حاج آقای حسيني: بسم الله الرحمن الرحیم. در ادامهي بحث سيرهي علوي امروز به سيرهي خانگي و خانوادهي اميرالمؤمنان(ع) ميپردازيم. ميدانيد اميرالمؤمنان(ع) تربيت يافتهي پيامبر خدا بود و در دامن رسول خدا و پيامبر بزرگ شد. بنا شد ما سهشنبهها مهمان سفرهي اميرالمؤمنين و نهجالبلاغه باشيم. بنابراين از نهجالبلاغه شروع ميكنيم. حضرت در خطبهي 192 نهجالبلاغه يك عبارتي دارند، اين خطبه معروف به قاصعه است. «وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيه» (شرح نهجالبلاغه/ج13/ص197) من به قدري كودك بودم، پيامبر خدا لقمهي غذا را ميجويدند و در دهان من ميگذاشتند. پيداست اميرالمؤمنين چند ماهه بودند. از آن زمان در دامان پيامبر تربيت شدند. بعد هم در ادامه ميفرمايد: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيل» مثل بچهاي كه دنبال مادر بدود، ن هم دنبال پيامبر بودم. «يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِه» وقتي سن من بالاتر رفت، هر روز يك درس اخلاقي به من ميدادند، «وَ يَأْمُرُنِي» به من فرمان ميدادند كه اينها را در زندگيام پياده كنم.
پس اميرالمؤمنين(ع) تربيت يافتهي دامان پيامبر آن هم از وقتي كه در دهان كودك غذا ميگذارند، بودند. اين سالها گذشت، حضرت به مدينه آمدند. يك روز يكي از اصحاب به اميرالمؤمنين(ع) فرمود: يا علي چرا خواستگاري دختر پيامبر براي ازدواج نميروي؟ تا اين جمله را گفت، اشك در چشمان پيامبر، در چشمان اميرالمؤمنان حلقه زد. فرمودند: چرا دوباره به ياد من آوردي؟ يك چيزي بود كه من فراموش كرده بودم. «هَيَّجْتَ مِنِّي سَاكِنا وَ أَيْقَظْتَنِي لِأَمْرٍ كُنْتُ عَنْهُ غَافِلا» (بحارالانوار/ج43/ص124) چرا چيزي كه از ياد من رفته بود را به ياد من آوردي؟ حضرت گريه كردند. گفت: نه، من دستم خيلي تنگ است و نميتوانم. گفت: اين حرفها چيست؟ شما كه ميداني پيامبر خدا همهي عالم برايش يك چيز بيارزشي است. اميرالمؤمنين(ع) را تحريك كردند و حضرت راه افتادند. اين داستان را محقق اِربَلي از علماي هفتصد سال پيش در كشف الغمه نقل كرده است. خدمت پيامبر خدا آمد. عرضه داشت: «فداك أبي و أمي» پدر و مادرم به فداي شما! «انك اخذتني» (كشفالغمه/ج1/ص355) شما مرا از كودكي بزرگ كرديد، من در دامان شما تربيت شدم. «و أدبتني بأدبك» به آن آدابي كه خودتان خواستيد، مرا تربيت كرديد. «فكنت لي أفضل من أبي طالب» شما مهربانتر از پدر و مادر براي من بوديد. «و أنك و الله يا رسول الله ذخري و ذخيرتي في الدنيا و الآخرة» به خدا قسم ذخيرهي دنيايي و آخرتي من شما هستيد. البته در روايت هست كه اميرالمؤمنين(ع) سرشان را پايين انداخته بودند. خجالت ميكشيدند. اولين جلسه خواستگاري اميرالمؤمنين بود. اين مقدمه را بيان كردند و بعد عرضه داشتند، «فقد أحببت» ميخواهم يك سر و ساماني پيدا كنم. خواستگاري فاطمه(س) آمدهام. حضرت فرمودند: مهر شما چيست؟ در قرآن است: «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» (نساء/4)، «صَدُقاتِهِنَّ» يعني يك هديه و پيشكش، «نِحْلَةً» هديهاي. عرض كرد: يا رسول الله! شما كه از زندگي من خبر داريد. من هيچ ندارم. اميرالمؤمنين(ع) در اوج فقر بود. گفت: شما خبر داريد. من از همه عالم سه چيز دارم. يك شمشير، يك زره و يك شتر دارم كه با آن زندگي را ميگذرانم. حضرت فرمودند: شتر را كه لازم داري. شمشير را هم لازم داري. مرد ميدان هستي. اما ميتواني زرهات را بفروشي. رسول خدا رفتند از فاطمهي زهرا سؤال كردند، چون ميدانيد داماد اميرالمؤمنان هم باشد، باز رضايت عروس خانم شرط است.
من از بينندگان تقاضا ميكنم خيلي مراقب باشند، من يادم هست كه رهبر انقلاب هم در سفرهايي كه به استانها ميروند خيلي روي اين موضوع تأكيد ميكنند. داماد اميرالمؤمنين است. ولي رضايت عروس خانم شرط است. از حضرت فاطمه(س) سؤال كردند. «إن عليا قد ذكرك» (كشف الغمه/ج1/ص365) اميرالمؤمنان خواستگاري شما آمده است. سكوت كرد. حضرت فرمودند: «سكوتها رضاها» (وسيله/ص299) سكوت نشانهي رضايت دخترم فاطمه هست. همان زره را به عنوان مهريه فروختند. يكي دو ماه گذشت. خواستگاري تمام شد و عقد را خواندند.
مرحوم آيت الله غروي اصفهاني شعري دارند، در مدح اميرالمؤمنين و فاطمهي زهرا است كه خيلي زيباست. ميگويد:
عقد علي و قاطمه، بسته خداي فاطمه ***سزد جان عالمي شود فداي فاطمه
يكي،دو ماه گذشت يك روز برادر اميرالمومنين عقيل گفت: اي علي! چرا به پيامبر نميگويي كه همسرت را در خانهي خودت بياوري و عروسي كني و مستقل شوي و تشكيل زندگي بدهي؟ آمدند به ام السلمه گفتند. ام السلمه گفت: اين كار شما نيست. كار ما زنها است. ما بايد برويم مسائل را به پيامبر بگوييم. خدمت رسول خدا آمدند. گفتند: اميرالمؤمنين پيشنهاد و تقاضا دارد كه فاطمه را به خانهي خود ببرد. اين اوج ايمان، اوج مهر و وفا و اوج ادب و اخلاص، ولي دست خالي خالي است. اميرالمؤمنين خدمت رسول خدا آمد و گفت: بله! ما ميخواهيم تشكيل زندگي دهيم و همسرمان را ببريم. حضرت فرمودند: يا علي! «يا علي إنه لا بد للعرس من وليمة» (كشف الغمه/ج1/ص365) عروسي يك وليمه ميخواهد كه مستحب است. يكي از مواردي كه مستحب است آدم مهماني بدهد، عروسي است. اميرالمؤمنين چيزي نداشت. براي وليمهي عروسياش چيزي نداشت. سعد بن عُباده، گفت: يا رسول الله! گوسفندش با من! بعضي از اصحاب گفتند: يا رسول الله! حبوباتش هم با ما، يك آبگوشتي درست كنيم. پيامبر هم يك مقدار پول دادند، فرمودند: برويد خرما، روغن و كشك تهيه كنيد. پيامبر خدا غذا را درست كردند و با آن خرما و روغن و كشك هم يك شيريني خاصي درست كردند. غذا و شيريني عروسي را تهيه كردند. همه خرج را ديگران دادند و آقاي داماد چيزي نداشتند.
مسألهي خانه مطرح شد. در امر خانه فاطمهي زهرا(س) پا درمياني كرد. گفت: حارثة بن نعمان خانه دارد، ميشود بگويي: يكي از خانههايش را به ما بدهد، ما براي عروسي برويم. حضرت فرمودند: من خجالت ميكشم. آنقدر ما از اين آقا براي كارهاي مختلف خانه گرفتيم، من نميتوانم به حارتة بن نعمان بگويم. خبر به گوش اين صحابي پيامبر رسيد و به عجله آمد. گفت: يا رسول الله! جان و مال و هستي من فداي شما! خانهي من خانهي عروسي زهرا و علي باشد. چه افتخاري از اين بالاتر است! خانه از من باشد. تا اينجا با ياري ديگران همه چيز پيش رفت. جهيزيه هم با همان پول مهريه خريداري شد. البته در روايت هست كسي كه زره اميرالمؤمنين را خريد و چهارصد درهم را داد، دوباره زره را به حضرت برگرداند. او هم يك لطفي در حق اميرالمؤمنين كرد. با همان پول يك جهيزيهي سادهاي خريدند. ريز جهيزيهي حضرت در همهجا فراوان نقل شده است. وقتي مقابل پيامبر آوردند، حضرت يك نگاهي كردند و اشك شوق بر چشمان حضرت جاري شد. عرض كردند: «اللهم بارك لقوم جل آنيتهم الخزف» (كشف الغمة/ج1/ص358) نگاه كردند و ديدند همه چيز سفالي است. فرمودند: خدايا مبارك بگردان اين زندگي كه بيشتر ظرفهايش از سفال است. حضرت به زنها فرمودند: فردا شب عروسي است، برويد يك شعاري بدهيد اما حرف باطلي نزنيد. شعر ميخواندند و تكبير ميگفتند و با اين وضع حضرت زهرا را به خانهي اميرالمؤمنين بردند. اين نحوهي بردن حضرت فاطمهي زهرا(س) براي ما الگو است. يك سفارش پيامبر خدا به اميرالمؤمنين كردند. فرمودند: يا علي! با همسرت مهربان باش. با زهرا مدارا كن.
امام(ره) يكي از كارهايشان جاري كردن خطبهي عقد بود. ايشان يك جمله به همه ميفرمودند كه با هم بسازيد. اين همان ترجمهي كلام پيامبر خدا به اميرالمؤمنين است. مدارا كن و مهربان باش.
اميرالمؤمنين و فاطمهي زهرا(س) يك تقاضايي از پيامبر خدا كردند. اين حديث در وسايل الشيعه است. گفتند: يا رسول الله! شما يك لطفي هم در حق ما بفرما. شما يك تقسيم كاري براي ما معين كنيد. ما كارها را چگونه انجام بدهيم؟ پيامبر خدا اينگونه تقسيم كردند. «فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ ع» (وسايل الشيعه/ج20/ص172) فرمودند: فاطمهي زهرا(س) كارهاي داخل خانه را اجام دهند، و اميرالمؤمنين كارهاي بيرون خانه را انجام دهند. صديقهِ طاهره فرمودند: «فَلَا يَعْلَمُ مَا دَخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ» جز خدا نميداند كه من چقدر از اين تقسيم كار خوشحال شدم كه كار خانه بر عهدهي من است. من به تازگي در روايتي ديدم كه نه تنها كار خانه را به زيبايي انجام ميداد، اين آسيايي كه حضرت داشت، بعضي از فقراي مدينه نداشتند. فاطمهي زهرا بعضي از كارهاي همسايگان را هم انجام ميدادند. فرمود: خدا ميداند من چقدر خوشحال شدم كه كار بيرون خانه به عهده من نيست. من داخل خانه بايد كار انجام بدهم.
چرا پيغمبر اينگونه تقسيم كار كردند؟ نميشد كه اميرالمؤمنين در داخل خانه و فاطمهي زهرا در بيرون خانه كار كنند. يك جملهاي اميرالمؤمنين در نامهي 31 نهجالبلاغه دارند. من فكر ميكنم تعبير از اين لطيفتر، از اين زيباتر نشود راجع به موقعيت بانوان پيدا كرد. نامهي 31 نامهاي به حضرت مجتبي است. حضرت ميفرمايد: «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَة»، زن گل است. قهرمان يك واژهي فارسي است كه در ربان عربي رفته است و عربها از آن استفاده كردند. زن ريحان است، گل است. قهرمان نيست. يعني مرد است كه توانايي كارهاي سنگين، مديريتهاي سنگين، جنگ و جهاد را دارد.
يك تعبيري هم در قرآن داريم. در سورهي زخرف آيهي 18 ميفرمايد: «أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ» (زخرف/18) راجع به زنها است. «وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ» زن مظهر عاطفه است. مظهر زيبايي است. «أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ» زن را خدا اينگونه آفريده است. در زيباييها، در زينت اينگونه است. ميدانيد زن و مرد هر كدام مكمل آفرينش ديگري هستند. «وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ» مظهر عاطفه است. مظهر مهرباني است. اهل جنگ نيست، در خصام و دعواها نميتواند حرفش را به خوبي و روشني بزند.
من همينجا يك جملهاي از مرحوم علامه(ره) بگويم. ايشان يك كلام زيبايي دارد، البته اين كلام ذيل آيهي 34 سورهي نساء است. مرموم علامه ميفرمايد: شما ده سال حكومت اسلامي پيامبر را ببينيد، پيامبر ده سال در مدينه حكومت كردند. در اين ده سال هيچگاه يك زني را به منصب قضاوت نصب نكردم. «لا اعطي امرأتاً منصب القضاء» چرا؟ به دليل همين آيهاي كه ميخوانيم. اتفاقاً يكي از آياتي كه به آن استشهاد ميكنند كه زن ميتواند قاضي باشد همين آيه است. «وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ»
حديثي را من امروز نگاه ميكردم، شيخ صدوق در من لا يحضر دارد. اين را بيشتر تأكيد ميكنم كه يك وقت خانمها فكر نكنند اگر اسلام گفت: زن نميتواند قاضي باشد، يك ظلمي به زنها شده است. مردها هم كه قاضي هستند، تعبير پيامبر اين است. پيامبر فرمود: «مَنِ ابْتُلِيَ بِالْقَضَاء» (فقيه/ج3/ص11) كسي كه به قضاء مبتلا شد، مواظب باشد به عدالت رفتار كند. يعني پيامبر از قضاوت به ابتلاء تعبير كرده است. امتحان است، امتياز نيست كه بگوييم: اسلام به زنها نداده، به مردها داده است. صرفاً يك فضيلت نيست. «مَنِ ابْتُلِيَ بِالْقَضَاء» اگر كسي به قضاوت مبتلاء شد، قضات اين حديث خيلي يادشان باشد. شايد زيباترين پيام همين است. مواظب باشند حتي اگر اين مسؤوليت واجب عيني هم باشد، ولي ابتلاء است، امتحان الهي است. در يك تعبيري داريم پيامبر ميفرمايد: كسي كه متولي قضاوت ميشود، «ذُبِحَ بِغَيْرِ سِكِّينٍ» (وسايلالشيعه/ج27/ص19) با پنبه سر خودش را بريده است. يكوقت آدم ميداند دينش دارد از بين ميرود، يكوقت ندانسته همه چيز را از دست ميدهد.
اگر اسلام گفت: آقا اين كار براي مردها باشد. ابتلاء و امتحان باشد، مواظب هم باشيد. خانمها اين كار را نكنند. يك مرد قاضي چه ميكند؟ قضات چه ميكنند؟ گاهي بايد محاكمه كند، يك آدم جلاد، شياد، قاتل، قاچاقچي، هزار چهره است. اگر خانم با آن روحيهي لطيف و عاطفي به تعبير قرآن و روايت اگر گفتند: شما را از اين ابتلاء و امتحان معاف كرديم، نميخواهد شما اين مرد جلاد را محاكمه كنيد. اين روح لطيف شما خيلي بزرگتر از اين است. شما كنار بيا. اين ظلم نيست.
دوم اينكه مرحوم علامه فرمودند: پيامبر در هيچ جنگي زنها را دعوت نكرد كه براي جنگيدن بيايند. قبلاً هم گفتيم: در ميدانهاي نبرد ميآمدند، كار مداواي مجرحين را داشتند. پيامبر به زني كه در نبردها خيلي مجروحين را مداوا ميكرد، گردنبندي را هديه دادند. به هر قيمتي ميخواستند از او بخرند، نميداد. ميگفتند: اين هديهي پيامبر است.
سومين مورد مرحوم علامه ذيل آيهي 34 الميزان دارد. ميفرمود: ده سال حكومت پيامبر را ببينيد. پيامبر هيچگاه ولايتي را به زنها نداد. تاريخ پيامبر موجود هست. برويم ببينيم در اين ده سال پيامبر يكجا هست كه زني را فرماندار يا استاندار كرده باشد؟ مرحوم علامه زمان پيامبر را ميگويد. بينندگان عزيز زمان اميرالمؤمنين هم ببينند.
كسي مخالف تحصيل زنها نيست. اين مسلم است ولي حتماً براي تحصيل زنها بايد دو سه شرط را رعايت كرد. يكي اينكه تحصيل مفيد باشد. علمي ياد بگيرند كه مفيد باشد. اوايل انقلاب چقدر مواردي بودند كه زنها حتي در مسائل پزشكيشان مجبور بودند به پزشكان مرد مراجعه كنند. چقدر ما بايد از اين خيل كثير بانواني كه رفتند درس خواندند و الآن در رشتههاي تخصصي و فوق تخصصي مهارت دارند. اين واقعاً افتخار است. چقدر از دختران علما و مراجع تقليد ما الآن در رشتههاي تخصصي و فوق تخصصي پزشكي دارند كار ميكنند. درس مفيد باشد.
اين خانم مجتهده امين اصفهاني كه شما در سالگردشان نامشان را برديد، ايشان پنجاه سال گواهي اجتهاد داشته است و از آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزهي علميهي قم گواهي اجتهاد دريافت كردند. اگر دين گفت: شما مجتهد باش ولي مرجع تقليد نباش، باز ظلمي به زن شده است؟ نه! مرجعيت يك مسؤوليت است.
وقتي صاحب جواهر از دنيا رفت، همه منتظر بودند، مرجعيت بايد به شيخ انصاري ميرسيد. ديدند شيخ انصاري در حرم اميرالمؤمنان(ع) رفته و گريه ميكند. گفتند: بابا داريم دنبال تو ميگرديم. گفتند: صاحب جواهر و استاد شما را خواستند. فرمود: نه! من يك رفيق به نام سعيد العلماء مازندراني در مازندان با هم بوديم. او از من بهتر است. جمعي به مازندان آمدند گفتند: شيخ انصاري گفته: تو بهتر هستي. گفت: نه! به شيخ انصاري بگوييد: ما آن وقت كه با هم بوديم، من فاصله گرفتم و اينجا آمدم، شما بهتر هستيد. مسؤوليت است. قضاوت ابتلاء است، مرجعيت ابتلاء است. اين شرط اول مفيد باشد كه ما واقعاً افتخار ميكنيم.
همين جملهاي كه در آغاز برنامه از مقام معظم رهبري پخش كردند، جملهي خيلي زيبايي بود. بياني كه در اول سال ايشان داشتند، بحث فرهنگ و اقتصاد است كه فرمودند: فرهنگ بالاتر است. اين را بپذيريم كه امروز جامعهي ما متأسفانه داشتن مدرك به عنوان يك ارزش شده است. مهم نيست اين مدرك آيا چيزي به دست ما ميدهد يا نه؟ اگر الآن بگوييم خانمهايي كه گرفتار اين مسأله بودند به ما پيام بدهند، فراوان پيام ميرسد. خانمهايي كه در رشتهاي كه اصلاً علاقه نداشتند، درس خواندند. صرف گرفتن مدرك بوده است. ميگويد: اگر فردا بگويند: مدرك تحصيلي شما چيست، چه بگويم؟ 1- علاقه نداشته است. 2- از روز اول با بيعلاقگي درس خوانده است. 3- هيچ ثمري نداشته است. 4- مصيبت بزرگ اين است كه گرفتار دانشگاههاي آزاد و امثال اينها ميشود و پدر پيرش پولي نداشته و بانكهاي مختلف قرض كرده و با هزار گرفتاري درست كرده كه اين دختر خانم يك علم غير مفيد و بيعلاقه را دنبال كند. اين بايد عوض شود.
اينكه اميرالمؤمنين از پيامبر تقاضا كرد كار را بين حضرت فاطمه و ايشان تقسيم كنند، و فاطمهي زهرا اينقدر خوشحال ميشوند، معنايش اين است. اينطور نباشد كه بگوييم: اگر زني اشتغال نداشت، نقص بزرگي است. الآن فرم پر ميكنند، مينويسند خانهدار، ميگويند: خانهدار هم شغل شد. مادر، مادر بودن هم شغل است؟
من يكوقتي ديدم كه رسانهي ملي با افتخار مصاحبه ميكردند كه يك خانمي از تريلي هجده چرخ پايين آمد و با او مصاحبه كردند. آيا واقعاً اين افتخار و امتياز است؟ يعني به عنوان يك الگو بگوييم: اگر يك زن توانست يك تريلي هجده چرخ را ببرد و اين كار را انجام داد، واقعاً كار بزرگي است؟
من سؤال ميكنم، اين خانم چگونه ميتواند مادر خوبي براي فرزندانش باشد؟ يك زن و شوهري هردو شاغل هستند. تقريباً 5، 6 صبح از خانه بيرون ميزنند، كي برميگردند؟ 5، 6 بعد از ظهر هم برميگردند. فرض كنيد يك طفل يكي، دو ساله هم دارند. ميخواهد با اين بچه چه كند؟ اين خانم چه وقت مادر فرزندانش ميشود؟ بچهها را كجا ميگذاريم؟ مهدكودك ميگذاريم. اولاً اين مهد كودكها جاي مادر را نميگيرند. اينكه گفتم: اميرالمؤمنين فرمود: زن گل است، اين گل چطور بايد طراوات را به فرزندش منتقل كند؟ با در آغوش گرفتن فرزندش، با حضور در كنار فرزندش به او محبت ميكند. الآن در كشور ما آمار گرفته شده كه درصد حضور پدر و مادرها در خانهها خيلي كم شده است. از صد در صد 6 درصد آمار دادهاند. اينگونه ميشود بعد عاطفي را جبران كرد؟
الآن از بازيهاي كامپيوتري و رايانهاي بسيار استقبال شده است. چرا؟ براي اينكه ميخواهيم بچهها كاري با ما نداشته باشند. من ميخواهم بگويم چگونه ميتوانند مادر خوبي باشند؟
نكتهي دوم اينكه چطور ميتوانند يك مادر باشند؟ الآن همين بحثي كه مقام معظم رهبري هم فرمودند، بحث نسل است. ما تهديد جمعيتي داريم. واقعاً يك خانم شاغل ميتواند به راحتي چند فرزند داشته باشد؟ سخت است. حداكثر ميگويد: حالا يك فرزند، نهايت دو فرزند داشته باشيم. به فرزندان بيشتر تن نميدهد. خانهي زهرا(س) را نگاه كنيم. فاطمهي زهرا نه سال خانهي امييرالمؤمنين بوده است. نه سال چند فرزند داشته است؟ چهار فرزند قد و نيم قد داشته است. الآن اگر يك خانم شاغلي چهار فرزند پشت سر هم داشته باشد، اصلاً معنا ندارد.
شايد خانمها در مورد اين بحث نظري داشته باشند. ما تابع هستيم، هيچ تحكمي هم نداريم، ميتوانند نظرشان را بدهند، پيام بدهند، سؤال سوم من اين است. حتي اين خانمي كه بعد از هفت، هشت ساعت كار به خانه ميآيد، اين پول كجا هزينه ميشود؟ خدا ميداند كه من دلم ميسوزد وقتي ميبينم خانمها در اين شركتها و مؤسسات خصوصي كار ميكنند، باور كنيد نميخواهم تعبيرهايي بگويم كه تعبيرهاي خوبي نيست. واقعيت هست و نميخواهم بر زبان بياورم. يك خانم محترم 12 ساعت با كمترين درآمد كار ميكند. من تقاضا ميكنم خانمها به ما بگويند: آنهايي كه با ساعات زياد و درآمد كم در شركتهاي غير دولتي كار ميكنند، اين درآمد را چه بايد كند؟ سه هزينه دارد. 1- براي اين بچهاي كه 12 ساعت بيرون است. 2- براي سرويس و رفت و آمدش، 3-Â اول فصل زمستان كه ميشود، ديديد اين بچه از يك نفر ديگر بيماري واگير دار ميگيرد. آدم واقعاً دلش ميسوزد. اين پول را ميگيرد، يك چيزي هم روي آن ميگذارد، كه بتواند اين بچهاي را كه در جاي ديگر دارد رشد ميكند، مشكل بيماري او را برطرف كند. مشكل سرويس و رفت و آمد او را حل كند.
من ميخواهم بگويم امسال ميشود اين را درست كرد. من مخصوصاً عرض كردم امسال كه اين پيام شروع شده واقعاً ميشود. رسانه بايد به ميدان بيايد. علما بايد به ميدان بيايند. هركس حرفي بلد است، بايد به ميدان بيايد. نكتهي آخري كه من ميخواهم عرض كنم اين است.
الآن خانمها ميگويند: آقا شما ميخواهيد ما را خانه نشين كنيد. ما ميخواهيم بيرون برويم، سرمان هوا بخورد، سر هوا خوردن به اين نيست كه شما 12 ساعت پيش يك مردي برويد، كار كني و يك مبلغ ناچيزي به شما بدهند و اينطور هزينه كني. سؤال من اين است فرض كنيد در شرايط برابر است. فرض كنيد در خانه زن و مردي هستند، تحصيلات واحد با مدرك واحد و قدرت واحد دارند. بنا است بالاخره يكي از اين دو شاغل باشند، يا زن بايد شاغل باشد، يا مرد بايد شاغل باشد. ترجيح با چه كسي است؟ آيا زن شاغل شود، مرد بنشيند، نقش مادر را بازي كند يا نه مرد بيرون برود، و زن بنشيند مادري كند؟
سؤال من اين است الآن در كشور ما چند ميليون از خانمها شاغل هستند؟ آمارها خيلي متفاوت است. دو ميليون زن شاغل داريم. وقتي دو ميليون زن شاغل است، يعني چه؟ يعني ما دو ميليون مرد را در خانه نشانديم. اين سؤالي است كه ما پرسيديم و گفتيم: منصفانه بگويند. الآن ما چند ميليون بيكار داريم؟ من جداي از آن شغلهايي كه منحصر به خانمها است ميگويم. ما افتخار ميكنيم، واقعاً خدمت بزرگي كردند. ولي من به عنوان يك ارزش ميگويم، تحصيل خوب است. مدرك ارزش نباشد. يك بخشي از خانمهاي ما گرفتار هستند. نسبت به شغل بدون علاقهاش تنفر دارد، ميگويد به مدركش برسيم. يك بخشي هم ميگويند: من اشتغال داشته باشم، چون نداشتن اشتغال خوب نيست. مادر بودن كه شغل نيست! نميخواهد اين را بنويسد. عرض كردم اگر در يك خانهاي يك زن و مرد با يك نوع تحصيل و يك نوع قدرت هستند، چه كسي بايد بيرون از خانه برود؟ مرد برود، زن مادري كند. يا نه زن بيرون برود و مرد نقش مادر را بازي كند؟ اين را همه بپذيرند. من ميگويم اگر در اين دو مورد، يك مورد را ميپذيريد، آيا جامعه يك خانه و يك خانوادهي بزرگ نيست؟ اگر ما دو ميليون زن شاغل داريم، معنايش اين نيست كه ما دو ميليون كار داريم. چند ميليون هم بيكار داريم. اگر همه شاغل باشند، ميگوييد: كشور خوب است و همه اشتغال دارند. ما مرد بيكار نداريم. شما دو ميليون زن را شاغل كردي و دو ميليون را هم بيكار كردي. يعني دو ميليون از كساني كه بايد مادر باشند و نقش خودشان را ايفا كنند، آنها ايفا نميكنند و همان گرفتاريهاي بيرون را دارند و دو ميليون نفري كه بايد بيرون بروند، نشستند نقش مادر را بازي ميكنند.
خدا آيت الله اميني را سلامت بدارد. يكسال خطبههاي نماز جمعهشان پيرامون اين موضوع بود. پس اميرالمؤمنين تقاضاي تقسيم كار كردند، پيامبر كار را تقسيم كردند، و فاطمهي زهرا فرمود: جز خدا كسي نميداند چقدر خوشحال شدم كه من در خانه كار ميكنم. البته همين فاطمه(س) همان روزي كه بايد ميدان بيايد، آمد. همان روزي كه بايد بيايد خطبه بخواند، به ميدان آمده است. آن روزي كه بايد به جبههي جنگ احد بيايد و مجروحين را مداوا كند، حاضر بودند. آن روزي كه بايد خطبه بخواند با آن حجاب كاملي كه در خطبه هست، آمدند خطبه را خواندند.
آقاي شريعتي: آقا بسيار ممنون و متشكرم. امروز صفحهي 54 مصحف شريف قرار روزانهي ما است. آيات 30 تا 37 سورهي مباركهي آلعمران تلاوت ميشود. باز ميگرديم در كنار شما خواهيم بود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيرٍْ محُّْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ أَمَدَا بَعِيدًاÂ وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُÂ وَ اللَّهُ رَءُوفُÂ بِالْعِبَادِ(30) قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكمُْ ذُنُوبَكمُْÂ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(31) قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ الرَّسُولَÂ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ الْكَافِرِينَ(32) * إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِينَ(33) ذُرِّيَّةَÂ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍÂ وَ اللَّهُ سمَِيعٌ عَلِيمٌ(34) إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنىِّ نَذَرْتُ لَكَ مَا فىِ بَطْنىِ مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنىِّÂ إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(35) فَلَمَّا وَضَعَتهَْا قَالَتْ رَبِّ إِنىِّ وَضَعْتهَُا أُنثىَ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَÂ وَ إِنىِّ سَمَّيْتهَُا مَرْيَمَ وَ إِنىِّ أُعِيذُهَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ(36) فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّاÂ كلَُّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًاÂ قَالَ يَامَرْيَمُ أَنىَ لَكِ هَاذَاÂ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِÂ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيرِْ حِسَابٍ(37)»
ترجمه آيات:
«روزى كه هر كس كارهاى نيك و كارهاى بد خود را در برابر خود حاضر بيند، آرزو كند كهاى كاش ميان او و كردار بدش فاصلهاى بزرگ بود. خداوند شما را از خودش مىترساند. و خدا به بندگانش مهربان است. (30) بگو: اگر خدا را دوست مىداريد از من پيروى كنيد تا او نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد، كه آمرزنده و مهربان است. (31) بگو: از خدا و رسولش فرمان ببريد. پس اگر رويگردان شدند، بدانند كه خدا كافران را دوست ندارد. (32) خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برترى داد: (33) فرزندانى بودند، برخى از نسل برخى ديگر پديد آمده. و خدا شنوا و داناست. (34) و زن عمران گفت: اى پروردگار من، نذر كردم كه آنچه در شكم دارم از كار اينجهانى آزاد و تنها در خدمت تو باشد. اين نذر را از من بپذير كه تو شنوا و دانايى. (35) چون فرزند خويش بزاد، گفت: اى پروردگار من، اين كه زاييدهام دختر است- و خدا به آنچه زاييده بود داناتر است- و پسر چون دختر نيست. او را مريم نام نهادم. او و فرزندانش را از شيطان رجيم در پناه تو مى آورم. (36) پس پروردگارش آن دختر را به نيكى از او بپذيرفت. و به وجهى پسنديده پرورشش داد و زكريا را به سرپرستى او گماشت. و هر وقت كه زكريا به محراب نزد او مىرفت، پيش او خوردنى مىيافت. مى گفت: اى مريم، اينها براى تو از كجا مىرسد؟ مريم مىگفت: از جانب خدا زيرا او هر كس را كه بخواهد بىحساب روزى مىدهد. (37)»
آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. اشارهي قرآني امروز را حاج آقاي حسيني بفرمايند.
حاج آقاي حسيني: همين آيه كه الآن تلاوت شد، به بحث ما خيلي كمك ميكند. مادر مريم فكر ميكرد خدوند فرزند پسري به او ميدهد. بنابراين براي بيت المقدس نذر كرد، خادم بيت المقدس شود. وقتي وضع حمل كرد، قرآن ميفرمايد: «قَالَتْ رَبِّ إِنىِّ وَضَعْتهَُا أُنثىَ» اي داد بيداد! ما فكر ميكرديم پسر است، اينكه دختر شد. «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ»Â     مرحوم علامه اميني ميفرمايد: ادامهي آيه كلام مادر مريم نيست. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ» اين كلام خداست، كلام مادر مريم نيست. ببينيد چقدر معنا زيباست؟ قرآن ميفرمايد: مادر نگران نباش! تو فكر ميكردي ما به تو پسري ميدهيم. دختري به تو داديم. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ» مردان عالم به پاي اين دختر نميرسند. اگر سخن مادر مريم بود، بايد ميگفت: اِ... اينكه دختر شد! دختر مثل پسر نيست. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ» اين سخن خداوند است. خدا ميگويد: مادر نگران شدي كه فرزندت دختر شد؟ فكر ميكردي پسر است؟ مردان عالم به پاي اين دختر نميرسند. چرا؟ مريم به كجا رسيد؟ عيسي را به جامعه تحويل داد.
اميدوارم كه امروز بينندگانمان را از دست نداده باشيم. خانمها از ما قهر نكنند. امام ميفرمود: از دامن زن مرد به معراج ميرود. حرف قرآن اين است. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ» ما به تو مريم داديم، كه مريم يك نتيجهاش است. ما اگر قبول كرديم زن كار خانه، كار مادري را داشته باشد، آن مهر و عاطفهاي كه قرآن و اميرالمؤمنين ميگويد، آنوقت باور ميكنيم كه وقتي امام ميگويند: از دامن زن مرد به معراج ميرود يعني چه؟ زن ميتواند مجتهد باشد، اما مرجعيت نه. مرجعيت مسؤوليت است. با اشك چشم مرجعيت را قبول ميكردند. پير ميشد آدم تا يك فتوا بدهد. اين هنر نيست. يا اينكه زنها نميتوانند امام جماعت شوند. امام جماعت شدن فضيلت نيست. نماز جماعت خواندن فضيلت است. چقدر علما و بزرگاني را داشتيم كه از امام جماعتي فرار ميكردند. به عمرشان نماز جماعت نخواندند. ميگفتند: ديگران هستند. ما را گرفتار نكنيد. يعني امام جماعت شدن ثواب مضاعفي ندارد. اما خانم در نماز جماعت شركت كند. اما امام جمعه چه؟ امام جمعه شدن يك مسؤوليت است. ائمه جمعه اگر شب جمعه را تا صبح بيدار باشند، كم است.
من ايام عيد در مشهد مشرف بودم، به اين نكته در سخنرانيها اشاره كردم، ديدم خانمها هجوم آوردند. گفتند: شما خبر نداري، با اين خرجهايي كه امروز هست، شما خبر نداريد و شكم شما سير است.با دو شغل هم زندگي اداره نميشود. من ميخواهم بگويم اين حرف، حرف درستي نيست. اولاً عرض كردم يك سري هزينههاي ديگري ميشود، ثانياً اگر ما نگاه دين را پذيرفتيم، زن در خانه نشست، اينكه قرآن ميفرمايد: «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم/21) اگر زندگي با آرامش بود، يقين داشته باشيد مرد با فكر آزاد و با آرامش و تلاش مضاعف جبران ميكند و آن پولي را كه شما فكر ميكنيد با كار كردنتان در بيرون منزل بدست ميآوريد برطرف ميشود. اين جمله از اميراالمؤمنين است. فرمودند: وقتي من به خانه ميآمدم، «لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا» (كشف الغمه/ج1/ص362) فقط يك نگاه به فاطمه ميكردم، «فتنكشف عني الهموم و الأحزان» تمام غم و غصهي عالم از قلب من ميرفت.
انصافاً زني كه با مردش، صبح از خانه ميرود و 6 بعداز ظهر برميگردد، اين ميتواند آن زني باشد كه وقتي مرد به خانه ميآيد نگاه بكند و غم و غصهي عالم از دل او برطرف شود؟ لذا در خاك سپاري حضرت هم فرمودند: خدايا من از فاطمه راضي هستم. و امام باقر(ع) فرمود: هيچ شفيعي بالاتر از رضايت شوهر براي زن مؤثر نخواهد بود.