كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 27/12/92
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
هوا، هواي لطيفي است، طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق
هواي همهمه دارندابر و تندر و باران، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه
و من هواي تو را دارم
آقاي شريعتي: سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان، پيشاپيش فرا رسيدن بهار 93 را به همهي شما تبريك عرض ميكنم. انشاءالله اين ايام، ايام پر بركتي براي همه ما باشد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليكم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي حسيني قمي: عليكم السلام و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همهي بينندگان عزيز دارم.
آقاي شريعتي: سلامت باشيد. خيلي خوشحاليم كه خدمت شما در اين دكور بهاري سمت خدا هستيم و خوشحال هستيم كه برنامهي امروز را با احترام تقديم نگاه دوستان خوبمان ميكنيم. روزهايي كه خدمت حاج آقاي حسيني هستيم، ميدانيد كه در هفتههاي اخير حاج آقاي حسيني سيرهي علوي و مباحث مربوط به سيرهي اميرالمؤمنين(ع) را ارائه ميدهند و خيلي هم مورد استقبال دوستان خوبمان قرار گرفت، امروز هم خدمت شما هستيم. بحث شما را ميشنويم.
حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. من فقط اشاره كنم پيام بينندگان عزيز را كه ميديدم، يكي از بينندگان نوشته بود كه شما بايد خيلي خدا را شاكر باشيد كه در اين طرح جديد بحث از اميرمؤمنان و سيرهي اميرالمؤمنين نصيب شما شد. من هرچه خدا را شكر كنم، باز هم كم است. نميتوانيم سپاسگزار اين نعمت بزرگ الهي باشيم كه روزهاي سهشنبه انشاءالله هم خودمان و هم بينندگان مهمان سفرهي اميرالمؤمنين و نهجالبلاغه اين كتاب مظلوم آن حضرت و ناشناخته هستيم. انشاءالله كه خداوند اين توفيق را براي ما مستدام بدارد.
ما در بحث امروزمان پيرامون سيرهي اميرالمؤمنين(ع) به عدالت در زندگي حضرت اشاره ميكند. البته ميدانيد عدالت گاهي عدالت فردي است، گاهي عدالت اجتماعي است. حالا بحث امروز ما عدالت اجتماعي اميرالمؤمنين(ع) است. سخن را با يك داستاني آغاز ميكنم كه هم شيخ طوسي در امالي نقل فرمودند، و هم در شرح نهجالبلاغهي ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت و علماي اهل شيعه نقل شده است. خود نهجالبلاغه هم در خطبهي 295 اشارهاي به اين داستان شده است كه مقداري از اين خطبه را هم ميخوانيم.
داستان اين است كه اميرالمؤمنين(ع) دومين روز بيعت با حضرت، وقتي بعد از 25 سال خانهنشيني خلافت را پذيرفتند، روز دوم آمدند يك خطبهاي براي مردم خواندند. خطبه مفصل است، فرازهاي كوتاهي از آن را اشاره ميكنم. فرمودند: «إنما أنا رجل منكم لي ما لكم و علي ما عليكم» (شرح نهجالبلاغه/ج7/ص36) من يكي از شما هستم. «إنما أنا رجل منكم» من يكي از شما هستم. هرچه براي شما هست، براي من هم هست. هر قانوني براي شما محدوديتي ايجاد ميكند، براي من هم ايجاد ميكند. هيچ تبعيضي، هيچ چيز اضافهاي، تفاوتي به هيچ وجه براي من نسبت به شما نيست. اين كلام خيلي زيباست، يك حاكمي در اوج قدرت، در خطبهي اولي كه ميخواهد با مردم صحبت كند، ميگويد: «إنما أنا رجل منكم» خيلي حرف است. ما اگر روي همين كلمه تا آخر فرصت امروز صحبت كنيم، باز مجال هست. ولي ميخواهم با عجله كل بحث را تقديم كنم. ميفرمايد: در مسائل حكومتي من مثل شما هستم. من يكي از شما هستم. مقام اميرالمؤمنين(ع) جاي خود، موقعيت جاي خود، علم و دانش جاي خود، خلافت جاي خود است. ولي در مسائل حكومتي «رجل منكم» من يكي از شما هستم. هرچه براي شماست، براي من هم هست. اگر قانوني شما را محدود ميكند، مرا هم محدود ميكند.
مورد دوم فرمودند: نسبت به بيتالمال هم «المال مال الله يقسم بينكم بالسوية» (شرحنهجالبلاغه/ج7/ص36) از اين به بعد بيتالمال به عدالت بين همه تقسيم ميشود، و هيچ تفاوتي بين كسي وجود ندارد. اين روز دوم حضور حضرت در مسألهي خلافت هست ومهمترين مسأله در زندگي اميرالمؤمنين(ع) كه ميدانيد سنگينترين چالش هم براي حضرت ايجاد كرد، همين مسأله بود. «المال مال الله يقسم بينكم بالسوية».
مسألهي سوم خيلي جالب است. يك عدهاي حتماً خواهند گفت: آقا «بالسوية» يعني چه؟ پس ما كه در بدر بوديم، ما كه در احد بوديم، ما كه سابقهي ايمان داريم، ما كه سابقهي هجرت داريم، ما كه سابقهي جهاد داريم، ما جزء مجاهدين هستيم. ما جزء رزمندگان هستيم، ما جزء اول مؤمنين هستيم. ما جزء سابقين هستيم. مهاجر و غير مهاجر يكي، مجاهد و غير مجاهد يكي، آن كه سبقت داشته، احدي و بدري و ديگران يكي، فرمودند: شما در تقسيم بيت المال فرقي نداريد.
من از اينكه اين روايتها را به عجله ميخوانم، ناراحت هستم. ولي چارهاي نيست. فرمودند: «و للمتقين عند الله غدا أحسن الجزاء» پرهيزگاران، آنهايي كه تقواي بيشتري دارند، خدمت بيشتري كردند، جهاد بيشتري انجام دادند، سبقت در ايمان داشتند، در بدر و احد بودند، اولين مؤمنين بودند، پاداششان فردا با خداست. اما اينجا چيزي اضافه نيست. «غدا أحسن الجزاء» بهترين پاداش را هم خدا به آنها ميدهد، ولي فردا در قيامت ميدهد. فردا نياييد بگوييد: آقا پس ما چه؟ ما در احد و احزاب بوديم. اول مؤمن و دوم مؤمن و سوم مؤمن ندارد.
نكتهي چهارم فرمودند: همهي شما فردا بياييد، بنا است بيتالمال تقسيم شود، آنچه در بيتالمال موجود است، حضرت محاسبهاي به ابي رافع كرده بودند كه متولي بيتالمال بود، فرمودند: فردا به همه نفري سه دينار بده. همه نفري سه دينار! فردا بنا شد تقسيم شود. چند اعتراض شد. يكي از معترضين كسي به نام «سهل بن حنيف» است. يك جواب قشنگي حضرت به او داد. گفت: «يا أمير المؤمنين هذا غلامي بالأمس و قد أعتقته اليوم» (شرحنهجالبلاغه/ج7/ص37) اين آقا را ميبيني، اين تا ديروز بردهي من بوده است. امروز آزادش كردم. تكليف ما چيست؟ حضرت فرمود: به تو و غلامت نفري سه دينار ميدهم! هردو يكسان و هيچ فرقي ندارد. «نعطيه كما نعطيك» گفت: آقا ديروز آزاد شده است. من امروز او را آزاد كردم. فرمودند: فرقي ندارد.
اعتراض دوم پنج نفر معترض بودند كه اينها براي خودشان عناوين و عنواني داشتند، طلحه، زبير، مروان، عبدالله بن عمر، سعيد بن عاص. عرض كردم داستان را هم ابن ابي الحديد كه از علماي اهل سنت هستند، و شرح نهجالبلاغهاش را چند بار اشاره كرديم، شيخ طوسي در امالي مفصل نقل كرده است. اين پنج نفر اعتراض داشتند. حضرت آمدند روز بعد وقتي صداي اعتراض اينها را شنيدند يك خطبهي ديگري خواندند، من آن خطبه را ديگر نميگويم، دو ركعت نماز خواندند، بعد از دو ركعت نماز به طلحه و زبير فرمودند: بياييد ببينيم حرف شما چيست؟ از اينجا به بعدش در خود نهجالبلاغه هست. عزيزان خطبهي 205 نهجالبلاغه را اگر ملاحظه كنيد، طلحه و زبير گفتند: ما دو اشكال به شما داريم. ايراد اول اينكه منظور شما از «بالتسوية» چيست؟ يعني چه كه من مساوي بين همه تقسيم ميكنم؟ اين كار معنا ندارد. ايراد دوم اينكه چرا با ما در امور مشورت نميكنيد؟ ما «بالتسوية» را قبول نداريم. براي چه با ما مشورت نميكنيد؟
حضرت فرمودند: من چند سؤال از شما دارم. «أَ لَا تُخْبِرَانِي أَيُّ شَيْءٍ كَانَ لَكُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ» (شرحنهجالبلاغه/ج11/ص7) حقي شما پيش من در بيتالمال داشتيد كه من آن حق را به شما نداده باشم؟ حق شما را به ديگران داده باشم؟ فرمود: چيزي از بيتالمال براي خودم برداشتم؟ گفتند: نه! فرمودند خوب اين در بحث تقسيم، اما مشورت! آيا تا امروز كه من امور خلافت را متصدي شدم، آيا جايي اشتباهي كردم، مشكلي داشتم؟ «أَخْطَأْتُ» خطايي داشتم كه نيازي به مشورت با شما داشته باشم؟ چه نيازي به مشورت داشتم؟ فرمودند: ميدانيد «وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ» به خدا قسم هيچ رغبت و ميلي به خلافت ندارم. «وَ لَا فِي الْوَلَايَةِ إِرْبَةٌ» هيچ علاقه و احتياجي به خلافت ندارم. شما مرا دعوت كرديد، «وَ لَكِنَّكُمْ» آن جمعيتي كه خود حضرت در نهجالبلاغه ميفرمايند: به حدي جمعيت زياد بود كه نزديك بود حسنين (امام مجتبي و سيد الشهداء) زير دست و پا از بين بروند. فرمود: مردم اصرار كردند. من ميلي نداشتم. رغبتي نداشتم.
من ميخواهم به اين دو مسأله اشاره كنم. در بحث مشورت، مسألهاي پيش نيامده كه چيزي بر من مخفي باشد. چون ميدانيد حرف اينها چه بود؟ مشورت در چه ميخواستند؟ اولاً اميرالمؤمنين(ع) كسي بود كه ميفرمودند: «سلوني قبل أن تفقدوني» (شرحنهجالبلاغه/ج2/ص286) اينها اميرالمؤمنين را نشناخته بودند. يا اگر ميشناختند بهانهگيري ميكردند. كسي كه ميگويد: من راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين بلد هستم، با چه كسي مشورت كند؟ ثانياً مشورت براي چه؟ تازه اول بسم الله است. مسلّمات احكام داريم، اينها مشورتي نيست. من با شما مشورت كنم كه بيتالمال را چگونه تقسيم كنم؟ احكام الهي روشن نيست؟ فرض بفرماييد در يك مسألهي جزئي ميخواهيم يك تصميمي بگيريم. پيامبر هم با اصحابشان مشورت ميكردند. به هر دليلي كه حالا بزرگان فرمودند، انگيزههاي پيامبر در اين مشورت چه بوده است؟ در جنگ احد مشورت كرد كه آقا در مدينه بمانيم، يا بيرون مدينه برويم؟ اما الآن چنين مسألهاي پيش نيامده است. احكام مسلّم الهي است. تقسيم بيتالمال است، حكمش خيلي روشن است. براي چه بايد با شما مشورت كنم؟ كجا من درماندهام؟ كجا جهلي داشتم؟ كجا خطايي داشتم كه نياز به مشورت با شما داشته باشم؟
اما مسألهي تقسيم؛ حضرت فرمود: «وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَة» (شرحنهجالبلاغه/ج11/ص7) اين جمله خيلي زيباست. خود ابن ابي الحديد اين داستان را اينطور نقل ميكند. و آن اينكه مردم حدود بيست و چند سال به يك برنامهاي عادت كرده بودند، اين از زمان خليفهي دوم شروع شد. زمان خليفهي اول هم نبوده، ابن ابي الحديد ميگويد: زمان خليفهي دوم، خليفهي دوم چند امتياز بين افراد قائل بود. ميگفت: كساني كه سبقت در اسلام داشتند، بايد سهمشان بيشتر باشد. آنهايي كه روزهاي اول مسلمان شدند.
دوم اينكه مهاجر بر انصار بايد ترجيح داشته باشد. به مهاجرين بيش از انصار از بيتالمال ميداد. در بين مهاجرين، مهاجر قريش را بر غير قريش ترجيح ميداد.
حر را بر عبد ترجيح ميداد. اين چهار امتياز و چهار فاصله را ايجاد كرده بود. ابن ابي الحديد نقل ميكند كه خليفهي دوم به خليفهي اول هم گفت شما اين كار را انجام بده. كساني كه زودتر اسلام آوردند بايد مقدم باشند. كساني كه مهاجر بودند، مقدم باشند. كساني كه مهاجر از قريش بودند، مقدم باشند. حر مقدم باشد. بايد سهمش از بيتالمال بيشتر باشد. خليفهي اول گفت: نه! من همانطور كه پيغمبر تقسيم مي كرده، عمل ميكنم. ولي خليفهي دوم اين كار را كرد. خليفهي سوم اين كار را كرد. مردم 22 سال اينگونه عادت كرده بودند. اميرالمؤمنان به اين 5 نفر مخصوصاً به طلحه و زبير فرمود: «وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا» ميگوييد چرا من از خلفاي قبل از خودم پيروي نميكنم؟ «فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي» رأي خودم نيست. من به سنت پيامبر عمل كردم. بگوييد پيامبر چه ميكرد؟ ميگوييد: پيامبر فصلهاي اين تبعيضهايي كه شما مد نظرتان هست و انتظار داريد، انجام ميداده يا انجام نميداده است؟ اين مورد اول است. اولين مسأله براي اميرالمؤمنين(ع) شروع شد. چالش اول تقسيم بيتالمال بود.
يك وقت كسي به ذهنش نيايد، آقا خوب راست ميگويند و حرف خوبي است. كسي كه سبقت بيشتري در اسلام داشته، كسي كه در جبههها حضور داشته، كسي كه در بدر و احد حضور داشته، اينها بايد مزد بيشتري بگيرند، حضرت فرمود: نه! «و للمتقين عند الله غدا أحسن الجزاء» آنها را نديده نميگيريم ولي پاداششان پيش خداست. آن كسي كه زودتر اسلام آورده، آن كسي كه در بدر و احد حضور داشته است، در ميدان نبرد حضور داشته است، براي خدا حضور داشته است. لله براي بيتالمال و پاداش حضور داشته است. البته بحث تقسيم غنايم بحث ديگري است، اما بيتالمال است كه بنا است مرتب داده شود، شما چه فرقي داريد؟ ايمان زودتر، جهاد بيشتر، مهاجر هستيد، هجرت كرديد، عدهاي هجرت نكرده بودند، «و للمتقين عند الله غدا أحسن الجزاء» اين سنت الهي و فرمان پيامبر است.
مورد دوم كه باز خيلي قابل توجه است، در همين روزهاي اول اميرالمؤمنين (ع) بيشتر كارگزاران خليفهي قبلي را بركنار كردند. شايد يك چند نفري باقي ماندند. عمدهي كارگزاران، فرمانداران، استانداران خليفهي قبل را بركنار كردند. خوب يكي از اينها معاويه است. معاويه در شام و در قلمرو گستردهي شام است. معاويه گفت: من با علي(ع) بيعت نميكنم مگر اينكه اول مرا بر اين پست ثابت كند و بگويد: من باز هم هستم. وگرنه من بيعت نميكنم. حضرت فرمودند: نه! نميپذيرم. يك كسي از سر خيرخواهي آمد به اميرالمؤمنان گفت: يا علي «كَيْمَا تَتَّسِقَ عُرَى الْأُمُور» (بحارالانوار/ج32/ص386) گفت: آقا شما سياست داشته باش. چرا سياست نداري؟ فعلاً بگو معاويه باشد. يك چند صباحي باشد، شما تازه به خلافت رسيديد. پايههاي حكومت شما مستقر شود، بعد معاويه را عزل كن.
اينكه اميرالمؤمنين(ع) جاودانه مانده است، براي همين است. عدل اميرالمؤمنان(ع) هيچ مصلحتي را نميبيند. حضرت از كسي كه ميخواست نظر خيرخواهي بدهد، سؤال كردند. حضرت فرمودند: به من بگو: «أَتَضْمَنُ لِي» (بحارالانوار/ج32/ص386) ميگويي: من الآن معاويه را تثبيت كنم؟ ضمانت ميدهي من در اين فاصله زنده بمانم؟ گفت: آقا من چه تضميني ميتوانم بكنم؟ فرمود: من جواب خدا را چه بدهم؟ اگر معاويه حتي بر دو نفر بخواهد حكومت كند، تا چه رسد به حكومت گستردهي شام!
مورد سوم باز جالب است. هم ابن ابي الحديد در شرح نهجالبلاغه نقل كرده است، هم ديگران نقل كردند. اميرالمؤمنين(ع) يك روز با مالك اشتر درد دل كردند. مالك يار صميمي اميرالمؤمنين(ع) بود. به خاطر همين عدالت حضرت خيلي از ياران امام فرار ميكردند، وقتي فرار ميكردند، كجا ميرفتند؟ نزد معاويه ميرفتند. خيلي از ياران حضرت فرار ميكردند. آنجا همه چيز بود. آنجا تبعيض مهم نبود، اصلاً معاويه دنبال اين ميگشت، يك كسي به شام پناهنده شود. خيلي برايش مهم بود. از اصحاب پيامبر، ياران پيامبر، مدينهايها، ياران اميرالمؤمنين، يك نفر هم پناهنده شود خيلي برايش مهم بود. يك روز اميرالمؤمنين(ع) با مالك اشتر درد دل كرد. فرمودند: چرا ياران ميروند؟ چرا خيليها فرار ميكنند؟ چرا به معاويه پناهنده ميشوند؟ مالك هم گفت: خيلي روشن است. «أنت تأخذهم بالعدل» (شرحنهجالبلاغه/ج2/ص197) اين عدالتي كه شما داري، آنها تحمل ندارند.
اميرالمؤمنان(ع) جواب زيبايي دارد. حضرت فرمودند: قرآن كريم آيهي 46 سورهي فصلت ميفرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها» (فصلت/46) آن كسي كه براي خدا كار ميكند، خدا مزدش را ميدهد. اميرالمؤمنان(ع) تا آخرين نفس ايستاده است ولي وقتي با مالك درد دل ميكند، فرمود: «و أنا من أن أكون مقصرا فيما ذكرت أخوف» (شرحنهجالبلاغه/ج2/ص197) من هنوز نگران هستم كه نكند در عدالت كوتاهي كرده باشم. تو به من ميگويي: جرم تو عدالت تو است؟ عدالت است كه فرار ميكنند و به طرف معاويه پناه ميبرند. من نگران هستم كه نكند در عدالت كوتاهي كرده باشم.
اين خيلي مهم است كه انساني روز اول خطبه بخواند، روز دوم خطبه بخواند. حرفهايش را از روز اول بزند. هيچ مصلحتي در مسألهي عدالت به خرج ندهد، تازه نگران باشد كه نكند كوتاهي كرده باشم!
مطلب چهارم يك داستان بسيار آموزنده است كه واقعاً اگر در زندگي اميرالمؤمنين نبود، جز همين گزارش در عدالت حضرت شايد كافي بود. اين داستان را همه نقل كردند. يك بانوي بزرگواري به نام «سودهي همدانيه» است. اسم اين بانو در تاريخ آمده است. يك روز او نزد معاويه رفت شكايتي كند. فرق نور و ظلمت را ببينيد. عظمت نور را بخواهد پي ببرد، ظلمت را كنارش بگذارد، بهتر ميفهمد. اين بانو از ارادتمندان اميرالمؤمنين(ع) است. در زمان حكومت اميرالمؤمنين جز ياران حضرت بود، بعد از شهادت اميرالمؤمنين يك كاري پيش آمد، نزد معاويه رفت. وقتي نزد معاويه رفت، معاويه او را شناخت. گفت: تو همان زني نيستي كه در جنگ صفين شعرهاي حماسي براي تشويق ياران اميرالمؤمنين ميگفتي؟ اين زن شاعره بوده است و شعرهاي خيلي زيبايي هم دارد. گفت: تو همان زن هستي؟ گفت: بله! من هستم و افتخار هم ميكنم. «و الله ما مثلي من رغب عن الحق» (بلاغاتالنساء/ص47) من از آن حقي كه بوده برنگشتم. گفت: براي چه اين كار را كردي؟ گفت: محبت اميرالمؤمنين(ع) و حقانيتي كه در زندگي و روش اميرالمؤمنين ميديدم. گفت: حال از ما چه ميخواهي؟ تو يار علي هستي، زن شاعره، در جنگ، اينجا چه ميكني؟ گفت: شكايت دارم. گفت: از چه كسي؟ گفت: از كسي كه شما فرستادي. شخصي به نام «بُصر بن ارتات» نامش در تاريخ آمده است. جلاد خون آشامي است كه او هم خيليها را كشته است. وارد يك شهر كه ميشد به كشتار جمعي از ياران اميرالمؤمنين و ارادتمندان ايشان ميپرداخت. يكي از جرمهاي معاويه هم همين است كه ما يك موقع در تاريخ هم اشاره كرديم. بُصر وقتي وارد يك منطقهاي ميشد، همه را ميكشت. اين زن گفت: بصر به منطقهي ما آمده است. «فقتل رجالي و أخذ مالي» (بلاغات النساء/ص48) مردان ما را ميكشد و اموال ما را غارت ميكند. من يك تنه به شكايت آمدم. يا او را بركنار كن، يا اينكه خودمان ميدانيم با او چه كنيم؟ معاويه خيلي نارحت شد. گفت: «تهددني» مرا تهديد ميكني؟ و اين جمله را هم اضافه كرد و گفت: ميخواهي تو را سوار يك مركب همواري كنم و با سختي نزد بصر ببرند و بگويم آنجا مجازاتت كنند؟ تا اين جمله را گفت، گزارش تاريخ اين است. اين زن «سوده همدانيه» شروع به گريه كرد. معاويه فكر كرد، ترسيد. ديد دارد يك شعري را ميخواند. گفت: «صلى الإله على جسم تضمنه قبر فأصبح فيه العدل مدفونا» درود خدا بر كسي كه وقتي بدنش را به خاك سپردند، عدالت را به خاك سپردند. گفت: منظور تو چه كسي است؟ گفت: منظورم علي بن ابي طالب است. گفت: براي چه اينطور ميگويي؟ گفت: معاويه من امروز آمدم به تو ميگويم: والي تو مردان ما را ميكشد، اموال ما را غارت ميكند، تو مرا تهديد ميكني، ميگويي: تحويل همان والي ميدهم. به خدا قسم يك روز مسجد كوفه رفتم. به اميرمؤمنان(ع) شكايتي داشتم. شكايت از كسي كه اميرالمؤمنان براي جمع آوري زكات فرستاده بود. ظلمي كه اين مرد به ما كرده بود اين بود كه در گرفتن زكات مراعات نميكرد. چون خود اميرالمؤمنان در نامهي 25 نهجالبلاغه به كساني كه براي گرفتن زكات ميرفتند، سفارش ميكردند.
حضرت ميفرمودند: اينطور نباشد كه شما مجبور كنيد مثلاً اگر ميخواهيد گوسفند زكات بدهيد، آن كسي كه مأمور است براي گرفتن گوسفندها نرود. فرمودند: در اختيار خودشان بگذاريد. فرمودند: اگر 320 گوسفند دارد، دو قسم كنيد. 160 گوسفند ميشود. بگو: شما كدام را ميخواهي برداري؟ يك نيمه را انتخاب ميكند. اين نيمه را دوباره نصف كن. 80 تا ميشود. بگو: شما كدام را ميخواهي برداري؟ آن هشتاد تا را دو نيمه كن. بگو: شما كدام را ميخواهي؟ بگذار با ميل خودش و آزادانه بدهد. شما خوبهايش را جدا نكن.
اين زن به معاويه گفت: معاويه من رفتم به اميرالمؤمنين(ع) شكايت كنم كه اين كسي كه شما فرستادي، خوبهايش را جدا ميكند. زكات ميگيرد، ولي خوبهايش را برميدارد. مگر ايشان بنا نيست به اين شكل تقسيم كند؟ ميگويد: وقتي من وارد مسجد كوفه شدم، «فوجدته قائما يصلي» اميرالمؤمنان براي نماز ايستاده بود. تا نگاهشان به من افتاد كه يك زن وارد شده است، «انفتل من صلاته» به نماز نايستاد. تكبيرة الاحرام نگفت. «ثم قال لي برأفة و تعطف» (بلاغات النساء/ص48) با مهرباني به من گفت: براي چه اينجا آمدي؟ چه مشكلي داري؟ من جريان را گفتم. گفتم: مأمور شما با ما خوب عمل نميكند. «فبكى» اميرالمؤمنين شروع به گريه كرد. زانوهايش سست شد و نشست. سر به آسمان برد. گفت: «اللهم إنك أنت الشاهد علي و عليهم» خداي تو شاهد هستي بر من و بر مأموريني كه فرستادم. «أني لم آمرهم بظلم» خدايا تو ميداني من اينها را براي ظلم كردن نفرستادم. «بظلم خلقك و لا بترك حقك» خدايا تو شاهد باش كه من براي ظلم كسي را نفرستادم. نماز نخواند و در محراب نشست. يك پوستي را درآورد كه نوشتهاي را بنويسد. نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم. بعد از يك سري آيات قرآن به آن مأمور نوشتند: «إذا قرأت كتابي» وقتي اين نامه بدست تو ميرسد، «فاحتفظ بما في يديك» هرچه جمع آوري كردي، نگه دار. تا مأمور ديگري بفرستم از تو تحويل بگيرد. تو را عزل كردم. مأموري كه با مردم اينگونه در گرفتن زكات رفتار كند، عزل ميكنم!
معاويه من امروز آمدم به تو ميگويم: بُصر اموال ما را غارت كرده و آدم ميكشد، تو مرا تهديد ميكني. به علي فقط همين يك جمله را گفتم. گفتم: مأمور تو خوب رفتار نميكند و در گرفتن زكات خوبها را جدا ميكند. گريه كرد، نشست، نامه نوشت و مأمورش را بركنار كرد. «صلى الإله على جسم تضمنه قبر فأصبح فيه العدل مدفونا» گفت: وقتي اميرمؤمنان را به خاك سپردند، عدالت را دفن كرد.
معاويه گفت: خوب همين چيزها بوده كه علي بن ابي طالب به شما جرأت داده و شما جري شديد بياييد در برابر حاكمها بايستيد. اينكه يك زن بيايد در برابر معاويه اينطور محكم صحبت كند، معاويه گفت: همين است. آن رفتار علي بوده، كه به شما جرأت داده در برابر حاكمان بايستيد. معاويه تحت تأثير قرار گرفت. گفت: عيبي ندارد، بنويسيد از اين چه گرفتند، اموالش را به او بدهند. سوده همدانيه گفت: اموال مرا بدهند! اموال همهي مردم را بايد بدهند. گفت: تو با آنها چه كار داري؟ گفت: «هي و الله إذن» واقعاً اينها تربيت شدگان مكتب اميرالمؤمنين(ع) هستند. خير را براي خودمان نخواهيم. نگويم: فقط من! مشكل من حل شد. گفت: نه! اين ظلم به قوم من است. يا به همه يا به هيچكس! من براي خودم اينجا نيامدم. «إن لم يكن عدلا شاملا» اگر عدل شامل همه ميشود بسم الله و الا من سهم خودم را هم نميخواهم. معاويه مجبور شد و گفت: بگوييد به همهي كساني كه در منطقهي اين زن هستند، اموالشان را برگردانند.
در حالت اميرالمؤمنين(ع) ميگويند: اميرالمؤمنين در محراب عبادت به خاطر عدالتش به شهادت رسيد. اگر از روز اول كوتاه ميآمد، كمي كوتاه ميآمد، به قول آنهايي كه گاهي از سر خيرخواهي حرف ميزدند، صبر كن تا پايههاي قدرتت محكم شود. يك كمي كوتاه ميآمد، همه چيز حل ميشد. شهيد محراب نميشد. اما اميرمؤمنان حاضر است شهيد محراب باشد ولي حرف عادلانهاش در تاريخ بماند.
آقاي شريعتي: آقا بسيار ممنون و متشكرم. در زيارت نامهي حضرت ميخوانيم كه حضرت ميزان اعمال هستند، چقدر خوب است در اين خلوتهايمان يك خطكشي بگذاريم ببينيم فاصلهي ما با حضرت چقدر است و انشاءالله روز به روز اين فاصله كم و كمتر شود به بركت نام اميرالمؤمنين و آيات نوراني كه تا لحظات ديگر به محضر آن مشرف خواهيم شد. قرار روزانهي امروز ما صفحهي 33 مصحف شريف آيات 211 تا 215 سورهي مباركهي بقره تلاوت ميشود. باز ميگرديم در كنار شما خواهيم بود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«سَلْ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَاهُم مِّنْ ءَايَةِ بَيِّنَةٍ وَ مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(211) زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيرِْ حِسَابٍ(212) كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَينَْ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ(213) أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتهُْمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُواْ حَتىَ يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتىَ نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ(214) يَسَْلُونَكَ مَا ذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيرٍْ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيرٍْ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(215)»
ترجمه آيات:
«از بنى اسرائيل بپرس كه ايشان را چه آيات روشنى داديم. هر كس كه نعمتى را كه خدا به او عنايت كرده است دگرگون سازد، بداند كه عقوبت او سخت است. (211) براى كافران زندگى اينجهانى آراسته شده است و مؤمنان را به ريشخند مىگيرند. آنان كه از خدا مىترسند در روز قيامت بر فراز كافران هستند، و خدا هر كس را كه بخواهد بىحساب روزى مىدهد. (212) مردم يك امّت بودند، پس خدا پيامبران بشارتدهنده و ترساننده را بفرستاد، و بر آنها كتاب بر حق نازل كرد تا آن كتاب در آنچه مردم اختلاف دارند ميانشان حكم كند، ولى جز كسانى كه كتاب بر آنها نازل شده و حجّتها آشكار گشته بود از روى حسدى كه نسبت به هم مى ورزيدند در آن اختلاف نكردند. و خدا مؤمنان را به اراده خود در آن حقيقتى كه اختلاف مىكردند راه نمود، كه خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مىكند. (213) مىپنداريد كه به بهشت خواهيد رفت؟ و هنوز آنچه بر سر پيشينيان شما آمده، بر سر شما نيامده؟ به ايشان سختى و رنج رسيد و متزلزل شدند، تا آنجا كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند، گفتند: پس يارى خدا كى خواهد رسيد؟ بدان كه يارى خدا نزديك است. (214) از تو مىپرسند كه چه انفاق كنند؟ بگو آنچه از مال خود انفاق مىكنيد، براى پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و رهگذران باشد، و هر كار نيكى كه كنيد خدا به آن آگاه است. (215)»
آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خيلي خوشحال كه خدمت شما هستيم. اشارهي قرآني امروز را حاج آقاي حسيني بفرمايند.
حاج آقاي حسيني: اين آيهي پاياني كه تلاوت شد، «يَسَْلُونَكَ مَا ذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيرٍْ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ» ببينيد مقدم بر همه چيز، انفاق بر والدين است. بعد اقربين و خويشاوندان است، بعد يتيمان و مساكين و بعد ابن سبيل است، كساني كه درماندهي راه هستند. يادتان باشد بحث وصيت را قبلاً مفصل گفتيم. والدين و پدر و مادر واجب النفقهي ما هستند. همانطور كه 1- همسر واجبالنفقهي ما هستند، 2- والدين واجب النفقهي ما هستند. 3- اولاد ما حتي اگر ازدواج كرده باشند، حتي اگر پنجاه سال ازدواج كرده باشند، نيازمند هستند، واجبالنفقهي ما هستند. والدين هم اگر نيازمند هستند، واجب النفقه هستند.
آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. دو خبر كه ديروز هم عرض كردم و امروز هم باز يادآوري ميكنيم، حاج آقاي حسيني اتفاقي كه امسال در برنامهي سمت خدا افتاده است، در ايام نوروز هم مهمان مردم خوب ما خواهد بود. برنامهي بهاري را تقديم دوستان ما خواهد كرد. با اين تفاوت كه ما پنجشنبه و جمعهها هم برنامه خواهيم داشت و اين اتفاق خوبي است. برنامه سمت خدا در ايام نوروز 93 در مسير احياي ارزشهاي فاطمي گام خواهد برداشت. و انشاءالله اين را هم به فال نيك ميگيريم. نكتهي دوم اينكه فايلهاي متني برنامهي سمت خدا از ابتدا تا كنون با حضور همهي كارشناساني كه ما توفيق داشتيم در خدمت آنها باشيم، با قابليت استفاده بر روي گوشيهاي تلفن همراه و تبلتهاي سيستم عامل اندرويد قابل نصب هست، و انشاءالله استفاده كنيد. باز هم جا دارد من بسيار بسيار تشكر كنم از دوستان خوبي كه اين شرايط را فراهم كردند تا بينندههاي خوب سمت خدا بتوانند از اين فرصت استفاده كنند و از محتوا و متن برنامهي سمت خدا به هر شكل ممكن استفاده كنند. اگر نكتهاي هست حاج آقا بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: ميخواستم يادآوري كنم كه بينندگان عزيز حتماً يادشان است ما از سيرهي نبي مكرم اسلام به سيرهي اميرالمؤمنين رسيديم. در سيرهي نبي مكرم اسلام اگر يادتان باشد، گفتيم پيامبر خدا در مجلسي بودند، عدهاي در جلسه بودند، در جلسه جا نبود. چند نفر از كساني كه در جنگ بدر حضور داشتند، آمدند. چون جا نبود روي پا ايستادند. پيامبر خدا به اين جمعيتي كه نشسته بودند و جمعيتي كه غير بدري بودند، به تعدادي كه از بدريها سرپا بودند، فرمودند: «قُم يا فلان و يا فلان» فرمودند: شما بلند شويد، بدري بنشيند. يعني پيامبر خدا تكريم مجاهد بدري را، تكريم رزمندهاي كه سبقت داشته، روز اول در غربت اسلام آمده است، وظيفهي مسلّم يك جامعهي ديني ميداند.
يعني يك جامعه بايد يادش باشد، پيامبر خدا اين سيرهاش تا روز آخر بدري را تكريم ميكرد. اما اگر همين بدري طلحه و زبير شد، همين بدري آمده از اميرالمؤمنين(ع) اضافه ميخواهد، زيادهخواهي دارد، قطعاً اميرالمؤمنين در برابرش ميايستاده و به هر قيمتي ميايستد.
الآن در آستانهي سال جديد خيليها راهيان نور هستند. چرا مردم آنجا ميروند؟ براي چه ميروند؟ ساليان سال از دفاع مقدس گذشت، اما امكان ندارد مردم يادشان برود. خاكي را كه يك رزمندهاي روي آن خاك افتاده، آن خاك را ميبوسند و بر چشم ميمالند. بارها اينجا گفتيم و به نظر من هنوز هم كه هنوز است ما خيلي فاصله داريم تا آن دِيني را كه نسبت به رزمنده داريم، ادا كنيم. اگر جامعهاي فضيلتها را فراموش كرد. جهاد را فراموش كرد، تقوا را فراموش كرد، جانباز و رزمنده از يادش رفت، بايد يادمان باشد كه پيامبر فرمود: بلند شويد مجاهد بدري بنشيند! اما از آن طرف هم اگر طلحه پيدا شد، زبير پيدا شد، مروان پيدا شد، كساني كه آمدند ميگويند: يا علي! حق ادارهي حكومت نداري مگر با مشورت ما. در برابر زيادهخواهيها حضرت مسلّماً ايستادند.
آقاي شريعتي: من باز هم يادآوري كنم هديهي نوروزي سمت خدا به يمن نام حضرت فاطمه زهرا(س) اين اتفاق خوب افتاد، و دوستان خوب ما ميتوانند كليهي فايلهاي متني برنامهي سمت خدا را از ابتدا تا كنون با قابليت جستجو با حضور تمام كارشناساني كه ما خدمتشان بوديم، براي استفاده در گوشيهاي همراه و تبلتها كه سيستم عامل اندرويد هست به سايت ما مراجعه كنيد. samtekhoda.tv3.ir مراجعه كنند. آنجا ميتوانيد اين را دريافت كنيد و بهرهمند شويد.
حاج آقاي حسيني: من يك نكته را در ادامهي اين بحث اضافه كنم. اميرالمؤمنين(ع) در نامهي 27 زيبا فرمودند. سعادتي است كه ما و بينندگان عزيز مهمان سفرهي اميرمؤمنان باشيم. من تقاضايي از محضر بينندگان دارم و اينكه تقريباً سه هفته مراكز علمي، فرهنگي تعطيل است. كشور يك مقدار زيادي تعطيل است. برنامهريزي كنيم. با نهجالبلاغه انس بگيريم. واقعاً نهجالبلاغه مظلوم است. شخصيتي مثل شهيد مطهري(ره) در مقدمهي سيري در نهجالبلاغه ميگويند: من سطح حوزه را تمام كردم. الآن سطح حوزه تقريباً هشت سال، ده سال طول ميكشد. بعد از اينكه سطح حوزه را تمام كردم، نهجالبلاغه هم شنيده بودم، بعضي از خطبهها و مواعظش را از گويندگان شنيده بودم ولي يك بزرگي دست من را گرفت و با دنياي نهجالبلاغه آشنا كرد. ايشان عاشق آن بزرگ و بزرگوار بود. از او به يك فقيه، يك اديب، يك طبيب، يك حكيم، به يك عالم رباني تعبير ميكند. مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي شيرازي(ره) كه به تعبير شهيد مطهري ايشان با نهجالبلاغه زندگي ميكرد. نفس ميكشيد. وقتي خطبههاي نهجالبلاغه را ميخواند، سيلاب اشك بر گونههايش جاري بود. ارادت شهيد مطهري به اين بزرگوار عجيب است. ميگويد: ايشان دست مرا گرفت، بعد از اينكه ده سال از تحصيلات حوزهي من گذشته بود، دست مرا گرفت و با دنياي نهجالبلاغه آشنا كرد. واقعاً نهجالبلاغه مظلوم است.
چقدر خوب است در اين تعطيلات، نامهها و خطبهها را بخوانيم. ما واقعاً اگر در گذشته نهجالبلاغه را معرفي ميكرديم، بلافاصله جوانها ميگفتند: براي نهجالبلاغه چه مطالعه كنيم و چه شرحي را بخوانيم؟ شرمنده ميشديم. شرح بود اما شرحي كه براي عامهي مردم مفيد باشد، نداشتيم. كتاب «پيام امام اميرالمؤمنين(ع)» شرح جامعي از نهجالبلاغه است. شايد بينندگان نديده باشند. «پيام امام» نوشتهي آيت الله مكارم شيرازي است. 14 جلد است كه از اول تا آخر نهجالبلاغه است. كتاب برگزيدهي سال است و شبيه كار تفسير نمونه است و كار جمعي و گروهي است كه ايشان انجام دادند. تفسير نمونه بعضي از مجلداتش نوشته شده كه چاپ 95 است. واقعاً آدم خوشحال ميشود كه جامعه اينطور به قرآن روي آورده است. اين كتاب هم 14 جلد پيام امام است. شرح نهجالبلاغه است. در اين تعطيلات انشاءالله عزيزان يك سري به نهجالبلاغه بزنند.
حضرت در نامهي 27 به محمد بن ابي بكر وقتي براي ولايت مصر فرستادند، قبل از مالك اشتر كه ميدانيد محمد بن ابي بكر به شهادت رسيد. از جنايات معاويه اين بود كه اين بزرگوار را به شهادت رساند و بدنش را سوزاند، قبل از اينكه او برود، حضرت به او نامهاي نوشتند. در اين نامه چهار دستور دادند. عدالت اين است. «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ» (شرح نهجالبلاغه/ج15/ص163) مردم را زير بال مهرباني خودت بگير. «وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ» با نرمي با مردم سخن بگو. «وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ» با روي گشاده با مردم سخن بگو. «وَ آسِ بَيْنَهُمْ» حضرت به استاندارش ميگويد. «فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ» عدالت داشته باشد. بين مردم مساوات را رعايت كن. حتي به اندازهي يك گوشهي چشم بين افراد فرق نگذار. نگاه تمام و گوشهي چشم تو بين مردم متفاوت نباشد، «حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ» اگر گوشهي چشمي طرف ديگران رفت و تبعيض قائل شدي، آنوقت آنهايي كه طلبكار ميشوند، آنهايي كه فكر ميكنند براي خودشان شخصيتهايي هستند، عظما، آنها طمع ميكنند. كاري كن كه آنها طمع نكنند.
در حكومت عدل علوي بايد فضا طوري باشد كه كسي به زيادهخواهي طمع نكند. كسي طمع نكند كه حاكم اسلامي به اينها چيز اضافهاي بدهد. من يك گوشه چشم بين مردم فرق نميگذارم. تا چه رسد به اينكه «فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ» اين بيچارهها نا اميد نشوند. در تبعيضها، بيچارهها و ضعفا نا اميد ميشوند. در تبعيضها كساني كه زياده خواه هستند، طمعشان زياد ميشود.
اين نامهي 27 را بينندگان عنايت داشته باشند. جالب است ابن ابي الحديد نقل ميكند اول كسي كه صندوق شكايات درست كرد، اميرالمؤمنين بود. ابن ابي الحديد ميگويد: «اول من اتخذ بيتا ترما فيه قصص اهل الظلامات» اول كسي كه صندوق شكايات مردمي را تأسيس كرد، حضرت علي بود.
من يك تقاضاي ديگر هم آخر وقت داشته باشم. انشاءالله روزهاي خوبي در پيش داشته باشند. ولي بينندگان عزيز و مردم مؤمن ما ميدانند، 12، 13 و 14 فروردين ايام فاطميهي دوم هست. انشاءالله سالمان را بهار فاطمي داشته باشيم كه نگاه صديقهي طاهره باشد و امروز هم كه عصر سهشنبه است و در آستانهي شب چهارشنبه من از پدر و مادرها و خود جوانهاي عزيز تقاضا ميكنم، عزيزان ما، نور چشمان ما، يك كاري نكنيد كه خداي نكرده جان كسي را در معرض خطر قرار بدهيم، يك عمري پشيمان شويم. ترساندن ديگران جايز نيست. اذيت كردن ديگران جايز نيست. اگر يك نفر يك ذره بترسد، يك تكان بخورد ما بايد جواب بدهيم. يك آقايي ميگفت: من به بچههايم پول ميدهم و ميگويم: چقدر ميگيريد امروز از خانه بيرون نرويد؟ من آن مبلغ را ميدهم كه امروز از خانه بيرون نرويد.