99-11-19- حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی-شرح خطبه 192 نهج البلاغه (خطبه قاصعه)
بسم الله الرحمن الرحیم.
خطبهی 192. «فَإِنْ كَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الاخلاق» گفتیم امیرمؤمنان (س) در این خطبه هدفگذاری کردند که تکبر و غرور و تعصبهای بیجا را بکوبند و از بین ببرند. در این فراز حضرت میفرماید حالا اگر بناست تعصب داشته باشید، تعصب یعنی چه؟ یعنی اینکه انسان اصرار داشته باشد یک کاری را حتماً انجام دهد. اگر اصرار هم دارید، تعصب هم میخواهی داشته باشید، حضرت میفرماید خب چرا در چیزهای بد تعصب داشته باشید؟ در چیزهای خوب تعصب داشته باشید. «فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الاخلاق» آقا تعصب داری!؟ چرا تعصب بیجا؟ دیدم بعضی شارحین نهجالبلاغه مثال زدند، مثال خوبی است. مثلاً آقا یک کسی آمده به شما خبر دادند فلانی مدرسه ساخته، مدرسهی 6 کلاسه. شما تعصب داری اقای چطور اینها؟ خب بسم الله. شما بگو آقا من مدرسه میسازم، مدرسهی 12 کلاسه.
تعصب روی کارهای خوب داشته باشیم، مسابقه بدهید نه تعصب روی کارهای بد، روی تکبر، عرض کردیم اساس این خطبه این بود که عدهای سر اینکه مثلاً یک کسی از این طایفه به او یک جملهای گفته است، یک فحشی داده، یک چیزی گفته است. دو طایفه سالیان سال با هم میجنگیدند، دو قبیله سالیان سال با هم میجنگیدند. چرا تا یک جملهای... به جای اینکه تعصب روی چیزهای بد داشته باشید، «فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الاخلاق وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ» چون تعصب روی پایبندی و وابستگی شدید به یک چیزی را معنا میکنند. خب چیزهای خوب وابسته باشید، پایبند چیزهای خوب باشید. یک تعصب، خوب، ممدوح داشته باشد. «الَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ» چیزهایی خوبی که افراد بزرگوار، افراد شجاع روی آن مسابقه میگذاشتند. کسانی که اهل افکار بلند بودند، اخلاق شایسته بودند، فکر بلند داشتند. حضرت کلی نمیفرمایند.
بعد از این کلی که تعصب روی چیزهای خوب داشته باشید، رفتند سراغ موارد. مورد به مورد. امیرمؤمنان 10 مورد از چیزهای خوبی که خوب است ما روی اینها تعصب داشته باشیم میگویند. 10 فضیلت اخلاقی. «فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ» ارزشهای پسندیده. چی هست یا امیرالمؤمنین؟ ما روی چه چیزهایی تعصب داشته باشیم؟ 10 مورد را حضرت نام میبرند. یک، «مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ» روی همسایهات تعصب داشته باش. البته جوار را دو جور معنا کردهاند.
یکی معنا کردهاند همهی شارحین نهجالبلاغه. کسی که به تو پناه میآورد. برای حفظ آن کسی که به تو پناه میآورد تعصب داشته باش. میدانید یکی از چیزهای پسندیدهای که در زمان جاهلیت، به هر جاهلیت چیزهای خوبی هم داشتهاند. یکی از تعصبهای خوبی که داشتهاند، اگر کسی به آنها پناه میآورد از این حفاظت میکردند ولو سرشان از بین برود. یعنی از جانشان میگذشتند میگفتند کسی به ما پناه آورده باید مواظب او باشیم. این تعصب خوبی است. خود قرآن کریم هم دارد. قرآن میفرماید در سورهی مبارکه توبه، آیهی ششم. «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَك» وسط جنگ یک کسی از طرف دشمن به شما پناه آورد. گفت من ببینم حرف حساب شما چیست. شاید من مسلمان شدم.
«فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ» قرآن میگوید پناه به او بده. این یک معنا. یک معنا هم شارحین گفتهاند که حفظ للجوار همین همسایه است. همسایه را هم گفتهاند علت اینکه به آن جبار میگویند، آن هم پناه است. در حقیقت ما در پناه همسایه هستیم، همسایه هم در پناه ماست. روی اینها تعصب داشته باشید. تعصب داشته باشید نسبت به همسایهتان، تعصب داشته باشید نسبت به کسی که به شما پناه آورده است.
عزیزان این جمله را فراوان شنیدهاند، در نهجالبلاغهی امیرمؤمنان هم هست. در نامهی چهل و هفتم. من دیگر نامه را نمیآورم. در آخرین لحظات زندگانی امیرمؤمنان فرمود: الله الله. حواستان به همسایههایتان باشد. «انما وصیت جدکم» سفارش پیامبر شما بود. به امام حسن و امام حسین فرمود: جیرانکم. وصیت پیامبر شما بود. بعد فرمود: «ما زال» پیامبر انقدر راجع به همسایه سفارش کرد که ما فکر کردیم همسایه از همسایه ارث میبرد. البته باز شارحین نهجالبلاغه توضیح زیبایی دادهاند. حقوق همسایه که میگوییم سه بخش است.
یک، او را اذیت نکنیم. برای همسایه مردمآزاری نداشته باشیم. دو، اذیت همسایه را تحمل کن. سه، گرفتاریهایش را برطرف کن. اگر ما به همین چند دستور اسلام عمل میکردیم، یک، حواسمان به همسایههایمان باشد؛ دو، به خویشاوندانمان باشد؛ سه، به پدر و مادر و اولاد و بستگان درجه یک ما باشد. اینهمه گرفتاری در جامعه پیدا میشد؟ یک روایتی در امالی شیخ طوسی است. پیامبر فرمود: «مَا آمَنَ بِي» ما باور داریم؟ نداریم. صادقانه میگوییم نداریم. اگر داشتیم زندگی ما بهتر از این بود. «مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ، وَ جَارُهُ مسلم جَائِع» مسلمان نیست کسی شب سیر بخوابد، همسایهاش گرسنه باشد. اگر همین یک جمله را ما در زندگی عمل میکردیم. میدانید همسایهمان خانه دیوار به دیوار نمیگویند.
در روایات ما فرمودند تا 40 خانه همسایه هستند. شما 40 خانه را در نظر بگیر، یک محلهی بزرگ میشود. تمام آن کوچه و خیابان میشود. باز نفر چهلم برود تا 40 خانهی دیگر. یعنی یک شهر همه باید حواسشان به همدیگر باشد. پیامبر فرمود اگر شب سیر خوابیدی همسایهات گرسنه باشد، تو مسلمان نیستی. نگو ما بالا شهر هستیم همهی همسایهها وضعشان از ما بهتر است. با این همسایگیای که دارم میگویم چهل خانه به چهل خانه انسان باید حواسش به همه باشد. ما مسلمان نیستیم. «مَا آمَنَ بِي» به من ایمان نیاوردی. ما حتی تعبیر عجیب همسایه که چیزی نیست. باز یک روایتی در اختصاص شیخ مفید است. امام صادق فرمود: «إِنْ جَالَسَكَ يَهُودِيٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَه» با یک یهودی همنشین شدی با او خوشرفتاری کن. پس بنابراین این هم یک جمله. اولی «حفظ للجوار» حواسمان به همسایهمان باشد. 10 تعصب را داشته باشید. یکی این که به همسایههایت تعصب داشته باش. نگذار همسایهات گرفتار باشد.
شریعتی: الآن کلاً توجههای ما کمرنگ شده است.
حجت الاسلام حسینی قمی: اصلاً خبر نداریم از همسایه. دو تا خانه آن طرفتر اصلاً همدیگر را نمیشناسند. الآن در همین مجموعههای مسکونی کجا همدیگر را میشناسند؟ چقدر خوب است اینها جلسه بگیرند، ماهانه داشته باشند. حداقل در این زندگیهای امروزی که متأسفانه ما گرفتار آن شدیم. آقا شما 20 واحد در یک مجموعهی مسکونی هستید. ماهی یک جلسه با هم داشته باشید، از گرفتاریهای همدیگر خبر داشته باشید. پس یک تعصب به همسایه داشته باشید. دو «وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ» عهدی بستی به عهدت پایبند باش، روی عهدت تعصب داشته باش. «إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلا» (اسراء/ 34) خدا فردای قیامت سؤال میکند. این تعصب به عهد و پیمان است. سوم «وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ» تعصب روی کارهای خوب داشته باشد. چهارم «وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ» تعصب میخواهی داشته باشی با تکبر مخالفت کن. هر کجا تکبر سراغ تو آمد با آن مبارزه کن.
عرض کردم این طولانیترین خطبهی امیرمؤمنان است. چرا حضرت انقدر روی این مسئله تأکید میکنند؟ چند بار مسئلهی تعصب باطل را مطرح کردند. حالا میفرمایند میخواهی تعصب داشته باشی، با کبر مبارزه کن. با تکبرت مبارزه کن. خواندیم خدا به اولیای خدا شرط میکرد که در دنیا زاهدانه زندگی کنند، متواضعانه باشند، با مردم باشند، خاکی باشند. یک روایتی دیدم در کافی مرحوم کلینی از آقا امام هادی (س) راوی میگوید: «رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فِي الْيَوْمِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ أَبُو جَعْفَر» روزی که امام جواد (س) به شهادت رسیدند، من خدمت امام هادی بودم. امام هادی هم دیدم یکمرتبه میفرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» گفتم آقا چی شده؟ فرمود: الان پدرم به شهادت رسید. امام جواد به شهادت رسید.
امام هادی فرمود: انا لله. گفتم آقا شما از کجا متوجه میشوید؟ پدرم به شهادت رسید بار امامت روی دوش من افتاد. خیلی حدیث لطیفی است. امام هادی (س) یکمرتبه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» الآن پدرم شهید شد و امامت به من رسید. خب معلوم میشود امام جواد یک شهر دیگر، حضرت یک شهر دیگر چون امام جواد (س) در بغداد بودند امام هادی در مدینه بودند. آقا شما از کجا متوجه شدید؟ فرمود: «لِأَنَّهُ تَدَاخَلَنِي ذِلَّةٌ لِلَّهِ» من یک حالت کرنش و تواضعی نسبت به خداوند پیدا کردم که قبل از این در آن درجه نبودم. امام اوج تواضع است، اوج فضائل اخلاقی است، اوج کمالات است ولی میگوید نشانهای که امامت به من رسید، من میبینم یک خشوع جدیدی پیدا کردم، یک تواضع جدیدی پیدا کردم. این شرطی که مرحوم علامه مجلسی رضوان الله علیه این را معنا کردند. یعنی رسیدم به یک درجهای از تواضع که به خدا دارم نزدیکتر میشوم.
یعنی اگر کسی یک مسئولیتی میگیرد، باید تواضع او بیشتر باشد. به خدا و در برابر خدا، در برابر بندگان خدا، من یک کتابی این روزها مطالعه میکردم دو جلد است، اخیراً چاپ شده است. به نام صدرنامه. البته به درد عموم مردم نمیخوردو الّا میآوردم کتاب را معرفی میکردم. دو جلد خیلی مفصل، شرححال یکی از مراجع بزرگ شیعه. مرحوم آیت الله العظمی حاج سید صدر الدین صدر. پدر امام موسی صدر. پدر آیت الله حاج آقا رضای صدر رضوان الله علیه. خیلی مفصل هست. من باز اینجا افتخار هم میکنم. خدای ناکرده کسی تصور نکند منتی دارم. نه، منت این برنامه و مخاطبین را هم دارم.
ما به خاطر این برنامه نه تنها خودمان را موظف میدانیم. در برابر این همه بینندهی میلیونی وظیفه داریم. نهجالبلاغه را مفصل باید مطالعه کنیم با 5 شرحی که گفتیم. ولی من مقید هستم هر هفته تا جایی که میشود حداقل یک کتاب در احوالات علما مفصل مطالعه کنند، دو تا، سه تا داستان مناسب بیاورند اینجا خرج کنند. از جمله این دو جلد صدرنامه خیلی مفصل است. چند تا خاطره از این بگویم به مناسبت بحث امروزمان. عزیزان بیشتر عنایت کنند.
شهید صدوقی شاگرد آیت الله عظمی صدر بوده است. آ سید صدرالدین صدر. پدر امام موسی صدر. شاگرد ایشان بوده است. ایشان یک وقتی با هممباحثهاش دو تایی خدمت آیت الله صدر میروند میگویند ما یک بحث طلبگی داشتیم با هم مباحثه میکردیم، با هم اختلاف علمی پیدا کردیم گفتیم بیاییم خدمت شما استاد مطرح کنیم ببینیم شما حق را به کدام یک از ما میدهید. ایشان میفرماید مطرح کنید. من مجال نیست بگویم آیت الله عظمی صدر هم یک اعجوبهای بوده است در علم، در دانش، در اخلاق. به نظر من این کتاب را کسی بخواند، جاذبهی اخلاقی او، تواضع او، منش او، مردمداری او، اینها مهمتر از علم است، علم که چیزی نیست. علم آدم به دست میآورد. معروف است میگویند آیت الله عظمی حائری فرموده بود: عالم شدن چه آسان/ آدم شدن محال است. ایشان یک وقتی میگفتند عالم شدن چه مشکل، آدم شدن خیلی ساده است.
ایشان میگفتند: نه، عالم شدن کاری ندارد، آدم شدن محال است. به نظرم وقتی آدم زندگی علما را میبیند، درست است آیت الله عظمی صدر از نظر موقعیت علمی ممتاز بوده است. مهمتر از آنکه آدم را جذب میکند، اخلاق او، منش او، بزرگواری او، مردمداری او، حالا این دو سه قصه را من بگویم دیگر نیازی نیست توضیح بدهم. شهید آیت الله صدوقی با هم مباحثهاش خدمت آیت الله عظمی صدر میآید میگوید ما یک بحثی با هم داشتیم، اختلاف کردیم، شما بین ما داوری کنید. ایشان حرف هر دو را میشنود. از آن هممباحثهی شهید صدوقی سؤال میکنند که این حرفی که شما میگویید مال کیست؟ خب حرف آقای صدوقی مثلاً معلوم است. میگوید این حرف شما مال کیست؟ میگوید: این حرف را من از استادم آیت الله عظمی حجت استفاده کردم.
ببینید ادب را، ببینید تواضع را. مرحوم آیت الله عظمی صدر میگویند که بله، این حرف آقای حجت است. آقای حجت آقاست. حرف ایشان حق است ولی من هم به ذهن قاصرم، به عقل قاصرم یک چیزی میرسد خلاف نظر ایشان. آقای صدر و آقای حجت معاصر همدیگر بودند. یک آیت عظمی با آن آیت الله عظمی میخواهد کلام او را نقد کند. تا میفهمد مال او است میگوید: بله، بله. ایشان آقا است. حرف ایشان هم حق است ولی ما هم به عقل قاصرمان یک چیزی میرسد برخلاف نظر ایشان. الآن ما چنین ادبی نسبت به دیگران داریم. در مسائل علمی، در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی. باز یک داستان دیگری داریم.
شریعتی: همین ادبیات مؤدبانه است که جامعه را به سمت آرامش حرکت میدهم.
حجت الاسلام حسینی قمی: باور بفرمایید اگر امروز از دین اسمی برای ما باقی مانده است به خاطر تواضع این بزرگان است. میدانید سه مرجع بزرگوار یعنی آیت الله عظمی صدر، آیت الله عظمی حجت، آیت الله عظمی محمد تقی خوانساری، سه مرجع بودند، رساله داشتند. همه چیز آنها تمام بوده است. کم نگذاشتهاند. در رأس آنها آیت الله عظمی صدر به این نتیجه میرسند که دیگر ما نمیتوانیم حوزه را به آن خوبی اداره کنیم. یک آقای دیگر باید بیاید اداره کند. یکی دیگر را پیدا کردند. آن آقا کجا بوده است؟ در بروجرد. آیت الله العظمی بروجردی. این سه بزرگوار، تمام آبرو، موقعیت، شخصیتشان را دو دستی تقدیم آیت الله عظمی بروجردی میکنند. آقای بروجردی را میآورند قم. 15 سال ایشان مرجعیت بودند. 15 سال. حتی آیت الله عظمی صدر که دارم خاطرات ایشان را میگویم در این کتاب هست، ایشان امام جماعت حرم حضرت معصومه بوده است.
میگوید آقای بروجردی شما که آمدید، نماز مال شماست. دیدم این عزیزی که خاطرات این بزرگوار را نوشته است خدا رحمت کند. یک قسمتی از آن از مرحوم آقای دوانی است. میگوید وقتی آقای صدر این کار را کرد، تا حد زیادی خودش را خانه نشین کرد، به فراموشی سپرد. کسی که هر روز میآمده در حرم و امام جماعت و آیت الله عظمی و صاحب رساله، یکمرتبه مرجعیت و همه چیز را واگذار بکند. نمازش را واگذار بکند. دیگر در چشم مردم نبود. اصلاً خودش را خانهنشین کرد. انقدر اخلاص، انقدر تواضع؟ حتی باز در حالات ایشان هست. خاطرهی سوم را از ایشان میگویم.
زمان آیت الله العظمی حائری (رضوان الله علیه). من میترسم بعضیها فکر کنند اینها افسانه است. خدا نکند ما به جایی برسیم که جامعه اینها را افسانه بداند. زمان آیت الله عظمی حائری مؤسس حوزه علمیه قم، ایشان اواخر عمرشان بیمار میشوند. اواخر عمر میگوید آقای صدر میگوید من دیگر حال ندارم بروم حرم نماز بخوانم. شما جای من بروید نماز بخوانید. ایشان میگوید من یک گوشهی مسجد دارم آنجا یک نمازی دارم میخوانم. حالا حرم هم نرفتم نرفتم. آقای حجت تازه آمده است، این برای این مناسبتر است.
با اینکه میدانید میگویند این کار در حقیقت یعنی امضای مرجعیت آیت الله عظمی حجت بعد از آقای حائری و کنار رفتن آقای صدر. اسم خودشان در ذهنشان نیست. تمام موقعیتشان را دو دستی تقدیم آیت الله عظمی بروجردی کردند. همانطور که میدانید باز شخصیتهایی بودند. ما واقعاً روایت داریم «عند ذکر الصالحین» من این را میگویم برای اینکه رحمت الهی به این برنامه نازل شود. «عند ذكر الصّالحين تنزل الرّحمة» روایت داریم شما یاد اولیای خدا که بگویید، مجلسی که در آن یاد اولیای خدای بشود، تنزل الرحمه، رحمت خدا نازل شود. اینها اولیای خدا بودند. آقای صدر، آقای حجت، آقای محمدتقی خوانساری، اینها اولیای خدا بودند. مرحوم آیت الله عظمی آقای شیخ ابوالقاسم قومی رضوان الله علیه که ایشان مرحوم آیت الله عظمی ارباب اشراقی، اینها مرجع بودند، رساله داشتند، همهی موقعیتشان را دو دستی تقدیم کی کردند؟ آیت الله عظمی حائری مؤسس حوزه.
یعنی دو حرکت بزرگ در این صد سالهی اخیر شده است. یکی آوردن آیت الله العظمی حائری مؤسسه، دوم آوردن آیت الله عظمی بروجردی. این فداکاریهای این بزرگواران بوده است. اینها را ما از اینها یاد بگیریم. جالب است این را من چون از کتاب ایشان تازگی مطالعه کردم، این را هم خرجش کنم. مفید است وگرنه نمیگفتم. در احوالات ایشان میدیدم به قدری مواظب بودند یک وقت یک کسی ناراحت نشود. عرض کردم در بزرگواری ایشان خیلی عجیب گفتم. میگویند یک آقایی تازه خادم ایشان میشود. میرود از نانوایی دو تا نان میخرد. در راه که میآید به آیت الله عظمی صدر برخورد میکند. ایشان میرفته درس. میگوید این چیست؟ میگوید نان گرفتم. میگوید من این نان را نمیخورم. میگوید آقا چرا؟ نان به این خوبی برای شما گرفتم. این تازه خانهی آقا آمده بوده است. از آداب خیلی خبر نداشته است. میگوید آقا چرا؟ نان به این خوبی گرفتم.
میگوید مگر خانم به تو بقچه نداد؟ نان را باید بگذاری در بقچه. نان را که تو دست میگیری میآیی، شاید یک گرسنهای نگاه کرد، یک فقیری نگاه کرد، یک زن حاملهای نگاه کرد، یک زن شیردهی نگاه کرد، هوس کرد. تو که به او ندادی. من این را نمیخورم. ایشان میرود نان را به نانوایی خادم پس میدهد، میرود خانه یک بقچه میگیرد، دوباره نان میگیرد، میگذارد در بقچه. ببینید چقدر گرفتاری بوده که یک نان تازه اگر دست کسی میدیدند هوس میکرد شاید یک گرسنهای.
میدانید در یک زمانی مردم خیلی در سختی بودند. الآن ما بیاییم یاد بگیریم. آقای محترم میوه میخری چند کیلو، چند کیلو، گوشت میخری چند کیلو، چند کیلو میبری خانه. خبر داری بعضیها در سال گوشت به آنها نمیرسد، میوه به آنها نمیرسد. خانهای میسازی در چشم مردم، ماشینت را در چشم مردم میکنی. من نمیگویم، باور بفرمایید نمیخواهم بگویم حتماً اگر ما گرفتار شدیم منشأ آن این است اما احتمال بدهیم بعضی از گرفتاریهای ما منشأش همین است. در کوچه، در محله، میوه میخریم. خدا به شما برکت بدهد. مبارک شما باشد. گوشت چند کیلو، چند کیلو. باشد. عیبی ندارد.
در این خبرها خواندید بعضیها میگویند 40 درصد مردم الآن خرید گوشتشان به کجا رسیده است. مواد لبنیاتی آنها به کجا رسیده است. نان و برنج آنها به کجا رسید. ندارد. در چشم او نکن. انقدر مواظب بودند، خودشان را خادم مردم میدیدند. شبانهروز در خدمت مردم بودند. یک وقتی در قم وضع نان خیلی بد بوده است. مرحوم آیت الله عظمی صدر نانواها را جمع میکند، به خادمش میگوید یک نان خریداری کن بیاور. نان را که میآورند در بشقاب میگذارند به نانواها میگوید. خواهش میکنم عزیزان. ما با نانواها خصومتی نداریم. به نانواها میگوید از این نان بخورید.
خودتان میتوانید این نان را بخورید؟ بعد میگوید شما مسلمان هستید؟ شما حاجی هستید؟ شما خدا و پیغمبر قبول دارید؟ این چی هست که دست مردم میدهید؟ یعنی یک عالم دین، یک مرجعی که واقعاً کمنظیر بوده است اما در عین حال به جزئیترین گرفتاریهای مردم میپردازد. امروز هم از جامعه همین انتظار را دارند. امروز هم جامعهی ما انتظار دارد روحانیت در کنار مردم، گرفتاری مردم را درک کند، احساس بکند، پا به پای مردم بیاید. اینکه ما عبا به سر بکشیم و برویم در محراب و بیاییم، خدا این را نمیخواهد، این را پیغمبر نمیخواهد.
شریعتی: با مردم، برای مردم، در کنار مردم.
حجت الاسلام حسینی قمی: من همینجا یک مثال بزنم چون همین را واقعاً نگوییم. نه، اینطور هم نیست. الآن هم کم و بیش داریم. من اخیراً شنیدم یکی از آقایان میگفت پدر من امام جماعت بود در همین تهران، میگفت قلبش را عمل کرده بود. ما باید گوش کنیم. روحانیت گوش بکند، کسی که مسئولیت دارد گوش بکند. میگفت پدرم، پیرمرد قلبش را عمل کرده بود. شب میخواست بخوابد ما تلفنها را یواشکی قطع میکردیم چون ایشان 24 ساعته تلفنها را جواب میداد. شب است بندهی خدا عمل قلب کرده است. دو سه شب نفهمید که ما تلفن را قطع میکنیم. شب سوم گفت برای چی تلفن را قطع کردید؟ گفتیم آقا شما قلب عمل کردید. فرمود: باشد. یک عدهای در تهران، این جوانها پای منبر من بودهاند، در نماز من بودهاند. حالا رفتهاند کشورهای دیگر. رفتهاند امریکا. آنجا روزش با ما اختلاف دارد. شب ما روز آنها است.
نصف شب ما روز آنها است. آنها میخواهند به من زنگ بزنند، مسئلهی شرعی بپرسند، کار دارند. تلفن را وصل کنید. شب تا صبح یک سید، پیرمرد، عالم، عمل قلب کرده، میگفت تلفن وصل باشد، بچههای من از آمریکا، برای آنها روز است، برای من شب است. نصف شب من است، روز آنهاست. مسئله دارند بپرسند، کار دارند من گرفتاری آنها را جواب بدهم. مردم این را انتظار دارند. اگر ما فاصله گرفتیم بگذارید من همینجا نام ببرم.
عرض کردم باید قدرشناسی کرد. یکی از شخصیتهایی که به نظرم همینطور بود. در همین تهران به همین ایام این چند روز پیش به دلیل بیماری کرونا از دنیا رفتند. خدا رحمتشان کند مرحوم آیت الله جلالی خمینی (رحمة الله علیه). در شرق تهران انصافاً یک روحانی مردمی از همینهایی بود که شب و روز تلفن او باید باز باشد جواب مردم را بدهد. در خانهی او باز باشد. شاید علت اینکه ایشان به بیماری کرونا مبتلا شد همین بود که هر چه میگفتند مراعات کنید، مردم کمتر بیایند، ایشان اجازه نمیداد. از بس در خانه باز بود، شبانهروز به گرفتاری و مشکلات مردم میپرداخت.
از یاران قدیمی امام هم بودند. مقام معظم رهبری هم یک اطلاعیهای دادند. بله، ایشان از انقلابیون قدیم بودند. و جالب است که من همینجا اشاره کنم چون دههی مبارکهی فجر است. ایشان میفرمودند امام یک وقت من را خواستند. گفتم من یک سری زمین در خمین دارم. اصلاً نمیدانم چقدر است. همه را بده آنجا برو تقسیم کن بین فقرا، بین بیچارهها. هر چه داشتند بین فقراء تقسیم کردند. آن که مردم از ما انتظار دارند. تواضعش، فروتنی در کنار مردم، درد مردم. این هم پس جملهی بعدی. «وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ» حضرت گفت تعصب داشته باشید در کارهای خوب.
اهل جود و بخشش باشید. عرض کردم طرف مدرسه ساخته، تو دو تا مدرسه بساز. سه تا بساز، چهار تا بساز. یک وقتی اینجا من برای اینکه عزیزان بدانند ما جزء مستمعین ثابت همهی کارشناسها هستیم یادم هست حاج آقای عاملی میفرمودند در اردبیل ایشان آن پیرمردی که سالیان سال در آلمان زندگی میکرده، بهترین ثروت، بالاترین ثروت. یکمرتبه به ذهنش میرسد من میخواهم اینها را کجا ببرم؟ ایشان میفرمودند از نظر زندگی مالی ماشینی داشته که این ماشین یک دانه زیر پای این بوده، یکی زیر پای صدر اعظم آلمان. تمام زندگیاش را در آلمان رها میکند، تبدیل به پول میکند در ایران میآید. میگوید 72 نفر جانشان را در راه سیدالشهداء دادند، من دلم میخواهد به تعداد شهدای کربلا من 72 مدرسه بسازم. 72 مدرسه میسازد، آخرش پول کم میآورد، به دولت میگوید خانهی من هم در اختیار شما.
من چند روز دیگر میمیرم. پولش را به من بدهید من زودتر مدرسهها را بسازم، مردم برای شما. آقا تعصب میخواهی داشته باشی آن آقا 72 تا ساخت بگو من بیشتر از او میسازم. من میخواهم عرض کنم خدا میداند آنهایی که دستتان به دهانتان میرسد، آنهایی که توانایی دارید، یادتان باشد انسان، ما الآن هر روز داریم میبینیم، دهها نفر آدمهایی که تصمیم گرفتهاند، آقا ما میخواهیم پولمان را اینطوری خیرات کنیم، ما میخواهیم به فقرا برسیم، ما میخواهیم به بیچارهها برسیم. اجل به آنها مهلت نداد. آقای محترم، خانم محترم الآن وقتش هست. الآن مردم در گرفتاری هستند. این پیامها دروغ نیست، راست است. خدا میداند آدم افسردگی روحی میگیرد این همه پیام و غصهی مردم را میبیند.
آقا اگر تو میخواهی کاری بکنی بسم الله. تا تصمیم بگیری من میخواهم و ببینم، همین امروز صبح به شب که میرسد من اطلاع دارم انقدر آدمهایی تصمیم داشتند کار خوب انجام بدهند مردند. اجل به آنها فرصت نداد. امروز و فردا نکنید. همین الآن بسم الله. هر کاری میخواهید انجام بدهید. خمس مالت را میخواهی بدهی الآن بده. به فقرا میخواهی برسی الآن برس. به بیچارهها میخواهی کمک کنی الآن وقت آن است. حدیث پیامبر را گفتیم که یک انبار خرمایی کسی وصیت کرد پیامبر تقسیم کرد. یک خرما خراب ته آن مانده بود. فرمود این را خودش داده بود بهتر از این انبار خرمایی بود که من دادم. خودت به دست خودت انجام بده. گاهی آدم از یک ساعت دیگر خود خبر ندارد. سکته میکنی، فراموشی میگیری.
نگفتیم چقدر علما بودند گرفتار فراموشی شدند. وحید بهبهانی، مرحوم حاج آقا رضای همدانی، اینها مرجع مسلم زمان خودشان بودند. صدها سال بعد از وحید بهبهانی کسی مثل ایشان کمتر پیدا شد. اما همین آقا آخر عمرش آمد گفت من دیگر آن آقای قبلی نیستم. از من تقلید نکنید. حافظهی من رفت. الآن که میتوانی، حواست هست، قدرت داری کمک کن. هیچی نمیدانیم. خبر از بعدمان نداریم. فرمود: «وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ» اگر میخواهی کاری بکنی الآن انجام بده. چند تا روایت بخوانم. امام صادق (ع) در کافی مرحوم کلینی هست. فرمود: «ثَلَاثٌ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُن أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّة» سه خصلت است اگر کسی یکی از اینها را داشته باشد خدا بهشت را برای او واجب میکند.
یکی از آنها چیست؟ «الْإِنْفَاقُ مِنْ إِقْتَارٍ» حتی آن روزی که وضع مالی تو خوب نیست، اهل انفاق باش، اهل دستگیری باش. باز حدیث دیگری بخوانم در کافی از امام سجاد (ع). فرمود: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِين» فردای قیامت خدا خلق اول و آخر را جمع میکند، «ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ» یک منادی ندا میدهد «أَيْنَ أَهْلُ الْفَضْل» اهل فضل کجا هستن؟ «فَيَقُومُ اُنَّاس» یک عده بلند میشوند فرشتهها میگویند شما چکار کردید که میگویید اهل فضل هستیم. میگویند سه کار کار کردیم. یک «نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا» نه به آنکه به ما رسیدگی کرده است رسیدیم.
نه. «مَنْ قَطَعَنَا» آنی که با ما قطع رابطه کرده است ما به او رسیدیم. اگر ما فقط حواسمان یک به خویشاوندانمان، دو به همسایهها، سه به پدر و مادر و اولاد، واجب النفقههایمان باشد انقدر در جامعه گرفتاری نداشتیم. تعصب میخواهیم برای همسایگانت، تعصب برای اولادت، تعصب برای پدر و مادرت، تعصب برای همسایهات، تعصب برای خویشاوندانت. فرمود پس اینها بلند میشوند میگویند «نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا» ما اهل صله رحم بودیم «نُعْطِي مَنْ حَرَمَنَا» آنهایی که به ما کمک نکردند، به آنها کمک میکنیم. آنهایی که به ما ظلم کردند، ما آنها را میگذریم نه آن کسی که به ما کمک کرده است. به آن که کمک نکرده است کمک میکنیم، با خویشاوندی که قطع رابطه کرده است ارتباط برقرار میکنیم.
من خواهش میکنم. باز هم تقاضا میکنم. ما هر چه بگوییم کم است. بعضیها میگویند این سمت خداست یا رسیدگی به فقراست. هر چه میخواهد اسم آن را بگذارید. اگر ما نتوانیم در یک برنامهی دینی کار کنیم که آنهایی که دستشان به دهانشان میرسد، تواناییاش را دارند، تشویق شوند، به داد مردم برسند، این سمت خدا همین است. سمت خدا همین است که بعد از برنامه به ما بگویید آقا ما حدیث را شنیدیم ما هم به داد فقرا رسیدیم، ما هم به داد بیچارهها رسیدیم. در احوالات عضدالدوله میدیدم. مرحوم تستری ذیل این جمله در شرح نهجالبلاغهشان نوشته است. در احوالات عضدالدوله هست که وقتی میخواست از دنیا برود، لحظات آخر فقط این آیه را میخواند. چه فایده دم مرگ. «ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَه» (حاقه/ 28 و 29) این آیه را خواند و خواند تا مرد. مالم به دردم نخورد. این همه قدرت و بیا و برو چه شد؟ ثروتی که در خدمت مردم نباشد، قدرتی که در خدمت مردم نباشد فقط و فقط حسرت است، فقط وبال است. من غصهام این است. آن هفته هم گفتم امیرمؤمنان (س) فرمود: عدهای فردای قیامت وقتی نامهی عملشان را به دستشان میدهند نامهی عملشان را میبینند. آقا ما اینهمه ثروت جمع کردیم، برای وارث گذاشتیم. وارث کار خیر کرد. میگویند وارث داد. به شما ربطی ندارد. شما اگر خودتان یک کاری کرده بودی فایده است. من باز تأکید میکنم کلام امیرمؤمنان هست میفرماید تعصب برای کار خیر داشته باش. خدا به آدم مهلت نمیدهد. به یک ساعت دیگر ما اعتباری نیست.