توضیحاتی در مورد صبر در سیره ی عملی رسول اکرم (ص ) بفرمایید .
پاسخ- ای از همه ممکنات اقدم گفتار تو بر خرد مقدم ، ای میر امم امیر لولاک ای فخر بشر نبی اکرم ، ای شرف بندگان یزدان ای سرور سروان عالم ، خلاق جهان نموده وصفت گویند فرشتگان ثنایت ، بیگانه به درگاه خداوند هرکس که نگشت آشنایت ، لولاک ولاخلقت افلاک گفته است به وصف تو خدایت ،ای مبدا آفرینش خلق ای بهر نجات ما دعایت .
ما می خواهیم صبر را در سیره ی عملی پیامبر مطرح کنیم . در قرآن 103 واژه با آیه صبر داریم . ما بیست بار واژه صبر را در قرآن داریم که خطاب به پیامبر است . در سوره یهود آیه 115 می فرماید : صبر کنید ، اجرنیکوکاران زایل نمی شود. نگران مکر و نقشه های دشمنان نباش و صبر پیشه کن . سوره ی روم داریم : وعده های الهی حق است صبر برای او آسان می شود . درسوره لقمان هم دستور صبر را به پیامبر داریم .
در سوره ی غافر آیه 55 داریم که همه ی پیامبران سختی ها را تحمل کردند ، سوره ی معارج آیه5 هم داریم . گاهی خدا پیامبر را با سرگذشت پیامبر گذشته که برای رسالت شان سختی هایی زیادی را تحمل کرده بودند تسلی می داد . در سوره ی قلم داریم : صبر کن ، مثل یونس نباش ، او زود نفرین کرد و گرفتار سختی ها شد . اگر او تسبیح نمی گفت در شکم ماهی می ماند . همه ی پیامبران مقرب بودند ولی درجات انبیاء متفاوت است . این نمونه هایی از فرمان های صبر به پیامبر است. تمام صبرهایی که ما تابحال گفته ایم در درجات اعلا در زندگی پیامبر وجود داشته است . یکی صبر بر اذیت ها و آزارها . پیامبر فرمود : هیچ پیامبری به اندازه ی من اذیت نشد . پبامبر بر همه ی این اذیت ها صبر کرد . روایت داریم که پیامبر خدا در بازار مکه قدم می زد و دنبال دلهای آماده ای می گشت که آنها را به یکتا پرستی دعوت کند . فریاد می زد : قولوا لااله الاالله تفلحوا، ابولهب دنبال پیامبر می رفت و با سنگ به پای پیامبر می زد و می گفت که او کذاب است ، به حرفهای او گوش نکنید . وقتی پیامبر قلب آماده ای را پیدا می کرد و با او در مورد اسلام صحبت می کرد ، وقتی پیامبر از آنجا می رفت ابولهب به سراغ آن فرد می رفت و می گفت که به حرف او گوش نکن ، او مجنون است و ما مشغول درمان جنون او هستیم . من عموی او هستم و او را بهتر می شناسم . در داستان دیگر داریم که پیامبر مشغول طواف بود و به پیامبر دشنام دادند وعمامه ی پیامبر را پایین کشاندند و پیامبر را کشان کشان از مسجدالحرام بیرون بردند . وقتی پیامبر برای دعوت به دین اسلام به طائف رفته بودند . در هنگام برگشت مشرکین در دو صف نشسته بودند و از دو طرف پای حضرت را نشان می رفتند و سنگ می زدند . وقتی به پیامبر می گفتند که نفرین کنید .پیامبر می فرمود : من برای نفرین نیامده ام . پیامبر آنها را دعا می کرد و می فرمود : خدایا قوم من را هدایت کن . نزدیکترین نزدیکان پیامبر دشمن او بودند . با این حال پیامبر در برابر آنها صبر می کرد و آنها را دعا می کرد . اگر انسان باور بکند که در مقابل دید خدا هست صبر بر او آسان می شود . صبر بعدی صبر بر شماتت ها و سرزنش های دشمن بود . درسوره ی حجر آیه ششم می فرماید : به پیامبر مجنون می گفتند . گاهی یاران آن حضرت را سفیه و نادان می شمردند . وقتی می گفتند که به پیامبر ایمان بیاورید آنها می گفتند که یکسری افراد سفیه و نادان در اطراف او هستند . در سوره ی طور آیه سی می فرماید : ما منتظر مرگ تو هستیم . به پیامبر شاعر ،کاهن ،مجنون و ساحر می گفتند . زخم شمشیر خوب می شود ولی چیزی زخم زبان را درمان نمی کند . سوره یس آیه سی می فرماید : هر پیامبری می آمد مردم مسخره می کردند ولی پیامبران حسرت وغصه می خوردند . پیامبر آنقدر حسرت مسلمان نشدن کفار را خوردند که خدا در سوره ی فاطر آیه هشت می فرماید : پیامبر این قدر غصه نخور ،تو داری جان خودت را از دست می دهی . خداوند به پیامبر دلداری می داد . در شوره ی شعرا می فرماید : داری جان خودت را از دست می دهی که مشرکان ایمان نمی آورند ، آنها ایمان نمی آورند . پیامبر در برابر آزار و اذیت و شماتت ها فقط حسرت و غصه ی می خوردند . سوره ی کهف هم این را داریم . پیامبر در مقابل حرکتهای گسترده ی ایذائی دشمن صبر می کردند . صبر مفاهیم فراوانی دارد .گاهی پیامبر در برابر دشمنان می ایستاد که این شجاعت است . پیامبر سیزده سال در مکه بودند و تمام دشمنی ها و آزارها را تحمل کردند . بعد به مدینه حجرت کردند . باز دشمن او را تعقیب کرد و جنگ هایی بر او تحمیل کرد . پس پیامبر باز هم بر دشمن صبر کرد . ما از شجاعت علی درمیدان نبرد زیاد شنیده ایم . در نهج البلاغه در نامه ی نهم امیرالمومنین داریم : وقتی کار خیلی سخت می شد ما به پیامبر پناه می بردیم وادی از پیامبربه دشمن نزدیک نبود یعنی پیامبر در صف اول جنگ بودند . ایشان یک کوه صبر بودند . امیرالمومنین در جنگ بدر به معاویه فرمودند : تو ما را در روز بدر دیدی که ما به پیامبر پناه می بردیم . پیامبر در صف اول محکم می ایستاد . پس پیامبر در مقابل لشکر آنها هم صبر و ایستادگی کردند . صبر دیگر صبر اجتماعی و خانوادگی آن حضرت است . آیه اول تا پنجم سوره ی تحریم در مورد اذیت و آزراهایی که همسران پیامبر . پیامبر رازی را به همسرانشان می گفت . آنها نه تنها رازداری نمی کردند بلکه پیامبرراهم اذیت کردند . پیامبر نسبت به اذیت و آزار دوتن از همسران خودش به بیرون از مدینه رفتند و بسیار ناراحت بودند . قرآن به آنها می فرماید : اگر توبه کنید اینجا محل توبه است زیرا دلهای شما از حق منحرف شده است و اگر توبه نکنید و به اذیت و آزار ادامه بدهید خدا ، جبرئیل و بندگان صالح خدا با پیامبر هستند . این هم صبر پیامبر بر بداخلاقی های همسر بود . البته پیامبر همسران با وفایی هم داشتند . مثل خدیجه ی کبری که در سیزده سالی که پیامبر در مکه بودند یار و یاور پیامبر بودند . وقتی خدیجه از دنیا رفت، به فاصله ی کوتاهی ابوطالب هم از دنیا رفت . آن سال ، سال غم و اندوه برای پیامبر شد . پیامبر به حضرت خدیجه خیلی علاقه داشت و هر کس که نام خدیجه را می برد متاثر می شد .
سوال – سوره فصلت آیات 47 تا 54 را توضیح بفرمایید .
پاسخ – آیه 49 می فرماید: یکی از ویژگی های بد انسان این است که از اینکه چیزهای خیر از خدا بطلبد خسته نمی شود و اگر شری به او برسد ناامید می شود و همیشه می خواهد زندگی همان طور باشد که او می خواهد . می فرماید : وقتی به او رحمت می رسد می گوید این از خدا نیست اما وقتی سختی به او می رسد از خدا شکایت می کند و می گوید : معلوم نیست که قیامتی در کار باشد . وقتی موسی به قارون می گفت که زکات مال خودت را بپرداز ،قارون می گفت که این ثروت ها مال خودم است و معلوم نیست که قیامتی در کار باشد و من که در دنیا زندگی خوبی داشتم در قیامت هم زندگی خوبی خواهم داشت. سوره ی یونس آیه 12 می فرماید: وقتی انسان گرفتار می شود به دعا و نیایش می پردازد . وقتی ناراحتی او برطرف می شود گویا خدا را نمی شناسد .
سوال – در مورد صبر پیامبر بر مصیبت ها توضیحاتی بفرمایید .
پاسخ – پیامبر در طول نزدگانی مصیبت های سنگینی دیدند ولی بر همه ی این مصیبت ها صبر کردند . پیامبر در دوران کودکی پدر و مادرشان را از دست دادند. پیامبر فرزندی هجده ماهه ای بنام ابراهیم داشتند . او از دنیا رفت . پیامبر در تشییع جنازه ی او گریه می کرد . قبر او در قبرستان بقیع است . به پیامبران گفتند: مگر شما نگفتید صبر کنید . پیامبر فرمود : من نگفتم که گریه نکنید . پیامبر وقتی خدیجه را ازدست داد گریه های زیادی می کرد. پیامبر حتی تا پیایان عمرشان وقتی گوسفندی قربانی می کردند به دوستان خدیجه هم می دادند . پیامبر ،ابوطالب را در همان سال از دست داد . پیامبر اسم آن سال را سال حزن گذاشتند. پیامبر در جنگ بدر یکی از عموهایش بنام عبیده را از دست داد و در جنگ احد عمویش حمزه را از دست دارد . زندگی بیست و سه سال پیامبر همراه با سختی ها و گرفتاری ها بوده است . در جنگ احزاب وقتی پیامبر علی را به جنگ با عمربن عبدود فرستاد ، فرمود : خدایا در بدر عمویم عبیده را از من گرفتی و در جنگ احد عموی حمزه را از من گرفتی ، من را تنها نگذار وعلی را برای من نگه دارد. در جنگ ها عده ای از اصحاب پیامبر به شهادت می رسیدند و این داغ ها قلب پیامبر را آزرده می کرد . قلب پبامبرخیلی صبور بود . مشرکین می گفتند که چرا پیامبر بصورت فرشته نیامده است . الگوی انسان ها باید انسان باشد. اگر پیامبر یک چهره ی ملکوتی بود ،ما نمی توانستیم از او الگو بگیریم . خدا می فرماید: پیامبر الگوی خوبی برای شما است . یک بخش دیگر صبر پیامبر ، صبر بر طاعت بود . پیامبر اصحاب خودش را به عبادت دعوت می کرد ولی خودش مقدم بر همه بود و برای خودش هم استثنائی قائل نبود . عبادتهایی که بر ما مستحب است بر پیامبر واجب بود مثل خواندن نماز شب . ما برای خواندن نماز شب یازده رکعت نماز شب می خوانیم و بعد نماز صبح را می خوانیم . امام پیامبر می خوابیدند بعد بلند می شدند و چهار رکعت نماز شب می خواندند و دوباره استراحت می کردند و دوباره بیدار می شدند و چهار رکعت دیگر نماز شب می خواندند و برای سومین بار بیدار می شدند و سه رکعت باقی مانده را می خواندند و بعد نماز صبح را می خواندند . پس ایشان نماز شب را باعشق وعلاقه می خواندند . پیامبر رکوع و سجود طولانی داشتند . سوره ی طه آیا یکم می فرماید : پیامبر آنقدر خودش را به زحمت می انداخت که خدا گفت نیاز نیست برای عبادت این قدر خودت را به زحمت بیندازی . پیامبر باید الگوی ما در صبر باشد . اگر ما از دشمن آزار و اذیتی دیدیم باید تحمل کنیم و دربرابر دشمن مقاومت کنیم و اگر در خانه بداخلاقی از همسران دیدیم تحمل کنیم . ما نماز واجب را آنطور که خدا می پسندد انجام بدهیم .
امیرالمومنین در خطبه 197 نهج البلاغه لحظات پایانی زندگی پیامبر را اینطور نقل می کند : پیامبر در حالی از دنیا رفتند که سر پیامبر روی سینه ی من بود و سر حسن و حسین روی سینه ی پیامبر بود .( چیزی نباید روی سینه ی محتضر باشد که راحت تر جان بدهد ) من سر آن دو آقازاده را برداشتم ولی پیامبر گفت: بگذار حسن و حسین روی سینه ی من باشد تا آنها از من توشه بگیرند و من آنها را ببویم . فاطمه در کنار بستر نشسته بودند و گریه می کردند. پیامبر به فاطمه خبر داد که او اولین کسی است که به پیامبرملحق می شود.
روح هستی در میان بستر است لحظه های آخر پیامبر است
گاه گوید با حسن رازی مگو گاه بوسد از حسین زیر گلو
گاه گوید با غم و درد و محن غم مخور هستی من زهرای من
اولین کس تو به من ملحق شوی بعد من حامی دست حق شوی
از مهر کسی تسلی آن خسته جان نداد میخواست باعلی سوی مسجد رود
ولی میخواست تا که دهد جان به پشت در چون بی کسی علی دید جان نداد
هر قهرمان کند به نشان خود افتخار زهرا نشان خود به علی هم نشان نداد
مردم پیامبر را با اسم صدا می ردند ، سوره نور آیه 63 نازل شد : ای مردم رسول خدا را خوب صدا بزنید . پیامبر وارد خانه ی زهرا شدند ، ایشان به احترام این آیه صدا زدند: یا رسول الله . پیامبر فرمودند: چرا من را با کنیه صدا زنی ؟ تو به من بابا بگو ، وقتی تو به من بابا می گویی قلب من زنده می شود و خدا راضی تر است .
امیدواریم که خدا به همه ی ما توفیق عمل به سیره ی پیامبر را بدهد .