موضوع برنامه: هنر خوب زیستن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقمانی
تاريخ پخش: 02-12-96
حاج آقای لقمانی: بسم الله الرحمن الرحیم. به لطف خداوند بحثی را که پیش رو قرار دادیم، هنر خوب زیستن را مطرح کردیم و قوام العیش را بیان کردیم. چکیدهای از بحث جلسه گذشته را بگویم. گفتیم زندگیها چند گونه است، گاهی کوتاه مدت است و زمان بر نیست. الآن بیش از پنجاه درصد طلاقها برای دو سال اول زندگی است. در آموزههای دینی یک موضوعی که به آن اشاره شده، قوام العیش، زندگی استوار و پایدار و پر دوام است. پایهها محکم باشد. همانطور که در هنر خوب زیستن در روایتی که مطرح میکنیم، پیامبر هشت ستون را برای هنر خوب زیستن بیان کردند که ستون هفتم که درونش هستیم، پیامبر فرمودند: «لا تشغل بعیشٍ آخره الحسره» صبح تا شب سرگرم زندگی نباش که پایان آن حسرت و افسوس و اندوه است. یکی از زندگیهایی که حسرت و افسوس و اندوه ندارد زندگی پایدار است. به اصطلاح امروز میگویند: زن و شوهر قربان همدیگر بروند. بچهها و پدر و مادر با هم صمیمی باشند. قوام! امروز یک جمله از پیامبر اسلام خطاب به امیرالمؤمنین علی(ع) را بیان کنیم. مثلث یک زندگی که دوام دارد. کاری که بقاء دارد. پیامبر فرمودند: علی جان! در هرکس سه صفت باشد کارش دوام دارد و بقاء دارد و هرکس این سه را نداشته باشد سرانجامی نخواهد داشت. ابتر میماند و ناقص میماند. در هر کاری، فرمودند: هرکس، نه مومن، نه مسلم. نه باسواد و نه بی سواد! حضرت فرمودند: 1- تقوایی که از گناه او را باز بدارد. 2- اخلاقی که با مردم بسازد. 3- حوصلهای که افراد بد اخلاق را هضم کند. آرامش داشته باشد. زود از کوره در نرود. نشان میدهد مثلث شخصیت انسان یک ضلع الهی، تقوا. دوم مردمی و خدا خلق، سوم خود! انسان اینقدر روی خودش کار بکند که آستانهی تحملش بالا برود. حلم داشته باشد و صبوری داشته باشد.
حضرت چقدر زیبا و مهندسی شده فرمودند: تقوایی که از گناه او را باز بدارد. باز دارندگی، بسیاری از ما در رفتارهای مذهبی، ظاهر خوب است ولی در بزنگاهها و لغزشگاهها ما را حفظ نمیکند چون عمیق نیست. باور نداریم. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَ اللَّهَ يَرى» (علق/14) آیا نمیداند که خدا همه جا او را میبیند. حضرت امام(ره) فرمودند: عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت نکنید. بنده اعتقاد دارم پشت شیشهی ماشینها این جمله نوشته شود. هرکسی رد میشود یک نگاهی بکند تا شب شارژ است. بالای آینه خانه این جمله نوشته شود. روزی یکبار، دو بار، سه بار آدم مرور کند. در اوقات تلخیها آدم خودش را حفظ میکند. بی حوصله و با حوصله میشود خودش را حفظ میکند. عالم محضر خداست. گاهی مواقع انسان کیف میکند چون در محضر خداست. احساس طراوت و شادابی درونی پیدا میکند. گاهی مواقع که انسان توفیق دارد کظم غیظ میکند. هیچی نمیگوید. بعد احساس نورانیت و سبکی میکند.
تقوایی که از گناه او را باز بدارد. من فقط انگشتر و تسبیح و عمامه و ریش نداشته باشم. لحظه بزنگاه مادیات به مال شبهه ناک و حرام برسم، چه کار میکنم؟ تا به شبهه ناک رسیدم، توجیه میکنم که حقم است، مالم است. تا به مال حرام رسیدم، همه میبرند! الآن بسیاری از افرادی که اختلاس میکنند این منطق را دارند، اگر ما نبریم، دیگران میبرند. اگر من مواد مخدر را پخش نکنم، دیگران پخش میکنند. این دلیلش است. بعضی هستند در این لحظهها میگویند: ببخشید شبهه ناک است. بعضی از مذهبیها میگویند: در کوچه ما افرادی که دانشگاهی و حوزوی هستند، گاهی یک روز یک پولی در کوچه افتاده تا روز کسی به این پول دست نمیزند. این خیلی خوب است. تقوایی که از گناه او را باز دارد. تنها در اتاق روبروی کامپیوتر نشسته است و میتواند یک دکمه را بزند. در مسائل اقتصادی، زناشویی، خانوادگی مراقب است، مرنج و مرنجان!
تقوا چیست؟ حالت بازدارندگی جایی که انسان میداند. ورع چیست؟ یک پله بالاتر است. جایی که احتمال میدهد. این خیلی بهتر است. از گناه باز دارد. گناه چیست؟ گناه را ذنب میگویند. ذنب را در کتاب لغت دیدم خیلی زیباست. هر عملی که عاقبت آن وخیم است. این داستان را یکبار گفتم، یکبار دیگر هم بگویم. خدا توفیق داده چند سالی است ما کاروان دانشجویی داریم. در مسجد الحرام بعد از نماز مغرب یکی از دانشجویان پسر آمد گفت: من یک کار خصوصی با شما دارم. گفتم: بفرمایید. گفت: در جلسه کاروان گفتید: مقابل در کعبه بروید، مستجار، کنار رکن یمانی، آرام آرام جمعیت را بشکافید، خودتان را به پرده کعبه بچسبانید، دستتان را بالا ببرید. صورت، سینه، در کنار آن رکن یمانی پیامبر فرمودند: هر بار که من در حال طواف کنار رکن یمانی آمدم جبرئیل یا فرشته بزرگ الهی دیگری را میدیدم که هرکس دعا میکرد، اینها آمین میگفتند. پیامبر میفرماید: من دیدم. مستجار کجاست؟ جایی که شکاف خورده برای فاطمه بنت اسد و امیرالمؤمنین(ع) که چند روز دیگر تولد حضرت علی(ع) و سیزده رجب است. حاج آقا من آرام جمعیت را کنار زدم و خودم را به پرده کعبه آویزان کردم. تا میگویم: یا الله، کنار دستی من یک کشاورز و کاسب است. دانشگاه نرفته کلاس بگذارد. واحد و ترم پاس کند. این طرف من یک آدم عادی است تا میگوید: یا الله، اشک از چشمش میآید. من تا میخواهم بگویم، فیلمی که در گوشی موبایلم دیدم از جلوی چشمم رد میشود. اشکم نمیآید. شانهام نمیلرزد. حس و حال گفتگو با خدا را ندارم. ای کاش من هم یک چوپان بودم ولی اشک داشتم. گفتم: عزیزم، گناه را ذنب میگویند. ذنب یعنی دُم، پنج ثانیه این فیلم را نگاه میکنی در قنوت نماز حال دعا و اشک نداری. کنار پرده کعبه اشک ندارد. گفتم: عزیزم، گناه ذنب است و ذنب یعنی دم، انجام میدهی آدم را رها نمیکند.
این جمله مفسر فرزانه چقدر انسان را بیدار و هوشیار میکند. ما همه در معرض سقوط هستیم. آیت الله جوادی آملی فرمودند: شیطان انسان را نمیکشد. آبروی او را میبرد. گاهی شصت سال انسان را بخاطر یک گناه خانه نشین میکند. یک حالت زنده به گوری، چقدر بد است. بعد فرمودند: به کم راضی میشود ولی قانع نمیشود. همان ضرب المثل قدیمی که تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود. به کم راضی میشود ولی قانع نمیشود. انسان را میبرد تا بی آبرو بکند. ایشان میفرمودند: در یک اتاق در بسته، شیراز، اصفهان، یک امضایی برای رشوه میشود، بوی تعفن آن در تهران بلند میشود و آبروی شخص میرود. تقوایی که انسان را از گناه باز بدارد. چقدر این جمله زیباست. قدیس هم مقابل در باز وسوسه میشود!!! لغزشگاهها! در مسائل اخلاقی و مسائل مالی و مسائل مختلف، بهترین چوب هم ممکن است دچار موریانه شود. نگویید: من حجت الاسلام هستم. من هیأتی هستم. من خانمی هستم که پنج جزء قرآن را حفظ هستم. شیطان بیشتر سراغ ما میآید. گاهی مواقع طناب هم ندارد، شیطان با اشاره میآید و اثر هم میگذارد. استغفار کنید، طلب مغفرت کنید. «إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً» (نوح/10) میخواهید باران بیاید؟ استغفار کنید. «يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً» (نوح/11) میخواهید وضع شما خوب شود؟ «وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ» میخواهید فرزند دار شوید؟ «وَ بَنِينَ» استغفار، چه ربطی دارد؟ شما کلید را اینجا میزنید، آنجا روشن میشود؟ تمام ربط دارد. تمام ذرات هستی به هم مرتبط است. دلیلش هم این است که اگر شما در یک اقیانوس بیکران ریگی پرت کنید، تمام اقیانوس را تحت الشعاع قرار میدهد. ذرات هستی مثل چیست؟ افراد سطحی نگر، مثل آجر، یک آجر را از اینجا برمیدارد، نصف میکند و یک چهارم را جای دیگر کار میگذارد ولی افراد فرهیخته، فاضل و فرزانه میگویند: ذرات هستی مثل عدد است. نه آجر! عدد پنج را کجا باید بگذاریم؟ حتماً بعد از چهار و قبل از شش! هرجا نمیتوانیم بگذاریم. ولی آجر را هرجا دلمان خواست میگذاریم.
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست *** که هر چیزی به جای خویش نیکوست
دادهها طبق حساب است. ندادهها طبق حساب است. گرفتنیها طبق حساب است. تقوایی که از گناه او را باز بدارد. لذا میفرماید: در جشنها و شادیها عیار ایمان افراد مشخص میشود. بعضی هستند مثل رود حرف میزنند ولی مثل مرداب زندگی میکنند. ظاهر علیه السلام است ولی در زندگی طور دیگری است. خدا انشاءالله همه گرفتاریها را از خانوادهها دور کند و داغی بر دل کسی نگذارد. کسی گفت: جزء مقدرات من بود شوهر من تصادف کرد و از دنیا رفت. بچههایم بی پدر شدند. به برادرم گفتم: یک سری به ما بزن. گفت: بچههای تو بچه صغیر هستند. من بیایم باید یک چای و میوه بخورم صحیح نیست. آتش به دل ما گذاشت. میگفت: همین برادرم، وقتی پدرم از دنیا رفت تمام ارث مرا بالا کشید. آیت الله العظمی بروجردی چند جمله خاص دارند. ایشان فرمودند: من از آدمهایی که خوب هستند نمیترسم. از کسانی که خیلی خوب هستند میترسم! چرا؟ چون ادعا دارند. حضرت امام فرمودند: منافقین نجف رفته بودند، من دیدم اینها بیشتر از من آیه و روایت میخوانند، شک کردم که من مرجع تقلید هستم. بعد معلوم شد اینها... گاهی ظاهر خیلی علیه السلام است. در زندگی آدم میبیند نه! تقوایی که از گناه باز دارد. وقتی اینطور شد، خدا در لغزشگاهها او را حفظ میکند. این روایت به قدری برای زندگی امروز و هر روز ما خوب است.
کسی نزد امام صادق آمد و گفت: یابن رسول الله! ما از کجا بدانیم خدا ما را دوست دارد؟ حضرت فرمودند: در مواقعی که مردد میشوی در تصمیمها، نظر خدا را میپسندی یا نظر هوای نفستان را؟ وسوسه و هوس را، هرجایی که خدا را بیشتر از خودتان دوست داشتید، اگر اینطور شد، پس خدا هم بیشتر شما را دوست دارد. بعضی از ما آنوقتی مذهبی میشویم که یک مصیبتی به ما وارد شود. تا مصائب برطرف شد، «دوباره همان هم که بودم به ده سالگی، همان دیو با من به دلالگی!» تقوایی که از گناه باز دارد در عرصههای مختلف. «راز یک زندگی زیبا آن است که نسبت به گذشتهات خدا را شکر کنی» بعضیها مینشینند الحمدلله، بلند میشود الحمدلله، حالتان چطور است؟ غرق در نعمتهای الهی! بعد آدم میبیند دو تا بچه فلج در خانه دارد. نق نمیزند و بد و بیراه نمیگوید. «راز یک زندگی زیبا آن است که نسبت به گذشتهات خدا را شکر کنی. نسبت به امروزت به خدا اعتقاد داشته باشی و نسبت به فردایت به خدا اعتماد کنی.» همه ما دلمان میخواهد یک زندگی خوب و دلنشین و شیرین داشته باشیم. زندگی زیبا آن است که نسبت به گذشتهات خدا را شاکر و سپاسگزار باشی. تمام ما میتوانستیم هشت سالگی تصادف کنیم و از دنیا برویم. چند تا از هم کلاسیهای ما از دنیا رفتند؟ دبیرستان و بچههای محل، نسبت به گذشته شاکر باشیم. بهترین آرزویی که یک انسان فلج، یک قطع نخاعی دارد چیست؟ وقتی دو ساعت مانده به اذان صبح، بیدار میشود. دیگر خوابش نمیبرد. بهترین آرزویش چیست؟ یک نفر از اعضای خانواده بلند شود چراغ را روشن کند و یک لیوان آب به این بدهد. پشت این را یک خرده ماساژ بدهد. بهترین آرزوی یک انسان نابینا چیست؟ بتواند یک لحظه چهره فرزندش را ببیند. بهترین آرزوی کسی که پا ندارد چیست؟ پنج دقیقه بتواند راه برود. ما گاهی خیلی ناسپاس هستیم. راز یک زندگی زیبا این است که نسبت به گذشته خدا را شکر کنی. نسبت به امروزت به خدا اعتقاد داشته باشی و نسبت به فردایت به خدا اعتماد داشته باشی.
شریعتی: الحمدلله رب العالمین اول، اعتقاد و باور قلبی نسبت به خدا دوم و سوم اعتماد و توکل به خدا.
حاج آقای لقمانی: یک مشکلی که ما و بعضی از مذهبیها داریم این است که به خدا اعتقاد داریم ولی اعتماد نداریم. خدای نکرده در سختیها گاهی از کوره در میرویم و شاکی میشویم. خدایا دیوار کوتاهتر از ما نداری. بعضیها تقوایی که بازدارنده باشد، سالها گمان میکردم چون گرفتاریم به خدا نمیرسیم. الآن فهمیدم گرفتاریم چون به خدا نمیرسیم. ما فکر میکنیم زود سر و ته نماز را دربیاوریم و به کارها برسیم خیلی زرنگ هستیم. از قرآن کم میگذاریم ولی در هوا و هوسها و خوشیها تا جایی که بتوانیم میرویم. در حالی که برعکس است. سالها گمان میکردم چون گرفتاریم به خدا نمیرسیم. الآن فهمیدم، گرفتاریم چون به خدا نمیرسیم. چند لحظه قرائت قرآن چقدر به انسان نشاط میدهد. این ذکری که در روز انسان به خودش سهمیه بدهد، وضوی دائم، پاکی دل و چشم اینها بازدارنده است. نکتهی بعد فرمودند: بسیاری از نشنیدنها، نشناختنها، نفهمیدنها که به انسان خوشبختی و آرامش بدهد. دیدید بعضیها در هر کاری میخواهند سر در بیاورند. غیبت، تهمت، هرچیزی که اختصاص به انسان دارد، وارد شود و بعد ببیند چقدر آرامش دارد. اگر میخواهید در زندگی آرامش داشته باشید از مدیر کلی دنیا استعفاء بدهید. یک روز، یک نیم روز، بیاییم تمرین کنیم در کاری که مربوط به ما نیست دخالت نکنیم.
یکی از لژیونرهای فوتبال ایران که در آلمان چند سال بود. گفت: یک یونانی شش سال با من هم اتاق بود. یک بار از من نپرسید: مبلغ قرارداد شما چقدر است؟ تا جایی که میتوانیم سکوت کنیم. دوم اینکه حضرت فرمودند: علی جان، اگر میخواهی در زندگی کاری داشته باشی که قوام داشته باشد اول تقوایی که از گناه باز بدارد، دوم اخلاقی که با مردم بسازد.
شخصی نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله میخواهم مردم مرا دوست داشته باشند. پیامبر فرمودند: عزیزم، هیچ نگاهی به دست و دارایی مردم نداشته باش و به مردم احترام بگذار. وسعت وجود! ما نمیتوانیم همه را با مسائل مادی جلب کنیم. ولی انسان میتواند با حسن خلق، شرح صدر...
میتوان با خلق خوش دیوانه را فرزانه کرد *** میتوان فرزانه را دیوانهی جانانه کرد
میتوان مأنوس بود، انسان تو از انس آمدی *** سینهی بی انس را شیطان درونش لانه کرد
انس داشتن، چون در ایام شهادت بزرگ بانوی جهان خلقت، سیدة نساء العالمین، فاطمه زهرا هستیم. اجازه بدهید من اینجا یک فرازی از اخلاق فاطمی را بیان کنم. فوق العاده به درد تمام زنان و مردان میخورد. ادب فاطمی!
هرکس سرمایه از ادب کُنَدی *** در بسیط زمین طرب کُنَدی
هرکه را اُم و أب ادب نکند *** گردش روز و شب ادب کُنَدی
به بعضیها میگویند: فلانی اینطور است. میگوید: روزگار ادبش میکند. روزگار آدمش میکند. ادب چیست؟ نگاه داشتن حد هرچیزی. مقدار و مرز و معیار داشته باشد. ادب نسبت به خود، ادب نسبت به خلق، ادب نسبت به خداوند. سه نوع ادب داریم. ادب نسبت به خود، انسان مراقب باشد حیف هست وجودش را با چکش و تبر گناه از بین ببرد. انسان نسبت به خود گوهری بسیار قیمتی است. ادب نسبت به خلق، همین جمله که پیامبر فرمودند: به مردم احترام بگذار. گاهی آدم ظاهر یک نفر را که نگاه میکند چنان ظاهر سوپردولوکس و شیک ندارد، ولی دعایش مستجاب است. ادب نسبت به خداوند، فاطمه زهرا (س) در تمام این عرصهها موفق بودند. چرا دبستان را، دبستان گویند؟ مخفف اَدبستان است. آغاز زندگی باید ادب شویم. من هرچه به ذهنم رسید باید بگویم و هرچه دلم خواست باید بگویم. نه! قرآن را «مَأْدُبَةُ اللَّه» میگویند. سفره رحمت خداوند، جاهایی که انسان با آموزههای قرآنی ادب میشود. میفهمد و میداند کجا بگوید و کجا نگوید. حد خودش را میشناسد. لذا پیامبر فرمودند: «أنا أدیب الله و علیٌ أدیبی» من ادب شدهی خداوند هستم و علی ادب شدهی من است. باز فرمودند: «أدَّبنی ربّی فاحسنَ تأدیبی» خدا مرا ادب کرد، چقدر نیکو مرا ادب کرد. سراغ ادب فاطمی بیاییم. نسبت به خداوند ایشان یک جمله دارند فوق العاده نورانی و امید آفرین است. «لله سلام و منه سلام و الیه سلام» نسبت به خدا، «رضیت بالله» اصلاً حضرت را راضیه میگفتند. هرچه آن خسرو کند، شیرین بُود! نسبت به پیامبر اسلام چقدر فاطمه زهرا ادب داشتند. «و علیکم یا رسل الله سلام» به تمام پیامبران سلام میکنند.
نسبت به مردم در فرازی از وصیتنامه حضرت هست که فرمود: علی جان، به تمام فرزندان من تا روز قیامت سلام مرا برسان! ادب نسبت به خود، اسماء یا کسی که در خدمت حضرت بود. گفت: حضرت زهرا فرمودند: من دارم از دنیا میروم. حجم بدنم را نامحرم میبیند. دلم نمیخواهد اینچنین باشم. من وقتی این مطلب را دیدم، سال بعدش به عمره مشرف شدم. چون مدینه و مکه بدن افرادی که از دنیا میروند برای نماز میت میآورند. رفتم جلو ببینم الآن هم همینطور است؟ دیدم بله بدنها را روی تخت میگذارند. تابوت یک پوششی دارد. حضرت زهرا(س) طبق صحبتی که کردیم، اینجا فراتر از حجاب، عفاف و حیاء برایشان مطرح بود. ادب الهی، ادب بندگی، دلم میخواهد حجم بدنم را نامحرم نبیند. تا این بانو شکلی درست کرد، نیم دایرههایی درست کردند. حضرت دعا کردند: مرا پوشاندی، خداوند تو را بپوشاند و آخرین لبخندی بود که حضرت در این روزها زدند. ادب نسبت به خود، حجاب، عفاف و حیاء، از نظر فقهی شخص که از دنیا رفت، هیچ مؤاخذهای نمیشود نسبت به وقتی که از دنیا رفت. ولی حضرت برای بعد از مرگش هم برنامه داشتند. این حیاء فاطمی و ادب فاطمی است. هر مقدار انسان ادب فراوانتر نسبت به گویش، محتاطتر، نسبت به پوشش دقیقتر، حجم بدن پیدا نباشد. اندام پیدا نباشد. پوشش باشد نه نمایش و آرایش.
هر بار که حضرت را صدا میزدند، میفرمودند: «یا ابالحسن!» یعنی علی جان! حضرت، فاطمه زهرا را صدا میزدند: حبیبتی! یعنی عشق من، محبوب من! حضرت فرمودند: «بشر فی وجهه المؤمن» ما در امور روزمره با دو گروه سر و کار داریم. یا مؤمن یا غیر مؤمن، گشاده رویی، خوش رویی، گفتیم: یکی از معانی خوش اخلاقی چهره باز است. حضرت فرمودند: گشاده رویی در چهره مؤمن باعث میشود این شخص وارد بهشت شود. اگر مؤمن نبود، ما چه کنیم؟ حضرت فرمودند: «بشر فی وجهه معاند المعادی» گشاده رویی و چهره باز در صورت انسان ستیزه جو و کینه توز. بعضیها بد قلق هستند، به یک مذهبی میرسند انگار چه دیده است. گاهی مواقع انسان اینها را نشانه کند. یک برخوردی که اینها را جذب کند. یک رفتاری که باعث شود دل اینها نرم شود. در صحنه محشر یکی از گروههایی که میآیند که سر بکشند ببینند اینها چه کسانی هستند این مقام و عظمت را دارند، میفرمایند: اینها کسانی هستند که در دنیا محبت خدا را در دل بندگان ایجاد میکردند. حضرت فرمودند:گشاده رو بودن در چهره انسان ستیزه جو و کینه توز باعث میشود که از آن طرف مؤمن به بهشت وارد شود و از این طرف ستیزه جو از عذاب آتش دوزخ دور بماند. این ادب فاطمی است. انشاءالله خداوند در این روزها به همه ما آداب فاطمی را به همه ما بچشاند و بفهماند که زندگی بسیار شاد و شیرینی داشته باشیم.
شریعتی: انشاءالله یاد بگیریم هنرمندانه زندگی کنیم. هنر خوب زیستن یک هنری است که همه به آن احتیاج داریم و شاید از آن غفلت کردیم و غافل هستیم. امروز صفحه 237 قرآن کریم، آیات 15 تا 22 سوره مبارکه یوسف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «15» وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ «16» قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ «17» وَ جاؤُ عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ «18» وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ «19» وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ «20» وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «21» وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «22»
ترجمه: پس چون او را با خود بردند وهمگى تصميم گرفتند كه او را در مخفىگاه چاه قرار دهند، (تصميم خود را عملى كردند) وما به او وحى كرديم كه در آينده آنها را از اين كارشان خبر خواهى داد، در حالى كه آنها (تو را) نشناسند. و (بعد از انجام نقشه خود) شب هنگام گريهكنان نزد پدرشان آمدند. گفتند: اى پدر! ما رفتيم كه مسابقه دهيم و يوسف را نزد وسايل خود (تنها) گذاشتيم، پس گرگ او را خورد و البتّه تو سخن ما را هر چند راستگو باشيم باور ندارى. و پيراهن يوسف را آغشته به خونى دروغين (نزد پدر) آوردند. (پدر) گفت: چنين نيست، (كه يوسف را گرگ دريده باشد)، بلكه نفسِتان كارى (بد) را براى شما آراسته است. پس صبرى جميل و نيكو لازم است و خدا را بر آنچه (از فراق يوسف) مىگوييد، به استعانت مىطلبم. و (يوسف در چاه بود تا) كاروانى فرا رسيد و مأمور آب را فرستادند (تا آب بياورد)، پس او دلو خود را به چاه افكند، (يوسف به طنابِ دلو آويزان شد و به بالاى چاه رسيد) مأمور آب فرياد زد: مژده كه اين پسرى است. او را چون كالائى پنهان داشتند (تا كسى ادّعاى مالكيّت نكند)، در حالى كه خداوند بر آنچه انجام مىدادند آگاه بود. و (كاروانيان) يوسف را به بهايى اندك چند درهمى فروختند و درباره او بىرغبت بودند. و كسى از مردم مصر كه يوسف را خريد، به همسرش گفت: مقام او را گرامى دار (او را به ديد برده، نگاه مكن) اميد است كه در آينده ما را سود برساند يا او را به فرزندى بگيريم. و اينگونه ما به يوسف در آن سرزمين جايگاه و مكنت داديم (تا اراده ما تحقق يابد) و تا او را از تعبير خوابها بياموزيم و خداوند بر كار خويش تواناست، ولى اكثر مردم نمىدانند. و چون (يوسف) به رشد و قوّت خود رسيد به او حُكم (نبوّت يا حكمت) و علم داديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم.
شریعتی: چقدر خوب است در ایام شهادت حضرت زهرا(س) ثواب تلاوت این آیات را به روح بلند و آسمانی حضرت هدیه کنیم. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای لقمانی: آیه 20 سوره یوسف را انتخاب کردم. «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ» برادران یوسف او را به بهای کمی فروختند. چون نسبت به یوسف یا فروختن یوسف بی رغبت بودند و الا اینقدر کم بهاء او را نمیفروختند. یکی از موضوعاتی که یکبار دیگر باید پرده برداری شود، واژه زهد است. آنجا در ذهن عموم ما هست، زاهد کسی است که یک آدم بی دست و پا، بی پول، فقیر است. در آموزههای دینی زاهد این نیست. زهد آن نیست که مالک چیزی نباشی. زهد آن است که چیزی مالک تو نباشد. انسان میتواند ثروتمند باشد ولی زاهد باشد. یعنی بی میل و بی رغبت، اسیر و عبید نباشد. گاهی یک نفر دوچرخه دارد زاهد نیست و دل بسته است. گاهی یک نفر ماشین آنچنانی دارد ولی زاهد است. وسایل زندگی اول به عنوان نوکر و خدمتکار وارد زندگی ما میشوند ولی بعد از مدتی ارباب میشوند و ما نوکر! در دوازده ماه سال، یازده ماه و چند روز خادم این مبل است برای پانزده روز عید! همه را اذیت میکند. انسان باید راحت زندگی کند. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ» (حدید/23) زهد اینطور تعریف شده است. نسبت به دادنیها و داشتنیها، انسان زیاد مغرور و سر مست نباشد و بد مستی نکند. نسبت به گرفتنیها، آن چیزهایی که از انسان گرفته شد، در زمینههای مختلف مأیوس نباشد، غم زده نباشد. همه ما مبتلا هستیم به داشتهها و نداشتهها، جمال دارد یا ندارد؟ مال دارد یا ندارد؟ در معرض امتحان هستیم.
یکی از چیزهایی که خداوند معصومین را با آن امتحان میکرده، زهد بوده است. در دعای ندبه داریم «و شرطتَ عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدنيّة» خدایا با اولیای خودت شرط کردی زهد را، دل بسته نبودن را، خود دنیا مشکلی ندارد. حبّ دنیا هست. هر مقدار آب بیرون کشتی باشد ضرر نمیزند. آب که وارد کشتی شد خرابی دارد. دنیای اطراف ما مشکل ندارد، دنیای درون ما مشکل دارد. با آنها زهد را شرط کردی و آنها هم قبول کردند. در ادامه میفرماید: آنها را به مقام بالا رساندی. لذا امیرالمؤمنین میفرماید: «أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ» (نهجالبلاغه،حكمت 28) جا نماز آب کشیدن نباشد. بهترین زهد مخفی بودن زهد است. من شعار ندهم. در عمل ببینم باید چه کنم. لذا امام صادق فرمودند: صبح که انسان از خواب بیدار میشود، ببینیم زاهد هستیم یا نه؟ خداوند یک بار دیگر به ما عمر داد، از خواب بیدار شدیم و قبض روح نشدیم. تا بیدار شدیم سیستم ذهنی ما بالا میآید. آن مقدار که به لطف خداوند اطمینان داریم آن بیشتر است یا به دارایی و موجودی و فرزندان و مقام و موقعیت. این نشانه زهد انسان است. لذا میفرماید: اگر آن مقدار که نسبت به لطف خداوند، «أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّه» (غافر/44) خدایا نه علم دارم، نه ادب دارم. نه موقعیت و سواد دارم. همه چیز را به خدا سپردم، زاهد هستم. زاهد واقعی اوست. انشاءالله خدا این حالت را نصیب همه ما بگرداند.
شریعتی:
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست *** نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم
انشاءالله قدر خودمان و قدر یوسف وجودمان را بدانیم و زاهدانه زندگی کنیم و خداوند حبّ دنیا را از دل ما بیرون کند. حسن ختام فرمایشات شما را میشنویم.
حاج آقای لقمانی: نکتهای در مورد حاج میرزا جواد آقای تبریزی بگویم. شخصیت ایشان شخصیتی بود که ایشان را به عنوان مُلا میشناختند. یعنی خیلی با سواد، بزرگان ما فرزندانشان که روحانی بودند را راهنمایی میکردند به درس ایشان بروند. یک روز سر درس یکی از روحانیون ایرادی گرفت. ایشان جواب دادند. گاهی روحانیون اشکال میگیرند و استاد جواب میدهد و باز به جواب استاد یک اشکال دیگر میگیرند. بحث رشد پیدا میکند. ایشان پاسخ دادند و روحانی یک ایراد گرفت. دوباره آقا جواب دادند و آن شخص روحانی بی حوصلگی کرد. گفت: این درس نیست، این مجلس روضه است. طعنهای زد! کتاب را زمین گذاشتند و گفتند: گفتی مجلس روضه، خواستی مجلس را سبک کنی؟! من به هیچ وجه نمیخواستم مرجع تقلید شوم. میخواستم روضه خوان سیدالشهداء شوم. من میخواستم روضه خوان فاطمه زهرا شوم، مرجع تقلید شدم.
یا رب چه چشمهای است محبت که من از آن *** یک قطره آب خوردم و دریا گریستم
قدر خودمان را بدانیم. روضه گوش بدهیم و اشک بریزیم و عزاداری کنیم. ببینیم خداوند چه مقام والا و بالایی را در دنیا و آخرت به ما عطا میکند. انشاءالله...
خدایا به حق فاطمه زهرا(س) فرزندان فاطمی نصیب همه ما بگردان. جامعهی زهرایی ما را حفظ بفرما. هرکس هر حاجتی دارد، به حق محمد و آل محمد دل همه را شاد بگردان. مشکلات همه را برطرف بگردان. ملت ما، رهبر ما، کشور ما را از گزند حوادث مصون بدار به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.