حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی – همراهان و جاماندگان قافله حسینی
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: همراهان و جاماندگان قافله حسینی
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 25-08-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه شما و ایمانی که از آن سرشار هستید. سلام به خانههای نورانی شما، سلام به شما و لحظات آسمانی شما، سلام به شما و دریای دل شما، خوشحالیم که در این لحظات و دقایق مهمان خانهها و لحظات شما هستیم. حاج آقای حسینی سلام علیکم و رحمه الله.
حاج آقا حسینی: عرض سلام خدمت همه بینندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ایام اربعین سیدالشهداء(ع) را تسلیت میگویم.
شریعتی: امروز بحث ما رنگ و بوی اربعین و عزای امام حسین(ع) را خواهد داشت.
حاج آقای حسینی: تشکر ویژه میکنم از کسانی که عدهای را مهمان کردند و راهی کربلا کردند. انشاءالله سفر اربعین در سالهای آینده آسانتر شود. انشاءالله هرکس میتواند این پیام را به گوش مسئولین برساند، دولتهای اروپایی که دولت اسلام ستیز دارند، به مراکز دینی کمک میکنند، میگویند: اگر جوانها در مراکز دینی بیایند، به نفع خود ما هست و ناهنجاریهای اجتماعی کم میشود. وقتی جوان به یک مرکز اسلامی، دینی رفت، دیگر دنبال کارهای دیگر نمیرود. کمک میکنند بار ناهنجاریهای جامعه کم شود. امیدواریم دولت ما هم توجه داشته باشند سالهای دیگر کاری کنند که تا میشود سفر اربعین آسان شود. مردم هم اگر میخواهند کمکی بکنند، صندوقهایی را کنار بگذارند، این موکبها که راه افتاده خیلی خوب است. اما در کنار موکبها هم صندوقی بگذارند برای کسانی که نمیتوانند به این سفر بروند، کمک کنند. دهها و صدها نهاد الآن متولی کارهای فرهنگی هستند. اینها جمع شوند بگویند: این بودجه را دولت ندهد، ما میدهیم. هزینه خروجی از مرز را ما میدهیم. غالب اینهایی که سفر اربعین میروند با قرض رفتند. از مردم مهمان نواز خوزستان و ایلام هم تشکر میکنم. مهران شهری است با بیست هزار نفر جمعیت، آنوقت از یک میلیون نفر زائر امام حسین در رفت و برگشت پذیرایی میکنند.
چون در آستانهی اربعین سیدالشهداء(ع) هستیم، کسانی که با امام حسین همراهی کردند و کسانی که امام حسین را تنها گذاشتند را میشود به پنج دسته تقسیم کرد. ما در کجای کربلا ایستادیم؟ «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا» شعار نیست. یک حقیقت است. آنهایی که امام حسین را یاری کردند پنج دسته هستند و آنها که امام حسین را یاری نکردند هم پنج دسته هستند. ما بودیم کجا بودیم؟
کسانی که در مدینه سیدالشهداء را یاری کردند و شبانه از مدینه با حضرت راه افتادند. نقطهی مقابل چه کسانی همراهی نکردند و راه نیافتادند؟ تابعین، اصحاب، مردم مدینه پسر پیغمبر خدا را یاری نکردند. گفتند: چه ضرورتی دارد؟ امام حسین شبانه از مدینه بیرون رفت، یک نفر نگفت: کجا میروی؟ پسر پیغمبر خدا شبانه از مدینه برای فرار از بیعت با یزید بیرون رفت، صبح یک نفر نگفت حضرت کجا رفته است؟ ولی متأسفانه همینهایی که سکوت کردند، یک وقتی بیدار شدند که دیگر به درد نمیخورد. دو سال بعد در سال 63 مردم مدینه یک گروهی را به شام به سرپرستی عبدالله بن حنظله فرستادند، گفتند: شما به شام بروید ببینید یزید چه میکند؟ اینها وقتی رفتند و آمدند گفتند: ما از پیش کسی برمیگردیم که شراب خواری میکند. نماز نمیخواند. فاسق و فاجر است. ما تعجب میکنیم چرا از آسمان عذاب بر ما نازل نمیشود؟ پسر پیغمبر این همه فریاد زد و خطبه خواند و نامه نوشت، شما خواب بودید. وقتی اینها آمدند گزارش دادند، گفتند: ما باید قیام کنیم. در این واقعه که به حرّه مشهور است، از جنایات بزرگ یزید است.
کتاب «البدایه و النهایه» برای ابن کثیر است. ابن کثیر از علمای بزرگ اهل سنت است. ولادتش سال 701 و وفاتش سال 774 است. این کتاب دهها بار چاپ شده است. این یک گزارشی داده که چه خبر بود. موضوع کتاب حوادث از جمله حرّه است. نوشته بعد از واقعهی حرّه وقتی یزید لشگری را به فرماندهی مسلم بن عقبه فرستاد. گفت: سه روز مدینه و جان مردم مدینه و نوامیس مردم مدینه بر شما مباح است. لشگر ده هزار نفر را در مدینه فرستاد و گفت: جان و مال مردم و ناموس مردم بر شما مباح است. آنوقت نتیجه این کار چه شد؟ نتیجه این شد که هفتصد نفر از صحابه و تابعین و شخصیتها، غیر از ده هزار نفر از مردم مدینه را یزید کشت. ده هزار نفر را کشت.
بعد از این حادثه هزار زن در مدینه وضع حمل کردند، بدون اینکه با کسی ازدواج کرده باشند. ابن کثیر میگوید: این شعری که نسبت به یزید معروف است. «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» نه وحی، نه خبری همه چیز بازیچه بود. پیغمبر که بود. همه دروغ بود. ابن کثیر میگوید: لعنت خدا و لعنت همه لعن کنندگان بر یزید باد. کسی که صریحاً گفت: همه چیز دروغ بود. البته خودش حرف زیبایی زده است. میگوید: لازم نیست من او را لعنت کنم. قبل از من پیامبر او را لعنت کرده است. چند حدیث از مصادر اهل سنت نقل میکند. پیامبر فرمود: کسی که مردم مدینه را از روی ظلم بترساند، «من أخاف أهلَ المدينة أخافه الله عز وجل، وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين، لا يقبلُ الله منه يوم القيامة صرفاً ولا عدلاً» این یک اشاره در مورد یکی از جنایات یزید است. آنهایی که در مورد معاویه و یزید شک دارند، این کتاب را ببینند.
مردم مدینه قیام کردند، اما چه فایده داشت. ده هزار نفر از مردم کشته شدند. هفتصد نفر از چهرههای شناخته شده کشته شدند. ولی فایده نداشت و دیر شده بود. آن روزی که پسر پیغمبر شبانه از مدینه رفت چرا راه نیافتادید؟ سیدالشهداء چهار ماه مکه بود. اینها مکه نیامدند. پس دسته اول کسانی که با امام حسین از مدینه همراهی کردند و در مقابل کسانی که امام حسین را همراهی نکردند.
دسته دوم کسانی که در مکه به امام حسین(ع) پیوستند. ولی باز در دسته دوم کسانی بودند که امام حسین را تنها گذاشتند. یا اینکه حضرت دعوتشان کرد و همراهی نکردند. امام حسین چهار ماه در مکه بود. از سوم شعبان تا هشتم ذیالحجه، در این چهار ماه سیدالشهداء هرکسی را دید دعوت کرد. برای اینکه نگویند: ما خبر نداشتیم. اگر میدانستیم میآمدیم.
امام حسین(ع) به عبدالله بن عمر فرمود: با من بیا! ما را یاری کن. گفت: من نمیآیم. شما هم نرو. میترسم این چهره به این زیبایی با شمشیر یزید برای چه تکه تکه شود؟ امام حسین(ع) گفت: از خدا بترس! دست از یاری من برندار! حضرت از حرف او ناراحت شد. فرمود: تا آسمان و زمین برقرار است اُف بر این منطق باد. که به من میگوید: شما نرو که یک وقت این چهره نورانیات هدف شمشیر قرار نگیرد! مگر نشنیدی که همه انبیاء را کشتند و سر یحیی را از بدن جدا کردند، بنی اسرائیل جمعیتی از پیامبران را کشتند. این همه انبیاء در راه دین به شهادت رسیدند، تو به من میگویی: حیف این چهره! اصلاً کربلا تقابل این دو منطق است. «کل یوم عاشورا» برای این است که این دو منطق همیشه بوده است. البته همین عبدالله بن عمر هم بعدها از خواب بیدار شد. یک نامه به یزید نوشت. چرا پسر پیغمبر را کشتی؟ یزید هم گفت: برای چه به من نامه نوشتی؟ یزید سه سال حاکم بود و در این سه سال سه جنایت کرد. حادثه کربلا، واقعه مدینه، واقعه مکه و به آتش کشیدن مسجدالحرام. گفت: من سر سفره آماده بودم. سفرهای پهن شده بود. مرا سر این سفره آوردند. چه کسی مرا سر این سفره آورد؟ شما مرا آوردید. من بعد از پدرم آمدم. پدر من چهل سال در شام حکومت کرد؟ شما پدر من را چهل سال حاکم قرار دادید. چرا به من نامه مینویسی؟ یزید اصلاً میلی به خلافت نداشت. دنبال این کارها نبود. اینقدر سرش گرم عیاشی و شراب خواری بود، که دیگر فکر حکومت نداشت.
دسته سوم بین راه بود. آقا از مکه تا کربلا که حرکت کردند، روزهایی که در مسیر بودند، دوم محرم به کربلا رسیدند. یعنی از هشتم ذی الحجه تا دوم محرم، 24 روز در راه بودند. در این 24 روز عدهای ملحق شدند و عدهای جدا شدند. کسانی مثل زهیر ملحق شدند. زهیر با اینکه از نظر فکری با امام حسین هم عقیده نبود، اما در یک جلسه حسینی شد و کنار خیمه امام حسین خیمه زد و در کربلا به شهادت رسید. امام حسین برای عبیدالله حرّ جعفی هم پیام داد. فرمود: با من بیا. او نیامد. حتی در خیمه امام نیامد. حضرت خودشان در خیمه عبیدالله رفتند. عبیدالله میگوید: وقتی امام حسین در خیمه من آمد، دلم به حال هیچکس نسوخته بود، آنطور که دلم برای امام حسین سوخت. وقتی امام حسین آمد، دیدم ده، بیست بچه کوچک دنبال حضرت آمدند. وقتی حضرت مینشست، این بچهها مینشستند. آن طرف میرفت، اینها هم میرفتند. عبیدالله میگفت: دلم برای غربت امام حسین سوخت که کارش به جایی رسیده که در بیابانهای کربلا یارانش همین بچههایی هستند که دور او را گرفتند. حضرت به عبیدالله فرمود: بیا! من میخواهم گذشتهات را جبران کنی. چون عبیدالله راهزن بود. سابقهی بدی داشته است. توبه باید متناسب با گناه باشد. با یک استغفرالله که درست نمیشود. سالها شمشیر زدی و راهزنی کردی، بیا توبه کن. آنچه از اموال مردم داری را برگردان. این شمشیری که در باطل زدی را بیا در راه خدا بزن. عبیدالله گفت: من خودم نمیآیم. اما اگر بخواهی یک اسب تندرو و تیز دارم، اسب و شمشیرم را به شما بدهم! حضرت فرمود: نه، من آمدم تو را ببرم. با حضرت نیامد و بعدها پشیمان شد و توبه کرد و گریه کرد. اما فایده نداشت!
هرکس هرچه بلد است کاری کند یک کسی را برگرداند. امام حسین خیلی تلاش کرد. عظمت امام حسین چقدر بود. امام حسین قطعاً برای حفظ جان خودش سراغ عبیدالله نرفت. در یکی از شهرها قبل از انقلاب، گفتند: یک آقایی آمد در هیأتی منبر برود. دم در هیأت یک آدم مستی آمد و مرا دید و از روی تمسخر یک نگاهی کرد، گفت: آ شیخ! گفتم: بفرمایید! گفت:
بردند ذره ذره مه پیکران تنم را *** یک ذره دگر ماند تا قسمت که باشد
آن شراب خورده بود و مست بود. تا این حرف را زد، یک دست محبتی بر پیشانی او زد و گفت: آن ذره باقیمانده را قسمت خدا کن و دگر به شیطان نده. بگذار این قسمت خدا باشد. آدم یک لحظه دلش میشکند و دلش میسوزد و جابهجا میشود. گفت: این شعر چنان در این آدم اثر کرد که همانجا روی زمین افتاد. گفت: حق با شماست. غلط کردم! این قسمت باقی را قسمت امام حسین میکنم. رفت توبه کرد و پاک شد و هیأتی آن جلسه شد.
دسته چهارم در کربلا بود. در کربلا عدهای همراهی کردند و عدهای همراهی نکردند. عدهای ملحق شدند و عدهای جدا شدند. حبیب من مظاهر از دوم محرم تا روز عاشورا ملحق شد. حبیب بن مظاهر از کوفه آمد. مسلم بن عوسجه از کوفه ملحق شد. میگویند: حبیب داشت در بازار میگشت. یک شمشیری بخرد و فردا به کربلا برود. مسلم بن عوسجه را دید. گفت: چه میکنی؟ گفت: آمدم حنا بخرم. گفت: برای چه؟ گفت: محاسنم را رنگ کنم. سفیدیهایش برطرف شود. گفت: فایده ندارد، فردا دوباره سفید میشود. گفت: یک حنایی پیدا کردم که اگر با آن خضاب کنی دیگر برطرف نمیشود. گفت: چه خضابی است؟ گفت: این نامه سیدالشهداء است. امام حسین نامه نوشته که به کربلا بیایید و محاسنمان را با خون سرمان خضاب کنیم. الآن کربلا چه خبر است؟ میروند قبر امام حسین را زیارت میکنند. بعد میآیند مقابل شهداء میایستند، میگویند: «بأبی انتم و أمی» این همه تعظیم میکنند و ولی خدا، امام زمان بیاید به اینها اینطور سلام کند. یک عده آمدند و یک عده رفتند.
«الکامل فی التاریخ» برای هفتصد سال پیش است. از تاریخهای قدیمی ما است. مالک بن نضر و ضحاک بن عبدالله در کربلا روز تاسوعا نزد امام حسین آوردند. گفتند: از کوفه خبر آوردیم. گفتند: در کوفه دیگر یاران شما نیستند. هر هزار نفری که آماده میشوند یک فرمانده تعیین میکنند و به جنگ با شما میآیند. امام حسین یک جمله فرمود: «حسبی الله و نعم الوکیل» یک حرف اضافه نکرد.
خدا علامه محمد تقی جعفری که این روزها سالگرد ایشان هست، رحمت کند. میفرمود: امام حسین شب عاشورا که خطبه خواندند، «اثنی علی الله احسن الثناء و احمده على السراء والضراء» ای خدا بالاترین و بهترین حمد و ثنا را برای تو میگویم. علامه میفرمود: امام حسین میخواهد بگوید: خدایا عجب دنیا به مراد ماست، عجب شبی است امشب! چه خوش هستیم. چه دل خوش هستیم.
دیدید آدم یک روز دو سه مشکلش برطرف میشود. میگوییم: خوشی زیر دل ما زد. امام حسین شب عاشورا که میداند فردا به شهادت میرسد، میگوید: امشب چقدر دنیا به کام ماست. نگفت: خدایا ما که اشتباهی نکردیم. چرا باید پایان کار ما اینطور باشد؟ ما که بخاطر تو قدم برداشتیم و از مدینه بیرون آمدیم. ما معمولاً در مشکلات کم میآوریم. میگوییم: خدایا ما اشتباهی نکردیم. چرا این بلا بر ما نازل شد؟
خدا مرحوم آیت الله العظمی خوانساری را رحمت کند. امام (ره) در مورد ایشان میفرمودند: تالی تلو معصوم هستند. یکی از اساتید برای من تعریف میکرد که من دیدن ایشان رفتم. چند سؤال داشتم. کارهایم تمام شد و خداحافظی کردم. آمدم بروم آقازاده ایشان به من فرمود: شما امشب تهران هستید یا قم برمیگردید؟ گفتم: فرمایشی داشتید؟ گفتند: نه، اگر امشب بودید یک جلسه فاتحه است، شب مسجد بازار بیایید. برای کیست؟ برای برادرم است. گفتم: چه وقت از دنیا رفته است؟ فرمود: همین امروز صبح از دنیا رفت و آقا یک نمازی به جنازه خواندند و خانه آمدیم. گفتم: همین آقا که من الآن نزد ایشان رفتم و اینطور به سؤال من جواب میداد، برای من کاغذ نوشت، این آقا امروز پسرش دفن شده است؟ گفت: بله، مگر اشکالی دارد؟ امام صادق فرزندی داشتند، از دنیا رفت. پسر را دفن کردند و به خانه برگشتند. فرمودند: خدایا منزه هستی که فرزند ما را از ما میگیری ولی محبت ما به تو بیشتر میشود.
دسته پنجم کسانی که بعد از شهادت امام حسین آمدند، تازه یادشان آمد بعد از شهادت امام حسین را یاری کنند. در برابر کسانی که بعد از شهادت امام حسین باز هم دشمنی کردند. چه کسانی بدن سیدالشهداء را دفن کردند و به خاک سپردند؟ طایفه بنی اسد در اطراف کربلا بودند. روز سوم آمدند و بدن امام حسین را دفن کردند. مرحوم علامه جعفری میفرماید: من از نجف پیاده به کربلا میآمدم. ایشان سالها در نجف عالم و مجتهد بودند. این پیاده روی هم از قدیم بوده و امروزه به صورت جهانی و با این عظمت شده است. ایشان میفرمود: به پانزده کیلومتری کربلا رسیدیم. یک جایی توقف کردیم. گفتند: دیگر شبانه نمیرسید. فردا صبح بروید. مهمان یک پیرمردی شدیم. وقتی نشستیم دیدیم پیرمرد هی با خودش حرف میزند. گفتیم: با چه کسی حرف میزنی؟ چه میگویی؟ هی میگفت: سیاه باد چهره آنها! گفتیم: چه کسی را نفرین میکنی؟ گفت: این محله که شما امشب ماندید، محله بنی اسد است. همان بنی اسدی که بدن را دفن کردند. دارم به آباء و اجداد خودم ناسزا میگویم. گفت: برای اینکه آباء و اجداد ما باید سهمشان در یاری امام حسین دفن جنازهی امام حسین باشد؟ نباید میآمدند یاری میکردند؟
بعضی وقتها ما یاری کردنمان در دین خدا برای دفن ولی خدا است. الآن یک مرجع تقلید از دنیا میرود. برای دفن جنازه یک عالم در یک شهر زلزله میافتد. این عالم قبل از مرگش حرفی نداشت؟ رساله نداشت؟ فتوا نداشت؟ توصیه نداشت؟ این پنج دسته تازه بعد از شهادت امام حسین آمدند. در دین خدا همیشه صدای «هل من ناصر» سیدالشهداء بلند است. جزء کسانی باشیم که اگر کربلا بودیم، اگر سال 61 بودیم از مدینه با امام حسین راه میافتادیم. نه از مکه و بین راه و در کربلا!
شریعتی: امروز صفحه 400 قرآن کریم، آیات 31 تا 38 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت میکنیم.
«وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ «31» قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «32» وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِيءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «33» إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ «34» وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «35» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «36» فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ «37» وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ «38»
ترجمه: و چون فرستادگان ما (كه از فرشتگان بودند،) براى ابراهيم مژدهى (تولّد فرزند) آوردند، گفتند: ما نابود كنندهى اهل اين منطقه هستيم، زيرا مردم آن ستمگرند. (ابراهيم) گفت: در اين منطقه لوط است، فرشتگان گفتند: (نترس) ما به كسانى كه در اين جا هستند آگاهتريم؛ قطعاً او (لوط) و خاندانش را نجات مىدهيم، جز همسرش كه از باقى ماندگان (در قهر ما) است. و هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از آمدنشان بد حال شد و دستش (از حمايت آنان در برابر بدكاران) كوتاه گرديد؛ (فرشتگان) گفتند: نترس و غمگين مباش، ما تو و خانوادهات را نجات مىدهيم، مگر همسرت كه از باقى ماندگان (در عذاب) است. همانا ما بر اهل اين منطقه به خاطر فسقى كه داشتند، عذابى از آسمان فرو خواهيم ريخت.و از آن منطقه (غضب شده) نشانهى روشنى (و درس عبرتى،) براى كسانى كه مىانديشند باقى گذاشتيم. و به سوى (مردم) مَدين، برادرشان شعيب را (به رسالت فرستاديم)؛ پس گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، و به روز قيامت اميدوار باشيد، و در زمين (فتنهانگيزى و) فساد نكنيد. پس شعيب را تكذيب كردند و (به اين سبب) زلزله آنان را فرا گرفت، و بامدادان در خانههاى خود به رو در افتاده (و مرده) بودند. و (قوم) عاد و ثمود را نيز (هلاك كرديم)؛ و بىشك (بعضى) از خانههاى مسكونى (مخروبهى) آنان براى شما آشكار است؛ و شيطان اعمالشان را براى آنان زينت داد، پس آنان را از راه (خدا) باز داشت، در حالى كه (براى شناخت حقّ و باطل) بصيرت داشتند.
شریعتی: امروز مطلع شدیم جناب آقای پورمحمدی مدیر محترم شبکه سوم سیما، در ارتحال پدر بزرگوارشان داغدار هستند. از طرف خودم و همه بینندگان برنامه سمت خدا ارتحال این عالم مجاهد را خدمت ایشان و خانواده محترمشان تسلیت میگوییم.
حاج آقای حسینی: مرحوم شیخ عباس پورمحمدی پدر آقای پور محمدی که اشاره فرمودید، از علمای بسیار جلیل القدر بودند. منزل ایشان ملجأ همه انقلابیها و مؤمنین و متدینین بود. یک عالم به تمام معنا بودند.