كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي
تاريخ پخش: 16/02/93
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین
من سايهاي از نيمهي پنهاني خويشم *** تصوير هزار آينه حيراني خويشم
صدبار پشيماني و صد مرتبه توبه *** هر بار پشيمان ز پشيماني خويشم
عالم همه هرچند كه زندان من و توست *** از اين همه آزادم و زنداني خويشم
تا در خم آن گيسوي آشفته زدم دست *** چون خاطر خود جمع پريشاني خويشم
فردايي اگر باشد باز از پي امروز *** شرمنده چو حافظ ز مسلماني خويشم
حافظ مگر از عهدهي وصف تو برآيد *** با حسن تو حيران غزل خواني خويشم
آقای شریعتی: سلام میگویم به همهی بینندههای خوبمان، خانمها و آقايان، خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. ايام ماه رجب مباركتان باشد. خوشحاليم كه در اين لحظات و دقايق در خدمت شما هستيم و مثل هميشه بهترينها را براي شما آرزو ميكنم. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليكم و رحمة الله خيلي خوش آمديد..
حاج آقای حسيني قمي: عليكم السلام و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همهي بينندگان عزيز دارم. اعياد ماه رجب را تبريك ميگويم. در آستانهي ولادت امام جواد (س) هستيم. شنبه دهم ماه رجب، مخصوصاً بايد به امام رضا(ع) تبريك گفت. سهشنبه هم ولادت مولا اميرالمؤمنين است. سهشنبه هفتهي آينده چون روز تعطيل رسمي است. همينجا پيشاپيش تبريك عرض ميكنيم. يادآوري ميكنيم كه خانمها آن جورابي كه قرار بود را تهيه كنند.
آقای شریعتی: بحث ما با حاج آقاي حسيني سيرهي علوي است و الحمدلله در اقيانوس بيكران و مواج نهج البلاغه همه سير ميكنيم، گرچه به اندازهي جرعهاي بنوشيم.
حاج آقای حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث ما سيرهي علوي است با موضوع سيرهي حكومتي اميرالمؤمنين(ع) است. مباحث بسيار ارزشمندي ذيل اين عنوان ميتوان مطرح كرد، من از اينجا شروع كنم كه خود اميرالمؤمنين(ع) در نهجالبلاغه در موارد متعددي به اهداف پذيرش حكومت اشاره فرمودند كه چرا ايشان بعد از 25 سال خانهنشيني خلافت را پذيرفتند. در خطبهي 131 حضرت ميفرمايد: «إِنَّكَ تَعْلَم» خدايا تو شاهد هستي، تو ميداني. «أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَان» من اگر بعد از 25 سال سكوت را پذيرفتم، نه به خاطر رقابت در قدرت بود. «وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَام» دنبال مطاع پست دنيا هم نبودم. اميرالمؤمنين خدا را شاهد گرفته است. اهداف من اين چهار مورد است: 1- «لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ» آن نشانههايي كه از دين محو شده، آنها را برگرداند. «وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ» در بلاد تو اصلاح را ايجاد بكنيم. 3- «فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ» بندگان مظلوم تو به امنيت برسند. 4- «وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ» آن حدود الهي و فرامين الهي كه تعطيل شده بود، آنها را دوباره احيا بكنم. در سالهاي قبل از حكومت اميرالمؤمنين، مخصوصاً اواخر خيلي اوضاع به هم ريخت. خيلي از حدود الهي مخصوصاً در اين سالهاي اخير تعطيل شد و مفاسد مالي زياد بود. اميرالمؤمنين در چهار جمله اهداف پذيرش و حكومت را بيان كردند.
من چهار مورد از كارها و اقدامات عملي اميرالمؤمنين را در نظر گرفتم. مورد اول برخورد جدي اميرالمؤمنين (ع) با مفاسد اقتصادي و مالي است. من داستاني را عرض ميكنم كه اگر اين معيار حكومت اسلامي و علوي است، آنوقت ما فاصلههايمان راچقدر بايد كم كنيم؟
داستان را در دعائم الاسلام مرحوم قاضي نعمان نقل كرده است كه ايشان بيش از هزار سال پيش فوت كردند. بعد از ايشان هم خيليها نقل كردند. مرحوم حاجي نوري در مستدرك الوسايل نقل كردند. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي كتابي به نام «مكاتيب الائمة» دارند كه عربي است. نامههايي است كه ائمه نوشتند. تمام نامههاي ائمه از جمله نامههاي اميرالمؤمنين(ع) را جمعآوري كردند.
شخصي در تاريخ به نام ابن حرمه است. اين شخص در اهواز از ظرف اميرالمؤمنين(ع) سمتي داشت. ناظر امور مالياتي و مالي بازار اهواز بود. به اميرالمؤمنان(ع) خبر دادند كه در كارش رشوه گرفته و فساد مالي داشته است و يك اموالي را از اين راه كسب كرده است. حضرت به استاندار اهواز نامه نوشتند. شخصي به نام رفاعه است. فرمودند: «إِذَا قَرَأْتَ كِتَابِي» (دعائم الاسلام/ج2/ص532) نامهي من كه به دست تو رسيد، بايد اين چهارده دستور را انجام بدهي. حضرت به محض اينكه با خبر شدند، نماينده حضرت ناظر مسائل مالي و مالياتي بازار گرفتار رشوه و فساد مالي شده است، فرمودند:
1- «فنح ابن هرمة عن السوق» بلافاصله او را بركنار كن. معطل نكن، امروز و فردا نكن. حالا ببينيم اوضاع چه ميشود و مصلحت هست يا نيست. بلافاصله او را بركنار كن.
2- «و أوقفه للناس» به مردمي معرفياش كن. يكي از مشكلات ما اين است كه ما در اينطور موارد معمولاً حاضر نيستيم به مردم بگوييم.
3- «و اسجنه» او را زندان بياندازي.
4- «و ناد عليه» رسوايش كن. همه او را بشناسند. همه بدانند. مخفي نباشد.
5- «و اكتب إلى أهل عملك» به تمام فرمانداران زير مجموعهات نامه بنويس و به آنها بگو: من چنين دستوري به تو دادم، و اين آقا چنين كاري كرده است و برخوردي كه من با او داشتم به بقيه اعلام كن.
6- «و لا تأخذك فيه» اولاً غفلت و كوتاهي در مورد اين نكنيد. يكوقت نكند به فراموشي برويد. نه غفلت كنيد و نه كوتاهي! «و لا تأخذك فيه غفلة و لا تفريط» اگر اين كار را كردي، هم پيش خدا مؤاخذه ميشوي، هم من «و أعزلك أخبث عزلة» اگر تو در برخورد با اين آدم كوتاهي كردي، خودم تو را به زشتترين نوع بركنار ميكنم. حضرت استاندار را تهديد كرد. فرمودند: «و أعيذك بالله» خدا آن روز را نياورد، پناه بر خدا كه چنين چيزي پيش نيايد كه تو كوتاهي كني، اگر كردي من تو را به زشتترين شكل بركنار ميكنم.
7- «فإذا كان يوم الجمعة» او را در زندان بيانداز. روز جمعه در ملأ عام او را از زندان بيرون بياور. «و اضربه خمسة» 35 تازيانه به او بزن. «و اضربه خمسة و ثلاثين سوطا»
8- «و طف به إلى الأسواق» طوافش بده و او را بگردان. در تمام بازار او را بگردان.
9- «فمن أتى عليه بشاهد» وقتي گرداندي مردم ميآيند ميگويند: آقا همين بود از ما رشوه گرفت. در بازار همه نوع معاملات و تجارت و همه نوع فسادي وجود دارد. اگر كسي آمد، «فمن أتى عليه بشاهد» شاهدي آمد و گفت: اين آقا در جريانات فساد مالي از ما پول گرفته است. شاهد دارد. «فحلفه» بگو: قسم بخور! در مسائل مالي شاهد قسم بخورد، كافي است. شاهد داشت، قسم بخورد. اگر قسم خورد، از آن پولهايي كه جمع كرده، به اين آقايي بدهد كه مدعي است.
10- در بازار كه گرداندي و اين جريان تمام شد و تازيانه خورد و پولها را داد، «و مر به إلى السجن» دوباره به زندان برگردان. ولي نه زندانه محترمانه! «و مر به إلى السجن مهانا مقبوحا منبوحا» خوار و سر افكنده و بيآبرو! آبرو برايش نماند.
الآن يكوقت اگر جرمي ثابت ميشود، اينقدر گاهي محترمانه برخورد ميكنيم، مدارا و ملايمت به كار ميبريم. آقاي (الف، ب) صدا ميزنيم. آقا اگر جرم ثابت شده، اميرالمؤمنين(س) ميفرمودند: «مهانا مقبوحا منبوحا» با ذلت، سرافكنده و بيآبرو در زندان بياندازيد.
اين حكومت عدل علوي است. ما بايد در اين مسائل پيشقدم باشيم. الآن در همين كشورهاي اروپايي كه ما هزار ايراد به اينها داريم. بحثي در اين نيست، ما نميخواهيم از آنها دفاع كنيم. اما هيچ ميدانيد الآن در اين كشورها بدترين فساد، فساد مالي است. من يادم است، يكوقتي در يكي از كشورهاي اروپايي رأي آورد. بعد از رأي گيري روزنامهها به گوشه و كنار زندگي اين افراد ميروند. روزنامهها رفتند گشتند و از اين وزير يك نقطه ضعف پيدا كردند. گفتند: اين آقا قبل از اينكه وزير شود، يك مربي براي مهدكودك فرزندش داشته است. در خانه مربي داشته كه پول اين مربي را از خودش نميداده است. از آن ادارهاي كه بوده، ميداده است. پول مربي فرزندش را از دولت ميداده و از جيب خودش نميداده است. وزير استعفا داد. بدترين جرم مسائل فساد مالي است. اميرالمؤمنين ميگويد: زندان بروند نه با عزت، با ذلت و خواري برود.
11- وقتي زندان رفت، «و لا تدع أحدا يدخل إليه» نگذار كسي با او ملاقات كند، يادش بده كه چطور جواب بدهيد و در مسائل و محاكمه و چيزهاي بعدي از خودت دفاع كني و فرار كني از اينكه حق مردم را بدهي.
12- اگر خبر شدي كسي رفته، به او مطلبي رسانده است. «فإن صح عندك أن أحدا لقنه ما يضر به مسلما» چيزي ياد او دادند كه به ضرر مسلمانها تمام شده است، آن آقا را هم بگير و زندان بيانداز تا توبه كند. آن آقا را هم با تازيانه تأديب كن، كه ياد اين ندهد، حقوق مسلمانان را از بين ببرد.
13- «فإن رأيت به طاقة» تا يك ماه زندان باشد. اگر ديدي بعد از يك ماه تاب و توان دارد، دوباره 35 تازيانه ديگر بر او بزنيد.
14- «و اقطع عن الخائن رزقه» اسمش را نيرديم، اين اسم دارد. حضرت ميداند اسم كارگزارش چيست؟ فرمود: حقوق اين خائن را هم قطع كنيد.
در آخر هم فرمود: نتيجه را به من بگوييد. «و اكتب إلي بما فعلت في السوق» به من نامه بنويس، حالا كه اين آقا بركنار شد، چه كردي؟ «و من اخترت بعد الخائن» بعد از اين خائن چه كسي را انتخاب كردي؟ چطور جبران كردي اين ظلمي را كه اين آقا كرده است؟
آقاي شريعتي: علت برخورد شديد حضرت چه بود؟ حضرت كه مظهر رحمت و رأفت خداوند متعال هستند، علت اين برخورد با اين شدت چيست؟
حاج آقاي حسيني: مظهر رحمت در جايي است كه كسي مال مردم را بخورد و رشوهخواري كند. اين منافات دارد با اينكه آدم مشمول رحمت الهي باشد. كسي كه رشوهخواري كرده است. كسي كه اختلاص كرده، كسي كه فساد مالي كرده است، كسي كه در حساسترين جا رفته است، از مردم پول گرفته است، اين ديگر مشمول آن رحمت نميشود.
من نگران هستم. ميدانم در ذهن كسي نميآيد ولي كسي نگويد: آقا شايد اين آدم بينام و نشاني بوده و حضرت او را گرفته و اينطور چهارده دستور انقلابي براي او صادر كرده است. آيا حضرت با نزديكان خودشان هم اينگونه بودند؟ اولاً اينكه كارگزار حضرت است. شيخ مفيد كتابي به نام «اختصاص» دارد. ايشان داستاني را نقل كرده است. اميرالمؤمنين يك خواهري به نام «ام هاني» دارد كه بينندگان حتماً نام او را شنيدند. روزي كه اميرالمؤمنين تقسيم بيتالمال را شروع كردند، و قبلاً هم اشاره كرديم كه فرمودند: در بيتالمال به همه يكسان ميدهم. خواهر اميرالمؤمنين، ام هاني وقتي رفت حقوقش را از بيتالمال گرفت، كنيزش هم همراهش بود. كنيز كه خانه آمد، گفت: چقدر به تو دادند؟ گفت: بيست درهم! گفت: به من هم بيست درهم دادند. ام هاني با عصبانيت نزد اميرالمؤمنين(ع) آمد و گفت: چرا به ما و كنيزمان يكسان دادي؟ حضرت فرمود: «انْصَرِفِي رَحِمَكِ اللَّه» (مستدرك/ج66/ص93) بگو: خدا پدرت را بيامرزد. «مَا وَجَدْنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ فَضْلًا لِإِسْمَاعِيلَ عَلَى إِسْحَاقَ» ما كتاب خدا را خوانديم. ما كتاب خدا را بلد هستيم. فرقي بين فرزندان ابراهيم از اسماعيل و اسحاق و كنيز و عبد و آزاد نيست. برو خدا پدرت را بيامرزد. ما در قرآن يك چنين چيزي نديديم.
مورد سومي كه من باز از نزديكان بگويم، داستان قنبر را يك وقت اشاره كرديم كه مرحوم كليني در كافي شريف دارد. قنبر خادم اميرالمؤمنين(ع) با همه مقاماتي كه داشت، حضرت در يك جرياني ميخواستند، حد الهي را جاري كنند، به قنبر فرمودند: حد را جاري كن. تازيانه را دست قنبر دادند. قنبر بايد تعدادي را ميزد، عصباني شده بود. به سرعت و با عصبانيت، سه تا اضافه زد. فرمودند: بخواب، اين آقايي كه تازيانه خورده، بلند شود و اين سه تا را از شما قصاص كند.
ما از نهجالبلاغه دور بوديم. مرحوم آيت الله بهجت ميفرمودند: وقتي از نهجالبلاغه ميخوانيد، مردم ديگر پاي سخنراني شما ننشستند. پاي منبر اميرالمؤمنين هستند. حضرت به يكي از كارگزاران نامه نوشتند. من بعضي از اين تعبيرات را بخوانم. نامه41 نهج البلاغه است كه حضرت ميفرمايد: «وَ اخْتَطَفْت» (شرح نهجالبلاغه/ج16/ص167) اين هم سوء استفاده مالي داشت. چون ميدانيد قلمرو حكومت اسلامي خيلي گسترده بوده است. وقتي مالك اشتر به مصر ميرود، مصر يك استان از استانهاي قلمرو حضرت است. مصر، ايران، عراق، يمن، شام، حجاز، قلمرو بسيار گستردهاي داشتند. در اين قلمرو گسترده مواردي پيش ميآمد كه كارگزاران تخلف ميكردند. حضرت نامه نوشتند و به يكي از كارگزارانشان فرمودند: «وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْه» ميداني پول چه كسي را برداشتي. اين اموال براي چه كسي بوده به جيب زدي؟ «مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِم» اموال بچههاي يتيم را ميخواهي بخوري. ميخواهي اموال زنان بيسرپرست را بخوري؟ «اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْكَسِيرَة» فرمودند: كار تو شبيه گرگ چالاكي است كه ميآيد يك بزغالهي مجروح استخوان شكسته را تصرف كند و مال و گوشت او را بخورد. آقايي كه قدرت دست توست، اگر مال عدهاي را برداشتي، يك گرگ چالاك هستي. ايتام و زنان بيسرپرست پناهي ندارند.
بعد حضرت ميفرمايند: فكر ميكني مال چه كسي را گرفتي و ميبخشي؟ «تُرَاثَكَ مِنْ أَبِيكَ وَ أُمِّك» بيتالمال ارث پدر و مادرت است؟ حضرت قسم خورد، فرمود: اگر دست از اين كار برنداري و اموال را برنگرداني، «لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ» با اين شمشير ميزنم كه اين شمشير را به هركس زدم، مستقيم در آتش رفته است. اميرالمؤمنين(ع) به مؤمن كه شمشير نميزند. كسي كه مستحق بهشت است كه شمشير نميزند. اگر كسي به شمشير اميرالمؤمنين ضربت خورد، بايد مستقيم به جهنم برود.
فرمود: «وَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ» به خدا قسم! اگر حسن و حسين چنين كاري ميكردند، «مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ» من با آنها نرمش نشان نميدادم. «وَ لَا ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ» امكان نداشت آنها بتوانند ارادهي مرا تغيير بدهند.
نكتهي دومي كه من به آن اشاره كنم، و واقعاً براي ما پيام دار. پس بحث اول برخورد اميرالمؤمنين(ع) به فسادهاي مالي است. بحث دوم ملاكهاي انتخاب اميرالمؤمنين(ع) كه اوجش شايسته سالاري است. يك جمله از پيامبر خدا بگويم. شيخ طوسي در امالي نقل كردند، ائمه و اولياء و رسول خدا با كسي تعارف ندارند. پيامبر خدا به اباذر فرمود: «أَنِّي أُحِبُّ لَكَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِي» (كافي/ج4/ص524) از اين بالاتر ميشود. «أَنِّي أُحِبُّ لَكَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِي» هرچه براي خودم دوست دارم، براي تو هم دوست دارم. ابيذر يكي از بهترين اصحاب پيامبر است. پيامبر فرمود: آسمان سايه نيفكنده بر كسي كه صادقتر و راستگو تر از ابيذر باشد. حضرت به او فرمود: «وَ إِنِّي أَرَاكَ ضَعِيفا» (بحارالانوار/ج22/ص406) «فَلَا تَأَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَيْنِ وَ لَا تَوَلَّيَنَّ مَالَ يَتِيمٍ» ابيذر، يكوقت نكند جايي بروي، حكومت بر دو نفر را نپذير. تولي و سرپرستي مال يتيم را نپذير. ممكن است يك آدم، آدم خوبي باشد. ميشود پشت سر او نماز خواند. به درد سخنراني ميخورد مثل ابيذر كه فرياد ميزد. اما اين معنايش اين نيست اگر كسي آدم خوبي بود، حتماً شايستگي قدرت و پست و حكومت دارد.
گاهي ما در انتخابها ميگوييم: فلاني آدم خوبي است. آدم خوب يك شرط است. ميشود پشت سر او نماز خواند، ديگر از ابيذر بالاتر است؟ فرمود: سرپرستي دو نفر را قبول نكن.
داستاني از اميرالمؤمنين(ع) است كه اصلش در شرح نهجالبلاغهي ابن ابي الحديد است. داستان جالبي است. اميرالمؤمنين(ع) وقتي به حكومت رسيدند، شروع به نصب استاندارها كردند. تقريباً خيلي از استاندارهاي زمان قبل از خودشان را بركنار كردند و نميتوانستند با آنها كنار بيايند. از جمله به سه پسران ابن عباس كه پسرعموهاي حضرت هم بودند پست دادند. يكي را استاندار حجاز كردند. يكي را استاندار يمن و يكي را استاندار عراق كردند. يك كسي از اصحاب اميرالمؤمنين آمد و به اميرالمؤمنين اعتراض كرد. در تاريخ هم هست. من نميخواهم به خاطر احترامي كه براي اين صحابي بسيار باوفاي اميرالمؤمنين(ع) قائل هستيم، نام ايشان را ببرم. گفت: آقا شما به قدرت رسيديد. چه شد كه به بچههاي ابن عباس و پسرعموها، پست و مقام دادي؟ اگر بنا بود اينطور باشد پسر چرا ما با خليفه قبل جنگيديم. اين جمله بسيار تند بود. حضرت با مهرباني به ايشان فرمودند: من چهار سؤال از تو دارم. «فَهَلْ وَلَّيْتُ حَسَناً أَوْ حُسَيْنا» (بحارالانوار/ج42/ص176) من به حسن و حسين پست و مقامي دادم، ميدانيد امام حسن و امام حسين در زمان حكومت اميرالمؤمنان(ع) در ميدان نبرد نفر اول بودند. تا جايي كه اميرالمؤمنان گاهي نگران ميشدند، ميفرمودند: مواظب باشيد اينها از بين نروند. از دست نروند، اينها بعد از اميرالمؤمنين امام هستند. روز تقسيم پستها فرمود: من به حسن و حسين پستي دادم؟ سؤال دوم: به برادران جعفر طيار دادم؟ من به فرزندان جعفر طيار، برادر شهيدم پستي دادم؟ سؤال سوم: به برادرم عقيل پستي دادم؟ چهارم: به بچههاي برادرم پستي دادم؟ بچههاي من در جهاد اول نيستند؟ به اينها مقامي دادم؟ بعد سؤال فرمودند: «فَإِنْ عَلِمْتَ أَحَداً هُوَ خَيْرٌ مِنْهُم» اگر كسي را بهتر از اينها سراغ داري، بياور! حضرت فرمودند: معيار من شايستگي است. قطعاً شايستگي امام حسن و امام حسين در اولويت است. اما حضرت به خاطر مسائلي نميخواستند، و اينها براي يك مأموريت الهي ديگري بايد ميماندند. فرمودند: الآن برو ببين اگر كسي را از اينها شايستهتر سراغ داري، معرفي كن من به آنها بدهم. يكوقت ما زيبا خطبه ميخوانيم. ميگوييم: معيار ما اين است. مبارزه هست، مبارزه با فساد است، ملاك ما فقط شايستهسالاري است. مكتبي بودن و متخصص بودن را بايد با هم داشته باشد. اما در عمل چه كرديم و اميرالمؤمنين(ع) چه كرده است؟ اين مورد دوم است.
مورد سوم تعبيري است كه اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه دارد. اميرالمؤمنين(ع) به يكي از فرزندان ابن عباس كه پست استانداري حجاز را داده بودند، نامهاي نوشتند. معمولاً اميرالمؤمنين دو نامه مينوشتند. حضرت حدود 50، 60 استاندار اعزام ميكردند. به استاندارها و فرماندارهايشان نامه مينوشتند. يك نامه به مردم آنجا مينوشتند، كه از حكم ايشان استقبال كنند. يك نامه هم به خود آن آقا ميدادند و وظايف ان آقا را مشخص ميكردند. نامه 67 نهجالبلاغه است. «أَمَّا بَعْدُ َقِمْ نَّاسِ الْحَجَّ» (نهج البلاغه/ص457) اين استاندار مكه بود، اين بايد اميرالحاج باشد. برنامه حج را آبرومندانه برگزار كند. «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» ايام الله را ياد مردم بياور. «وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ» صبح و عصر با مردم جلسه داشته باش.
الآن كساني هستند مسؤوليتهاي رده بالايي دارند. پستهايي دارند، ميگويند: آقا ما بخواهيم در روز دو نوبت با مردم باشيم، چه وقت به كارمان برسيم؟ اما الآن من ميگويم: هركس در هر ردهاي رفته، استاندار و فرماندار و بخشدار همين حرف را بزنند، پس مردم كجا بگويند؟ استاندار اميرالمؤمنين در مكه، يك بخش پنج هزار نفره كه نبوده است. حضرت فرمود: «وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ» صبح و عصر با مردم بنشين. وقتي نشستي، سه كار انجام بده. «فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ» آنهايي كه از تو مسائل شرعي ميپرسند، جوابشان را بده. منصب استانداري يك كار اجرايي است. زمان اميرالمؤمنين به اين شكل نبوده و نوعاً استاندارهايي كه ميرفتند، هم استاندار بودند، هم جواب مسائل را ميدادند، هم امام جمعه بودند و هم گاهي قضاوت ميكردند. «فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ» كسي از تو سؤال ديني داشت، جواب او را بده. «وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ» آنهايي كه چيزي بلد نيستند، يادشان بده و كلاس بگذار.
در حالات اميرالمؤمنين عرض كرديم كه حضرت بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب مشغول عبادت بودند، برنامه هرروز حضرت اين بود. بعد از نماز تا طلوع آفتاب عبادت ميكردند. اول طلوع آفتاب حضرت اولين كار كه ميكردند، در اولين جلسه مردم جمع ميشدند و براي مردم قرآن و احكام و تفسير ميگفتند. «وَ لَا يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ» استاندار من بين خودت و مردم هيچ سفير و سخني جز زبان خودت قرار مده. «وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُكَ» هيچ حاجب و نگهباني جز چهرهي خودت نگذار. «وَ لَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ» مانع ملاقات مردم نباش. «فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ» حضرت فرمود: اگر مانع ملاقات مردم شدي، بعداً هم به اينها خدمت كني، ديگر فايده ندارد.
اين روايت را كه عرض ميكنم واقعاً بايد تابلو كرد. شيخ انصاري در مكاسب محرمه از رسول خدا آورده است. فرمود: « أَيُّمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَنْ حَوَائِجِهِ» (وسايلالشيعه/ج17/ص94) هركسي يك پست و مقامي دارد، بين خودش و گرفتاريها و حوائج مردم حجاب ايجاد كرد، «أَيُّمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَنْ حَوَائِجِهِ» فرداي قيامت خدا نميگذارد اين دستش به رحمت الهي برسد. خدا آنجا حجاب ايجاد ميكند. «وَ لَا يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ» جز زبانت سخنگو نداشته باش. جز چهرهي خودت حاجبي نباشد.
آقاي شريعتي: خيلي نكات ارزشمندي را شنيديم. انشاءالله در همين مسير گام برداريم و فاصله ما كمتر و كمتر شود. صفحهي 82 مصحف شريف قرار روزانهي امروز ماست، آيات 24 تا 26 سورهي مباركهي نساء از جزء پنج قرآن كريم تلاوت مي شود. برميگرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَاءَ ذَالِكُمْ أَن تَبْتَغُواْ بِأَمْوَالِكُم محُّْصِنِينَ غَيرَْ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنهُْنَّ فََاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَلِيمًا حَكِيمًا(24) وَ مَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُم بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ محُْصَنَاتٍ غَيرَْ مُسَافِحَاتٍ وَ لَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَينَْ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيهِْنَّ نِصْفُ مَا عَلىَ الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَالِكَ لِمَنْ خَشىَِ الْعَنَتَ مِنكُمْ وَ أَن تَصْبرُِواْ خَيرٌْ لَّكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(25) يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَينَِّ لَكُمْ وَ يهَْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(26)»
ترجمه آيات:
«و نيز زنان شوهردار بر شما حرام شدهاند، مگر آنها كه به تصرف شما درآمده باشند. از كتاب خدا پيروى كنيد. و جز اينها، زنان ديگر هر گاه در طلب آنان از مال خويش مهرى بپردازيد و آنها را به نكاح درآوريد نه به زنا، بر شما حلال شدهاند. و زنانى را كه از آنها تمتع مىگيريد واجب است كه مهرشان را بدهيد. و پس از مهر معيّن، در قبول هر چه هر دو بدان رضا بدهيد گناهى نيست. هر آينه خدا دانا و حكيم است. (24) هر كس را كه توانگرى نباشد تا آزادزنان مؤمنه را به نكاح خود درآورد از كنيزان مؤمنهاى كه مالك آنها هستيد به زنى گيرد. و خدا به ايمان شما آگاهتر است. همه از جنس يكديگريد. پس بندگان را به اذن صاحبانشان نكاح كنيد و مهرشان را به نحو شايستهاى بدهيد. و بايد كه پاكدامن باشند نه زناكار و نه از آنها كه به پنهان دوست مىگيرند. و چون شوهر كردند، هر گاه مرتكب فحشا شوند شكنجه آنان نصف شكنجه آزاد آنان است. و اين براى كسانى است از شما كه بيم دارند كه به رنج افتند. با اين همه، اگر صبر كنيد برايتان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است. (25) خدا مىخواهد براى شما همه چيز را آشكار كند و به سنتهاى پيشينيانتان راه بنمايد و توبه شما را بپذيرد، كه خدا دانا و حكيم است. (26)»
آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد، انشاءالله زندگي دهمه ما منور به نور قرآن و صلوات بر محمد و آل محمد باشد. اشاره قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: اين آيهي اولي كه تلاوت شد، «فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنهُْنَّ فََاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَة وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ» ما بارها روي اين نكته اشاره كرديم. در بحث مهريه قرآن مي فرمايد:هر قراري كه در مهريه بود، بايد بدهيد. حق نداريد چيزي از مهريه برداريد. «وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِيضَةِ» اما اگر بعدها زن و شوهر توافق كردند، بخشي از مهريه را خانم بگذرد، مانعي ندارد. اين نكته را بارها گفتيم. اسلام دو سفارش دارد. به مرد ميگويد: مهر را دين بدان، بدهي است. امام حسين(ع) در زمان حياتشان مهر را ميدادند. در يك روايتي است كه آقا موسي بن جعفر ميفرمايد: ما خانوادهاي هستيم كه سه چيز را از پاكترين اموالمان ميدانيم. مهر همسرانمان، هزينهي سفر حجمان، لباس آخرتمان! اين دين است، از زير آن فرار نكنيم. من يكوقتي مفصل در بحث وصيتنامه گفتم. اگر نداديم، سرمان را زمين بگذاريم اول چيزي كه بايد پرداخت كنيم، بدهي است. يكي از بدهيها مهر همسر است. تا الآن به خوبي و خوشي نشستيم، يك شكلي با هم توافق كنيم، كنار بياييم. اگر مهرها سنگين است، خانم را به گونهاي راضي كنيد. اما بنا بر پرداخت داشته باشيم ولو هركس هرچه در توان دارد. اما از آن طرف هم سفارش ميكند، اگر شوهر ندارد، خانم قدري بگذرد. پس سفارش به آقايان براي پرداخت مهر است، بدهي دانستن مهر، مديون بودن آنها است. سفارش به خانمها هم اين است كه اگر راضي به توافق شد، اجر و پاداش دارد.
آقاي شريعتي: مجموعه مباحث حاج آقاي حسيني در برنامه سمت خدا، با عنوان «حوادث قيامت در قرآن» و «نداهاي الهي در قيامت» است كه اين دو كتاب به چاپ رسيده است. كتاب «وصيت نامه» هم مجموعه بحثهاي حاج آقاي حسيني پيرامون وصيت كردن است. نكتهي ديگر هم «ارمغان سمت خدا» است. توصيههاي كارشناسان خوب ما در برنامه است كه چكيدهاي از ادعيه و اذكار و نمازهاي مفاتيح است و قابل دسترسي شماست.
حاج آقاي حسيني: در خطبهي 216 نهج البلاغه حضرت سفارش ميكنند كه حقايق را بگوييد. در حكومت ديني و اسلامي حضرت اصرار دارد هرچه حق است به من بگوييد و برسانيد. «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَة» آنطور كه با جبارها حرف ميزنند با ما حرف نزنيد. من شاه نيستم. من اميرالمؤمنين و امام شما هستم. حضرت در اين نامهها هركجا ميخواهند خودشان را معرفي كنند، مينويسند: «من عبدالله عليٍ» اول بنده خدا هستم. دوم اينكه نام من علي است. اميرالمؤمنين هستم. مانند جبارها با من سخن نگوييد. «وَ لَا تَتَحَفَّظُوا بِمَا» با ملاحظه با من حرف نزنيد. ساختگي و منافقانه با من حرف نزنيد. «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ يَمْلِك» همه ما بنده خدا هستيم. اگر بنده خدا هستيم، نميخواهد در برابر من طوري سخن بگوييد كه چاپلوسانه و منافقانه باشد. «وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَق» فكر نكنيد اگر حق را به من گفتيد، حق براي من سنگين است. من از حق استقبال ميكنم. «وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي» فكر نكنيد من منتظر تعظيم و تكريم هستم. اميرالمؤمنين(ع) جايش در آسمان است و زمينيان قطعاً او را نشناختند. ولي همين اميرالمؤمنين آسماني و ملكوتي ميفرمايد: من منتظر تعظيم و تكريم شما نيستم.به جاي تكريم حرفتان را بدون رودروايسي و چاپلوسي به من بگوييد.