پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

سلام علیکم و رحمة الله. خدمت همه ی بینندگان عزیز سلام خالصانه دارم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» بحث ما خطبه ی 192 نهج البلاغه بود. خطبه ی قاصعه که طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه است. عرض کردیم که سید رضی در آغاز این خطبه می فرماید که «تتضمن ذم إبليس‏»؛ (نهج البلاغة (للصبحي صالح)/ ص: 285) حضرت، ابلیس را مذمت می کند به خاطر تکبری که داشت و حاضر نشد بر حضرت آدم سجده کند و حضرت مردم را بر حذر می دارند که دنباله رو شیطان و ابلیس نباشند.

اگر از ما سؤال کنند که هدف‌ گذاری نهج البلاغه و خطبه های امیرالمؤمنان چه هست؟ در یک جمله می گوییم که اصلاح فرهنگ حاکم بر جامعه است. یعنی متأسفانه در آن بیست و پنج سالی که امیرالمؤمنان خانه نشین بودند، به شدت فرهنگ جامعه تغییر پیدا کرد، مخصوصاً با دو عامل که اشاره کردیم. یکی ثروت‌های فراوانی که مسلمان‌ها بعد از فتوحات به دست آورده بودند و دوم ورود فرهنگ‌های مجاور به کشور اسلامی و غلبه بر حکومت اسلامی، خود این باعث شد که آن فرهنگی که زمان پیامبر حاکم بود، زمان پیامبر محصول حکومت پیامبر، شخصیت‌هایی مثل سلمان فارسی بود، مقداد بود، ابوذر بود، عمار بود، خود امیرالمؤمنان بود و این‌ها در رأس ارزش‌های اخلاقی بودند، گذشت بودند، معنویت بودند، دستگیری بودند، توجه اصلی آن‌ها نه این‌که دنبال مال دنیا نباشند اما زر اندوزی نداشتند.

مال دنیا همه ی هدف آن‌ها نبود، وسیله برای خدمت به خلق بود، برای اداره ی زندگی خود آن‌ها بود. این فضا متأسفانه، فضای حاکم زمان پیامبر تغییر پیدا کرد. هم به دلیل ثروت‌هایی که به مردم اقبال کرده بود و تهاجم فرهنگی بود. «الناس على دين ملوكهم‏» (شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)/ ج‏12/ ص: 536) به هر حال مخصوصاً دوران خلیفه ی سوم که خیلی هم طولانی بود، یک تأثیرات منفی در جامعه داشت.


شریعتی: یک جور عقبگرد به جاهلیت بود.
حجت الاسلام حسینی قمی: آن وقت امیرالمؤمنین می خواهد در این پنج سال، آن فرهنگ را اصلاح کند. کار بسیار سختی است یعنی به مردم بگوید برای این حالی که دنیا را داشته باشید، تلاش کنید. بارها عرض کردیم که هیچ کسی مثل امیرالمؤمنین(ع) کار عمرانی و آبادانی و تولید و کشاورزی نداشتند ولی بیش از همه گذشت داشتند. متأسفانه این‌ها فراموش شده بود و حضرت می خواهد که این را برگرداند. هدف‌ گذاری خطبه ها این است.

در این خطبه ی 192 هم همین طور است. متأسفانه یکی از فرهنگ‌های غلطی که پیدا شده بود، تعصب‌های جاهلیت، قوم‌گرایی ها که ما برای این قوم هستیم، ما برای این قبیله هستیم و باید از قبیله ی خود دفاع کنیم. حالا کاری نداریم که حق هستیم یا باطل هستیم و کسی حرفی زده است، ما باید پای او بایستیم. مثل الان که گاهی پیش می آید که در محله، در قوم و خویش‌ها که می گویند یک کسی یک حرفی را زده و ما باید از او دفاع کنیم. حالا حق است یا باطل است، مهم نیست. در جریان‌های سیاسی که غوغا می کند. این همفکری ما است، هم حزبی ما است، هم جناح ما است و کاری به حق و باطل او نداریم. متأسفانه این خیلی در این زمان بیست و پنج سال رواج پیدا کرده بود.

گاهی مثلاً این طایفه با یک نفر دعوا می کرد و تمام قبیله ی خود را علیه آن قبیله جمع می کرد بدون آن‌که حق با این‌ها باشد. حضرت در این خطبه دارند این بحث را مفصل مطرح می کنند که عصبیّت‌های باطل را کنار بگذارید. تعصب‌های باطل را کنار بگذارید. تکبر را کنار بگذارید. خود بزرگ بینی را کنار بگذارید. عمده ی رذایل اخلاقی که ما گرفتار آن‌ها هستیم، همین‌ها هست یا حسادت یا بخل است یا تکبر است. یکی از تعابیری که یکی از بزرگان می فرمودند که خیلی تعبیر لطیفی است. می فرمودند که گاهی ما سؤال می کنیم که فلانی چه جور آدمی است.

می گوید بسیار بسیار آدم خوب و درستی است و فقط یک اشکال دارد و آن هم تکبر دارد. تکبر را یک اشکال نگو. مرحوم نراقی(رضوان الله علیه) را خدا رحمت کند در جامع السادات می فرماید که این گناهان گاهی کشتزار ده ها و صدها گناه دیگر است. آدمی که متکبر شد، تکبر او صدها گناه دیگر برای او پیش می آورد. در همین داستان این خطبه، شیطان با تکبر همه چیز را از دست داد. این‌که انسان حق را نپذیرد و در برابر حق استکبار داشته باشد. تکبر داشته باشد. حاضر نباشد در برابر حق کرنش و تواضع کند. نگویید یک خصلت بد است و ده ها گناه از آن تولید می شود. این تعبیر مرحوم نراقی است. می گوید که «صَغَائِرِ ذُنُوب‏» (الصحيفة السجادية/ ص: 148) یعنی کشتزار بسیاری از گناهان دیگر است. به هر حال حضرت در این خطبه می خواهد اصلاح کند، مردم را توجه بدهند که متواضع باشید و متکبر در مقابل خداوند و در برابر بندگان خدا نباشید.


بخش اول این خطبه را خواندیم و عرض کردیم که طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه است. خطبه ی 192 به نام خطبه ی قاصعه است. قاصعه را هم معنا کردیم و به معنای کوبنده بود چون حضرت به شدت این فرهنگ غلط جاهلی را می کوبد. بعضی از شارعین نهج البلاغه فرمودند که می شود خطبه را به بیست بخش تقسیم کرد. حضرت فرماید: «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ» عبرت بگیرید که خدا چه با ابلیس کرد. به خاطر یک ساعت تکبر، شش هزار سال عبادت او از بین رفت. یک وقت نگویید که شما نشستید تاریخ می گویید و داستان آدم چه بود، داستان ابلیس چه بود، یک حرف روز بزنید. ببینید این وسوسه ها همیشه هست. من یک روایتی می گوید که تن آدم به لرزه بیاید.

حضرت موسی(علی نبینا و علیه السلام) به میقات رفته بود. شیخ صدوق در امالی نقل می کند. «جَاءَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَى مُوسَى ع وَ هُوَ يُنَاجِي رَبَّهُ» حضور حضرت موسی در میقات اوج عبودیت او بود. قرآن می فرماید که «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» (اعراف/ 142) چله نشینی حضرت موسی. این اوج عبودیت او بود و مقدمه ی دریافت الواح بود یعنی موسی پروازی که داشت، اوج پرواز او در این چله نشینی و میقات چهل روزه بود. «وَ واعَدْنا» او را دعوت کردیم و مهمان خاص خداوند بوده است. حالا ما یک وقت سه روز به اعتکاف می رویم، احساس می کنیم که چرا درخت‌ها بر ما سجده نمی کند و چرا جبرئیل بر ما نازل نمی شود. آن وقت میقات موسی این پیامبر بزرگ الهی آن هم چهل روز بوده است. شیخ صدوق می فرماید که در این میقات، ابلیس به سراغ موسی برای وسوسه ی او رفت تا او را فریب بدهد.

جناب موسی فرمود که «افتتموا فی و انا فی هذا المقام» می دانید که من کجا هستم. در میقات هستم و واقعاً احتمال می دهی که این‌جا من فریب تو را بخورم؟ دوستان عنایت کنند و به یک نماز شب و به یک زیارت، شیطان دست از سر ما برنمی دارد. جواب داد «أَرْجُو مِنْهُ مَا رَجَوْتُ مِنْ أَبِيهِ آدَمَ وَ هُوَ فِي الْجَنَّةِ» گفت بابای تو در بهشت بود و در بهشت، من با سراغ او رفتم و او را از بهشت بیرون کردم. مگر داستان حضرت آدم در بهشت، وسوسه ی شیطان نبود. میقات که برای من چیزی نیست. می خواهم بگویم که یک تاریخی برای گذشته است و شما دارید این قصه را می گویید. نه همه ی ما در معرض این خطر هستیم.


امیرالمؤمنین می فرمایند «فَاعْتَبِرُوا» عبادت شش هزار ساله ی او با این تکبر از بین رفت. «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ» کی سالم می ماند بعد از ابلیس با آن شش هزار سال عبادت. «كَلَّا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً» امکان ندارد کسی را و بشری را وارد بهشت کند، در حالی که به خاطر همان مسئله ملکی را از بهشت بیرون کرد. مگر ابلیس جای او در بهشت نبود؟ به خاطر تکبر از بهشت رانده شد. «فَإِنَّكَ رَجيم‏» (ص/ 77) آن وقت می شود که خدا به خاطر تکبر، ما را به بهشت راه بدهد.


شریعتی: غره نشو که مرکب مردان مرد را/ در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند
نومید هم نشو که ز رندان روزگار/ گاهی به یک ترانه به یک منزل رسیده اند
حجت الاسلام حسینی قمی: هم خوف هست و هم رجاء. «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ» چه کسی سالم می ماند. «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ» با همان گناه تکبر، «مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً» خدا حاضر نیست که ما را با گناه تکبر به بهشت ببرد. اگر آدم متکبری باشیم و اگر اهل تواضع نباشیم. با گناهی که شیطان را با آن گناه از بهشت بیرون کرد. «إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ» حکم الهی بر آسمان‌ها و زمینی ها یکی هست و فرقی ندارد. «وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ» خدا بین خود و خلق خود ساخت و پاختی ندارد. حالا این یکی را استثنا بکنیم، نداریم.

«وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِين» اگر یک مرزی که خدا گفته است که وارد این مرز نشوید، حرام است، اگر کسی وارد این مرز شد، خدا با کسی شوخی ندارد. «وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِه‏» (نهج البلاغة (للصبحي صالح)/ ص: 286) عظمت، کبریا، جلال همه چیز برای خداوند است و این مرز الهی با بندگان است. ‏آن جلسه گفتیم که ما چه هستیم که بخواهیم قیافه بگیریم. ما در عالم چه رقمی به حساب می آییم که بگوییم ما با جلالت الهی و عظمت و کبریایی پروردگار بتوانیم خود را مقایسه کنیم. ما چه به حساب می آییم. شما به نور خورشید نمی توانی نگاه کنی. به نور خورشید که کوچک‌ترین مخلوق خداوند است، تو نمی توانی نگاه کنی. آن وقت می خواهی خود را عظمت و جلال پروردگار حساب کنی.

می فرماید که این مرز است و جلال و کبریا و عظمت برای پروردگار است. اگر کسی وارد این مرز شد، «وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ» خدا بین خود و کسی ساخت و پاخت ندارد. اگر کسی این مرز را وارد شد «هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِين فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ» مواظب باشید. «عَدُوَّ اللَّهِ» بندگان خدا از دشمن خدا، شیطان مراقب باشید. «أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ» یعنی این‌که درد و مرض آن به شما سرایت کند. بعضی از مرض‌ها مسری است. الان در این بیماری کرونا که می گویند خیلی زود سرایت می کند و خیلی مراقب باشید. «أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ» درد و مرض از شیطان به شما سرایت نکند.

شیطان می خواهد که همه ی ما مثل او باشیم. قسم خورد و می خواهد که همه ی ما متکبر باشیم، همه ی ما مستکبر باشیم.«وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ‏ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ» مواظب باشید که شیطان شما را تحریک نکند به لشکر سواره و لشکر پیاده ای که دارد. «فَلَعَمْرِي» حضرت قسم می خورد. امیرالمؤمنین به جان خود قسم می خورد. این پدر مهربان چه طور دارد برای فرزندان خود نصیحت می گذارد. به جاه خود قسم «لَقَدْ فَوَّقَ‏ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ‏ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ‏ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» به جان خود که تیر خود را آماده کرده. آن تیری که وعده داد که به سمت شما پرتاب می کند، آماده کرده است. «وَ أَغْرَقَ‏ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ‏ الشَّدِيدِ» آن تیر را هم با قدرت تمام کشیده است.

این‌هایی که تیر و کمان را بخواهند بکشند، هر چه این تیر را تا آخر بکشند، برد آن بیش‌تر است. امیرالمؤمنین می فرماید که این تیر را تا آخر کشیده است که پرتاب آن خیلی مؤثر باشد. برد آن زیاد باشد. «وَ أَغْرَقَ‏ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ‏ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» تیر با این برد، تیرانداز شیطان است که خود را آماده کرده است. تا آخر هم کشیده که برد آن را زیاد کند. حالا اگر برد آن را زیاد کند، مگر فاصله ی ما خیلی زیاد است؟ نه «وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» از یک جای خیلی نزدیک هم دارد به شما پرتاب می کند. یک تیرانداز اگر به فاصله ی چهار متری ما باشد. تازه آن تیر را هم تا آخر بکشد. حضرت می فرماید هم خود را آماده کرده است و هم تمام تلاش خود را کرده است و هم با فاصله ی او با شما زیاد نیست.

چرا با ما فاصله ی او زیاد نیست؟ «وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» چرا؟ یک داستانی من بگویم که خیلی تکان دهنده است. پیامبر خدا در مسجد النبی در مسجد خود در مدینه معتکف بودند. در حالات حضرت هست که حضرت هر سال دهه ی آخر ماه رمضان در مسجد النبی معتکف می شدند. اگر یک سالی دهه ی آخر در سفر بودند مثلاً در جنگ بودند، سال دیگر می آمدند، دو دهه معتکف می شدند. یک دهه قضای سال قبلی بود. یعنی این‌قدر پیامبر به اعتکاف اهمیت می دادند که قضا هم برای آن می کردند. حضرت معتکف در مسجد النبی بودند. خب معتکف را که می دانید که از مسجد نباید بیرون بیاید. در روزهایی که هست حداقل سه روز باید تمام شبانه روز را آن‌جا باشد. حضرت آن‌جا بودند که یکی آمد و گفت که یکی از همسران شما پشت مسجد با شما کاری دارد. حضرت به پشت مسجد آمدند تا با همسر خود صحبت کنند.

تاریک بود. همین طور که حضرت با همسر خود صحبت می کردند، دو نفر از اصحاب از آن‌ور عبور کردند. دیدند که حضرت با یک خانم نامحرمی دارد حرف می زند. تاریکی و پشت دیوار و با چه کسی دارد صحبت می کند. حضرت آن‌ها را صدا کرد. آمدند که فرمود که این همسر خود من هست که دارم با همسر خود صحبت می کنم. گفتند نه یا رسول الله ما که سوء ظنی نداریم و حرفی نزدیم. فرمود که نه می دانم ولی مگر نمی دانید که «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ» (جامع الأخبار(للشعيري)/ ص: 180) خون چه طور در تمام بدن انسان جاری است، شیطان این‌جوری در وجود انسان جریان پیدا می کند. می خواستم بگویم که شیطان این‌جور در انسان نفوذ پیدا می کند.

این‌که این‌قدر امیرالمؤمنان تأکید دارد و طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه راجع به یکی از وسوسه های شیطان است. همه ی وسوسه های شیطان که تکبر نیست و یکی از آن‌ها این است که با تکبر بخواهد، انسان را نابود کند. هزار وسوسه ی دیگر دارد. «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ» شیطان در بدن انسان مثل خون جریان پیدا می کند. پس این تیرانداز اولاً آماده است و فاصله ی او کم است و ثانیاً تیر را هم تا آخر کشیده است. بعد حضرت به این آیه ی 39 سوره ی مبارکه ی حجر اشاره کردند که «فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» ابلیس به خداوند گفت که خدایا چون تو من را فریب دادی، من هم مردم را فریب می دهم. کجا خدا تو را فریب داد؟ مفسرین گفتند که خدا چرا جواب او را نمی دهد.

کلام شیطان را نقل کرده است و باید جواب شیطان را هم بدهد. معمولاً قرآن اگر یک کلام باطلی باشد، جواب آن کلام باطل را می دهد و مسکوت نمی گذارد. شیطان گفت که «رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي» تو من را فریب دادی، من هم مردم را فریب می دهم. گفت از بس جواب آن روشن است که نیازی به جواب نداشته است. خدا کجا تو را فریب داده است؟ خدا گفته است که تو بر آدم سجده کن. این امر الهی است و فرمان الهی است.

تو گردن کلفتی کردی و تو استکبار کردی. «رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ» من روی زمین، دنیا را برای آن‌ها زینت می دهم. همه را فریب می دهم. «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» (حجر/ 40) «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ» حضرت می فرماید که تیری در تاریکی «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ» آن هم به هدفی دور. چه شد که آن‌جا حضرت فرمود هدف نزدیک بود. این‌جا چرا می فرماید که تیر در تاریکی؟ گفتند که این ناظر به کسانی است که وسوسه ی شیطان را قبول کنند. چون همه که وسوسه ی شیطان را قبول نمی کنند. آن‌هایی که فریب می خورند.

شیطان نزدیک است برای کسانی که وسوسه های شیطان را بپذیرند اما برای کسانی که از شیطان فاصله بگیرند و مواظب باشند، نه. حضرت می فرماید که «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ» تیری در تاریکی و هدفی دور. «رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ» این تیر پرتاب می کند ولی به همه که اصابت نمی کند. این همه انبیاء و این همه اولیاء و این همه خوبان عالم، این‌ها وسوسه های شیطانی نداشتند؟ این همه اولیایی که پاک ماندند و پاک زندگی کردند چون این هم نکته ی بسیار مهمی است. قرآن کریم به این نکته در سوره ی ابراهیم اشاره کرده است. تا ما حرفی بزنیم، می گویند که شیطان ما را فریب داد و ما می خواستیم که بنده ی خوبی باشیم.


گفتیم یک وقتی یک یزدی را به یک جرمی به دادگاه برده بودند. قاضی گفته بود که چرا این جرم را انجام دادی؟ به قاضی با همان لهجه ی شیرین خود گفته بود که آقای قاضی، شیطان را قبول داری یا قبول نداری؟ اگر قبول نداشته باشی خب کافر هستی چون در قرآن هست و اگر قبول داری، والا گولم زد. قرآن کریم در سوره ی حضرت ابراهیم آیه ی 22 مفصل می فرماید که عده ای آن‌جا می گویند که گناه گردن شیطان است. شیطان ما را فریب داد.

آن وقت در سوره ی حضرت ابراهیم، شیطان از خود دفاع می کند. می گوید که من شما را مجبور نکردم و من فقط شما را صدا زدم. «فَلا تَلُومُوني‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم‏» من را سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمد و شما را به خوبی دعوت کرد. حرف آن‌ها را گوش نکردید و حرف من را گوش کردید. «ما انا بمسخرکم و انتم بما» نه من می توانم شما را نجات بدهم و نه شما می توانید من را نجات بدهید. اگر شیطان ما را مجبور می کرد ...


شریعتی: آن سپر و زره تذکر و تضرع ما است.
حجت الاسلام حسینی قمی: نهج البلاغه همه سپر است. این‌که عرض کردم که طولانی ترین خطبه را به این اختصاص داده است که ما بهانه گیری نکنیم و بگوییم که شیطان بود و هوای نفسانی هم که بود، خب اگر این‌ها نبود، ما نجات پیدا می کردیم. اتفاقاً جواب آن همین است که اولیای خدا که پاک ماندند و این همه بندگان صالح خدا که حضرت دارد از این‌ها نام می برد، این‌ها وسوسه های شیطان را نداشتند؟ چرا داشتند.

حضرت می فرماید «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ» همه شیطان را تصدیق نکردند و فرزندان تعصب و تکبر، آن‌ها شیطان را تصدیق کردند. «وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ» آن‌هایی که با عصبیت پیوند برادری بسته بودند. «وَ فُرْسَانُ الْكِبْر وَ الْجَاهِلِيَّةِ» آن‌هایی که سوار بر مرکب تکبر و جاهلیت بودند. شما سوار بر مرکب جاهلیت باشید، هر چه به شما بگویند و هر چه به شما حرف بزنند، حرف خود تو است. می گویی حرف مرد یکی است. اتفاقاً حرف مرد یکی نیست.

مرد آن است که حرف او یکی نباشد. مرد آن است که وقتی که فهمید اشتباه کرده است، بگوید اشتباه کردم. حرف حق یکی است. حضرت می فرماید «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ وَ فُرْسَانُ الْكِبْر وَ الْجَاهِلِيَّة» فرزندان حمیه، تعصب‌های باطل. برادران عصبیه و سواران بر مرکب جاهلیه شیطان را تصدیق کردند. پس شیطان به ما نزدیک شد یا دور شد؟ اگر ما فریب شیطان را بخوریم، نزدیک به ما است و فاصله ی او با ما خیلی کم است و تیر هم در کمان است اما اگر ما فاصله بگیریم، «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيب» او نمی تواند ما را فریب بدهد.

از نکاتی که خیلی مهم است بحار علامه ی مجلسی جلد هفتاد است که یک باب الکبر دارد که تمام آیات در موضوع تکبر را و استکبار و روایات را که قریب چهل، پنجاه حدیث را در باب الکبر گفته است. باب التواضع آن را هم مشاهده بفرمایید. من یک دانه روایت آن را انتخاب کرد.
از امام صادق(ع) هست که «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ» هر کسی که قیافه می گیرد. انگیزه ی تکبر چه هست؟ «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِه‏» خود را ذلیل می بیند. آدمی که خود را کوچک می بیند، برای دیگران قیافه می گیرد. آدمی که شخصیت دارد و آدمی که برای خود احترامی قائل است و برای خود و موقعیت خود احترام قائل است، برای چه برای دیگران قیافه بگیرد. آیا با قیافه گرفتن بر دیگران، تکبر فروشی بر دیگران، فخر فروشی بر دیگران، شما مقامی پیدا می کنید و یا جایگاهی پیدا می کنید؟ این یک روایت بود.


یک روایت دیگر از امام عسکری(ع) است که می فرمایند «التَّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لَا يُحْسَدُ عَلَيْهَا»(تحف العقول/ النص/ ص: 489) در نعمت‌ها معمولاً مردم به ما حسد می ورزند. شما یک ماشین مدل بالا داشته باشی، یک خانه ی خیلی خوبی داشته باشید، یک لباس خیلی خوبی داشته باشید، علم و دانشی داشته باشید، حسادت می شود اما چیزی که هیچ کسی به آن حسادت نمی کند، التواضع است که همه لذت می برند و همه می خواهند که به شما نزدیک شوند. «التَّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لَا يُحْسَدُ عَلَيْهَا».


روایت سوم از امیرالمؤمنان (ع) است که خیلی روایت تکان دهنده ای است. فرمود «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ» (بحار الأنوار (ط - بيروت)/ ج‏70/ ص: 206) می خواهید به یک جهنمی نگاه کنید. در دنیا می خواهید یک جهنمی به شما نشان بدهم. «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى رَجُلٍ قَاعِدٍ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ قَوْمٌ قِيَامٌ» یک آدم مغرور و متکبری که نشسته است یک عده باید در برابر او ایستاده تواضع کنند، احترام کنند، تعظیم کنند. حق نشستن ندارند. من بنشینم همه باید در برابر من تعظیم کنند. می فرماید اگر یک جهنمی می خواهیم من به شما نشان دهم. معروف است.

در نهج البلاغه هم هست حضرت وقتی وارد مدائن شدند، یک عده وارد شهر انبار شدند مردم دنبال مرکب حضرت می دویدند. فرمود چرا این کار را می-کنید؟ گفتند ما برای امرای خود می کنیم. گفت برای چه این کار را می کنید؟ خودتان را ذلیل می کنید. این چه خدمتی است. چه سودی برای امیر دارد. من سواره، شما دنبال من بدوید. آنها را نهی کرد. گفت برگردید. «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ» لذا از انس بن مالک نقل شده است پیامبر «لَمْ يَكُنْ شَخْصٌ أَحَب‏» اصحاب پیامبر این همه پیامبر را دوست داشتند ولی در عین حال «وَ كَانُوا إِذَا رَأَوْه‏» پیامبر وقتی وارد مجلس می شد «لا يقومون له‏» حضرت دوست نداشتند که مردم برای ایشان قیام کنند. «لما يعلمون من كراهته‏» برای حضرت کراهت دارد، دوست ندارد.

یعنی پیامبر می خواستند آن فرهنگ جاهلیتی که یک وقتی اشاره کردم از بس مردم با سلاطین ... آقا بخواهیم پیش یک سلطانی برسیم هفت رستم را آیا برسیم، آیا نرسیم. به ما وقت بدهند، به ما وقت ندهند؟ حضرت می خواهد اینها را بشکند. آن قدر ساده زندگی می کرد که حتی اگر وارد جلسه ای می شد می فرمود نمی خواهد برای من بلند شوید. حدیث دیگر در کافی در امام صادق (ع) هم شیخ صدوق دارد در ثواب الاعمال و هم مرحوم کلینی. «إِنَّ فِي جَهَنَّمَ لَوَادِياً لِلْمُتَكَبِّرِين‏» پناه بر خدا ممکن است شامل حال ما بشود. در جهنم یک وادی است برای متکبرین.

«يُقَالُ لَهُ سَقَر» در قرآن هم داریم. به آن وادی سقر می گویند. «شَكَا إِلَى اللَّهِ شِدَّةَ حَرِّه‏» این وادی در جهنم به خدا شکایت کرد از شدت آتش و حرارت او. «وَ سَأَلَهُ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّس‏» از خدا خواست که اجازه بدهد که یک نفسی بکشد «فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّم‏» این وادی سقر یک نفس زد تمام جهنم را آتش زد. این وادی برای کیست؟ برای متکبرین. ویژه متکبرین هست. حدیث آخری که بخوانم، می خواهم یک داستان دیگری را بگویم. این هم از پیامبر گرامی اسلام هست. «لَوْ لَا ثَلَاثٌ فِي ابْنِ آدَم‏» ماها گاهی خیلی گردن کلفتی می کنیم. اصلاً عجیب است آن قیافه می گیریم، آن قدر فکر می کنیم همه دنیا مال ما است «لَوْ لَا ثَلَاثٌ» خدایا گاهی گردن ما را برای این که یک کمی ما بار ذهن ما، باد مغز ما خالی بشود یک حوادثی برای ما پیش می آورد. فرمود «لَوْ لَا ثَلَاثٌ» اگر این سه چیز نبود «مَا طَأْطَأ» هیچ چیزی سر انسان را پایین نمی آورد.

آن سه تا چیست؟ «الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ وَ الْمَوْت‏» اینها اگر نبود ادعای خدایی ما از فرعون بالاتر می زد. با یک بیماری، با یک سرماخوردگی، اصلاً پنچر، پنچر، پنچر. همین آدمی که ادعا داشت. وقتی اسیر مرگ بشوید چه کسی می خواهد ما را از مرگ نجات دهد. فقر، چه کسی می خواهد ما را نجات دهد. آن وقت حضرت می فرماید «كُلُّهُمْ فِيه‏» همه اینها هست، «إِنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَثَّاب‏» باز هم آرام نمی شود. با این حال که ماها می دانیم مرگ سراغ ما می آید. چه کسی شک دارد که مرگ سراغ او می آید. چه کسی شک دارد که ما بارها عرض کردیم، همین جا هم عرض می کنم خواهش می کنم عزیزان، بینندگان عزیز، هر هفته هم بگوییم کم است تو را خدا مواظب باشید در این گرفتاری ها، در این مشکل ها همیشه معلوم نیست فرصت پیدا کنید.

از دیگران دستگیری کنیم، مرگ سراغ ما می آید. قرآن می فرماید «رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْت‏» (مومنون/99 و 100) خدایا یک مهلت بده من برگردم یک چهار تا بینوا را به نوا برسانم، چهار تا جهیزیه بدهم، چهار تا دختر شوهر بدهم. چهار تا یتیم، چهار تا فقیر را. حسرت می خوریم. آقای شریعتی باور بفرمایید غصه ما این است صریح قرآن است یک وقتی که دیگر همه چیز را از دست داده ایم. نعمت همیشه نیست، سلامتی همیشه نیست.

آقای محترم، خانم محترم پول همیشه نیست. قدرت همیشه نیست. فکر همیشه نیست. بارها عرض کردیم همین ماها که این جا نشسته ایم تند تند حرف می زنیم. یک کمی حافظه ما از دست می رود، آنهایی که الان گرفتار فراموشی و آلزایمر هستند اسم خود را بلد نیستند. جناب آقای شریعتی می دانید ما یک شخصیتی داشتیم این را می خواهم بگویم استثناء ندارد. ما شخصیتی به نام محمد باقر وحید بهبهانی داشتیم. به او می گویند وحید استادُ الکل، استاد اکبر، علامه ثانی، محقق ثالث، وحید دوران خودش. شاگردان شخصیت هایی مثل بحرالعلوم بودند، مثل میرزای قمی بودند، مثل نراقی پدر، نراقی پسر. «هزار مرتبه شویندگان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است) این عظمت شوخی نیست، بروید ببینید.

وحید بهبهانی واقعاً از شخصیت های استثنایی ما است. تمام بساط اخباری ها را در کربلا جمع کرد. و حوزه کربلا را آباد کرد. من در عظمت او چه بگویم همین مقدار کافی است. شاگرد های او اینها هستند. میرزای قمی یکی از شاگردهای است. نراقی ها یک شاگرد او هستند. این عظمت، این شخصیت، به جایی رسید که دیگر گفت من نمی توانم. من دیگر استنباط نمی توانم بکنم. من دیگر اجتهاد نمی توانم بکنم. کسی نمی تواند از من تقلید کند. وحید استاد است، شاگرد تربیت کرده است.

عرض کردم به او استاد کل، استاد اکبر، علامه ثانی، محقق ثالث می گویند به جایی رسید که دیگر قدرت حافظه و استنباط خود را از دست داده بود. حاج آقا رضا همدانی این کتابی را که نوشته است الان تقریباً به جرأت می شود گفت تمام علمای ما، تمام فقهای ما، اگر فردا می خواهد برود درس بگوید حتماً کتاب مرحوم حاج آقا رضا همدانی را مطالعه می کند. یک کتابی است که من بعید می دانم فقیهی در حوزه های علمیه الان باشد که شب که می خوابد ... مثل جواهر محروم صاحب جواهر. تا کتاب حاج آقا رضا همدانی را مطالعه نکنند صبح نمی توانند بروند فقه خود را درس بدهند. این شخصیت می گویند آخر عمر به جایی رسید که حافظه خود را از دست داده بود گفت رساله های من را جمع کنید کسی دیگر نمی تواند از من تقلید کند. می آمدند درب خانه او می گفتند آقا شما مرجع تقلید هستید.

می گفت آن مرجعی که از آن تقلید می کنید دیگر نیست. تمام شد. جمع شد. خودش می گفت رساله های من را جمع کنید. می فرمود آن مرجعی که شما از آن تقلید می کردید دیگر تمام شد. جایز نیست از من تقلید کنید. یعنی عالم می تواند باشد، آیت الله می تواند باشد، وحید دوران خود می تواند باشد. فقیه عصر خود می تواند باشد. حاج آقا رضا همدانی می تواند باشد. هر انسانی می تواند باشد. الان در خانه ها ببینید چه سالمندانی هستند که اسم خود را بلد نیستند. آقای محترم، خانم محترم این ثروت همیشه نیست. این سلامتی همیشه نیست. این قدرت همیشه نیست.

این توانایی همیشه نیست. الان یک فرصتی دارید از این فرصت استفاده کنید. چرا این قدر ما مغرور هستیم؟ چه قدر قیافه می-گیریم؟ امیرالمؤمنان علی (ع) می فرماید 3 چیز است، اینها گردن آدم را خم می کند. با اینها باز ما حاضر نیستیم بپذیریم. مرگ سراغ ما می آید. ان شاءالله کرونا را شکست می دهیم ولی مرگ را شکست ندادیم. واکسن کرونا به زودی درست می شود پرونده آن تمام می شود. فکر نکنید با واکسن پیدا کردن دانشمندان دیگر نمی میرید. این واکسن را بزنید کرونا نمی گیرید. واکسن ضد مرگ نیست، ضد کرونا است. حضرت فرمود یکی مرگ است، یکی فقر است، یکی مرض است. آن وقت این قدر ما قیافه می گیریم. گاهی آدم های بزرگی هم بودند ولی گاهی یاد آنها می رفته است لابد نام فرهاد میرزا را شنیده اید.

فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه بوده است ولی خوی شاهان را نداشته است. خیلی آدم فرهیخته و ملا و باسوادی بوده است. کتاب دارد. یک زمانی کتاب او را معرفی کردیم. کتابی به نام قمقام زخار دارد. یکی از بهترین کتاب-ها در احوالات امام حسین مال این آقا است. یکی از کتاب های رده بالا است که در موضوع امام حسین نوشته شده است. فرهاد میرزا آدم ملا و فرهنگی بوده است ولی آدمی زاد است. می گویند یک وقتی در یک جلسه ای گفته بود که اگر کسی از من غلط ادبی بگیرد من به او یک سکه می دهم. این قدر مطمئن بود. تصادفاً یک شخصیت بزرگی در جلسه او بوده است.

آن شخصیت مرحوم حاج ملا محمد صادق مجتهد قمی بوده است. حالا برای این که من حق این بزرگوار را من در ظرف 2 ـ 3 دقیقه ادا کرده باشم، حق بسیار بزرگی بر ما دارند. الان در قم یک مدرسه ای است معروف به مدرسه ملا صادق به همین نام حاج ملا محمد صادق مجتهد قمی. حدود 160 ـ 170 سال پیش زندگی می کرد. خیلی مرد بزرگی بوده است. از نظر علمی، مقامات معنوی بسیار فوق العاده بوده است. در اصفهان درس خوانده است. در نجف پیش صاحب جواهر درس خوانده است. 40 سال در قم مرجعیت عامه داشته است. همه مقامات علمی و معنوی او معروف است. می گویند نماز باران عجیبی خوانده است.

از نظر علمی هم فوق العاده بوده است. در فقه، در اصول، در معقول، در هیئت، در ریاضیات، همه چیز. حتی این مدرسه ای که الان در قم به نام ایشان معروف است حکومت ساخت که مسجد و مدرسه نزدیک خانه ایشان باشد. مدرسه بسیار مهمی است. اخیراً تجدید بنا کردند. این مرد که در ادبیات عرب، در ادبیات فارسی. من یک روز نامه ایشان را به ناصرالدین شاه بخوانم. سر یک موضوعی به ناصرالدین شاه نامه تندی می نویسد اعوان دولت ظلمی کرده بودند. ادبیات فارسی آن یعنی گلستان و بوستان را جمع می کند. یک فقیه، یک مجتهد، شاگرد صاحب جواهر، شاگرد مرحوم حاج محمدتقی اصفهانی صاحب هدایت المسترشدین در اصفهان، یک مجتهد مسلم این نامه او در ادبیات فارسی گلستان و بوستان را جمع می کند.

آدم لذت می برد این نامه را بخواند. فرهاد میرزا در جلسه خود ادعا می کند اگر کسی یک غلط ادبی از من گرفت من یک سکه به او می-دهم. تصادفاً حاج ملا محمد صادق هم آن جا بوده است. ایشان نشسته بود فرهاد میرزا یک نامه ای می نویسد و به خادم خود می دهد، می گوید این نامه را نزد حاج علی کنی عالم بزرگ تهران ببر و بگو این را به مهر خود ممهور کنید. تا اولین جمله از زبان او خارج می شود حاج ملا صادق می گوید که سکه اول را بده بیاید. می گوید کلام من چه اشکالی داشت. می گوید شما گفتید ممهور، به مهر خودتان ممهور کنید. مهر فارسی است ممهور نداریم.

مفعول ندارد. می-گوید اشتباه کردم قبول است. می گوید ببخشید یک چند روزی حالم من خوب نیست. امروز هم که از خانه می آمدم یک مقدار خاکشیر خوردم تا بتوانم بیایم. می گوید سکه دوم را بده بیاید. می گوید دیگر چه اشتباهی کردم می گوید گفتی خاکشیر، غلط است. خاکشی را ندارد. خاکشی یعنی مخلوط با خاک. عجب شما خیلی خوب از ما دارید اشتباه می گیرید. ما تا حالا شما را ندیده بودیم. این که تا حالا از محضر شما محروم بودیم از علم و دانش شما غبنی بود برای ما. می گوید سکه سوم را رد کن. می گوید دیگر چه اشتباهی کردم می گوید گفتی غبن.

در مسائلی مالی می گویند غبن. من مغبون شدم، خسارت دیدم. در مسائل معنوی غَبَن نه غَبن. می گوید فکر کنم تا شما سکه های من را تمام نکنید دست بردار نیستید. این را می خواهم بگویم گاهی خدا می رساند. آدم دو کلام یاد می گیرد، دو تا شعر یاد می گیرد، دو تا حدیث یاد می گیرد. یک معلم ادبیات است، یک معلم دینی است خدا نکند با این چند کلمه آدم یادش برود که هر کجا باشید ... آخر ما چه داریم. معلومات نسبت مجهولات ما چه هست؟ به چه می خواهیم قیافه بگیریم؟


شریعتی: در همین کتاب به سوی نوری که به هدیه دادید و خیلی از شما متشکرم حضرت آیت الله میانجی یک قصه ای را نقل می کردند این را بشنویم و بعد به ساحت مقدس قرآن کریم مشرف شویم. که مرحوم شیخ انصاری وقتی مادرش به ایشان در نجف ملحق می شود. مادر او می آید خانه می گوید مرتضی زن های نجف گوشه چادرم را می بوسند. چرا؟ ایشان می گوید شاید شما چون اهل نماز شب هستید.

می گوید این دلیل نمی شود خیلی ها نماز شب می خوانند. می-گوید شاید به خاطر زیارت روزانه شما در حرم امیرالمومنین است. می گوید خیلیها زائر حرم امیرالمومنین می شوند. ایشان می فرمودند شیخ اعظم، شیخ انصاری خجالت می کشیده است که بگوید مادر احترام به تو به خاطر من است. و بعد آخر مجبور می شود و می گوید و این تواضع علمای ما راز ماندگاری آنها بوده است.


حجت الاسلام حسینی قمی: اگر مجال بود از الان تا 3 ساعت من نمونه هایی از تواضعی که علما داشتند و همین تواضع چون نام شیخ انصاری را بردید می دانید که شیخ انصاری معاصر با شخصیت بسیار بزرگی به نام فاضل اردکانی بوده است. از مفاخر شیعه است. اختلاف بوده است که آیا فاضل اردکانی علم است یا شیخ انصاری علم است؟ همین فاضل اردکانی هر چه به او اصرار کردند که رساله بدهد گفت شیخ انصاری است من رساله نمی دهم.

شیخ انصاری از دنیا رفت. شاگرد او میرزای شیرازی آمده است. عظمت، کیاست، زرنگی و ریاست میرزای شیرازی را می دانید. 30 سال مرجعیت مسلم همه قبول دارند. گفتند آقا حالا رساله بدهید. گفت تا میرزای شیرازی هست من رساله نمی دهم. یعنی کسی که با استاد میرزای شیرازی او را مقایسه می کردند این بالاتر است یا شیخ انصاری، با شاگرد او هم حاضر نشد رساله بدهد. همین مرحوم ملا علی کنی که نام ایشان را بردم ایشان در زمان میرزای شیرازی در تهران بوده است می-گفتند آقا رساله بدهید. می گفته است عظمت سامرا باید حفظ شود.

در زمان آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حائری دو عالم بزرگ مرحوم آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی و مرحوم آیت الله شیخ محمد اشراقی معروف به آ میرزا محمد ارباب این دو نفر همه موقعیت خود را تقدیم به آیت الله العظمی حائری کردند. در احوالات ایشان در همین کتاب جرعه آیت الله العظمی زنجانی نوشته اند اگر کسی به آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی آیت الله می گفت ناراحت می شد می گفت آیت الله یک نفر داریم. آن یک نفر هم آقای حائری است. یعنی کسی که موقعیت او در اوج بوده است، مرجعیت او در اوج بوده است، مردم قم او را می پرستیدند تمام موقعیت خود را دو دستی تقدیم آیت الله العظمی حائری می کند. روز عید رسم است مردم دیدن علما می روند، مردم در خانه او می روند، می گوید برای چه این جا آمدید؟ همه با هم بلند شویم برویم خانه مرحوم آیت الله العظمی حائری. به هر حال اگر بخواهیم نمونه بگوییم از تواضع، از فروتنی، از اخلاص، از گذشت، از ایثار، اگر دین تا امروز به ما رسیده است در اثر گذشت، اخلاق، اخلاص، ایمان، فداکاری و تواضع این علمای بزرگ است. اگر ما می خواهیم این دین محفوظ بماند راه آن این است که این را ما ادامه بدهیم.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group