تکریم فضیلتها
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسینی قمی
تاريخ پخش: 21-10-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همه شما. به شما و ایمانی که از آن سرشار هستید. سلام میکنم به بینندهها و شنوندههای عزیزمان، باز هم ارتحال مجاهد نستوه حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی را تسلیت میگویم. امروز هم مردم نشان دادند که همچنان قدرشناس هستند و با تشییع پیکر مرحوم هاشمی رفسنجانی واقعاً سنگ تمام گذاشتند. برای شادی روحشان دعا میکنیم. حاج آقای حسینی سلام علیکم و رحمه الله.
حاج آقا حسینی: عرض سلام خدمت همه بینندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. من هم ارتحال این عالم مجاهد را به همه عزیزان تسلیت میگویم.
شریعتی: به رسم سهشنبهها مهمان سفرهی ناب و پر برکت نهجالبلاغهی شریف هستیم. ببینیم امروز برای ما چه به ارمغان آوردهاند.
حاج آقای حسینی: بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از سیرههای امیرمؤمنان و بلکه بالاتر یکی از اصول و پایهها در سیرهی امیرالمؤمنین، هم سیرهی علوی و هم سیرهی نبوی، تکریم فضیلتها هست. یادم هست یکوقتی از یکی از اساتید بزرگوار تفسیر ما سؤالی پرسیدند. شاید این سؤال برای خیلی از بینندگان مطرح باشد. سؤال کردند که این قرآن کریم که بیش از شش هزار آیه دارد، نمیشد از آن طرف میگویند: 124 هزار پیامبر نام پانصد نفر از این پیغمبرها در قرآن میآمد؟ در قرآن کریم کلاً نام 26 پیامبر بیشتر نیامده است. از 124 هزار پیامبر فقط نام 26 پیامبر آمده است. بیش از شش هزار آیه دارد. جا نبود در این آیات، کم میآمد؟ صد تا، دویست تا، پانصد تا از اسامی پیغمبران در قرآن کریم میآمد. این بزرگوار جواب خوبی دادند. فرمودند: هم قرآن و هم اولیای خدا، امیرالمؤمنین و خود نبی مکرم اسلام به جای تأکید بر افراد و شخصیتها روی فضیلتها تأکید دارند. اگر شخصیتها به جایی رسیدند به خاطر فضیلتها هست.
من یک نگاهی به آیات قرآن میکردم، شاید برای عزیزان جالب باشد. به عنوان مثال من هشت تا از مهمترین ارزشهای دینی که در قرآن آمده را نام میبرم. اینها اصول ارزشهای دینی است. ایمان، جهاد، شهادت، انفاق، صبر، اخلاص، صداقت، اصلاح. من جمع زدم و دیدم این آیات و موضوعات در قرآن کریم بیش از سیصد بار تکرار شده است. یعنی قرآن به جای اینکه نام پیامبران را بیاورد و تکرار کند، نام اولیای خدا را بیاورد، هی گفته: «الذین آمنوا»، «جاهدوا»، «قتلوا» به شهادت رسیدن، «انفقوا» انفاق کردن، «صبروا» صبر و پایداری کردن، «اخلصوا» اخلاص داشتن، «صدقوا» با صداقت رفتار کردن. «اصلحوا» قصدشان خیرخواهی و اصلاح در جامعه بوده است. روی اینها تأکید کرده و خیلی مهم است.
مثلاً قریب 260 بار در قرآن «آمنوا» آمده است. «جاهدوا، قتلوا، انفقوا، صبروا» 17 بار واژهی «انفقوا» داریم. 15 بار واژهی «جاهدوا» داریم. جمعاً این هشت اصل که به عنوان اصول ارزشهای دینی میشود نام برد، بیش از سیصد بار ما این واژهها را در قرآن داریم. اینها مهم است. اگر هم به کمال رسیدند و شخصیتها، شخصیتی پیدا کردند به خاطر ایمان است، جهاد است، شهادت و انفاق است. 124 هزار پیامبر فقط نام 26 نفر آمده است. این همه اولیای خدا و اصحاب خوب پیامبر، نامشان نیامده است. این استاد بزرگ فرمود: قرآن روی این فضیلتها تأکید دارد.
مشکل همیشهی جوامع دینی این است، به هر مقداری که به این فضیلتها نزدیک شوند، مؤمن واقعی هستند. همین «آمنوا» ایمان، یعنی باور. ما چقدر الآن باور در زندگیمان قوی است؟ باور به وعدههای الهی، اگر باور داشتیم آنوقت جهاد میرفتیم و انفاق میکردیم و در مصیبتها صبر میکردیم. اولینش ایمان است. قرآن کریم سورهی مبارکهی قصص آیهای دارد جالب است. قرآن کریم میفرماید: داستان حضرت موسی و مادرش، خدا شهید آیت الله مطهری را رحمت کند. میفرمودند: اگر سه زن نقش خودشان را به زیبایی اجرا نمیکردند، اصلاً ما پیامبری به نام موسی نداشتیم. سه زن مؤمن، مادر موسی، خواهر موسی و آسیه! آنوقت راجع به مادر موسی آیات هفتم تا یازدهم سورهی قصص هست. «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى» ما به مادر موسی وحی کردیم، «أَنْ أَرْضِعِيهِ» به این کودک شیر بده، «فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ» وقتی ترسیدی مأمورین فرعون بیایند موسی را ببرند به قتل برسانند، «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» در دریا و در امواج خروشان نیل بیانداز. مادر میتواند بچهاش را به خاطر کلامی که خدا گفته و وعدهای که خدا داده در یک صندوقچه بگذارد و به امواج خروشان نیل تحویل بدهد. چرا؟ «وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي» نترس، «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما برمیگردانیم. همین حرف را خدا به ما هم گفته است. جان طلب ما، گفته: از مالت بگذر،«إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما باور نداریم. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص/7) نه فقط برمیگردانیم، از پیامبران و مرسلین میشود. این ایمان است. مادر موسی این ایمان را داشت. خواهر موسی داشت. آسیه داشت و ما نداریم.
هرچه باورها در زندگی ما تقویت شود، آنوقت میتوانیم کارهای بعدی را انجام بدهیم. الآن به مادری میگوییم: بگذار فرزندت دارد قدمی در راه کارها و خدمات دینی برمیدارد، مثلاً میخواهد طلبه شود، خیلیها مینویسند ما میخواهیم طلبه شویم، پدر و مادر ما موافقت نمیکنند. در فلان کار خیر پدر و مادرم موافقت نمیکنند. مادر موسی باور داشت و فرزندش را در امواج خروشان نیل تحویل بدهد، چون خدا گفته: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» پس این ارزشها مهم شد.
ایمان، جهاد، شهادت، صبر، اخلاص، صداقت، در قرآن در سورهی مبارکه توبه ده تا از این ویژگیها ردیف هم آمده است. خدا میتوانست به جای این ده ویژگی اسم ده پیامبر را ببرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» (توبه/111) خدا خریدار جان و مال مؤمنین است. «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» دارد از مجاهدین تعریف میکند. بعد ده ویژگی را میگوید. «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» (توبه/112) میتوانست به جای این ده ویژگی اسم ده پیامبر را ببرد. اینها مهم است. آنهایی که توبه میکنند، عبادت میکنند، حمد خدا میگویند، جهاد میکنند، در رکوع و سجده هستند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند، حدود الهی را حفظ میکنند، مؤمن هستند، به مؤمنین بشارت بده.
قرآن کریم سیزده بار گفته: «لا یَستَوی، ما یَستَوی، هَل یَستَوی» چه کسانی با چه کسانی مساوی نیستند. این سیزده آیه را خود عزیزان مراجعه کنند. «وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» مردم چرا انفاق نمیکنید؟ «وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آخر به خود ما برمیگردد و ما وارث آسمان و زمین هستیم. در راه خدا بدهی به خودت برمیگردد. ندادی، جمع کردی و جمع کردی، آخر به ما برمیگردد. «لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا» (حدید/10) فرق دارد. بله ما مجاهد داریم، ما انفاقگر داریم. ولی همه با هم یکی نیستند. یک عده «من قبل الفتح» آمدند. قبل از فتح مکه و روز غربت اسلام دین را یاری کردند. قرآن میگوید: ما به همه پاداش میدهیم، ولی «أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا» آنهایی که بعداً آمدند. مگر میشود یکی حساب کرد کسانی را که در بدر پیامبر را یاری کردند با آنهایی که روز آخر آمدند؟ «وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى» خدا به همه وعده نیک میدهد. ولی تفاوت دارد و اینها با هم یکی نیستند. «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» (حدید/10)
«لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ» (توبه/117) خدا رحمتش را شامل پیامبر و مهاجرین و انصار کرد. «الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ» در روزهای سخت این را یاری کردند. «مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ» یک عده همان روزها نزدیک بود منحرف شوند. جدا شوند و فاصله بگیرند، ولی آنهایی که در سختی پیامبر را یاری کردند. باز در سوره توبه میفرماید: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصار وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه» (توبه/100) آنهایی که روز غربت و تنهایی اسلام آمدند. شما آیات «یستوی، لا یستوی، هل یستوی» را در قرآن ببینید. اینها با هم تفاوت دارند و یکی نیستند. «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُون وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» (زمر/9) خیلی خوب است. این آیه هم یکی از همین «یستوی» هاست. علم و دانش ملاک تقواست. ملاک تقدم است. تقوا ملاک تقدم است. اعمی و بصیر بودن ملاک تقدم است. نه کور ظاهری! کور باطن نبودن مهم است. قرآن کریم سیزده بار گفته: اینها با هم مساوی نیستند.
در حالات رسول خدا هست، «یکرم أهل بدر من المهاجرین والأنصار» پیامبر تا روز آخر، بدریها را احترام میکرد. بقیه هم احترام دارند. ولی هرکس جایگاه خودش را دارد. یک روز پیامبر خدا در جلسه نشسته بودند. «فجاء اناس من أهل بدر» جلسه پر بود و جا نبود. چند نفر از بدریها آمدند، چون جا نبود، ایستادند. پیامبر دید اینها ایستادند. پیامبری که خیلی مواظب آداب بود. حق کسی ضایع نشود. اینها کسانی بودند که آن روزی که شما اسلام را نمیشناختید در رکاب من جنگیدند. اینها جهاد کردند. حضرت به اینها فرمود: یا فلان، یا فلان، اسم بردند. شما و شما و... بلند شوید. به بدریها فرمودند: بنشینید.
یک داستان دیگر از جنگ احد بگویم. آمدند به پیامبر خدا گفتند: یا رسول الله! در احد جمع زیادی به شهادت رسیدند. میخواهیم شهدا را با هم دفن کنیم؟ چند شهید را با هم در یک قبر بگذاریم. هر شهیدی را که جلوتر دفن کنیم یک احترام بیشتری است. ترتیب شهدا را چطور قرار بدهیم؟ رسول خدا فرمود: بروید بررسی کنید. ببینید کدام یکی بیشتر با قرآن مأنوس بودند. حافظ قرآن بودند؟ یعنی حتی انسان بعد از مرگش دو تا جنازه داریم، یکی عالم است، یکی نیست. یکی مجاهد است و یکی نیست. یکی بعد از فتح آمده و یکی قبل از فتح آمده است. یکی انسش با قرآن کمتر است و یکی بیشتر است. یکی اهل انفاق بوده و یکی نبوده است. یکی مادر شهید است و یکی نیست. یکی پدر شهید است و یکی نیست. یکی در زندگی صبر داشته است. اینها با هم مساوی نیستند. میخواهید دو جنازه را با هم دفن کنید. میخواهید دو نفر را احترام کنید ببینید کدام یک این معیارها را دارند؟ این هشت ارزشی که گفتیم اصول ارزشهاست، بررسی کنید ببینید کدام یک دارند.
الآن امروز 28 سال از پایان جنگ میگذرد. از شروع جنگ 36 سال گذشته است. این جوانها کجا یادشان است. سه نسل گذشته است. به یک جوان سی ساله بگو: جنگ، چیزی نمیداند. این دو ساله بوده جنگ تمام شده است. از انقلاب چیزی یادش نیست. 53 سال پیش است! اینکه ما در جلسات قبل گفتیم رسول الله «یحسن الحسن» خوبیها را تحسین میکرد. اگر جامعهای این ارزشها یادش برود، صبر یادش برود، جهاد یادش برود، شهدا یادش برود، مادر شهید و پدر شهید یادش برود، این جامعه قطعاً مرده است. مرگش حتماً رسیده است. یک جامعه جانبازان را یادش برود، مادر سه شهید را یادش برود. مادر چهار شهید را یادش برود. به همه یکسان نگاه کند. شهدای مدافع حرم را یادش برود.
من هفتهی گذشته که از «یحسن الحسن» نمونههای فراوانی گفتم، دیدم یکی از عزیزان پیام داده بود که شما همه را گفتی، شهدای مدافع حرم را نگفتی. گفتم: من در برنامهها مکرر از شهدای مدافع حرم یاد کردم. خاک پای مدافع حرم هستیم. گفت: «مادح خورشید مداح خود است» داریم تعریف خودمان را میکنیم اگر از شهدا و مجاهدین تعریف میکنیم. نه اینکه اگر کسی در مورد کهکشانها کتاب نوشت، خورشید شناسی و ماه شناسی، این خودش را تعریف کرده یا خورشید را تعریف کرده است؟ من هم فهمیدم خورشید چیست و ماه چیست. گفتم: چشم باز هم میگویم.
از یکی از مهاجرین پیام دیدم. در صدر همه شهدای مدافع حرم مهاجرین هستند. زینبیون، فاطمیون، پاکستانیها و عزیزان افغانی هستند. انشاءالله خدا هرچه زودتر ریشهی داعشیها را از عراق و سوریه نابود کند و سراغ کسانی بروند که اینها را تولید کردند و شرشان به همانها برگردد.
اگر یک جامعه این ارزشها را فراموش کرد، دیگر آن جامعه زنده نیست. دیروز اخبار را نگاه میکردم. دیدم در صدر کسانی که حضور در جماران داشتند برای تجلیل از مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی، فرماندهان نظامی بودند. چرا اینها اینقدر عجله داشتند بروند؟ اینها میفهمیدند دوران جنگ دفاع مقدس یعنی چه؟ فرماندگی جبهه یعنی چه؟ هشت سال یعنی چه؟ من کجا میفهمم. سردار سلیمانی میفهمد که در صدر کسانی بود که خودش را به حسینیهی جماران رسانده بود. جوانی که الآن 30 سال دارد. به او بگو: تمام دنیا علیه ما بسیج شده بودند. میگوید: نه بابا! جدی میگویی؟ تحریمهای امروز چیزی نیست. امروز ملت ما الحمدلله همه چیز دارد صادر میکند. انواع و اقسام موشکها را داریم. اما آن روز چیزی نداشتیم و دست خالی بودیم. دشمن آماده بود و ما درگیر هزار گرفتاری داخلی بودیم. آنوقت کسی بتواند هشت سال آبرومندانه جبهههای جنگ را فرماندهی کند؟ این است که اینها میفهمند و ما نمیفهمیم.
در زمان جبهههای جنگ، در دوران عملیاتها رزمندههای ما میرفتند و ایشان فرماندهی میکرد، آن گزارشی که ایشان میآمد و در خطبههای نماز جمعه از آن عملیات و سختی عملیات میداد، میگفتم: این گزارش زیبا از حماسهی رزمندگان کمتر از خود عملیات نیست. ای کاش الآن هم رسانهی ملی تکههایی از آن خطبهها را که بعد از جنگهای سنگین و عملیاتهای سخت بود را میداد. قرآن میفرماید: «لا یستوی من قبل الفتح» در ذیل همین آیه مفسرین نکته زیبایی را بیان کردند. «لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَر» (نساء/95) یادتان باشد شما نرفتید. دیگران رفتند انجام دادند. شما با آنها یکی نیستید. من که دوران جنگ پایم را از قم بیرون نگذاشتم، گفتیم: الحمدلله رزمندهها هستند و ما آنها را دعا میکنیم. این مساوی است با مادری که داغ پنج شهید را دید؟ این مساوی است با رزمندهای که هشت سال در جبهه بود؟ اگر اینها را فراموش کنیم مرگ حیات و جامعه ماست. جانبازی میگفت: از سال 61 تا 95، 34 سال است که یک شب آرام نخوابیدم. قطع نخاعی بود و روی ویلچر بود. یکوقتی اگر برای ما حادثهای پیش بیاید، دندان دردی، گوش دردی، شبانه هم شده یک آمپول میزنیم تا شب را راحت بخوابیم و فردا به سراغ معالجه برویم! آنوقت یک کسی میگوید: من 34 سال است که یک شب آرام نخوابیدم. اینها را نباید مساوی نگاه کرد.
من از جوانهای عزیز تقاضا میکنم که شما نبودید، ما هم نبودیم، سال 41 نبودیم. آغاز انقلاب امام نبودیم. شکنجهها را ندیدیم. الآن موزه شده است، بروید موزه را ببینید. موزه عبرت که نزدیک میدان امام خمینی است. بدترین جا برای شکنجهی انقلابیون بوده است. بعضی از اینها دوازده سال در سختترین شکنجهها در زندان بودند. اینها را نمیشود مساوی حساب کرد. سال 41 با سال 95 اختلاف دارد.
این ایام سالگرد یک مجاهدی است که ما حتی اسمشان را هم نمیشناسیم. هرکسی صدای من را میشنود، تا هفتهی دیگر فرصت دارد، اگر در بازار کتابی را پیدا کردید، سی صفحه است. دربارهی شخصیت این آقا است. هفتادمین سال ارتحال این شخصیت است. امام (ره) خیلی زود از کسی تعریف نمیکرد و اهل مبالغه هم نبود. یکی از اساتید بزرگوار میفرمود: امام سخت پسند! کسی را زود نمیپسندید. امام (ره) میفرمودند: اگر کسی در این زمان میخواهد مؤمنی را ببیند که شیاطین تسلیم او میشوند، و به دست او ایمان میآورند، مجاهد بافقی را زیارت کنند. مرحوم آیت الله محمد تقی بافقی! الآن هفتادمین سال ارتحال این مرد بزرگوار است.
در زمان رضاخان در مورد همین قضیهی کشف حجاب که هفده دی ماه سالروز کشف حجاب بود، این بزرگوار داشت در حرم حضرت معصومه(س) دعای ندبه میخواند. گفتند: چه میخوانی؟ اینجا دستگاه رضاخان و زن رضاشاه بیحجاب در حرم حضرت معصومه آمدند. ایشان میآید و برخورد میکند و داد میزند و اینها را بیرون میکند. میگوید: حجابتان را رعایت کنید. اینها زیر بار حجاب نمیروند. بالاخره مجبور به فرار میشوند. زنگ میزنند و رضاخان میآید و پیرمرد بزرگوار را زیر ضربات چکمه خودش قرار میدهد. در حالاتش هست که فقط یا صاحب الزمان را صدا میزده است. او را حسابی میزنند و بعد هم شش ماه او را زندان میکنند. مرحوم آیت الله العظمی حائری تلاش میکنند، ایشان تبعید میشود. نوزده سال در شهر ری ایشان تبعید بود. امام حرم حضرت عبدالعظیم میآمد، میفرمودند: به نیابت از زیارت حضرت عبدالعظیم و نیت دیدن این مجاهد. به ایشان گفته بودند باید عراق بروی و دیگر در قم نمانی! ایشان چون در عراق نمیتوانسته برود در شهر ری تبعید میشود. کسی اینطور مجاهد بوده است. آنوقت الآن نامش فراموش شده است. من از یزدیها و بافقیها گله دارم. من چند شب پیش در حرم حضرت معصومه گفتم: این قبرش کنار آیت الله العظمی حائری است. شما یک جلسه بگیرید. باز در حرم حضرت عبدالعظیم یک جلسه برایش گرفتند. جلسه بگیرند که جوانها بشناسند. همین بزرگوار در برابر این مصیبتها صبر میکردند.
خانوادههایی که مریض دارند. مریضداری و پرستاری میکنند، خسته شدند، هرکس حرف مرا میشنود، توجه کند. مادرت مریض است. پدرت مریض است. بچه مریض داری. در پیامها نوشتند: چند سال است فرزندم گرفتار یک بیماری است که فقط حیات نباتی دارد. هیچ احساسی ندارد و من دارم از او پرستاری میکنم. مرحوم بافقی(ره) اواخر عمر سکته میکند و چند سال تمام بدنش از حرکت میایستد. حتی دستش را نمیتوانست بلند کند که غذا دهانش بگذارد. در حالات ایشان است که گفتند: آقا حال شما چطور است؟ گفت: الحمدلله! خیلی خوب هستم. گفتند: این وضع شما در مقایسه با وضعی که داشتید و آنطور جنب و جوش داشتید و در برابر رضاخان میایستادید. گفت: خبر نداری! اینقدر پیش خدا عزیز شدم که خدا میخواهد به من بگوید: عزیز من دیگر لازم نیست دستت را هم بلند کنی در دهانت غذا بگذاری. من بندگان خودم را موکل تو میکنم و اینها غذا در دهانت بگذارند. بالاخره بیماری پیش آمده است. مریضی پیش آمده است. اگر بدگویی کنم و فریاد بزنم و ناسپاسی کنم مشکل من حل میشود؟
خدا مرحوم آیت الله العظمی ثمره خوانساری را رحمت کند. کسی میگفت: شب آخر عمرش به دیدنش رفتم. از او پرسیدم: حال شما چطور است؟ شب تا صبح نخوابیده بود. آمد بگوید: دیشب تا صبح نخوابیدم... دید ناشکری است. سه مرتبه گفت: الحمدلله! دیشب تا صبح الحمدلله... دیشب تا صبح الحمدلله... آنچه برای ما میماند این است.
هشت ارزش دینی را گفتیم که ایمان، جهاد، صبر، انفاق است. من یک خوابی را عرض میکنم. یکی از علمای بزرگ اهل سنت سبط بن الجوزی است. عالم بسیار مهمی است. در کتابش نوشته است. علمایی مثل علامه حلی، این داستان را از ایشان در کشف الیقین نقل کرده است. مرحوم دیلمی در ارشاد القلوب نقل کرده است. معلوم است خیلی برایشان جالب بوده است. یکی از اساتید میگفت: الآن سخنرانیها بیشتر است یا قبل از انقلاب بیشتر بود؟ الآن بیشتر است. گفت: قبول دارید که الآن اصلاً قابل مقایسه نیست. اگر الآن بیشتر است، عمل به اینها الآن بیشتر است یا قبل بیشتر بود؟ به تعبیر مقام معظم رهبری رویشهای زیادی داریم. ولی ریزشهایمان هم خیلی زیاد است. در پیامی کسی نوشته بود من فلانجا وکیل هستم و حاضر هستم به شما کمکی بکنم. بیایید یک انجمنی برای کودکان و جوانها و نوجوانهایی که آخر شب در تهران میبینیم تشکیل بدهید که در این سطلهای زباله فرو رفتند تا یک نان خشک و پلاستیک پیدا کنند. این حرفها بد است! معیار ایمان و باور است. باور کنیم خدا برمیگرداند. باور کنیم اگر انفاق کردیم خدا پس میدهد. جهاد را باور کنیم. شهادت را باور کنیم. صبر را باور کنیم. اخلاص را باور کنیم. صداقت را باور کنیم.
این داستان را من اولین بار سی سال پیش از مرحوم احمدی میانجی شنیدم که ایشان این داستان را با چه سوز و اشکی میگفت. داستان این است که آقایی از شیعیان امیرالمؤمنین در شهر بلخ زندگی میکرد. این آقا از دنیا رفت. خانمش نتوانست دیگر در آن شهر زندگی کند. مشکلاتی پیش آمد و مجبور شد به شهر دیگری برود. وقتی حرکت کرد دست فرزندانش را گرفت و در آن شهر رفت، شبی رسید که شب سرد زمستانی بود. گفت: چه کنم؟ کسی را ندارم و غریب هستم. مردی ندارم، چهار دختر یتیم دارم. گفت: بچههایم را در مسجدی بگذارم که در این سرما از بین نروند و بعد فکری به حال خودم کنم. در شهر آمد و داشت میچرخید، دید مردم دور آقایی جمع شدند. سؤال کرد: این آقا کیست؟ گفتند: همه کاره این شهر است. رفت گفت: قصه ما این است. من یک علویه هستم. چند دختر یتیم دارم که در مسجد گذاشتم. بی پناه در این شهر آمدم. گفت: سند بیاور که علویه هستی! ثابت کن. دید فایده ندارد، رفت. دید مردم دور شخصی جمع شدند. سؤال کرد این آقا کیست؟ گفتند: این مجوسی است. گفت: من دارم میمیرم. مسلمان به داد من نرسید. مجوسی شاید به دادم برسد! این آدم بلافاصله گفت: صبر کن! خانمش را صدا زد و گفت: برو دخترهای این خانم را هرجا هستند بردار و در خانه بیاور. دخترها را برداشت و در خانه آورد و پذیرایی کرد و غذا داد. لباس داد، مفصل از اینها پذیرایی کرد. دو تا خواب دیدند. یکی نفر اول که گفت: برو سند بیاور. یکی هم این مجوسی که پذیرایی کرد خواب دید. نفر اول خواب دید در قیامت است. صحرای محشر است. یک کاخ خیلی زیبایی هست. پرسید: این کاخ برای کیست؟ گفتند: برای یک مسلمان است. گفت: یک مسلمان غیر ما! ما همه کارهی شهر هستیم. یک شهر را اداره میکنیم. من خدمت حضرت رسول میروم و میگویم: سندش را به ما بدهید. خدمت پیامبر آمد، حضرت رویش را برگرداند. گفت: یا رسول الله مثل اینکه ما مسلمان هستیم. حضرت فرمود: سند بیاور مسلمان هستی. تو از آن علویه مگر سند نخواستی؟! برو سند بیاور و مسلمانی خودت را ثابت کن. توجه نکرد. از خواب بیدار شد و فهمید هر بلایی سرش آمده بخاطر این است که یک نفر را نا امید کرده است. در شهر آمد و با مأمورینش در شهر گشت و گفتند: خانهی فلان مجوسی است. رفت پیدا کرد و گفت: به این خانم و بچههایش بگو: خانه ما بیایند. گفت: به همین آسانی؟ آن خوابی که تو دیدی من هم دیدم. بعد از آن خواب من به دست این زن مسلمان شدم! گفت: هرچه بخواهی به تو میدهم. گفت: امکان ندارد.
مطلبی را از مرحوم آیت الله ملا زین العابدین گلپایگانی نقل کردیم. کتاب «انوار الولایه» که ناقص هم گفتیم. ایشان میفرمودند: بعضی از اعمال قصد قربت هم نداشتی اشکال ندارد، خدا قبول میکند. برای خدا هم نباشد من از تو میخرم. یکی همین است که به یک بیچاره پناه بدهی. سند نخواه و دست گرفتاری را بگیر.
الآن در جامعه ما کم نیستند. صاحبخانهها ملاحظه کنند. بخدا اگر امروز مدارا کردی و این گرفتار را بیرون نکردی، در پیامها بود که کسی گفته بود صاحبخانه مرا بیرون کرده است. آواره شدم. دختر و پسر دارم. عروس و داماد دارم. اگر پناه دادی سند تو در قیامت میشود. باور داشته باشیم. این سند توست. فردای قیامت بگو: خدایا من این خانواده را بیرون نکردم و به اینها پناه دادم. من به عزیزی که پیشنهاد تشکیل انجمن داده بود، میخواهم بگویم: انجمن نیاز نیست. اگر حواس ما به اطراف خودمان باشد، شما حواست به فامیلت باشد. حواست به نزدیکانت باشد، ارحام نسبی خودت، خویشاوندان خودت را مواظب باش. تکریم فضیلتها به جای تکریم شخصیتها! اگر جامعهای فضیلتها را فراموش کرد، قطعاً جامعه حیات ندارد.
شریعتی: خیلی متشکرم که ما را متوجه این ارزشها و فضیلتها کردید. من فکر میکنم ایمان و باور ما به معاد و وعدههای الهی میتواند خیلی کمک کند به اینکه ما آن فضیلتها را در وجود خودمان احیاء کنیم که به تبع آن در جامعه هم احیاء خواهد شد. امروز صفحه 456 قرآن کریم، آیات 43 تا 61 سوره مبارکه صاد در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ «43» وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ «44» وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ «45» إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ «46» وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ «47» وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ «48» هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ «49» جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ «50» مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ «51» وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ «52» هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ «53» إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ «54» هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ «55» جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ «56» هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ «57» وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ «58» هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ «59» قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ «60» قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ «61»
ترجمه: و ما بر اساس رحمت خويش خانوادهاش را (كه در اثر بيمارى سخت و طولانى، از او جدا شده بودند) به او بخشيده و برگردانديم و همانند آنها را به آنان افزوديم (و بستگانش را توسعه داديم) تا براى خردمندان پندى باشد. (و او را از بن بست تعهّدى كه كرده بود نجات داديم. او سوگند ياد كرده بود كه به خاطر تخلف همسرش ضربهاى شلاق به او بزند ليكن چون همسرش وفادار بود به او گفتيم:) دستهاى از شاخههاى نازك گياه به دست خود بگير و با آن بزن تا (بدن همسرت آزرده نشود) و سوگند را مشكن. ما ايّوب را صابر يافتيم، چه بندهى خوبى كه بسيار توبه و انابه دارد. و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه داراى قوّت و بصيرت بودند ياد كن. همانا ما آنان را با خلوص ويژهاى كه يادآور سراى قيامت بود خالص كرديم. و آنان در پيشگاه ما از برگزيدگان و نيكانند. و اسماعيل و يَسَع و ذوالكفل را كه همه از نيكانند، ياد كن. اين ياد (ما در دنيا از آنان) است و البتّه براى پرهيزكاران بازگشتگاهى نيكو (در قيامت) خواهد بود. باغهاى جاودانهاى كه درهايش به روى آنان گشوده است. در آن جا (بر تختها) تكيه مىزنند (و) ميوههاى فراوان و نوشيدنى در آن جا طلب مىكنند. و در كنارشان همسرانى است كه به شوهرانشان چشم دوخته و همسالند. اين است آن چه براى روز حساب به شما وعده داده مىشود. اين رزق ماست كه براى آن پايانى نيست. اين (پاداش بهشتيان) و البتّه براى طغيانگران بازگشتگاه بدى است. دوزخى كه در آن وارد مىشوند، چه بد آرامگاهى است. اين آب داغ و چركابى است كه بايد آن را بچشند. و (جز اينها) كيفرهاى ديگرى از همان نوع براى آنان است. (به سران دوزخى گفته مىشود:) اينها گروهى (از پيروان شما) هستند كه همراه شما وارد مىشوند، (آنها مىگويند:) خوش آمدى براى آنان نيست، زيرا كه آنان وارد دوزخ شدند. (آنان به رهبران و پيش كسوتان خود) گويند: بلكه خوش آمد بر شما مباد كه شما اين عذاب را براى ما پيش فرستاديد، پس چه جايگاه بدى است.گويند: «پروردگارا! هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته، پس در آتشِ عذابِ او دو برابر بيفزا».
شریعتی: چقدر خوب است یادی از همه علما و مجاهدین و کسانی که بر گردن ما حق دارند علی الخصوص مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی کنیم که امروز هم روز تشییع و تدفین آن بزرگوار است. انشاءالله روحش شاد باشد. انشاءالله مهمان سفرهی اهلبیت باشند. اشاره قرآنی را بفرمایید و در ادامه خدمت شما هستیم.
حاج آقای حسینی: در این صفحه چند آیه است که متناسب با بحث ما هست. قرآن کریم میخواهد از انبیای خودش تعریف کند. چطور تعریف میکند. داستان حضرت ایوب است. «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» اسمش اینجا نیامده است. مهم ارزشهاست. اولاً صابر بود. سختیهایی که حضرت ایوب دید، ما دیدهایم؟ همه تنهایش گذاشتند و رفتند. همه سرزنشاش کردند. میدانید بدتر از بیماری، سرزنش است. سرزنش دیگری خیلی بد است. اگر کسی مریض دارد، پیر و سالمند دارد، گرفتاری مریضی است نگویید: چوب خداست. سید الشهداء محرم شد، در مسجد شجره محرم شد و عازم مکه شد، در بین راه مریض شد از احرام بیرون آمد و برگشت. خشم خدا بود؟ چوب خدا بود؟ باز میخواهد اسم ابراهیم را بیاورد، ابراهیم چه ویژگی دارد؟ «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ» عبودیت، «وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ، إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ، وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ، وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ» هرچه نام میبرد، ویژگیها و فضیلتها را میگوید.
من تک تک پیامها را میخوانم و آنچه در توان باشد جواب میدهیم. دو پیام قابل توجه بود. یکی از مشکلات مسألهی سوء پیشینه است. وقتی از یک نفر شکایت میکنی، او را میبری، نگو: من میخواهم فقط یک شب در زندان بخوابد. پرونده برایش تشکیل شود بس است! یک جوانی نوشته من لیسانس دارم. بخاطر یک پرونده هرکجا مراجعه میکنم میگویند: گواهی سوء پیشینه و من هم نمیتوانم تهیه کنم. این یک مشکلی است باید حل شود. من یک شب زندان رفتم و خوابیدم. دیگر باید از تمام خدمات اجتماعی محروم باشم؟ یکوقت من یک سارق حرفهای هستم. اما یک خطایی کردم، جوان بودم. یک شب یا دو ماه هم رفتم زندان خوابیدم. آن کسی که محروم میکند یادش باشد یعنی حیثیت یک نفر را برای همیشه از بین میبری. طرف نوشته من خواستم جایی استخدام شوم، گفتند: پدرت شش ماه زندان بوده است. راست میگوید. طرف میگوید: تو بچه فلانی هستی. خیلی بد است. آبروی مردم مهم است. کسی گرفتار اعتیاد شده است. جامعه معتاد را نمیپذیرد. ما طردش میکنیم. کجا برود وقتی طرد شده است. امام عسگری فرمود: «رد المعتاد عن عادته کالمعجز» معجزه میخواهد کسی که به کاری عادت کرده است را برگردانی. بسم الله! شما میتوانی این معجزه را بکن.
نکته دوم اینکه هفته گذشته مفصل گفتیم: امیرالمؤمنین(ع) برخوردی که داشتند دنبال اثبات جرم دیگران نبودند. خیلیها نوشتند پس شما داری از حیف و میلهای بیتالمال دفاع میکنی. از سارق مسلح دفاع میکنی. ما اینها را نگفتیم. من گناهی بینی و بین الله انجام دادم. پشیمان شدم، حالا چه کنم؟ بروم اعتراف کنم که سبک شوم؟ امیرالمؤمنین فرمود: تو دیوانه هستی آمدی نزد من و اعتراف میکنی؟