بسم الله الرحمن الرحیم. «حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُم» عنوان سخن خطبه 192 است. خطبه قاصعه عرض کردیم طولانی ترین خطبه نهج البلاغه امیرالمؤمنان علی (ع) است. و جهت ایراد این خطبه را هم اشاره کردیم. چون با گذشت زمان در آن 25 سالی که حضرت خانه نشین بودند فرهنگ های غلطی در جامعه حاکم شد. از جمله فرهنگ تعصب و تکبر. حضرت سعی می کنند در این خطبه که خبطه بسیار مفصلی است آن تعصب ها و تکبرها را ریشه آن را بزنند. یک دوره شیطان شناسی هم هست چون حضرت به شیطان مثال می زنند.
خدا رحمت کند مرحوم ابن هیثم بحرانی که از قدیمی ترین شارحین نهج البلاغه هست می فرماید علت این که خطبه را قاصعه می گویند این است که به معنای تحقیر کردن، چون حضرت به شدت شیطان را تحقیر می کند. یا به معنای زائل کردن، از بین بردن، چون حضرت روحیه تکبر را از بین می برند. اگر کسی پای این خطبه امیرالمؤمنان جدی بنشیند واقعاً نباید تکبر در زندگی او باقی بماند. البته تعصب همان طور که قبلاً هم اشاره کردیم در واژه لغت از عصبه می آید به معنای قوم و خویش. این که انسان تعصب نژادی داشته باشد طایفه ما این است، پدران ما اینها بودند.
صرفاً همین که ما چون از فلان طایفه هستیم. نگاه طایفه ای و قبیله ای و نژادی داشته باشد. لذا در یک روایتی که مرحوم کلینی از امام صادق (ع) در کافی شریف نقل می فرمایند می فرمایند: «الْعَصَبِيَّةُ الَّتِي يَأْثَمُ عَلَيْهَا» آن عصبیت و تعصبی گناه دارد «أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِين» وقتی طایفه خودشان را با طایفه دیگران مقایسه می کند. بدهای طایفه خودش را بهتر بداند از خوب های طایفه دیگر. در طایفه ما، دسته ما، در حزب و تشکیلات ما، در جناح ما آدم های بدی هستند. همه که خوب نیستند. ولی بدهای ما بهتر از آنها هستند. یکی از آنها نژادی است.
یکی حزبی است. این دعواهایی که امروز دارید می بینید هیچ حزبی حاضر نیست بگوید ما یک نقطه ضعفی داریم. همه خود برتر و بهتر می دانند. «وَ لَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ» عصبیتی که حضرت مذمت می-کنند این است. «أَنْ يُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَه وَ لكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّة» این که انسان قوم خود را دوست باشد، این نیست. بلکه «أَنْ يُعِينَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْم» من بگویم چون اینها هم طایفه ما هستند، هم فکر ما هستند، هم جناح ما هستند ما اینها را کمک می کنیم ولا ظالم هستند. فکر ما فقط نژاد ما است، حزب ما است، طایفه ما است. کاری نداریم که ظالم هستند یا نیستند.
این معنای تعصبی که حضرت به شدت این جا محکوم می کند. حضرت به این جا می رسد «حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ» شیطان به عنوان رئیس متعصب ها، رئیس متکبرین در این خطبه معرفی شد. «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِين» حضرت به این جا که می رسد می فرمایند شیطان تلاش خودش را می کند «حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ» کار را به جایی می رساند که کسانی که خیلی فکر می کردند ما تسلیم شیطان نمی شویم، ما در برابر شیطان مقاومت می-کنیم آنها را هم تسلیم خودش می کند.
این خیلی روشن است شیطان وقتی وسوسه می کند افراد مختلف هستند بعضی ها خیلی دیر تسلیم شیطان می شوند، بعضی ها خیلی زود. یک روایت خیلی عجیب از امام صادق در یکی از منابع بسیار قدیمی ما، در رجال الکشی هست حضرت یک طایفه ای را غُلات اینها که راجع به اهل بیت غلو می کنند حضرت اسم اینها را برد فرمود «إِنَّ فِيهِمْ مَنْ يَكْذِبُ» بعضی از اینها دروغی می گویند «حَتَّى إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيَحْتَاجُ إِلَى كَذِبِهِ» شیطان می گوید اینها دروغ هایی می گویند که به عقل من نمی رسد ما باید برویم از اینها یاد بگیریم. بعضی ها دروغی می گویند که شیطان محتاج دروغ اینها است.
شیطان باید بنشیند شاگردی کند. یک عده این جوری هستند ولی یک عده نه، در مقابل وسوسه های شیطان مقاومت می کنند. حضرت می فرماید اینها را هم شیطان تسلیم خودش می کند. «انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ» وای به آن روزی که حتی کسانی که حاضر نبودند تسلیم شیطان شوند، مقاومت می کردند آنها هم تسلیم می شوند «وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَةُ مِنْهُ فِيكُم» طمع شیطان کامل می شود. وقتی می بیند نه وقتی آن کله گنده ها و بزرگ ها تسلیم شدند دیگر بقیه خیلی کار سختی نیست. «فَنَجَمَتِ [فَنَجَمَتْ فِيهِ] الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِي» خیلی زیبا دیدم یکی از شارحین نهج البلاغه بیان خیلی قشنگی دارند. می گویند امیرالمؤمنان (ع) دارند حمله شیطان را به یک ارتش مهاجم تشبیه می کنند.
یک ارتش مهاجم وقتی بخواهد به یک کشوری حمله بکند اول نیروهای مخفی و جاسوس های خودش را می فرستد تا در داخل جذب نیرو کند. القائات شیطانی هم همین طور است. اول سعی می کند جذب نیرو کند بعد کارهای خودش را علنی می کند. این آیه ای عزیزان فراوان شنیدند سوره مبارکه روم آیه 10هشدار خیلی مهمی است. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ» (روم/10) یعنی انسان در جمع شدن گناه، نمی گوید عاقبة الذین کفروا، عاقبة الذین اشرکوا، ما مسلمان ها آخر کارمان به جایی می رسد «كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن» (روم/10) آیات خدا را مسخره می کنیم، تکذیب می کنیم. تحلیل آن هم خیلی پیچیده نیست.
ما وقتی یک گناهی انجام می دهیم مخصوصاً در شهوات می خواهیم لذت آن را ببریم. ولی چون باورهای دینی داریم، آن باورهای دینی به ما عذاب وجدان می دهد. چرا این کار را کردید؟ چرا خجالت نکشیدید؟ شما مسلمان هستید؟ چرا دست به این فحشا زدید؟ مدام عذاب وجدان پیدا می کنیم. یا مال مردم را می خوریم، عذاب وجدان پیدا می کنیم. این بار اول، بار دوم برای این که دیگر خیال ما راحت باشد، کیف ما ناقص نشود. کوفت ما نشود، چه کار می کنیم؟ «كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن» می گوییم دروغ است، چه کسی از آن دنیا برگشته است؟ چه کسی می گوید جهنمی است؟ چه کسی می گوید عذابی هست؟
شریعتی: یعنی آن باور را کمرنگ می کنیم که خیال ما راحت باشد.
حجت الاسلام حسینی قمی: این صریح قرآن است. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن» (روم/10) اصلاً مسخره می کنند. امیرالمؤمنان هم می فرماید دشمن وقتی می خواهد حمله کند حضرت حمله شیطان را به یک دشمن تشبیه می کنند. دشمن وقتی می خواهد حمله کند اول نیروهای مخفی خود را می فرستد جذب کنید «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاس» (روم/30) همه ما فطرت پاکی داریم. همه ما فطرتاً از ظلم بدمان می آید. فطرتاً از مال حرام خوردن بدمان می آید. فطرتاً از توی سر یک مظلوم زدن بدمان می آید.
ولی شیطان اول به تعبیر امیرالمؤمنان «فَنَجَمَتِ [فَنَجَمَتْ فِيهِ] الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِي» وقتی نیروهای سری و جاسوسی را فرستاد و انسان را آماده کرد آن وقت حمله عمومی خود را انجام می دهد. «اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ» یعنی سلطنت خودش را بر شما قوی می کند. «وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ» دلف به معنی حرکت آهسته است. دلف بجنوده، شیطان با لشکریان خود آرام آرام طرف شما می آید. «فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ» چه طور وقتی دشمن حمله می کند عده ای می خواهند فرار کنند حضرت می فرماید شیطان همین کار را می کند. شما را در ولجات یعنی در سوراخ ها و سنگرهای ذلت می برد.
کاری می کند که در سنگر یا سوراخی بروید و یک پناهی برای خودتان بگیرید. ولی وقتی ما تسلیم شیطان شدیم آن پناهگاه ما پناهگاه ذلت است. شرح های نهج البلاغه چه قدر در برابر عظمت بیان امیرالمؤمنان (ع) واقعاً زانو زدند. ابن ابی الحدید که یک عالم اهل سنت است تعبیری دارد که می گوید فقط اینها را از امیرالمؤمنان می-شود یاد گرفت. «فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ» شما را به طرف ورطه هلاکت و نابودی می برند «وَ أَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ» وقتی انسان مدام فریب شیطان را خورد، زخم ها وقتی زیاد شد ... وقتی آدم یک گناه می کند شیطان یک زخم به او می زند.
گناه دوم را می کند یک زخم دیگر می زند. وقتی زخم های فراوانی در بدن انسان زده شد حضرت تشبیه می کنند. یک کسی که زیر ضربات دشمن قرار گرفت و بدن او پر از زخم شد دیگر راحت می شود او را از بین برد. حضرت می فرماید «وَ أَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ» با آن بدن پر زخم شیطان به راحتی شما را لگدمال می کند. چرا این قدر به ما سفارش کردند تا یک گناهی انجام دادید زود توبه کنید، استغفار کنید، خدا می پذیرد، خدا تواب است. همانطور که باندهای تبهکار عضوگیری می-کنند یک عضو جدید که می گیرند فوری یک کاری هم دست او می دهند. یک جنایتی هم او انجام دهد از او فیلم می گیرند، عکس می گیرند، چرا؟ فردا روزی می گوید آقا من پشیمان شدم می خواهم بروم. می گویند نمی توانی بروی ما اسناد و مدارک تو را افشا می کنیم. یعنی باند تبهکار کاری می کند که یک عضو جدید بماند دیگر نرود. امیدی به بازگشت نداشته باشد.
همین وسوسه، وسوسه شیطان است. جوان عزیز من اگر می بینید شیطان می گوید دیگر شما باید باشید، مال من هستید، نمی توانید بروید، کسی شما را نمی پذیرد، خدا شما را قبول نمی کند. من این قدر به شما زخم زدم که دیگر شما را لگدمال کردم. این بدانید که خود یک وسوسه شیطان است. چرا؟ چون قرآن کریم فرموده است ناامید نباشید. این هم آیات قرآنی که دارد وعده پذیرش توبه ... باید مواظب باشیم. اگر مدام رفتیم زخم ها زیاد شد و دیگر به آن جایی رسید که دیگر نمی توانیم سر بلند کنیم سعی کنیم تا قبل از این که این گناه ها جمع بشود ... روایت عجیبی است امام صادق یا امام باقر به محمد بن مسلم گفت آقا اگر یک بنده ای گناه کرد و توبه کرد چه؟ حضرت فرمود خدا قبول می کند.
گفت آقا دوباره گناه کرد؟ فرمود خدا قبول می کند. گفت آقا سه باره گناه کرد؟ مدام تکرار کرد حضرت ناراحت شد، فرمود محمد بن مسلم «ایاک ان تقنت الناس» چه قدر مدام تکرار می کنی. نکند مردم را ناامید کنی. بدتر همه چیز آن است که زخم ها زیاد شود. این زخم ها جمع شود، بگوییم خدا ما را قبول نمی کند. شیطان همین را می خواهد که ما در باند او بمانیم. باند تبهکاران همین است، می گوید آقا شما دیگر نمی توانید بروید.
امیرالمؤمنان هشدار می دهد فرمود شیطان کاری می کند «أَوْطَئُوكُمْ» شما را لگدمال می-کند. «إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ» با آن زخم های فراوانی که دارید. به کجا زخم می زند؟ «طَعْناً فِي عُيُونِكُمْ وَ حَزّاً فِي حُلُوقِكُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ» نیزه در چشم شما فرو می کند، گلوی شما را می برد، بینی شما را لگدمال می کند، سراغ قتل شما می آید. «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ» شما به طرف آن آتشی که برای شما آماده شده است حرکت می دهد.
شریعتی: از یک منظر دیگر نگاه کنیم آن کرامت انسانی شما را لگدمال می کند.
حجت الاسلام حسینی قمی: همه را از بین می برد. «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ» در میان عرب ها رسم است که وقتی می خواهند شتر را رام خود کنند یک وقت یک ریسمانی گردن او می اندازند این خیلی رام نمی شود. اما «بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ» خزائم آن طنابی را می گویند که از مو درست می کنند داخل بینی شتر می کنند. این را می کشند. شتر خیلی اذیت می شود. تا این را بکشند فوری رام می شود و راه می افتد. حضرت می فرماید شیطان این جوری شماها را می برد.
«وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً» ما نوعاً از چه می ترسیم؟ الان نوعاً از دشمن خارجی می ترسیم. ولی حضرت می فرماید ضربه ای که شیطان به انسان می زند به مراتب از دشمن خارجی بالاتر است. جراحتی که هم به دین شما و هم به دنیا شما می زند. پیامبر خدا یک وقتی یک عده از اصحاب ایشان از جنگ خیلی سنگین برگشتند فرمودند «مَرْحَباً بِكُمْ قَدِمْتُمْ مِنَ الْجِهَادِ الْأَصْغَر» خوش آمدید یک جنگ کوچک رفتید. فرمودند دیگر جنگ از این سنگین تر. فرمود: «علکیم إِلَى الْجِهَادِ الْأَكْبَر» آن جهاد بزرگ مانده است. که جهاد با نفس است، جهاد با وسوسه های شیطانی است. آن جهاد بزرگ است، چرا؟ شارحین همین حدیث را معنا کردند. گفتند برای این که جهاد با دشمن یک مقطع کوتاهی است.
اما با شیطان و هوای نفسانی یک عمری باید بجنگید. لذا حضرت می فرماید «أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً» جراحتی که در دین شما وارد می کند «وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً» آتشی که در دنیای شما می افروزد. شارح نهج البلاغه باز فرمودند که چرا حضرت می گوید دین و دنیا؟ شیطان هم به دین ما و هم به دنیای ما ضربه می زند. آدم متکبر دیگر دنیای خوبی دارد؟ آدم حسود دنیای خوبی دارد؟ آدم بددل دنیای خوبی دارد؟ آدم کینه ای دنیای خوبی دارد؟ به دنیای ما لطمه می زند.
«أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ» ضربه این از آنهایی که دارید با آنها می جنگید، دشمن خارجی، خیلی بیشتر است. «وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ» در برابر آن دشمن خارجی که در برابر او جمع شدید ضربه این خیلی بیشتر است. «فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ» حالا که این دشمن خسارت آن بیشتر است تمام شدت خودتان را علیه او به کار ببرید. «وَ لَهُ جِدَّكُمْ» جدیت خودتان را، آرایش نظامی بگیرید در برابر این دشمنی که ضربه او خیلی بیشتر است از دشمن-های خارجی است.
اجازه بدهید من یک نمونه هایی را از روایات بگویم چون این کلام امیرالمؤمنین واقعاً یک دریایی است که نمی شود به این زودی ما به عمق آن برسیم بلکه به بیان بیانات دیگری که از اهل بیت هست، کلماتی که علمای ما، بزرگان ما، در همین موضوع وسوسه شیطان مخصوصاً در موضوع تکبر توضیحاتی که دادند من بعضی از اینها را بگویم. یک بحثی مرحوم علامه مجلسی در بحار دارد اگر فرهیختگانی که برنامه را می بینند بخواهند مفصل نگاه کنند در جلد 70 بحار یک بابی به نام باب الکبر دارد. خیلی بحث مفصلی است. ایشان بحث خود را با این روایت شروع می کنند از پیامبر گرامی اسلام است.
در کافی مرحوم کلینی، و ثواب الاعمال شیخ صدوق هم هست. همین حدیث را بشنویم و ما بترسیم همین کافی است. فرمود «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبر» کسی که ذره ای تکبر در وجود او باشد «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ» حدیث فهم می-خواهد. واقعاً فهم حدیث خیلی مهم تر است. بارها عرض کردیم هنر علامه مجلسی و محدثین بزرگ ما این است فهم حدیث را ... اگر شما می فهمید علامه ای 110 جلد بحار نوشته است مگر این 110 جلد چند تا حدیث دارد.
ایشان بیشتر سراغ شرح و درک و فهم احادیث رفتند. یک حدیث که می خواهند نقل کنند همین یک حدیث را 10 صفحه شرح می کنند. یک خط حدیث را 10 صفحه شرح می کنند. پیامبر فرمود: «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبر» کسی یک مقدار تکبر داشته باشد وارد بهشت نمی شود. چرا؟ مرحوم علامه توضیح دادند. فرمو دند: «لأنّ الکبر یحول» چون تکبر بین انسان و تمام فضائل اخلاقی فاصله می شود. و این فضائل اخلاقی درهای بهشت است. تکبر نمی گذارد ما این فضائل اخلاقی را داشته باشیم پس نمی-گذارد از هیچ دری وارد شویم.
شریعتی: تکبر یعنی این که من بگویم من همه چیز تمام هستم.
حجت الاسلام حسینی قمی: حالا ایشان یکی یکی توضیح دادند. فرمودند «لأنه مع تلك الحالة» کسی متکبر باشد چند تا مثال زدند. «لا يقدر على حبه للمؤمنين ما يحب لنفسه» آدم متکبر به این جا می رسد که بگوید هر چه برای خودت می پسندی برای دیگران هم بپسند. هر چه برای خودت نمی پسندی برای دیگران نپسند. آدم متکبر این جور نیست. متکبر می گوید فقط من. فرعون چه کار می کرد. فرعون یک نمونه است. ولی ما نمی خواهد فقط فرعون را بگوییم. فرعون می گفت «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» (نازعات/24) آن یک درجه تکبر. من هم یک فرعونی هستم در حد خودم. آدم متکبر به این جا نمی رسد که «لا يقدر على حبه للمؤمنين ما يحب لنفسه» هر چه برای دیگران می پسندی برای خودت هم بپسند.
الان زندگی شما خوب است وضع مالی شما خوب است به هر حال از دیگران بهتر هستی این وضع مالی خوب را تقسیم کن، به داد دیگران هم برس. الان مردم گرفتار هستند، آدم متکبر این جور نیست. می گوید آقا من باشم، هیچ کس دیگر نباشد. من سالم باشم، من زنده بمانم، من از این مشکلات عبور کنم ولو همه مردم از بین بروند. دوم متکبر به تواضع نمی رسد. در بحار علامه مجلسی باب تواضع دارد. آدم متکبر چه موقع حاضر است در برابر دیگران کرنش کند.
سوم: کظم الغیظ. آدم متکبر چه زمانی حاضر است خشم خود را فرو ببرد. اگر من گفتم من از همه بالاتر هستم خیلی آن را کلی نکنیم، انگشت اشاره هم به دیگری متوجه نکنیم. در خودمان بگردیم. هر کس هستی انگشت به طرف خودت بیاور. آدم متکبر حاضر نیست خشم خود را فرو ببرد. مرحوم احمدی میانجی در همین کتابی که معرفی کردیم به سوی نور راجع به عالم برزخ انصافاً قصه های خیلی فراوانی دارد. من این کتاب را خدمت یکی از اساتید بزرگوار حوزه دادم گفتم این تازه چاپ شده است. چند روز بعد من خدمت ایشان رفتم با این که ایشان خودشان خیلی آدم وارسته ای هستند.
گفتند من کتاب را خواندم خیلی جالب است. خیلی تأثیرگذار است. چه قصه های مؤثری دارد. چه روایات تأثیرگذاری دارد. ایشان نگفتند نخیر. مرحوم علامه می فرمود آدم متکبر دیگر حاضر نیست خشم خود را فرو ببرد. فکر می کند همه من هستم. ایشان می فرماید در منطقه ما، در میانه، یک اربابی بود خیلی آدم بداخلاقی متأسفانه مبتلا به مواد مخدر هم بود. تریاک هم می کشید. ایشان می فرمودند به قدر معتاد بود و قوی وضع مالی ایشان هم خوب بود. صبح که از خواب بیدار می-شد قبل از این که از روی تخت خود بیدار شود یک دست تریاک می کشید. بعد می رفت دست و صورت خود را می شست می آمد یک دست دیگر می کشید. می گفتند ایشان یک وقتی از خانه بیرون رفت.
وقتی خانه آمد پشت در بود هنوز داخل نیامده بود صدای اهل خانه را می شنید دید خانم او به خادم و کنیز خانه می گفت زغال ارباب را آمده کردید الان می آید. گفت نه من آماده نکردم. گفت وای زود باش الان می آید مثل سگ همه چیز را به هم می ریزد. یک لحظه پیش خود گفت ای بابا، داد بیداد چرا کار من به جایی رسیده است که زن من می خواهد از من اسم ببرد، تعبیر کند این قدر از من بترسد. یک تلنگری برای او بود. باز خدا را شکر عاقبت به خیر شد.
از همان جا تصمیم گرفت ترک کرد. در خانه آمد خانم گفت الان آماده می کنم گفت نه نه تمامش کنید. تمام بساط خود را جمع کرد. آدمی که از خواب بیدار می شد یک بسط می زد، تا برود دست و صورت خود را بشورد یک بسط دیگر بزند. چرا ما یک جوری زندگی کنیم دیگران بخواهند راجع به ما صحبت کنند این قدر از ما بترسند. این قدر تکبر. علامه مجلسی می گفت آدم متکبر دیگر کظم غیظ ندارد. حاضر نیست خشم خود را فرو بدهد. همین که من گفتم.
این درست که این قدر ما وحشتناک زندگی کنیم. آیا اگر این اخلاق ها را ما داشته باشیم می توانیم وارد بهشت شویم؟ علامه مجلسی می فرماید درهای بهشت فضائل اخلاقی است. بالای یک در بهشت نوشتند باب المعروف، یک در آن نوشتند باب التواضع، یک در آن نوشتند باب حسن خلق، اینها درهای بهشت است. آدم متکبر اینها را ندارد. از هیچ دری نمی تواند برود.
مثال دیگر: «ترك الحقد» آدم متکبر حاضر نیست کینه را کنار بگذارد. برادر محترم، خواهر محترم، چند سال است با برادر خود قهر هستید؟ 30 سال است قهر است. منشأ این تکبر است. آدم متکبر حاضر نیست کینه را کنار بگذارد.
«ترک الحسد» آدم متکبر حاضر نیست حسادت را کنار بگذارد. آثار آن چیست؟ مرحوم علامه مفصل شرح دادند. فرمودند آثار تکبر این است. 1 ـ دوست دارد همه در برابر او احترام کنند، تواضع کنند. 2 ـ حاضر نیست به دیدن کسی برود. «لا یزور غیره» می گوید من بزرگ خاندان هستم همه باید به دیدن من بیایند. بزرگ خاندان به این نیست که وقتی مردیم بنر بزنند 5 متر. بزرگی خود را الان نشان بده. الان بلند شو برو. بزرگی به همین است شما پیش قدم باشید.
دعوا است شما برو، اهل خاندان و طایفه را به گرفتاری شان برس. آدم متکبر «لا یزور غیره» همه باید دین من بیایند. 3 ـ «يستنكف من جلوس غيره» حاضر نیست دیگران را در یک جلسه ای کنار بگذارد. حاضر نیست یک فقیری پیش او بنشیند. «لایحمل متاعا الی بیته» بار خانه خود را حاضر نیست خانه بیاورد. «لا يتعاطى بيده شغلا» در خانه حاضر نیست یک کمکی بکند. این اخلاق پیامبر است، این متن زندگی پیامبر است. از یکی از همسران پیامبر سوال کردند رسول خدا در خانه چه می کند؟ گفت «کان بشرا من البشر» بشری مثل دیگران. بعد توضیح داد. «يحلب شاته و يرقع ثوبه و يخصف نعله و يخدم نفسه» لباس خود را می دوخت، شیر گوسفندی که در خانه بود می دوشید، کفش خود مرتب می کرد.
یک آقایی در یک سفری با هم بودیم. صبح ما بلند می شدیم، رختخواب خود را جمع می کردیم، مرتب می کردیم، یک صبحانه آماده می-کردیم. می گفت آقا شما این کارها را در خانه هم می کنید؟ گفتم چه طو ر مگر؟ گفت من 50 سال است، 40 سال است در زندگی خود یک تشت در خانه جمع نکردم. این حالات رسول خدا است کار خودش را خودش انجام می داد. بعد ایشان می فرماید «و علم انه لایتکبر» کسانی متبکر هستند که به یکی از این چیزها دل خوش هستند. یا به علم خود، یا به حسب و نصب خود، یا به جمال خود، یا به قدرت خود، یا به مال خود، یا به یاران زیاد خود. ایشان همه را یکی یکی وارد شده است. می گوید مثلاً کسانی که به علم خود می نازند «يستعظم نفسه و يستحقر الناس» ما علم داریم، ما دانش هستیم. ما استاد هستیم، ما دانشمند هستیم. می گوید همه باید به من احترام کنند.
ایشان می فرماید اسم را جاهل بگذاریم بهتر از این است عالم بگذاریم. چرا؟ چون علم ایشان می فرماید «علم هو الذی یعرف الانسان» در روایت داریم «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء» علمی که قرار باشد ما را به غرور و به تکبر ... علم من بیشتر شد بخواهم تو سر دیگران بزنم. گاهی اوقات دیدید خیلی از چیزهایی که ما روی آن ادعا می کنیم حیوانات با غریزه خودشان خیلی از ما جلوتر هستند. داستان خواجه نصیرالدین طوسی را لابد شنیده اید.
وقتی یک جایی در مسیری می رفت مهمان یک آسیابانی شد. گفت جای من را بینداز پشت بام بخوابم. گفت امشب باران می آید. گفت من خواجه نصیرالدین، من منجم عالم می گویم باران نمی آید. تو به من می گویی. رفت بالا خوابید. بارندگی شد. داخل آمد. صبح گفت از کجا خبر داشتی؟ گفت من یک سگی دارم، این سگ شب های بارانی داخل می آید. اول و آخر آن چیزی که شما فکر می کنید بلد هستید این حیوان از شما بهتر بلد است.
اینها را می گویم که مغرور نشوید. یک روایت دیدم، از کلمات غررالحکم امیرالمؤمنان هست. فرمود: «علم لا يصلحك ضلال، و مال لا ينفعك وبال» علمی که شما را اصلاح نکند. نگاه کنید اگر آنهایی که درس می خوانند اگر نسبت به دو سال پیش خود، 5 سال پیش خود، 10 سال پیش خدای نکرده تکبر آنها بیشتر شده است علم لایصلحک ضلال است. گمراهی است. علمی که شما را اصلاح نکند گمراهی است.
مالی که برای شما سودی نداشته باشد وبال است. این مالی که از دیگران دستگیری نکند، به داد بیچاره ها نرسد، گرفتارها نرسد، وبال زندگی شما است. یک تعبیر از امام صادق در معانی الاخبار شیخ صدوق دیدم. ما گاهی مغرور می شویم، فکر می کنیم خیلی خبر است. «انما الاجاب فی کل ما یسأل عن» یکی از اشکالات ما این است در همه چیز اظهارنظر می کنیم. علم آن را ندارد. تصور می کند. «انما الاجاب فی کل ما یسأل عن لمجنون» آن کسی هر چه از او می پرسند اظهارنظر می کند این دیوانه است. برای این که خدا هیچ انسانی را خلق نکرده است که علامه به همه رشته ها باشد.
باز من یک قصه ای بگویم. این قصه هم معروف است در حالات بوذرجمهر از مقربان شاهان ساسانی بوده است. یک وقتی یک زنی آمد یک مسئله ای از او سؤال کرد. بوذرجمهر نتوانست جواب دهد. این زن گفت پس این آلاف و علوفی که پادشاه به تو می دهد پس این پول ها را چه کار می کنی؟ گفت خانم اتفاقاً آن الاف و علوفی که می گیرم در مقابل دانسته های من است. اگر بخواهند در برابر ندانسته ها به من بدهند تمام بیت المال را هم بدهند کفاف نمی کند.
یک تعبیر عجیبی است. لابد در این کتاب های اخلاقی عزیزان دیدند. علامه مجلسی در همین بحار تذکر دادند. فرمودند: مگر شما نمی گویید عالم هستید. تازه مسئولیت شما سنگین تر است. علم نباید تکبر شما را بالا ببرد. علم باید به شما تواضع بدهد. «يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْب» از جاهل هفتاد گناه می آمرزند قبل از این که یک گناه از عالم بیامرزند. اگر مجال بود 100 جلسه ما این خطبه را با واژه های آن، با لغات آن، با روایات ذیل آن، با نمونه های عملی از بزرگان خود، اهل تواضع بودند، بیان می کردیم کم بود. در حالات مرحوم آیت الله حائری است.
ایشان یک وقتی در منزل مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم قمی بودند. این بزرگوار و مرحوم آیت الله میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب، این دو بزرگوار بودند که باعث شدند مرحوم آیت الله حائری در قم بمانند. مرحوم آیت الله میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب هست. ایشان از نظر علمی بسیار موقعیت بالایی داشتند. خود مرحوم آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی آن وقت در قم مرجع علی الاطلاق بودند، صاحب رساله بودند. این دو بزرگوار وقتی احساس می کنند مرحوم آیت الله حائری بهتر از آنها می تواند حوزه را اداره کند به هر قیمتی که هست مرحوم حاج شیخ را راضی می کنند در قم بماند و حوزه علمیه قم را تأسیس کند. مؤسس حوزه علمیه قم می شود.
مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری 15 سال از مرحوم آیت الله اشراقی کوچکتر بوده است. ولی تمام موقعیت خود را تقدیم آیت الله حائری کردند. یک وقت ایشان منزل آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی بودند یک بحث علمی می شود ایشان از مرحوم آقای قمی می پرسد نظر شما چیست؟ ایشان نظر خودشان را می دهند. تا نظر خودشان را می دهند آیت الله العظمی حائری خادم خود را صدا می کند می گوید بیا. دیروز این مسئله را از اراک از من سؤال کرده بودند و من جواب دادم برو بگو نامه را نبرند جواب من را نبرند. این که آقا فرمودند این جواب بهتر است. این را بنویسید. این احترام ایشان.
از آن طرف احترامی که مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی به ایشان می گفتند آیت الله ناراحت می شده است همه کاره قم می فرمود دیگر آیت اللهی ما تمام شد. آیت الله یک نفر فقط مرحوم آیت الله حائری است. فقط به ایشان می گوییم. روز عید رسم بوده که دیدن علما بروند. روز عید بود از خانه خارج می شود و به مردم می گوید به منزل آیت الله حائری برویم. علم آدم اگر بیشتر شد، دانش او بیشتر شد باید به اخلاص او کمک کند.
علامه مجلسی می فرماید اگر علم شما، شما را به خدا نزدیک نکرد، اخلاص شما را بیشتر نکرد آن علم نیست. اسم را جهل بگذارید. باز در حالات مرحوم آیت الله العظمی حائری است یک وقتی مرحوم آیت الله آ سید محمدتقی خوانساری که باز می دانید این بزرگوار، مرحوم آیت الله العظمی حجت، مرحوم آیت الله العظمی صدر این 3 نفر بودند که همه موقعیت خودشان را دو دستی تحویل آیت الله العظمی بروجردی کردند. مرحوم آیت الله خوانساری یک وقتی به مرحوم آیت الله العظمی حائری می گوید اگر ممکن است ما یک خواهشی از شما داریم. بفرمایید. بنا است آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله العظمی نایینی از نجف ایران بیاید. اینها را به ایران تبعید کردند. شما چند روز به احترام این دو شخصیت حوزه درسی خود را تعطیل کنید که تبعید شدن اینها یک انعکاسی پیدا کند، بیشتر منعکس شود. ایشان می گوید که من یک روز درس خود تعطیل می کنم. بیش از این لازم نیست. آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری می گوید اگر می شود بیشتر. 2 روز، 3 روز اصرار می کند. قبول نمی کند. به مرحوم آیت الله حاج شیخ می گوید اگر این را نکنید مردم روی گردان می شوند. تا این کلمه روی گردان می شوند ... باور کنید رمز موفقیت اینها اخلاص آنها، تواضع آنها است. به قول امام اینها هوای نفس را بو نکرده بودند. می گوید چه گفتی، گفتی مردم روی گردان می شوند. به خدا قسم اگر الان در یک روستا بودم و در آن جا مشغول کار بودم برای من بهتر از این بود که ریاست کل حوزه و مرجعیت مطلق را دارم. آیت الله العظمی خوانساری می گوید نه آقا من به شما نخواستم بگویم مردم به شما بر می گردند. منظورم این بود که دین مردم ضعیف می شود. از دین و ایمان خود برمی گردند. این رمز و راز موفقیت است. پس علم ما، دانش ما هر چه بیشتر شد باید تواضع ما به همان نسبت بیشتر بشود.