مطالبات جوانان در سیره ی حضرت علی علیه السلام
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مطالبات جوانان در سیره ی حضرت علی علیه السلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 28-02-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان محترم و حاج آقای حسینی خیلی خوش آمدید. سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.
حاج آقا حسینی: سلام علیکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همهی بینندگان و شنوندگان دارم. این ایام هم ایام امتحانات دانش آموزان است خدا قوتی هم به همهی این عزیزان میگوییم ان شاء الله در این آزمونها و آزمونهای زندگی شان موفق و پیروز باشند.
شریعتی: ان شاء الله شب میلاد با سعادت حضرت علی اکبر و روز جوان مبارک همه تان باشد بهترینها را برای همهی شما آرزو میکنیم. به رسم سه شنبهها مهمان سفرهی ناب نهج البلاغه هستیم در ذیل بحث سیرهی تربیتی حضرت علی امروز حاج آقای حسینی برای ما جوان خواهند گفت در کلام و سیرهی حضرت علی
حاج آقا حسینی: بسم الله الرحمن الرحیم من یک نگاهی میکردم در کلمات حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه و دیگر کلمات اهل بیت علیهم السلام واژههای شباب یا شابّ جوان و جوانی و فتی و فتیان دیدم خیلی روایات فراوانی است. آموزه هایش بسیار زیاد است یک نگاهی اجمالی به کلمات حضرت علی میکنیم. قبل از این که شروع بکنم این را یادآوری میکنم که معمولا بحث جوانان که مطرح میشود ما همیشه مطالبات خودمان از جوانان را میگوییم که جوانان چه کار باید بکنند همیشه ما طلبکار هستیم آنها بدهکار ما در این بحث به عکس عمل میکنیم یک بار هم ما به مطالبات جوانها بپردازیم ببینیم ما برای جوانان چه کردیم چه تلاشی کردیم. اهل بیت چه دستوری دادند و خودشان چه میکردند اگر ان شاء الله رسیدیم و فرصت بود بخش دوم را مطرح خواهیم کرد ولی واقعا بخش اولش خیلی مهم است یک کمی صادقانه اگر بخواهیم صحبت بکنیم ما به جوانان خیلی مدیون هستیم برای اشتغال جوانان ما چه کار کردیم؟ آماری که اخیرا برخی مسئولین میگفتند هفت میلیون جوان بیکار بسیاری شان هم با تحصیلات بالا است متاسفانه عدهای دو شغله سه شغله هستند حتی بعد از بازنشستگی کار میکنند بازنشستهها از ما ناراحت نشوند اگر بازنشسته در مسائل اداری واقعا باز نشسته شوند ولو قانون است بلد هستیم ما قانون را دور بزنیم اگر بازنشستهها یک راهی به جوانان بدهند یک بخشی از مشکلات برطرف میشود ما چه کردیم برای اشتغال و ازدواجشان؟ این آماری که مایهی تاسف است میگویند حدود دوازده میلیون جوان وقت ازدواجشان است ازدواج نکردند شوخی نیست اگر رسانهی ملی دست من بود امروز در معارفه ما میشدیم رئیس رسانهی ملی به جای این که اخبار را بگوییم در انگلستان در مترو دو نفر با هم دعوا کردند این حوادث را بگوییم من میگفتم بسم الله الرحمن الرحیم اول اخبار ساعت 14 انا لله و انا الیه راجعون که مردم خوب گوش بکنند بعد میگفتیم فردا روز جوان است توجه توجه دوازده میلیون جوان ازدواج نکردند اینها خبر داغ است اینها فاجعه و مصیبت است اینها را باید گفت برای اینها باید یک فکری کرد شما دست و پای جوان را بستید در این فضای امروز در زمانهی امروز بعد میگویید برو شنا بکن چطوری شنا بکند؟ پاک باش هر کجا میروی در مورد منکرات صحبت بکنید. چشم چه بگوییم در مورد منکرات؟ جوانها باید پاکی شان را حفظ بکنند ولی من میخواهم بگویم دوازده میلیون وقت ازدواجشان است هفت میلیون هم بیکار هستند بعد بگوییم مواظب باشید؟ به نظر من اگر همهی رسانهها دغدغه شان جوان بود دولت مردم مجلس به نظرم الآن فعلا هیچ کدام نیست یعنی واقعا دغدغهی مجلس قطعا مشکلات جوانان نیست حتما نیست شما ببینید من یقین دارم اگر کسی شک دارد برود مدارک و حرفها را ببیند عملکردها را ببینیم دولت ما کجا دغدغه اش مسئلهی اول جوانان است؟ این حرفی که همه گفتند وام خودرو برایشان خیلی مهم تر بود از وام ازدواج. میگویند آن را هم خواستیم صنعت رشد بکند من وارد نیستم شاید اشتباه میکنم ولی ما دغدغه نمیبینیم. دغدغه یعنی ما شب خوابمان نبرد. اگر آقای رئیس جمهور شب خوابش نبرد اگر رئیس مجلس رئیس قوهی قضائیه اگر نمایندهها خوابشان نبرد شب نخوابیدند. دیشب تا صبح نخوابیدیم چرا؟ شنیدیم دوازده میلیون جوان ازدواج نکردند یا حوزههای ما هر کس در هر جایی است خود ما و برنامههایی که ما داریم. بخشی اش هم فرهنگ سازی است فرهنگها و سنتهای غلط باید شکسته شود این که ما طلبکار باشیم واقعا بدهکار هستیم خیلی بدهکار هستیم در بخش اشتغال ازدواج بدهکار هستیم در بحث تفریح و سرگرمی شان بدهکار هستیم در این کوچه پس کوچهها من میبینم دریغ از یک زمین چمن پس این جوان چه کار بکند؟ یک جایی من میبینم راه را بستند دو سنگ گذاشتند بازی میکنند یک بار ماشین میآید بازی را نگه دارید ماشین برود در دنیا همین طور است؟ یک زمین چمن که چیزی ندارد این پولهایی که جای دیگر میرود مهم دغدغه است همه دغدغه داشته باشند. شما الآن در این تهران بزرگ در شهرها اگر ما الآن بگوییم جوانها به ما پیام بدهند چند درصدشان دنبال یک بازی سالم هستند بروند چهار تا فوتبال بازی بکنند چقدر دارند؟ من چند روز پیش در تهران یکی از خیابانها رد میشدم اسمش یادم نیست یک مسیری مثلا زیر گذری یک جایی را این بندگان خدا محصور کرده بودند چمن مصنوعی درست کرده بودند بازی میکردند تازه آن جا نوشته بود ساعتی چقدر اجارهی آن است آن هم وسط دود و سر و صدا. ما برای سرگرمی سالمشان چه کار کردیم؟ اشتغال نداشته باش ازدواج نداشته باش سرگرمی نداشته باش هر چه را هم ما گفتیم گوش بکن ساکت شو دور شو کور شو همین که ما میگوییم حرف نزن به سرش بزنیم بعد انتظار داشته باشیم. فعلا یک مانور است یک اسم است یک شعار است یک شو است که ما میگوییم.
شریعتی: این طوری که گفتید خیلی از جوانان دلسرد شوند.
حاج آقا حسینی: جوانان نباید دلسرد بشوند بزرگ ترها به فکر بیفتند. من در مسیر که پیاده میروم درس الآن ایام امتحانات است از این طرف که ما میرویم از آن طرف دانش آموزان برمیگردند انبوه اینها را که میبینم میگویم ما چه کردیم برای اینها رسانهی ملی چه کرده روحانیت چه کرده خود سمت خدا چه کرده ما چقدر توانستیم بیانی داشته باشیم که جوانها را جذب بکنیم رسانهی ملی چند برنامهی مفید سالم و جذاب برای جوانان دارد؟ ما چند کتاب میتوانیم اسم ببریم خوب مفید و جذاب باشد برای جوانان این که بگوییم معراج السعاده را بخوان خیلی خوب است ولی این که این کتاب برای جوان جذاب است؟ هم مفید باشد جذاب باشد؟ همین جا من قصهای از حضرت علی میگویم فاصلهی ما خیلی زیاد است اسمش است میخواهیم برویم به سمت حکومت حضرت علی. شیخ مفید این قصه را نقل کردند. به حضرت خبر دادند یک جوانی دنبال یک گناهی شده فحشایی را مرتکب شده است خبر دادند و حضرت تادیبش کردند در حد حدّ الهی نبود فرمودند از او بپرسید متاهل است یا نه؟ گفتند نه میگوید ازدواج نکردم فرمود چرا ازدواج نکردی؟ باید ریشه یابی کرد چرا جوان گرفتار این گناه و فحشا شده؟ رفتند سوال کردند گفتند حضرت علی میفرمایند تو چرا ازدواج نکردی گفت پول ندارم ازدواج بکنم پول داشتم ازدواج میکردم عین روایت این است کتاب مقنعهی شیخ مفید است حضرت زَوَّجَهُ وَ جَعَلَ مَهرَ المَرأَةِ مِن بَیتِ المَال حضرت از بیت المال هزینهی ازدواج که بماند ما یک وام خشک خالی را با هزار مصیبت و هزار مکافات میدهیم حضرت علی اگر یک جوانی را که گرفتار شده ادب میکرد البته خبر دادند به حضرت اگر خبر نمیدادند خودش توبه میکرد حضرت ادبش کرد توبه اش داد ولی سوال کرد چرا ازدواج نکردی گفت پول ندارم. از بیت المال داد یکی از کارهای بیت المال همین است حالا بیت المال کجا خرج و هزینه میشود کاری نداریم. در بحث زکات عین عبارت تحریرالوسیلهی حضرت امام را خواندیم که اگر کسی بدهکار است واقعا نتوانست بدهی اش را بدهد بیت المال باید بپردازد جوان نمیتواند ازدواج بکند هزینه اش را باید حکومت بدهد. اگر ما واقعیت را بخواهیم صادقانه بگوییم ما خیلی بدهکار هستیم این بدهکاریها را باید داد. حالا اینها را امیدواریم آنهایی که باید بیدار شوند بیدار شوند ان شاء الله از اول اخبار با مدیریت جدید ببینیم اول اخبار همه اش دغدغه دغدغهی جوانان و گرفتاری و مشکلات مردم است دیگر خیلی کاری نداشته باشند به آمریکا انگلیس تیراندازی کجا مشکلات خودمان را حل بکنیم. کاری که ما باید انجام بدهیم در قدم اول تکریم جوانان است احترام بکنیم احترام که خرج ندارد نه پول میخواهد نه مجلس باید تصویب بکند برای آنها ارزش قائل شویم. باور من این است بارها وقتی از من سوال کردند چطوری با فرزندان با جوانان برخورد کنیم؟ یا معلمان در مدرسه میپرسند چه کار کنیم بچهها حرفمان را گوش بدهند تاثیر گذار باشیم؟ گفتم قدم اول قدم اول رابطهی محبت آمیز است تکریم و احترام است یک کاری بکن در دل بچهها راه پیدا بکنی پدر مادر کاری بکند در دل فرزندش راه پیدا بکند. یک داستانی را از حضرت علی میگویم خیلی داستان جالب است جالب تر این که دیدم این داستان را همهی مصادر قدیمی عامه و خاصه اهل سنت و شیعه همه نقل کردند کتابی مثل فضائل احمد حنبل آورده است ائمهی اهل سنت چهار تا هستند یکی احمد حنبل است یکی از ائمهی چهارگانهی اهل سنت است تقریبا 1300 سال پیش از دنیا رفته فضائل الصحابه از حنبل است مصادر متعددی دارد از جمله مناقب خوارزمی که حدود نه صد سال پیش است. من از مناقب میخوانم چون قصه اش جامع تر است. داستان چیست؟ داستان این است که یک کسی میگوید من در کوفه بودم غریب بودم از بصره آمده بودم دیدم یک آقایی در بازار کوفه راه میرود نمیشناختمش عبارت این است که أَنَّهُ أَعْرَابِيٌّ بَدَوِيٌّ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ لِي رَجُلٌ: أَرَاكَ غَرِيبًا بِهَذَا الْبَلَدِ. فَقُلْتُ: أَجَلْ، أَنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ. فَقَالَ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. حَتَّى انْتَهَى إِلَى دَارِ بَنَى أَبِي مُعَيْطٍ وَهِيَ سُوقُ الْإِبِلِ، فَقَالَ: بِيعُوا وَلَا تَحْلِفُوا؛ فَإِنَّ الْيَمِينَ تُنْفِقُ السِّلْعَةَ وَتَمْحَقُ الْبَرَكَةَ. ثُمَّ أَتَى أَصْحَابَ التَّمْرِ، فَإِذَا خَادِمٌ تَبْكِي فَقَالَ: مَا يُبْكِيكِ؟ فَقَالَتْ: بَاعَنِي هَذَا الرَّجُلُ تَمْرًا بِدِرْهَمٍ فَرَدَّهُ مَوَالِيَّ، فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهُ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: خُذْ تَمْرَكَ وَأَعْطِهَا دِرْهَمَهَا؛ فَإِنَّهَا لَيْسَ لَهَا أَمْرٌ. فَدَفَعَهُ، فَقُلْتُ: أَتَدْرِي مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ: لَا. فَقُلْتُ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ. فَصَبَّتْ تَمْرَهُ وَأَعْطَاهَا دِرْهَمَهَا، ثُمَّ قَالَ الرَّجُلُ: أُحِبُّ أَنْ تَرْضَى عَنِّي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. قَالَ: مَا أَرْضَانِي عَنْكَ إِذَا أَوْفَيْتَ النَّاسَ حُقُوقَهُمْ. ثُمَّ مَرَّ مُجْتَازًا بِأَصْحَابِ التَّمْرِ فَقَالَ: يَا أَصْحَابَ التَّمْرِ، أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ يَرْبُ كَسْبُكُمْ. به قدری این وضع لباسش و رفت و آمد و برخوردش ساده بود مثل یک بیابان گردی بود. نه محافظی نه کسی نه تشکیلاتی نه برو بیایی. به نظر من این جمله اهانت نیست اوج عظمت حضرت علی است که با آن عظمت حضرت علی بود ولی کسی که نمیشناخت اصلا نمیشناخت نه این که احتمال نمیداد بلکه میگفت بیابان گردی است در بازار چه کار میکند. سوال کردم تو چه کسی هستی؟ گفتند تو غریب هستی؟ گفتم بله از بصره آمدم گفتند آن حضرت علی است دیدم حضرت راه افتاد من دنبالش رفتم. گفته بودم قبلا که کار حضرت علی در بازار کوفه این بود که صنف به صنف صبحها میرفت به بازار شتر فروشان سوق الابل گفت معامله بکنید تذکر داد قسم نخورید درست است قسم بخورید جنستان زود فروش میرود اما برکتتان از بین میرود با قسم جنس زود فروش میرود اما برکت ندارد بعد میگوید حضرت ادامه داد رسید به بازار خرما فروشان دیدند یک زن خادمهای است گریه میکند فرمود چرا گریه میکنی گفت من از این آقا یک درهم خرما فروختم بردم آقای من گفت خرمایش خوب نیست پس بده او پس نمیگیرد حضرت به خرما فروش گفت پس بگیر او چه اختیاری دارد؟ خادمه است بپذیر طوری نمیشود او هم به احترام حضرت علی پذیرفت این که چقدر روایت داریم اقاله مستحب است یعنی اگر کسی جنسی را پس داد پس بگیری. در بازار خرما فروشان حضرت فرمود فقط خرما نفروشید به مساکین هم بدهید بخورند اگر دادید خوردند کسبتان برکت پیدا میکند. اینها باور میخواهد شخصیتی مثل حضرت علی میایستد کنار بازار خرما فروشان میگوید نفروشید به مساکین مجانی بدهید بخورند کسبتان برکت و رونق پیدا میکند. حضرت آمد ادامه داد تا رسیدند به بازار ماهی فروشان فرمود ماهی که در دریا مرده نفروشید. اگر ماهی در دریا بمیرد دیگر خوردنش در فقه ما جایز نیست. رسید به بازار بزازها وقتی رسید به یک مغازه داری فرمود که ثُمَّ أَتَى دَارَ فُرَاتٍ وَهِيَ سُوقُ الْكَرَابِيسِ، فَأَتَى شَيْخًا فَقَالَ: يَا شَيْخُ، أَحْسِنْ بَيْعِي فِي قَمِيصٍ بِثَلَاثَةِ دَرَاهِمَ. فَلَمَّا عَرَفَهُ لَمْ يَشْتَرِ مِنْهُ شَيْئًا، ثُمَّ آخَرَ، فَلَمَّا عَرَفَهُ لَمْ يَشْتَرِ مِنْهُ شَيْئًا، فَأَتَى غُلَامًا حَدَثًا فَاشْتَرَى مِنْهُ قَمِيصًا بِثَلَاثَةِ دَرَاهِمَ، وَكُمُّهُ مَا بَيْنَ الرُّسْغَيْنِ إِلَى الْكَفَّيْنِ يَقُولُ فِي لُبْسِهِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي رَزَقَنِي مِنَ الرِّيَاشِ مَا أَتَجَمَّلُ بِهِ فِي النَّاسِ، وَأُوَارِي بِهِ عَوْرَتِي. فَقِيلَ لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هَذَا شَيْءٌ تَرْوِيهِ عَنْ نَفْسِكَ، أَوْ شَيْءٌ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ: لَا، بَلْ شَيْءٌ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُهُ عِنْدَ الْكِسْوَةِ. فَجَاءَ أَبُو الْغُلَامِ صَاحِبُ الثَّوْبِ فَقِيلَ لَهُ: يَا فُلَانُ، قَدْ بَاعَ ابْنُكَ الْيَوْمَ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَمِيصًا بِثَلَاثَةِ دَرَاهِمَ. قَالَ: أَفَلَا أَخَذْتَ مِنْهُ دِرْهَمَيْنِ؟ فَأَخَذَ مِنْهُ أَبُوهُ دِرْهَمًا، ثُمَّ جَاءَ بِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَهُوَ جَالِسٌ مَعَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى بَابِ الرَّحْبَةِ، فَقَالَ: أَمْسِكْ هَذَا الدِّرْهَمَ. فَقَالَ: مَا شَأْنُ هَذَا الدِّرْهَمِ؟ فَقَالَ: كَانَ قَمِيصًا ثُمِّنَ دِرْهَمَيْنِ. فَقَالَ: بَاعَنِي رِضَايَ وَأَخَذَ رِضَاهُ (بحارالانوار، ج40، ص331) دو پیراهن به من بفروش واقعا عجیب است اصلا نخوانید سیرهی حضرت علی را کار سخت میشود. حضرت به یک کسی فرمود که بازار بزازها فرمود دو پیراهن به من بفروش. گفت چشم الآن میروم میآورم دید شناخت حضرت علی را فرمود نمیخواهم تو من را شناختی نمیخواهم رفت سراغ دومی به دومی گفت دو پیراهن میخواهم گفت بفرما یا حضرت علی گفت نمیخواهم رفت سراغ مغازهی سومی جوانی بود حضرت را نشناخت حضرت دو پیراهن گرفتند یکی سه درهم یکی دو درهم أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَتَى الْبَزَّازِينَ فَقَالَ لِرَجُلٍ: ﴿بِعْنِي ثَوْبَيْنِ﴾. فَقَالَ الرَّجُلُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِنْدِي حَاجَتُكَ فَلَمَّا عَرَفَهُ مَضَى عَنْهُ فَوَقَفَ عَلَى غُلامٍ فَأَخَذَ ثَوْبَيْنِ أَحَدُهُمَا بِثَلاثَةِ دَرَاهِمَ وَالآخَرُ بِدِرْهَمَيْنِ، فَقَالَ: يَا قَنْبَرُ خُذِ الَّذِي بِثَلاثَةٍ فَقَالَ أَنْتَ أَوْلَى بِهِ تَصْعَدُ الْمِنْبَرَ وَتَخْطُبُ النَّاسَ فَقَالَ وَأَنْتَ شَابٌّ وَلَكَ شَرَهُ الشَّبَابِ. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: وَلَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا وَقَالَ لِيَ اقْذِفْ بِهَا قَذْفَ الأُتُنِ لا يَرْتَضِيهَا لِيَرْقَعَهَا فَقُلْتُ لَهُ اعْزُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى وَتَنْجَلِي عَنَّا غَلالاتُ الْكَرَى﴾ (مستدرك الوسائل، ج 3، ص 257 و 271) به قنبر خادمشان فرمودند این سه درهمی مال تو گفت آقا اختیار داری شما سخنرانی میکنید منبر میروید لباس خوب مال شما باشد این دو درهمی مال من. حضرت علی به قنبر فرمود تو جوان هستی و تو نشاط جوانی داری من سخنران باشم امیرالمومنین باشم باشم تو جوان هستی سه درهمی را داد به خادم آن هم جوان خادم نه جوان فرزندش. به جوان خادمش داد. قنبر خادم حضرت علی بود. فرمود تو جوانی این به درد تو میخورد نشاط جوانی داری. ادامهی داستان هم جالب است حضرت فرمود اینها هست در جامعهی ما؟ من مصادرش را مخصوصا گفتم یکی اش مال 1100 سال پیش است یکی مال 900 سال پیش یکی در منابع شیعه الغارات ابواسحاق مال هشتصد نه صد هزار سال پیش است حضرت علی به قنبر خادمش لباس گران را داد فرمود من خجالت میکشم لباس بهتری نسبت به تو بپوشم تو جوان هستی تو نشاط جوانی داری تو مقدم هستی فرمود از پیغمبر شنیدم فرمود اِلبِسُوا مَا تَلبِسُوا هر چه خودتان میپوشید به آنها هم بدهید تازه به خادم جوان. این پیراهن حضرت یک کمی بلند بود حضرت به جوان فرمود اضافه اش را قطع بکن کلاه درست بکن بده به نیازمند از اضافهی پارچه کلاهی درست بکن این قطع کرد جوان دوید سوزن نخی را بیاورد بدوزد حضرت فرمود رهایش کنید این قدر مهم نیست کار ما این قدر طول نمیکشد این قدر ساده بودند در زندگی وقتی رفتند صاحب مغازه آمد این جوان فروشنده اش بود گفت چه کسی از تو جنس برد. گفت این؟ چند فروختی؟ گفت این قدر دوید خدمت حضرت علی گفت دو درهمش را میخواهم پس بدهم شناخت گفت یک درهم سود بس است این دو درهم را پس میدهم حضرت فرمود معامله تمام شد ما با هم چانه هایمان را زدیم معامله را قطعی کردیم من پس نمیگیرم. حضرت علی با خادم جوانش این طوری برخورد میکند. آن وقت ما با فرزندانمان نه فقط فرزندانمان با جامعه مان به چه شکل برخورد میکنیم؟ اولویت ما جوانان ما باشد اولویت امروز ما گرفتاریهای جوانان باشد مگر ما چقدر جوان داریم؟ در این جمعیتی که هستیم سی چهل میلیون سالخوردگان داریم چقدر کودکان چقدر نوجوانان داریم جوان چقدر است؟ این مقدار جوان هفت میلیون گرفتار بی کاری باشد ده میلیون گرفتار ازدواج باشد پنج میلیون گرفتار مسکن باشد چند میلیون گرفتار سرگرمی باشد بعد فقط امر و نهی بکنیم بگوییم این کار را بکن آن کار را نکن؟ ما در برخورد با جوانها اجازهی آزمون و خطا به او بدهیم در آنهایی که خطرناک نیست یک جاهایی واقعا نمیشود خود جوانها هم درک میکنند شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام که خیلی کتاب خوبی است بینندگان مخصوصا دختر خانمها بخوانند ایشان در این کتاب میگوید چرا در اسلام در ازدواج حتما دختر خانم باید با اجازهی پدر ازدواج بکند البته اجازهی خودش حتما لازم است همهی عالم بگویند بله خود عروس خانم بله نگوید فایده ندارد حالا چرا اسلام میگوید پدر هم این جا کمک بکند نظر بدهد؟ مرحوم مطهری میفرماید با این که جوانها هنوز صابون یک عده آدم شارلاتان به تنشان نخورده و دختران صابون مردها به تنشان نخورده بالاخره قلبی صاف است پاک است میگوید چقدر اینها دخالت میکنند البته یک مواردی بهانههای بی خودی است این بحث دیگری است اما این جاها اجازهی آزمون و خطا صلاح نیست واقعا دختر خانم تجربه ندارد ندیده بساط دنیا را سرد و گرم دنیا را نچشیده و این جا جایی نیست که یک امتحان بکند بعد بیاید ببیند ولی یک جاهایی میشود مثلا من مثال میزنم مثلا در انتخاب یک رشتهای چقدر پدران مادران به ما میگویند من میگویم او فلان رشته فلان شغل را برود قبول نمیکند ما دعوا کردیم چند بار با هم قهر هستیم. خدا رحمت کند یک بزرگواری در قم بود ایشان خیاط بود مرحوم حاج روح الله خیاط خیاط همهی علما هم بود مغازه اش محل رفت و آمد همهی علما بود این قصه خیلی برای من جال بود میفرمود وقتی من در جوانی مثلا قصه مال هفتاد هشتاد سال پیش است یا بیشتر در جوانی گفت من رفتم شاگرد یک خیاطی شدم در قم که هفت هشت ده تا شاگرد داشت. از جمله کسانی که آمده بودند آن جا خیاطی یاد بگیرد فرزند یکی از مراجع بزرگ بود من نام نمیبرم مراجع بزرگی که اگر نام ببرم واقعا عجیب است همه در برابر عظمتش تعظیم میکنند او هم آمده بود شاگرد خیاط باشد گفت من هر روز در گوش این آقا میخوانم که تو این جا چه کار میکنی تو پسر آیت الله عظمی فلان آقا ایشان با آن عظمت راه پدرت را برو گفت نه من این را دوست داشتم پدرم را با زحمت راضی کردم میخواهم همین کار را بکنم گفت ما هر روز گفتیم سختی کار را گفتیم که پدرت مقامش چیست این قدر خواندیم تا این که گفت من از فردا نمیآیم همان حوزه و طلبه این آقا رفت طلبه شد از علمای بزرگ شد صاحب رساله شد از علمای بسیار جلیل القدر شد شاهدم این است این آقا میگفت که یک روز آمدند در مغازهی ما که آن آقا آن عالم بزرگ مرجع دین شما را میخواهد گفتم چه امری دارید؟ گفت امشب یک مهمانی گرفته شما بیایید گفت رفتم مهمانی دیدم به ماشاء الله صدر و ذیل همهی علما هستند گفتیم جای ما همین دم در است مودب نشستیم گفتیم حالا آقا اشاره کرد فلانی آقا حبیب الله... شما بیا بالا پیش خودم گفتم من خجالت میکشم این جا همهی علما هستند فرمود نه تو باعث شدی پسر من از خیاطی برگردد بیاید دوباره سراغ همین روضه و طلبه که آرزوی من بود. خیلی زیباست اولا فرزندش را مجبور نکرد از اول من روحانی هستم من مرجع تقلید هستم تو باید این راه را بروی. الآن میدانید چقدر ما سراغ داریم جوانانی که به خاطر اجبار پدرهایشان رشتههایی را انتخاب کردند تا آخر عمر پشیمان هستند علاقه ندارند تمایل ندارند پدر و فرزند همیشه درگیر هستند من میگویم بگذارید آزمون و خطا بکنند نه در جاهای خطازا نه در جایی که آسیب سنگینی ندارد خودش برود متوجه شود. ثانیا این پدر بزرگوار چقدر فهمیده از این که یک نفر باعث شد پسرش برگردد و گفت من این مهمانی را فقط به خاطر شما گرفتم تمام این علمایی که این جا میبینید دعوت کردم فقط به احترام شماست این هم نکتهی دوم است که خیلی مهم است نکتهی سومی که در کلمات حضرت علی نهج البلاغه و جاهای دیگر است درک تفاوتی زمان ما با جوانان است این خیلی مهم است گاهی ما یادمان رفته که ما چه زمانی هستیم جوانان ما چه زمانی هستند من عین حدیث را میخوانم حضرت علی فرمود لا تَقسِروا اَولادَكُم عَلى آدابِكُم ، فَاِنَّهُم مَخلوقونَ لِزَمانٍ غَيرِ زَمانِكُم (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج20، ص267) یعنی فشار فشار نیاورید با فشار و زور تحمیل نکنید آدابی که خودتان داشتید را به فرزندانتان اینها در یک زمان دیگری هستند من مثال میزنم شما با جوانت مشرف شدی حرم امام رضا علیه السلام شما حال داری پیرمرد پنجاه ساله پیش هستی شما میخواهی پنج ساعت در حرم بنشینی این جوان دلش میخواهد یک امین الله بخواند برگردد نه این بچهی من از راه به در رفت چرا نماز اول وقت نمیخواند چرا جامعهی کبیره نخواند ان شاء الله او هم به آن جا برسد اما در هر آدابی در آداب زمان خودتان و زمان آنها را تنظیم بکنید. شما هم سن و سال من بودی ولی شما پنجاه سال پیش هفتاد سال پیش بودی من الآن چه گناهی کردم باید حتم آن آدابی که شما داشتی داشته باشم. گاهی ما تحمیل میکنیم جوانها بچههای خودمان فلان هیئت باشد. جوانان بعضیها خودشان هیئت دارند دوست دارند با هیئت جوانان خودشان باشند میگویند من هفتاد سال است هیئت دارم جوانم نمیآید. بگذارید خودش یک مسیر هیئت و آداب دیگری برود. این تعبیر حضرت علی پیام خیلی مهمی دارد فرمود اَلنّاسُ بِزَمانِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ (خصائص الائمه، ص 115) مردم بیش از آن که شبیه پدرانشان باشند شبیه زمانشان هستند. در یک تعبیر دیگری حضرت فرمود اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ (تحف العقول، ص 208) مردم به امیران و حاکمین جامعه شبیه تر هستند اَلنَّاس عَلَی دِینِ مُلُوکِهِم گفتند خدا رحمت کند استاد محمد جواد مغنیه که همین شهید عماد مغنیه جهاد مغنیه که این روزها هم شهید بدرالدین به این جمع پیوست و همه در برابر عظمت مخصوصا آن خانمی که هم شوهرش را هم فرزندش را هم این روزها برادرش را در راه خدا تقدیم کرد همهی عالم در برابرش کرنش کردند این استاد محمد جواد مغنیه از همین خانواده است از علمای بزرگ است شرح نهج البلاغه دارد شرح بسیار خوبی است ایشان میگوید من وقتی در نجف درس میخواندم میدیدم که بعضی از آقازادهها آقا زادههای خوبی در نیامدند پدرانشان خیلی خوب ولی آنها نه. خیلی در فکر رفتم که دلیلش چیست؟ گفتم من مراقب باشم این بلا سر من نیاید هنوز ازدواج نکرده بودم ازدواج کردم سالیان سال گذاشت یک مرتبه متوجه شدم اِی داد بیداد البته ایشان بچه هایش خوب بودند ولی گفت من هم به همین بلا گرفتار شدم نشستم تحلیل و بررسی کردم یک مقالهای مفصلی نوشته است. میگوید خطایی که من کردم این بود در محاسبه فکر میکردم فرزندان من فقط فرزندان من هستند یادم رفت فرزندان من بیش از آن که فرزندان من باشند فرزند مدرسه هستند فرزند دانشگاه هستند فرزند رسانهها فرزند سینما فرزند تلویزیون هستند فرزند جامعه هستند محاسبه ام روی خودم بود این اشتباهی بود که من کردم اَلنّاسُ بِزَمانِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ یعنی امروز اگر ما انتظار داریم جوان خوب به تعبیر یکی از عزیزان یک حرف قشنگی میزد میگفت در رسانهی ملی هر کجا تا دیر وقت هر چه جوان میخواهد ببیند و بحثهایی که است بعد صبح انتظار داشته باشیم که یک جوان خیلی خوب باشد حجاب و عفاف و پاکدامنی داشته باشد او تا نصف شب نشسته برنامه دیده دختر و پسر میگویند میخندند بعد شما صبح بگو آقا. جالب است من یک وقت به دوستان گفتم ما پر بیننده ترین برنامهها را گذاشتیم میگویند میخندند آقا مهم نیست بگذار آزاد باشند بعد شش صبح که همه خوابند زلال سخن آیه میخوانیم سورهی نور «قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ» (نور/ 30) «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ» (نور/ 31) این زلال سخن شش صبحت را ببینم یا تا دیر وقت برنامههایی که بعضی چیزها در آن رعایت نمیشود حدود حتما در بعضی از برنامهها رعایت نمیشود من این را بارها به عزیزان گفتم خود رسانه عزیزان ارشادیها میدانند گفتم ملاک حلال حرام حکم خداست فتوای مرجع تقلید است امام مراجع رهبری چه فرمودند؟ ملاک حلال حرام آن است نه مهر وزارت ارشاد است نه رسانهی ملی. حالا یک چیزی از رسانه پخش شد یعنی حتما حلال است؟ گاهی میگوییم این موسیقی حتما حرام است خیلی طرب انگیز است میگوید حاج آقا مهر ارشاد دارد نه آقا نه مهر ارشاد نشانهی حلالیت است نه رسانهی ملی بپرسید از مقام معظم رهبری استفتاء کردند بنابراین ما اگر بخواهیم جوان خوبی داشته باشیم استاد مغنیه در یک کلمه مقاله اش این است که ما غافل نباشیم. سهم ما یک سهم است سهم بالاتر محیط است رسانه است مدرسه است دانشگاه است همه دست به دست هم میدهند. نکتهی آخر این است که صداقت در عمل بهترین تبلیغ است من خواهش میکنم خانوادهها این را جدی بگیرند اگر میخواهیم بچه هایمان خوب باشند صداقت داشته باشیم محال است محال است محال است من در خانه بداخلاقی بکنم انتظار داشته باشم فرزند خوش اخلاقی داشته باشم محال است من در زندگی یک دروغ بگویم آن وقت انتظار داشته باشم بچه هایم صادقانه برخورد بکنند صداقت داشته باشند واقعا از خودمان شروع بکنیم صداقت است صادقانه هم است اگر یک جا اشتباه کردیم پافشاری نکنیم روی اشتباهمان توجیه نکنیم. الآن واقعا زمانی است که نمیشود جوان را گول زد فریب داد نه بگوییم صادقانه من اشتباه کردم. این تاثیرش به مراتب بیشتر است. من یک جا تندی کردم چه اشکالی دارد پدر مادر یک جا تندی کردی اشتباه کردی برخورد بدی کردی با فرزندت صادقانه بگو من اشتباه کردم خدا شاهد است من بعضی جاها که میگویم خیلی ناراحت میشوم برخوردهایی که بعضی پدر و مادرها میکنند. ما فکر میکنیم فقط راه تربیت زدن است سرزنش است تندی است پرخاش است آقا بچه ام را آدمش کردم. چطوری آدمش کردی؟ مگر چیز دیگری بوده حالا آدم شده؟ واقعا همین است؟ تربیت از این جا شروع میشود؟ یکی چیزهای مهم صداقت است اگر خود عمل ما صادقانه باشد این بالاترین تبلیغ است من به معلمین زیاد گفتم میگویند با دانش آموزان چه کار بکنی جذبشان بکنیم گفتم یک نقطه یک مورد غیر صادقانه از شما ببینند دیگر محال است این دانش آموز به حرف شما گوش بدهد تاثیر از بین میرود اگر صادقانه باور کرد شما دوستش داری چقدر تاثیر دارد؟ چقدر در روایات آیات قرآن داریم؟ نامهی 31 نهج البلاغه خیلی مهم است طولانی ترین نامهی تربیتی نهج البلاغه است نامهای است که حضرت علی برای فرزندش امام حسن نوشته است و برای همهی ما نوشته است ببینید چقدر اول شروع میکند رابطهی محبت آمیز با فرزندش داشته باشد اگر ما توانستیم رابطهی محبت و صداقت را در دل فرزندان خودمان ایجاد بکنیم به نظر من هشتاد درصد راه را رفته ایم و مشکل حل شده است. با تحکم و داد زدن و سرزنش کردن نمیشود. در روایات داریم این که جلوی جمع فریاد سر فرزندمان بزنیم. چقدر ما روایت داریم مَن وَعَظَ أَخاهُ سِرّا فَقَد زانَهُ و َمَن وَعَظَهُ عَلانيَةً فَقَد شانَهُ (تحف العقول، ص 489) اگر میخواهیم موعظه بکنیم مخفیانه باشد اگر علنی باشد آبرویش را میبری بدتر میشود سرزنشش بکنی لجاجت بیشتر میشود توبیخ بکنی بله الان ساکت میشود در سرش بزن توبیخش بکن فریاد بزن علنی بگو صد دفعه من به تو گفتم هزار دفعه به تو گفتم چند دفعه جلوی مردم باید آبرویت را ببرم؟ الآن ممکن است ساکت شود اما این قطعا بعدا به تعبیر حضرت علی آتشی زیر خاکستر است که بعدا یک جای دیگر خودش را نشان میدهد.
شریعتی: اول این که تربیت عملی رفتار و منش ماست در منزل در تعامل با نوجوانها جوانها و بچهها و نکتهی دوم این که خیلیها خودمان را مستغنی از یاد گرفتن نکات تربیتی میدانیم.
حاج آقا حسینی: احسنت خیلی مهم است.
شریعتی: چقدر نشستیم مطالعه کردیم که بچه هایمان را چگونه باید تربیت بکنیم؟
حاج آقا حسینی: بله یادم است در تهران بنرهای تبلیغاتی تربیتی میزدند خیلی خوب است یک جمله این در ذهنم از سالها پیش مانده نوشته بود پدر مادر آیا به خاطر دارید آخرین باری که صمیمانه با فرزندتان نشستید و گفتگو کردید کی بوده است؟ الآن پدر مادرها فکر بکنند آخرین بار کی بوده؟ دیروز بوده؟ یک هفته پیش بوده؟ صمیمانه نشستیم و گفتگو کردیم. نه این که ما گفتیم و او ساکت شد ما داد زدیم ما فریاد زدیم نه صمیمانه باشد. آخرین بارش کی بوده؟ اگر دختر و پسر من با پدر و مادرش رفیق شد دوست صمیمی شد آن وقت فریب دوست دروغین کوچه و بازار را نخواهد خورد.
شریعتی: خیلی ممنون آیات 79 تا 88 سورهی یونس صفحهی 218 را تلاوت میکنیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ ﴿٧٩﴾ فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ ﴿٨٠﴾ فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّـهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّـهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ ﴿٨١﴾ وَيُحِقُّ اللَّـهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ﴿٨٢﴾ فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ ﴿٨٣﴾ وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّـهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ ﴿٨٤﴾ فَقَالُوا عَلَى اللَّـهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿٨٥﴾ وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿٨٦﴾ وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿٨٧﴾ وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ﴿٨٨﴾
ترجمه:
و فرعون گفت: [برای درهم کوبیدن این دو نفر] هر جادوگر دانا و زبردستی را نزد من آورید. (۷۹) چون جادوگران آمدند، موسی به آنان گفت: آنچه را بر افکندن آن مصمم هستید، بیفکنید. (۸۰) پس هنگامی که افکندند، موسی گفت: آنچه را در این صحنه آوردید، جادوست؛ مسلماً خدا آن را به زودی باطل میکند، قطعاً خدا، کار مفسدان را [که برای تقویت طاغیان انجام میدهند] به سامان نمیآورد. (۸۱) و خدا حق را با دلایل و معجزاتش ثابت و پابرجا میکند، گرچه گنهکاران خوش نداشته باشند. (۸۲) پس [در ابتدای کار] کسی به موسی ایمان نیاورد، مگر فرزندانی [انگشت شمار] از قومش آن هم با ترسی [شدید] از فرعون و اشراف و سران قوم خودشان که مبادا فرعونیان آنان را شکنجه و عذاب دهند؛ و مسلماً فرعون در سرزمین مصر برتری خواه، و [در گناه، معصیت و ستم] از اسراف کاران بود. (۸۳) و موسی گفت:ای قوم من! اگر به خدا ایمان آورده اید، پس بر او توکل کنید اگر از تسلیم شدگان [در برابر فرمانهای حق] هستید. (۸۴) پس گفتند: ما فقط بر خدا توکل کردیم. پروردگارا! ما را دستخوش شکنجه و عذاب ستمکاران قرار مده. (۸۵) و ما را به رحمتت از گروه کافران رهایی ده. (۸۶) و به موسی و برادرش وحی کردیم که خانههایی در سرزمین مصر برای قوم خود فراهم آورید، و خانه هایتان را روبروی هم قرار دهید، و نماز را برپا دارید، و مؤمنان را [به رهایی از چنگال فرعونیان] مژده ده. (۸۷) و موسی گفت: پروردگارا! فرعون و اشراف و سرانش را در زندگی دنیا زیور و زینت [بسیار] و اموال [فراوان] دادهای که [نهایتاً مردم را] از راه تو گمراه کنند، پروردگارا! اموالشان را نابود کن و دل هایشان را سخت گردان که ایمان نیاورند تا آنکه عذاب دردناک را ببینند. (۸۸)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: بعد از ایام نیمهی شعبان لحظه شماری و روز شماری شبهای قدر را آغاز خواهیم کرد. حاج آقای حسینی خدمت شما هستیم.
حاج آقا حسینی: من خدمت پدر و مادران عرض کردیم که ما این هفته مطالبات جوانان را گفتیم اولا جوانان اگر مطالباتی است که ما نگفتیم که حتما است به ما بفرمایند ما هفتهی دیگر تکمیل بکنیم. و از پدر و مادرها هم تقاضا میکنیم ما هفتهی دیگر برای این که این هفته جبران شود میخواهیم مطالبات پدر و مادرها را بگوییم اگر پدر و مادرها انتظار خاصی از فرزندانشان دارند به ما بگویند تا هفتهی دیگر نگویند چرا این را نگفتید هر چه شما انتظار دارید به ما بگویید ما میگوییم جوانان عزیز هم اگر چیزی ما از قلم انداختیم که واقعا هم حتما شرمنده هستیم آنها بگویند ما هفتهی دیگر این بحث را تکمیل میکنم.
شریعتی: من به شنوندگان خوب رادیو عرض میکنم 20000303 شمارهی پیامک سمت خداست.
حاج آقا حسینی: من همین دو مطلبی را که آخر اشاره کردم به نظرم جای تاکید دارد کلام حضرت علی است فرمود اَلنُّصح بَینَ الملأ تَقرِیع (شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج20، ص341) در جمع کسی را نصیحت بکنی شخصیتش را از بین بردهای من خواهش میکنم ببینید دیگر صادقانه بنا شد بگوییم شما که از پیامها خبر دارید هفتهای است که جوانان پیام ندهند پسر دخترها که پدر و مادر ما بین ما بچهها فرق میگذارند برادرم هزار اشتباه میکند میگوید قربانت بروم اما ما تا یک اشتباهی میکنیم میزنند به سرمان اصلا کار خوب هم میکنیم به نام آن پسر تمام میکنند اگر کار بدی آن پسر انجام بدهد به نام ما تمام میکنند این هر هفته است هر هفته گلایهی تبعیض داریم عزیز من بالاترین مطالبات جوانان این است که این کلام حضرت علی است اگر هم میخواهیم نصیحت بکنیم اولا فرق نگذاریم ثانیا نصیحت هم میکنیم در خلوت پدر و مادران به خدا اگر من یک پسرم استعدادش بیشتر بوده یا درس بیشتری خوانده یا درس بیشتر خوانده یا استعدادش بیشتر نبوده اما درس زیادی نخوانده یا به هر دلیلی یکی استعدادش بیشتر بوده ولی درس نخوانده به دلیل تحصیل نمیتوانم فرق بگذارم به این که سوادش بیشتر است پست دارد مسئولیت دارد آن دامادم میآید خانه به به به کجا بودی یک ماه به ما سر نزدی او هر شب این جاست. چرا؟ چون رئیس فلان اداره است چون وضع مالی اش خوب است اما این یکی دامادی که با پراید میآید این دیشب این جا بود. فکر نمیکنید دختر شما فرزند که میگوییم جوان بیست ساله که نیست در سر این دختر میزنی این گناه ندارد؟ فرمود حالا میخواهی یک جا اشتباهی هم کرده واقعا هم خطایی کرده در خفا بگو. باز حدیث دیگری داریم مَن وَعَظَ أَخاهُ سِرّا فَقَد زانَهُ اگر کسی کسی را سرّی موعظه کرده زینت و آبرو به او داده اگر میخواهی کسی را نابود بکنی در جمع علنی بکن. یک کسی آمد خدمت امام صادق علیه السلام اسمش در تاریخ است اسمش مهم نیست شغرانی حضرت میرفتند پیش منصور. منصور در یک مقاطعی به امام احترام میگذارد در یک مقاطعی هم که جان امام را گرفت او در مقاطعی بود که به امام صادق علیه السلام احترام میگذاشت این تا دید امام صادق میرود پیش منصور گفت من یک گرفتاری دارم اینها چند ماه است حقوق من را ندادند سفارش بکنید حقوق ما را بدهند امام صادق این آدم را میشناخت گرفتاری این آدم چه بود؟ شیعه بود شیعهی شراب خوار بود شراب میخورد ما بودیم چه میگفتیم؟ میگفتیم دیدی بالاخره یک روزی گرفتار ما شدی؟ دیدی یک روزی مجبور شدی بیایی پیش ما؟ خاک بر سرت بکنند خجالت نمیکشی پیش من آمدی شراب خوار؟ من سفارشت را بکنم؟ امام این کار را نکردند رفتند پیش منصور برگشتند به او فرمودند من سفارش شما را کردم تمام شد. گفتند به او شراب خواری؟ نه گفتند آدم بدی هستی؟ نه از این لطیف تر میشود گفت؟ یک جمله سربسته گفتند به او گفت إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِيحَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ قَبِيحٌ وَ إِنَّهُ مِنْكَ أَقْبَحُ لِمَكَانِكَ مِنَّا وَ إِنَّمَا قَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ذَلِكَ لِأَنَّهُ كَانَ يَشْرَبُ الشَّرَابَ (سفینة البحار، ج1 ص708) خوبی از همه خوب است از تو خوب تر است چون شیعهی ما هستی بدی هم از همه بد است از تو بدتر است چون شیعهی ما هستی. نگفت بدی کردی یا خوبی اگر کسی هم میشنید فکر میکرد امام موعظه میکند بدی از تو بد است از تو بدتر خوبی از همه خوب است از تو خوب تر چون شیعهی ما هستی. این با بیگانهای که گرفتار بوده و امام گرفتاری اش را برطرف کرده ما با بچه هایمان این طوری برخورد بکنیم.