من اجازه ميخواهم سخن را با يك حديثي آغاز كنم كه هم در كافي مرحوم كليني(رض) است، هم در تهذيب شيخ طوسي آمده است. شخصي به نام موسي بن قاسم است. ميگويد: من شرفياب محضر امام جواد(ع) شدم. از حضرت سؤال كردم: آيا ميشود به نيابت ائمه طواف كرد يا نه؟ ميگويد: من اين سؤال را قبلاً از ديگران پرسيده بودم، به من گفتند: كسي كه طواف بيت الله ميرود، نميشود به نيابت امام طواف كند. امام جواد(ع) فرمودند: اينطور نيست. به شما اشتباه گفتند. مانعي ندارد. ميگويد: از محضر امام جواد(ع) كه مرخص شدم، سه سال بعد دوباره محضر حضرت آمدم. گفتم: آقاجان يادتان هست من سه سال پيش اين سؤال را از شما پرسيدم؟ شما فرموديد: مانعي ندارد به نيابت از امام طواف كرد. من از آنوقت هروقت مكه مشرف شدم، براي خودم يك برنامهريزي كردم و آن برنامه اين است كه روز اول فقط و فقط تمام طوافهاي مستحبي كه دارم به نيت رسول الله انجام بدهم. تا گفت رسول الله، امام جواد سه مرتبه فرمودند: «صل الله علي رسول الله، صل الله علي رسول الله، صل الله علي رسول الله» روز دوم فقط به نيابت اميرالمؤمنان، روز سوم فقط به نيابت امام حسن، روز چهارم فقط به نيابت امام حسين، تا به روز دهم فقط به نيابت شما، امام جواد(ع) ميرسد. بعد خودش در ادامه گفت: و اما به نيابت مادرتان فاطمه(س) در برنامهي مستمري من نيست، بعضي وقتها پيش بيايد «رُبَّمَا لَمْ أَطُف» (كافي/ج4/ص314) يك طوافي هم به نيابت حضرت زهرا(س) انجام ميدهم. اما برنامهي مستمر من همين است كه گفتم. خيلي حديث عجيبي است. من دلم ميخواهد بينندگان به كلام امام جواد بيشتر عنايت كنند تا تكليف ما در اين شبها و روزهاي فاطميهي دوم مشخص شود.
امام جواد(ع) فرمودند: يادت باشد از اين به بعد هروقت به زيارت خانهي خدا مشرف شدي، «اسْتَكْثِرْ مِنْ هَذَا فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُه» (كافي/ج4/ص314) بيش از همه به نيابت مادر ما فاطمه(س) طواف كن كه از همه بالاتر است. روايت را هم مرحوم كليني و هم مرحوم شيخ طوسي در تهذيب نقل كردند.
حتماً بينندگان اين سؤال به ذهنشان ميآيد. مگر اين آقا نگفت من به نيابت رسول الله طواف ميكنم. مگر مقام پيامبر بالاتر از مقام فاطمهي زهرا (س) نيست؟ قطعاً مقام پيامبر بالاتر است. مگر نميگويد: به نيابت اميرالمؤمنين طواف ميكنم. چرا امام جواد اينگونه فرمود؟ من يادم است يكوقتي از بعضي از اساتيد بزرگوار معنا و تفسير اين حديث را سؤال كردم. فرمودند: جهتش اين است كه دشمن در طول تاريخ اصرار بر محو نام فاطمهي زهرا (س) داشته است. در برابر آن حركت دشمن، اهلبيت هم در نقطهي مقابل اصرار بر احياي نام فاطمهي زهرا(س) داشتند. هيچ مخالفتي نداشت اگر ميخواستند سيرهي پيامبر را بگويند. اما سيرهي فاطمهي زهرا، خطبهي صديقهي طاهره، مواضع فاطمهي زهرا، دفاعي كه اين بانو از حريم امامت و ولايت داشت، موجوديت آنها را به خطر ميانداخت. لذا اصرار داشتند نام صديقهي طاهره(س) نباشد. بعد ائمه در برابر آن ميگفتند: نه!
طواف يك نيت است. مخصوصاٌ دلم ميخواهد بينندگان به اين نكته عنايت داشته باشند. طواف به نيت برميگردد. من دارم دور خانهي خدا ميگردم. در نيت من است كه آيا اين به نيابت رسول الله است، يا به نيابت اميرالمؤمنين است. شكل و ظاهرش هيچ فرقي ندارد. كسي هم خبر نميشود. چه كسي خبردار ميشود كه من امروز به نيت فاطمهي زهرا يا به نيابت از رسول الله طواف كردم؟ امام جواد(ع) فرمودند: به نيابت از فاطمهي زهرا(س) طواف كن. «أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُه» از همه ثوابش بيشتر است.
اگر يك عملي كه فقط نيت قلبي است و هيچ ظهور و بروزي ندارد، امام ميفرمايد: به نيابت امام جواد(ع) باشد، ثوابش بالاتر است و افضل از همه است. آنوقت كارهايي كه ما در زندگيمان انجام ميدهيم و ظهور و بروز داشته باشد، شعائر ديني ما باشد. آنها چيست؟ اگر يك مجلسي ميخواهيم بگيريم، براي فاطمهي زهرا(س) يا براي ديگران بگيريم، آنها هم اهلبيت هستند. اگر ميخواهيم كتابي بنويسيم، براي حضرت فاطمه(س) بنويسيم، يا براي ديگران بنويسيم. حتماً در همهي موارد طبق روايات، اقامهي مجلس، شعائر ديني به نام مظلومهي عالم، صديقهي طاهره(س) از همه بالاتر است. بنابراين تكليف ما مشخص باشد.
بينندگان عزيز و مخاطبين بزرگوار ميدانند در اين سالها مخصوصاً علما و مراجع، دلسوزان دين ما اصرار دارند كه مخصوصاً فاطميهي دوم، يعني روز چهاردهم كه روز شهادت حضرت فاطمهي زهرا(س) است، مثل عاشورا برگزار شود. دستهجات عزاداري باشد. سر و صدا باشد.
يكوقت يكي از اساتيد بزرگوار مي فرمودند: به يك عالم شيعي گفته بودند: چرا در عاشورا دستهجات عزاداري سيد الشهداء راه مياندازيد؟ گفت: باشد، امام حسين به شهادت رسيده است. در يك مسجدي، در يك حسينيهاي، در يك سالني بنشينيد عزاداري كنيد. اما علم و كُتَل و سر و صدا و داد و فرياد و اين شعائر براي چيست؟ يكجا بنشينيد و عزاداري كنيد. اين عالم بزرگوار جواب خوبي داده است. فرموده بود به خاطر اينكه ما در غدير اين كار را نكرديم، در غدير نيامديم سر و صدا و داد و فرياد و حركتهاي وسيع كنيم و به مرور زمان شما غدير را از كار انداختيد. البته داستان غدير را كسي منكر نميشود. ولي پيامبر خدا منظورش اين نبود كه اميرالمؤمنين جانشين من است. ميخواست بگويد: اميرالمؤمنين را دوست داشته باشيد.
ميشود انسان باور كند پيامبر خدا در گرماي سوزان حجاز كه در تاريخ و روايات مفصل آمده است، از شدت گرما عدهاي نيمي از عبايشان را زير پايشان ميانداختند كه از زمين نسوزند. نيمي را بر سر ميگرفتند كه از تابش آفتاب در امان باشند. در اين گرما سه روز مردم را نگه داشته كه بگويد: علي را دوست داشته باشيد. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم» همين است. در حد دوستي است. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده/67) نگويي تمام رسالت از بين رفته است. نه اين داستان، همه چيز نابود شده است. اين فقط براي همين است، بگوييد: علي را دوست داشته باشيد.
من يكوقتي شايد گفتهام كه سراغ تفاسير عامه برويد، «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» ببينيد تفاسير عامه اينها را چگونه معنا كردند. به عنوان نمونه ميگويم: «الدُرّ المنصور»، مهمترين تفسير حديثي اهل سنت است. براي جلال الدين سيوطي است و براي 500 سال پيش است. «الدُرّ المنصور» مهمترين تفسير حديثي است. اگر شما يك كتابخانهاي پيدا كرديد كه در آن اين تفسير نباشد، جايزه داريد. مهمترين تفسير حديثي است. از عبدالله بن مسعود روات نقل كرده است «كنا نقرأ على عهد رسول الله» ميگويد: زمان پيامبر وقتي ميخواستيم اين آيه را تلاوت كنيم، «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» چون مورد مهم بود، آيه را با تفسيرش اينطور ميخوانديم: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أَنَّ عَلِيّاً مَوْلَى الْمُؤْمِنِين» (بحارالانوار/ج37/ص189) نميخواهيم بگوييم از آيه چيزي كم شده است. عبدالله بن مسعود ميگويد: چون مورد مهم بود، ما با تفسيرش ميخوانديم. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أَنَّ عَلِيّاً مَوْلَى الْمُؤْمِنِين» بعد ادامه آيه را ميخوانديم كه منظور «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» يادمان نرود!
اين عالم بزرگوار گفته بود ما در غدير شعائر را جدي نگرفتيم، اينگونه شد. ميترسيم اگر عاشورا هم اين كار را نكنيم، به مرور زمان بگوييد: نه آقا! مطمئن هستيد سيد الشهداء به شهادت رسيده است. شايد يك صحنهي درگيري ديگري بوده است. قصهي ديگري بوده است، حادثهي ديگري بوده است. سانحهاي بوده است. قصهي فاطميه هم همينطور است. شهادت صديقهي طاهره(س) همينطور است. حديث در مصادر اوليهي ما مثل كافي مرحوم كليني، و تهذيب مرحوم شيخ طوسي نقل شده است. اگر امام جواد(ع) ميفرمايد: بيش از همه طواف به نيابت مادر ما فاطمه انجام بده، از همه ثوابش بيشتر است.
طواف يك نيت قلبي است. در نيت من باشد كه به نيابت از حضرت زهرا يا به نيابت از حضرت رسول طواف كنم هيچ ظهور و بروزي ندارد، كسي متوجه نميشود. اين را ميگويد: افضل است چه برسد به اينكه بخواهيم جلسه بگيريم و بخواهيم فرياد بزنيم. بخواهيم كتابي بنويسيم. بخواهيم مجلسي برپا كنيم و بخواهيم دستهجات عزاداري برپا كنيم. «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُه» اين يك مطلب بود.
مطلب دوم اين است كه رمز و راز اين همه تجليل و تعظيم يك جمله است و ان اينكه صديقهي طاهره(س) جان خودشان را در راه دفاع از حريم ولايت تقديم كردند. اصولاً اگر اين فداكاري نبود، شايد نامي نميماند. تأسيس يك مذهب نياز دارد به اينكه عدهاي جان خودشان را در حوادث فدا كنند تا آن مذهب بماند. و الا مذهب به مرور زمان فراموش ميشود.
من يك داستاني را خيلي سريع بگويم. فكر ميكنم اين ايام مناسبترين سخن براي اين برنامه همين باشد. اين داستان هم باز در مسائل قديمي ما هست. كتابي به نام «كفاية الاثر في النص علي الائمة اثني عشر» داريم. مؤلف اين معاصر شيخ صدوق است. يعني بيش از هزار و پنجاه سال از تأليف اين كتاب ميگذرد. يكي از محدثين شيعه به نام «علي بن محمد بن علي خزاز» است. خيليها اين حديث را نقل كردند، ولي مصدر اولي همه همين مصدر بيش از هزار سال پيش است و آن داستان اين است. شخصي به نام محمود بن لُبيد است، ميگويد: من از كنار شهداي احد عبور ميكردم. كساني كه مدينه مشرف شدند، ميدانند قبر حمزه سيد الشهداء و شهداي احد، در كنار مدينه است. صداي نالهي جانسوزي مرا متوقف كرد. وقتي ايستادم ديدم صداي صديقهي طاهره و نالهي فاطمهي زهرا(س) است. طوري گريه ميكرد كه خود راوي ميگويد: من ديگر نتوانستم قدم از قدم بردارم. منتظر ماندم، به قدري گريهي حضرت شديد بود كه امكان گفتگو نبود. گاهي بعضيها حالتي دارند كه اصلاً نميشود با آنها صحبت كرد. «فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَكَنَت» (بحارالانوارج36/ص352) صبر كردم تا حضرت صديقهي طاهره(س) آرام شود. عرض كردم اين چه گريهاي است كه شما ميكنيد؟ «وَ اللَّهِ قَطَعْتِ نِيَاطَ قَلْبِي» رگهاي دلم از نالهي جانسوز شما پاره شد. چرا اينطور گريه ميكنيد؟ فرمودند: «وَ لَحَقٌّ لِيَ الْبُكَاء» گريه سزاوار من است، با اين مسائلي كه من ديدم. هم پدر بزرگوارشان از دنيا رفته است، هم داستان اميرالمؤمنان(ع)، و ظلمي كه به اميرالمؤمنين شده بود. فرمود: گريه سزاوار من است. اين سخص سه سؤال از فاطمهي زهرا(س) پرسيدهاند.
سؤال اول: «هَلْ نَصَّ رَسُولُ اللَّهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِيٍّ بِالْإِمَامَة» (بحارالانوار/ج36/ص353) شما كه دختر پيامبر هستيد، در خانهي پيامبر بوديد، آيا پيامبر قبل از رحلتشان در مورد جانشيني اميرالمؤمنين سخني فرمودند؟ صديقهي طاهره جواب دادند: «وَا عَجَبا» اين چه سؤالي است از من ميپرسيد؟ «أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُم» مگر غدير يادتان رفته است؟ فاصلهي غدير با رحلت پيامبر چند روز است. بعضي از بينندگان شايد تصور كنند كه دو سال طول كشيده است. اينطور نيست. آخرين حج پيامبر است. حجة الواداع بوده است. داستان غدير هجدهم ذيالحجه است. از ماه ذيالحجه چند ماه ديگر باقي مانده است؟ دوازده روز باقي است. ماه بعدي چه ماهي است؟ ماه محرم است. ماه بعدي صفر است. 28 صفر پيامبر از دنيا رفتند. چيزي در حدود 70 روز ميشود. فرمودند: براي چه از من ميپرسيد؟ 120 هزار نفر مسلمان حضور داشتند و شاهد بودند. از من سؤال نكنيد. يادتان رفته آن همه گزارشهايي كه مردم دادند.
سؤال دوم را مطرح كرد. گفت: منظور من داستان غدير نبود. شما در خانهي حضرت بودهايد سخني غير از اين سخنان شنيدهايد يا نه؟ فاطمهي زهرا(س) فرمودند: «أُشْهِدُ اللَّه» من خدا را شاهد ميگيرم كه از پدرم شنيدم. چرا فاطمهي زهرا(س) براي نقل يك حديث بايد بگويد: «أُشْهِدُ اللَّه» خدا را شاهد ميگيرم. شما روايات ما را ببيند. كجا يك راوي وقتي ميخواهد يك حديثي از پيامبر نقل كند، قسم ميخورد و خدا را شاهد ميگيرد؟ چون اينها آنقدر در مورد صديقهي طاهره(س) تبليغ كردند، شايد مردم كلام فاطمه را باور نكنند. لذا ميفرمود: من خدا را شاهد ميگيرم كه از پيامبر شنيدم. پيامبر فرمود: «عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ» علي بهترين جانشين من است. تمام اسامي ائمه در اين روايت آمده است. فرمودند كه پيامبر فرمود: «لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّين» اگر پيرو علي و فرزندانش شديد، اينها هادي هستند. «هَادِي» يعني هدايتگر، «مَهْدِي» هدايت شده، هم خودش هدايت شده، هم ديگران را هدايت ميكند. «وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ» اگر با اينها مخالفت كرديد، فكر نكنيد حوادث همينجا تمام ميشود. «لَيَكُونُ الِاخْتِلَافُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» تا روز قيامت اين آتش برپا خواهد بود.
الآن اين روزها ما پاي گيرندهها و خبرها نشستيم و ميشنويم كه روز خونين عراق! صد نفر، دوست نفر كشته شدند. در يك ماه گذشته هزار و هفتصد نفر كشته شدند. آمار نشان ميدهد بيشترين كشته شدگان از ارادتمندان اميرالمؤمنين هستند. اينها چرا كشته مي شوند؟ اگر آن روز مسير درست تعيين شده بود، آيا حوادث عالم به اينجا كشيده ميشد؟ صديقهي طاهره فرمود: اگر از علي جدا شديد، «لَيَكُونُ الِاخْتِلَافُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» تا روز قيامت اين دعواها هست. چرا يك عده خون همه را مباح ميدانند؟ تكفيريها چه ميگويند؟ ميگويد: فقط من مسلمان هستم. همه كافر هستند. در سيرهي اميرالمؤمنين(ع) داريم كه فرمودند: منطق شما چيست؟ منطق خوارج و تكفيريها اين است، ميگويند: اگر كسي گناه كبيرهاي مرتكب شد، ديگر كافر است و خونش مباح است. اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه فرمود: پيامبر اينطور نبود. شما چرا به سنت پيامبر عمل نميكنيد؟ پيامبر اينگونه عمل نميكرد. زمان پيامبر حتي اگر كسي گناه كبيرهاي هم مرتكب ميشد، پيامبر او را كافر نميدانست. نميگفت: او كافر است.
اميرالمؤمنين فرمود: زمان پيامبر، اگر كسي قتلي مرتكب ميشد، قاتل را مجازات ميكرد ولي او را مسلمان ميدانست. در قبرستان مسلمانان او را دفن ميكرد. ارثش را بين مسلمانان تقسيم ميكرد. شما چه منطقي داريد كه همه را كافر ميدانيد؟ شما ميدانيد اينها الآن همه را كافر ميدانند. يك عده تكفيري هستند كه هر كسي غير خودشان را كافر ميدانند. هر حركتي داشته باشي، كافر ميشوي. خوب با چه مجوزي؟ چرا خون همه را مباح ميدانيد؟
سؤال سوم از اين دو سؤال مهمتر است. جواب فاطمهي زهرا به اين سؤال خيلي زيباست. سؤال كرد: اگر پيامبر خدا تصريح كردند، اگر غدير هست، اگر اين روايت هست، اين همه آيات هست، «فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّه» چرا اميرالمؤمين(ع) از حق خودشان دفاع نكردند؟ چرا سكوت كردند؟ مگر همان فاتح خيبر نبود. مگر همان فاتح بدر و احد نبود؟ چرا سكوت كرد؟ خيليها اين سؤال را ميپرسند. آن شجاعت اميرالمؤمنين(س) كجا رفت؟ «فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّه». فاطمهي زهرا(س) جملهاي را گفتند كه جداً بايد تابلو شود. از كلمات صديقهي طاهره(س) كه از پدر بزرگوارشان نقل كردند. فرمودند كه پدر فرموده است: «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَة» مثل امام مثل كعبه است. «إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي» من سؤال ميكنم مردم به زيارت كعبه ميروند، يا كعبه به زيارت ما ميآيد؟ اگر يك روزي همهي مردم عالم زيارت كعبه را رها كنند، كعبه راه ميافتد دور كسي بگردد؟ نخير! مثل امام مثل كعبه است. قدرت و سلطنت و حكومت مادي نيست كه با هزار زحمت و كودتا و نقشه بخواهد قدرت را بدست بگيرد. مردم بايد دنبال امام بيايند. مردم بايد درك كنند در خانهي امام همه چيز است. مردم بايد احساس تشنگي و عطش كنند. كعبه به زيارت كسي نميرود. كعبه در خانهي كسي نميرود. كعبه دور كسي نميگردد. ممكن است آدم در كنار كعبه باشد، پشت به كعبه بايستد. من گاهي ديدم افرادي تازه وارد ميآيند، ميخواهد نماز بخواند، ازدحام جمعيت در مسجدالحرام زياد است و درست كعبه را نميبيند. من در مسجد الحرام ديدم كه خانم سالخوردهاي است و حواسش نيست و با انحراف از كعبه ميايستد و نماز ميخواند. خوب كعبه يك مقدار برميگردد كه انحراف اين آقا درست شود؟ مردم بايد بروند.
صائب تبريزي يك شعري دارد، ميگويد:
غفلت نگر پشت به محراب كردهاي *** در كشوري كه قبله نما موج ميزند
ممكن است ما دهها قبله نماز داشته باشيم، ولي نخواهيم رو به قبله بايستيم. در داستان اميرالمؤمنين ابهامي نبود. هيچ نقطهي ابهامي نبود. شما ممكن است دهها قبله نما داشته باشيد، ميگويد: جهت قبله اين است. شما از اين طرف ميشود. قيله سمت شما برنميگردد. در مسجد الحرام باشي، توجه نداشته باشي و منحرف باشي. كعبه به طرف شما نميآيد. لذا باز در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين(ع) هست كه بعد از 25 سال وقتي سراغ اميرالمؤمنين آمدند كه بياييد خلافت را بپذيريد، فرمود: براي چه آمديد؟ برويد هركجا بوديد، ادامه دهيد. حضرت فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا» (شرح نهجالبلاغه/ج1/ص202) اگر نبود كه شما امروز اعلام آمادگي كرديد، و ما با خدا پيمان و قراري داريم. ما با خدا عهد بستيم «أَلَّا يُقَارُّوا» يعني آرامش و قرار نداشته باشيم، در برابر ظلمي كه به مظلومين ميشود. اگر اين پيمان ما با خدا نبود، حضور شما نبود و حجت بر من تمام نشده بود، امروز هم نميپذيرفتم. قدرت و سلطنت نيست دنبالش بروم. پس اگر از فاطمهي زهرا سؤال ميكنند، «فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّه» چرا سكوت كرد، جوابش اين است. مردم بايد ميآمدند.
در پايان جملهاي را اضافه كنم و آن اينكه خدا ميداند اين دفاع جانانهاي كه صديقه طاهره در 75 روز از اميرالمؤمنين و از حريم امامت و ولايت كرد، چقدر بر اين بانوي بزرگوار سنگين تمام شد. من فقط يك جمله از اين دو بزرگوار بگويم و بحث را تمام كنم.
جملهاي كه از فاطمهي زهرا(س) در خطبهي فدكيه است، حضرت وقتي ميخواهند سختي دوران خودشان را ترسيم كنند، سختي مصيبتهايي كه تحمل كردند، ميفرمايند: «وَ نَصْبِرُ مِنْكُم» (بحارالانوار/ج29/ص226) من صبر ميكنم «عَلَى مِثْلِ حَزِّ الْمُدَى، وَ وَخْزِ السِّنَانِ فِي الْحَشَا،» مثل كسي كه او را با قيچي تكه تكه ميكنند. چطور ميتواند صبر كند؟ نيزه به بدنش خورد و اينطور صبر كرد. اين گزارش فاطمهي زهرا بود.
يك گزارش هم اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه دارد. در كلمات قصار كلمهي 461 است. كلمات پاياني نهجالبلاغه است. به اميرالمؤمنين گفتند: «لَوْ غَيَّرْتَ شَيْبَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين» حضرت محاسنشان سفيد شده بود، اصحاب در محضر حضرت حنا و خضابي تهيه كردند. خدمت اميرالمؤمنين گذاشتيم. گفتند: آقا اگر ميشود، شما محاسنتان را خضاب كنيد. «قِيلَ لَهُ» به اميرالمؤمنان گفته شد،«لَوْ غَيَّرْتَ» تغيير بدهيد. امام فرمودند: «الْخِضَابُ زِينَة» خضاب براي مرد زينت و آرايش است. «وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَة» من عزادار هستم. يعني اميرالمؤمنين(ع) اينچنين بر داغ صديقهي طاهره(س) عزادار و مصيبت زده بود.
اميدواريم خداوند به همهي ما توفيق عنايت كند كه بيش از پيش با معارف اهل بيت و مخصوصاً در اين ايام با دفاع جانانهي صديقهي طاهره(س) از حريم امامت و ولايت آشنا شويم و آنوقت حق خودمان را به اهل بيت ادا كنيم.