بحث ما سيره تربيتي اميرالمؤمنان بود. بحث سيره تربيتي بحث بسيار گستردهاي است و يك سوم نهجالبلاغه است. اميرالمؤمنين(ع) در دوران حكومتشان اين كار سيره تربيتي را در زندگيشان در حد اعلي پياده ميكردند. امام باقر(ع) فرمودند: اميرالمؤمنان نماز صبح را كه در مسجد كوفه ميخواندند، در محراب مينشستند و تا طلوع آفتاب مشغول عبادت بودند. وقتي آفتاب طلوع ميكرد، اولين برنامه كاري اميرالمؤمنين هر روز صبح بعد از طلوع آفتاب اين بود كه مردم جمع ميشدند و كلاس تعليم قرآن و مسائل ديني ميگذاشتند. اين خيلي پيام دارد. اولين كار اميرالمؤمنين سيره تربيتي و تعليم و تربيت بود.
نامه 53 نهجالبلاغه نامه حضرت به مالك اشتر است. «وَ أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُكَمَاءِ» (نهج البلاغه/ص430) بيش از همه با علما و دانشمندان رفت و آمد داشته باشيد. با حكما نشست و برخاست داشته باش. اين دستور العمل به استاندارهاست. استاندار موفق كسي نيست كه بگويد: من فقط پروژههاي عمراني را انجام ميدهم. استاندار موفق حكومت علوي دائما بايد با علما و اهل حكمت نشست و برخاست داشته باشد. با اينكه مالك خودش از اصحاب خاص اميرالمؤمنين بود. ولي باز حضرت ميفرمايد: وقتي به شهري ميروي نشست و برخاست تو با دانشمندان باشد.
شخصي خدمت اميرالمؤمنين آمد، حضرت فرمودند: اين نوجواني كه همراه شماست، كيست؟ گفت: پسرم است. دارم به او شعر ياد ميدهم. اميدوارم در آينده شاعر قوي و زبر دستي باشد. حضرت نگاهي كرد و ديد يك پدر همتش را براي تعليم شعر فرزندش گذاشته است. فرمودند: شعر يادش ميدهي؟ «لو أقرأته القرآن فهو خير له» (شرح نهجالبلاغه/ج20/ص96) قرآن يادش بده. يعني حتي مواظب بودند.
در كتاب قطب راوندي(ره) آمده است، اميرالمؤمنين در بازار كوفه راه ميافتادند و افراد و اصناف را موعظه ميكردند. حضرت در بازار كوفه قدم ميزدند، جواني داشت خياطي ميكرد و آواز ميخواند. اميرالمؤمنين(س) ايستادند. فرمودند: آواز ميخواني؟ قرآن بخوان برايت بهتر است. جوان گفت: قرآن را بلد نيستم. اميرالمؤمنين جملهاي را در گوش جوان فرمودند. به محض اينكه اين جمله را بيان كردند، در آن واحد حافظ كل قرآن شد. امروز ميخواهيم سراغ يكي از زيباترين كلمه حكمت آميز نهجالبلاغه برويم. شماره 150 از كلمات قصار است. «وَ قَالَ ع لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ» (شرحنهجالبلاغه/ج18/ص356) يك فرد معمولي گفت: ما را موعظه كنيد. حضرت شروع به موعظه آن فرد كردند.
كتابي به نام كنزالعمال داريم. از كتابهاي حديثي اهل سنت است. نويسنده آن فاضل هندي است. 500 سال از وفاتش مي گذرد. دهها بار در كشورهاي مختلف چاپ شده است. ايشان نوشته: اميرالمؤمنين بالاي منبر آمدند. وقتي اين آقا از حضرت موعظه خواستند، حمد خدا را گفتند. اين موعظه بعد از جنگ نهروان بود. حضرت در مدت 5 سال درگير سه جنگ بودند. جنگ جمل خيلي طول نكشيد. شيخ مفيد كتابي راجع به جنگ جمل دارد كه نزديك به سي هزار نفر در جنگ جمل كشته شدند. 25 هزار نفر از جمليها و پنج هزار نفر از ياران اميرالمؤمنين كشته شدند. اميرالمؤمنين تازه خلافت را شروع كرده بودند. جنگ صفين با معاويه شروع شد. خيلي طول كشيد، جنگ صفين بسيار طولاني و تلفات بسيار زيادي داشت. نتيجه جنگ سفين جنگ نهروان شد. اين سه جنگ خيلي حضرت را خسته كرد. در اين مدت اميرالمؤمنين را خسته كردند.
اميرالمؤمنين بالاي منبر رفتند، آمدند سخن بگويند گريه امام نداد. خدا مرحوم آيت الله احمدي ميانجي را رحمت كند. اين داستان را از ايشان شنيده بودم. اميرالمؤمنين بالاي منبر كوفه، مقابل جمع بعد از سه جنگ سنگيني كه حضرت را خسته كردند، چرا بايد حكومت اسلامي درگير اين جنگهاي داخلي باشد؟ حضرت گريه كردند و نتوانستند سخن بگويند. «حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِدُمُوعِه» اشك آمد محاسن امام را پر كرد. به قدري اشك از حضرت روي محاسن ريخت كه از محاسن جاري شد. حضرت يك حركتي دادند. به قدري محاسن حضرت پر از اشك بود كه اين اشك روي صورت جمعيتي كه پاي منبر حضرت بودند، ريخت. بعضي به اميرالمؤمنين ميفرمودند: چرا مثل معاويه امر نميكنيد؟ معاويهد خيلي سياستمدار است. در نهجالبلاغه حضرت جواب دادند: نه، به خدا قسم معاويه از من سياستمدارتر نيست. او با فسق و فجور و خيانت حكومت ميكند. خيلي از ياران اميرالمؤمنين را ميكشت، مالك اشتر را زهر داد و برايش مهم نبود. «وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي» (شرح نهجالبلاغه/ج7/ص70) در طول تاريخ مردم از ستم حاكمانشان نگران بودند. ولي نوبت به من كه رسيد به كسي ظلم نكردم. مردم با حضرت هماهنگي نداشتند. اميرالمؤمنين در حكمت 150 ميفرمايند: بعد از اين گريه مفصلي كه بالاي منبر كوفه داشتند، شروع به موعظه كردند.
سيد رضي عبارتي دارد، ميفرمايد: «و لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام» (نهجالبلاغه/ص499) همين جمله «لكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر» كافي بود براي كسي كه بخواهد موعظه بگيرد.
28 دستور تربيتي در اين كلمه 150 آمده است. 1- «لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ وَ يُرْجِئُ التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ» از آنهايي نباش كه ميخواهد بدون عمل آخرت خوبي داشته باشد. چون آروزهاي طولاني دارد، توبه را به تأخير مياندازد. اگر آدم در ماه رمضان توبه نكند، ديگر كجا فرصت توبه دارد؟
يكي از شارعين نهجالبلاغه استاد مغنيه است. شهيد عماد مغنيه هم از اين خاندان هستند. ايشان عبارت زيبايي دارد. ميگويد: من تعجب ميكنم. چطور براي رسيدن به مطاع دنيا، بايد كار كنيم. آنوقت براي مطاع آخرت ميشود انتظار داشته باشيم بدون عمل باشد.
امام صادق(ع) ميفرمايند: اميرالمؤمنين كسي بود كه «وَ لَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَأَنَّهُ يَنْظُرُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ النَّارِ» (كافي/ج8/ص163) اميرالمؤمنين مثل كسي كار و تلاش ميكرد كه گويي آتش دوزخ را ميبيند. در عبادت سرآمد عابدان است. در شجاعت، سرآمد شجاعان است. در ايثار سرآمد ايثارگران است.
خطبه 28 از قسمت خطبهها هست. «أَلَا وَ إِنِّي لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا وَ لَا كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا» (شرح نهجالبلاغه/ج2/ص91) نديدم چيزي مثل بهشت كه طالبين بهشت همه در خواب هستند. تو طالب بهشت هستي، آثارش كجاست؟ ميگويد: از آتش فراري هستم. كجاست؟ تو كه لب پرتگاه آتش خوابيدهاي.
جملهاي هم در خطبه 176 است، حضرت ميفرمايد: اگر اين پنج كار را انجام بدهيد، من شفيع شما در روز قيامت هستم. 1- تلاش «الْعَمَلَ الْعَمَلَ ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ» (شرح نهجالبلاغه/ج10/ص24) كار را به نهايت برسان. تا اينجا روزه گرفتي، نگو: ديگر ما بريديم.
خدا حضرت آيت الله شب زندهدار را سلامت بدارد. ايشان از آيت الله طباطبايي نقل ميكردند. درست است الآن هوا گرم است و روزه داري سخت است. ولي در عين حال كار خودمان را خيلي بزرگ جلوه ندهيم. سيد محمد حسين طباطبايي برادري داشتند در تبريز بود، او هم مرد بزرگي بود. سيد محمد حسن طباطبايي در تبريز بود. معروف به الهي طباطبايي بودند. فرمودند برادرم يك زمان نامهاي به من نوشت كه كسي آمده پيش ما درس بخواند، گفته: من ارتباط با ارواح دارم. روح ارسطو را احضار كردم، شما را معرفي كرده و كتابي هم معرفي كرده است. اين آقا پيش من درس ميخواند و در احضار ارواح موفق است. حتي گاهي من مشكلات علمي برايم پيش ميآيد، به او ميگويم و او هم با احضار روح ابوعلي سينا مسأله مرا ميپرسد. يكوقت به او گفتم: روح پدر ما را احضار كن. برادر به علامه نامه نوشته كه اين آقا روح پدر ما را احضار كرده و پدر از شما شكايت دارد. گفته: ايشان با نوشتن تفسير الميزان ما را در اين ثواب شريك نكرده است.
من منظورم از اين قصه اين است، علامه طباطبايي وقتي نامه را ميخواند كه پدر از شما شكايت دارد كه چرا در تفسير الميزان ما را سهيم نكردي، خوب است چه جوابي داده باشد؟ در جواب ميگويد: من تفسير الميزان را كار مهمي نديدم كه بخواهم پدرم را سهيم كنم. ميدانيد در عالم تشيع هيچ كسي نيست كه تفسير ببيند و بنويسد، نيازمندان را نبيند. ايشان حتي تفسير را هم بدون نقطه نوشتند. مبادا وقتشان را بگيرد. بعد ميگويد: خدايا، اگر نوشتن الميزان پيش تو ثوابي دارد، پدر ما هم سهيم باشد. بعد از مدتي دوباره نامه ميآيد كه ما روح پدر را احضار كرديم، پدر از شما راضي شد. منطور من اين است كه اگر هم كاري نكرديم، مغرور نشويم.
1- «الْعَمَلَ الْعَمَلَ» 2- «ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ» به سرانجام برسانيد. 3-«وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ» 4- «الصَّبْرَ الصَّبْرَ» قطعاً عبادات تلاش و مقاومت و صبر ميخواهد. 5- «وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ» ميفرمايد: اگر اين پنج كار را انجام دادي، «أَنَا شَاهِدٌ لَكُمْ وَ حَجِيجٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْكُمْ» من روز قيامت پشتيبان شما هستم.
آقاي شريعتي: امروز صفحهي 150 مصحف شريف قرار روزانهي ما است. آيات 158 تا 165 سورهي مباركهي انعام تلاوت ميشود. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
«هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَئكَةُ أَوْ يَأْتىَِ رَبُّكَ أَوْ يَأْتىَِ بَعْضُ ءَايَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتىِ بَعْضُ ءَايَاتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانهَُا لَمْ تَكُنْ ءَامَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فىِ إِيمَانهَِا خَيرًْا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ(158) إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينهَُمْ وَ كاَنُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنهُْمْ فىِ شىَْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلىَ اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بمَِا كاَنُواْ يَفْعَلُونَ(159) مَن جَاءَ بِالحَْسَنَةِ فَلَهُ عَشرُْ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يجُْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ(160) قُلْ إِنَّنىِ هَدَئنىِ رَبىِّ إِلىَ صرَِاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَ مَا كاَنَ مِنَ الْمُشرِْكِينَ(161) قُلْ إِنَّ صَلَاتىِ وَ نُسُكِى وَ محَْيَاىَ وَ مَمَاتىِ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ(162) لَا شرَِيكَ لَهُ وَ بِذَالِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ المُْسْلِمِينَ(163) قُلْ أَ غَيرَْ اللَّهِ أَبْغِى رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كلُِّ شىَْءٍ وَ لَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيهَْا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلىَ رَبِّكمُ مَّرْجِعُكمُْ فَيُنَبِّئُكمُ بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تخَْتَلِفُونَ(164) وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَئفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فىِ مَا ءَاتَئكمُْ إِنَّ رَبَّكَ سرَِيعُ الْعِقَابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمُ (165)»
ترجمه آيات:
«آيا انتظارى جز آن دارند كه فرشتگان نزدشان بيايند؟ يا پروردگارت؟ يا نشانهاى از نشانههاى خدا بر آنها ظاهر شود؟ روزى كه برخى نشانههاى خدا آشكار شود، ايمان كسى كه پيش از آن ايمان نياورده يا به هنگام ايمان كار نيكى انجام نداده است، براى او سودى نخواهد داشت. بگو: چشم به راه باشيد، ما نيز چشم به راهيم. (158) تو را با آنها كه دين خويش فرقهفرقه كردند و دستهدسته شدند، كارى نيست. كار آنها با خداست. و خدا آنان را به كارهايى كه مىكردند آگاه مىسازد. (159) هر كس كار نيكى انجام دهد ده برابر به او پاداش دهند، و هر كه كار بدى انجام دهد تنها همانند آن كيفر بيند، تا ستمى بر آنها نرفته باشد. (160) بگو: پروردگار من مرا به راه راست هدايت كرده است به دينى همواره استوار، دين حنيف ابراهيم. و او از مشركان نبود. (161) بگو: نماز من و قربانى من و زندگى من و مرگ من براى خدا آن پروردگار جهانيان است. (162) او را شريكى نيست. به من چنين امر شده است، و من از نخستين مسلمانانم. (163) بگو: آيا جز اللَّه، پروردگارى جويم؟ او پروردگار هر چيزى است و هر كس تنها كيفر كار خويش را مىبيند. و كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمىكشد. سپس بازگشت همه شما به نزد پروردگارتان است و او شما را به آن چيزهايى كه در آن اختلاف مىورزيديد آگاه مىكند. (164) اوست خدايى كه شما را خليفگان زمين كرد، و بعضى را بر بعض ديگر به درجاتى برترى داد، تا شما را در چيزى كه عطايتان كرده است بيازمايد. هر آينه پروردگارت زود كيفر مىدهد و او آمرزنده و مهربان است. (165)»
آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور قرآن و معطر به عطر صلوات باشد. حاج آقاي حسيني اشاره قرآني امروز را بفرماييد.
حاج آقاي حسيني: آيهاي كه تلاوت شد «مَن جَاءَ بِالحَْسَنَةِ فَلَهُ عَشرُْ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يجُْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ» كسي كار خوب بياورد، ده پاداش دارد. اما گناه اضافهاي ندارد. مفسرين يك نكتهاي را خيلي زيبا اشاره كردند، زيباست. قرآن نميفرمايد: «من عمل بالحسنه» كسي حسنهاي انجام بدهد، ميگويد: «مَن جَاءَ بِالحَْسَنَةِ» حسنه را با خودش بياورد. آوردن خيلي مهم است. ما ممكن است حسنهاي را انجام بدهيم، ولي معلوم نيست بتوانيم با خودمان ببريم.
در جاي ديگر داريم «مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنيبٍ» (ق/33) با قلب منيب بيايد. كسي كه غيبت كند تمام اعمال حسنهاش منتقل ميشود به كسي كه غيبت ميكند. ميگويد: من در دماي 50 درجه روزه گرفتم، در نامه اعمالم نيست! ميگويد: بايد ميآوردي، نياوردي. در راه خرابش كردي. به كسي دادي كه غيبت او را كرده بودي.
«مَن جَاءَ بِالحَْسَنَةِ فَلَهُ عَشرُْ أَمْثَالِهَا» اعمال مختلف است. ثواب اعمال گاهي ده تا، گاهي هفتصد تا، گاهي بيشتر و گاهي بيحساب است. ديگر بستگي به اعمال ما دارد.
حضرت فرمود: «لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ» از كساني نباش كه اميد آخرت، پاداش بدون عمل. «وَ يُرْجِئُ التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ» توبه را با آرزوهاي طولاني به تأخير مياندازد. «يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ» وقتي حرف ميزند طوري است كه آدم فكر ميكند اين ديگر زاهد درجه يك است. وقتي پاي صحبتش مينشيني، ميبيني دنيا را سه طلاقه كرده است. اما عملش «وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ» آنچنان دنبال دنيا ميدود، حتي داريم وقتي كسي بعد از نماز زود ميرود و تعقيبات هم نميخواند، خدا به فرشتگان خطاب ميكند، بنده را ببينيد. فكر ميكند حوائج او دست ديگري است. اگر ميدانست حوائجش دست من است، اينقدر زود نميرفت. «إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ» اگر از دنيا به او بدهند، سير نميشود. حضرت امير فرمود: دو گرسنه هستند كه هرگز سير نميشوند. يكي طالب علم و ديگري طالب دنيا است. طالب دنيا هم سير نميشود. «لَمْ يَقْنَعْ» اهل قناعت نيست. «يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ» از شكر آن چيزهايي كه خدا به او داده است، عاجز است اما باز دنبال زياده است.
اميرالمؤمنين فقط كلام نبود، بالاتر از كلام، زندگي اميرالمؤمنين بود. سيد بن طاووس داستاني را نقل كرده است كه اميرالمؤمنين دو مهمان در صحن دارالاماره داشتند. شب از نيمه گذشت، اميرالمؤمنين از اتاقشان بيرون آمدند، طوري گريه ميكردند كه به كمك ديوار از پله پايين ميآمدند. از خوف خدا در دل شب اينطور گريه ميكردند. به اين مهمانها رسيدند. فرمودند: خواب هستيد يا بيدار؟ گفتند: با گريهاي كه شما ميكنيد مگر براي كسي خواب ميماند؟ ما هم گريه ميكنيم. فرمودند: گريه كنيد. قطرهاي اشك از خوف خدا درياهايي از آتش را خاموش ميكند. گفتند: شما براي چه گريه ميكنيد؟ ما گريه كنيم به حال خودمان حق است. شما چرا؟ حضرت فرمودند: ما فرداي قيامت در پيشگاه الهي موقفي داريم كه چيزي از اعمال ما مخفي نيست. خدا به من و شما از رگ گردن نزديكتر است. اميرالمؤمنين از اينها جدا شد و نگاه به آسمان جملهاي فرمود: اي خداي علي! نميدانم كاش ميدانستم. اميرالمؤمنان لحظهاي غفلت نداشت. عرضه ميكرد: اي كاش ميدانستم كه در لحظه غفلت رويت را از من برگرداندي يا باز به من توجه داري؟
اميدواريم خدا به حق محمد و آل محمد در اين روزها و شبهاي پاياني ماه رمضان به لطف و عنايت خودش آنچه به همه خوبان ماه رمضان عطا ميكند به ما هم عنايت كند.