پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب


بسم الله الرحمن الرحیم.

شهادت امام هادی (س) هست. من به نظرم رسید عرض ارادت ما به ساحت مقدس این حضرت باشد ولی قبل از ورود به بحث چون آغاز ماه رجب هست، دیروز اول ماه رجب من بیانات حاج آقای عابدینی را هم کاملاً گوش کردم استفاده کردم. من فقط یک روایت بخوانم که همه کسانی که می خواهند از این ماه استفاده کنند یادشان باشد. من خواهش می کنم از همه عزیزان این حدیث بسیار بسیار زیبا را کلیپ کنند، منتشر کنند، به دست همه برسانند که ببینند رحمت الهی در ماه رجب چقدر گسترده است و همه می توانند وارد این رحمت شوند. حدیث در کتاب شیخ صدوق است.

ایشان یک کتابی دارند فضائل الاشهر الثلاثه. فضائل سه ماه رجب، شعبان و رمضان. یعنی ایشان برای این سه ماه یک کتاب مخصوص نوشته اند روایاتی که راجع به این سه ماه هست. از جمله این حدیث از امام صادق (ع). امام صادق فرمود: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَاد» فردای قیامت یک منادی از ناحیه عرش الهی فریاد می زند، ندی می دهد «أَيْنَ الرَّجَبِيُّون» زیاد شنیده ایم. فردای قیامت یکی از نداهای الهی این است: «أَيْنَ الرَّجَبِيُّون» آنهایی که حرمت ماه رجب را نگه داشته اند کجا هستند؟ آنها بیایند. «فَيَقُومُ أُنَاسٌ» عده ای قیام می کنند «يُضِي‏ءُ وُجُوهُهُمْ لِأَهْلِ الْجَمْعِ عَلَى رُءُوسِهِمْ تِيجَانُ الْمُلْكِ» عده ای با چهره های درخشان قیام می کنند می گویند ما رجبیون هستیم.

اینها چه کسانی هستند؟ کسانی که تمام ماه رجب روزه گرفتند، هر شب شب زنده داری کردند؟ نه، عین روایت این است. فرمود: «هَذَا لِمَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ وَ لَوْ يَوْماً وَاحِدا» کسی اگر ماه رجب ولو یک روز روزه بگیرد فردای قیامت وقتی می گویند «أَيْنَ الرَّجَبِيُّون» با چهره نورانی می توانند بلند شوند. بنابراین از این فیض بسیار وسیع غفلت نکنیم. بارها عرض کردیم اگر کسی روزه واجب دارد، روزه قضا دارد، حتماً نیت کند روزه قضا، قطعاً ثواب ماه رجب هم به او خواهد رسید.


شریعتی: اینجا از آن جاهایی است که باید گفت: «يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيل‏»
حجت الاسلام حسینی قمی: واقعاً همینطور است. برای یک روز روزه. و جالب است در روایت پیامبر، کسی از پیامبر خدا سؤال کرد اگر نتوانسته باشیم روزه بگیریم چون الآن من می دانم خیلی ها پای برنامه نشسته اند به دلیل اینکه بیماری دارند نمی توانند این روز را روزه بگیرند، اشک شان در می آید، گریه می کنند، متأثر می شوند. غصه نخورید. از پیامبر سؤال کردند چه کنیم اگر کسی نمی تواند؟ فرمود: «یتصدق». هر روز یک صدقه ای بده.

یک قرص نانی صدقه بدهد. گفتند اگر این صدقه هم در توانش نباشد، مرحله بعد چیست؟ فرمود: صد مرتبه ذکر سبحان الاله الجلیل که در مفاتیح هست را بگوید. ولی اگر نمی تواند صدقه بدهد. مقدم صدقه است. اگر توان ما نیست روزه بگیریم به جای آن صدقه بدهیم. یک وقتی هم گفتیم فرصت خوبی هست برای اینکه ما کفارات واجب مان را بپردازیم به تأخیر نیندازیم. در آستانه ماه رمضان هستیم. دو ماه دیگر ماه رمضان می رسد، کفاره ای به گردن ما هست انجام بدهیم، روزه قضایی داریم بگیریم. عزیزان فراوان شنیده اند شب اول ماه رجب، پیامبر هلال ماه رجب را می دیدند دعا می کردند. «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَان» خیلی عجیب است. دو ماه مانده به ماه رمضان حضرت دعا می کردند خدایا رجب و شعبان را بر ما مبارک بگردان و ما را به ماه رمضان برسان. ان شاءالله.‏


از امام هادی (س) من بحثی با عنوان سیری در سیره امام هادی (س) تقریباً آقای شریعتی حالا باز هم عرض می کنم واقعاً ممنون مخاطبین عزیز هستیم. خدا نکند ما بخواهیم منتی بگذاریم. منت عزیزان را هم داریم ولی چون روز شهادت بود مباحث سال های قبل را نگاه کردم گفتم امسال همه آن مباحث را کنار بگذارم، یک مطالب جدیدی پیدا کنم. مفصل نگاه کردم. شاید سه روز تمام من تاریخ امام هادی (س) را مطالعه می کردم. یک سری داستان هایی که احتمالاً عزیزان نشنیده باشند تیتر اولش این است: نذر یک مسیحی برای امام هادی (ع) داستان در خرائج مرحوم راوندی هست.

می دانید راوندی در حدود هفتصد سال پیش زندگی می کرده است. کتاب او از منابع قدیمی ما به حساب می آید. قبل از اینکه داستان را بگویم پیام این داستان در یک جمله این است. عزیزان عنایت کنند. ببینید می دانید که ایمان درجات دارد. روایت را از امام صادق (ع) خواندیم. فرمود: سلمان در بالاترین درجه از ایمان است که مقداد به آن درجه نمی رسد، عمار درجه بعد است. همینطور ایمان درجات دارد. بالاترین درجه تا بیاید به درجات بعدی. پس بنابراین هم در ایمان درجات هست. ما فکر نکنیم همه باید در درجه بالا باشند. هم در مسلمان ها، ما که در درجه پایین هستیم. ما که مسلمان هستیم، مسلمانی ما هم درجاتش متفاوت هست. حالا ما از آن درجات بالا نیستیم. مسلمان هم نباشیم، من حرفم این است: در غیر مسلمان ها هم ارتباط شان را می توانند با خوبان، با اولیای خدا حفظ کنند. یک تعبیری دارد امیر مؤمنان (س) در نهج البلاغه در بخش حکمت ها.

می فرماید: «اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى‏ وَ إِنْ قَل‏» تقوا داشته باش ولو کم. همه پل ها را خراب نکنید. حالا من داستان را بگویم با این نگاه. مرحوم خرائج می نویسد که یک کسی بود مسیحی بود. من سعی می کنم همه این موارد را در سیره حضرت در قابل داستان بگویم که در ذهن عزیزان بماند و جذاب باشد. مرحوم راوندی می نویسد کسی بود یک مسیحی به نام یوسف. اسمش یوسف بن یعقوب بود. می گوید من را متوکل احضار کرد. متوکل حکومت بسیار ظالمانه ای داشت. به مسلمان و غیرمسلمان ظلم می کرد. این مسیحی می گوید متوکل من را احضار کرد. من خیلی ترسیدم. گفتم چه بلایی می خواهد سر من در بیاورد. برای اینکه از این گرفتاری نجات پیدا کنم 100 دینار نذر امام هادی کردم.

گفتم خدایا ما از شر متوکل نجات پیدا کنیم. می گوید آمدم سامرا و خبر هم داشتم که امام هادی (ع) در خانه خودشان محصور و محبوس هستند و اجازه نمی دهند کسی خدمت امام هادی برود. امام نمی تواند بیرون بیاید. از کی بپرسم خانه امام هادی، امامی که خانه اش انقدر تحت نظر و کنترل حکومت هست.

به ذهنم رسید که این کار را انجام بدهم. گفتم من سوار مرکبم می شوم می روم ببینم خدا کمک کند امام هادی بلکه یک عنایتی کند، هر کجا مرکبم ایستاد، خدا من را به خانه امام هادی برساند. می گوید آمدم با این مرکب از این کوچه به آن کوچه، از این خیابان، به آن خیابان، یکمرتبه دیدم یکجا توقف کرد. مرکب من ایستاد. از یکی سؤال کردم ‏این خانه ی کیست که ما در این خانه ایستادیم؟ گفتند این خانه امام هادی (ع) است. گفتم الله اکبر. این نشانه اول. معلوم می شود امام خبر از کار ما دارد. ایستاده بودم یک خادمی از خانه امام (ع) بیرون آمد فرمود که تو یوسف بن یعقوب هستی؟ گفتم: بله. گفتم این هم نشانه دوم.

آمدم و من را در بیرونی خانه امام هادی (ع) گذاشت. فرمود: بنشین. رفت خدمت امام برگشت گفت آن 100 دیناری که در آستینت پنهان کردی بده بیاید. 100 دینار که نذر امام کردی. گفت گذاشته بودم در آستین خودم پنهان. گفتم این هم نشانه سوم. خدمت امام هادی (ع) رفتم، حضرت تا من را دیدند گفتند: «يَا يُوسُفُ مَا آنَ لَك‏» یا یوسف وقت آن نشده که مسلمان شوی و دیگر دین اسلام و امامت ما را قبول کنی؟ گفتم که چرا آقا. سه تا شاهد پیدا کردم.

اولاً مرکبم اینجا ایستاد، این خادم به اسم من را صدا کرد، شما خبر دادید 100 دینار در کیسه من است. کسی خبر نداشت که من چیزی نذر شما کرده ام. گفتم آقا نه، این نشانه ها کافی است. الله اکبر. امام فرمود که «هَيْهَاتَ إِنَّكَ لَا تُسْلِم‏» تو مسلمان نمی شوی ولی پسرت مسلمان خواهد شد و از شیعیان ما خواهد شد. امام هادی (ع) به او فرمود: «يَا يُوسُفُ إِنَّ أَقْوَاماً يَزْعُمُونَ أَنَّ وَلَايَتَنَا لَا تَنْفَعُ أَمْثَالَكُمْ كَذَبُوا وَ اللَّه‏» عده ای فکر می کنند که علاقه به ما توسط شما، شما یک مسیحی هستی به ما علاقه داشته باشی، با ما رابطه داشته باشی به دردت نمی خورد. دروغ می گویند، اشتباه می کنند. نه، محبت شما به ما، رابطه شما با ما به درد یک مسیحی هم می خورد. بعد فرمودند که نشانه آن هم این است.

خیالت راحت. الآن بلند شو برو پیش متوکل، هیچ گزندی از متوکل، بلایی از متوکل به تو نخواهد رسید. اشتباه می کنند که فکر می کنند حالا طرف مسیحی است. خب مسیحی باشد. من خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند. ببینید اولاً درجات ایمان متفاوت است. حالا همه که سلمان نیستند، مقداد نیستند، ابوذر نیستند. ما مسلمان های درجه پایین هستیم. باشد. هر درجه ای هستیم ارتباط مان را با اهل بیت حفظ کنیم.

اصلاً طرف مسلمان نیست. طرف مسیحی هست. قسم خورد امام هادی (ع). فرمود یک عده فکر می کنند که چون شما مسیحی هستید، چون بر دین ما نیستید، رابطه شما با ما، محبت شما به ما به درد شما نمی خورد. نه به دردتان می خورد. همین مقدار توسلی که به من داشتی، همین توجهی که به من داشتی برو خیالت راحت. برو پیش متوکل هیچ حادثه ای پیش نخواهد آمد. این می گوید من با همه ترس و لرزی که داشتم پیش متوکل رفتم. هیچ کاری هم به من نداشت و همه چیز بخیر تمام شد و به سلامتی برگشت.

کسی که این قصه را نقل می کند، می گوید سالیان سال گذشت این آقا از دنیا رفت، من پسرش را دیدم. گفتم پدرت مسلمان شد؟ گفت نه. گفتم تو چی؟ گفت من از شیعیان هستم. همانی که امام (ع) خبر داده بود. ببین جناب آقای شریعتی، ما نمی خواهیم فقط داستان بگوییم. می خواهیم نتیجه را یادمان نرود. یک وقتی خدا رحمت کند این قصه را گفتم. مرحوم آقای واله بود در مشهد. مرد بسیار بسیار بزرگواری بود. خیلی مقید بود، منبر می رفت، حدیث می گفت. چقدر مقید به احکام بود. من یادم هست بین نماز مرحوم آیت الله مروارید، ایشان بین نماز می ایستادند احکام شرعی برای مردم می گفتند. مشهدی ها خیلی خوب او را می شناسند. اخیراً دیدم یکی از عزیزان یک کتابچه ای نوشته اند شرح حال مرحوم آقای واله.

ایشان نقل می کردند. می فرمودند من داشتم وارد حرم امام رضا (س) می شدم دیدم یک جوانی دارد از حرم بیرون می آید ولی یک تیپ خیلی عجیبی دارد. مثلاً یک زنجیر طلایی بر گردن او است و خلاصه یک قیافه ای که ناراحت شدم. سلام کردم. ایشان خیلی پیرمرد مؤدب و متینی بود. سلام کردم گفتم جوان تو که آمدی زیارت امام رضا (ع) تو مسلمان، آخر این قیافه چیست؟ این چه سر و وضعی است؟ این زنجیر طلایی که بر مرد حرام است، این قیافه چیست؟ یقه ی باز چیست؟ تو مسلمانی. گفت یک نگاهی کرد و گفت چون خیلی مؤدب صحبت کردی من جواب شما را می دهم. شما چی گفتی؟ گفتی تو مسلمان هستی چرا اینطوری. کی گفت که من مسلمان هستم؟ من اصلاً مسلمان نیستم.

من جزء ارامنه آذربایجان غربی هستم. گفت ما یک سری ارمنی هستیم هر چه نذر و نیاز داریم مال امام رضا است. من آمده بودم این نذرها را ادا کنم و برگردم. مسلمان هم نیستم. ولی با امام رضا (ع). اینها خیلی خوب است. ببینید اینکه ما رابطه مان را حفظ کنیم، غیرمسلمان رابطه اش را با امام حفظ بکند، ما که مسلمان هستیم مواظب باشیم رابطه مان را. عرض کردم آن تعبیر امیر مؤمنان (س) «اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى‏ وَ إِنْ قَل‏» خواهش می کنم عزیزان من اگر یک جوانی دیدی فاصله اش زیاد شده تردش نکنید. در هر مرحله ای هست او را حفظ کنید.

امیرمؤمنان است می گوید تقوا داشته باش ولو کم. شراحین نهج البلاغه گفته اند یعنی چه؟ تقوا باید زیاد باشد. چرا حضرت می فرماید: «وَ إِنْ قَل‏» ولو کم. می فرمود یعنی کسی که تازه راه افتاده است. حالا نیامده، به درجات شما نرسیده است. باشد. حالا یک نماز دست و پا شکسته ای می خواهد.

خدا از این شاید خیلی به مراتب بیشتر از نماز شبی که شما می خوانی. چه می دانیم. در جذب دیگران حوصله داشته باشیم. امام هادی به مسیحی نفرمود تو برو اول دینت را درست کن. نمی خواهم نذر من کنی. تو اول مسلمان شو بعد بیا اینجا. مسیحی تو غلط کردی نذر من کردی. نگهش می دارد بعد هم به او می گوید تو خودت مسلمان نمی شوی ولی پسرت مسلمان می شود از شیعیان ما اهل بیت می شود. این یک داستان.
داستان دوم؛ این از آن عجیب تر است. حالا یک مسیحی بود نذر امام کرد. می دانید هستند کسانی که ائمه را قبول هم نداشتند. تقریباً در یک مرحله با همه... ولی در بزنگاه هایی به فطرتشان برمی گشتند. می دانستند کار دست اهل بیت است. این داستان را مرحوم کلینی در کافی شریف نقل کرده است. خیلی عجیب است. یک وقتی متوکل مریض شد. این قصه دوم. متوکل مریض شد. مادرش نگران شد. بیماری اش خیلی سخت شد، خیلی شدید شد. شدیدتر شد.

مادرش نذر کرد اگر پسرم خوب بشود من 10 هزار دینار نذر امام هادی می کنم. مادر متوکل، حالا من در احوالات او نخواندم که این چطور آدمی بوده و چه مادری بوده و چه سبکی داشته است نمی دانم. نمی خواهم قضاوتی کنم. مادر برای امام هادی نذر کرد. متوکل هم خوب شد. این هم به نذرش عمل کرد. البته حالا در حاشیه عزیزان پیامک ندهند. صبر کنند آقا چطور می شود. مثلاً امام نذری داشته است. متوکل هر چه زودتر نابود شود که بهتر است. برای چی خوب شود؟ خب قرآن را بلد هستیم. «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِم‏» (آل عمران/ 178) حضرت زینب برای یزید این آیه را خواند. «إِنَّما نُمْلي‏ لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين‏» اینها یک مهلتی دارند. پیمانه شان پر بشود هر کسی در یک امتحان و آزمونی است.

بنا نیست هر کسی کار خلافی کرد سنگ شود، آتش بگیرد، بسوزد، نابود شود. دنیا دار امتحان هست. به هر حال متوکل مریض شد، مریضی شدید، مادرش نذر امام هادی (ع) کرد، متوکل خوب شد. متوکل خودش از این نذر خبر نداشت. 10 هزار دینار هم خیلی پول بود. مادر 10 هزار دینار را فرستاد در یک کیسه مهر و موم کرده، برای امام هادی (ع) فرستاد. به متوکل بعدها گزارش دادند که امام هادی پول و اسلحه دارند جمع می کنند که علیه شما قیام کنند. سعید حاجب را فرستاد. عزیزان از مظلومیت امام هادی (س) خیلی شنیده اند. آقا خیلی مظلوم بودند. من مجال نیست به این مظلومیت ها اشاره کنم.

سعید حاجب فرستاد از دیوار خانه امام بالا رفت. نه اینکه در بزند امام هادی در را باز کند. خواست مثلاً حضرت را غافلگیر کند. از دیوار خانه امام بالا رفت. آقا مشغول نماز شب بودند. نیمه شب بود. دیدند یک کسی از دیوار. فرمودند صبر کن من یک چراغی بیندازم نیفتی دست و پایت نشکند. این امام است. آمدند و چراغ و همه جا را دیدند. چیزی پیدا نکردند. کیسه را پیدا کردند. آن 10 هزار دینار را پیدا کردند گفتند ببین. گفتیم امام دارد پول جمع می کند برای قیام مسلحانه.

این 10 هزار دینار. بردند پیش متوکل گفتند 10 هزار دینار جمع کن. به امام هادی گفت پول برای چیست؟ 10 هزار دینار؟ کی به شما داده؟ حضرت فرمود مهر و مومش را ببین. ببین مهر کیست؟ مهر مادرت هست. مهر مادر متوکل است. مادرش را خواست. گفت مادر برای چی 10 هزار دینار دادی؟ گفت: تو مریض شدی من نذر امام هادی (ع) کرده بودم. می خواهم بگویم آنها هم به هر حال می دانستند آخرین راه... ما گم نکنیم اگر دیگران اینطوری می آمدند.

گفت دوستان را کجا کنید. الآن در همین دعای ماه رجب چه می خوانیم؟ ای کاش کمی با تأمل می خواندیم. «یا من یعطی من سئله، یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه» ای خدایی که به کسانی می دهی که لم یعرفه. این همه خدا دارد نان رسانی می کند، روزی می دهد، چند میلیارد الآن دارند. اینها همه خدا را می شناسند؟ تعصب اگر نباشد خود به خود به این راه می افتند.


قصه سوم را بگویم. سومی از این دو تای اول عجیب تر است. داستان در کتاب مقاتل الطالبین مال ابوالفرج اصفهانی هست. می دانید ابوالفرج یک نویسنده بسیار قهاری بوده است. یک کتاب دارد الاغانی. اغانی 6 جلد است. می گویند 50 سال مشغول تألیف این کتاب بوده است. ابوالفرج اصفهانی 80 تا کتاب داشته است. البته متأسفانه خیلی از آنها از دست رفته است. خیلی از آنها از بین رفته است. از جمله یک کتاب دارد مقاتل الطالبین. آمده شرح حال تمام فرزندان حضرت ابوطالب، نسل ابوطالب، اینهایی که در طول تاریخ تا قرن چهارم کشته شدند، تاریخ اینها را نوشته است. تاریخ کربلا را دارد. مفصل دارد.

مقاتل الطالبین یک کتاب مفصلی است. قصه را ایشان نقل می کند. خواهش می کنم قصه را عنایت کنید. متوکل آدم عیاشی بود. این در تاریخ هست. خوشگذرانی می کرده موقع عیش و نوشش زنان آوازخوان را دعوت می کرده بیایند برایش آواز بخوانند. اینها یک سرگروه داشتند. زنان آوازخوان در بغداد یک سرگروه داشتند. به آن سرگروه می گفت یک زن آوازخوان امشب بفرست مجلس ما را گرم کند. یک وقتی فرستاد سراغ این سرگروه که یک زنی بفرست. گفتند سرگروه رفته کربلا. می دانید که مسیر بغداد تا کربلا مسیر زیادی نیست. الآن با ماشین که می روند دو ساعت راه است. خیلی متوکل ناراحت شد.

سرگروه زنان آوازخوان کربلا برای چی رفته است؟ متوکل دشمن اهل بیت است. زود به آن زن سرگروه آوازخوان ها خبر دادند که بلند شو بیا متوکل با تو کار داشته است تو هم نبودی. با عجله آمد. جرأت نکرد پیش متوکل برود. یک کسی را فرستاد. یک زن آوازخوانی از این گروهی که دستش بود فرستاد. وقتی زن آوازخوان آنجا رفت، متوکل گفت کجا بودی؟ گفت که ما رفته بودیم حج با سرگروه مان، همه ما آوازخوان ها را جمع کرده بود برده بود حج. گفت ماه شعبان است. فصل حج نیست. چه حجی رفتی؟ الله اکبر. الآن حج نیست. ماه شعبان است.

گفت نه، منظورم حج زیارت خانه خدا نیست. ماه شعبان است زیارت امام حسین رفته بودیم. باز تأکید می کنم این قصه ای که من دارم می گویم نمی خواهم خدای ناکرده بگویم کسی هر کاری کرد، هر اشتباهی کرد، برود کربلا درست می شود. ولی من می خواهم بگویم همان تعبیر است. همه پل ها را خراب نکنیم. آقا من آدم بدی هستم، زیارت را رها کنم؟ یا نه، چقدر دل ها آمد در کربلا شکست، پاک شدند. چقدر دل ها آمد حرم امام رضا را دید شکست، پاک شدند. چقدر انسان هایی بوده اند با یک زیارت متحول شدند. من این جمله را خیلی تکرار کردم. اینهایی که اصلاح شده اند معنایش این نبوده است که نشسته اند پای تفسیر شش هزار و ششصد آیه قرآن و یکمرتبه... نه، گاهی با یک شعر است، گاهی با یک زیارت است، گاهی با یک جلسه است. گاهی یک نگاه به قبر شش گوشه امام حسین دلش را تکان می دهد می لرزاند.

متوکل خیلی ناراحت شد. این داستانی که شنیده اید قبر امام حسین (ع) را با خاک یکسان کرد بعد از این قصه بود. گفت یعنی امام حسین انقدر نفوذ پیدا کرده که سرگروه زنان آوازه خوان ما همه گروهش را بردارد ببرد کربلا زیارت امام حسین، بعد هم به او می گویم کجا بودی بگوید حج. می گویم فصل حج نیست. اسم زیارت امام حسین را حج می گذارد. برای آن ثواب حج معتقدند. این اولاً سرگروه را احضار کرد، او را به زندان انداخت، تمام اموال او را مصادره کرد و دستور داد قبر سید الشهداء (ع) را خراب کردند. 17 بار قبر امام حسین (ع) را خراب کردند که زیاد شنیده اید. بعد از این داستان بود که متوکل دستور داد قبر سید الشهداء (ع) را خراب کردند.


پس نتیجه ی این سه داستان که می خواهم عزیزان عنایت کنند این است که در هر درجه ای هستیم ایمان مان را بالاتر ببریم. سلمان بالاترین درجه، عمار، مقداد همینطور. ما باید بالا برویم ولی اگر شما دیدی یک کسی نرفته بالا، او را زمین نزن. دست او را بگیر. در هر درجه ای هست به او کمک کن. خواهش می کنم. مخصوصاً جوان ها. خب الآن دوران یک دوران دیگری است. امروز با دیروز قابل مقایسه نیست. مخصوصاً این فضاهای مجازی، مخصوصاً این بساطی که ما الآن داریم. اصلاً امروز را نمی شود با یک هفته قبل مقایسه کرد. با دیروز نمی شود مقایسه کرد. آقا جوان شما هفته ای یک روز نماز می خواند. دستش درد نکند. باشد. ان شاءالله که هر روز می خواند. تشویقش کن هر روز بخواند نه در سرش بزن.


بگذارید من همین جا نقطه مقابل این داستان را بگویم که خدای ناکرده از این سه داستان سوء استفاده ای نشود. ببینید گاهی انسان هایی بوده اند، آدم های خوبی بوده اند. خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند. باز از امام هادی (ع). انسان هایی بوده اند آدم های خوبی بوده اند ولی گاهی یک لغزش پیدا می کردند. امام از شما توقع ندارد. نگو آقا. پس هیچی دیگر. امام مسیحی را که جذب کرد و همه که بیایند و پس ما هم دیگر. نه. نه. از شما انتظار... ما می خواهیم آنها را جذب کنیم نه ما برویم طرف آنها. ما می خواهیم یک آدمی که درجه ایمانش ضعیف است جذب کنیم بیاید طرف ما. باز قصه در خرائج مرحوم راوندی است. شخصی است به نام طبری. اسم او محمد طبری است. دوران امام هادی (ع) خودش می گوید.

آرزو داشتم که امام هادی (ع) یک سکه ای به من می دادند، من انگشتر می ساختم، تبرکی امام هادی همیشه دستم می کردم. در اصحاب ما زیاد این قصه ها را داریم. مثلاً ریّان خدمت امام رضا رسید، از امام رضا چند تا سکه گرفت، گفت انگشتر برای دختران خودم. دوست داشتند سکه تبرکی امام. می گوید این در ذهن من بود. به کسی نگفته بودم. فقط آرزو داشتم. خادم امام هادی (ع) شخصی به نام نصر هست. نصر خادم.

آمد دو تا سکه به من داد، گفت آقا می فرمایند با اینها انگشتر درست کن. بدون اینکه من حرفی بزنم. من هم خوشحال شدم و انگشتر ساختم و تبرکی امام هادی شبانه روز دستم بود اما شیطان فریبم داد. یک شب من را به یک مهمانی دعوت کردند. جوان های مؤمن مواظب باشید. نگویید نمی شد. حالا رفتیم یک شب پارتی بود، یک شب فارغ التحصیلی بود. یک شب که هزار شب نمی شود. همین لغزش ها ما را زمین می زند. رفتم مهمانی، کسانی که در آن مهمانی بودند شراب می خوردند. به من هم گفتند که فرمایید. به من چسبیدند.

گفتم نه بابا. ما با امام هادی رابطه داریم. ما تبرکی امام هادی دست مان است. ما چطور؟ گفتند یک ظرف. چیزی نیست. به هر حال کاری کردند که من آن شب از این شراب یک ظرف شراب مصرف کردم. می گوید این انگشتر به قدری به دست من تنگ بود که برای وضو می خواستم آن را بگردانم که آب زیر آن برود نمی شد. آن شب از آن مهمانی که آمدم برگشتم دیدم انگشترها دیگر دستم نیست. یعنی امام هادی خواست به او بفهماند که تو لایق این نیستی که هدیه و تبرکی... البته همین باعث بیداری او شد. می گوید توبه کردم. گاهی هم امام اینطوری به انسان ها هشدار می دهند. این هم یک نکته.


من یک بابی اشاره کنم در کافی مرحوم کلینی. باب مجالسته اهل المعاصی. انسان با اهل معصیت نباید مجالست داشته باشد. همین داستان و بلایی که سر این آقا آمد. ایشان تقریباً 10 تا حدیث نقل کرده است. یک حدیث او از امام هادی (ع) است. من آن را می خواهم بخوانم. ولی دلم نمی آید. یک حدیث هم قبلش هست. امام صادق فرمود: «لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَجْلِسَ مَجْلِساً يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ» مؤمن نباید در جلسه ای بنشیند که در آن جلسه گناه باشد.

اگر نمی تواند فضای آن مجلس را تغییر بدهد. اگر می توانی تغییر بدهی تغییر بده. آقا دارند غیبت می کنند، دارند آبروی مؤمن را می برند. گرفتار یک حرام می شود. حرام دیگر. می توانی مجلس را عوض کنی، نبض مجلس را به دست بگیری بسم الله. اگر نمی توانی حضرت فرمود نباید در آن جلسه بمانی. باید جلسه را رها کنی. این حدیث از امام صادق. آن که من از امام هادی (ع) می خواهم بگویم برای من جالب است. امام هادی یک صحابی دارد به نام ابوهاشم جعفری. شما فراوان شنیده اید. عزیزان شنیده اند. ابوهاشم جعفری جزء اصحاب درجه یک امام هادی است. پنج امام را زیارت کرده است. امام رضا، امام جواد. خیلی مهم است. محضر امام رضا رسیده، امام جواد رسیده، امام هادی رسیده، امام عسگری تا امام زمان.

از امام رضا تا امام زمان را درک کرده است. بسیار آدم بزرگی است. ابوهاشم جعفری شخصیت ممتازی است. واقعاً ممتاز است. با همه این درجاتش. یک بحثی داشتیم یک وقتی مفصل راجع به ائمه (ع) مراقبت های ویژه. ائمه تذکر خصوصی هم می دانند. تو مواظب باش. تو چرا این کار را کردی. امام هادی به ابوهاشم جعفری فرمود که «مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوب‏» دیدم با فلانی رفت و آمد می کنی. عبد الرحمن بن یعقوب. گفتم دایی من است. ابوهاشم گفت دایی من است. با دایی ام رفت و آمد نکنم؟ فرمود: «إِنَّهُ يَقُولُ فِي اللَّهِ قَوْلًا عَظِيما» افکار باطل دارد. فکر انحرافی دارد. برای چی با او رفت و آمد می کنی؟ الله اکبر. ببینید امام می گوید طرف می گوید دایی من است. الآن در سؤالات زیاد می پرسند.

آقا صله رحم. ما برادر داریم اگر برویم با او مجالست کنیم، رفت و آمد کنیم، از نظر فکری باطل است، منحرف است. بچه های من را از دین بیرون می کند. بعضی ها در پیام ها می نویسند. آقا ما برویم خانه فلانی، یک جلسه برویم بیاییم بچه ها منحرف می شوند. علما در استفتاء جواب دادند. گفته اند صله رحم الزاماً به رفت و آمد نیست. اگر واقعاً به دین خودت، به دین فرزندانت نگران هستی نه. دایی تو هست باشد. مواظب او هم باش. گرفتار هم بود او را هدایت کن.

صله رحم تو این است که او را هدایت کنی نه با او مجالست داشته باشی. من می دانم من یک برادری دارم، یک خواهری دارم، یک عمویی دارم، از نظر فسخ و فجور و گناه، من یک جلسه بچه هایم را ببرم آنجا خانه او بمانند همه چیزشان عوض می شود. از مراجع سؤال کردند، جواب دادند. گفتند صله رحم الزاماً به رفت و آمد حضوری نیست. اگر اینطوری هست نباید رفت و آمد حضوری داشته باشی. تلفن کن. حال او را بپرس. حضرت فرمود برای چی می روی؟ گفت دایی من است. فرمود: دایی تو باشد. فکرش باطل است.

افکار باطل دارد. نباید بروی. عین حدیث این است: «فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَكْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَكْتَه» یا با او بنشین. به تعبیر من دور ما خط بکش. یا با ما بنشین دور او خط بکش. یا من یا او. جالب است. ابوهاشم صحابی نزدیکی به امام بود. جواب امام هادی (ع) را داد. گفت آقا: «هُوَ يَقُولُ مَا شَاء» هر چه می خواهد بگوید بگوید. من که حرف های او را قبول ندارم. من صحابی شما هستم، من افکار شما را قبول دارم. من که تحت تأثیر او قرار نمی گیرم. هر چه می خواهد بگوید. حضرت فرمود: «أَ مَا تَخَافَن» نمی ترسی عذابی نازل بشود، بلایی نازل شود که هم تو گرفتار شوی و هم او گرفتار بشود.

من خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند. ببینید الآن نگویید مگر اسلام آزادی افکار ندارد؟ من می خواهم با فلانی بنشینم ببینم افکار او چیست. بله. به شرط اینکه تو بتوانی تشخیص بدهی. اگر قدرت تشخیص داری. من به جوان های عزیز خواهش می کنم الآن یکی از بحث هایی که ما داریم این است. آقا من می خواهم بنشینم پای این شبکه وهابی. آزادی است. قرآن گفته «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُون‏‏» می خواهم بنشینم پای شبکه ی وهابی ببینم چه می گوید. تو چند تا شبکه، تو چند تا کتاب دینی خواندی؟ پایه های اعتقادی خودت را محکم کردی بعد بروی پای یک شبکه بنشینی؟


شریعتی: نوعاً ما قدرت تحلیل نداریم.
حجت الاسلام حسینی قمی: داشته باشید. بسم الله. من مثال بزنم. فکر کنم با این مثال دیگر کافی است. هیچ کس دیگر با ما بحث نخواهد کرد. آقا در این بیماری ها، الآن همه ی عزیزان ما که در بیماری کرونا در صف مقدم دارند جهاد می کنند. اینها که می خواهند سراغ یک مریض کرونایی بروند چطوری می روند؟ چند لایه خودشان را می پوشانند؟ چرا انقدر خودشان را می پوشانند؟ آقا ما می خواهیم برویم. کجا بروید؟ مگر نمی گویی آن سم است، مگر نمی گویی او بیماری است؟ اگر قبول دارم که فکر وهابی سم است، زهر است، ببینید عالم را به آتش کشاندند، افکار باطل ویروس است.

وهابی بدتر از ویروس کرونا است. کرونا را تمام می کنند. ببین داعش چه بلایی به سر مسلمان ها در عالم آورده است. آسیبی که آنها رسانده اند به مراتب... وقتی کسی می خواهد برود پیش بیماری که مبتلا هست تا خودش را مجهز نکند نمی رود. چرا الآن می گویند واکسن را اول بزنید به اینها که صف مقدم هستند. چون در معرض هستند. خطر برای اینها بیشتر است. شما خودت را واکسینه کن بعد هر کجا می خواهی بروی برو. شما چهار تا کتاب دینی بخوان، با چهار تا عالم نشست و برخاست کن، پایه های دینی ات محکم شود. امام به ابوهاشم فرمود یا با ما بنشین دور او خط بکش یا با او بنشین دور ما خط بکش. بنابراین من خواهش می کنم از این فرصت استفاده کنند. عزیزان مواظب باشند ما هر کتابی، هر مطلبی اجازه نداریم بخوانیم، حق نداریم بخوانیم. بله، خودمان را مجهز کنیم بحث دیگری است.


یک داستان دیگری جالب است. یکی از علمای اهل سنت سبط بن جوزی یک کتاب دارد تذکره الخواص تقریباً مال هزار سال پیش هست. سبط بن جوزی بیش از هزار سال از وفات او می گذرد. مال قرن چهارم است. این عالم اهل سنت وقتی به زندگی امام هادی می رسد تعبیرش این است: می گوید: «لم يكن عنده ميل الى الدنيا» با دنیا خیلی رابطه نداشته باش. «کان ملازما للمسجد» با مسجد و نماز و دعا و... بعد به همان داستان اشاره می کند. «فلما فتشوا داره» وقتی مأمورین متوکل از دیوار خانه امام بالا و پایین رفتند، در خانه امام رفتند، قرآن دیدند، دعا دیدند، کتاب علمی دیدند. تربیت.

همین که برای تربیت... چون امام هادی در همین فرصت تربیت شاگردان فراوانی با همه سختی هایی که من به حیات علمی حضرت نرسیدم بگویم. از جمله داستان هایی که خیلی زیبا است. باز تقاضا می کنم، خواهش می کنم، می دانم عزیزان گوش می کنند. این قصه را بیشتر گوش کنند. اخلاق ائمه این است. امام هادی را اینطوری بشناسیم. امام یعنی این. مرحوم محقق اربلی در کشف الغمه نوشته است. ابن حجر از علمای اهل سنت است در سوائق نوشته است.

تمام علمای اهل سنت و اهل شیعه این داستان را راجع به امام هادی (ع) نوشته اند. ما مسلمان هستیم. ما الآن می گوییم شب شهادت و عرض ارادت. عرض ارادت باید نشانه داشته باشد. فقط یک عرض سلام نیست. خواهش می کنم ببینید فاصله ما چقدر زیاد است. «رَجُلٌ مِنْ أَعْرَاب‏» یک کسی در سامرا آمد دنبال امام هادی می گشت. گفتند آقا به اطراف سامرا رفتند. آمد اطراف سامرا آقا را پیدا کردند. گفت آقا من از کوفه آمده ام. کوفه کجا سامرا کجا. گفت من از کوفه، این راه دور را به اینجا آمده ام از ارادتمندان شما هستم. یک دین و بدهی سنگینی که من را فلج کرده، گرفتار کرده است.

خدمت شما آمده ام، شما به دادم برسید. حضرت گفت امشب اینجا بمان ما فردا می رویم. حضرت شب را از او پذیرایی کرد و مهمان امام هادی (ع). صبح که شد به او فرمود که یک خواهشی از شما دارم. این را حتماً بپذیر. گفت آقا شما هر چه بگویید. گرفتاری ما برطرف بشود، بدهی سنگین. بیچاره شدم.

حضرت فرمودند یک قلم و کاغذ بیاورید. قلم و کاغذ آوردند. آدرسش را گفتم تمام منابع سنی و شیعه نوشته اند. منابع دست اول. قلم و کاغذ آوردند. فرمودند روی آن کاغذ نوشتند بسم الله الرحمن الرحیم. چقدر بدهی داری؟ آن بدهی را نوشتند من این مبلغ را به این بنده خدا بدهکارم و من به تو بدهکارم. آقا نوشتند من به تو بدهکارم. این کاغذ را بگیر. گفت آقا این کاغذ را چکار کنم؟ شما به من بدهکار نیستی.

این را چکار کنم؟ این چه دردی از بنده دوا می کند. فرمود: ما با هم می رویم سامرا، فلان ساعت جلسه عمومی من است. در آن جلسه این کاغذ را بردار بیاور بگو پول من را بده. داد و بیداد، فریاد، سر و صدا، به تعبیر من آبروریزی کن. بگو آقا پول من را بده. کی می خواهی بدهی. گفت آقا من غلط بکنم این کار را بکنم. شما به من بدهکار نیستی.

حالا نداری جانت به سلامت. فرمودند تو را قسم دادم که از من قبول کنی. قسمت دادم. قول دادی بپذیری. البته می دانید از نظر فقهی عزیزان فکر نکنند امام دروغ گفته اند. از نظر فقهی می گویند نقل دین. شما به یک کسی بدهکار هستی، من بدهی شما را می پذیرم. شما 100 هزار تومان، یک میلیون بدهکار هستی، می گوید آقا نگران نباش.

دین تو را من می دهم. دروغ نیست. حضرت فرمود کاغذ را بیاور. گفت نه آقا من از شما طلب ندارم. فرمود همین که به تو گفتم. فردا در جلسه عمومی امام هادی (ع) کاغذ را برداشت آورد او هم دیگر بالاخره گرفتاری داشت. سر و صدا، داد و فریاد، آقا این کاغذ از شما نیست، امضای شما نیست. پول ما را شما کی می خواهی بدهی؟ من چند بار از کوفه بلند شوم تا اینجا بیایم. این شدید و امام هم عذرخواهی می کرد. انقدر این سر و صدا کرد، یک کسی گفت آبروریزی نکنید، پول را من می دهم. پول را آورد داد. وقتی جلسه خلوت شد پول را به این شخص داد. عذرخواهی کرد از او.

فرمود: من را ببخشید اگر مجبور نبودم اینطوری برنامه ریزی نمی کردم. خودم نداشتم که از خودم بدهم. آقای شریعتی اصلاً به ذهن ما خطور می کند به عمرمان یک برادر ایمانی ما بدهی داشته باشد، مشکل داشته باشد، به او بگوییم آقا تو اصلاً چک داری. اصلاً چک من را بده. اصلاً تو فکرش را نکن. اصلاً ما به ذهن مان رسیده راجع به این موضوع؟ آن هم یک غریبه، نه نسبتی با امام داشت. از کوفه بلند شده آمده. من خواهش می کنم در این پیام هایم هفته گذشته دیدم. واقعاً آدم غصه می خورد. این همه گرفتاری ها، مشکلات، بدهی ها، سختی ها. به داد هم برسیم، به هم رحم داشته باشیم. اگر امام هادی (ع) این است که ما داریم می خوانیم، ما زندگی او را داریم می بینیم ان شاالله فاصله مان را کم کنیم.
آقای شریعتی: ان شاءالله خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.
صفحه81 قرآن کریم
حجت الاسلام حسینی قمی: ماه رجب می دانید ماه زیارتی سید الشهداء (س) است که همه ما محروم هستیم. و امام هادی (ع). این قصه را عزیزان لابد زیاد شنیده اند که بیمار شدند کسی را فرمودند از طرف ایشان بفرستند زیر قبه ی امام حسین برای سلامتی امام هادی دعا کنند. ابوهاشم جعفری می گوید به من آقا امر کرد. این را کردم ولی آمدم خدمت آقا گفتم آقا یکی از طرف شما برود؟ خب خودتان دعا کنید. فرمود خداوند مکان هایی دارد که دعا را در آن مکان ها مستجاب می کند از جمله زیر قبه و بارگاه سید الشهداء (س). حالا که دست همه ی ما کوتاه است ولی می دانید که امام هادی مخصوصاً راجع به سید الشهداء، راجع به امیرمؤمنین یک تعبیری دارد. من این را بگویم و این تعبیر امام هادی است راجع به امیر المؤمنین. زیارت چهار امیرالمؤمنین است. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين‏ِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّه‏» من تقاضا می کنم همه عزیزان، خیلی ها سفارش کرده اند. ما به آنها قول داده ایم. پیام داده اند ما به آمین مردم امیدوارم هستیم. خواهش می کنم سه مرتبه این آیه شریفه ی امن یجیب را با هم بخوانیم. خدا را قسم بدهیم به حق امام هادی (ع) همه گرفتاری ها، همه بیماران، عزیزانی که به این برنامه التماس دعا گفتند لباس عافیت بپوشاند، گرفتاری هایشان را برطرف بفرماید.
شریعتی: خیلی ممنون از توجه شما.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group