بسم الله الرحمن الرحیم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُون خَلْقِهِ» جنابعالی اشاره فرمودید که خطبه ی قاصعه در شماره های نهج البلاغه، خطبه ی 192 است. اگر کسی از ما سؤال کرد که در میان خطبه های نهج البلاغه که طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه کدام خطبه است. خواهیم گفت که همین خطبه است. چون می دانید که نهج البلاغه 240 خطبه دارد. 240 سخنرانی امیرالمؤمنین (س) در نهج البلاغه آمده است. 79 نامه و دو برابر خطبه ها، کلمات حکمت آمیز 480 تا است. این همه ی سخنرانی هایی حضرت و همه ی نامه های حضرت و همه ی کلمات حکمت آمیز حضرت نیست.
سید رضی (رضوان الله علیه) گلچینی از کلمات حضرت را انتخاب کردند. باز همین جا اشاره کنم که این خطبه را قاصعه به معنای کوبنده می نامند. چرا کوبنده می گویند؟ اشاره می کنند که شأن نزول این آیه چه هست و داستان این طولانی ترین خطبه ی امیرالمؤمنان چه هست؟ در طول بیست و پنج سالی که امیرالمؤمنان (س) خانه نشین بودند، فضای فرهنگ حاکم بر جامعه متأسفانه خیلی تغییر کرد. مخصوصاً دو عامل را ما بایدر در نظر بگیریم.
عامل اول ثروت زیادی که در اختیار مسلمانها قرار گرفت. مخصوصاً با فتوحاتی که به دست آمد. عامل دوم در این رفت و آمدها فرهنگ کشورهای مجاور غیر اسلامی به قلمرو اسلامی سرایت کرد. این دو عامل باعث شد که مردم از آن دو فرهنگ زمان خاتم النبیین خیلی فاصله گرفتند. آن حکومتی که زمان پیامبر بود، محصول آن سلمان فارسی بود، ابوذر بود، مقداد بود، عمار بود و در رأس همه ی اینها خود امیرالمؤمنین (س) بود. ارزشهای دینی حاکم بود، گذشت حاکم بود، ایثار حاکم بود، جوانمردی حاکم بود، محبت حاکم بود، صفا حاکم بود، متأسفانه به این دو دلیلی که اشاره کردم، این فرهنگ عوض شده است.
اگر از ما سؤال کنند که هدفگذاری مولا امیرالمؤمنان (س) در مجموعه ی خطبه ها، نامه ها و کلمات حکمت آمیز چه هست؟ می گوییم که آن فرهنگ را حضرت می خواست اصلاح کند. خیلی هم کار سختی بود. بیست و پنج سال یک مسیر دیگری را رفته بودند. اگر از ما سؤال کنند که حضرت موفق شدند یا نه؟ جواب می دهیم موفقیت کامل نه، نسبی بود. چون حضرت در این پنج سال درگیر سه جنگ تحمیلی داخلی شدند که خیلی از قوای امیرالمؤمنان (س) این سه جنگ به خود اختصاص داد و بعد هم حضرت به شهادت رسید. از جمله تغییر فرهنگها این بود که مردم خیلی دچار تکبر و غرور شده بودند.
تعصب جاهلی را دوباره برگردانده بودند. مثلاً در تاریخ هست که سر یک چیزهای جزئی این طایفه با آن طایفه دعوا می کرد و اینها برای آنها شمشیر می کشیدند و اینها به کمک یار خود می آمدند. یار کشی در مسائل باطل می کردند. در مسائلی که حقی نبود. اگر بخواهیم هدفگذاری این خطبه را مخصوصاً در میان مجموعه ی نهج البلاغه، خطبه ی 192 طولانی ترین خطبه است که حضرت می خواهد این بُعد تغییر فرهنگ در این فضا را بگوید که مردم آدمهای متکبری شدند، گذشت در آنها نیست، تواضع در آنها نیست، تکبر در آنها زیاد است و تعصبهای جاهلی زیاد است. حضرت می خواهد این را اصلاح کند. این خطبه را کسانی که آمدند تقسیم کردند و گفتند که می شود به بیست بخش تقسیم کرد. خطبه ی قاصعه را به یک تقسیم، به بیست پخش تقسیم کردند.
خود سید رضی (رضوان الله علیه) در آغاز قبل از اینکه خطبه را شروع کنند «و من النّاس من يسمّى هذه الخطبة بالقاصعه» این خطبه را کوبنده شروع می کند. حضرت چه چیزی را می کوبد؟ آن فرهنگهای غلط حاکم بر جامعه را می کوبد. «و هي تتضمن ذم إبليس لعنه اللّه، على استكباره» حضرت در این خطبه، ابلیس را به خاطر همان استکباری که داشت، مذمت می کند و می گوید که عبرت بگیرید، ببینید آخر ابلیس به کجا رسید.
به خاطر همان تکبر و غرور و تعصبی که داشت، پایان او چه شد. «و تركه السجود لآدم عليه السلام» مذمت اینکه حاضر نشد که به حضرت آدم سجده کند. «و أنه أول من أظهر العصبية» حضرت تأکید می کنند که ابلیس اول کسی بود که تعصب جاهلی دارد. تعصب خوب است اما تعصب در مسائل حق و نه تعصب در باطل. «و أنه أول من أظهر العصبية و تبع الحمية، و تحذير الناس من سلوك طريقته» حضرت مردم را بر حذر می دارند از اینکه مسیر شیطان و مسیر ابلیس را ادامه ندهید. پس این فضای این خطبه و شأن نزول این خطبه ی طولانی ترین خطبه است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» همه ی خطبه ها با حمد و ثنای الهی شروع می شود و باز عرض کردم که حضرت در هر خطبه ای که حمد خدا را می گویند، مدل حمد ایشان با خطبه ی دیگر متفاوت هست. اگر کسی مجموعه ی خطبه های امیرالمؤمنان را نگاه کند، یک مدل یاد می گیرد که ما چه طور باید حمد خدا را بگوییم.
شریعتی: حمد خدا متناسب با محتوای خطبه است.
حجت الاسلام حسینی قمی: همین جا متناسب با مضمون خطبه است. معمولاً می دانیم که ما در سخنرانی ها یک خطبه ی واحد می خوانیم. قالب سخنرانها اینجور هستند. وقتی که چهل سال، پنجاه سال منبر می رود، همیشه یک خطبه را انتخاب می کند ولی امیرالمؤمنین (س) که امیر بیان است، در هر خطبه ای یک مدل حمد را به ما هم یاد می دهند. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ» حمد آن خدایی که لباس عزت و کبریا بر تن او است. «وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ» لباس عزت و لباس عظمت اختصاص به پروردگار دارد. ما کی هستیم که بخواهیم ادعایی داشته باشیم. آن جلسه این شعر را خواندیم که مولوی می گوید که:
پشه کی داند که این باغ از کی است/ نوبهاران زاد و مرگش دی است
واقعاً نمی خواهیم کسی جسارت کند و واقعاً می خواهیم ما حساب خود را در حساب دنیا و این عالم با عظمت، واقعاً ما اینجوری هستیم. ایشان هم نمی خواهد به کسی جسارت کند. در مقابل خلقت آسمان و زمین و افلاکی که میلیاردها سال از عمر آن گذشته است و شاید میلیاردها سال دیگر از عمر آن باقی مانده باشد، ما که شصت سال، هفتاد سال، صد سال چی به حساب می آییم در مقابل این میلیاردها سال دنیا و عمر دنیا و افلاک و آسمانها و زمین. واقعاً هیچی نیستیم. پشه کی داند، واقعاً مثل همین پشه که در یک باغی می آید که این باغ عمر پنج هزار ساله دارد.
حالا این پشه نوبهاران زادش و مرگش دی است. بهار به دنیا می آید و دی از دنیا می رود. ما هم همین طور هستیم. در عالم میلیاردی وقتی حساب کنیم، هفتاد سال، هفتاد سال، پنج سال این عمر خیلی کوتاه است و مثل یک سایه است. در تعبیرات ائمه (س) خیلی این آمده است. بنابراین ما نباید ادعایی کنیم. ما چه داریم که بخواهیم ادعایی کنیم. به تعبیر امیرالمؤمنین (س) در بحث حکمتهای حضرت می فرماید که «مِسْكِينٌ ابْنُ آدَم» (بحار الأنوار (ط - بيروت)/ ج75/ ص: 84) بیچاره بنی آدم. «تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ» یک قطره آب می تواند قاتل او باشد.
ما این آب را که می نوشیم، این لطف الهی است که موقع نوشیدن آب، آن دریچه ی تنفسی بسته می شود که آب وارد مسیر خود شود. اگر مسیر دریچه ی تنفسی ما یک ذره دیرتر بسته شود و آب درون آن دریچه برود، آدم چهار تا سرفه می کند تمام می شود اما می دانید که کسانی بودند که با این قطره ی آب و با این لقمه ی غذا، جان آنها گرفته شده است. مخصوصاً سالمندان خیلی مواظب باشند که موقع غذا خوردن، صحبت نکنند. نشسته غذا بخورند، خوابیده غذا نخورند. انسان اینقدر ضعیف است که می تواند یک قطره آب قاتل او باشد. پس ما چه ادعایی داریم.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ» آن خدایی که تمام عزت و عظمت و تمام جلال برای او است و ما هیچ هستیم. «وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ» این عزت و این جلال و این کبریا برای خدا است و برای ما نیست. ما چیزی نیستیم. «وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ» مرز دیگران و مرز الهی همین است. جلال و عظمت و کبریا است. در قنوت نماز عید فطر می خوانیم که «ُاللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ» (المقنعة/ ص: 194) همه ی کبریا و عظمت برای خدا است.
«وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوت» ای خدایی که تمام عالم برای تو است و تمام عظمتها برای تو است «وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ» مرز الهی و مخلوقات او همین است که تمام عظمت برای پروردگار است. «وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ» این عزت و عظمت را برای جلال خود انتخاب کرده است. «وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا» خداوند لعنت کرده است که هر کسی را که بخواهد در این جلال و کبریاء با خدا نزاع کند. مثل ابلیس که این دعوا برای او پیش آمد که حضرت اشاره می کند.
چون در بحث تکبر و تواضع یک بحث تکبر این است که ما راجع به رفیق و دیگران به کار ببریم و یک بحث تکبر هم این است که نسبت به پروردگار باشد. «إِبْليس أَبى وَ اسْتَكْبَرَ» (بقره/ 34) که استکبار او راجع به پروردگار بود. ما اگر بندگی نکنیم و یک وقت بگوییم که اشتباه کردیم و خدایا ما را ببخش و می دانیم که اشتباه کردیم. حالا نماز نخواندیم، می خوانیم و گردن کشی نمی کنیم. گردن کلفتی نمی کنیم. اگر گردن کلفتی کنیم و همان کاری که ابلیس کرد، تکبر در برابر پروردگار می شود. «وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ» خداوند بندگانی را که بخواهند در این جلال و کبریاء فکر کنند که ما هم یک چیزی هستیم، اینها را از رحمت خود دور می کند. «ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ» خدا می خواهد که امتحان کند، چه کسانی تسلیم عظمت و جلال او هستند «مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ» آزمون از فرشتگان شروع شده است. از اولین انسانی که خداوند خلق کرد، حضرت آدم بلافاصله آزمون را شروع از فرشتگان کرد.
«لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ» که ببیند کدام فرشتگان متواضع هستند و کدام مستکبر هستند. «فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ» نه اینکه حالا خدا می خواست که امتحان کند، خود بداند، نه عالم است اما مثل یک معلمی که می دانید در یک مدرسه و در یک کلاس که اگر از یک معلمی بپرسید که نمره ی این دانش آموزان قبل از امتحان چند است؟ می داند و می گوید که من یقین دارم در این امتحانی که می خواهم بگیرم، این نفر اول است.
یقین دارم که این نفر دوم است و رتبه ی او دوم است. یقین دارم که آن نفر آخر است اما در عین حال امتحان می گیرد که برای اینکه کسی نگوید که از ما امتحان نگرفتی. اگر امتحان می گرفتی، من اول می شدم. لذا امیرالمؤمنان هم می فرماید نه اینکه خدا امتحان بگیرد برای اینکه خود او بداند «لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ» «وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوب وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ» خدا همه ی پنهان دلها را می داند اما می خواهد امتحان کنیم که ما بدانیم.
بعد حضرت این آیه را اشاره کردند که سوره ی مبارکه ی ص است آیه 71 به بعد است. «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيس» این داستان سجده بر حضرت آدم که همه سجده کردند و ابلیس حاضر نشد. «اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ» همان تعصب و همان تکبر «فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ» گفت نه من چه طور بر آدم سجده کنم. «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين» (اعراف/ 12) من از آتش هستم و او از گل است. چه طور آتش بر گل سجده کند.
یک وقتی در شرح خطبه ی دوم اشاره کردیم، به قول ملاصدرا که خیلی تعبیر لطیفی دارد.
می گوید که شیطان این چند تا را یاد او رفت که درست است که «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين» این از گل است و تو از آتش هستی ولی این آدمی است که «لِما خَلَقْتُ بِيَدَي» (ص/ 75) دست ساز خود خدا است. این آدمی است که «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي» (حجر/ 29) از روح خود در او دمیدم. سوم این آدمی است که معلم فرشتگان خواهد شد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/ 31) این آدمی است که مسجود همه ی فرشتگان است. این مقایسه ها که من از آتش هستم. اولاً چه کسی گفته است که آتش مقدم بر گل هست؟ خدا می گوید که انسان دست ساز من است و مسجود فرشتگان است و ثالثاً معلم همه ی انسانها است و معلم فرشتگان هست.
«فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ» گفت که خلقت من بالاتر است. «وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ» گفت که اصل ما بالاتر است. «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ» دشمن خدا و امام و پیشوای متعصبین. «سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ» نفر اول مستکبرها و متعصبها شیطان است. «الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ» پایه و اساس عصبیت را شیطان گذاشت. «وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبَرِيَّةِ» در گناه آدم مرحله به مرحله پیش می رود. بارها این آیه را اشاره کردیم که «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطان» (بقره/ 168) قرآن قدمها را می گوید که شیطان قدم به قدم، آدم را پیش می برد. خود او هم اینطور قدم به قدم رفت. اول گفت که من به آدم سجده نمی کنم اما «وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبَرِيَّةِ» با عظمت خدا دارد نزاع می کند.
«وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ» لباس تکبر به تن کرد و لباس خضوع و خشوع را از تن خود بیرون آورد. «أَلَا [يَرَوْنَ] تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ» امام فرمود که نمی بینید آن تکبر کرد و خدا چه طور او را کوچک کرد. «صَغَّرَهُ اللَّهُ» خدا او را چه طور به خاطر تکبر کوچک کرد. «وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ» خداوند او را پایین آورد به خاطر اینکه خود را می خواست بالا ببرد. «فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً» خداوند او را در دنیا مدحور قرار داد. «وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الآْخِرَةِ سَعِيراً» آتش او در جهنم آماده است و در دنیا هم مطرود شده است. هر کسی می خواهد قرآن بخواند و هر کاری که انجام بدهد، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم. َأَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ». یعنی شروع هر کاری «َأَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام/ ص: 105)
«وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ» امیرالمؤمنین (س) می فرماید که شیطان گفت که نه این گل است و من به گل سجده نمی کنم. من آتش هستم و این گل است. من به گل سجده نمی کنم. حضرت می فرماید اگر خدا می خواست که این کار را نکند، آدم را یک جوری درست می کرد که شیطان این بهانه را دیگر نگیرد. «مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ» اگر خداوند انسان را یک جوری می آفرید که سه ویژگی داشت که «مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ» از نور خلق می کرد که آهای شیطان و ملائکه به این سجده کنید. یک نوری که نور او چشم را برباید.
اصلاً نتواند نگاه کند. دوم: «وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ» وقتی که آدم نگاه می کند، رواؤهُ یعنی زیبایی. زیبایی او عقل انسان را مبهوت کند. سوم: «وَ طِيبٍ» بوی خوشی داشته باشد که «يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ» شامه ی انسان را مسخّر کند. نه عذر و بهانه داشته باشد و دیگر همه سجده می کردند. اصلاً صف می کشیدند. ما برای چه باید به این گل سجده کنیم. اگر خدا یک جوری سجده می کرد که تلالؤ نوری داشت و عطر آن به مشام می رسید و بوی خوشی داشت.
به تعبیر امیرالمؤمنین، زیبایی آن انسان را مبهوت می کرد. خب اگر اینجوری بود که «لَفَعَلَ» حتماً به او سجده می کردید و لازم نبود که امتحان شوید. دیگر امتحان نبود. «وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً» همه حاضر بودند که سجده کنند. «وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَة» آزمون آن خیلی سبک بود. دیگر کاری نداشت و همه صف می کشیدند که برویم این چهره ی نورانی را ببینیم که این چه منظری دارد و چه عطری دارد. یک سجده چی هست، ما صد تا سجده می کنیم.
اما خدا چون می خواهد امتحان کند، می گوید که به این گل سجده کنید. آن وقت می آید که مقایسه می کند که او از نار است و او از گل است. آزمون سنگین الهی است. «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ» خداوند بندگان خود را به چیزهایی که «يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ» است، امتحان می کند. این چه چیزی است و برای چه باید این کار را انجام بدهیم و برای چه باید سجده کنیم و برای چه باید این عبادت را انجام بدهیم؟ چرا؟ «تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ» می خواهد ببیند که اینها بنده هستند یا نه.
در یک روایتی داریم که همین ابلیس به خداوند گفت که خدایا من را از این سجده معاف کند. این حدیث در منابع قدیمی ما هست. از سجده معاف کند، من عبادتی برای تو انجام می دهم که احدی چنین عبادتی نکرده باشد ولی این را از من نخواه. چه جوابی آمد؟ نهج البلاغه درس است. همین درس در بحث امروز ما باشد، کافی است. وقتی ابلیس گفت که این سجده را بردار و من عبادتی می کنم که احدی تو را اینجور عبادت نکرده باشد، از جانب خدا خطاب آمد که «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» (تفسير القمي، ج1، ص: 42) آن چیزی را که من می گویم باید عمل کنی. این خیلی مهم است. «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» آن مسیری که من می گویم. نه اینکه ما بیاییم تشخیص بدهیم که ما این را نمی پسندیم و این را که می پسندیم. خدایا این نماز سخت است ولی هر چه تو بخواهی پول در راه خدا می دهیم.
مثلاً پوشش و حجاب و عفاف و پاکی و پاکدامنی خیلی سخت است، این را از ما نخواه ولی نماز شب برای تو می خوانیم. من قول می دهم که نماز شب من ترک نشود اما عفاف و پاکدامنی و مواظب چشم خود باش و مواظب چشم خود باش و ارتباط با نامحرم نداشته باش، اینها را از ما نخواه. من هر شب نماز شب می خوانم. همان خدایی که گفته است که نماز شب و همان خدا اینها را هم گفته است و اینها را هم قابل جابه جایی نیست.
این عبارت را صد بار بخوانیم، این خیلی حدیث لطیفی است و آدم صد بار هم بخواند، دل او می خواهد صد بار دیگر هم بخواند «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» از آن مسیری که من می گویم و نه از مسیری که تو می گویی. «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ» خدا بندگان خود را به چیزهایی که نمی دانند اصل آنچه هست، امتحان می کند. «تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ» می خواهد امتحان آنها را بیان کند. «وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ» اینها مستکبر هستند و تکبر دارند یا ندارند.
«وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم» می خواهد این حالت تکبر و تعصب را از بندگان دور کند. خیلی جالب است که بعضی از شارعین نهج البلاغه هم همین جا اشاره کردند از اینجا معلوم می شود که بعضی از فلسفه ی احکام برای ما روشن نیست، برای همین جهت است. ما در بحث فلسفه ی احکام چرا باید این عبادت را انجام بدهیم.
خب یک سری احکام، فلسفه ی آن روشن است ولی واقعاً بعضی از آنها روشن نیست. الان ما هزار و چهارصد سال از خاتم النبیین گذشته است و چه قدر از حضرت ابراهیم گذشته است؟ نمی دانیم. حالا حضرت ابراهیم رفته است و شیطان را سنگ زده است. آن داستان رمی شیطان که حالا ما بلند شویم و این همه چند میلیون حاجی برود که برای چه به این ستون سنگ بزند و معنای این چه هست؟ این حکمت آن چه هست؟ برای چه ما این رمی جمرات را انجام بدهیم؟ حالا طواف را ما می فهمیم، سعی را می فهمیم و قربانی را می فهمیم اما رمی جمره چه هست. آن یک ابلیسی بود که تمام شد که الان کجا است.
برای چه باید این همه حاجی بیاید؟ امیرالمؤمنان می فرماید که نه خدا می خواهد شما را امتحان کند. تعبد که عرض کردم که یک سلسله فلسفه ی احکام روشن است و مسلم است و معلوم است اما آیا اگر یک حکمی، فلسفه ی آن روشن نبود و حکمت آن روشن نبود، ما انجام ندهیم. اصلاً خدا می خواهد که ما را با همین امتحان کند. حضرت در ادامه ی همین خطبه مثال می زند و می فرماید که اصلاً اصل حج بیت الاحرام، این ثقیفه بود و مسجد الاحرام را کجا بردی.
گرمترین نقطه ی عالم که تمام کوه است، شما ببینید الان با این همه پیشرفت، شما هنوز نمی توانید در آنجا یک درخت و یک سایه بانی درست کرد. خب این خانه ی خود را در اروپا می بردی و یک جای باصفا می بردی و آدم یک زیارت می رفت و یک سیاحتی هم می کرد. آخر کجای عالم بردی. حضرت در این خطبه جواب می دهد. می فرماید بله اتفاقاً خدا همین جوری می خواست امتحان کند. اگر یک جای خوش آب و هوا بود که همه می رفتند اما من گفتم که اینجا که من می گویم بروید و آنجوری که من می گویم، هفت تا اینجا طواف کن و هفت تا اینجا صفا و مروه بیا و سنگ به شیطان بزن و تقصیر کن و موی خود را بزن و حلق کن و یک چیزهایی که ما نمی دانیم. فلسفه ی بعضی از احکام را می دانیم و فلسفه ی بعضی از احکام را نمی دانیم. باز تأکید می کنم که این بحث خیلی مهم است. یک سری از فلسفه ی احکام معلوم است.
آقا حکمت احکام الهی چیست؟ حکمت روزه چیست؟ واقعاً حکمت آن معلوم است و خیلی هم روشن است. اما حکمت یک سری از احکام معلوم نیست. خدا می گوید آقا من دارم فرمان می دهم قبول دارید، الاهیت و الوهیت من را قبول دارید؟ خدایی من را قبول دارید؟ من را حکیم می دانید؟ اگر می دانید باید تسلیم باشید. خدا شهید مطهری را رحمت کند، یک وقت این مثال را می زند مثال خیلی روشنی است. شما پیش پزشک می روید این حکیم است، این پزشک است، این طبیب است، این حاذق است، او را قبول دارید. می گوید این قرص را بخورید، اثر آن این است. این شربت را بخورید، این کپسول. این را من برای شما نمی توانم تشریح کنم. شما سواد آن را ندارید که من بگویم ولی مطمئن باش برای شما نافع است. ما نمی گوییم تا حکمت آن را ندانیم مصرف نمی کنیم می گوییم به حکیم مراجعه کردیم حکیم گفته است قبول است. طبیب است، حاذق است، قبول است. اگر ما خداوند متعال را حکیم می دانیم خدا می-خواهد عبودیت ما را امتحان کند.
شریعتی: از این نمونه های تعبد مخصوصاً در طهارت خیلی زیاد به آن مبتلا هستیم.
حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی انسان بپذیرد، حرفی نداشته باشد عرض کردم سر یک قرآن است. «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ» (مدثر/31) این جا هم امیرالمومنان (س) به همین مطلب اشاره می فرماید «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ» همان هایی که نمی دانند خدا می خواهد اینها را امتحان کند. «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيس» این جمله را بخوانم نتیجه گیری کنم. فاعتبروا، عبرت بگیرید. پس ابلیس چه کار کرد؟ خدا خواست او را امتحان کند، فرشتگان را امتحان کرد، ابلیس را امتحان کرد، ابلیس حاضر نشد، تکبر کرد.
تواضع نکرد. گفت من از چه آفریده شدم، او از چه آفریده شده است. تمام عبادت های او از بین رفت. «إِذْ أَحْبَطَإ عَمَلَهُ الطَّوِيل» عزیزان نهج البلاغه است که ما مهمان این سفره نورانی هستیم. خیلی تکان دهنده است «إِذْ أَحْبَطَإ عَمَلَهُ الطَّوِيل» عمل طولانی آن «جَهْدَهُ الْجَهِيدَ» تمام تلاش های او از بین رفت. «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ» شش هزار سال بندگی کرده بود. همه از بین رفت. «لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَة» این شش هزار سال، 6000 سال دنیا است یا 6000 سال آخرت؟ آخرت قرآن کریم می فرماید «يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَة» (معراج/4) یک روز آن پنجاه هزار سال است. سوره معراج ببینید: «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَة» (معراج/4) پنجاه سال را ضرب در 6000 سال ... حضرت می فرمایند این 6000 سال عبودیت کرده است. «لَا يُدْرَى عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَة» به خاطر یک ساعت تکبر همه این عبادت های خود را از دست داد و از بین برد. به هر حال پیام کلام امیرالمؤمنین (س) در یک جمله عرض کردیم حضرت هدف-گذاری ایشان این است که آن روحیاتی که در این 25 سال پیدا شد اینها را اصلاح کند.
گاهی انسان ها عجیب گرفتار تکبر می شوند. من شرح احوال علما را می دیدم خیلی داستان های زیادی می دیدم. گاهی عمداً خودشان در یک شرایطی قرار می دادند که تمرین تواضع بکنند، تمرین فروتنی بکنند. تمرین شکستن خودشان را. من یک کتابی می دیدم جلد چهارم این جرعه از خاطرات و مطالبی که از آیت الله شبیری زنجانی هست، دیدم ایشان قصه جالبی نقل کردند نوشتند یک وقتی مرحوم ملاهادی سبزواری سر درس خود در سبزوار درس می گفته است.
شاگردها سر درس منتظر بودند که استاد بیاید و درس را امروز شروع کند. چند تا طلبه تازه وارد کرمانی نشسته بودند تا استاد بیاید. استاد که وارد می شود همه به احترام قیام می کنند. اینها وارد نمی شوند. اینها تا این آقا را می بینند یک دفعه مات و مبهوت و جا می خورند. تمام مدتی هم که ملاهادی درس می گفته است اینها به جای این که درس را گوش کنند با هم حرف می-زدند.
درس تمام می شود استاد می رود، شاگردها اعتراض می کنند. می گویند آقا درس را گوش نکردید، به احترام استاد بلند نشدید، بعد هم تمام مدت حرف می زدید، این چه کاری بود. گفتند ما وقتی این آقا را دیدیم یاد یک داستانی افتادیم که آن چنان مبهوت و متحیر شدیم که دیگر نتوانستیم تا آخر درس حواسمان به درس باشد. گفتند چه؟ گفتند ما اهل کرمان هستیم، در کرمان زندگی می کردیم. یک روزی یک آقایی آمد، یک قافله حجی آمد، یک آقایی آمد گفت من دیگر توانایی رفتن تا شهر خودم را ندارم. اگر می شود در مدرسه علمیه پیش شما طلبه ها بمانیم. گفتند که مدرسه مال طلاب علوم دینی است، وقف است، وقف باید به همان مسیر خودش عمل بشود. شما که طلبه نیستید نمی شود.
خادم مدرسه گفت آقا در حجره خادم می آید. گفتند این اتاق خادم هم برای خادم است کسی به مدرسه و طلبه ها خدمت کند. این آقا گفت من خدمت می کنم که آن مشکل وقف هم حل شود. این در این حجره آمد و به ما خدمت می کرد. هر کاری داشتیم به این آقای خادم می گفتیم. تقریباً یک دو سالی گذشت این آقای خادم شریک این خادم شد و مفصل این جا ماند. امروز ما سر درس آمدیم تا این آقا وارد شد یک مرتبه دیدیم همان آقای ملاهادی سبزواری همان است که دو سال ناشناس در حوزه آمده است، در اتاق خادم و خادم ما بوده است. شخصیتی مثل ملاهادی سبزواری.
جالب این ایامی آن جا بوده است همین ها کتاب های سبزواری را بحث می کردند، منظومه را بحث می کردند. این آقا به روی خود نمی آورده است که صاحب این کتاب این است. گاهی خودشان را عمداً در یک شرایطی قرار می دادند تمرین تواضع کنند. من یک حدیث بخوانم. الان ما چه کار کنیم آدم متواضعی باشیم؟ چه کار کنیم وسوسه آن کاری که شیطان کرد در ما نباشد؟ من در بحار علامه مجلسی (ره) برای آشنایی عزیزان که حتماً عزیزان آشنا هستند جلد 70 یک باب دارد، باب الکبر. 50 صفحه تمام آیات در این موضوع حدود 40 ـ 50 تا حدیث آورده است از این 40 ـ 50 تا حدیث فقط یک دانه آن را در این جلسه بخوانم. حدیث از کافی شریف از امام صادق (ع) نقل کرده است «من التواضع» الان بحث سجده بر آدم و خدا ما را این جوری امتحان کند نیست.
می خواهید امتحان کنیم ما آدم متواضعی هستیم یا متکبری هستیم بسم الله. امام صادق چهار تا نشانه برای تواضع هست. فرمود 1 ـ «أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى». سجده بر آدم نیست، «خلقتنی من النار، خلقته من التین. تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى». به هر کسی سلام کنید. من آدرس خیلی نزدیک بگویم. الان ظهر دارید خانه می روید شما به خانمت سلام کن، چه اشکالی دارد. در حالات پیامبر داریم هیچ کس سبقت در سلام بر پیامبر نمی گرفت.
گاهی می رفتند یک گوشه ای خودشان را پنهان می کردند، حضرت می گفت کسی که آن جا هستی سلام علیکم. من گفتم ما مردها گاهی گرفتار اخلاق های بدی می شویم آقا در خانه می رود توقع دارد حتماً خانم به او سلام کند. در خانه رفته است خانم متوجه نشده است یک مقدار سرفه می کند، سر و صدا می کند که حاج خانم بداند من آمده ام تو باید به من سلام کنی. در حالات پیامبر هست فرمود خمسٌ من پنج ویژگی را کنار ... یکی از آنها تسلیم علی السبیان، سلام به کوچکتر است. شما به همسرت سلام کن. دوم: «تَتْرُك المِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً». مراء یعنی جدال، بگو مگو، دعوا درست کردن. ولو حق با شما است. بسیاری از دعواهای خانوادگی منشأ آن این است که آقا یک چیزی می گوید خانم یک چیزی.
یک آقایی خودش به من می گفت. من مدت ها بود با عیالم دعوایم می شد، او یک چیزی می گفت، من می گفتم و ... حالا یک راه حلی پیدا کردم دیگر دعوا نیست. شما در رسانه بگویید. حالا خانم یک وقت یک چیزی می گوید من سکوت می کنم. سکوت کردم او می بیند من چیزی نمی گویم، دعوا تمام می شود. یا آقا یا خانم، فرقی ندارد، آقای محترم، خانم آقا یک چیزی گفت شما سکوت کنید. تَتْرُك المِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً. بگو و مگو را ترک کنید. سوم: وَ أَنْ لَا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى، آدم خوبی هستی ولی نباید دنبال تعریف مردم از خوبی های خود باشید. خدا باید بداند.
امیرالمؤمنان در نهج البلاغه راجب رزمندگان صدر اسلام دارد، فرمود: «الاجر عند الله تحمد علی التقوی» و چهارم این شاید آسانترین آنها باشد: «أَنْ تَرْضى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِس» یک جلسه ای وارد شدید، جا نبود، جایگاه شما آن بالا است، همین جا بنشین. باور بفرمایید ما گاهی شب تا صبح خوابمان نمی برد که امشب یک جا رفته بودیم مهمانی شأن ما آن بالا بود، چرا شأن ما را پایین آوردند. اگر ما در این شأن جای مجلس، سلام به دیگری، ترک جدال نتوانستیم خودمان را درست کنیم آن وقت می توانیم اگر خدا به ما گفت آقا باید برای آدم [سجده کنید]، آن وقت ابلیس می شویم. حالا ابلیس آزمونش به سجده بر آدم بود، ما آزمون مان به سلام بر همسرمان است. سلام به رفیق مان است. این آزمون بسیار سنگینی است که عرض کردم امیرالمؤمنان این که طولانی ترین خطبه را به این موضوع اختصاص دادند به خاطر همین اهمیت آن است.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم حاج آقای حسینی نکته های خوبی را شنیدیم، تنگرهایی که واقعاً برای ما لازم است. و این روایت ناب که «مَنْ تواضَعَ رَفَع اللّه». ان شاءالله اهل تواضع باشیم. و ان شاءالله با فروتنی و افتادگی به آن جایی برسیم که باید برسیم. با سمت خدا مهمان لحظات ناب و نورانی شما هستیم. شرح خطبه قاصعه امیرالمؤمنین خطبه 192 را شنیدید. و حالا هم در دور هفتم قرآن کریم برنامه سمت خدا دوستان همراه ما امروز صفحه 4 را تلاوت خواهند کرد. آیات 17 تا 24 سوره مبارکه بقره بشنویم و تلاوت کنیم و برگردیم همراه شما و در کنار شما.
صفحه 4 قرآن کریم
شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. دور هفتم ختم قرآن کریم را از دیروز با هم آغاز کردیم و ان شاءالله این استمرار داشته باشد و ان شاءالله انس ما با قرآن کریم بیشتر بشود، نکته قرآنی و اشاره قرآنی را حاج آقای حسینی بفرمایند که بعد خداحافظی کنیم.
حجت الاسلام حسینی قمی: من فقط اشاره کنم عزیزان یک جدیت بیشتری ان شاءالله در این دور جدید داشته باشند، هم توجه به آیات نورانی قرآن، هم مطالعه تفسیر. یک صفحه که خیلی خوب است ولی بیش از یک صفحه ان شاءالله زمان بگذارند. ببینید ما قرآنی می خوانیم. همین اولین صفحات است. الان این صفحه ای که تلاوت شد «وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا» تردید دارید که این معجزه الهی است «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» همه جمع شوید، این ادعا تا امروز هست، همه جمع شوند اگر می توانند یک سوره کوچک مثل قرآن بیاورند. کسانی که آن همه با پیامبر دشمنی داشتند اگر می توانستند یک سوره کوچک مثل قرآن [بیاورند] حتماً در جواب پیامبر می آوردند.
اگر قرآن معجزه است تا امروز معجزه است، تمام مفاهیم آن، تمام پیام های آن، تمام آیات آن، این معجزه جاودانه ای که خودش می گوید «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون» (حجر/9) یک وقتی مفصل گفتیم این تنها کتاب آسمانی است که همچنان وعده الهی تا قیام قیامت است که بدون هیچ تحریفی، بدون یک حرف اضافه شدن از پیامبر به ما بعد از 1400 سال رسیده است. نباید این کتاب را قدر بدانیم. نباید اهل تلاوت آن باشیم. خواهش می کنم هم تلاوت را مقید باشند، هم تفسیر و هم مطالعه. یک گوشه زندگی ولو روزی نیم ساعت برای آن اختصاص بدهند ان شاءالله.
شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای حسینی عزیزمان. خیلی ممنون و متشکرم از این که همراه ما بودید و در کنار شما بهترین روزها را برای تک تک شما آرزو می کنم، برای شفای مریض ها دعا کنیم و مراقب سلامتی خودمان هم باشیم. حاج آقای حسینی دعا کنند، همه آمین بگوییم.