مطالبات والدین در سیره حضرت علی(ع)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 25-03-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
با هرچه عشق نام تو را میتوان نوشت
با هرچه رود راه تو را میتوان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دستهای روشن تو میتوان گشود
شریعتی: سلام میکنم به همه شما هموطنان عزیزم. آرزو میکنم انشاءالله ایام به کام شما باشد. پربرکت باشد. طاعات و عبادات شما قبول باشد. حاج آقای حسینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا حسینی: عرض سلام و ارادت دارم خدمت جنابعالی و بینندگان و شنوندگان عزیز رادیو قرآن. امیدواریم که طاعاتشان قبول درگاه الهی باشد.
شریعتی: همانطور که هفته گذشته و هفته قبلتر حاج آقای حسینی وعده داده بودند، امروز در ذیل بحث مطالبات جوانها به مطالبات والدین و انتظارات آنها از جوانها میرسیم.
حاج آقای حسینی: ما از پدر و مادرها تشکر میکنیم که حوصله کردند با یک هفته تأخیر موضوع مطالبات والدین از جوانها رسیدیم. همانطور که اشاره کرده بودیم عمده مطالبات پدر و مادرها در سه، چهار جمله خلاصه میشود. یکی احترام است. یکی محبت است. همانطور که جوانها انتظار دارند مورد محبت پدر و مادرها قرار بگیرند، پدر و مادرها هم انتظار احترام و محبت دارند. در خیلی از پیامها آمده که ما انتظار جوانهای متدین، دیندار، عفیف، پاکدامن را داریم. یک وقت ممکن است در مسیری که باید به اینجا برسند، احیاناً پدر و مادرها اشتباه کنند. ولی برای خودشان چیزی نمیخواهند.آنچه برای خودشان میخواهند همین محبت و احترام است که دستور دینی است. یکی هم دینداری فرزندان است. امیدواریم با توجه به پیامهای عزیزان این بحث را به شکل مناسبی که رضایت پدر و مادرها هم حاصل شود، تقدیم کنیم. البته پرونده بحث را نبستیم. اگر جوانهای عزیز مطالباتی دارند که نگفتیم، پدر و مادرها مطالباتی دارند که امروز نگفتیم، پیامک بدهند حتماً در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
شریعتی: به نظرم میرسد که روابط ما یک مقدار دچار مشکل شده است، گرمی روابط در بین خانوادههای ما خیلی زیاد است. منتهی درد دلهایی در برنامه مطرح میکنیم که شاید کم باشد ولی همین کم هم برازنده جامعه ما نیست و خیلی زیاد است. با یک پیام شروع کنیم.
گفتند: پدر یک نسل سومی هستم. البته آنقدرها هم پیر نیستم. 42 سال سن برای پدر یک جوان بیست ساله بودن اختلاف سنی زیادی نیست. من پدر جوانی بیست ساله هستم که بعد از بیست سال زحمت قدرم را نمیداند. من پدر جوانی هستم که رابطه پدر و فرزندی ما فقط در شناسنامه ما ثبت شده است. من پدر جوانی هستم که تا لنگ ظهر خواب است. تا غروب با تلفن حرف میزند و تا نصف شب موسیقی با صدای بلند گوش میدهد. آنقدر هم بداخلاق است که من بعد از خستگی روزانه نباید به او بگویم: مزاحم دیگران نشو. فقط کافی است چنین حرفی از دهان من خارج شود، تا کاری کند که تمام همسایهها از خانه بیرون بیایند. با رفقایش خوش است و خندان. ولی با من ترش است. کافی است محمد تلفن کند یا خسرو جلوی در بیاید، ساعتها با هم میگویند و میخندند. خندههای بلند میکنند چنان که مو بر تن آدم سیخ میشود. اما همین که از جلوی من رد میشود و یا من از جلوی اتاق رد میشوم اخم میکند و لبش را کج میکند. زیر لب شروع به غرغر کردن میکند. میدانید چرا؟ چون به ادعای او من بعد از شانزده سال درس خواندن هنوز بیسواد هستم. امل هستم و طرز حرف زدن من درست نیست. اما او عقل کل است. من و مادرش همیشه باید در خدمت او باشیم. مثل کلفت و نوکر! اما او نسبت به ما و خانواده هیچ تعهدی ندارد. حتی در خریدهای خانه که از قدیم پسرهای خانواده بر عهده داشتند، کمک ما نیست و در عوض همیشه گرسنه است. با صد کیلو وزن دریغ از جابجا کردن دو کیلو وزنه! همیشه جلوی تلویزیون دراز کشیده است. هر نیم ساعت به نیم ساعت هم یک داد بلند سر خواهرانش میزند که چایی بیار. میوه بیار. اگر اتاقش را مرتب نکنیم دست به چیزی نمیزند و بیست جوراب کثیف در کمدش میگذارد و در اتاقش آشغال روی هم جمع شده است. ما همیشه به او بدهکار هستیم و اما در عوض ما باید مواظب احساسات جوانی او باشیم. از گل نازک تر به او نگوییم. همه باید مواظب باشیم که مبادا به او توهین نکنیم. پس احترام به والدین چه میشود؟ همیشه سفارش شده که قدر پدر و مادر را بدانید و بعد از خدا این همه توصیه نسبت به احترام پدر و مادر شده، حیف که از این چیزها بعضی جوانها فقط ذرهای از آن را درک میکنند. روزی که او به دنیا آمد من در عرش سیر می کردم. از فرط شادی در پوستم نمیگنجیدم. که خداوند به من پسری داده که دوست و هم صحبت من باشد. عصای دست من باشد. اما امروز بعد از این همه زحمت آرزو میکنم کاش خداوند به جای او به من یک دختر دیگر عطا میکرد. تا از اولاد فقط محبت و مهربانی ببینم. او رفتار مرا با پدرم میبیند و میداند چقدر برای پدرم احترام قائل هستم. با اینکه خودم هزار جور گرفتاری دارم ولی همیشه کمک حال پدرم هستم. حتی خریدهای خانه پدریام را هنوز من انجام میدهم. جلوی پدرم صدایم را بلند نمیکنم. پایم را دراز نمیکنم. او همه اینها را میبیند ولی هیچ تغییری در رفتارش ایجاد نمیکند. من نمیگویم رابطه پسرم با من آنگونه شود. من نمیخواهم پسرم جلوی من عبوس و دست به سینه باشد. حتی برایش این حق را قائل هستم که مثلاً هنگام تماشای فوتبال دراز بکشد و راحت باشد. من فقط از او انتظار احترام و دوستی دارم. احترام و دوستی از جنس امروز. نه آن احترام سالهای قدیم! در این سن به شدت احساس میکنم پناهی برای روزهای پیریام ندارم. عصای دستی ندارم. از شما میخواهم برای ایجاد مهر و محبت و الفت برای تمام خانوادهها دعا کنید.
حاج آقای حسینی: واقعاً جای تأسف دارد. نمیدانم چند درصد بچهها اینگونه هستند. شاید این درد دل خیلیها باشد. یک پیامی هست بخوانم و بعد پاسخ دهیم.
مادری نوشته پسرم چهار سال است ازدواج کرده است. تا حرفی میشود خانمش با من قطع رابطه میکند. شش، هفت ماه رابطه قطع میشود. خودش که منزل ما نمیآید هیچ، پسرم هم نمیآید. پسرم میگوید: مادرزن من به ما خیلی کمک میکند. شما چه؟ خدا شاهد است وضع مالی من خوب نیست. وقتی میخواهم خانهشان بروم میگوید: خانه نیستم. با اینکه میفهمم همان زمان در خانه هست.
از این پیامها زیاد بوده است. الآن فکر کنم پدر و مادرها راضی باشند که ما به بعضی از مطالباتشان با این پیامها اشاره کردیم. برای یک پدر و مادر خیلی سخت است. در روایتی داریم که پیامبر تکلیف همه ما را معلوم کرده است. فرمودند: «اولادنا اکبادنا» فرزندان ما پاره تن ما هستند. مادر به هر ترتیب این سختیها را در زندگی دارد. پیامبر خدا فرمود: «صغراؤهم أمراؤنا» (جامع الاخبار/ص283) تا وقتی بچه هستند، امیر ما هستند. پادشاهی میکنند. گاهی یک بچه چهار ساله به پدرش حتی پدربزرگش میگوید: برو، بیا، بنشین. بخر! اصلاً آدم تعجب میکند کسی که خودش در یک اداره هزار نفر زیر دستش هستند. صد تا مأ مور در خدمتش هستند. حالا اینجا یک بچه چهار ساله او را میبرد و میآورد. یک عالم دینی را که مردم از او وقت ملاقات میگیرند، خدمتش برسند. اما یک نوه سه ساله این را میبرد و میآورد. این طبیعت زندگی است. پیامبر فرمود: وقتی بچه هستند بر ما امیر هستند. وقتی بزرگ میشوند، «وكُبَراؤهُم أعداؤنا» دشمن ما میشوند.
من یادم است وقتی این تعبیر را میشنوم، قدیمیها میگفتند: بزرگترین دشمن انسان، اولاد انسان است. گفتم: این حرف یعنی چه؟ بزرگترین دشمن انسان اولادش است. قرآن خطاب به مؤمنین میگوید: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُم» (تغابن/14) بعضی از فرزندان شما دشمن شما هستند. همه نه، بعضی اینطور هستند. ادامه حدیث میفرماید: «فإن عاشُوا فتَنُونا وإن ماتُوا أحزَنُونا» تا وقتی زنده هستند، بزرگترین آزمایش ما با همین بچهها هست.
ما در خیلی از آزمونهای زندگی موفق میشویم، در آزمون اولاد شکست میخوریم. همین بچهای که اینطور پدر و مادر از اینها شکایت کردهاند، ببینید چقدر برای ازدواجش، تحصیلش، عقدش، چقدر شما خون جگر خوردید؟ تمام چیزهایی که در قالب شعر و نثر آمده است. خدا آیت الله احمدی میانجی را رحمت کند. میفرمودند: بین محبتی که ما به فرزندانمان داریم و فرزندان به ما دارند خیلی تفاوت است. پدر و مادر اگر بچهاش را دوست دارد، شیره جانش است. میوه دلش است. یعنی گاهی یک فرزندی مریض بوده، مادر تا صبح کنار گهوارهاش بوده است. یا جوانش و نوجوانش نخوابیده است. و خوشحال است میگوید: من نخوابیدم ولی الحمدلله بچهام راحت خوابید. لذت میبرد شب تا صبح نخوابیده است. این محبتی است که پدر و مادر به فرزندش دارد. اما نقطه مقابلش را مرحوم آیت الله احمدی میفرمود: عکسش اینگونه نیست. ما اگر به پدر و مادر هم احترام میکنیم برای آنکه میخواهیم آنها را در خدمت خودمان قرار بدهیم. میخواهیم یک خادم را از دست ندهیم. یک خدمتگزار را از دست ندهیم. اگر یک دختر و پسر جوانی پدرشان را از دست بدهند، دائم غصه میخورند که چه کسی دیگر شهریه دانشگاه مرا بدهد؟ ما باید وجودمان را وقف فرزندان کنیم اما آنها هم نباید اینطور عمل کنند. طبیعت زندگی این است. یعنی محبتی که خدا در دل پدر و مادر قرار داده نسبت به فرزندان نقطه مقابلش وجود ندارد. پدر و مادرها همه هستیشان فرزندشان است. نباید مهر مادی و عطوفت پدری را از فرزندان انتظار داشت. این یک تسکینی باشد برای پدر و مادرها. یک آرامشی پیدا کنند. به عنوان مقدمه میخواهم بگویم که اگر فرزندان شما آنطور که انتظار دارید نیستند، این طبیعت آفرینش است. اگر آن محبتی که خدا در دل پدر و مادر قرار داده بود، نبود، کی پدر و مادر این همه سختی را تحمل میکردند؟ به تعبیر قرآن که میفرماید: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» (احقاف/15) دوران بارداری چه سختیهایی کشید. وقتی مادر زایمان میکند، تمام شیره جانش را به این فرزند منتقل کرده است. انواع و اقسام بیماری ها، کمبودها، در بدنش ایجاد میشود. باید دوباره خودش را تقویت کند و به همان فرم اول برگردد. دوران سخت بارداری، دوران شیردهی فرزند، چه بیداریهایی که کشیده است. این سختیها اصلاً قابل درک نیست. لذا قرآن میفرماید: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْسانا» (احقاف/15) به انسان سفارش کردیم که همیشه به پدر و مادرش محبت و احسان و نیکی داشته باشد. ولی او چه وقت یادش آمد؟ «اذا بَلَغَ أَشُدَّه» تازه به چهل سالگی که رسید یادش میآید. چرا؟ چون چهل سالگی پدر میشود. مادر میشود تازه میفهمد ای داد بیداد! این پدر و مادرها از دست من چه میکشیدند!
به جوانها بگویم. الآن وقتی پدر به تو میگوید: پسرم مسافرت میروی. از خانه بیرون میروی، یک زنگ هم به من بزن. یک خبری به من بده. من نگران هستم! ای بابا! فکر میکنی من بچهام! شما وقتی در چهل سالگی پدر میشوی، تازه میفهمی که پدر چه میکشیده است. مادر چه میکشیده است. قرآن میگوید: آنوقت یادش میآید. «إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَة» (احقاف/15) به چهل سالگی که رسید انسان تازه به کمال عقل میرسد.
یک کسی داشت دور کعبه طواف میکرد. پیامبر خدا را در یکی از دورهای طواف دید. گفت: یا رسول الله! مادر من دیگر توانایی راه رفتن ندارد. لذا به دوش گرفتم و مکه آوردم و اینجا هم نمیتواند راه برود. روی کول من دارد طواف میکند. آیا باز هم مادر من حقی بر گردن من دارد؟ پیامبر فرمود: جبران یک ناله از نالههای مادر را نکردی. پدر و مادرها از ما چه میخواهند؟ هیچ چیز نمیخواهند جز یک مقدار احترام و محبت.
در این پیامی که خواندم مادر میگوید: پسرم ازدواج کرده است. سر یک مسأله جزیی با من دعوا میکند. شش ماه با من قطع رابطه میکند. اگر در جامعه ما یک در میلیون هم چنین چیزهایی باشد باز هم زیاد است. میگوید: وقتی به او میگویم: چرا قطع رابطه میکنی؟ میگوید: مادر زن من به من کمک مالی میکند. تو چه؟ یعنی تو تازه امروز از مادرت توقع داری که چون به تو کمک مالی نمیکند با او قطع رابطه کنی؟
جوانهای عزیز! قیامت و آخرت را کنار میگذاریم. اگر میخواهید در دنیا موفق شوید، به مطالبات پدر و مادرها توجه کنید. پدر و مادرها از شما چیزی نمیخواهند.
خدا مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی را رحمت کند. ایشان کربلا مشرف شده بودند. یکی از دوستان میگفت: در همان زمان که ایشان مشرف شده بود، من هم با مادرم مشرف شده بودم. چون مادرم سالخورده بود، داشتم بالای سر امام حسین زیارتنامه میخواندم. سرم پایین بود. یک مرتبه که سرم را بلند کردم دیدم که آیت الله گلپایگانی ایستاده به من نگاه میکند. خدمتشان رفتم و گفتم: آقا! شما امری دارید؟ فرمود: نه! فقط نگاه میکردم که تو اینطور به مادرت خدمت میکنی، مادرت را کربلا آوردی و برایش زیارتنامه میخوانی، حسرت خوردم و گفتم: کاش من مادر داشتم و به مادرم خدمت میکردم. من سه ساله بودم که پدر از دست دادم. نه ساله بودم مادر از دست دادم. کاش مادر داشتم و او را کربلا میبردم.
متأسفانه تا این بحثها مطرح میشود، بارها گفتیم که بعضی تصور میکنند که اگر به پدر و مادر احترام میکنند، باید طوری باشد که خار چشم همسرشان باشد.
جوانها باید توجه داشته باشند. برادر بزرگتر نمیتواند به برادر کوچکتر خودش تحمیل کند. تندی کند، او را بزند، میگوید: برادر خودم است اختیارش را دارم. شما کجا اختیار برادر کوچکترت را داری؟ اینها را یادمان باشد.
این حرفهایی که میزنم درد جامعه ما است. واقعاً مشکل و مصیبت است. این چه چیزی است که با دوستانت میخندی. تا تلفنش تمام میشود غضب میکند. اگر انسان توجه داشته باشد و این را باور کند، یکوقتی ما به یک کسی ظلم میکنیم از ما انتقام میگیرد. جوان عزیز الآن از خانه بیرون میروی. با کسی درگیر میشوی. به او ظلم کنی تو را پس میزند. شما در گوشش بزنی، دو تا به تو میزند. جوابت را میدهد. ولی وقتی تو در خانه به مادرت ظلم میکنی، مادرت چه کند؟ مادر در روز نفرینش هم برایت دعا میکند. پدر نفرینش هم برایت دعاست. اگر جوانها گره در زندگیشان بیافتد، بدانند علتش از این است که به خواهرت در خانه ظلم کردی. چون به مادرت ظلم میکنی. به پدر پیرت ظلم میکنی. مادرت چه کند؟ اینکه حضرت سید الشهدا فرمود: به خدا پناه میبرم از ظلم به کسی که جز خدا پناه ندارد. خوب مادر کجا پناه ببرد؟ مادر با تو فرزند چه کند؟ بیرونت کند؟ شکایت کند؟ جز ساختن و سوختن چه کاری میتواند بکند؟ هیچ کاری نمیتواند بکند.
اگر اسوه ما پیامبر است، پیامبری که «انک لعلی خلق عظیم» خلقش عظیم بود، بهترین اخلاقش در خانه بود. جوان عزیز اگر زندگی سعادتمندانه میخواهی باید در اختیار پدر و مادرت باشی. اگر میبینی در زندگی گره افتاده است، احتمال بده بخاطر بی احترامی به پدر و مادر است. این یک مطلب است.
مطلب دومی که بنا شد صادقانه بگوییم روایت پیامبر گرامی اسلام است. فرمود: « الشَّبَابُ شُعْبَةٌ مِنَ الْجُنُونِ» جوانی شعبهای از دیوانگی است. این یعنی که جوانهای ما دیوانه هستند؟ نه! جوانی در معرض وسوسههای شیطانی است. امیر مؤمنان فرمود: عاقل باید از این هفت مستی پرهیز کند. امیرمؤمنان ما را میشناسد. 1- مستی ثروت،2- مستی قدرت، آدمهای قلدر و قدرتمند باید مواظب مستیاش هم باشند. ثروتمندها مواظب مستی باشند. 3- مستی مدح و ستایش. اینکه هی از ما تعریف کنند به به! 4- مستی غفلت، آدم گاهی دائماً در خطا است و یک نفر نیست به او تذکر بدهد یا تذکر دیگران را نمیپذیرد و در مستی است.5- مستی غرور است. 6- مستی نوم است. مستی خواب! در روایت دیگر هم داریم من باز به جوانان میگویم. الآن یکی از شکایاتی که پدر و مادرها دارند همین است. میگویند: جوان ما تا ظهر میخوابد و به زحمت میشود بیدارش کرد. خواب یک حدی دارد! مورد بعدی «سکر الشباب» جوانی است. حدیث داریم در قیامت انسان قدم از قدم برنمیدارد مگر اینکه از چهار چیز از او بپرسند. تا به این چهار سؤال جواب ندهیم، قدم از قدم نمیگذارند برداریم. یکی از عمرش است. یکی از مالش است. یکی از سؤالها از جوانی است. هم از عمر میپرسند و هم از جوانی. جوانی جز عمر ماست ولی از جوانی جداگانه میپرسند. فکر نکنیم دوران جوانی هم مثل باقی دورانها است. یکوقت یک سالخوردهای وقتش را تلف میکند، یک بحث است. اما یک جوان اگر وقتش را تلف کند، یک جوان در مستی جوانی باشد. یک جوان در مستی قدرت باشد، یک جوان در مستی خواب باشد، سؤال جداگانهای دارد.
پیامبر خدا به ابیذر فرمود: « اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ» (امالی طوسی/ص525) پنچ چیز را غنیمت شمار. «شَبَابَكَ قَبْلَ هَرَمِكَ» جوانی قبل از پیری! در روایت داریم «إن لله تعالی ملكا» خداوند فرشتهای در آسمانها دارد که دائم صدا میزند، «يَا أَبْنَاءَ الْعِشْرِينَ جِدُّوا وَ اجْتَهِدُوا» (مستدرک الوسایل/ج12/ص157) پدر و مادرها چیزی از جوانها نمیخواهند. تلاش کنید و کوشش کنید.
متأسفانه این عیب در ما ایرانیها هست. جوان راه میافتد تن به کار و اشتغال نمیدهد. درست است مشکل اشتغال هست اما هر اشتغالی را هم اشتغال نمیدانیم. الآن چقدر پدرهای کشاورز میگویند: بچههای ما با ما همکاری نمیکنند. زمینهای کشاورزی را میفروشیم. کشاورزی دیگر کار نیست! کار پشت میز نشستن است. اشکال ما این است. فقط جوان نگاه میکند تا یک سرمایهداری دید، پزشک متخصص و جراحی را دید، پشت اتاقش مینشیند و میگوید: این الآن از عمل ما چقدر گرفته؟ بیست میلیون از ما گرفته. امروز چند تا عمل کرده؟ سه تا عمل کرده شصت میلیون میشود. دیروز چقدر میشود. مطب هم که میرود. فقط نشسته اینها را حساب میکند. اما فکر نمیکند این آقا در جوانی چه تلاشی کرده است. حالا این آقا تا لنگ ظهر میخوابد، شغل هم که فقط اداری است. بعد هم فقط درآمد دیگران را حساب میکند.
فرمود: «شيئان لا يعرف فضلهما إلا من فقدهما» دو چیز است که قدرش را نمیداند مگر اینکه از دست بدهد. «الشباب و العافية» (غررالحكم/ص 324) جوانی و سلامتی. باز در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین هست که فرمود: آنهایی که در جوانی دنبال تن پروری هستند، جز شکست پیری را دارد. من بارها به جوانها گفتم: چند وقت تلاش و کوشش کنید. مگر تحصیلات چقدر است؟ شما چند سال خوب درس بخوان یک عمر لذتش را ببر. افتخار جامعه باشید. کسی که در جوانی دنبال تن پروری باشد، هیچ چیزی جز شکست را در سالمندی ندارد. سالمند دستش خالی است. انواع و اقسام گرفتاریها و پشیمانیها را دارد.
شریعتی: به نظرم اینجا دو مشکل است. یکی تنبلی جوانها است. دوم هم اینکه جوانها دلشان میخواهد آزاد باشند، پدر و مادرها را هم یک مانعی سر راه آزادی خودشان میبینند. لذا مقابله یا مقاومت میکنند و حرف گوش نمیدهند. من با کسانی که در مراودات بالایی بودند و در علم و مراتب دیگر به درجات بالایی رسیده بودند صحبت میکردم. یکی از این عوامل موفقیت خودشان را احترام به پدر و مادر ذکر میکردند. امروز صفحه 246 را با هم تلاوت میکنیم. آیاتی از سوره مبارکه یوسف برای شما تلاوت میشود.
«يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ «87» فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ «88» قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ «89» قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «90» قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ «91» قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ «92» اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ «93» وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ «94» قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ «95»
ترجمه: اى پسرانم! (بار ديگر به مصر) برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خداوند مأيوس نشويد، حقّ اين است كه جز گروه كافران، از رحمت خداوندى مأيوس نمىشوند. پس هنگامى كه (مجدداً) بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز! قحطى ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم) بهاى اندكى با خود آوردهايم، (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را بطور كامل وفا كن و بر ما ببخش، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مىدهد. (يوسف) گفت: آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آنگاه كه شما نادان بوديد. گفتند: آيا تو خود (همان) يوسفى؟ گفت: (آرى) من يوسفم و اين برادر من است. به تحقيق خداوند بر ما منت گذاشت. زيرا كه هر كس تقوا و صبر پيشه كند، پس همانا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمىكند. (برادران) گفتند: به خدا قسم، كه خداوند ترا بر ما برترى داده است و قطعاً ما خطاكار بودهايم. (يوسف) گفت: امروز بر شما توبيخ و ملامتى نيست، خداوند شما را مىبخشد و او مهربانترين مهربانان است. (يوسف گفت:) اين پيراهن مرا ببريد و آنرا بر صورت پدرم بيفكنيد (تا) بينا شود و همه كسان خود را نزد من بياوريد. و چون كاروان (از مصر به سوى كنعان محل زندگى يعقوب) رهسپار شد، پدرشان گفت: همانا من بوى يوسف را مىيابم، البتّه اگر مرا كمخرد ندانيد. (به او) گفتند: به خدا سوگند تو در گمراهى ديرين خود هستى.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای حسینی: آن همه ظلمی که برادران یوسف به حضرت یوسف کردند، چه گفتند؟ یک تقاضا کردند. گفتند: ما را ببخش. «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ» ما اشتباه کردیم. «قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» اصلاً اسمش را نیاورید و حرفش را هم نزنید. «يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ» خدا بیامرزد. «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» فقط یک ناراحتی و نگرانی داشتند و آن اینکه پدرشان از غصه و از فراغ یوسف بینایی خود را از دست داده بود. «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً» غصه نخورید. پیراهن مرا جلوی چشمانش ببرید، بینا برمیگردد. این برخورد را ما در ماه رمضان یاد بگیریم. در ماه رمضان ما باید دیگران را ببخشیم تا خدا ما را ببخشد.
مرحوم علامه طبرسی ذیل همین آیات، این همه محبتی که یوسف به برادرها کرد و همه را بخشید، گفتند: فقط یک لطفی در حق ما داشته باش. برادرها به یوسف گفتند: تو از ما گذشتی، آن همه ظلم کردیم. یوسف هجده سال در زندان بود. به عنوان برده او را فروختند. یک لطفی به ما بکن. سفره غذای ما را جدا کن. ما سر سفره با تو هستیم خجالت میکشیم. نگاه ما به تو میافتد خجالت میکشیم. یوسف فرمود: دیگر این حرف را نزنید. شما به من منت دارید. شما بودید اینجا آمدید و مردم فهمیدند من پیامبرزاده هستم. تا شما نیامده بودید فکر میکردند من غلامی هستم که آزاد شدم.
همینطور ماه رمضان بر ما نگذرد. این همه ظلم برادرها کردند و هجده سال گرفتاری و زندان، تازه یوسف نه تنها بخشید، بلکه گفت: شما بر من منت دارید. شما عزت و افتخار من هستید. شما باعث شدید اینها بفهمند من نسل ابراهیم و یعقوب هستم. نکند ماه رمضان بگذرد و هنوز من با برادر و خواهرم و عمو و عمه و برادرزادهها قطع رابطه داشته باشم، خدا نکند من با پدرم، با مادرم اختلاف داشته باشم و قطع رابطه کنم.
جوانهای عزیز یادتان باشد. مادر قصه احترام به پدر و مادر مرز نداریم. شما نمیتوانی بگویی: پدر و مادر به من ظلم کردند پس من نباید به اینها محبت کنم. فرمود: حتی اگر آنها به شما ظلم کرده باشند، شما هم باید خدمت کنی. بعضی میگویند: پدر و مادرمان به ما کمکی نکردند. اولاً هرچه بوده دادند. حالا یک چیزی در اختیارشان نبوده،تمام این مرزها برداشته شده، احسان به پدر و مادر در هر صورت باید باشد.
از امام صادق(ع) حدیث است. در کتاب عده الداعی که مفصل معرفی کردیم. امام صادق فرمودند: پدر و مادر به فرزندش نفرین نکند. من خواهش میکنم که حتی اگر بچهها ظلم کردند، نفرین نکنید. گذشته از اینکه نفرین مادر در زندگی اولاد تأثیر دارد در زندگی خود ما هم تأثیر دارد. ما هم موظف هستیم ارتباط خویشاوندی را حفظ کنیم. اگر فرزند با پدر و مادر قطع رابطه کند، آثارش را میبیند. پدر و مادر هم نباید نفرین کنند باید تحمل کنند. درست است گاهی فرزندان ما را اذیت میکنند، اگر با فرزند قهر میکنید پیامبر فرمود: قهر را طولانی نکنید. الآن بدترین زندان، زندان انفرادی است. چرا؟ چون انسان اهل انس است. چرا مادر شکایت میکند که با من قطع رابطه کردند؟ چون دوست دارد فرزندش به او محبت کند. اگر کسی سالها در زندان انفرادی باشد، دیوانه میشود. اگر شما با کسی قهر هستید، او را تحریم اجتماعی کردید. این کار را نکنید. نه پدر و مادر با فرزند و نه فرزند با پدر و مادرها این کار را نکنید.
روایت داریم حضرت به پدری فرمود: اگر خواستی با فرزندت قهر کنی، هجران و قهرت را طولانی نکن. یکی از دغدغهی پدر و مادرها دینداری فرزندان است. مطالبه پدر و مادرها دینداری است. چیزی هم برای خودشان نمی خواهند. میگویند: میخواهیم بچههای ما دیندار واقعی باشند. درست است ما باید برای تربیت فرزندمان قدم برداریم اما اینکه حرص و جوش بخوریم، درست نیست. قرآن کریم در مورد کفار به پیامبر خطاب کرد: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَك» (شعرا/3) پیامبر داری جان خودت را از دست میدهی که اینها ایمان نیاوردند. اینقدر حرص و جوش نخور.
پدر و مادر عزیز درست است ما باید در تلاش باشیم و نگران باشیم اما حرص و جوش نخوریم. خودمان را از بین نبریم. امیرمؤمنان در نهجالبلاغه تعبیری دارند: که همه هم و غم فرزندت نباشد. به خودت هم برس. یک مقدار به خودتان برسید. سلامتی و آسایش خودتان را هم حفظ کنید. پدر و مادرها دلشان میخواهند فرزندشان متدین باشند. فرزندی نوشته که پدر و مادرم با تندی با من برخورد میکنند. برای نماز مرا با تندی بیدار میکنند باعث میشوند من از نماز دوری کنم. اگر فرزندان ما اهل نماز هستند، ساعت میگذارند بیدار شوند، تصمیم دارد بیدار شود، حالا دیگر ما وظیفه نداریم با هزار زور و فشار بلندش کنیم. این قرار بوده بیدار شود خواب مانده است. این اهل نماز است. برایش مهم است. اینکه من به تندی این را متنفر کنم بد است. قدری در مسائل دینی راحت باشیم و خودمان هم کمی آرام باشیم.
شریعتی: والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین.