کارشناس: حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی
موضوع: آداب کسب حلال
تاریخ: 93/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد * * * از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده است * * * رسم مردانگی ات راه نشانم داده است
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب * * * کار ما نیست شناسایی نامت زینب
من در ادراک شکوه تو سرم میسوزد * * * جبرئیلم همهی بال و پرم میسوزد
من در اعماق خیالم چه بگویم از تو * * * من در این مرحله لالم چه بگویم از تو
چه بگویم به خدا از تو سرودن سخت است * * * هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
رو به روی تو که قرآن خدا وا میشد * * * لب آیات به تفسیر شما وا میشد
آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند * * * تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد * * * باز تکرار همان سورهی اعطینا شد
عشق عالم به تو از بوسه مکرر میگفت * * * به گمانم به تو آرام پیمبر میگفت
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود * * * جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
شریعتی: سلام میگویم به همهی شما خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز تبریک ویژه و مخصوص به مناسبت میلاد با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها به همهی شما هم وطنان خوب و یک تبریک مضاعف به همهی پرستاران عزیز و گران قدر. خیلی خوشحالیم که در این روز پر نور همراه شما هستیم. سلام حاج آقای حسینی خیلی خوش آمدید.
حاج آقا حسینی: سلام علیکم و رحمة الله عرض سلام به همهی بینندگان و عرض تبریک ولادت عقیلهی بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها شعر بسیار زیبایی را شما خواندید من هم شعر بسیار بلند و زیبایی از عمان سامانی است از شاهکارهای عمان است خیلی مفصل است من با اجازهی شما یکی دو بیت شما را میخوانم.
زن مگو مرد آفرین روزگار * * * زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین * * * زن مگو دست خدا در آستین
واقعا بی بی زینب سلام الله علیها من هم تبریک میگویم همان طور که شما فرمودید به همهی پرستارها روز پرستار را ان شاء الله مبارکشان باشد.
شریعتی: هفتهی گذشته جلساتی که شرحهای نهج البلاغه در آنها بود و مردم استفاده میکردند چند شهر را اعلام کردیم دوستان دیگری هم آمدند و پیام فرستادند و گفتند که در این شهرها هم جلسات است من اول برنامه خیلی سریع اسامی این شهرها را میخوانم یک خواهشی دارم تا به حال صد شهر برای ما پیام فرستاده اند و گفتند که در شهرهای ما این جلسات برگزار میشود خواهش میکنم از دوستان که آدرس این جلسات را برای ما بفرستند که ما آدرس این جلسات را به تفکیک شهرها در سایت قرار بدهیم تا دوستان مراجعه بکنند شهر کاشان است که معروف است به شهر نهج البلاغه و جلسات خوبی برگزار میشود تبریز ساری فردوس اصفهان گنبد نجف آباد گرگان کازرون تنکابن اردبیل درود اردکان فریدون کنار بوشهر گناباد دماوند تربت حیدریه سبزوار دامغان نائین شاهرود یزد علی آباد اراک بهبهان بابل اندیمشک لنگرود بیرجند قائم شهر شهرضا شوشتر بندر ترکمن زواره شیراز بوشهر طبس خمینی شهر پاک دشت چالوس دزفول نیشابور خرم آباد ابهر شهرهایی است که در این شهرها جلسات و محافل نهج البلاغه برگزار میشود ارسنجان رشت شهرکرد همدان زنجان زابل شهریار آباده رودسر زرند کرج آمل فریدون شهر و اهواز این جلسات پر خیر و برکت باشد برای همه و یک دعای ویژه حاج آقای حسینی برای اهوازیها بکنند.
حاج آقا حسینی: امیدوارم حالشان خوب باشد همهی مردم نگران هوای خوزستان هستند ان شاء الله به برکت رحمت الهی و تدبیر مسئولین اوضاع بهتری پیدا بکنند خیلی من خوشحال شدم واقعا نهضت آشتی با نهج البلاغه در سراسر کشور تحقق پیدا بکند و دوستان دیگر همان طور که فرمودید اعلام بکنند آدرسها را بگویند ما یکی دو بار گفته ایم خیلی از دوستان از ما سوال میکنند که در این مجالس اگر بخواهند شرح نهج البلاغه مطالعه بکنند شرح فارسی روان مفیدی برای عموم مردم باشد من زیاد برخورد کردم که اصلا اطلاع ندارند یک بار دیگر معرفی میکنیم شرح نهج البلاغه آیت الله مکارم شیرازی در 15 جلد است پیام امام امیرالمومنین علیه السلام شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه از حضرت آیت الله عظمی مکارم شیرازی. ببینیم امروز حاج آقای حسینی برای ما چه به ارمغان آورده اند. در خدمت شما هستیم.
حاج آقا حسینی: بسم الله الرحمن الرحیم یکی از احکامی که فکر میکنم غالب بینندگان با آن آشنا باشند مسئلهی مضاربه است فکر میکنم زیاد شنیده باشند غالبا شنیده اند که این مسئله یکی از انواع معاملات و تجارتها است در مضاربه راهش این است که مثلا یک کسی سرمایه دارد به یک کس دیگری این سرمایه را واگذار میکند میگوید شما با سرمایهی من کار کن سود این سرمایه بین من و شما به یک شکلی تقسیم شود یک کسی سرمایهی خوبی دارد یک کسی هم وقت خوبی دارد سرمایه از کسی کار از کسی هر طوری که توافق کردند این یک نوع تجارتی است که غالبا مردم آشنا هستند میخواهم عرض کنم اگر یک سرمایه داری پیدا شد در همین بحث مضاربه یک مدل خاصی را با یک کسی خواست این طوری معامله بکند این چه طور معاملهای است؟ یک کسی بگوید مثلا سرمایه دار به جوانی بگوید من سرمایه به شما میدهم شما که هیچ سرمایه ندارید کل سرمایه از من صد میلیون دویست میلیون من در اختیار شما میگذارم شما کار کن ولی چهار مسئله را در این معامله ما رعایت بکنیم اول این که به آن جوان بگوید شما تمام هزینههای زندگی ات را از سود این سرمایه بردار میخواهی ازدواج بکنی خانه بخری مسافرت بروی مهمانی بکنی آن چه که در شأن خودت است انجام بده بعدها اولاد دار میشوی نوه دار میشوی زندگی خودت نوه هایت هر چه که احساس میکنی نیاز داری این طوری توافق بکنند صد میلیون از ما کار از شما اما تمام هزینههای زندگی را از همین سود سرمایه شما بردار دوم بگوید آخر سال وقتی همهی هزینه هایت را انجام دادی هر چه سود باقی ماند تقسیم کنی هشتاد درصدش مال شما همهی خرجها را کردی باز هشتاد درصد سود مال شما بیست درصد را به من بده این هم دومی در قرار داد بنویسند سوم بنویسد آن بیست درصدی که من بر میدارم اصل سرمایه من بوده شما فقط کار کردی همهی مخارج زندگی ات را برداشتی هشتاد درصد هم برداشتی از سود آخر سال آن بیست درصدی که به من دادی من خودم در آن بیست درصد تصرفی نمیکنم در یک کارهای خیر دیگری استفاده میکنم نیازمندان دیگری که هستند مثلا جوانی است مثل شما میخواهم دست آنها را بگیرم این هم شرط سوم قرارداد ما و بند چهارمی هم اگر در این قرارداد باشد شما فرض کنید ما صاحب سرمایه را در نظر بگیریم که حق حیات دارد بر این کسی که دارد کار میکند مثلا فرض کنید یک جوانی در یک سانحهی تصادفی قرار گرفته جانش در معرض خطر بوده همان آقایی که این سرمایه را داده در آن حادثه جان این جوان را نجات داده هر چه هزینه و خرج بوده انجام داده در این حوادث نقص عضوی است حق حیاتی بر این جوان دارد این جوان اعتراف دارد به خاطر محبتی که کردید زندگی ام را مدیون شما هستم واقعا زندگی خودش را مدیون او بداند در عین حالی که حیاتش مال این آقا است بگوید باشد من کاری ندارم بنشینیم چنین قراردادی با هم بنویسم سرمایه از من کار از شما خرج زندگی ات را بردار آخر سال هشتاد درصد بردار بیست درصد به من بده بیست درصد را هم میبرم در امور خیریه من سوالم این است این یک مثال بود اگر این جوان آن بیست درصد را هم ندهد به صاحب سرمایه خیلی نامردی است بی معرفتی است حق حیات به او داشته تمام هزینهها را هم داده گفته در سال هر چه خرج داری مسافرت میخواهی بروی خانه بخری آخر سال بیست درصد را به من بده میخواهم جای دیگر خرج کنم نمیخواهم خودم بردارم اگر این بیست درصد را ندهد به نظرم بینندگان اعتراف دارند این خیلی بی انصافی و نامردی و بی معرفتی است این مثال بود برای معاملهای که خدا با ما دارد انجام میدهد خداوند در زندگیهای همهی ما خدا صاحب سرمایه است همه چیز را در اختیار ما قرار داده «وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا» (نحل/78) وقتی روزی که به دنیا آمدیم هیچ توانایی نداشتیم هیچ قدرتی نداشتیم یک پشه را نمیتوانستیم از خودمان دور کنیم «وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ» (نحل/78) اگر ما قدرت داریم اگر فکر داریم توانایی و نیرو داریم اگر سرمایه داریم اگر میتوانیم حساب و کتاب داشته باشیم فکر تجارت داریم هر کسی در هر شغلی است باور داریم که همه مال پروردگار است صاحب سرمایهی اصلی مال خداست. یک داستانی را گفتیم خدا رحمت کند آیت الله غروی اصفهانی یک روزی ایشان آمده بودند سر درس درس تکراری شده بود تکرار روز قبل بود شاگردان هیچ چیز نگفتند روز دوم باز تکرار درس بود همان درس را تکرار کردند باز شاگردان احترام کردند گفتند استاد است پیرمرد است یادش رفتند چیزی نگفتند روز سوم باز درس قبلی بود تکراری بود یکی از شاگردان ایشان مرحوم آیت الله شیخ علی محمد بروجردی نجفی میگوید ببخشید شما سه روز است دارید یک درس را تکرار میکنید ما روز اول دوم چیزی نگفتیم ایشان میفرماید خودم میدانم تکرار است سه روز است وقتی میآیم مینشیم این جا هر چه فکر میکنم هیچ چیز یادم نمیآید جز تکرار روز قبل خدا مخصوصا من را در این شرایط قرار داد تا به من بفهماند که فکر تو مال ماست از تو بگیریم هیچ چیز نداری سه روز است از تو گرفتیم اگر انسان باور کرد فکر و قدرت و توانایی اش همهی اینها مال خداست در سورهی مبارکهی روم «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ» (روم/54) روزی که به دنیا آمدی اوج ضعف بودی «ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً» (روم/54) خدا به شما نیرو داد آخرش هم دوباره از شما میگیرد اگر انسان باور کرد که صاحب سرمایه مال خداست خدا به ما گفته همهی عالم سرمایهها مال من وجود تو همه مال من این بند اولش گفته تمام هزینههای طول سالتان را هم از این سرمایه که من در اختیار شما قرار دادم همهی هزینههای طول سال را بردارید انجام بدهید ازدواج میخواهید بکنید مسافرت بروید مهمانی بروید هر کاری دارید خانه بخرید همهی این کارها را در حد شأن خودتان انجام بدهید پس بند دوم این است که بعد از کسر همهی هزینهها اگر اضافه آمد فرض کنید یک میلیون تومان اضافه آمد هشتاد درصدش مال شما بیست درصدش را به من بدهید برای چه به من میدهید؟ من خودم برنمی دارم میخواهم بدهم یک نیازمند دیگری در یک خیر دیگری هزینه شود و خداوند خداوندی است که حق حیات بر ما دارد چطور آن جا گفتیم اگر آن جوان به آن کسی که سرمایه در اختیارش قرار داده اگر بیست درصد را بعد از همهی هزینهها ندهد همه قبول دارند نامردی است بی معرفتی است بی انصافی است واقعا در زندگی ما خدا با ما یک چنین معاملهای کرده اگر ما برای آن بیست درصد آخر سال کوتاهی کنیم عین همین که واقعا آدم در مثال اول اعتراف میکند که بی انصافی است آیا در این بی انصافی نیست؟ این مسئله را از این جا شروع کردم چون آخر بحث هفتهی گذشته اشاره به خمس کردیم خیلیها سوال کرده بودند خمس یعنی چه احکام و مسائلش یعنی چه من خواستم با یک مثال ساده بیان بکنیم همهی سرمایههای ما مال پروردگار است هیچ چیز نداشتیم به دنیا آمدیم پشه را نمیتوانیم از خود دور بکنیم خدا فکر را از ما بگیرد هیچ توانایی را بگیرد هیچ چیز نداریم صفر محض هستیم خدا گفته همهی سرمایهها مال من است «لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (بقره/255) شما بروید کار و کاسبی کنید از این سرمایهی من سودی که نصیب شما شد تمام مخارج زندگی تان را بدهید مهمانی و مسافرت و ازدواج و خانه آخر سال بنشین محاسبه کن اگر اضافه آمد یک پنجمش مال من چهار پنجمش مال شما بیست درصدش مال من هشتاد درصدش مال شما من هم خودم نمیخواهم من یک مثال دیگر میزنم چون خمس با زکات در کنار هم است در مسئلهی زکات حرفش چیست؟ من همان مثال را میگویم اگر کسی بگوید جوان بیکاری؟ چرا بیکار نشستی من زمین کشاورزی امکانات آب دانه میدهم همه چیز در اختیارت میگذارم من گوسفند در اختیارت میگذارم برو سراغ دامداری کشاورزی بگوید برو هر کاری میخواهی انجام بدهی زمین و کار و دام و همه چیز از من فقط یادت باشد سرمایه مال من بود حساب بکن اگر این گندمها به یک حدی رسید اگر شد هزار کیلو شد پنج هزار کیلو در هزار کیلو پنجاه کیلویش را بده به من نهصد و پنجاه تایش مال خودت. اگر این جوان که زمین کشاورزی و همه چیز را از صاحب سرمایه گرفته پنجاه کیلو را در هزار کیلو حاضر نباشد بدهد باز همان بی انصافی و بی معرفتی و کم معرفتی است.
شریعتی: مشکل این جاست که ما نقطهی مبدا را از بدو تولد حساب میکنیم از وقتی که خودمان پول دادیم سرمایه به حساب خودمان داشتیم رفتیم زمین را خریدیم از این جا حساب میکنیم.
حاج آقا حسینی: این تفکر تفکر قارونی است قارون چه میگفت؟ وقتی موسی به قارون میگفت زکاتت را بده قارون گفت چه میخواهید از من «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ» (قصص/78) دانش خودم است قدرت خودم است خودم رفتم تجارت کردم مال خودم است به خدا چه ربطی دارد؟ ما در زندگی یادمان میرود این صاحب سرمایه به ما گفته من به تو گوسفند و دام میدهم شروع کن اگر گوسفندانت رسید به پانصد تا مال خودت هیچ چیز من نمیخواهم پنج تایش را به من بده. من به تو دادم سرمایه و همه چیز مال من من به تو دادم به پانصد تا رسید پنج دانه را بده در هر صد تا یک دانه به من بده. گندمت شد یک تن مثلا نهصد و پنجاه تا همه مال من بود باشد این مال تو پنجاه کیلو را به من بده من نمیخواهم میخواهم به دیگران به افرادی مثل شما بدهم که روز اول دستتان خالی خالی بود الآن شاید بینندگان بگویند شما بیانات مثال میزنید کجای قرآن این حرفها هست؟ من دو آیه میخوانم یکی سورهی مبارکهی توبه آیهی 60 «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ» صدقات یعنی زکات «لِلْفُقَرَاء» خدا میگوید به من بده من مصرف ندارم همهی عالم مال من است «لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ» میخواهم به فقرا و مساکین به بدهکارها بدهم گاهی وسوسههای شیطانی در ما اثر میکند میگوید اگر شما یک مدرک قرآنی به ما بدهید ما تسلیم هستیم یک آیه هم مال خمس است سورهی مبارکهی انفال آیهی 41 «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ» اگر سودی غنیمتی که مال من بود سرمایه مال من بود خود شما مال من هستید همه چیز مال من بود باشد زندگی تان را انجام دهید آخر سال حساب بکنید «فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ» یک پنجم آن مال من است مال شما نیست آن هفته مسئله اش را خواندیم.
شریعتی: ریشه اش استکبار است.
حاج آقا حسینی: گاهی غفلت است یکی دو داستان میگویم تا این جا بحث قرآنی بود یکی دو قصه میگویم به نظرم تاثیر خوبی داشته من امیدوارم به بحث امروز. چون مخاطبین ما مردم مومن اند نمیشود آدم مومن و متدین از حکم قرآن فرار بکند امکان ندارد باید ببینیم مشکل کجاست. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی که در مشهد بودند از اولیای خدا بودند ایشان میفرمودند اگر این داستانی که مشهور است داستان دیدار امام زمان سلام الله علیه با حاج علی بغدادی که مرحوم محدث قمی در مفاتیح بعد از زیارت امام موسی جعفر است ایشان از استادشان حاجی نوری صاحب مستدرک الوسائل نقل میکند مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی میفرمودند اگر نبود برای مسئلهی خمس و دادن وجوه شرعیه و سهم امام به مراجع تقلید جز همین داستان برای ما کافی بود. من داستان را عرض میکنم این داستان مهم است بعضی از فقهای ما همین الآن مراجع بزرگ ما در درس استشهاد به این داستان میکنند در فتاوای خودشان این قدر مطقن است داستان مفصل است خود حاجی نوری میگوید در کتاب من نجم الثاقب اگر غیر از این داستان داستان دیگری نبود بر عظمت این کتاب کافی بود شخصی است به نام حاج علی بغدادی تقریبا داستان مال دویست سال پیش است میگوید من سهم امام به گردنم بود وضع مالی اش خوب بود کارخانه دار بوده کارگرانی داشته رفتم نجف زمان شیخ انصاری بوده یک بخشی اش را دادم به شیخ انصاری مراجع نجف آمدم در یک روزی هم در کاظمین رفتم زیارت آقا موسی بن جعفر و امام جواد سلام الله علیها یک بخشی اش را دادم به یکی از علمای کاظمین مرحوم آیت الله شیخ محمد حسن آل یاسین از علمای بزرگ در کاظمین بود. آمدم بیرون از کاظمین حرکت کردم به طرف بغداد عصر پنج شنبهای بود گفتم بروم برسم بغداد مزد هفتگی کارگرانم را روزهای پنج شنبه میدادم در راه که میدادم از نقطهی مقابل من دیدم یک سید بزرگواری که عمامهی سبزی بر سر دارد به طرف میآید به من که رسید او به من سلام کرد گفت اهلا و سهلا حاجی کجا میروی؟ خیر است بغل کرد من را معانقه کرد من را در آغوش گرفت حاج علی کجا داری میروی من را به اسم صدا کرد گفتم دارم میروم بغداد مزد کارگرانم را بدهم فرمود نه شب جمعه است بیا برویم زیارت کاظمین بیا برویم که من برای تو شهادت بدهم که تو از دوستان جد ما امیرمومنان و از دوستان ما هستی شیخ هم شهادت بدهد خدا گفته دو شاهد بگیر میگوید من یادم آمد خودم به شیخ آل یاسین گفته بودم که شما یک شهادتی بدهید که ما از دوستان و شیعیان امیرالمومنین هستیم این شوخی نیست امام زمان سلام الله علیه شهادت آن بزرگوار را کنار شهادت خودش قرار داده برویم زیارت که من شهادت بدهم شیخ هم شهادت بدهد خدا گفته دو شاهد بگیرید گفتم شما از کجا من را میشناسید فرمود من چطور نشناسم کسی که حق ما را به وکیل ما پرداخته است گفتم وکیل شما کیست فرمود شیخ محمد حسن آیت الله آل یاسین گفتم ایشان وکیل شما است؟ گفت بله گفتم من نمیشناسم این سید چه کسی است که مرجع تقلید را وکیل خودش را میداند فرمود بله بخشی اش را هم به وکلای ما در نجف دادی گفتم قبول شده اینها فرمود بله قبول شده آنهایی که به وکلا دادهای قبول شده من به ذهنم آمد توجیه کردم پیش خودم لابد این آقا سید است آن مراجع هم وکیل سادات اند این آقا به این دلیل مراجع را وکیل خودش میداند مراجع وکالت سادات را دارند گفت بیا برویم طرف زیارت من را برگرداند بی اختیار تحت تاثیر آقا برگشتم بین راه سوالاتی کرده از امام زمان سلام الله علیه مفصل است دوستان نگاه بکنند بعد از زیارت کاظمین امام موسی و امام جواد بالایش نوشته داستان تشرف حاج علی بغدادی در راه سوالاتی پرسیده که من به آنها نمیپردازم آقا بدون این که اذن دخول بخوانند وارد حرم شدند زیارت نامه را در حرم کاظمین علیهما سلام الله خواندند یک یک سلام دادند رسیدند به سلام پدر بزرگوارشان السلام علیک یا ابا محمد الحسن العسکری تمام شد توقف کردند به من نگاهی کردند فرمودند به امام زمانت سلام کن السلام علیک یا صاحب الزمان را نخواندند به من فرمودند سلام کن من حواسم نیست کجا هستیم چه میشنویم من قسمت آخر زیارت نامه را خواندم گفتم السلام علیک یا صاحب الزمان آقا یک تبسمی کردند فرمودند و علیک السلام و رحمة الله به من فرمود زیارت بخوان گفتم بلد نیستم زیارت بخوانم میخواهی من برایت بخوانم بخوانید چه زیارت نامهای میخوانی گفتم هر کدام بهتر و افضل است من نمیدانم شروع کردند امین الله را برای من خواندند تمام شد فرمودند شب جمعه است شب زیارتی جد ما امام حسین علیه السلام است میخواهی زیارت امام حسین هم بخوانم چه بخوانم هر چه شما بخواهید زیارت وارث را خواندند موقع اذان و نماز مغرب شد صف نماز در حرم تشکیل شد به من فرمودند برو در نماز جماعت شرکت کن خودشان ایستادند یک کناری فرادی به نماز میگوید من نمازم که تمام شد گفتم بروم به این سید یک کمکی بکنم وقتی آمدم دیگر آقا را پیدا نکردم. مرحوم آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی میفرماید یکی از بهترین ادله ما به مرجعیت کسی که امام زمان سلام الله علیه او را وکیل خودش میداند کسی که امام زمان میفرماید من شهادت بدهم او هم شهادت بدهد خدا دو شاهد میخواهد یک داستان دیگر را هم عرض میکنم با این داستانها قلبها فکر میکنم آرام و نرم شود باور بکنیم اگر قرآن سفارش کرده اگر این همه روایات داریم این داستان معروف است در مصادر قدیمی ما آمده خدا رحمت کند مرحوم علامه ابن شهر آشوب در مناقب داستان را نقل کرده از مصادر قدیمی ما است یک کسی است به نام محمد بن علی نیشابوری از نیشابور میآمد مدینه خدمت موسی بن جعفر سلام الله علیه میگوید وقتی میآمدم من خلاصهی داستان را عرض میکنم یک بانوی مومنهای زن سالخورده مومنهای به نام شطیطه به من گفت داری میروی من هم میخواهم سهم امامم را بدهم چقدر میخواهی بدهی گفت یک درهم گفتم یک درهم را من خجالت میکشم یک درهم بردارم ببرم خدمت امام گفت چرا خجالت بکشی «وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ» (احزاب/53) حق کم و زیاد ندارد یک پارچهای را هم به من داد قیمتش چهار درهم است گفت این هم سهم امام است آمدم خدمت امام موسی بن جعفر میگفت وقتی رسیدم خدمت امام درهم شطیطه را که گرفتند همان آیهای که بانو خواندند را حضرت خواندند فرمودند «وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ» حق کم و زیاد ندارد بعضیها میگویند روی مان نمیشود برویم دفتر مرجع تقلید یک درهم با پارچه اش چهار درهم روی هم پنج درهم شد. نه درهم دیگر کنار یک درهم بگذارید تازه میشود یک دینار. میگوید امام موسی بن جعفر به من فرمودند سلام من را به شطیطه برسان به یک زن سالخورده در نیشابور امام موسی بن جعفر سلام فرستادند دوم بگویید نوزده روز دیگر بیشتر از عمرت باقی نمانده این چهل درهم را از من هدیه بده بگو شانزده درهم را این چند روز خرج خواهی کرد چهارده درهم را برای خرج دفن و کفن و صدقه بده یک پارچه هم دادند گفتند این را هم نگه دار برای کفنش این پارچهای است که خواهرم حلیمه با دست خودش بافته و به او بگویید من برای نمازش میآیم یک درهم یک زن در نیشابور داده در مدینه آقا یک سلام رسانده فرموده نوزده روز دیگر هستی چهل درهم را بگیر این طوری خرج بکن سوم کفن فرستاده چهار گفته نمازت میآیم آقا میگوید وقتی من را آن جا دیدی چیزی نگو میگوید من رفتم گزارش دادم بعد از نوزده روز این بانو از دنیا رفت دیدم آقا در تشییع جنازهی این زن آمدند و نماز خواندند.
شریعتی: نکته اش این بوده که مقید بوده و حقی به گردنش نبوده.
حاج آقا حسینی: بله ولو یک درهم ولو یک پارچهی چهار درهمی حضرت آمدند در تشییع جنازه یک جملهی پایانی دارد حضرت فرمودند به شیعیان من بگویید اِنَّنی وَ مَن جَری مَجرایَ مِن اَهلِ البَیت، من و بقیهی ائمه لابُدَّ لَنا مِن حُضُور جَنائِزُکُم فی اَیّ بَلد کُنتُم (الثاقب في المناقب، ص 445) یکی از وظایف ماست خیلی تعریف عجیبی است لابد است وظیفهی ما است در تشییع جنازهی ما حضور پیدا کنیم من و هر امامی بعد از من. مرحوم حاجی نوری تتمهای را هم نقل کرده که حضرت وقتی آمدند نماز خواندند جنازه را خواستند دفن بکنند حضرت یک کمی از تربت سیدالشهدا علیه السلام را هم در قبر شطیطه انداختند. شاید بینندگان عزیز فراوان در ذهنشان بیاید بگویند ما هم قرآن را قبول داریم هم این داستانها را شنیدیم باور ما است نیازی نبود این مباحث ما به جای این که پول ببریم بدهیم زمان آقا موسی بن جعفر به امام بدهیم یا الآن برویم به مرجع تقلید بدهیم این قدر کار خیر میکنیم که حساب ندارد زیاد میگویند بیش از خمس مان کار خیر میکنیم من سوال دارم همان داستانی که اول برنامه گفتیم آن صاحب سرمایهای که به این جوان سرمایه داد گفت زندگی ات را ادامه بده هر چه خواستی خرج بکن آخرش بیست درصد به من بده اگر آن جوان ندهد بگوید چرا بیست درصد بگوید گفتی بیست درصد ما این قدر دست به خیر هستیم که این باز از همان بی انصافیها است. من به شما گفتم من میدانم چطور هزینه بکنم ما نیاییم بگوییم ما یک کار خیر دیگری میخواهیم انجام بدهیم نکتهی دیگری که من آن هفته هم اشاره کردم تعارف ندارد ما میخواهیم به حول و قوهی الهی هنر سمت خدا به برکت نگاه و دعای بینندگان عزیزمان واقعا جدا معتقد به دعای عزیزان هستیم میخواهیم یک گرهی برداشته شود یک قدمی جلو برویم آن هفته هم عرض کردم یک وسوسهی شیطانی گاهی سراغ انسان میآید که ما قبول داریم ولی یک زمانهای که شده همهی حرفها قرآن و داستانها را قبول داریم دلمان چرکین است کجا ببریم پول را بدهیم نمیدانیم چطور هزینه میکنند خمس را وقتی میگوییم دو بخش تقسیم میشود گفتیم نیمی از آن برای سادات فقیر است در برابر زکات. زکات به غیر سادات فقیر داده میشود خمس به سادات فقیر داده میشود من آن هفته عرض کردم عدهای از مراجع میفرمایند در بخش سهم سادات نیازی نیست به مرجع تقلید مراجعه کنید خودتان بروید بدهید بعضی از مراجع. مرحوم آیت الله خویی آیت الله تبریزی آیت الله صافی گلپایگانی آیت الله سیستانی نظرشان همین است بعضیها هم احتیاط میکنند آیت الله وحید خراسانی میگویند احتیاطا میشود آقایان میگویند سهم سادات را خودتان بروید به سید فقیر بدهید همان طور که زکات به غیر سادات داده میشود گیرم که شما مقلد مرجعی هستید که میگوید بیاورید به من وقتی رفتید دفتر مرجع بگویید من خودم عدهای از سادات فقیر را سراغ دارم تمام این را شما اجازه بدهید من خودم هزینه کنم آدم میبیند یک عده مومن اهل مجلس و هیئت و اهل فاطمیه اند همه چیزشان خوب است شیطان نمیگذارد شاید بیش از این راست هم میگویند بیش از خمسشان امور خیریهی دیگری هزینه میکنند ولی همان مثالی است که گفتیم شک داری بگو سهم سادات را خودم میدهم سهم امام را یک مرجع تقلید اشراف به موارد مصرف دارد شما شک دارید بگویید یک مورد معینی به من معرفی بکنید آن کار خیر را من خودم انجام بدهم حوزهی علمیه تاسیس کنید بیمارستان مدرسه میخواهید بسازید بگویید مستقیم من خودم وارد شویم واقعا اگر الآن ما در این فضا این همه مراجع تقلید خداوند همه شان را به سلامت بدارد اگر من به جایی برسم که بگویم در همهی این مسائل به هیچ کدام اعتماد ندارم معلوم میشود ما یک مشکلی داریم این مرجع آن مرجع هر مرجعی نه دربست هیچ کدام را قبول ندارم اسم هیچ کدام از اینها را نیاور احتمال نمیدهیم یک مشکلی در خود ما باشد؟ سهم سادات را خودت بده سهم امام را اجازه بگیر خودت خرج کن نه آقا من باز هم باور ندارم من مطمئنم الآن صدها پیام آمد احکام خمس را از ما بپرسند مسائل و جزئیاتش را حتما از دفاتر مرجع تقلید بپرسید ولی یک مسئلهای که من یقین دارم خانمها پیام میدهند که داغ ما تازه شد شوهر ما خمس نمیدهد ما چه کنیم؟
شریعتی: بعد از تلاوت قرآن به این سوال پاسخ میدهیم صفحهی 367 قرار امروز سمت خداست آیات ابتدایی سورهی مبارکهی شعرا چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه میکنیم به روح بلند و آسمانی و ملکوتی حضرت زینب سلام الله علیها.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سورة الشعراء
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
طسم ﴿١﴾ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿٢﴾ لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿٣﴾ إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ ﴿٤﴾ وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ ﴿٥﴾ فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٦﴾ أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ ﴿٧﴾ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ﴿٨﴾ وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿٩﴾ وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ﴿١٠﴾ قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ ﴿١١﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ﴿١٢﴾ وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ ﴿١٣﴾ وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ ﴿١٤﴾ قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ ﴿١٥﴾ فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿١٦﴾ أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿١٧﴾ قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ﴿١٨﴾ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿١٩﴾
ترجمه:
بسم الله الرحمن الرحيم
طسم (۱) این است آیات [با عظمت این] کتاب روشنگر. (۲) شاید تو می خواهی برای اینکه آنان ایمان نمی آورند، خود را از شدت اندوه هلاک کنی! (۳) اگر بخواهیم، معجزه ای بزرگ از آسمان بر آنان نازل می کنیم که فروتنانه و بی اختیار در برابرش گردن نهند، (۴) هیچ [مایه] تذکر جدیدی از سوی [خدای] رحمان برای آنان نمی آید، مگر آنکه از آن روی گردان می شوند. (۵) همانا [آیات و وعده های ما را] تکذیب کردند [تا جایی که آنها را به مسخره گرفتند] پس به زودی خبرهای [مهم] آنچه که آن را مسخره می کردند [از حقّانیّت آیات، وعده های ما و تحقّق عذاب های دنیایی و آخرتی] به آنان می رسد. (۶) آیا [با تأمل] به این زمین ننگریستند که در آن چه بسیار از هر نوع [گیاهان و درختان] نیکو رویاندیم؟ (۷) یقیناً در این [رویاندن انواع نباتات] نشانه ای است [بر قدرت، ربوبیّت خدا و اینکه مردگان را زنده می کند] ولی بیشترشان [به خاطر رسوخ کبر و لجاجت در باطنشان] ایمان آور نبوده و نیستند. (۸) و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر مهربان است. (۹) [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که خود را به قوم ستمکار برسان. (۱۰) [به سوی] قوم فرعون [که به آنان بگویی:] آیا [از سرانجام شرک و طغیان که خشم و عذاب خداست] نمی پرهیزید؟! (۱۱) گفت: پروردگارا! به راستی می ترسم مرا تکذیب کنند، (۱۲) و سینه ام [از این وظیفه سنگین] تنگی می کند، و زبانم روان و گویا نمی شود، پس به سوی هارون هم [پیام نبوّت] بفرست [تا مرا در این وظیفه سنگین یاری دهد.] (۱۳) و آنان را بر من ادعای جرمی است که می ترسم [به سبب آن] مرا بکشند. (۱۴) [خدا] گفت: این چنین نیست [که فرعون بر تو پیروز شود] پس شما دو نفر معجزات ما را ببرید که یقیناً ما همراه شما شنونده [گفتار هر دو طرف] هستیم [پس شما دو نفر را بر پایه دلیل و برهان و معجزه بر آنان پیروز می کنیم.] (۱۵) بنابراین خود را به فرعون برسانید و بگویید: یقیناً ما فرستاده پروردگار جهانیانیم. (۱۶) با این وصف، بنی اسرائیل را [آزاد کن و] با ما بفرست. (۱۷) [فرعون] گفت: آیا ما تو را در کودکی در میان خود نپروراندیم، و سالیانی چند از عمر خود در میان ما درنگ نکردی؟ (۱۸) و آن کارت را که کردی، کردی در حالی که از ناسپاسان [زحمات و نعمت های ما] بودی. (۱۹)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: در خدمت شما هستیم
حاج آقا حسینی: همین آیهای که تلاوت شد «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» پیامبر آن قدر غصه میخوری برای جان مردم که نزدیک است جانت را از دست بدهی پیامبر غصه میخورد یاد قصهای افتادم در طول تاریخ غیبت مراجع مجتهدین نواب امام زمان سلام الله علیه همین دلسوزی را برای ایمان مردم و ادارهی حوزههای علمیه و دفاع از دین داشتند چون در بحث خمس که اشاره کردیم نیمی اش سهم سادات فقیر است نیمی اش برای دفاع از دین است گاهی با کتابخانه است گاهی با مدرسه است گاهی با حوزهی علمیه است گاهی با چاپ کتاب است خدا رحمت کند مرحوم آیت الله مرعشی نجفی دوستان اگر قم مشرف شدید بروید کتابخانهی ایشان بروید من خواهش میکنم ببینید ایشان الآن است پشت بعضی از کتابها نوشته که من این کتاب را نماز و روزهی استیجاری گرفتم نماز یک میتی را گرفتم با پولش این کتاب را خریدم ما اگر امروز میگوییم ارتباط مان را حفظ کنیم با مرجعیت یعنی با کسی که نماز روزهی استیجاری گرفته کتاب خریده برای دفاع از دین و مکتب ««لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ» اگر طرف حساب ما یک چنین کسی بود که دارد جانش را میدهد برای هدایت ما برای حفظ دین ما آن وقت کمک به او در اختیار او گذاشتن آسان است. گفتیم خانمها اولا مراجعه بکنند تماس بگیرند با دفاتر مراجع ولی اگر خانمها بگویند شوهر ما اصلا اصل خمس نیست یک چیزهایی را از در آمدهای میان سال خریده امروز در آمدی داشته از آن چیزی خریده و خمس سال به آن تعلق نگرفته اما اگر برنجی گوشهی آشپزخانه است حاج خانم میداند دو سال است این برنج در خانه است این خمس دارد این برنج را خانم نمیتواند استفاده بکند زنگ بزنند از دفاتر مراجع اجازه بگیرند اگر دارند خودشان خمسش را از پول خودشان کنار بگذارند اگر نه با دفاتر مراجع تماس بگیرند.
شریعتی: خیلی از مشکلات با تماس با دفاتر مراجع معظم تقلید حل میشود.
حاج آقا حسینی: بله من میدانم خیلیها میگویند ما خجالت میکشیم چه بگوییم رفتن به دفتر یک مرجع تقلید اگر تعبیر بد نباشد کابوسی شده میترسند میگویند من به عمرم نرفتم تا به حال بروم چه میشود از امتیازات بحث خمس و زکات خود اظهاری است هیچ کجای عالم این نیست هر چه شما خودت گفتی کاری به شما ندارند خیلیها میگویند برای اولین بار بگوییم این قدر بدهکار میشویم مشکلی ندارد آن مرجع تقلید این اجازه را دارد به شما بگوید این پول را به شما قرض بدهد بگوید به مرور زمان پس بده این دستگردان که بینندگان شنیده اند ترس از دل مردم بریزد این احتیاط را یادشان بدهیم که چه ضرری دارد یک مراجعه بکن به دفتر مرجع بگو این مسائل را شنیدیم میل پیدا کردیم بیاییم ببینیم اگر بدهکار نبودیم که هیچ شاید چیزی هم دستی به شما دادند امام موسی بن جعفر چهل درهم دستی به شطیطه فرستاد این که ما ترس و وحشت داشته باشیم مراجعه نکنیم حساب نکنیم فکر کنیم اگر بخواهیم بدهیم زندگی مان به هم میخورد این طور نیست. تا به حال رحمتی گفتیم یک هشدار بدهیم عزیزان یادشان باشد روایت داریم از امام صادق علیه السلام فرمود اگر کسی زکات مالش را ندهد خمس زکات بدهیهایی است که به این سادگی ما نمیتوانیم از کنارش رد شویممَنْ مَنَعَ قَیرَاطا مِنَ الزَّکَاةِ (کافی، ج 3، ص 503) هنگام مرگ آن آیه را میخواند «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی اَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ» (مؤمنون/100-99) خدایا من را برگردان من قول میدهم آدم حسابی شوم ان شاء الله جزء این دسته نباشیم.