عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز. عرض تبریک دارم. در آستانه سیزدهم رجب ولادت امیرمؤمنان (س) هستیم. باز به همه عزیزان تبریک عرض می کنم. من یک جمله فقط بگویم. قبلاً هم گفتیم. گاهی به شوخی هم می گوییم که در روز زن خانم ها کادویشان را حتماً دریافت کرده اند، آقایان داده اند. ولی شوخی به کنار می خواهم عرض کنم که جداً بیاییم قدر هم را بدانیم. الآن بین این دو مناسبت بسیار باعظمت هستیم. ولادت حضرت زهرا و ولادت امیرمؤمنان. روز زن و روز مرد. روز پدر. هر چه بگوییم. بیاییم قدر همدیگر را بدانیم. من امروز مطالعه می کردم یک داستانی را.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله احمدی میانجی در این کتاب عالم برزخشان خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. خیلی. ایشان نوشته اند در همان طرف های ما آذربایجان، یک عالم بسیار بزرگواری بود به نام ملا محمد. شیخ محمد طه. طرف آذربایجان. نوشته اند خیلی عالم ملا و اهل فضل و اهل عبادت بود و درس می گفت و شاگردان فراوانی، مراجعات زیادی، خیلی درگیر کتاب و درس و بحث و علم و دانش و عبادت و بندگی بود. یک وقتی همسرش از او یک دلخوری پیدا کرد. از این آقا، از این عالم بزرگ یک ناراحتی پیدا کرد و گفت حالا من تلافی می کنم. هر شب برای نماز شبش یک آبی کنار می گذاشت که این آقا بیدار می شود آب وضوی نماز شبش آماده باشد.
آن شب نه تنها آب برایش آماده نکرد آن وقت قدیم ها در خانه چاه بود. آن دلو و طنابی که باید می رفتی از آنجا آب برمی داشتی، آن دلو و طناب را هم یک جایی مخفی کرد که به زحمت بیفتد. شیخ سحر از خواب بیدار شد دید آب آماده نیست. با زحمت خودش را کنار چاه رساند دید دلو نیست، طناب نیست. با زحمت گشت دلو و طناب را پیدا کرد. آمد انداخت در چاه که آب بکشد. نتوانست. توان نداشت. سنی از او گذشته بود. پیرمرد بود. آمد بکشد نتوانست دلو از دست او در چاه افتاد. نشست زار زار گریه کردن، بلند بلند گریه کردن. خانمش صدای گریه اش را شنید به عجله آمد گفت آقا این که گریه ندارد.
من خودم برایش آب می کشم. می گوید نه. می فرمایند من برای این گریه نمی کنم که نمی توانم آب بکشم، برای این گریه می کنم که نمی دانم چرا 40 سال است قدر تو را نمی دانم. این آب آماده ای که تو هر شب برای من می گذاشتی، من 40 سال حواسم نبود که تو چه خدمتی به من می کردی و من غافل بودم. امشب دارم به حال خودم گریه می کنم نه به خاطر اینکه نتوانستم آب بالا بیاورم. انصافاً یک تلنگری است آقای شریعتی. من خواهش می کنم آقایان در زندگی ها قدر همسرانشان را بدانند، خانم ها قدر شوهرهایشان را بدانند. مگر زندگی چقدر است؟ مگر زندگی مشترک ما چند سال است؟ حیف است که این زندگی مشترک که باید همراه با محبت و صفا و صمیمیت و قدردانی باشد با بد اخلاقی ها بگذرد. مگر آخر دنیا چقدر است؟ چی هست؟ ما چند روز دیگر می خواهیم عمر کنیم؟
شریعتی: آخرش همین نام خوش و همین رفتارهاست که باقی می ماند.
حجت الاسلام حسینی قمی: همین ها می ماند. پیامبر نفرمود، امیرمؤمنان نفرمود، «خَالِطِ النَّاس» با مردم یک جوری رفتار کنید اگر زنده هستید مردم مشتاق دیدارتان باشد، اگر از دست رفتید مردم برای شما گریه کنند، اشک بریزند. من خواهش می کنم. به هر حال کادو خوب است، تبریک خوب است ولی اینها کافی نیست. جداً خواهش می کنم همه ی آقایان، همه ی خانم ها، آنهایی که تازه داماد هستند، آنهایی که سی سال، چهل سال، پنجاه سال است که گذشته است. هر چی. قدر همدیگر را بدانیم. حیف است. حواس مان باشد همش دنبال نقاط ضعف نباشیم.
خوبی های آقا را هم ببینیم. آقای شریعتی خدا می داند من الآن می بینم خانم هایی که مثلاً حالا با شوهرشان هم خیلی رابطه ی خوبی احیاناً نداشته اند ولی شوهر که از دنیا رفته است، الآن انقدر غصه می خورند، می گویند کاش آقا بود به سر ما داد می زد. سایه اش بر سر ما بود، در این خانه صدایش می آمد ولو یک دادی می زد، ولو بد اخلاقی می کرد. نمی خواهم بگویم بد اخلاقی کار خوبی است و ولی حسرت می خورند. یا به عکس آن. آقایانی که خانم های عزیز خودشان را با کمال تأسف از دست داده اند، الآن حسرت می خورند می گویند کاش همسر ما بود ولو بداخلاقی می کرد. باور کن حیف است که ما روزی که از هم جدا شدیم قدر هم را بدانیم. به هر حال ایشان نقل می کنند یک عالم کنار چاه زار زار گریه می کرد.
خانمش گفت گریه نکن، من خودم برای تو آب می کشم. بابا تمام شد. گفت نه، گریه می کنم چرا قدر تو را ندانستم. ان شاءالله تا زنده هستیم قدر هم دیگر را بدانیم نماند برای بعد از مرگ فوری بنر بزنیم و شاخ گل و تاج گل و بنر 6 متری و 10 متری. الآن که زنده هستیم. عرض کردم خیلی ها دارند حسرت می خورند، همان مرد بد اخلاق را، همان خانم بد اخلاق را می گویند کاش با هم بودیم و زندگی می کردیم.
شریعتی: بسیار خوب. و همین قشنگی ها هست که زندگی ما را می سازد و تعریف می کند. ان شاءالله که تمام زندگی ها سرشار از آسایش و آرامش باشد. امشب هم بر همه شما مبارک. شب میلاد امام جواد (ع) است. خطبه قاصعه را مرور می کنیم.
حجت الاسلام حسینی قمی: اگر برسیم این آخرین جلسه خطبه 192، خطبه قاصعه که گفتیم طولانی ترین خطبه نهج البلاغه امیرمؤمنان (س) هست به این فراز رسیدیم که حضرت می فرماید: «فَتَعَصَّبُوا» اگر هم می خواهید تعصب داشته باشید در چیزها خوب تعصب داشته باشید. «فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْد» یعنی کارهای پسندیده. حضرت 10 مورد را نام می برند. این 10 مورد کارهای خوبی است که امیر مؤمنان فرمود در اینها تعصب داشته باشید. اولین آن «مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ» بعضی از اینها را توضیح دادیم. ما حواسمان به همسایه باشد. یکی از معانی جبار این بود. حواس مان به همسایه باشد. «وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ» وفای به عهد. عهدی با کسی داشتیم، قراری داشتیم به عهد و پیمان مان وفادار باشیم.
سوم «وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ» دنبال کارهای نیک، تعصب مان در انجام کارهای خوب باشد. چهارم «وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ» که همه این خطبه با همین محور هست. با تکبر مبارزه کنید، با تکبر مخالفت کنید. چرا امیر مؤمنان طولانی ترین خطبه شان را به موضوع تواضع اختصاص می دهند، مبارزه با تکبر؟ اگر تأثیرگذا نبود... من یک داستانی همین روزها می دیدم در کتاب مرحوم آیت الله احمودی میانجی (رضوان الله علیه) خیلی برای من جالب بود. ایشان نوشته اند که یک کسی پیش رفیقش آمد. می دانید متأسفانه الآن یکی از چیزهایی که در جامعه ما خیلی کم شده و ما نیاز به آن داریم امید است، آرامش است.
کسی امیدش را از دست ندهد به خاطر این مشکلاتی که هست، به خاطر این بیماری هایی که هست، من همین جا از همه ی قلم به دستان، همه ی اینها که تریبون به در اختیارشون هست، همه ی رسانه ها خواهش می کنم به امید مردم اضافه کنند. درست است ما مشکلات را درک می کنیم. خیلی ولی در این حال خیلی مردم را نا امید نکنیم. مردم را امیدوار کنیم، چیزی نگوییم، حرفی نزنیم، کاری نکنیم که نا امید بشود. ایشان می نویسند یک کسی آمد خانه ی دوستش، خانه رفیقش. گفت می شود آسان ترین راه خودکشی را به من نشان بدهید؟ می خواهم خودکشی کنم، آسان ترین راه آن چیست؟ رفیقش گفت بله، اتفاقاً من وسیله ی آن را دارم. رفت و یک هفت تیر برداشت آورد و گفت این را در گیج گاهت بزن.
این آسان تر از همه است. ردخور هم ندارد. هر راه دیگری بروی ممکن است یک وقت موفق نشوی. این خودکشی تضمینی است. دیگر از این قطعی تر نیست. این آقا آمد هفت تیر را بردارد گفت نه، صبر کن. فقط از تو یک تقاضا دارم. خودکشی که دیر نمی شود. امروز و فردا که تا حالا خودکشی نکردی، یک پیشنهاد به تو دارم. این هفت تیر آماده، این هم راهش. آسان ترین و مطمئن ترین راه. ولی یک پیشنهاد به تو می دهم. ده روز این کاری را که من به تو پیشنهاد می کنم انجام بده. ده روز، هر روز صبح به هر کسی که رسیدی احترام بگذار، تواضع کن، سلام کن، محبت کن ولی او با تو دشمنی کند. شما اهل محبت باش، اهل تواضع باش، اهل گذشت باش. تو 10 روز این را امتحان کن. یک.
دوم صبح ها یک جای بلندی بنشین، نگاه به طلوع آفتاب بکن، نگاه به آسمان بکن، نگاه به ستاره ها بکن، نگاه به فضا کن. اینها را. بعد اگر خواستی بیا. هفت تیر آماده، خودکشی ات را انجام بده. این سرجایش هست. این آقا رفت 10 روز همین کار را کرد. به هر کسی رسید سلام کرد، احترام کرد، دیگر خودش را طلبکار مردم نمی دانست. کلاً منصرف شد. من حرفم این است. ببینید اینکه امیرمؤمنان انقدر روی موضوع تواضع باور بفرمایید یک بیماری است از درون خودمان را نابود می کنیم. تکبر، حسادت، بددلی، بد زبانی. چقدر در پیام ها هست نوشته اند که شریک زندگی ام بد دل است، بد زبان است، بد ببین است، متکبر است، لجول است، بد اخلاق است، تندی می کند. قبل از اینکه طرف را از بین ببری خودت را نابود می کنی. بیاییم نگاه مان را به دنیا عوض کنیم. بیاییم خودمان را از کسی طلبکار ندانیم.
در برابر همه احترام کنیم، در برابر همه متواضع باشیم. همه کسانی که به جایی رسیدند با تواضع رسیدند. عرض کردم 10 بار تکرار کردیم. چرا امیرمؤمنان طولانی ترین خطبه را به موضوع تواضع اختصاص می دهد؟ مبارزه با تکبر. اگر ریشه بسیاری از بدی ها و گناهان نبود (اینقدر سفارش نمی کرد). باز من یک داستان دیگر همین روزها شنیدم. یکی از علمای بزرگ در همین تهران زندگی می کرد. دو سه سال هست که از دنیا رفته اند. حالا من نام نمی برم. دو سه سالی است از دنیا رفته است. ایشان می گفتند من در نجف درس می خواندم. نه درس حوزه. اصلاً از اول در نجف بزرگ شدم. در نجف به دنیا آمدم و مدرسه رفتم. می گفت در مدرسه، در دبستان با یکی از هم کلاسی هایمان یک روزی دعوایمان شد.
بالاخره بچه است و دوران مدرسه. آمدم دست او را پیچاندم. زیاد پیچاندم دست بچه شکست. حالا این بچه، بچه ی کیست؟ بچه ی مرجع عالیقدر جهان تشیع، آیت الله عظمی آ سید ابوالحسن اصفهانی. همکلاسی ما. حالا بیا و درستش کن. گفت خیلی ترسیدم. خیلی ترسیدم. گفتم دیگر یک مرجع تقلید جهانی، عالم گیر، آیت الله عظمی اصفهانی. پدرش را می شناختم. بچه بودیم ولی می دانستیم موقعیت پدر این چیست.
خیلی ترسیدم که من را بیچاره کند. گفت به قدری این حادثه مهم بود که خبرش در تمام شهر نجف پیچید. مثل اینکه الآن بگویند دست پس یک مرجعی، یک مقام بالایی را یک کسی دعوا کرده است. گفت مدرسه تعطیل شد آمدم خانه، رفتم در خانه یک جایی خودم را مخفی کردم چون قبل از اینکه من به مادرم بگویم مادر خبردار شده بود چون خبرش در همه ی شهر پیچیده بود. باور کنید من این قصه را می شنیدم اشکم جاری می شد.
می شود انسان به این جا برسد؟ گفت منِ بچه ی دانش آموز مدرسه، ترس در خانه پنهان که حالا مادر که خبر دارد با من می خواهد چه رفتاری کند. دیدم در خانه را می زنند. گفتم کیه؟ یواشکی گوش کردم دیدم خود آیت الله آ سید ابوالحسن اصفهانی است. گفتم وامصیبت. ببین مسئله چقدر پیچیده است که آقا خودش آمده در خانه. گفت من از پشت جرأت نمی کردم. گوش می دادم ببینم آقا چه می گوید. صدایش می آمد. بینندگان عنایت کنید.
گفت دیدم آقا آمده به مادرم می گوید. می گوید این قصه که پیش آمده من آمده ام به تو بگویم این بچه یتیم است. گفت من پدرم از دنیا رفته بود. یک وقت شما چیزی به او نگویی. او را دعوا نکنی. دست بچه ی من شکسته است. حالا یک اشتباهی شده است. ما گذشتیم. آمدم به شما که مادر هستیم بپویم شما یک وقت او را دعوت نکنی. الآن بروید ببینید چقدر دعواها سر این است که این به او تو گفته است، این به او گفته تو برو بالا، او بیا پایین.
او ترمز خیلی شدید کرده است و امثال اینها. امیرمؤمنان می فرماید اگر راست می گویید، اگر می خواهید ارزش های اخلاقی را در زندگی تان پیاده کنید با تکبر «وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ» ما داریم از این خطبه عبور می کنیم. دریای نهج البلاغه خیلی وسعت دارد. باید به جاهای دیگر برسیم. به درهای گران بهای دیگر نهج البلاغه برسیم ولی اگر تا آخرین جلسه همین جا توقف می کردیم جا داشت که در جامعه ما برسیم به جایی که اخلاق، تواضع، گذشت، حسادت در زندگی ما نباشد.
بد دلی نباشد. یک روایتی از امام هادی هست خیلی تکان دهنده است. امام هادی (ع) فرمود: شیطان می گوید اگر بنی آدم سه ویژگی را با هم داشته باشد، مثل توپ ما این را به همدیگر پاس می دهیم. اگر این سه ویژگی در انسان باشد شیطان می گوید ما مثل توپ این را به همدیگر پاس می دهیم. یک، حسود باشد، دو، زورگو باشد، سه حریص باشد. حریصاً حسوداً جبارا. شیطان می گوید اگر یک کسی حریص باشد. ما پاس می دهیم. می گوییم از خودمان هست، مال خودمان هست. اگر حسود باشد این دیگر مال ماست. باید به همدیگر پاس بدهیم. اگر زورگو باشد، جبار باشد.
آقای محترم زور نگو در خانه. خانم محترم زور نگو. بچه ها به پدر مادرها زور نگویید. پدر و مادرها به بچه ها زور نگویید. رئیس به مردم زور نگو. نگو قدرت دست من است، امضا دست من است، هر کاری من می خواهم انجام بدهم. فرمود اگر این سه تا را داشته باشد. آن وقت تتمه ی حدیث وحشتناک است. واقعاً وحشتناک است. فرمود: حالا اگر یکی از اینها در آن باشد ما به همدیگر پاس می دهیم. اگر هر سه ویژگی باشد، حالا من خودم را امتحان کنم. مگه ما مبرا هستیم؟ اگر من حریص به مال دنیا باشم، حرص بزنم، از هر راهی حلال و حرام بخواهم در بیاورم. دو حسود هم باشد.
نتوانم دیگری را ببینم. سه زورگو هم باشم. اگر هر سه جمع شد شیطان می گوید ما روی او اسم می گذاریم. اسم او چیست؟ ما اسم او را می گذاریم شیطاناً مریدا. یکی از خودمان است. عرض کردم بعضی روایات را داریم که بعضی ها انقدر شیطنتشان بالا است که شیطان می گوید این معلم ماست.
ما باید زانو بزنیم از این یاد بگیریم. نمی خواهد همه چیز را گردن شیطان بگذاریم. یک حدیث دیگری دیدم باز از امام صادق (ع) در کافی مرحوم کلینی. ابلیس به لشکریانش می گوید. می گوید بین مردم دو چیز را رواج بدهید. حسادت، ظلم. حضرت فرمود: «إِنَّهُمَا يَعْدِلَانِ عِنْدَ اللَّهِ الشِّرْك» اگر کسی حسود بود، ظلم... این مثل مشترک است. ما بارها گفتیم فکر نکنیم مسلمانی با همه چیز قابل جمع است.
ما گاهی فکر می کنیم من مسلمان هستم همه چیز هم می توانم باشم. مسلمانم بد دل هم باشم. مسلمانم بد زبان هم باشم. مسلمانم متکبر هم باشم. مسلمانم حسود هم باشم. قابل جمع نیست. فرمود اگر کسی فقط این دو تا را داشت، یک حسادت، دو ظلم، این با شرک مساوی است. عدلان است، معادل شرک است. ما دیگر اسمی از مسلمانی نمی توانیم روی خودمان بگذاریم. و یک چیز عجیبی که باز نرسیدم آن هفته بگویم... اصلاً سؤال. می دانید بسیاری از انبیاء، بسیاری از اولیاء که به شهادت رسیدند، اذیت شدند، به خاطر حسادت بوده است.
در داستان امام هادی (ع) چرا حضرت را به سامرا برده اند. چرا متوکل امام هادی را به سامرا اعزام کرد. ببینید همه ی تاریخ ها نوشته اند. نوشته اند چون یک کسی در مدینه همه کاره بود. عبد الله بن محمد اسمش بود. امام الحرب و الحرم. یعنی هم امام مسجد النبی بود و هم همه کاره شهر بود. این آدم دید موقعیت امام هادی خیلی بالا است. همه دل ها متوجه امام هادی است. نمی توانست ببیند. چشم دیدن موقعیت امام هادی را نداشت. حسادت.
به متوکل نامه نوشت اگر حکومتت را می خواهی امام هادی را از مدینه ببر سامرا تبعیدش کن. این اینجا باشد بساط تو را به هم می زند. دروغ. روزی که امام هادی را از مدینه می بردند، تمام شهر مدینه ضجه می زدند، گریه می کردند. چی شد حضرت را به سامرا بردند؟ این همه اذیت، این همه شکنجه، این همه سخت گیری های متوکل. برای چی؟ برای یک حسادت. بروید ببینید. این همه پیامبران را که کشتند، انبیاء و اولیای خدا را که کشتند. راه دور نرویم.
الآن پرونده هایی که در دستگاه قضایی هست ببینید. یک بخش عمده ای از دعواها به خاطر حسادت است. من چشم دیدن او را نداشتم. بابا خدا تقسیم می کند. «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» عزت دست خداست، موقعیت دست خداست. یکی می رود بالا، یکی می آید پایین، یکی متوسطه. «نحن قسمنا» ما تقسیم کردیم. تو با حسادتت، تو با اذیتت، تو با تکبرت نمی توانی دیگری را زمین بزنی. آنی که خدا به او داده تو نمی توانی از او بگیری.
غبطه خوب است. آقا غبطه بخور. خدایا به او دادی به من هم بده. آدم غبطه بخورد. خدایا به این پول دادی، به این شخصیت دادی، به این موقعیت دادی، به این عزت دادی. به من هم بدهد. ولی حسادت نه. ائمه ی ما را که اذیت کردند، به زندان انداختند، شهید کردند، اولیای خدا، انبیاء. اول قتلی که روی آدم صورت گرفت، هابیل و قابیل برای چی بود؟ امیرمؤمنان در همین خطبه اشاره کردند. به خاطر حسادت بود. پس حضرت می فرماید: چهارمی «وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ». من بلکه این 10 تا را امروز تمام کنم، بقیه ی خطبه را هم بخوانیم خطبه تمام شود.
«وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ» داریم می گوییم امیرمؤمنان فرمود تعصب می خواهید داشته باشید برای این 10 صفت تعصب داشته باشید. حواستان به همسایه باشد، به عهد و پیمان تان وفادار باشید، دنبال کارهای خوب باشید، با تکبر مبارزه کنید، پنجم «وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ» اهل جود و بخشش باشید. آقا تعصب می خواهید؟ بسم الله. دیدی همسایه ات را، آقا محترم دیدی فلانی توانست یک مسجد بسازد، یک مدرسه بسازد، یک بیمارستان بسازد. تو هم یک بیمارستان بساز. تعصب به کارهای خوب داشته باش نه اینکه او را بکوبی، نه اینکه شخصیت او را از بین ببری.
یک روایتی می دیدم از امام صادق در کافی مرحوم کلینی حدیث شبیه آن را بارها خوانده ایم. «مَا ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُ بِشَيْء» مؤمن هیچ آزمونی سنگین تر این سه آزمون ندارد. یک، «الْمُؤَاسَاةُ فِي ذَاتِ يَدِه» گذشت، بخشش، پول دادن در راه خدا. دو «وَ الْإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِه» با دیگران با انصاف برخورد کردن که در همین فراز ها می رسیم «وَ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيرا» یاد خدا زیاد کردن. آن هم حضرت فرمود: نه فقط سبحان والحمدلله گفتن. نه، هر کجا حرام خداست انجام نده، واجبات است انجام بده. حضرت می فرمود: سنگین ترین آزمون این است. سنگین ترین آزمونی که خدا برای بندگانش گذاشته است. من باز همین جا تقاضا می کنم، خواهش می کنم. به هر حال بی تأثیر نیست. آقایان، خانواده ها، در آستانه ی اعیاد مذهبی هستیم.
امشب شب ولادت پاره تن امام رضا، امام جواد است. این امام رضایی است که تمام ثروتش را، تمام دارایی اش را روز عرفه تقسیم کرد. یک کسی گفت آقا به خودت ضرر زدی. فرمود: ضرر نبود، غنیمت بود. چیزی که در راه خدا دادم از بین... امام جواد است، جواد الائمه، جود و بخشش است. در آستانه ی ولادت امیر، اعیاد مذهبی هستیم، 27 رجب. در آستانه سال نو هستیم، عید باستانی نوروز هستیم. خیلی از خانواده ها گرفتار هستند. ما باید به فریاد به مردم برسیم. دولتمردان جای خودش. نمی دانم حواس شان هست یا نیست. اگر حواس شان بود خیلی اوضاع مردم بهتر از این بود.
آقا ما خودمان حواسمان باشد. یک روایتی می دیدم خدا رحمت کند مرحوم تستری ذیل همین خطبه در شرح نهج البلاغه می نویسد اصحاب پیامبر وقتی می خواستند از هم خداحافظی کنند، عادت کرده بودند این آیه را برای همدیگر می خواندند. «بسم الله الرحمن الرحیم. وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر» هر کس می خواست خداحافظی کند به او می گفت آقا «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» تمام شد. چند بار من گفتم خدا می داند هر روز آقایان، خانم ها، خدا می داند من از سر دلسوزی ام، انقدر آدم هایی هستند تصمیم داشتند کار خیر بکنند.
جهیزیه ای به بینوایان بدهند، پول به فقرا بدهند، به بستگانشان برسند. تصمیم داشتند انقدر امروز و فردا کردند مردند. من حرفم این است. اصحاب پیامبر به هم می رسیدند، «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر» این را بخوانید. من الآن گفتم باید به مردم امید بدهیم. واقعیت هم همینطور است. ولی در عین حال این به این معنا نیست که بگوییم امیدوار باشید. عمر جاودانه و شما مطمئن باشید عمر نوح دارید. کرونا را که شکست دادید. نه آقا. اولاً کرونا را که هنوز شکست نداده ایم. کرونا را هم شکست بدهیم که مرگ را شکست ندادیم. از یک ساعت دیگر مان خبر نداریم. یک داستانی گفتیم.
من نمی خواهم بترسم ولی ما بشارت لازم داریم، ترس هم لازم داریم. این داستان را گفتیم. حضرت موسی (ع) عبور می کرد، یک کسی داشت قبر می کند. روایت در منابع قدیمی ماست. یک کسی داشت یک قبری می کند. حضرت موسی (ع) فرمود: می خواهی به تو کمک کنم؟ گفت اگر زحمت تان نیست کمک کنید. کمک کرد قبر را کند. گفت می خواهی بخوابم ببینم اندازه اش خوب است یا نه؟ گفت اگر برایت زحمت نیست بخوان. جناب موسی در قبر خوابید که اندازه اش را ببیند. آمد بلند شود گفت لازم نیست بلند شوی. من مأمور ملک الموت بودم همه ی اینها مقدمه بود.
خودت قبر خودت را با دست خودت کندی. همان جا که خوابیدی بخواب جای تو خوب است. همان جا من تو را قبض روح کنم. واقعاً ما خبر نداریم. الآن شما دوباره می گویید دوباره از مرگ گفتید. شما همش از مرگ می گویید. ما همش از مرگ نگفتیم. ما از امید می گوییم. می گوییم آقا امیدوار باشید. جامعه باید امیدوار باشد. اما امید به این است که به داد همدیگر برسیم. امید که فقط مال من نیست.
مال آن خانواده ای است که صورتش را با سیلی سرخ کرده است، نوشته من چند ماه است که گوشت در خانه ام نیامده است. اولین بار است که این بسته های گوشتی که فرستادید من بعد از چند ماه... امید معنایش این است که یک زندگی خوب برای همه داشته باشیم. نه اینکه فقط من امید به زندگی داشته باشم. من هر چه دارم روز به روز بیشتر شود، به این امید به زندگی بگویم. به هر حال امیرمؤمنان (س) این هم پنجمی اش است. من بقیه ی آن را دیگر ان شاءالله تمام کنم.
«وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ» ششم اهل ظلم نباشید. از ظلم خودداری کنید. یک جلسه مفصل روایات ظلم را خواندیم. هفتمی «وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ» اعظام للقتل. یعنی چه؟ یعنی ریختن خون دیگران را گناهش را بزرگ بدانید. به این آسانی برای شما راحت نباشد خون کسی را آدم بر زمین بریزد. این نهج البلاغه ی امیرمؤمنان ما. از نهج البلاغه فاصله نگیریم. نامه ی 53. امیرمؤمنان به مالک می فرماید: «إِيَّاك والدِّمَاءَ وسَفْكَهَا» نکند خون کسی را بی گناه بریزی. «إِنَّهُ لَيْسَ شَيْء» هیچ چیزی عذاب خدا را زودتر نازل نمی کند. نعمت خدا را از ما زودتر نمی گیرد.
مثل ریختن خون بیگناه. بعد امیرمؤمنان فرمود: آقایان سؤال. می خواهید بدانید فردای قیامت اول پرونده ای که به آن رسیدگی می شود چه پرونده ای است؟ فردای قیامت پرونده ها باید رسیدگی شود. بی نمازی است؟ نه به جان خودم؟ گناهان دیگر است؟ اینها نیست. امیر مؤمنان می فرماید: «واللَّه سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاء» اول مسئله ای که خدا بررسی می کند خون بی گناهی است که بر زمین ریخته شده باشد.
یک روایت می دیدم واقعاً وحشتناک بود. حدیث را امام صادق فرموده است در علل الشرائع شیخ صدوق و کافی است. اول پرونده ای که خدا به آن رسیدگی می کند خون بی گناهی بر زمین ریخته شده باشد. بعد فرمود: «يَأْتِيَ الْمَقْتُولُ قَاتِلِه» فردای قیامت آنی که کشته شده، بی گناه خونش زمین ریخته شده، می آید در برابر قاتلش. «مُعَلَّقاً بِقَاتِلِهِ بِيَدِهِ الْيُمْنَى» با دست راستش قاتلش را می گیرد، در دست چپ سر بریده اش است. روایت این است: «فیشخب دمه فی وجهه» خون از بدنش به صورت این قاتل می پاچد بعد می گوید: «یا رب هذا قتلن» خدایا این من را کشته است. از او بپرس چرا من را کشته است.
ما الآن داریم می شنویم می ترسیم. این چه صحنه ای است. یک سر بریده فردای قیامت بیاید دست قاتل را بگیرد، سرش را در آن دستش بگیرد، خونش به صورت آن قاتل بپاشد، بگوید خدایا انتقام من را بگیر. به این بگو چرا من را کشتی. امیرمؤمنان فرمود ریختن خون دیگران را بزرگ بشمرید. من چندین روایت یادداشت کرده بودم نمی رسم بخوانم. ولی فقط یک نکته اضافه کنم. در یک حدیثی داریم پیامبر خدا فرمود: کسی که انسانی را بی گناه می کشد دم مرگ به او می گویند به هر دینی می خواهی بمیری بمیر. یهودی، نصرانی. دیگر هیچ فایده ای ندارد. خدا از تو چیزی قبول نمی کند.
در یک روایت و در یک داستان دیگری دیدم. به پیامبر خبر دادند فلان محله یک جنازه پیدا شده است. خود پیامبر شخصاً آمد ببیند قاتل کی بوده است. کار اطلاعاتی. پیدا نشد. حضرت فرمود می دانید در این موارد بنا نبود از علم غیب استفاده کنند. بعد این جمله را فرمود: فرمود یک نفر کشته شده قاتل او هم پیدا نمی شود.
به خدا قسم اگر تمام اهل آسمان و زمین در خون یک مسلمان شریک باشند، همه راضی به این خون باشند و شریک باشند، سزاوار است که خداوند همه ی اینها را مجازات کند. الآن شاید بینندگان بگویند به کجا رسیدیم. مگر ما آدم کشتیم؟ مگر ما قتل کردیم. من دو نمونه قتل را می خواهم بگویم.
من دو تا مبتلا به امروز خودمان را دارم می گویم. من همین امروز در آمارها نگاه می کردم، آمار تصادفات ما. آقا تصادف چه ربطی به قتل دارد؟ من دیدم خدا به سلامت بدارد. بعضی از مراجع تقلید را دیدم ورود خیلی قشنگی کردند. آقای شریعتی آیا می شود بگوییم هر قتلی، هر سانحه ای، هر تصادفی، اینها قتل اشتباهی است؟ اینکه با موتورش در پیاده رو می آید. من همین امروز آمار می دیدم روزی ده نفر عابر پیاده کشته می شود. سالش چقدر می شود؟ روزی 10 تا عابر پیاده. سالش بالای سه هزار تا عابر پیاده در کشور ما خونش بر زمین ریخته می شود. موتوری که در پیاده رو می آید، اشتباه است.
حالا پیش آمد. آن کسی که گواهینامه ی درست و حسابی ندارد، وارد نیست، می شود بگوییم قتل خطا؟ آن راننده ای که خوابش می برد باز می نشیند ادامه می دهد. این می شود حالا ما کشتیم دیگر. می گوید تصادف است دیگر. پس بیمه را برای چه گذاشته اند. کسی که از چراغ قرمز عبور می کند. سالی بالای سه هزار. ما مسلمان هستیم. نگویید آقا چرا شما هر وقت می آیی اینطوری صحبت می کنی. باید خودمان را اصلاح کنیم. ما مسلمان هستیم. ما کشور امیرالمؤمنین هستیم، ما کشور اسلامی هستیم. صبح تا شب ده تا. نوشته بالای پنجاه شصت درصد آن آقایان هستند.
بیچاره ها سرپرست خانواده هستند. شما یک خانواده را نابود می کنی. سالی بالای سه هزار عابر پیاده شما داری می کشی. همه اینها قتل است. تصادف است دیگر. بیمه را برای چه نوشته اند؟ برای همین نوشته اند. بیمه واقعاً برای همین است. دیدم یکی از مراجع به این ورود کردند. استفتاء کردند گفتند می شود اسم این را قتل بگذاریم؟ اینها خطا است؟ این حوادثی که ما داریم ایجاد می کنیم. این یک نمونه. یک نمونه ی وحشتناک دیگری که قبلاً هم اشاره کردم باز هم می گویم. خدایا تو می دانی اگر گرفتاری جامعه نبود من نمی گفتم. الآن همین بحث سقط جنین است. آمارها خیلی وحشتناک است.
بروید ببینید. سالی چند ده هزار نفر نه، چند صد هزار نفر. سقط جنین غیرشرعی، غیرقانونی. همین هفته جناب آقای رکنی تهیه کننده ی محترم برنامه، دوستان کارشناس، آن جلسه ای که ما چند وقت یکبار با هم داریم یکی از محورهای آن همین بود. من گفتم الآن شما چقدر همت کردید، تلاش کردید بحث فرزندان غدیر. خدا جزای خیر به شما بدهد. که ما همین جا در این فرصت تقاضا می کنیم ما شرمنده مردم هستیم، بالای 40 هزار نفر ثبت نام کرده اند. یعنی 80 هزار زوج. به یک دهم آن را هم سمت خدا نتوانسته خدمت رسانی کند.
شریعتی: دقیق تر بخواهم بگویم ما فقط توانستیم به 1000 زوج ها را تحت حمایت خودمان قرار بدهیم و فکر می کنم هفته وقتش هست.
حجت الاسلام حسینی قمی: آره. این واقعاً شرمندگی است. یعنی من عذر می خواهم. این تعبیر درستی است. ما 80 هزار نفر را سرکار گذاشتیم به هزار نفرشان. الآن بسم الله. 23 رجب هست، ولادت امیرمؤمنان هست، پول کجا می خواهد خرج شود؟ ارث را برای کی می خواهی بگذاری؟ حاج خانم این ارثی که مانده در بانک می گذاری برای کی می خواهد بماند؟ چه مصارفی بهتر از این؟ من آنجا گفتم. خیلی طرح خوبی است. ان شاءالله مردم کمک می کنند.
ولی حالا ما کمک می کنیم ان شاءالله مثلاً نتیجه اش این باشد که سال دیگر به ما آمار بدهند هزار نفر بیشتر شده است. از این طرف دارند آمار می دهند صدها هزار. بحث هزار و پنج هزار و ده هزار و صد هزار و دویست هزار سقط جنین غیرشرعی، غیر قانونی. خانم محترم به خدا این قتل است. آن قتلی که پیامبر فرمود فردای قیامت با آن شکل وارد... این با آن فرقی ندارد. فکر نکنیم قتل نفس فقط این است که ما یک جوان 25 ساله ی قامت رعنا بزنیم بکشیم قتل نفس کرده ایم. خانم محترم. این جنین. بروید بپرسید. مگر به این آسانی می شود؟ عرض کردم ششصتد هفتصد هزار آمار است که داریم. من نمی خواهم آمار دقیق بدهم. آماری که می گوید سقط جنین. غیرشرعی، غیرقانونی. مسئله اش را بپرسید.
به این آسانی نیست. به این راحتی نیست. الآن ما چقدر در قصه ی کرونا نگران هستیم؟ واقعاً چقدر... الآن داریم می گوییم آقا نزدیک به 60 هزار نفر آمار کرونا هستند. ان شاءالله این به زودی برطرف شود. آن وقت ده برابرش کنید آماری که... این هم یک مدل قتل است.
«وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ» یک کم انصاف با مردم. من چند روایت، فقط یک دانه از آنها را می خوانم. از امام صادق (ع) فرمود: «ثَلَاثَةٌ هُمْ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّه» سه دسته به خدا نزدیک تر هستند. یعنی به رحمت الهی از همه نزدیک تر هستند. یک «رَجُلٌ مَشَى بَيْنَ اثْنَيْن» یک کسی که بین دو نفر قدم برمی دارد، می خواهد بینشان را اصلاح کند اما بی انصافی نمی کند متمایل به این. قضاوتش به حق است، رفتارش عادلانه است. دو، «رَجُلٌ قَالَ بِالْحَقِّ فِيمَا لَهُ وَ عَلَيْه» حرف حق بزند.
چه به نفعش و چه علیهش. سه، کسی که وقتی عصبانی شد، غضبناک شد، به کسانی که تحت امر او هستند ظلم نکند، بی انصافی نکند. ببینید در یک جمله کوتاه عرض کنم. نماز خیلی خوب، دعا خیلی خوب، نماز شب خیلی خوب، یا من ارجوه خیلی خوب. همه اینها خوب ولی نگاه دین، از این بالاتر اگر می خواهی پرواز کنی، «أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّه» باشی، با مردم انصاف داشته باش. یک شعری دارد ببری مال مسلمان و چون مالت ببرند/ بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست.
مگر نمی گویی همسایه آزاری بد است؟ خودت نکن. مگر نمی گویی مال مردم خوردن بد است. اگر در جامعه ی ما گرفتاری ها زیاد است. دولت جای خودش وظایفی که دارند انجام نمی دهند. اینها جای خودش. اما شما انصاف داری آقای کاسب؟ آقای بازاری شما انصاف داری؟ آقای کارمند شما انصاف داری؟ مگر این چهار میلیون کارمند از کره مریخ آمده اند؟
شریعتی: ما خودمان بی انصاف هستیم از بی انصافی گلایه می کنیم. خیلی از شما ممنون و متشکرم.
تلاوت صفحه 88 قرآن کریم آیات 60 تا 65 سوره نساء.
صفحه 88 قرآن کریم
اشاره قرآنی: رسیدیم به این آیه ی شریفه ای که چند بار تکرار کردیم. امروز هم یک بار دیگر می گوییم. هر چه هم بگوییم باز هم کم است. «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا» (نساء/ 64) پیامبر اگر مردم پیش تو بیایند، از خدا طلب آمرزش کنند، پیامبر برای آنها از خداوند طلب آمرزش کند، «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا». دو تا شماره آیه حفظ کردن کاری ندارد. 64 سوره نساء و 97 سوره یوسف. هر وهابی به شما گفت آقا چرا توسل؟ همین دو آیه را بخوانید باور کنید مثل جن که از بسم الله فرار می کند، فرار می کند. واقعاً خلع سلاح می شوند. قرآن است می گوید مردم که گناه کردند بیایند محضر شما از خدا طلب... «وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» خواهش می کنم عزیزان به هر حال ما گاهی بحث های مفصل توسل می خواهیم بگوییم. در ذهن عزیزان نمی ماند. هر کسی گفت بگویید 64 نساء. برای چی بروند صف پیامبر باشند طلب آمرزش کنند. سوره یوسف 97. 64 را ان شاءالله همه در خانه ها حفظ کنند. «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» (یوسف/ 97) تو از خدا بخواه خدا ما را بیامرزد. و اگر گفتند چون گاهی می گویند آقا پیامبر زنده بوده، حضرت یوسف زنده بوده، حضرت یعقوب زنده بوده است. جواب آن یک کلمه است. حیات برزخی است. شهید که زنده باشد، پیامبر زنده نیست؟ «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ» (آل عمران/ 169) شهید زنده است. بارها گفتیم مؤمن، غیرمؤمن همه زنده هستند. فقط از حیات دنیا منتقل به حیات برزخی می شویم.