حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی – سیره تربیتی امام علی(ع)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی امام علی(ع)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 09-06-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه شما هموطنان عزیزم. بینندهها و شنوندههای خوب و نازنینمان. امروز در خدمت حاج آقای حسینی قمی هستیم. سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا حسینی: عرض سلام خدمت همه بینندگان و همینطور شنوندگانی دارم که از رادیو قرآن برنامه را میبینند.
شریعتی: امروز حاج آقای حسینی میخواهند به سؤالات و دغدغههای شما پاسخ بدهند. متناسب با بحثشان و مطالبی که در ذیل بخث سیره تربیتی شنیدیم.
حاج آقای حسینی: جمعهای که در پیش هست، عزیزان میدانند شهادت امام جواد(ع) پاره تن امام رضا(ع) است. انشاءالله در هرکجا که هستید از تشکیل و شرکت در این مجالس غفلت نکنید. شنبه اول ماه ذیالحجه سالروز ازدواج امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(س) است. در تقویمها نوشتند که روز ازدواج است. به همه آنهایی که ایام جشن ازدواجشان است تبریک میگوییم.
همانطور که اشاره فرمودید، در طول هفتههای متعددی که در محضر عزیزان هستیم، پرسشها زیاد است. ولی مباحث اجازه نمیداد. مطلب اولی که فراوان در پیامها بوده، در گذشته و حال و قطعاً در آینده هم خواهد بود، الحمدلله امروزه ما در کشورمان فقط مشکل نظامی و امنیتی نداریم. از لحاظ نظامی در آرامش هستیم. با اینکه در کشورهای دیگر ناامنی هست. از شر داعش در امان هستیم. داعش فقط نظامی نیست. داعش فرهنگی و سیاسی هم خطرش کمتر از داعش نظامی نیست. بداخلاقیهای سیاسی در بین مردم زیاد شده است. سر خط خبرهای روز، دائم درگیری دو جناح با هم است که این قطعاً در رفتار و روحیات مردم اثر میگذارد. روزنامه برای هر ارگان و نهادی است، به جای حل کردن و بیان مشکلات آن نهاد و ارگان درست میرود یک نهاد دیگری را مورد هدف قرار میدهد. روزنامه دولت است، میرود قوه قضاییه را مورد هدف قرار میدهد. این بداخلاقی که امروز در کشور ما هست در مردم هم اثر میگذارد.
امیرالمؤمنین جملهای دارد کلمه 200 نهجالبلاغه است. فرمود: «وَ أُتِيَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ» یک آدم خلافکاری را آوردند و یک عده هم دنبال این سر و صدا و فریاد میکردند. حضرت این منظره را نپسندید، فرمود: «فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ» فرمود: چه شده؟ شما فقط در بدیها و آشوبها و دعوا پیدایتان میشود. برای چه اینجا آمدید؟ یک عده از دعوا و درگیری لذت میبرند. در شلوغی بودن خوشحالشان میکند. من امروز در رسانه، سایتها، روزنامهها نگاه اصلاحی نمیبینم. نگاه اصلاحی این است که از سر دلسوزی باشد. اگر واقعاً برای خدا کار میکنیم، دیگر این جناح و آن جناح معنی ندارد. پس چه وقت گرفتاریهای مردم را حل کنیم؟
آیت الله العظمی شبیری زنجانی در کتاب «جرعهای از دریا» در خاطرات خودشان نقل کردند، مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را از عراق به ایران تبعید کردند. در زمان آیت الله العظمی حائری بود. حوزه در قم بود. بنیانگذار حوزه در قم آیت الله العظمی حائری بود. آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی یازده ماه از عراق به ایران تبعید شد. به قم آمد، ایشان مرجعیت داشت ولی در قم همه یک پارچه مقلد آیت الله العظمی حائری بودند. یک کسی آمد به آیت الله حائری گفت: من مقلد شما هستم. وجوهات دارم، اجازه میدهید پول وجوهات، خمس و زکاتم را به آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی بدهم؟ ایشان میفرماید: برای چه از من اجازه میگیری؟ ایشان آقا هستند و ما نوکر هستیم. کسی که طبقهاش مقدم است و در ایران مرجعیت عامه دارد، میگوید: ما نوکر هستیم! این اخلاق کجا باید پیدا بشود؟ آیا در بین مسئولین ما نباید اینطور باشد؟
یک کسی از دنیا رفت. وصیت میکند ده هزار دینار عراقی به آیت الله العظمی حائری بدهند. در اصل رضاخان که مرحوم حائری با خون دل بسیار حوزه را اداره میکرد. امام (ره) فرمود: حفظ حوزه توسط آیت الله حائری کمتر از انقلاب ما نبود. با آن شرایط سخت در برابر حکومت رضاخان، یک کسی به آیت الله حائری نامه مینویسد، که اجازه میدهید ما ده هزار دینار را به آیت الله نائینی که در عراق بود، بدهیم؟ ایشان میگوید: بدهید. ما و ایشان هر دو نوکر امام زمان هستیم. اصحاب ایشان با شنیدن این خبر ناراحت میشوند و میآیند اعتراض میکنند. ما مشکل حوزه داریم. چرا شما گفتید که ده هزار دینار را به آیت الله نائینی بدهند؟ فرمود: فرقی ندارد. ما برای خدا کار میکنیم.
آیت الله العظمی شیخ انصاری وقتی به مرجعیت میرسد و میگویند: شما مرجع تقلید هستی. میگوید: نه! مازندران، سعید العلمای مازندرانی هم دوره من بوده است. او مقدم بر من است. قبر ایشان در بابل است. میروند میگویند: آقا گفته: نوبت شماست. میگوید: بروید به آقا بگویید: درست است آن زمان با هم بودیم، من جلوتر بودم. من فاصله گرفتم. شما الآن از من جلوتر هستید. الآن شما امروزه نگاه کنید. دائم دعوا است. این را برای این عرض کردم که ما خبر داریم اما همین مقدار از دست ما برمیآید که صدای ما برسد.
هفته قبل یک برنامه در رسانه ملی پخش شد که یک نقد خیلی منصفانه و خوبی بود. دو طرف را میآورد که مسائل و مشکلات اقتصادی را تحلیل کنند. هفته گذشته نقد بانکداری در تلویزیون مطرح شد، از مردم نظرخواهی کرده بودند و سؤال کردند که آیا شما از عملیات بانکها راضی هستید یا نه؟ بالای 94 درصد مردم ناراضی بودند. کمتر از شش درصد مردم راضی بودند. نظام و انقلاب ما در آستانه چهل سالگی است. بعد از چهل سال از مردم سؤال میکنیم راضی هستید؟ میگویند: نه راضی نیستیم.
در خبری میخواندم یکی از کارهایی که بانکها انجام میدهند این است که مثلاً اگر چهارصد میلیون به شما وام میدهد، 25 درصد صد میلیون را شما باید در همان بانک مسدود کنی. برای اینکه مشکل قانونی پیدا نکند، باید اول صد میلیون مسدود کنی. که وقتی چهارصد میلیون وام میگیری، صد میلیونش را پیش پیش داده باشی. یعنی شما حساب کنی بالای چهار پنجاه درصد از مردم سود میگیرند.
دیروز سالگرد شهید رجایی و باهنر بود. یک کاری کنیم ارواح این شهدا از ما راضی باشد. بعد از چهل سال خیلی بد است که مردم از نظام بانکداری ما ناراضی باشند. راه حل این خیلی ساده است. آقایان تصمیم بگیرند. سال 61 راه حل این درست شد. به امام گفتند: چارهای نداریم. حتماً باید جریمه دیرکرد را بگذاریم. امام فرمود: با فتوای من نمیخواند. من اجازه نمیدهم. امامی که حفظ نظام را از اوجب واجبات میدانست. فرمود: این قانون با فتوای من نمیخواند. رفتند از طریق شورای نگهبان حل کردند.
چند روز پیش خدمت خانواده شهید عبوری در ساری بودم. ایشان پدر سه شهید بود. گفت: سال 65 خدمت امام رفتم. وقتی خواستم وارد شوم یکی از پاسدارهایی که نگهبان بود، به من گفت: از طرف من دست امام را ببوس. گفتم: باشد. خدمت امام آمدم و دست امام را بوسیدم. گفتم: از طرف نگهبان بود. نشستم، امام فرمود: بچهها چه شدند؟ ماجرای فرزندانت چیست؟ گفتم: پسر بزرگم 29 فروردین در جبهه به شهادت رسید. دو ساعت بعد خمپاره خورد پسر دوم من به شهادت رسید. هنوز سوم پسر اولم را نگرفته بودم، خبر شهادت پسر دوم را به من دادند. حدود چهل روز از شهادت این دو فرزند من نگذشته بود که فرزند سوم من را منافقین در شهر ساری ترور کردند. وقتی این را به امام گفتم، خیلی گریه کرد. من به امام گفتم: اینقدر گریه نکنید. من اگر میدانستم شما اینقدر گریه میکنید به شما نمیگفتم. امام دستمالی درآوردند به صورت من و خودشان کشیدند. خواستم دستشان را ببوسم، این بار اجازه ندادند. وارد که شدم نمیدانست جریان چیست. منظورم این است که پدر سه شهید در ظرف چهل روز سه پسرش را تقدیم کرده و تازه به امام میگوید: چرا گریه میکنید؟ میگفت: وقتی خانه و زندگی امام را دیدم، گفتم: این مرد، مرد خداست. این زندگی را که دیدم گفتم: اجازه بدهید من در سنگر بچههایم بروم و جای آنها را پر کنم. امام فرمود: نه من اجازه نمیدهم. شما باید مکه بروی. گفتم: من ثبت نام مکه دارم. گفت: نه، اینکه من میگویم. با اصرار امام همان سال مرا حج بیت الله الحرام فرستاد. چرا این ایمانها آمد؟ چون آن عملکرد را از امام میدیدند. سادگی زندگی امام را میدیدند. تشریفات و تکلفی نداشت.
یکی از دوستان ما برای تبلیغ و سخنرانی در ماه رمضان به یکی از روستاهای اطراف کرمان رفته بود، به تازگی برگشته است. وقتی ایشان گزارش از سفرش میداد، دل آدم کباب میشد. از فقر و گرفتاری و کپر نشینی مردم و از بچههای مریض میگفت. باید به اینجاها برویم و گرفتاری مردم را حل کنیم. الحمدلله امروز مردم ما پای این نظام ایستادند و دشمن نمیتواند نفوذ کند. کشورهای دیگر اینطور نیست. مردم ما منسجم هستند. ما باید قدر این مردم را بدانیم. دوازده میلیون دختر و پسر داریم که از وقت ازدواجشان گذشته است. مرحوم غلامرضا یزدی(ره) به بعضی از پولدارها میگفت: تعجب میکنم شما چرا از غصه نمیمیرید؟ فقط مسئولین را نمیشود گفت. خود مردم هم باید به داد هم برسند.
دولت در اول ماه باید به هشت میلیون نفر حقوق بدهد. چهار میلیون بازنشسته، چهار میلیون سر کار. این هشت میلیون چه کسانی هستند؟ خود ما هستیم. مردم از نظام جدا نیستند. هرکس در حد توان خودش اگر تلاش کند حتماً اصلاح میشود.
شریعتی: امروز صفحه 323 قرآن کریم آیات 11 تا 24 سوره مبارکه انبیاء برای شما تلاوت خواهد شد.
«وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ «11» فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ «12» لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ «13» قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «14» فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ «15» وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ «16» لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ «17» بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ «18» وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ «19» يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ «20» أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21» لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «22» لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ «23» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24»
ترجمه: و ما چه بسيار آبادىهايى را در هم شكستيم كه مردمش ستمگر بودند و پس از آنها قومى ديگر را پديد آورديم. پس چون (قوم ستمگر) قهر ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند. (امّا خطاب رسيد كه) فرار نكنيد! و به خانههايتان و آنچه در آن كامياب بوديد باز گرديد، شايد مورد سؤال قرار گيريد. (و چون عذاب ما را جدّى ديدند) گفتند: اى واى بر ما! همانا ما ستمكار بوديم. و پيوسته، اين سخن آنان بود تا ما آنها را درو كرده و خاموش و بىحركت ساختيم.و ما، آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست براى بازى نيافريديم.(و) اگر چنانچه (بر فرض محال) مىخواستيم سرگرمى انتخاب كنيم و بازيگر بوديم، هر آينه آن را از پيش خود (و متناسب با خود)انتخاب مىكرديم. (اين چنين نيست،) بلكه ما حقّ را بر باطل مىكوبيم تا مغز آن را در هم بشكند، پس بىدرنگ، باطل محو و نابود مىشود. و واى بر شما از آنچه (خداوند را به آن) توصيف مىكنيد (و نسبت لهو و لعب و بيهوده كارى مىدهيد).و براى اوست هر كه در آسمانها و زمين است، و كسانى كه نزد او هستند (فرشتگان) از (براى) عبادت او تكبّر نمىورزند و خسته و درمانده نمىشوند. آنان شبانه روز بى آنكه سستى ورزند، خداوند را به پاكى مىستايند. آيا خدايانى كه (كفّار) از زمين انتخاب كردهاند، مردگان را زنده مىكنند؟ اگر در آسمانها و زمين خدايانى جز اللّه بود، هر آينه آن دو فاسد مىشدند، پس منزّه است خداوندِ پروردگار عرش، از آنچه (ناآگاهان) توصيف مىكنند. او (خداوند) از آنچه انجام مىدهد سؤال نمىشود، امّا آنها (مردم، در انجام كارهايشان) مورد بازخواست قرار مىگيرند. آيا آنها (كافران) بجاى خداوند (يكتا) خدايان ديگرى را گرفتهاند؟ (پس به آنان) بگو: دليلتان را بياوريد. اين (قرآن) يادنامهى پيروان من و يادنامه كسانى است كه پيش از من بودهاند (كه همه بر نداشتن شريك براى خداوند اتفاق كلمه دارند) امّا اكثر مردم، حقّ را نمىدانند، پس (از آن) روى گردانند.
شریعتی: ادامه فرمایشات شما را میشنویم.
حاج آقای حسینی: یک عده پرسیده بودند، در مورد خمس ما میتوانیم اگر در ارحام و خویشاوندان ما نیازمند و فقیر بود، خمس خودمان را به آنها بدهیم یا نه؟ ارحام فقیر اگر سادات هستند مشکلی ندارد. به شرط اینکه پدر و مادر و اولاد نباشد. نمیتوانیم از سهم سادات به پدر و مادر و اولاد خودمان بدهیم. اگر غیر از این باشد اشکالی ندارد. سهم سادات را به ارحام سید فقیر بدهید. زکات برای غیر سادات و خمس برای سادات فقیر است. سؤال کردند یک وقت سادات هم نیست. دختر عمه و پسر عمهای داریم که سادات نیست و فقیر است. این را باید از سهم امام با اجازه مرجع تقلیدشان باشد. آنچه من اطلاع دارم دفتر مقام معظم رهبری تا یک سوم را به ارحام فقیر اجازه میدهد. تا یک سوم سهم امام را به ارحام فقیر اجازه میدهد. اما اگر بیش از یک سوم میخواهند حتماً باید با دفتر مرجع خود در میان بگذارند.
سؤال کردند که با توجه به اینکه حضرت موسی (ع) در خانه فرعون بزرگ شده بود، چطور شما میگویید: موسی را نشناخت؟ ما نگفتیم: موسی را نشناخت. گفتیم: مأمورین کاخ فرعون نمیگذاشتند موسی و هارون وارد کاخ شوند.
باز پرسیدند که شما گفتید: پیامبران با وضع پادشاهی نبودند. اگر آنطور بودند که همه از طمع یا ترس ایمان میآوردند؟ پس سلیمان چه؟ بله سلیمان استثناء است. در میان پیامبران یک استثناء است که حضرت سلیمان با آن « َ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَد» (ص/35) و الا بقیه انبیاء اینطور نبودند.
نکته دیگری که باز دیدم بعضی از بینندگان سؤال کردند، حدیثی خواندیم از امیرالمؤمنین(ع) که «إِنَّ أَعْظَمَ الْحَسَرَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» بالاترین حسرتها در روز قیامت حسرت کسی است که «حَسْرَةُ رَجُلٍ كَسَبَ مَالا فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ» مالی بدست آورده ولی در طاعت و بندگی نبوده است. «فَوَرِثَهُ رَجُلٌ فَأَنْفَقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ» (نهجالبلاغه/حکمت429) برای فرزندان ارث میگذارد، بچهها در راه طاعت خدا هزینه میکنند. آنوقت بچهها بهشتی میشوند و این گرفتار عذاب است. من گفتم فرزندانی هستند که نماز و روزه پدر را قضا میکنند و برایش نماز و روزه میدهند. اما آیا این همه چیز را جبران میکند؟ اینکه یک عده بگویند: چه خوب، پس ما هم نماز نمیخوانیم، پولش را میدهیم!؟ وصیت میکنیم بعد از مرگ شصت سال برای ما نماز و روزه بدهند. این قطعاً معنا ندارد. آن بچهها خدمت کردند، یک تخفیفی در عذاب پدر میشود. اما آن چوبش جای خودش هست. من اگر یک عمر نماز نخواندم. روزه نگرفتم. خمس مالم را ندادم. رباخواری کردم. حلال و حرام را قاطی کردم. برای من مهم نبود. اتفاقاً بچههای من آدمهای خوبی بودند. به فکر من بودند و پولهایم را هم حلال کردند. مؤاخذه من سر جایش است. من خمس مالم را ندادم. رباخواری کردم. من مال یتیم خوردم. کم فروشی کردم.
شریعتی: یک خاطره به ذهنم رسید. یک شبی در یکی از این رستورانهای بین راهی از شهری به شهری مسافرت میکردم. دو نفر با هم حرفشان شد. بعد یکی از اینها از شدت عصبانیت یکی از لیوانهای روی میز را شکاند. صاحب رستوران ناراحت شد و گفت: چرا این کار را میکنی؟ گفت: پولش را میدهم. یک لیوان دیگر را هم شکست و گفت: پولش را میدهم.
حاج آقای حسینی: طاعت مهم است. قرآن میگوید: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين» (مطففین/1) قطعاً خیرات دادن مؤثر است. اما عذاب سر جای خودش هست. حضرت عیسی مرور میکردند، در قبری عذاب میشد. در فاصله دیگر قبر دیگر عذاب نداشت. عرضه داشت: خدایا چرا عذاب از روی این برداشته شده است؟ خطاب شد یا عیسی این فرزندی داشت، که فرزند او یک یتیمی را سرپرستی کرد. خدمتی کرد. خدا عذاب را از پدر برداشت. قطعاً تأثیر دارد ولی به این معنا نیست که جرم ما دیگر پاک شود.
شارعین نهجالبلاغه هم به نکتهی دیگری اشاره کردند. فرمودند: ممکن است اصلاً بچهها خبر نشوند. پدر رباخواری و رشوه خواری و حرام خواری کرده است. فرزندان اصلاً با خبر نشدند. ارث را برداشتند بدون اینکه با خبر باشند، در راه خدا خرج کردند. یکوقت خبر دارند که چه اشتباهاتی کرده و یکوقت باخبر نیستند. بچهها بدون اطلاع پول پدر را در راه خدا خرج کردند. من سؤال میکنم. این بچهها بهشتی هستند یا نه؟ حتماً بهشتی هستند. آن پدر قطعاً گرفتار است.
گفتم پدر مالی را به ارث گذاشت، فرزندانش در راه خدا انفاق کردند. «فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ» بچهها بهشتی میشوند. بچهها خبر نداشتند پدر از کجا آورده است. رفتند بیمارستان ساختند. مدرسه ساختند. خرج گرفتارها کردند و اینها بهشتی شدند. «وَ دَخَلَ الاوَّلُ بِهِ النَّارَ» (نهجالبلاغه، حكمت 429) پدر جهنمی است. آقا پدر ما جهنمی است؟ بله. در دعای کمیل میخوانیم «أن تخلد فیه المعاندین» معاندین جایش جهنم دائمی است. اما بقیه چه؟ بعضیها باید در آتش جهنم وارد شوند تا پاک شوند. کلمه 416 از کلمات حکمت آمیز هم نظیر این است که خود عزیزان مراجعه کنند.