بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِكَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّة» عزیزان حتماً مستحضر هستند خطبه قاصعه همان طور که از نام آن پیدا است کوبنده است. یعنی حضرت میخواهند تکبر را در انسانها از بین ببرند. قبلاً اشاره کردیم که این خطبه طولانیترین خطبه نهج البلاغه است. همان طوری که نامه سی و یکم طولانیترین نامه تربیتی نهج البلاغه است و نامه پنجاه و سه طولانی ترین نامه سیاسی نهج البلاغه است که نامهای به مالک اشتر است. حضرت در این خطبه با توجه به آن فضایی که در جامعه ایجاد شده بود و خیلی مردم دنبال تعصبهای جاهلی بودند، تکبر و غرور، سعی میکنند آن حالت غرور را بشکنند و از بین ببرند.
از راههای مختلف با بیانهای مختلف حضرت وارد شدند از جمله در آخرین فرازی که اشاره کردیم حضرت فرمودند که خداوند پیامبران را که فرستادند پیامبران یک زندگی خیلی سادهای داشتند. اشاره کردند به رفتن حضرت موسی و هارون بر کاخ فرعون. که فرعون تعجب میکرد که اینها چرا این قدر ساده هستند. و ایمان مردم به موسی به خاطر این زندگی ساده خیلی سخت بود. همان تعبیری که امیرالمؤمنین (س) داشتند. «وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ وَ بِأَيْدِيهِمَا الْعِصِي» لباس پشمینه و یک عصا به دست.
امیرالمؤمنان (س) فرمودند اگر خداوند میخواست پیامبرانش را در یک شرایط خیلی ویژه، یک اسکرت خیلی ویژه به تعبیر امروزی، وقتی پیامبران حرکت میکردند پرندگان بالای سر پیامبران راه میرفتند و وحوش زمینی پیامبران را اسکرت میکردند، خداوند طلاها و گنجها را در اختیار آنها قرار میداد. زیباترین خانهها، زیباترین پوششها، زیباترین لباسها، یک هیبت خیلی بالا، آن وقت ایمان آوردن به آنها خیلی کار سختی نبود. قهراً همه میآمدند، یا طمعاً یا خوفاً. اگر بنا بود پیامبران در یک هیبت مادی خیلی بزرگی جلوه میکردند ایمان به آنها دیگر ارزش نبود.
یا از ترس یا به طمع مادیات مردم طرف آنها میآمدند. اما امیرالمؤمنان (س) فرمود نه. به این فراز رسیدیم، «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ» خداوند اراده میکند که پیروی از انبیاء و ا یمان به کتابهای انبیا و تسلیم ذات پروردگار شدن «أُمُوراً لَهُ خَاصَّة» در آن اخلاص باشد. اگر کسی ایمان میآورد، اگر کسی پیامبری را قبول میکند، اگر کسی میگوید من این کتاب آسمانی را قبول دارم، نه به طمع مادیات، نه این که ببینید عجب پیامبری، عجب هیبتی، چه قدر طلا و نقره و گنجها و کاخها و چه اسکرتهایی و چه قدرتهایی، خالصة لالله بر اساس ایمان باید به پیامبران ایمان آورد. یعنی واقعاً باور کند که این فرستاده پیامبران است.
انسان باور کند و به خدا و رسول و پیامبران ایمان بیاورد. «أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا [يَشُوبُهَا] مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَة» چیزی در این نیت خالص مخلوط نشود. ابن هیثم بحرانی ذیل همین فراز یک تعبیر زیبایی دارند. ایشان میفرمایند اگر چه انبیاء از همه انسانها آمادگی آنها برای کمال بیشتر هست، بالاخره پیامبران آمادگی برای رشد و سیر و سلوک معنوی بیش از همه داشتند و از همه آمادهتر بودند کمالات نفسانی را بپذیرند، ولی در عین حال در این مسیر حتماً باید یک ریاضتهایی را تحمل میکردند. یکی از ریاضتها این است که با داشتن دنیا از دنیا احراز کنید. ایشان میفرماید زهد حقیقی همین است و شرط رسیدن انبیاء و اولیا به کمالات معنوی همین زهد است. عزیزان حتماً هر هفته دعای ندبه را میخوانند.
در همان فرازهای اول دعای ندبه میخوانیم «شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّة» خدایا تو با انبیاء شرط کردی باید در این دنیا زاهدانه زندگی کنند. «فَشَرَطُوا لَك» آنها این شرط را پذیرفتند. این مقدار هم کافی نیست که تو شرط کردی و آنها پذیرفتند. «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِه» تو دیدی که به این شرطی که پذیرفتند وفاداری کردند. یعنی در عمل هم نشان دادند که زاهدانه زندگی میکنند. «فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُم» یعنی خدا اول با پیامبران شرط کرد برای رسیدن به کمالات نفسانی باید در دنیا زاهدانه زندگی کنند. آنها قبول کردند، تو هم دیدی عملاً به این شرط دارند وفاداری میکنند.
«فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ [وَ قَدَّرْتَ] لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِي» برای پیمودن مقامات معنوی و این کمالات نفسانی با دنیا و استفاده کامل از همه منابع مادی دنیا قابل جمع نیست. پس خداوند انبیاء را امتحان کرد. اصلاً زندگی انبیاء زندگی سادهای است. حتی امیرالمؤمنان در آن اوج ثروت ولی خودشان ساده زندگی میکردند. زهد را انتخاب کرده بودند. داشتند ولی استفاده نمیکردند. زاهدانه زندگی میکردند هر چه داشتند به دیگران میدادند.
امیرالمؤمنان میفرماید اگر بنا بود انبیاء در یک هیبت استثنایی و مادی میآمدند همه ایمان میآوردند. پس حضرت سلیمان چیست؟ قرآن میفرماید خودش از خدا تقاضا کرد، «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَد» من قدرتی داشته باشم که احدی این قدرت را نداشته باشد. داستان حضرت سلیمان استثناء است. حضرت سلیمان در میان پیامبران الهی یک استثناء است. و الا غالب پیامبرها از طبقات پایین بودند. یا حتی اگر داشتند استفاده نمیکردند.
بعد حضرت میفرماید پس بنابراین خداوند پیامبران را امتحان کرد «كُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَل» در دنیا هر چه آزمون بزرگتر باشد، سنگینتر باشد، پاداش به همان نسبت بیشتر خواهد بود. مرحوم تستری ذیل این کلام که «كُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَل» هر چه آزمون سختتر باشد پاداش خدا بیشتر است، ایشان میفرماید همان طور که حضرت ابراهیم سنگینترین آزمونها را داشت «اختبره الله بِذَبْحِ ابْنِهِ إِسْمَاعِيل» میگوید فرزند خود را باید قربانی کنید.
داستان ذبح اسماعیل از آزمونهای بسیار بسیار سنگین است. خدا قرآن میفرماید «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) امیرالمؤمنان میفرماید هر چه آزمون سنگینتر پاداش بیشتر. آن وقت پاداش حضرت ابراهیم با آن آزمونهای سنگین چه بود؟ پاداش این بود که خداوند اسحاق را به او داد که پدر همه انبیاء بنی اسرائیل حضرت اسحاق است. در حقیقت حضرت ابراهیم جد تمام پیامبران بنی اسرائیل هست. «أَ لَا تَرَوْن» حضرت مثال میزنند به کعبه، خانه خدا.
اگر خدا اراده میکرد این را در بهترین و زیباترین، سرسبزترین، خوش آب و هواترین مناطق قرار دهد که میتوانست این کار را بکند. این یک امتحان و آزمون است برای بندگان و هم در پایان حضرت میفرماید با مناسک حج، حاجی باید بیاید لباس معمولی خود را از تن بیرون کند، لباس احرام به تن کند، به تمام افرادی که آن جا هستند، کسی، کسی را نمیشناسد، تو پادشاه هستی، تو وزیر هستی، تو وکیل هستی، تو فقیر هستی، همه یک شکل، همه یک لباس، همه دور یک خانه باید طواف کنند، همه یک جا باید سعی صفا و مروه انجام دهند.
هیچ نشان و نشانهای نیست، همه باید با یک لباس خاص باشند. یک بخشی از آن هم برای این است که تکبر انسانها شکسته شود. امروز باید این لباس احرام را به تن کنید، فردای قیامت هم همین لباس، لباس کفن شما هست و با همین لباس از دنیا میروید. پیامبر وصیت کرد که با لباس احرام او را دفن کنند. خیلی هم خوب است که ما سفارش کنیم لباس احرام ما، لباس کفن ما باشد. این لباس دنیا و آخرت برای از بین بردن تکبرها همین است.
«أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَم» ببینید خداوند سبحان امتحان کرد از حضرت آدم الی الآخرین، تا همه پیامبران. همه انسانها، «مِنْ هَذَا الْعَالَم» همه انسانها را خداوند به کعبه امتحان کرده است. به زیارت بیت الله الحرام. جالب است باز همین جا اشاره کنم شارع نهج البلاغه فرمود از این که حضرت میفرماید «مِنْ لَدُنْ آدَم» معلوم میشود که این خانه را حضرت آدم بنا گذاشته است. ولو قرآن کریم میفرماید «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيل» (بقره/127) قرآن میفرماید حضرت ابراهیم و اسماعیل دیوارهای کعبه را بالا میبردند. اما اصل آن حضرت آدم بوده است. شمس اصطهباناتی یک شعری دارد راجع به کعبه.
این خانه را باید خدا در عرش معماری کند آدم بنایش بر نهد جبرئیل یاری کند
آید خلیل الله در او یک چند حجاری کند تا آن که حق از مرحمت یک مهمانداری کند
زین مهمانداری مگر امری قوی جاری کند پس نقشههیا ما سلف بد بهر این زیبا خلف
میگوید همه اینها مقدم بر ولادت حضرت امیرالمؤمنان (س) در کعبه است. از این روایت استفاده میشود که خانه خدا از قبل بوده است. خانه خدا مال زمان حضرت ابراهیم نیست.
در روایات هم فراوان داریم در کافی مرحوم کلینی (ره) هست در کافی یک باب دارد. باب فی حج آدم، چندین روایت داریم که حضرت آدم حج بیت الله داشته است. از امام صادق من یک روایت را بخوانم. «لَمَّا أَفَاضَ آدَمُ ع مِنْ مِنًى» وقتی حضرت آدم از منا افاضه کرد، یعنی از منا برگشت فرشتگان به او گفتند «إِنَّا قَدْ حَجَجْنَا هَذَا الْبَيْتَ قَبْلَكَ بِأَلْفَيْ عَام» تو امروز داری حج خانه خدا به جای میآوری ما دو هزار سال قبل از تو حج خانه خدا را به جای آوردیم. بنابراین خانه کعبه به زمان حضرت ابراهیم بر نمیگردد. اگر بخواهیم از انبیاء شروع کنیم از حضرت آدم شروع میشود.
«أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ص إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَار» خدا آنها را با چه چیزی امتحان کرد؟ «لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَع» این سنگهایی که نه نفعی میرسانند، نه ضرری، نه میبینند، نه میشنوند. حدیثی که امیرالمؤمنان فرمودند نه حجرالاسود فردای قیامت شهادت میدهد «یضر، یرفع» میبیند، میشنود. خود امیرالمؤمنان (س) فرمودند. پس چه طور حضرت این جا فرمودند «أَحْجَار لَا تَضُرُّ»؟ جواب دادند، بله به حسب ظاهر نگاهی که ما میکنیم فکر میکنیم این سنگها نمیبینند، شنوایی ندارند. سنگ را سنگ میبینیم، ما که باور نمیکنیم.
شارح نهج البلاغه فرمودند این جمله با آن جمله در تعارض نیست. این که ما نگاه میکنیم این همه سنگ است. خدایا تو گفتی ما داریم میگردیم. همان حرفی که آن آقا گفته است امیرالمؤمنان (س) جواب ایشان را دادند که نه اتفاقاً حجرالاسود فردای قیامت شهادت میدهد. چرا میگویید شهادت نمیدهد؟ به حسب ظاهر این نگاهی که ما داریم و اشاره به همان شعری که معروف است.
جمله ذرات زمین و آسمان همه به ما میگویند
ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم.
پس امیرالمؤمنان (س) میفرماید خداوند همه را امتحان کرد «فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ» این جا را خانه خودش قرار داد. «الَّذِي جَعَلَهُ [اللَّهُ] لِلنَّاسِ قِيَاما» اولاً بیته الحرام، حرام یعنی خانه محترم. خانه خدا خانه محترمی است که میدانید حتی در احکام فقهی ما هست اگر کسی یک قتلی صورت داده باشد برود در مسجد الحرام بنشیند دیگر آن جا نمیشود او را بازداشت کرد. یعنی حتی قاتل را نمیشود در آن جا مجازات کرد. از احکام حج بیت الله الحرام این است که شما اگر آن جا رفتید یک گیاه را نمیتوانید از زمین در آوردید یا شاخه درختی را بشکنید. صید حرام است.
«جعله للناس اماما و جعلها بیته الحرام الذی جعله للناس قیاما» خداوند این خانه را وسیله قیام انسانها قرار داده است. کلاً اهل بیت (س) از بس با قرآن مأنوس بودند با قرآن سخن میگفتند. اگر کسی همت کند آیاتی که در نهج البلاغه آمده است یا کلمات حضرت که استناد به آیات قرآنی شده است. صدها آیه است من یک مثال بزنم. این خطبه نورانی حضرت زهرا (س) را عزیزان شاید شنیده باشند. یک سخنرانی دیگر حضرت زهرا در مسجد داشتند در یک سخنرانی 20 دقیقهای حضرت زهرا 50 آیه قرآن تلاوت کرد. یا خود آیات را قرائت کردند یا کلمات ایشان استناد به آیات بود. نهج البلاغه همین طور. الان در همین خطبه من آیات را میگویم ببینید چند تا آیه حضرت در این خطبه آورده است.
جعلوا قیاماً اشاره به آیه «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاس» (مائده/97) است. خداوند کعبه را وسیله قیام مردم قرار داده است. یعنی مسلمانها اگر میخواهند روی پای خود بایستند حج را نباید ترک کنند. این کنگره جهانی حج وسیله قیام مردم است.
ثم وضعوا امیرالمؤمنان فرمود ببینید خداوند خانه خودش را کجا قرار داد. «وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً» سنگلاخترین سرزمینها. «وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَرا» بی گیاهترین ریگزارهای دنیا در آن جا هست. «وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْرا» تنگترین درهها. «بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَة» شنهای نرم و کوههای سخت. «وَ عُيُونٍ وَشِلَة» چشمههای کم آب. «وَ قُرًى مُنْقَطِعَة» روستاهای پراکنده. «لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْف» حیوانی آن جا نمیشود پرورش داد. «ثُمَّ أَمَر آدَمَ ع وَ وَلَدَه» فرمان داد که حضرت آدم و فرزندانش «أنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ» اینها بروند اینجاها طواف کنند. یعنی به طرف کعبه رو کنند. «فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِم» خانه خدا مرکز اجتماع و سر منزل مقصود مردم شد. این که میگویم امیرالمؤمنان با قرآن سخن میگوید در همین صفحه چندین آیه را اقتباس کردند. سوره بقره آیه 125: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا» ما خانه خودمان را محل اجتماع مردم قرار دادیم.
«وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِم» و پایان و هدفی برای بارانداز سفرهای آنها قرار داد. «تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ» خداوند کاری کرد که دلهای مردم به طرف این خانه متمایل شد. همه آرزوی این خا نه را داشته باشند. اشاره به آیه 37 سوره ابراهیم است. «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي» خدایا تو یک کاری کن که دلها متوجه بشود. خدایا تو خودت دلهای عالم را متوجه کن. «مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ» چه کسانی میآیند؟ مؤمنین. یک عده از دشتهای دور و دراز « وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ» درههای عمیق، «وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ» جزائر پراکنده دریا، اشاره به آیه 27 سوره حج است. «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» ابراهیم تو حج خانه خدا را اعلام کن.
بگو مردم بیایید حج. «يَأْتُوكَ رِجالا» پیادهها میآیند. خدا وقتی میخواهد زائران خودش را معرفی کند اول اسم پیادهها را میآورد. آن بیچارهها، فقرا، آنهایی که پول ندارند. سوارهها را هم که میخواهد نام ببرد نمیگوید اول آنهایی که با هواپیماها میآیند. «وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق» اینهایی که سوار شترهای لاغر هستند و از راههای دور میآیند. دعای حضرت ابراهیم است «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي» (ابراهیم/37) خدایا دلهای مردم عالم را متوجه این جا قرار بده. امیرالمؤمنان هم میفرماید «تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ» خدا دل عالم را متوجه این جا کن.
یکی از عزیزان ما میگفت اوایل انقلاب هنوز جنگ شروع نشده بود من در خرمشهر قاضی بودم یک روز یک پیرمرد افغانستانی را مأمورین گرفته بودند و دادگاه آورده بودند. گفتند آقا این پیرمرد داشته از مرز رد میشده است ما به او مشکوک شدیم. این قاضی سوال کرده بود که پیرمرد کجا میرفتی؟ گفته من داشتم حج خانه خدا میرفتم. از او سوال کردیم پس این جا کجا؟ برنامه من این است که 2 ـ 3 ماه قبل از حج از افغانستان پیاده راه میافتم. اینها شک کرده بودند، گفتند مسیرها را بگو. دیدند تمام مسیرها را درست دارد میگوید. باز برای این که بیشتر مطمئن شوند از مناسک حج از او سوال کرده بودند. دیدند تمام جزئیات احکام را بلد است. فهمیده بودند راست میگوید. گفتند چند سال است که تو پیاده میروی؟ گفته بود این پنجاهمین سفر من است.
جلد چهارم جرعه یک سری خاطراتی است از آیت الله شبیری زنجانی ایشان به یکی از علمای بزرگ افغانستانی اشاره کردند شهید سید اسماعیل بلخی. آیت الله حاج آقا رضا صدر، برادر امام موسی صدر، میگوید من ده سال با ایشان هم حجره و هم کلاس در مشهد بودیم ایشان بعد افغانستان میرود پانزده سال در زندان بوده است. در این پانزده سال 1700 بار قرآن را ختم کرده است. و هر بار قرآن را میخواندم با تأمل و تدبر و دریافتهای جدید. هفتاد و پنج هزار شعر گفتند. شعرهای اخلاقی، عرفانی، در حالات ائمه.
این تعبیر این آیه قرآن است. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي» (ابراهیم/37)
«حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ» خیلی متواضعانه دور کعبه لا اله الا الله بگویند اول متواضعانه باید بروند طواف کنند. «يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ» هروله کنند. در سعی صفا و مروه یک بخشی از آن هروله است که باید با یک سرعت بیشتری انجام بدهند. «شُعْثاً غُبْراً» آن جا دیگر حاجی نمیتواند عطر بزند، موهای خود را شانه بزند، به آینه نگاه کند. خدا رحمت کند استاد محمدجواد مغنیه را که ایشان هم شرح نهج البلاغه دارند.
فی ظلال نهج البلاغه ایشان گفتند تمام این ویژگی که امیرالمؤمنان بیان میکنند برای حجهای آن زمان بوده است. چون حضرت تعبیر دارد «شُعْثاً غُبْراً» اینها غبارآلود هستند، اینها موهای پریشانی دارند. یک روایتی از پیامبر نقل میکنند که در آینده زمانی میرسد که حج برای بعضیها تفریح است. اصلاً حج باید با سختی همراه باشد. امیرالمؤمنان میفرماید اینها با این سختی میروند «قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ» لباسها را باید بیرون آورد و لباس احرام به تن کرد. «وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ» حق ندارند آرایش کنند، حاجی حق ندارد خودش را در آینه ببیند.
«ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً» همه این سختیها یک امتحان سنگین، شدید و آشکار «وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً» یک پاکسازی مؤثر است. حج است که میتواند انسانها را پاک کند. در عین حالی که الان آن ویژگیها را ندارد ولی باز همین الان هم خیلیها در این سفر حج عوض میشوند. من همین جا به پدر و مادرها توصیه میکنم یعنی خواهش میکنم، تقاضا میکنم بچهها را از این زیارتهای معنوی محروم نکنید، غافل نشوید باور بفرمایید گاهی یک نگاه به کعبه، یک نگاه به حرم سید الشهداء، یک نگاه به حرم امام رضا (ع) تحولات عجیبی ایجاد میکند.
من کاروان دانشجویی داشتم. 180 تا دانشجو من روحانی آنها بودم در یکی از دانشگاههای تهران با اینها جلسه داشتیم. به جان خودم من وقتی جلسه اول رفتم گفتم خدا رحم کند. ما با اینها کجا برویم، اینها حج میخواهند بروند چه کنند؟ ولی خدا شاهد است زیباترین حج ما همان حج بود. یادم نمیرود جوانهایی بودند که میآمدند میگفتند ما در حال طواف سه ختم قرآن کردیم. انسان وقتی طواف میکند میتواند ذکر بگوید، میتواند دعا کند، میتواند قرآن بخواند. سه ختم قرآن یعنی چه؟ شما هر ختم قرآن را اگر خیلی هم خوب بخوانید. مثلاً 10 ساعته یک ختم قرآن بخوانید یعنی 30 ساعت دور خانه خدا طواف میکردند. طواف هر هفت دور تمام میشود دو رکعت نماز دوباره شروع میشود.
خاطرهای که هنوز یادم نرفته و میگویم یادم هست یک جوانی بود در مسجد شجره که میخواهند محرم شوند از مدینه خیلی گریه میکرد. من نگران شدم که نکند یک وقت این لبیک خود را نگفته باشد. سراغ او رفتم. رفتم گفتم آقا حال خوشی داری، لبیک خود را گفتی؟ دوباره برای او لبیک گفتم دیدم در حضور من لبیک گفت مطمئن شدم. به مسجدالحرام که رسیدیم و وارد مسجدالحرام شدیم باز آن جا یک حال فوق العادهای این جوان داشت. یکی ـ دو روز گذشت پیش من آمد، گفت آقا دیدی من چه حالی داشتم؟ گفتم آره چه شده است؟ گفت من یک گرفتاریهای سختی داشتم به نیت این که این مشکلات من برطرف بشود مدینه آمدم، متوسل به اهل بیت، متوسل به حضرت زهرا (س) شدم.
مکه آمدم آن نگاه اولی که گفتند به کعبه کردی هر چه از خدا میخواهی ... دیدی که چه حالی داشتم. وقتی از احرام خارج شدم، اعمال و مناسک عمره تمام شد هتل برگشتم کلید را گرفتم خواستم درب اتاقم را باز کنم، هنوز در را باز نکرده بودم دیدم تلفن دارد زنگ میزند. آمدم گوشی را برداشتم دیدم مادرم هست دارد پشت خط گریه میکند. گفت پسرم در مکه و مدینه چه کار کردی؟ گفتم مادر چه شده است؟ گفت تمام آن مشکلاتی که به خاطر حل آن مسائل و مشکلات رفتی متوسل شدی تمام مشکلاتت برطرف شد. جوانی که من میگفتم با اینها کجا بروم، چه جوری با اینها حج را برگزار کنم.
میدانید معمولاً وقتی طواف اول تمام میشود، اعمال عمره تمام میشود ما نوعاً به زائرها سفارش میکنیم که دیگر نمیخواهد محرم شوید. اینها 180 نفر بودند. من به اینها نمیتوانستم بگویم دوباره محرم نشوید. همه جوان، همه پر انرژی، گفتم چه کسانی میآیند دوباره برویم اعمال، عین 180 نفر آمدند دوباره عمره را انجام دادند. از این غفلت نکنند. و آن حجی که امیرالمؤمنان میفرمود «وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً» «ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ» خداوند زیارت خانه خود را سببا لرحمته و رسیدن به بهشت.
گفتیم که خداوند متعال خانه خود، کعبه را در یک منطقه این جوری قرار داد. «بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْع» (ابراهیم/37) مرحوم ابن هیثم یک تاریخی را نقل میکند از طبری. خداوند به حضرت آدم وحی کرد که من یک خانهای دارم این جا بنا است که همه بندگان آن جا بروند طواف کنند. بروید آن خانه را بنا کنید و طواف کنید. حضرت آدم گفت من نمیدانم این خانه کجا هست و مناسک حج چیست؟ آن وقت ایشان مینویسد که خداوند فرشتهای را مأمور کرد که بروید به آدم بگوید که کجا این خانه قرار است بنا شود و مناسک حج چیست. وقتی این فرشته حضرت آدم را آورد هر کجا حضرت آدم میرسید که خیلی خوش آب و هوا است میگفت همین جا بسازیم. «و کان آدم کلما رآء روضه» هر جایی که باغی میدید گفت این میشود؟ گفت نه اینها نیست. آخر برد در جایی که سختترین جا بود که خداوند برای او قرار داد.
در کافی مرحوم کلینی (ره) چند تا روایت نقل کردند من یکی ـ دو تا روایت را بخوانم. امیرالمؤمنان (س) «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً لَايَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلَّا بِالِابْتِلَاءِ فِي جَسَدِه» انسان در بهشت مقاماتی دارد که جزء با آزمونهای سخت به آن مقامات نخواهد رسید. اینها که فکر میکنند اعمال باید آسان باشد، یک عبادت آسانی انجام بدهیم این جور نیست. حدیث بعدی در کافی از پیامبر است. «الْحَجُّ ثَوَابُهُ الْجَنَّةُ وَ الْعُمْرَةُ كَفَّارَةُ كُلِّ ذَنْب» حدیث سوم از امام صادق «مَنْ أَمَّ هذَا الْبَيْتَ حَاجّاً أَوْ مُعْتَمِراً، مُبَرَّأً مِنَ الْكِبْر» کسی زیارت خانه خدا برود چه حج، چه عمره، آن جا نرود باز قیافه بگیرد.
انسان زیارت خانه خدا برود به گفته امیرالمؤمنین «وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً» یک پاکسازی بسیار مؤثر. اگر آن پاکسازی نباشد، اگر همان آدم متکبر بخواهد برگردد، اگر پاک شد ... کسی زیارت خانه خدا برود چه حج، چه عمره، از تکبر و غرور پاک شود و برگردد «رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّه» به او میگویند از نوع اعمال خود را شروع کن. این فراز هم فرازی بود برای این که امیرالمؤمنین (س) با آن نگاه کلی که میخواهد تکبر را از انسانها بشورد. و به خانه خدا امتحان کرد که آقا یک جایی که ما فکر میکنیم که خانه خدا حتماً باید یک جای خوش آب و هوا باشد نه. در سختترین شرایط باید حج خانه خدا بروید. لباس معمولی را در بیاورید، لباس احرام بپوشید، شانه نزنید، عطر استفاده نکنید ... همه اینها برای از بین بردن آن تکبری است که برای انسانها پیش میآید.