کند. دیدید بعضی ها برخوردشان خوب نیست، اخلاقشان خوب نیست، همه از آنها گریزان هستند.
شریعتی: نمی تواند یک دوست درست و حسابی داشته باشد.
حجت الاسلام حسینی قمی: بله. ندارد. (وَ أَعْجَزُ مِنْهُ) فرمود از او عاجزتر کسی است که برادر داشت، یک رفیق خوبی پیدا کرد، (ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُم) از بس بد اخلاقی کرد اینها از دست او فرار می کنند و می روند. این از او عاجزتر است. باز جمله ی بعدی آن هم عزیزان خودشان ملاحظه کنند. این حکمت یازده بود. چند حکمت پشت سر هم هست در برنامه های اخلاقی. (إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْر) نعمت خدا به شما رسید، با کم سپاسی آنها را از دست ندهید. چند حکمت پشت سر هم هست.
من می خواهم این را عرض کنم. اگر ما در روزهای ماه ربیع، ماه ولادت خاتم النبیین قرار داریم باور بفرمایید در زندگی ما آن که از همه واجب تر است، اسوه قرار دادن زندگی حضرت است. یک حدیثی می دیدم در کافی مرحوم کلینی از امام صادق (ع) است. خیلی حدیث لطیفی است. (إِنَّ اللَّهَ أَدَّب محمد ص) خداوند پیامبر را تأدیب کرد. یادم هست یکی از اساتید می فرمود: گاهی در خوبی بعضی شخصیت ها می گویند فلانی خیلی شخصیت خودساخته ای است. ایشان می فرماید: تعبیر غلط است. تعبیر دقیقی نیست. خداساخته باید باشد نه خودساخته. ما نباید سرخود ساخته باشیم.
خداساخته باشیم. (إِنَّ اللَّهَ أَدَّب). خود پیامبر فرمود: (ادّبنی ربی فاحسن ربی) خدا من را تربیت کرده است. (انّ الله أدّب محمداً ص فاحسن تأدیباً) چطوری ادب؟ (فقال) آیه ی سوره ی مبارکه ی اعراف 199. (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين) در زندگی-ات گذشت باشد، فرمان به خوبی های بده، از جاهل اعراض کند. یک وقتی یادم است در ذیل تفاسیر، در روایت آمده این جامع ترین آیه ی اخلاقی قرآن کریم است. می بینی یک جاهلی است سر به سر تو می گذارد، کاری به او نداشته باشد. اعراض کن. آن وقت امام صادق فرمود: (لما کان کذلک) چی داریم می گوییم؟ پیامبر را خدا تأدیب کرد، تربیت کرد، اینطوری.
وقتی به این مرحله ی تربیت پیامبر عمل کرد، یک آیه ی دیگر آمد (إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم) (قلم/4) (فلما قبل من الله) وقتی آن اخلاق را خداوند در پیامبر دید آن وقت (فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ: وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه). عزیزان چه دارید می گویید. امام صادق می فرماید اگر خدا به ما فرمان داد: (وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه) هر چه پیامبر گفت ازش بگیر. این بعد از دو مرحله است. بعد از دو مرحله ای است که خدا پیامبرش را تربیت کرده است. (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم) بعد از این مراحل آن وقت به ما فرموده است حالا (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ) هر چه پیامبر گفت (فخُذُوه).
یک داستانی می گویم. خدا رحمت کند اولین بار من این جمله از شهید آیت الله بهشتی (رضوان الله علیه) شنیدم بعد دیدم در الکامل فی التاریخ منابع قدیمی ما هست. عزیزان نام حاتم طائی را زیاد شنیده اند. پسری به نام عُدَی داشت. این نام معروف است. خواهر عُدَی به او گفت این پیامبری که در مدینه اعلام رسالت کرده است، می گوید من رسول الله هستم، تو برو مدینه یک سری بزن. عزیزان خواهش می کنم عنایت کنند. ببینید پیامبر با چه موفق شد.
رمز پیروزی شان چی بود. خواهر عُدَی یعنی دختر حاتم به برادرش گفت برو ببین مدینه چخبر است. این پیامبری که ادعای رسالت می کند چی می گوید. واقعاً پیامبر است یا پادشاه است؟ اگر پیامبر است شما به او ایمان بیاور، اگر هم پادشاه است که هیچی. عُدَی به مدینه آمد. چی شد جذب پیامبر شد؟ روایت این است: می گوید: (قدمت علی رسول الله) آمدم مدینه. اولاً می دانید کسانی که به مدینه می آمدند، از بس قبل از خاتم النبیین صدای سلاطین در گوش همه ی مردم بود، زندگی پادشاهان را دیده بودند، باید هفت خان رستم را عبور می کردی تا به پادشاه برسی، نرسی.
مگر به این آسانی می شد یک پادشاهی را ملاقات کرد؟ در تاریخ هست یک کسی آمد مدینه گفت پیامبری که می گویند کجاست؟ رفت در خانه ی حضرت گفتند مسجد است. آمد مسجد. هر چه گشت گفت پس این پیامبر کو؟ گفتند آن کسی که گوشه نشسته زمین دارد غذا می خورد. تعجب کرد. آمد گفت پیامبری که آوازه اش به همه عالم رسیده است شما هستی؟ گفت: (بله). گفت: (انک تأکل اکل العبید و تجلس جلسة العبید) تو که مثل برده ها، بنده ها نشستی و غذا می خوری. حضرت فرمود: (و أىّ عبد أعبد منّى) مگر نمی گویی مثل بنده ها؟ کی از من بنده تر.
عُدَی می گوید وقتی من رفتم رفتم مسجد پیامبر. (سلمت علیه). سلام کردم خودم را معرفی کردم. گفتم من پسر حاتم طائی هستم. حضرت فرمودند خب. می خواست به خانه ی پیامبر برود. در حقیقت می خواست بررسی کند زندگی پیامبر چه شکلی است. شاه است، پیامبر است. می گوید در راه که آمدم (فلقیته امرأة ضعیفة) یک زن سالخورده ی ناتوان در راه پیامبر را نگه داشت. از پیامبر سؤالی داشت. (فستوقفته فوقف لها طویلا) پیامبر را نگاه داشت.
مدت طولانی حضرت را نگه داشت. می گوید: (فقلت ما هذا به ملک) این پادشاه نیست. می دانید که پادشاه ها اهل اینکه یک پیرزن ناتوان سالخورده ای یک کاری با آنها دارد عرض کردم هفت خان رستم را باید بگذرند. اینطوری در دسترس نیستند. می گوید این گفت این نشانه ی اول که این آقا پادشاه نیست. اگر کسی می خواست بفهمد خاتم النبیین پیامبر است یا پادشاه است از حوصله ی پیامبر می فهمید. (فستوقفته فوقف لها طویلا). در یک روایتی داریم، صادقانه بگویم ما که خاک پای خاتم النبیین به حساب نمی آییم، واقعاً خیلی فاصله داریم با این... الآن کسی ما را در خیابان، در حرم، جایی ما را نگه دارد. یک سؤالی از ما داشته باشد. ما چقدر حوصله داریم؟ دو دقیقه، سه دقیقه، پنج دقیقه.
آقا من کار دارم، جلسه دارم، مهمان دارم، سخنرانی دارم. وقت ندارم. (فستوقفته فوقف لها طویلا). در یک روایتی هست در حالات پیامبر (من جالسه). خواهش می کنم عزیزان این دو جمله را به خاطر بسپارند. (مَنْ جَالَسَهُ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِف) اگر کسی کنار پیامبر می نشست، اولاً پیامبر در حالتشان هست، وقتی حضرت مشغول نماز بودند، اگر می دیدند کسی کنار سجاده ی حضرت نشست، نمازشان را زود تمام می کردند. نماز را زود تمام می کردند.
می گفتند با من کاری داشتی نشستی اینجا؟ وقتی صحبت می کردند (مَنْ جَالَسَهُ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِف) آنقدر پیامبر می نشستند تا او جلسه را به هم بزند. پیامبر جلسه را به هم نمی زد. نمی شد یک کسی برود خدمت پیامبر، با پیامبر گفتگو کند، پیامبر اول کسی باشد که از جلسه بلند شود. 10 دقیقه، یکربع، نیم ساعت. (حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِف) او باید جلسه را به هم می زد. باز در حالات پیامبر هست هر کسی محضر پیامبر می رفت وقتی برمی گشت پیش خودش می گفت هیچ کسی از من محبوب تر، عزیزتر، گرامی تر پیش پیامبر نیست. از بس پیامبر با همه گرم می گرفت.
این می رفت می گفت من از همه عزیزتر هستم. نفر بعد می رفت می گفت من از همه عزیزتر هستم. (جَالَسَهُ صَابَرَهُ). پسر حاتم طائی می گوید که پیامبر با این خانم سالخورده در کوچه ایستادند. (فوقت طویلا قلت ما هذا). می گوید رفتیم داخل خانه شدیم. (فاجلسنی علی و سادة و جلس علی الارض) آداب دینی این است. آدم مهمان را بهتر از خودش تکریم می کند. (لا یکرم رجل فی بیته) کسی در خانه اش لازم نیست مورد احترام قرار بگیرد. می گوید پیامبر یک بالشی برای من گذاشت خودش بالش خودش را به من داد، خودش روی زمین نشست. خلاصه کنم داستان مفصل است.
دلیل تشخیص اینکه پیامبر است یا پادشاه است، اخلاق پیامبر است. البته می دانید. بارها گفته ایم. حضرت دو عامل جذب داشت. منطق، اخلاق. یکی منطق، یکی اخلاق. باز در حالات نبی مکرم اسلام هست (إِذَا صَلَّى بِالنَّاس) نماز صبح شان یا نماز ظهرشان تمام می شد، که این را ما خواهش می کنیم ان-شاءالله اگر هر کجا نماز جماعتی برپا هست، با رعایت شیوه نامه های بهداشتی، امام جماعت باید اینطوری باشد. پیامبر اینطوری نبود آخرین نفر مأمومین بیایند نماز را بخوانند و بعد هم سریع برگردند. این پسندیده نیست. (إِذَا صَلَّى بِالنَّاس اقبل) وقتی نماز (تمام می شد) برمی گشتند به طرف مردم.
(هل فیکم مریض) مریض کسی خبر ندارید. پیامبر با آن گرفتاری ها. کسی مریض نیست به عیادت او برویم؟ کسی از دنیا نرفته برویم نماز روی جنازه ی او بخوانیم، به بازماندگان او تسلیت بگوییم. (اذا فقد) اگر کسی از برادران ایمانی را حضرت 3 روز نمی دید، سراغ می-گرفت کجا رفته است.
یک داستانی دیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. باور کنید. اینکه می گویم از علما می گوییم گاهی برای اینکه مردم نگویند شما هی از انبیاء می گویید. انبیاء حسابشان جداست. ما به خاتم النبیین نمی رسیم. تربیت یافتگان مکتب انبیاء. در اصفهان من تقریباً این چند روزه دو تا کتاب مفصل شاید هزار صفحه ای مطالعه ی اجمالی کردم، بعضی قسمت های آن هم تفصیلی مطالعه کردم. خدا سلامت بدارد آقای انصاریان مدیر انتشارات انصاریان. ایشان یک کتاب مفصلی را بیش از هزار صفحه نوشته اند فقیه مؤسس. شرح حال مرحوم آیت الله حائری. آیت الله عظمی حائری (رضوان الله). خیلی کتاب مفصلی است.
باید خلاصه شود که به درد عموم مردم بخورد. مردم حوصله ی مطالعه ی کتاب های 1000 صفحه ای ندارند. ان شاءالله خلاصه شود که برای عموم مردم. چند تا قصه در احوالات این بزرگوار و علمای بزرگوار می دیدم. این را عمداً می گویم که یک وقت نگویید شما هی پیامبر در نهج البلاغه و اخلاق خاتم النبیین و حوصله ی پیامبر و... آقا ما این حوصله ها را نداریم. الآن هم اعتراف می کنیم. می گویم تربیت یافتگان مکتب آنها. در احوالات یکی از علمای بزرگ اصفهان، مرحوم آیت الله شیخ محمد باقر زند کرمانی. البته ایشان اصالتاً کرمانی بوده ولی اصفهان زندگی می کرده است.
خیلی از علمای حوزه ی علمیه اصفهان زندگی می کردند. اصفهان حوزه ی بسیار بزرگی بوده است. خیلی ها می آمدند اصفهان درس می-خواندند. ایشان از شاگردان مرحوم آیت الله عظمی حائری بوده است. اجازه ی اجتهاد از مرحوم آیت الله عظمی حائری داشته است. مرحوم آیت الله عظمی حائری مؤسس حوزه احتیاطات خودشان را به ایشان ارجاع می دادند. خودش جزء مراجع بوده است. در حالات ایشان هست که یک روز نماز عید می آید.
خواهش می کنم عزیزان بیشتر عنایت کنند. بعد از ماه رمضان، روز عید فطر، می آیند نماز عید فطر با مردم اصفهان که آمده اند نماز عید این عالم بزرگ آیت الله شیخ محمد باقر زند کرمانی. می آیند نماز. نماز عید که تمام می شود، مردم می گویند حالا تا این جمعیت هستند و آماده هست، الآن هم خشکسالی است، ما گرفتار خشکسالی هستیم، یک نماز باران هم بخوانیم. یک نماز باران هم بخوانیم والّا گرفتار می شویم خشکسالی شدید در پیش داریم. ایشان می فرماید از نماز باران واجب تر داریم. این کاری که من می گویم انجام بدهید، خدا بارانش را هم بر شما نازل می کند. نمی خواهد حالا بعد از نماز عید فطر نماز باران بخوانید.
آقا چکار کنیم؟ می فرماید: فلان محله به من خبر دادند خانه یک یهودی است، دو تا اتاق دارد، یک اتاقش کلاً خراب شده است. زن دارد، بچه دارد، در این اوضاع خانه ندارد، خانه اش خراب شده. بلند شوید دست جمعی الآن جمعی به آنجا برویم. هر که هر چه می تواند بردارد این خانه را بسازیم. آیت الله عالم، مرجع تقلید، با این مقامات، بعد از نماز عید فطر، به جای اینکه برود خانه بنشیند، به جای اینکه نماز باران بخواند، جمعیت را برمی دارد می برد در خانه ی یهودی نه مسلمان، می گوید یکی ماسه بیاورد، شن بیاورد، آجر بیاورد، شن بیاورد. جمعیتی بخواهند یک خانه را بسازند، گاهی دیدید در فیلم ها نشان می دهند یک خانه را یک روزه تمام می کنند. خانه را تحویل می دهند، تمام می کنند، می گوید بعداً باران الهی هم نازل می شود. اتفاقاً باران هم نازل می شود.
شریعتی: این است که رحمت را نازل می کند.
حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی اگر بخواهیم این کلامی که امیرمؤمنان فرمود. آن وقت صدها سال می گذارد هنوز نام این علما هست. آلآن می دانید در آستانه ی صدمین سال تأسیس حوزه ی علمیه توسط مرحوم آیت الله العظمی حائری هستیم. می خواهند یک برنامه ای هم برای تکریم این مرد بزرگ (بگذارند.) از جمله خدماتی که خود ایشان... مجال نیست من به مقامات علمی ایشان اشاره کنم. تمام مراجعی که بعداً به مقام مرجعیت رسیدند اینها شاگردان مرحوم آیت الله عظمی حائری بودند. امام از شاگردانشان بودند، آیت الله عظمی اراکی، آیت الله العظمی گلپایگانی.
تمام اینهایی که بعداً از مراجع تقلید شدند افتخارشان شاگردی آیت الله العظمی حائری مؤسس حوزه ی علمیه ی قم بود. با این مقاماتشان در حالات ایشان می دیدند. خواهش می کنم عزیزان قصه ها را بیشتر عنایت کنند. عرض کردم من از تربیت یافتگان مکتب اهل بیت بگویم. ایشان سر درس بودند. درس فقیه مؤسس آیت الله العظمی حائری آن هم با این شاگردها. در مدرسه فیضیه درس می گفته است. در مدرسه فیضیه هم افراد معمولی می آمدند. ایشان وسط درس می بیند یک بنده خدایی دم در ایستاده مثل اینکه با ایشان کاری دارد. وسط درس می گوید: آقا شما کاری داشتید مدتی است اینجا ایستاده اید؟ می گوید: آقا ببخشید. من می-خواستم برای من یک استخاره بکنید. وسط درس. ایشان می گوید: باشد. صبر کن.
یک استخاره می کنند. یکی از شاگردان ایشان، مرحوم آقا سید علی یثربی (رضوان الله علیه) پدر مرحوم آیت الله یثربی که امام جامعه کاشان بودند، ایشان از علمای بزرگ و از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حائری بوده است. این وسط درس اشکال می کند. می گوید: آقا شما داری درس می-گویی. وسط درس من اشکال کردم. اشکال من را هنوز شما جواب ندادی آن وقت برای این آقا استخاره می کنی؟ می گوید: تمام این درس هایی که ما می خوانیم همش مقدمه ی خدمت به خلق الله است. حالا چه می شود من یک کلمه به این آقا گفتم مثلاً استخاره ی شما خوب آمد. به کجای درس ما لطمه خورد؟ من می خواهم عرض کنم اینها سیره ی پیامبر ماست. مخصوصاً در این شرایط، در این دوران.
یکی از دوستان آن هفته پیش من آمده بود می گفت: آقا شما چکار داری؟ نهج البلاغه ات را بگو. شأن شما نیست هی وارد رد مظالم می شوی. آقا به ما پیامک دادند. این اینطوری پیامک داده، او اینطوری پیامک داده است. هی تشویق می کنی. گفتم: اصلاً ما سمت خدا را فقط برای گره-گشایی از مردم می خواهیم. سمت خدا چیز دیگری ندارد. اگر سمت خدا توانست گره ای از فکر مردم، زندگی مردم، مشکلات فکری و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مردم بردارد (به هدفش رسیده است.) اصلاً معنای سمت خدا همین است، لطفش به همین است. مرحوم آیت الله عظمی حائری می گوید اصلاً تمام این درسی که ما می خوانیم مقدمه ی خدمت به خلق الله است. می خواهم عرض کنم این جمله ی امیر مؤمنان (س).
فرمود: (خَالِطُوا النَّاسَ) یک جوری با مردم رفتار کنید وقتی زنده هستید مردم مشتاق باشند، وقتی مردید، گفتم نه فقط مردم بر ما گریه کنند، قرآن می گوید آسمان و زمین باید بر ما گریه کنند. این روزها یک داستانی از یکی از اساتید بزرگوار خودم شنیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. خیلی. خواهش می کنم باز عزیزان بیشتر عنایت کنند. خدا رحمت کند در تهران یکی از علمای بزرگی که از دنیا رفتند مرحوم آیت الله جزایری (رضوان الله علیه) بودند. امام جماعت بودند ولی عالم خیلی... مراجعات فراوانی داشتند. مردم به ایشان علاقمند بودند مراجعات زیادی داشتند. از جمله ایشان فرمودند بودند یک وقتی یک کسی پیش من آمد حساب سالش را کرد. خمس مالش را به ما داد که ما مصرف کنیم.
به مصرفش برسانیم. سهم ساداتش را به سادات فقیر بدهیم و سهم امامش. ایشان گفت این پول که به دست من رسید دیدم تمام نمی شود. ما جهیزیه می گیریم، به فقیر می دهیم، به بیچاره می دهیم، به بینوا می دهیم. این پول تمام شدنی ندارد. انقدر پول نباید انقدر... گفت به خادمم گفتم که این برو این آقایی را که این پول را آورد پیدا کن ببین خانه اش، آدرسش کجاست. برویم ببینیم این چه کار می کند. پول نمی شود انقدر بابرکت باشد. این اهل چه کاری است؟ اهل نماز شب است، اهل راز و نیاز است، اهل ذکری است، وردی است، سرش چیست. با کدام عالم ارتباط دارد؟ ما تا حالا پول اینطوری درست مان نیامده بود. هماهنگ می کنند منزل این آقا می روند.
ایشان می گوید وقتی من از در خانه وارد شدم، دیدم تنها چیزی به این خانه و به این تیپ زندگی نمی خورد این که یک ولی ای از اولیای خدا باشد یا آدم خاصی باشد. من عین قصه را بگویم جالب است. می گوید دم در آمدیم دیدیم یک سگی دم در بسته است. آن هم قدیم. الآن هم خیلی پسندیده نیست. آن هم آن وقت. 40 سال پیش، 50 سال پیش. گفتم این یعنی چه؟ (گفت) چیزی نپرسیدم. رفتم و نشستم و با یک کمی سؤالات. شما چکار می-کنی. هر چه از زندگی اش گفت دیدم چیز خاصی در زندگی اش نیست. بعد یک جمله ای گفت. گفتم دیگر بس است. ما جواب مان را گرفتیم بلند شویم برویم.
می گوید گفتم که ازدواج کردی؟ می گوید بله، ازدواج کردم. خانمت؟ گفتند خانمم بعد از یک مدت کوتاهی از ازدواج مان... عزیزان دقت کنند. نماز شب خوب است، عبادت خوب است ولی گاهی یک مسیرهایی انسان را به یک اوجی می رساند که هزار تا نماز شب آدم را به آنجا نمی رساند. گفت من با خانم خود ازدواج کردم بعد از یک مدت کوتاهی همسر جوان من گرفتار یک بیماری شد که از بدن فلج شد. 18 سال است من پرستار این همسر خود هستم. گفتند که آقا برو دوباره ازدواج کن. ازدواج هم برای ایشان حرام نبود، ممنوع نبود. گفتم نه. من ازدواج کنم دل این می شکند.
18 سال از من دارم با این زن زندگی می کنم. زن جوان، 18 سال است من پرستار ایشان هستم. که یک عالم دین رفته است در خانه او بررسی کند ببیند برکت مال او برای چه هست. یک خمس مال می-دهد چرا این قدر این پول باید برکت داشته باشد. برگردم به کل سیره نبی مکرم اسلام از حرف هایی که به نظر من مخصوصاً در سیره پیامبر خیلی باید روی آن تأکید کرد دعوت به دین-داری است. چگونه مردم را به دین داری دعوت کنیم؟ گاهی دل کسی را به دست می آورید، گاهی یک غمی را از یک دلی برطرف می کنید پروازی می کنید که با هزار تا نماز شب، با ده هزار تا نماز شب با پنجاه سال نماز شب نمی رسید.
شریعتی: حاج آقا همین خدمات، همین لطف ها و همین محبت ها است که نماز شب را نماز شب می کند. نماز را نماز می کند.
حجت الاسلام حسینی قمی: یک داستانی در سیره پیامبر داریم خیلی جالب است. پیامبر امیرالمؤمنان سلام الله علیه را به یمن اعزام کردند. می دانید حضرت مدت ها در یمن بودند. به همین دلیل یمنی ها خیلی به امیرالمؤمنان علاقه دارند. حضرت وقتی امیرالمؤمنان را اعزام می-کردند یک جمله ای به امیرالمؤمنان فرمودند.
تو را خدا عزیزان مدل دعوت به دین و دینداری را از پیامبر یاد بگیرید. به امیرالمؤمنان فرمود علی جان برو اینها وقتی لا اله الا الله گفتند، محمد رسول الله گفتند، شهادتین را گفتند، فأمرهم بصلاۀ، مسلمان شدند بگو نماز بخوانند. اگر نماز را قبول کردند فأمرهم بالزکاۀ، بگو زکات هم بدهند. اگر زکات را پذیرفتند فلا تبغ منهم غیر. هیچ چیز دیگر از آنها نخواه. حدیث پیامبر است علی جان فقط نماز، نماز را قبول کردند زکات. بعد از نماز و زکات هیچی، دیگر صبر کن دل آماده شود، قلب آماده شود. ما هنوز مدل امر به معروف را یاد نگرفتیم.
مدل نهی از منکر را یاد نگرفتیم. این سیره پیامبر را ببینید. عبدالله بن مسعود می-گوید حضرت ما را در یک خانه ای جمع کرد می خواست یک جمله به ما نصیحت کند. من تیتر این بحث را ده دعا قبل از یک نصیحت گذاشتم. یک جمله می خواست به ما بگوید. اصحاب من اتقوا الله، تقوا داشته باشید، ده بار دعا کرد. یک جمله می خواهد بگوید اتقوا الله تقوا داشته باشید، چه جور قلب را آماده می کند. باز در همین داستان های مرحوم آیت الله حائری یک قصه دیدم خیلی برای من جالب بود. ایشان در دوران رضاخان بودند. دوران بسیار سختی بوده است. یک وقتی یک نفر را به عنوان رئیس دادگستری قم منصوب می کنند.
این آدم مودبی بود. دیدن آیت الله العظمی حائری می آید. یک چند روز می گذرد. مرحوم آیت الله العظمی حائری به مرحوم آقای حاج میرزا مهدی بروجردی می گوید قرار بگذاریم این آقا دیدن ما آمده است ما بازدید ایشان برویم. می گویند آقا برویم، قرار فلان ساعت، فلان روز می روند. وقتی منزل ایشان می روند این رئیس خیلی خوشحال می شود. می رود یک سینی چای خدمت ایشان می آورد. چای را تا از دور می آورد آقای حاج میرزا مهدی بروجردی از دور اشاره می کند که سینی چای را ببرید. آقا متوجه می شود می گوید چرا این چنین می کنید؟ می گوید آقا این سینی و استکان و قندان نقره است.
از نظر فقهی اگر ظرفی طلای خالص یا نقره خالص باشد نمی توان در آن چای و غذا خورد. می گوید آقا ظرف ایشان نقره خالص است اشاره کردم ببرد. مرحوم آیت الله حائری می گوید آقای حاج میرزا مهدی می گوید قسم می خورید که این نقره خالص است؟ می گوید نه. می گوید پس چه اشکالی دارد وقتی مطمئن نیستید. او چای را می خورد. چه قدر زندگی این بزرگوار حمل به صحت، برخورد خوب است.
به ایشان می گویند آقا در قم یک کسی شراب فروشی باز کرده است. می روند به آقا می گویند اجازه می دهید ما برویم شراب فروشی او را خراب کنیم؟ ایشان فرمودند: کاری به او نداشته باشید. آقا شراب مگر حرام نیست؟ می فرمایند کاری به او نداشته باشید. اینها را آرام می کند خود راه می افتند در مغازه شراب فروشی می روند. می گوید شما غریب هستید این جا آمدید؟ می گوید: بله آقا. می گوید در غربت این جا کمک نمی خواهید؟ پولی، کمکی، اعانه ای از ما نمی-خواهید؟ می گوید: نه آقا من چیزی احتیاج ندارم. این برخورد آیت الله العظمی حائری باعث می شود که این از فردا مشروب فروشی را می بندد. (كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم)
عده ای محضر امام صادق علیه السلام آمدند. گفتند آقا به ما نصیحت کنید. موعظه کنید. حدیث معروف است. (کونوا دعاۀ الناس صامتین) یعنی با سکوت. حرف نزنید. با سکوت مردم را دعوت کنید. اصحاب تعجب کردند. گفتند چه طور می شود با سکوت مردم را دعوت کرد؟ فرمود با عمل خود دعوت کنید.
من بزرگانی را در قم دیدم که می گفتند اگر ما الان دین داریم نه همه آن به خاطر آن چه در قرآن و حدیث و استدلال و دلیل و برهان دیدیم [است]، چون عالمانی مثل آیت الله العظمی حائری را دیدیم [است]. یعنی عمل ایشان، کلام ایشان [است]. هم خود ایشان هم فرزند ایشان حاج آقا مرتضی حائری. گفتند اگر ما دین داریم نه در دلیل و برهان [است] ولی این آقا را، این مجسمه تقوا، این مجسمه عدالت، مجسمه دین داری می دیدیم، می گفتیم این دین حق است. این مجسمه را ببینید. در این تواضع ببینید، در این خلوص ببینید. ایشان در زمانی در قم آمدند که بزرگانی مثل مرحوم آیت الله العظمی اشراقی معروف به ارباب، ایشان از نظر سنی پانزده سال از حاج شیخ بزرگتر بوده است.
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ ابوالقاسم قمی بزرگ و مرجع قم بوده است. همه مردم به ایشان ارادت داشتند. این دو تا همه کاره قم بوده است. مرحوم آ میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب، حاج ابوالقاسم کبیر، آیت الله شاه حسینی، اینها تمام آبرو، موقعیت خود را تمام آن را دو دستی تحویل این عالم بزرگ می دهند می گویند آقا شما بهتر از ما می توانید اداره کنید. همان طور که سه عالم بزرگ، آیت الله العظمی حجت، آیت الله العظمی صدر، آیت الله العظمی خوانساری تمام موقعیت و آبروی خود را دو دستی به آیت الله العظمی بروجردی می دهند می گویند شما بهتر از ما می توانید اداره کنید. اینها را ان شاءالله داریم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. و تک تک این مواردی که حاج آقای حسینی گفتند اینها تربیت یافتگان مکتب نبی مکرم اسلام هستند و ان شاءالله ما هم به این سنت اقتدا کنیم، و تأسی کنیم. از شما سپاسگزارم. صفحه 592 آیات پایانی سوره مبارکه اعلی و آیات ابتدایی سوره مبارکه غاشیه. بشنویم و برگردیم.
شریعتی: با احترام و افتخار همراه شما هستیم. همان طور که حاج آقای حسینی قمی فرمودند فردا آخرین مهلت پرداخت رد مظالم هست. با این اجازه ای برنامه سمت خدا از مراجع معظم تقلید در ماه ربیع الاول گرفتند. حاج آقای حسینی اشاره قرآنی را بفرمایید.
حجت الاسلام حسینی قمی: این آیه نورانی (فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر) (غاشیه/21 و 22) در همین بحثی که اشاره کردیم بحث نحوه دعوت ما باید از انبیاء یاد بگیریم، امر به معروف و نهی از منکر را یاد بگیریم. قرآن می فرماید فذکّر، پیامبر تو تذکر بده. (إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر) وظیفه تو ابلاغ تذکر است. (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر) شما نمی توانید کسی را به کاری مجبور کنید. می دانید انسان باید قلب او دین را بپذیرد، باور داشته باشد. نمی شود با اجبار کسی را در یک مسیری قرار داد. وظیفه پیامبران این بود که تذکر بدهند. ما هم همین طور. در بخش امر به معروف، دعوت دیگران به خوبی ها خیلی حرص و جوش نخورید که آقا این پذیرفت یا نپذیرفت؟ اگر نپذیرفت نباید دوز تندی و بد اخلاقی را بالا ببریم.
این همه انبیاء آمدند دعوت کردند، این همه مخالفت ها کردند. مگر همه کسانی که پیام انبیاء را شنیدند، پذیرفتند؟ مگر همه کسانی که پیامبر خدا را دیدند و پیام حضرت را شنیدند ایمان آوردند؟ (إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر) (غاشیه/21 و 22). ما وظیفه تبلیغ داریم. خسته نشویم. سعه صدر را از خاتم النبیین یاد بگیریم. یک وقتی عرض کردم یکی از اساتید بسیار عزیز و بزرگوار ما در تفسیر تعبیر خیلی زیبایی می کردند. می فرمودند درجات انبیاء متفاوت است و یک درجه نیستند. قرآن هم می فرماید: ( تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ) (بقره/254) یک پیامبری مثل حضرت ابراهیم است قرآن می فرماید: ( وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيم) (مریم/41) پیامبر ما نام ابراهیم را ببر، یاد ابراهیم باش.
مردم یاد ابراهیم باشند، او اسوه و الگو است. به پیامبر ما خطاب ( وَ لا تَكُنْ) مثل این نباشید. مثل چه کسی نباشد (كَصاحِبِ الْحُوتِ) (قلم/48) مثل یونس نباش. (إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُوم) (قلم/48) اشکال او چه بود؟ زود عصبانی و ناراحت شد. پیامبر نباید زود عصبانی و ناراحت بشود. ( رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْری، وَ يَسِّرْ لي أَمْري، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني) (طه/25 تا 27) از خدا شرح صدر باید بخواهند. وظیفه ما اعلام است، وظیفه ما تذکر است. اگر مخاطب ما حرف ما را نپذیرفت معنای آن این نیست که ما تندی و بد اخلاقی کنیم، ما از حدود خارج شویم.
(فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر) (غاشیه/21 و 22) نمی توانیم کسی را مجبور کنیم. (إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَر فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ) (غاشیه/23 و 24) این آیه پایانی هم یاد ما باشد قرآن می گوید: آقا آنها را رها کن. (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ) (غاشیه/25 و 26) هر کجا بروند آخر باید به سوی ما برگردند. همه اینها که بدترین فسق ها و فجورها را کردند اینها (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ) هر مقامی و هر پستی که داشته باشید، آخر آن مرگ است. (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون) (بقره/156) ( ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ) آن وقت ما به حساب آنها خواهیم رسید.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. هر وقت که فرصت شد بفرمایید که من کتاب حضرت آیت الله میانجی را معرفی کنم.
حجت الاسلام حسینی قمی: من یک جمله ای هم راجع به جناب ابودجانه اشاره کنم که قرار شد به این شخصیت اشاره ای داشته باشیم. من یک روایتی را از امام صادق سلام الله علیه دیدم خیلی حدیث عجیبی بود. از اصحاب بسیار خاص و خالص و فداکار خاتم النبیین است. امام صادق فرمود در جنگ احد (ان هزم اصحاب النبی) اصحاب پیامبر اینها همه فرار کردند. (إِلَّا عَلِيٌّ وَ أَبُو دُجَانَة) امیرالمومنان و این صحابی باقی ماندند. (فقال له النبی) پیامبر تنهای تنها شد. همین دو نفر. پیامبر به ابودجانه فرمود: اما تری قومک. نمی بینی این قوم چه کردند. قال بلی. بله می بینم همه فرار کردند. فرمود تو هم برو. الحق بقومک. (قال: ما على هذا بايعت اللّه) من این جوری بیعت نکردم. بیعت نکردم که فرار کنم.
بیعت کردم که بمانم. فرمود: (أنت في حل) رسول خدا گفت من بیعت خود را برداشتم. (و اللّه لا تتحدّث قريش بأنّي خذلتك و فررت، أذوق ما تذوق) به خدا قسم نمی گذارم کار به جایی برسد که مردم بنشنند بگویند من تو را تنها گذاشتم و بلاها به سراغ شما آمد. هر بلایی بنا است به شما برسد اول باید به من برسد. سوره مبارکه آل عمران آیه 155 خواهش می کنم عزیزان عنایت داشته باشید. در احد همه فرار کردند. فرر مسلمون باجمعهم. همه فرار کردند، پیامبر را تنها گذاشتند، پیشانی پیامبر مجروح شد. دندان پیامبر را شکستند. قرآن می فرماید: (إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ) (آل عمران/155) آنهایی که در احد فرار کردند چه شد فرار کردند؟ ( إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا) شیطان در اینها اثر گذاشت. اینها لغزش شیطان بود. فراری ها چه کسانی بودند؟ در تفسیر فخر رازی، التفسیر الکبیر، تفسیر بسیار مهمی در میان اهل سنت است. در این تفسیر معنا کرده است چه کسانی بودند که فرار کردند. فراری ها را اسم برده است.
همه آنهایی که بعدها امیرالمومنان را خانه نشین کردند جزء فراری های جنگ احد هستند. ابودجانه و امیرالمومنان مانده است. این کلام زیبای ابودجانه است. بعضی مواقع دوستان از ما می پرسند چرا یک عده حق را نمی پذیرند؟ عین عبارت را فخر رازی می گوید. (إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطان یعنی ذکرهم الشیطان ذنوب من کانت علیهم) شیطان گفت الان شما یک گناهانی انجام داده اید با آن گناهان خوب نیست الان بروید به شهادت برسید. الان آمادگی شهادت ندارید. بروید توبه کنید پاک شوید، بعداً برگردید.