حجت الاسلام و المسلمین ماندگاری
90/8/0
اینجا مسجدالاحرام است . این هم کعبه مرکز پرگار عالم هستی است . همانجایی که همه ی عالم باید را به آن سجده کنند، تا بندگی خود را در خانه ی خدا ثابت کنند . اگر زندگی ما جهت کعبه و قبله را داشته باشد حتماً تبدیل به بندگی می شود . جای همه ی شما و دست اندرکاران سمت خدا اینجا خالی است . جای همه ی کسانی که وقتی این تصاویر را می بینند قلب و دل آنها به تپش می افتد ، خالی است . فکر نکنید که من و امثال من قابل این سفر بوده ایم این خاندان خودشان قابلیت و توفیق را می دهند . زمانی که به دور این خانه می چرخید می فهمید که آدرس خدا در دل شما بوده است . اینجا همه ی دل ها به هم نزدیک می شود . همه ی دل ها به هم گره خورده و یک نقطه را نشان می دهند . خدا در وجود همه ی ما است . اگر به چشم ها، لب ها و صورت خود نگاه کنید خبر از خدا می دهند . به هر نقطه ای که نگاه کنید آدرس خدا را می دهد .
بارها پرسیده اید که چرا ما باید به دور کعبه که از سنگ است بگردیم . حتماً این جواب را که مضمون یک روایت است شنیده اید. این روایت می گوید که تو با پا آمده ای ، با دل بیا، من به دور تو می گردم . به این خاطر که دل من و شما بیشتر از کعبه آدرس خدا را می دهد . اگر بلد باشیم که در دل خود آدرس خدا را پیدا کنیم ، دیگر چشم ما آن صحنه ای را که خدا دوست ندارد ، نمی بیند . زبان ما آن چیزهایی را که خدا نمی خواهد ، نمی گوید. اینجا هیچ کس به جزخدا چیزی را نخواسته و حرفی ندارد . اینجا همه لااله الا الله و الله اکبر می گویند . همه العفو گفته و استغفار می کنند . همه به سوی خدا رجوع می کنند . همه ذکر خدا گفته و به سوی خدا نظر می کنند. اینجا زمین و زمان و ظاهر و باطن بوی خدا می دهد. من و شما هم می توانیم بوی خدا را حس کنیم . اگر در دل خود غیر خدا را جا نداده و حاکم دل و فرمانده ی اعضاء ، جوارح و فکر و ذهن شما خدا شد .
لذا می گویند که وقتی مومن حرف می زند از کلام او مردم به یاد خدا می افتند . وقتی که نگاه می کند ، ازنگاه او یاد خدا را می فهمند . وقتی که گوش می دهد ، از گوش دادن او یاد خدا را می فهمند . دست او یدالله ، چشم او عین الله و زبان او لسان الله می شود . الان من در پشت بام مسجدالحرام هستم . از این نمای زیبا ما این همه عاشق را می بینیم که به دور خانه ی خدا می چرخند . الان دل های شما نیز به دور خانه می چرخد و روح های شما نیز در حال پرواز است . در هنگام طواف به خاطر فشار یک مقدار جسم انسان اذیت می شود اما همه ی افراد آرامش روحی دارند .
پیرمرد ، پیرزن ، بچه و بزرگ همه در طواف هستند اما هیچکس نمی ترسد ، چون در کنار خدا است. اگر در زندگی نیز خود را نزدیک خدا حس کنیم، اصلاً نگران نخواهیم بود .اگر به این دایره ای که در حال چرخش به دور خانه ی خدا است نگاه کنید به یاد یک چیز می افتید . هنگامی که نگاه شما محو می شود ، یک چیز به ذهن شما می آید که آن هم یک حلقه است . همه ی افراد مانند یک حلقه به دور خانه ی خدا می چرخند . حلقه در دست عروس و داماد به معنای پیوند است . اینجا هم اگر کسی عبد بوده و وصل به مولای خود شود ، با خدا یکی می شود . خداوند فرموده که بنده ی من ،تو من را اطاعت کن ، من تو را مثل خود قرار می دهم . هرکسی به خدا متصل شده و جانشین او شود ، باور کنید که مثل خود او خواهد شد . فقط رابطه ی ما با او باید عبد و مولا باشد . باید باور کنیم که ما فقط عبد هستیم . بالاترین امتیاز زائران خانه ی خدا عبد بودن آنها است . همگی لباس وزارت ، ریاست ، جمال و شهرت را بیرون آورده اند . هرچه غیر از بندگی بوده از وجود خود بیرون آورده اند . اینجا فقط نمایش بندگی است .
هرچقدر بندگی پررنگ تر و زیباتر باشد ، اتصال و ارتباط قشنگ تر است . پیامبر (ص) عبد شد، رسول شد ، نبی شد و خاتم پیامبران شد . به این خاطر که عبد شد ، این ویژگی ها را بدست آورد . عبد یعنی اینکه هرچه خدا می گوید ، اطاعت کنیم . باورکنیم که او از ما بهتر می فهمد . باورکنیم که مهربان تر بوده و نسبت به ما آگاه تر است . باور کنیم که هیچ علقه ای جز هدایت ما ندارد . آمده ایم که ما را با این عالم رشد داده و به کمال برساند . وقتی که انسان عبد شود ، محو می شود و با خدای خود یکی می شود . اجازه پیدا می کند که کارهای خدایی بکند .
لازم نیست که پیامبر (ص) را مثال بزنیم ، شهدا ، علما و صالحان هم همین وضعیت را داشته اند . لذا وقتی که می خواهید عبد شده و طواف کنید و زندگی شما دور محور توحید باشد، باید دست شما در دست ولایت باشد . طواف هفت بار است و عدد هفت عدد ولایت است . اگر دست ما در دست امام رضا(ع) نباشد ، آدرس توحید را پیدا نمی کنیم . فکر می کنیم نماز می خوانیم و روزه می گیریم . اما نماز نخوانده و روزه نمی گیریم . قرآن و عترت هستند که به ما آدرس توحید را می دهند . خوش بحال کسانی که تنها اینجا محو خدا نبوده و همه ی زندگی محو خدا باشند . ما در کاسبی های خود و در عروسی های خود نیز می توانیم در حال طواف باشیم .
امیرالمومنین (ع) فرموده اند: بدرستی که دنیا مسجد اولیاء خدا است . در این صورت همه ی عالم و همه ی زندگی ما حکم طواف را دارد . به شرطی که در زندگی، هدف ما خدایی شدن بوده و دست ما در دست حضرت علی (ع) و اولاد او باشد . در این صورت هرکاری می کنیم توفیق آن را از خدا دانسته و سجده ی شکر می کنیم . به پشت مقام ابراهیم رفته و شروع به نمازخواندن می کنیم . به سجده افتاده و به خدا می گویم که اگر به دور خانه ی تو گشتم بخاطر تو بود . اگر در کاسبی خود موفق هستم توفیق آن را تو به من داده ای . اگر من توانسته ام زندگی حلالی داشته باشم توفیق آن را تو به من عطا کرده ای . اگر به حج آمده و نماز می خوانم توفیق آن را تو به من عنایت کرده ای . خوش بحال کسانی که این معنا را خوب بفهمند . بعد از آن به سعی صفا و مروه می رویم . خوش بحال کسانی که وقتی به اینجا آمدند و توحیدی شدند ، باور کنند که باید تلاش کنند . اگر ما و شما تلاش نداشته باشیم ،
خدا به ما نگاه و توجه نمی کند . تلاش ما باید چند ویژگی داشته باشد . اول دارای صفا و صمیمیت و صداقت باشد . باید اهل مروت و جوانمردی باشیم . انسان نباید در تلاش خود نامرد باشد . اگر نامردی کنیم قطعاً نتیجه ی آن را خواهیم دید . باید اهل تلاش، در مسیر ولایت باشیم . اگر دست انسان در دست ولایت نباشد ، معلوم نیست که سعی و تلاش، او را به کدام سمت هدایت کند . در سعی صفا و مروه یک مرحله آرام تلاش می کنیم و یک مرحله با عجله این کار را می کنیم . هاجر آنجا سعی کرد و آب زمزم را پیدا کرد . یعنی خدا می گوید که شما تلاش کنید ، نتیجه ی آن با من است . معلوم نیست که آخر تلاش شما همان نتیجه ای را داشته باشد که می خواهید . در تلاشی که حضرت هاجر کرد باید یا در کوه صفا و یا در کوه مروه آب پیدا می شد . چون سراب را دید و به دنبال آن می دوید . اما خدا آب را آنجا به او نداد و در زمزم به او آب داد . یعنی خدا به ما می گوید که شما تلاش خود را بکنید . هاجر باور نمی کرد که از زیر پای اسماعیل آب بیرون بزند . فکر می کرد که در پشت یکی از این دو کوه آب است . یعنی من و شما باید بندگی کرده و تکلیف سعی خود را انجام دهیم. سعی ما در چارچوب دین بوده و همراه با صداقت و مردانگی باشد . قطعاً خدا به ما نتیجه می دهد .
ما در مسیر بندگی دست انداز زیاد داریم. یکی از دست اندازها عجب و غرور است . شاید خیلی از افراد فکر کنند که لیاقت داشته اند که به این خانه آمده اند . گاهی فکر می کنیم که مالک ما هستیم و این خود مایه ی عجب و غرور می شود . مخصوصاً این مسئله در عبادت های سخت اتفاق می افتد . بعد از سعی صفا و مروه خدا یک وظیفه برای ما گذاشته است به نام تقصیر. در مسیر بندگی امام باقر(ع) فرمودند: از خدا بخواه که هیچگاه از حال تقصیر بیرون نروی . به تعبیر امام تقصیر یعنی اینکه هرچقدر در تمام عمر خود عبادت کردید بگویید که خدایا اینها مربوط به من نبود. من مالک هیچکدام از اینها نیستم و همه مربوط به خود تواست . من مالک مادیات و معنویات خود نیستم . خدایا همه ی اینها متعلق به تو است و من کاری انجام نداده ام . لذا در کوه مروه، بعد از سعی صفا و مروه می نشینیم و ناخن می گیریم و موی خود را قیچی می کنیم . زیباترین تقصیر را بهترین بندگان خدا انجام داده اند . هرچقدر درجه ی عبد بودن بالاتر باشد، تقصیر زیباتر است . یکی از دعاهای حضرت زهرا(س) این است که خدایا می شود تو من را در خودم بشکنی . این اعمال گاهی اوقات برای من عجب و غرور به همراه می آورد . به کسی که به اینجا نیامده فخر می فروشم . فخر فقط مربوط به مادیات نیست ، گاهی مربوط به عبادات هم می شود . می گوییم ما بودیم که به مکه رفته و حجر را بوسیدیم و ... باید فکر کنیم که این زبان ، ذهن ، استعداد ،
سلامتی ، عافیت و نعمت را چه کسی به ما داده است . لذا در مسیر اعمال ، تقصیر آدرس زیبایی است . به انسان می گوید که مراقب باش مغرور نشوی. ای کسی که به اعتکاف آمده ، یک ماه رمضان روزه گرفته و ختم قرآن کرده ای و... شما که هر قدمی برای فرد ، جامعه ، خانواده و هرکسی بر می دارید ، همه ی اینها سعی و طواف است . اما مراقب باشید که شما را مغرور نکند . اینجا خانه ای است که مادر حضرت علی (ع) به داخل رفت و با دسته گلی به نام امیر المومنین (ع) بیرون آمد و گفت : خدایا من هیچ کاری نکردم
. امام حسین (ع) زمانی که خون آخرین قربانی خود ، یعنی حضرت علی اصغر را به آسمان می ریخت ، گفت : خدایا من کاری نکردم . این قربانی را از ما قبول کن . بعد از اینکه با این تقصیر از احرام عمره بیرون آمده و یک مسیر از بندگی را طی کردیم . یک فرصت به ما می دهند . باور کنید که اینها بی دلیل نبوده و برای فکر کردن است . این فرصت را خدا به ما می دهد که فکر کنیم آیا اعمالی را که انجام داده ایم درست بوده است یا نه؟ بعد از این استغفار در کنار خانه ی خدا دوباره محرم می شویم . هرکسی مُحرم تر شود مَحرم تر می شود . هرکسی برای خود واجب و حرام بیشتر بچیند ، بیشتر از اسرار عالم به او می دهند . می گوید : دوباره مُحرم شوید تا شما را به سرزمین عرفات بفرستم . اینها عنایت هایی است که خدا به بنده های خود کرده و باب هایی است که برای ما باز کرده است . اما ما گاهی اوقات از رفتن به عرفات چیزی نمی فهمیم . در سرزمین عرفات باید روی خاک ها نشسته ، اشک ریخته و زانو بزنیم تا به ما معرفت بدهند . هاجر به دنبال آب که مایه ی حیات است دوید . سعی و تلاش انسان اگر برای دنیا و مادیات باشد باخته است . تلاش باید برای معرفت باشد . می گویند : در عرفات هرچه را بخواهید ، به یمن وجود مهدی فاطمه (عج) به شما می دهند . یک نصف روز باید بنشینید و اشک بریزید ، زمزمه ی امام حسین (ع) را در صحرای عرفات داشته باشید . صورت خود را روی خاک گذاشته و التماس کنید تا یک جرعه معرفت به شما بدهند . بعد از عرفات که معرفت پیدا کردید، به سرزمین مشعر می روید . نتیجه ی معرفت ، شعور است . آیا شعور بندگی پیدا کرده و فهمیده اید که حلال و حرام چیست؟ اگر شعور پیدا کرده باشید ، سنگ برداشته و برای مبارزه با شیطان، خود را آماده می کنید . هفتاد پیامبر در اینجا دفن هستند .
همگی آنها می دانستند که شیطان دارند . علامت شعور این است که انسان برای مبارزه با شیطان مسلح شود . برای مبارزه با شیطان باید هفت سنگ برداشت . یعنی برای این مبارزه هم باید دست شما در دست قرآن و عترت باشد . و اِلا مبارزه با شیطان هم به یک بازی تبدیل می شود . بعد از آن شما را به سرزمین منا می آورند . برای اینکه هوس های خود را سنگ زده و آرزو های خود را قربانی کنید . کسی که آرزوهای دورو دراز در دنیا دارد نمی تواند بنده ی خدا شود . شما آرزو کنید بنده ی خدا باشید ، هرچیزی هم که داشته باشید در مسیر بندگی مصرف می شود . ما بیشتر از این ارزش داریم که همه ی عمر خود را در راه بدست آوردن مادیات صرف کنیم . به ما می گویند که باید هوس های خود را سنگ زده و سه روز با شیطان مبارزه کنید .
این مبارزه باید فرهنگ شود . شیطان ها متعدد و متنوع هستند . مبادا به دور خانه ی خدا بچرخیم، اما بازیچه ی شیطان باشیم . اسماعیل مظهر آرزوهای پدر بوده و سخت ترین امتحان برای حضرت ابراهیم بود . به حضرت ابراهیم گفته شد که اسماعیل را به زمین بگذار و چاقوی خود را بر روی گلوی او قرار بده . حضرت ابراهیم در منا بر روی گلوی اسماعیل خود چاقو گذاشت و خدا گفت کافی است . ولی ابراهیم کربلا زمانی که اسماعیل خود را پیدا کرد، دید که بدن علی اکبر او پاره پاره است . این فرق حضرت ابراهیم و امام حسین (ع) است . برای همین خدا به امام حسین (ع) امتیازی را داده که به هیچکس در عالم نداده است . چون هیچکس به اندازه ی امام حسین (ع) قربانی نکرده است . امام سجاد (ع) فرمودند : هرکسی می خواهد درجه ی خود را در روز قیامت بداند ، نگاه کند که چقدر زخم خورده است . بعد از آن فرمودند که زخم های پدر من از عدد بیرون بود . برای همین درجات پدر من از همه بالاتر است . مگر می توان زخم نخورد و داغ ندید ، اما عبد صالح و خلیفه ی خدا شد. باید آرزوهای خود را در منا قربانی کرده و هوس های خود را سنگ بزنیم تا به ما یک چیزی بدهند . هوس ها لحظه به لحظه به سراغ انسان می آیند . وقتی که قربانی کرده و هوس های خود را سنگ زدید باید دوباره تقصیرکنید . اما این تقصیر بزرگ تر است باید موهای خود را بتراشید . چقدر بندگی زیبا است . بعد از آن طواف خانه ،
سعی صفا و مروه و طواف نساء . بعد از آن قرب و نزدیکی خود را به خدا عید می گیریم و این عید قربان است . این تقرب به خدا عید دارد . من اینجا جلوی خانه ی خدا اعتراف کرده و می گویم که کم آورده ام . ما یک رفقای شهیدی داریم که همه جا ما را کمک می کردند . اینجا هم از آنها می خواهم که دوست خود را کمک کنند . اگر در روز قیامت ما را به سمت جهنم برده و شما را به سمت بهشت ببرند خیلی شرمندگی دارد . شما دعا کنید که مبادا ما دعوت کننده به سمت خدا باشیم و خدای نکرده به سمت شیطان برویم . خدایا تو واسطه بشو که دل امام رضا (ع) به ما مهربان تر شود. امام رضا (ع) هم واسطه شود که خدا گناهان ما را ببخشد . اینجا هرکسی پاک تر باشد فیض و عشق و لذت بیشتری را حس می کند . اگر آلوده باشیم و در کنار کعبه هم باشیم چیزی به دست نمی آوریم . اگر جوان های ما پاک باشند ، لذت خدا ، خدا گفتن را بیشتر می فهمند .
شما هم از راه دور طواف کرده و سعی کردید . بعد از ماه رمضان و اعتکاف هم این حرف را زدم که جمع کردن یک سرمایه یک بحث است و نگاه داشتن آن بحث دیگری است. شاید مجموع تمام اعمالی که حجاج در اینجا انجام می دهند چند روز بیشتر طول نکشد . اما تا پایان عمر ، در شب اول قبر و تا قیامت باید این سرمایه را برای خود حفظ کنند . نگاه داشتن این سرمایه نیاز به چند فاکتور دارد . اگر می خواهیم این سرمایه حفظ شود اولاً از دزد و سارقی که در کمین من و شما است به خدا پناه ببریم. حتی زمانی که هنوز در این سرزمین هستیم ، شیطان می خواهد این اندوخته را بگیرد . در روایت داریم که حاجی، یک نوری در وجود خود دارد . تا زمانی که گناه نکرده آن نور در وجود او باقی می ماند . پس اولین عاملی که می تواند این اندوخته را برای ما نگاه دارد پناه بردن به حضرت حق از شر شیاطین جن و انس است ، چهارقل و آیت الکرسی را زیاد بخوانید . صدقه زیاد بدهید . صدقه فقط برای دفع بلای مادی نیست .
بلکه برای دفع وسوسه های شیاطین هم است . عامل دیگری که می تواند این اندوخته ی حجاج و کسانی که از راه دور این خانه را زیارت کرده اند را نگاه دارد ، تکرار یک رشته ی باریک است . در این خانه انسان انس بیشتری با قرآن وعترت دارد . سجده های او یک مقدار طولانی تر است . اگر بتوانیم زیبایی های این سفر را مانند زیبایی های ماه رمضان ادامه دهیم . یعنی یک مقدار سجده ها را طولانی تر کرده و یک زمانی قبل از اذان صبح بیدار باشیم . انس با قرآن داشته و درس های این سفر را یاد آوری کنیم. سومین نکته این است که از نورانیت و برکات مادی و معنوی این سفر ، دیگران را بهره مند کنیم . بخاطر همین گفته اند که سوغات این سفر مستحب است . افراد باید از سوغات مادی و معنوی سفر ما بهره مند شوند . به جای اینکه از ظاهر این مکان برای دیگران تعریف کنیم ، از آرامش ، نورانیت و عطر معنوی آن صحبت کنیم . نکته ی دیگری که در نگهداری این اندوخته کمک می کند این است که گناه نکنیم . برای اینکه گناه نکنیم باید رابطه ی خود را با مسجد ، دین ، کارشناسان دین و قرآن و اهل بیت بیشتر کنیم . قطعاً رابطه ی خود را با استغفار بیشتر کنیم . یکی از زیباترین اوصاف الهی این است که کرم دارد . کسی که از مکه باز می گردد باید دست او کرم و بخشش داشته باشد . اگر اینگونه باشیم ، صاحب خانه سال های بعد هم ما را دعوت خواهد کرد .