سیمای پیامبر اکرم(ص) در نهجالبلاغه- خطبه 95
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیمای پیامبر اکرم(ص) در نهجالبلاغه- خطبه 95
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 23-09-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه شما هموطنان عزیز. بینندهها و شنوندههای نازنینمان. انشاءالله هرجا که هستید بهترینها نصیب شما شود و انشاءالله زندگی شما سرشار از آرامش و نورانیت و سلامتی باشد. حاج آقای حسینی سلام علیکم و رحمه الله.
حاج آقا حسینی: عرض سلام خدمت همه بینندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ایام بسیار فرخنده و خجسته و ولادت خاتم الانبیاء و امام صادق را تبریک میگویم. فصل عروسی و شادی است که انشاءالله بر همه مبارک باشد.
شریعتی: امروز از سیمای پیامبر(ص) برای ما خواهند گفت. بحث امروز را میشنویم.
حاج آقای حسینی: واقعاً یک تابلوی زیبایی امیرالمؤمنین(ع) از پیامبر خدا ترسیم کردند. نهجالبلاغه فراوان در مورد رسول خدا سخن دارد. معمولاً امیرالمؤمنین خطبههایشان را با شهادتین آغاز میکنند. شهادت به یکتا بودن پروردگار و بعد هم رسالت نبی مکرم اسلام، به محض اینکه نام پیامبر را در آغاز خطبهها میبرند، به توصیف رسول خدا میپردازند. لذا در نهجالبلاغه زیاد هست. آغاز بسیاری از خطبهها حضرت بالافاصله بعد از شهادت به رسالت خاتم الانبیاء بدون توصیف نمیگذارد. گاهی خیلی مفصل و گاهی هم مختصر است. لذا سیمای پیامبر در نهجالبلاغه کتاب مفصلی است. ما در حد اینکه مهمان سفرهی امیرالمؤمنین(ع) هستیم. امروز هم به بعضی از کلمات حضرت اشاره میکنیم.
هفته گذشته گفتیم یکی از ویژگیهای مهم پیامبر که امیرالمؤمنین هم اشاره کردند، دلسوزی پیامبر بود. «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ ِبالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/128) از این ویژگیها در قرآن زیاد دارد. حریص بودن بر هدایت مردم، خود قرآن کریم هم در مورد دلسوزی پیامبر در آیه 6 سوره کهف، خدا به پیامبر دلداری میدهد که اینقدر غصه نخور! خدا به پیامبر میفرماید: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ» خدا چقدر ارحم الراحمین است. اگر شعاعی از رحمت پروردگار در ما انسانها باشد برای ما کافی است. خداوند ارحم الراحمین به پیامبر رحمه للعالمین میگوید: اینقدر غصه نخور! «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» پیامبر داری جانت را به خاطر این مردم که ایمان نمیآورند از دست میدهی! در سوره کهف و سوره شعرا آمده است.
همین ویژگی دلسوزی در نهجالبلاغه هم آمده است. از جمله در خطبهی 107 نهجالبلاغه امیرالمؤمنین تعبیر زیبایی از پیامبر خدا دارد. «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ» امیرالمؤمنین میفرماید: پیامبر مثل یک طبیب دوره گرد است. معمولاً در همه عالم اینطور است که طبیبها مینشینند و مردم به آنها مراجعه میکنند. یکبار دیگر از پزشکان عزیز تقاضا کنیم که رعایت حال بیماران را بکنند. این حق الناس است. من یکوقت با دکتری تماس گرفتم که الآن بیایم. گفتند: همین الآن بیا. رفتم دیدم چهل تا مریض نشستند و هنوز پزشک نیامده است. این حق الناس است و باید رعایت کنید.
یک قانونی که وزارت بهداشت تصویب کرده این است که بیمار وقتی به پزشک مراجعه میکند، پزشک عمومی باید 15 دقیقه برای معاینه بیمار وقت بگذارد. متخصص 20 دقیقه، فوق تخصص 25 دقیقه باید معاینه کند. مرحوم محدث قمی به فرزندش فرمود: اگر منبر بروی و مطالعه نکنی حق الناس است. پیامبر «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» دنبال بیمار میگشت. «قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ» پیامبر هم مرهم آماده میکرد. بیمارانی که با یک مرهم خوب میشوند. گاهی دیگر از مرهم گذشته بود. «وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ» گاهی جراحی لازم است. یک نکته دیگر به پزشکها بگوییم که سریع نگویند: بروید جراحی کنید. اولین نسخه جراحی نباشد. «يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ» هرکجا حاجت و نیاز بود جراحی میکرد. چه کسانی را جراحی میکرد؟ کسانی که یا کوری دل داشتند. قلبشان مرده بود. «مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ» یا «وَ آذَانٍ صُمٍّ» گوششان کر بود و حاضر نبودند موعظه را بشنوند. «وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ» گاهی زبان نداشتند که حرف حق را بر زبان جاری کنند. «مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ» هرکجا مردم را غافل و جاهل پیدا میکرد، «وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَة» اینها را هدایت میکرد.
پیامبر چطور میگشت؟ ما نمیتوانیم قدر رسالت خاتم الانبیاء را بدانیم مگر اینکه فضای جزیره العرب را درک کنیم. پیامبر خدا با چه کسانی طرف بود؟ ابن ابی الحدید ذیل همین خطبهی اول نهجالبلاغه میفرماید: مردم در جاهلیت چند دسته بودند. یک دسته که خدا را قبول نداشتند. قرآن در سوره مبارکه جاثیه میفرماید: «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْر» (جاثیه/24) مرگ ما به دست روزگار است. اصلاً خدا را قبول نداشت. دسته دوم میگفتند: نه، خدا درست است ولی معادی در کار نیست. «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» (یس/78) استخوان پوسیده مردهای را میآورد و میگفت: این را چه کسی میخواهد زنده کند؟ خدا را قبول داشتند و معاد را قبول نداشتند.
دسته سوم خدا و معاد را قبول داشتند، بعثت انبیاء را قبول نداشتند. میگفتند: پیامبری نیامده است. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْء» (انعام/91) چون پیامبر و خدا را درست نشناخته بودند، بعثت را هم منکر میشدند. ابن ابی الحدید میگوید: آنهایی که خدا را قبول نداشتند چند دسته بودند. بت پرستها، یک عده که بت را شریک خدا میدانستند، ما الآن مکه میرویم میگوییم: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک» اینها مکه میآمدند و میگفتند: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک الا شریک الهو لک» هیچ شریکی الا شریکی که ما برای تو میدانیم، نداری. دسته دیگر کسانی بودند که بتها را شفیع درگاه الهی میدانستند. «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى» (زمر/3) میگفتند: ما میخواهیم به خدا نزدیک شویم. ما خدا را قبول داریم ولی میخواهیم بت را وسیله تقرب به پروردگار قرار دهیم. دسته دیگر کسانی بودند که خدا را تشبیه به انسانها میکردند. برای خدا جسم قائل بودند. انواع و اقسام این بت پرستیها بود و پیامبر در چنین شرایطی بودند که به تعبیر امیرالمؤمنین«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ».
پیامبر خدا گاهی در بازار مکه راه میافتادند که دل آمادهی بیماری که قابل اصلاح است را پیدا کنند. مینشستند و نصیحت میکردند. پیامبر خدا که میرفتند یک کسی دنبال پیامبر بود. چه کسی بود؟ ابولهب عموی پیامبر بود. تا میدید پیامبر با کسی صحبت کرد، سراغ آن شخص میرفت، میپرسید: به تو چه گفت؟ میگفت: مثلاً از خدا و معاد گرفت. میگفت: گوش نکنی. «انه ساحرٌ مجنونٌ کذابٌ» میگفت: او که به دیوانهها نمیخورد و زیبا سخن میگفت. میگفت: من عموی او هستم. عمو، برادر زاده را نمیشناسد؟ میگفت: هنوز طول درمانش تمام نشده است. داریم او را درمان میکنیم.
در خطبهی 151 امیرالمؤمنین یک تعبیر زیبایی دارد. «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ» کسی در فضیلت با پیامبر قابل مقایسه نیست. «وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ» پیامبر را که از دست دادیم، هیچ چیزی نمیتواند جای او را جبران کند. «أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ» پیامبر همه عالم را روشن کرد. چه وقت؟ هفت ویژگی برای مردم آن زمان میآورد. «بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ» آن تاریکی شدید، «وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ» جهلی که بر همه غالب بود. «وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ» قساوت قلبی که مردم داشتند. فرزند دختر خودشان را زنده به گور میکردند. «وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ» 1- مردم حرام خدا را حلال میشمردند. 2- حکیم را ذلیل میکردند. در خطبه دوم نهجالبلاغه حضرت باز میفرماید: «عالمهم ملجم و جاهلهم مکرم» آدمهای جاهل مورد احترام بودند و انسانهای جاهل ملجم بودند. جامعهای که عالمان دهانشان را بسته بودند اما افراد جاهل مورد احترام بودند. «يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ» در زمانی زندگی میکردند که همه جهل بود. خبری از رسالت و نبوت نبود. با همین کفر هم از دنیا میرفتند.
یکی از اساتید بزرگوار میفرمودند: زمان رسالت پیامبر آوازهی رسالت پیامبر رسیده بود ولی خیلیها ایمان نیاورده بودند و به مدینه نیامده بودند. فقط دورادور سؤال میکردند این کسی که تازه آمده حرف حسابش چیست؟ اگر میخواستند حرف حساب پیامبر را بگویند، در سه جمله میگفتند. 1- میگفتند: کسی است که آمده با مفاسد اقتصادی مبارزه کند. با رباخواری مبارزه میکند. با رشوه خواری مبارزه میکند. با کم فروشی مبارزه میکند. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين» (مطففین/1) «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/6) «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين» (مرسلات/15) «وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» (جاثیه/7) ردیف مشرکین و مکذبین، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين» است. با کم فروشی و رشوه خواری مبارزه میکند. با رباخواری مبارزه میکند. «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل» (بقره/188) تجارت حرام نداشته باشید. معاملات حران نداشته باشید و در معاملهها سر هم کلاه نگذارید.
به قدری اینها در زمان جاهلیت رواج پیدا کرده بود، که پیامبر خدا نمیتوانست با بعضی از این گناهان یکسره مبارزه کند. شراب، مرحله به مرحله حرام شد. اول «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى» (نساء/43) وقتی در نماز هستید، شراب نخورید. کم کم حرام شد. رباخواری هم اینطور بود. مثلاً پیامبر در مرحله اول یک نصیحت اخلاقی میکرد. «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/39) ربا فایده و خیر و برکت ندارد. «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ» از این مرحله گذشت، یک مرحله بالاتر رفت. «لا تَأْكُلُ الرِّبا اضْعَافَاً مُضَاعَفَة» (آل عمران/130) چند برابر ربا نخورید.
در جاهلیت رسم این بود مثلاً من به شما یک میلیون قرض میدادم، میگفتم: پانصد هزار تومان هم ربایش است، سه ماه دیگر یک میلیون و پانصد به من بده. شما سه ماه دیگر میگفتی: ندارم. من میگفتم: عیب ندارد، یک میلیون و پانصد قرض پیش تو، پانصد تومان دیگر رویش بکش، دو میلیون شما سه ماه دیگر به من بده. پولی که میداد هی تصاعدی بالا میرفت. کاری که بانکهای امروزی میکنند. در خبری خواندم که مجلس تصویب کرد که جریمههای دیرکرد وامهای زیر صد میلیون را ببخشید. هنوز دولت اجرایی نکرده است.
در شهری بودم، آقایی کارخانه دار بود. انسان مؤمن و متدینی بود. گفت: من هزار کارگر دارم. الآن اگر کارخانه را تعطیل کنم و در خانه بنشینم، برای من راحتتر است. ولی من گفتم: هزار نفر، یعنی پنج هزار نفر خانواده را تحت پوشش داریم. گفت: من این هفته رفتم وام گرفتم چهار میلیارد تومان، یک میلیارد را مسدود کردند که باید بماند. که از آن طرف سود جبران شود. بابا این کارها برای جاهلیت بود. اول که نمیشد ربا را تحریم کرد قرآن فرمود: آرام آرام! چهار برابر نخورید. کم بخورید.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (بقره/278 و 279) اگر دست برندارید، جنگ خداست. یعنی هم رباخوار با خدا میجنگد، هم خدا با رباخوار میجنگد. این آیه میگوید: خدا با شما اعلام جنگ میکند. پس پیامبر برای حل کردن این مشکلات گاهی مرحله به مرحله پیش رفته است. امیرالمؤمنین فرمود: پیامبر در شرایطی آمد که مردم حرام خدا را حلال میشمردند. میگفتند پیامبر برای سه کار آمده است. 1- مبارزه با مفاسد اقتصادی، 2- عدالت، کسی آمده که با هیچکس رودروایسی ندارد.
در نامه 9 نهجالبلاغه امیرالمؤمنین میفرماید: «إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ» در جنگ وقتی کار سخت میشد و دشمن حمله سراسری میکرد و خطر بود، «قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ» پیامبر اهلبیتش را مقدم میداشت. «فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ» به وسیله اهلبیتش اصحاب خودش را از تیغ شمشیر حفظ میکرد. آنوقت حضرت مثال میزند: «وَ الْأَسِنَّهِ فَقُتِلَ عُبَیْدَهُ بْنُ الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَهُ یَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَهَ» در جنگی حمزه عمویش به شهادت رسید. در جنگ دیگر پسرعمویش عبیده به شهادت رسید. در یک جنگ پسر عمویش جعفر بن ابی طالب به شهادت رسید. عدالت به این معنا که امتیازی برای هیچکس قائل نبود و همه مساوی بودند.
ده چیز بر امت مستحب و پیامبر واجب بود. یکی نماز شب بود. حضرت سفارش میکند و میفرماید: عدالت تو و قدرت نظامی تو با شمشیر نباشد. ممکن است شمشیر آرام و ساکت کند، ولی پایدار نیست. فرمود: قدرت نظامی را در عدالت خودت قرار بده. پیامبر در یک جلسهای که پنجاه نفر بودند، نگاهشان را بین اصحاب تقسیم میکردند. یکجا را نگاه نمیکرد، چون خلاف عدالت بود. در حالات امیرالمؤمنین هست که حضرت قاضی منصوب کرد. ابوالاسعد دوئلی از اصحاب خوب امیرالمؤمنین است که ادبیات را راه انداخت. حضرت او را به عنوان قاضی نصب کرد. صبح نصب کرد و بعدازظهر برکنار کرد. آبرویش رفت! گفت: چرا این کار را کردی؟ حضرت فرمود: «رأیت» یعنی خودم دیدم. دیدم تو در دادگاه صدایت بلندتر از دو طرف دعوا است. تو به درد قضاوت نمیخوری. قاضی باید با آرامش باشی. چقدر گفتند که اگر قاضی گرسنه است، حق قضاوت ندارد. اگر تشنه است حق قضاوت ندارد. خسته است، حق قضاوت ندارد. اگر خواب آلود است حق قضاوت ندارد. در آرامش کامل باید قضاوت کند. قضاوت کار خیلی سختی است. پذیرش قضاوت یا واجب عینی است یا واجب کفایی است. در روایت داریم اگر کسی قضاوت را قبول کرد، با پنبه سر خودش را بریده است.
با همه ارادتی که به دستگاه قضا داریم، باز تکرار میکنیم. گفتیم: زندان آخرین راه حل باشد. وقتی میخواهید حکم بدهید، فوری نگویید: زندان! میدانید ندارد چرا زندان میفرستید؟ بعضی از قضات نامه نوشتند: ما با قوانین چه کنیم؟ قانون میگوید: زندان کن. مراجع بالاتفاق میگویند: زندان حرف آخر باشد. من زندانی دیدم هشت ماه در زندان است، برای چهار میلیون تومان! اطالههای دادرسی اینقدر طولانی نباشد. قضات بروند سر بزنند، خیلی از مشکلات را حل میکنند.
ما از مراجع بزرگ تقلید اجازه گرفتیم و نام مبارکشان را بردیم. آیت الله العظمی مکارم، آیت الله العظمی وحید، آیت الله العظمی سیستانی، آیت الله العظمی شبیری زنجانی، گفتیم مراجع اجازه دادند در ماه ربیع تا یک میلیون تومان از سهم امام را به حساب زندانیانی بریزید که انسانهای متدینی هستند. جرایم غیر عمد هستند. گفتیم که به حساب ستاد دیه واریز کنید، گفتیم مقام معظم رهبری هم یک سوم از سهم امام به ارحام اجازه میدهند. مطلب دیگر هم اینکه خیلی پیام داده بودند بحث رد مظالم که شما هرسال در ماه ربیع داشتید، امسال دارید یا نه؟ حقیقتاً دیگر صد هزار تومان به جایی نمیرسد با این تورمی که هست. امسال رد مظالم را تا دویست هزار تومان گذاشتیم. رد مظالم معنایش این است که شما به کسی بدهکار هستی که نه خودش را میشناسی، نه وارثش را میشناسی، در کودکی مالی را از بین بردی، پولی به کسی کم دادی، کرایه ندادی، الآن برای رد مظالم اجازه گرفتیم دویست هزار تومان تا آخر ماه است. خودشان هم فقیر را پیدا کنند. لازم نیست به دفتر مراجع مراجعه کنند.
شریعتی: امروز صفحه 428 قرآن کریم، آیات ابتدایی سوره مبارکه سبأ را در سمت خدای امروز تلاوت میکنیم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ «1» يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ «2» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «3» لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ «4» وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ «5» وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ «6» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ «7»
ترجمه: به نام خداوند بخشندهى مهربان. ستايش مخصوص خدايى است كه آن چه در آسمانها و آن چه در زمين است مِلك اوست و در آخرت (نيز) حمد و ستايش تنها براى اوست و اوست حكيمِ آگاه. آن چه در زمين فرو مىرود و آن چه از آن خارج مىشود و آن چه از آسمان نازل مىشود و آن چه در آن بالا مىرود (همه را) مىداند و اوست مهربانِ آمرزنده. و كسانى كه كافر شدند گفتند: قيامت براى ما نخواهد آمد. بگو: چرا، به پروردگارم كه آگاه از غيب و نهان است سوگند كه به سراغ شما نيز خواهد آمد. به ميزان ذرّهاى در آسمانها و در زمين از خدا پوشيده نيست، نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن، نيست جز آن كه در كتاب روشنِ (الهى ثبت) است. تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند پاداش دهد؛ آنانند كه برايشان آمرزش و روزى نيكو مقرّر است. و كسانى كه در (انكار و محو) آيات ما تلاش كردند كه ما را درمانده كنند، آنانند كه برايشان عذابى (سخت) از عقوبتى دردناك است. و كسانى كه به آنان علم داده شده، آن چه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقّ مىبيند كه به راه خداى عزيز ستوده هدايت مىكند. و كسانى كه كفر ورزيدند، (به استهزا) گفتند: آيا شما را به مردى راهنمايى كنيم كه به شما خبر مىدهد هرگاه (در قبرها) كاملًا متلاشى شديد (بار ديگر) در آفرينش تازهاى (زنده) خواهيد شد؟