پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

89-01-21-حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری
سوال – خلاصه ی جلسه قبل را که در مورد پیداکردن فرمول بندگی خدا بود بفرمایید .
پاسخ - ما به این رسیدیم که باید فرمولی برای تبدیل زندگی به بندگی پیدا کنیم . و قطعا دین ما جامع است . من دوازده گام پیدا کرده ام . اولین گام تکلیفی است که ما نسبت به خدا داریم . فردی گفت : عجب باران به موقعی . فردی گفت : مگر باران بی موقع هم داریم . ما هنوز حوزه ی صحبت خود را نمی دانیم . فردی گفت : مرگ نابهنگام . طرف گفت : هنگامش را تومی دانی ؟ اگر ما در رابطه ای که با خدا داریم به سمت خدا جهت گیری کنیم ، اگر ما تکالیفمان را خوب شناسایی کنیم ، خدا تکلیفش را خوب می داند . خدا هدایت می کنند ، عزت می دهد ، حمایت می کند ، پاک می کند ، تکالیف قشنگی که خودش در قرآن گفته : خدا به وعده هایی که داده تخلف نمی کند . چیزی که مربوط به بنده است ، تکالیف اوست . برای انجام این تکالیف دوازده گام که باعث تبدیل زندگی به بندگی میشود را می گوییم . آنهایی که زندگی میکنند ، تکلیفشان را گم کرده اند و سرگردان هستند و آنها که بندگی می کنند ، می خواهند تکلیفشان را انجام بدهند . من باید آگاهی به صورت مسئله ی خودم پیدا کنم . قرآن می فرماید : به هر کس هر چقدر دادیم ، از او تکلیف می خواهیم . من و شما تکالیفمان با هم فرق می کند . چون سرمایه های مان با هم فرق می کند . صورت مسئله مان با هم فرق می کند . این گام اولی که تحت آگاهی اشاره کردیم ، آگاهی همه چیز نیست . اول آگاهی نسبت به صورت مسئله ی خودمان است . ظرفیت ها را بشناسم ، چیزهایی که خدا به من داده بشناسم ، محدودیت هایم را بشناسم . یکنفر دو چشم بدنیا آمده ، یکنفر یک چشم بدنیا آمده است . نگوید : من یک چشم ندارم بلکه بگوید : من یک چشم دارم . یکنفر با استعداد طلایی بدنیا آمده ، یکنفر با استعداد کم بدنیا آمده است . این صورت مسئله اش را بشناسد . گاهی اوقات ما صورت مسئله هایمان را نمی شناسیم . خودمان را با دیگران مقایسه می کنیم و طلبکار خدا می شویم . بعد تکلیفی که مربوط به کار خودم است انجام نمی دهم . همان ضرب المثل که رفت راه رفتن کبک را یاد بگیرد ، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد . بدترین کار دراین گام اول این است که نسبت به دیگران که رابطه شان با من یکی نیست تقلب کنم . در مسائل اقتصادی در انتخاب هایمان ، در خیلی از انتخاب های مان در زندگی به دیگران نگاه می کنیم . این بحث با الگو گرفتن از دیگران فرق می کند . دنیا مدرسه است و هرکس یک نوع امتحانی دارد و اگر امتحان شیمی از روی امتحان فیزیک تقلب کند اشتباه کرده است . چون مسائل زندگی مان با هم فرق می کند . اگر من به برادرم هم نگاه کنم ، اشتباه کرده ام درست است که پدر و مادر و خانه شان یکی است ولی داده های درونی شان یکی نیست . هرکس به صورت مسئله ، به شرایط درونی ، خانوادگی ، جسمی ، شکلی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی زمان خودش آگاه بشود ، قطعا قشنگ تر می تواند بندگی کند . چقدر زندگی ها با چشم و هم چشمی از بین می رود . در انتخاب رشته تقلب می کند ، به پسر خاله اش نگاه میکند . مگر شرایط تو با او یکی است ؟ حتی در مسائل معنوی ، الان پنج روز تعطیل است .همه به زیارت رفتند . آیا وظیفه ی من زیارت بود ؟ آیا الان صورت مسئله ی من زیارت بود که خیلی هم ارزش دارد ؟ چه درمسائل کوچک و چه در مسائل بزرگ ، آگاهی به صورت مسئله ی خودمان را پیدا کنیم که اسمش را خودشناسی می گذاریم . یا صورت مسئله شناسی . تا من صورت مسئله ی خودم را نشناسم ، نمی توانم آنرا حل کنم چون معادله ی زندگی من معلوم نیست که دو مجهولی است یا یک مجهولی یا سه مجهولی ؟ اگر بخواهیم از روی هم نگاه کنیم قطعا به جواب درستی نمی رسیم .

سوال - در مسئله ی ازدواج زیبایی دختر مهم است ولی همه که زیبا نیستند . من یکی از آنها هستم و از خدایی که این همه مهربان است گله مند هستم . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ - من به این خواهر می گویم نکند خدا در حق ما ظلم کرده و فهم ما را کم گذاشته ؟ خوب اگر زیبایی نعمت است چرا به من نداده است ؟ این سوال را می شود راجع به پول و سلامتی هم پرسید . اما چون این خانم جوان است و برای جوان زیبایی مهم است و قبل از اینکه به سیرت زیبا نگاه کند به صورت زیبا نگاه می کند . این خواهر در دو نکته غفلت کرده است . صورت مسئله ی زندگی ما فقط زندگی دنیا نیست . حیات ما جاودانه است . مثلا قرار است که ما فیلمی بازی بکنیم و فیلم دو ساعت است . به من میگویند که کدام نقش را انتخاب می کنی ؟ ده دقیقه اول صورت تو را سیاه می کنیم و بعد اتفاقی می افتد که زیباترین صورت مال تو است . یکنفر دیگر ده دقیقه اول زیباترین صورت را به تو میدهد بعد یک اتفاقی می افتدکه بقیه فیلم کریه ترین چهره را به او می دهیم . من می گویم شما کدام نقش را انتخاب می کنید ؟ قطعا می گوید : ده دقیقه قابل تحمل تر است تا 110 دقیقه باقیمانده . اگر شما حیات دنیا را نسبت به حیات جاودانه ده دقیقه بگیریم ، چه زیبارویانی که اینجا زیبارو هستند ولی در آخرت سیاه رو میشوند البته نه همه و برعکس آن . غلام امام حسین (ع) چهر هاش سیاه بود ولی به محض شهادت چنان صورتش نورانی شد و چهره اش عوض شد که وقتی بنی اسد می خواستند بدن های شهدا را دفن کنند ، اول فکر کردند این بدن امام است . این قدر که نورانی و معطر بود . این آدم در روز عاشورا پوست صورتش سیاه بود و عرق بدنش هم بوی بدی می داد ولی دعای امام حسین (ع) و انجام تکلیف او را عوض کرد . بعد امام سجاد (ع) گفتند : این بدن غلام پدرم است . شاید خوب باشد که نگاه ما ، نگاه ابدی باشد و این چند صباح با زیبایی نمره زیر ده می ارزد بشرطی که تو تکلیفت را انجام بدهی و در روز قیامت زیباترین چهره را به تو خواهند داد . دوم اینکه اگر قرار است همه ی چیز در دنیا امتحان باشد ، به آنهایی که زیبایی داده اند ، امتحانشان می کنند و از آنهایی هم که گرفته اند یا نداده اند ، باز امتحانشان می کنند . جوانی به من گفت : در یک حادثه صورتم سوخت و دیگر کسی من را قبول نمیکند . این ظلم در حق من نیست ؟ گفتم : از تو زیبایی ات را گرفتند . عزیزی داشتیم در جبهه که خیلی زیبا رو بود و یک ترکش به فکش خورد و چهر ه اش طوری شد که بچه ها از او می ترسیدند . به او گفتم : تو زیبایی ات را با خدا معامله کردی . به تو قول می دهم در روز قیامت چهره ای بدهند که همه ی شهدا به چهره ی تو غبطه بخورند . به این خواهر می گویم : فکر نکن چون به تو زیبایی نداده اند ، امتحانت نمی کنند . به آنهایی هم که زیبایی داده اند ، امتحانشان می کنند . اگر زیبا بودی و با این زیبایی گناه می کردی ، بهتر بود ؟ شاید چون نگاهمان فرق می کند، کمی سخت است . شاید عده ای بگویند : جراحی پلاستیک بکن و قیافه ات را تغییر بده ، این ها هست و انسان را اذیت می کند ولی انسان می تواند تحمل کند . پیامبر را هر چه بیشتر اذیت می کردند ، بیشتر اوج می گرفت . ما باید باور کنیم که امتحان دکترا خیلی سخت است ، ارزش مدرکش هم بالاتر است . اگر می خواهیم بنده ی خدا بشویم ، باید ظرفیت خودمان را در امتحانات بالا ببریم . قرار نیست در این عالم به کسی بدون امتحان چیزی بدهند . وقتی حضرت ابراهیم می خواست مقام امامت را بگیرد به او گفتند : هاجر و بچه ات را در این سرزمین لم یزرع بگذار و برو و وقتی او برگشت اسماعیل جوان رعنایی شده بود . امتحان دوم این بود که گفت : سر اسماعیل را ببر و امتحان سوم این بود که خود ابراهیم را در آتش انداخت . در امتحان ، خدا به ابراهیم خیلی سخت گرفت . ابراهیم یک کلمه نگفت که از خدا گله دارم . خدا حتی جبرئیل را فرستاد که ببیند از جبرئیل کمک می گیرد یا از خدا . ابراهیم خیلی قشنگ امتحانش را پاس کرد . جبرئیل گفت : حالا که نمیخواهی من به تو کمک کنم ، پیغامت را بگو به خدا برسانم . گفت : او خودش می داند . آدرس وسط آتش را خودش به من گفت . جبرئیل اصرار کرد و ابراهیم گفت : یا الله و یا احد و یا فرد و یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم کفوا احد . بعد از این جملات خطاب آمد آتش بر ابراهیم سرد شود . یا نار کونوا برداً وسلاما علی ابراهیم . نمره ی ابراهیم بیست شد . امتحان سخت است . شما که زیبایی نداشتید ولی کسانی بودند که یک شبِ زیبایی اش را گرفتند و نگاهها 180 درجه نسبت به او عوض شد . ما باید باور کنیم که همه ی این ها امتحان است . مربی و معلم این عالم من را بهتر از خودم من می شناسد . اگر امتحان در ظرفیت من نبود ، در کاسه ام نمی گذاشت . من ظرفیتم را نشناختم . اگر بگوییم ظرفیت نخوردن غذا را چند روز دارید ؟ میگویند دو روز ولی بابی سانز ایرلندی 56 روز اعتصاب غذا کرد و کشته شد و امام برای مادرش پیام فرستاد با اینکه مسلمان نبود . پس انسان ظرفیت سی روز غذا نخوردن را دارد . هنوز ظرفیت خودم را نشناختم . اگر گله دارید ، این امتحان را می گیرد و یک امتحان دیگر از شما می گیرد . یک آسمان صاف ندارید . همه ابری است .
سوال – من بیست و یک سال سن دارم و قبل از بلوغ هم نماز می خواندم و ای کاش نمی خواندم . من از امروز نماز را ترک کرده ام و دیگر هم نمیخوانم . من فهمیده ام که خدا یکسری از بنده هایش را بیشتر دوست دارد . دو سال و نیم دعا کردم و به خدا التماس کردم که من را از گناه نجات بدهد ولی نشد . او بین بنده هایش تبعیض قائل است . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ - من از ایشان می پرسم که شما از خدا استجابت دعا می خواهید یا معجزه ؟ اگر استجابت دعا است اسبابش دست خود من است . یک خاطره از شهید تند گویان بگویم . شهید تند گویان در یکی از زندان های عراق بود . چند تا خانم در نزدیک سلول ایشان اسیر بودند . خانم اسیر دست بعثی ها ، تصورش هم دردناک است . خیلی اذیتشان می کردند . شکنجه روحی و جسمی اذیت و آزار . یکی از شکنجه ها این بود که در هوای سرد لباس های خیس به آنها می دادند و خیلی اذیتشان می کردند . این ها نامه به تندگویان نوشتند و گفتند که ما کم آورده ایم . و می خواهیم تسلیم بشویم . هر چه هم به خدا گفتیم کمک مان نکرد . شهید تند گویان زیر نامه آنها نوشته بود که راه نجات شما در سلول خود شماست . آنرا به کمک خدا پیدا کنید . این نامه به این ها می رسد . اینها می نشینند ، فکر می کنند و یک اتفاقی می افتد . خانم ها نصف شب شروع می کنند به جیغ زدن و ماموران گفته بودند که چرا جیغ می زنید ؟ و آنها گفته بودند تا رئیس اردوگاه نیاید ما نمی گوییم و رئیس اردوگاه خیلی بد اخلاق بود و اگر می آمد پدرشان را در می آورد ولی گفتند : فقط او باید بیاید تا ما به او بگوییم . رئیس اردوگاه را از خواب بیدار کردند که آنها فقط تو را می خواهند . با یک اشاره عبد صالح خدا راه کار را پیدا کردند . رئیس اردوگاه با آن غرورش جلوی سلول آنها می آید و آنها با پتوهای خیس ، موشهای سلول را کشته بودند و از لای میله ها موش ها را روی صورت او ریخته بودند . رئیس اردوگاه یک لحظه جیغ زده و جا خورده بود . وقتی دیده بود که جلوی سربازانش آبرویش رفته ، دستور داد که تا 24 ساعت دیگر نباید موشی در اردوگاه باشد . با یک تدبیر خودشان و توکل بر خدا شکنجه شان کم شد . اسباب استجابت دعایشان در خود سلول شان بود ، کشتن موش ها و جیغ زدن و ریختن در صورت مسئول اردوگاه . این اسبابی است که خدا من را راهنمایی می کند زیرا دور و بر من است . آیا اسباب استجابت دعای تو که می خواهی از گناه فرار کنی در اطراف تو نبود ؟ منتظر بودی از آسمان چیزی بیاید . چرا همیشه گردن خدا می اندازیم ؟ چرا می خواهیم فقط خدا را محاکمه کنیم ؟ مگر من از خدا طلبکار هستم که بگویم نماز را قبل از بلوغ خوانده ام . نماز تشکر است . یک لیوان آب به ما میدهند تشکر می کنیم . این همه نعمت تشکر ندارد ؟ باز خوب است به شما یاد داده اند که قبل از بلوغ از خدا تشکر کنی . هر که تشکر کند برای خودش است . من به رُخ خدا بکشم ؟ من یقین دارم که این عزیز اگر سراغ مشاور دینی و روحانی برود ، قطعا به او می گوید که راه پرهیز از گناه در دست خودت است . فقط خدا کمکت میکند که اگر فهمیدی ، راه را برایت باز کند . ما از خدا می خواهیم که ما چشمهای مان را ببندیم و خدا من را ببرد ؟ حالا من نماز نخوانم به خدا ضربه زده ام ؟ خیر خودم ضربه می بینم . حالا چرا تصمیم نمی گیرد که ناهار نخورد آن هم مال خداست ؟ می گویند که یک بنده ی خدایی بقچه نان و پنیر را برداشته بود و در ریل راه آهن خوابیده بود . گفتند : چرا اینجا خوابیده ای ؟ گفت : میخواهم خودکشی کنم . گفتند : چرا نان و پنیر آورده ای ؟ گفت : اگر قطار تاخیر داشت از گرسنگی نمیرم . ما برای جسم خودمان ارزش قائل هستیم . نماز ، غذای روح تو است چرا آنرا قطع میکنی ؟ اگر غذا نخورم به خودم لطمه می زنم نه دیگران ولی نمی دانم اگر نماز نخوانم به چه کسی لطمه می زنم ؟ چرا من فکر میکنم که خدا بعضی ها را دوست دارد و بعضی ها را دوست ندارد ؟ خدا حتی حیوانات ، جمادات و نباتات را هم سرپرستی می کند . ما که اشرف مخلوقات هستیم . مگر میشود بین ما فرق بگذارد ؟ من فکر می کنم که نگاهمان کوچک و ظاهری است و امتحانات را نمی بینیم . تشخیص را می خواهیم بر اساس دید کوچک مان بدهیم . نعمت ها را کنار مشکلات نمی بینیم و نمی فهمیم ضرر به چه کسی می زنیم . اگر به این ها فکر بکنیم قطعا نتیجه ی قشنگ تری میگیرید .

سوال – از کجا بفهمیم سختی هایی که در زندگی برای مان پیش میآید امتحان الهی است یا عذاب الهی . من به خودم رجوع کرده ام و دیدم گناهی نکرده ام که مستوجب این همه سختی باشم .
پاسخ - گناه حتما این نیست که من معصیت کرده باشم . گناه دو تا معنا دارد . یک معنای گناه این است که من معصیت و نافرمانی کرده ام و معنی دیگر گناه این است که حق بندگی را ادا نکرده ام . من از پدرم نافرمانی نکرده ام ولی حق پدرم را نمی توانم ادا کنم . حق مادرم را و حق نمازم را . اینجا مستحق تنبیه هستم . تازه معلم می گوید : مشق را خوب نوشتی ولی از تو توقع دیگری داشتم . تو حق تقوی را رعایت نکردی . گناه نکرده ای . من اگرآب بخورم و الحمدلله نگویم ، حق را ادا نکرده ام . ما وقتی پنیر را در داخل نان می پیچیم ، پنیر دیده نمیشود . الان دنیا مثل پنیر است ، بلا و امتحان مثل نان است . کسی که نگاه میکند اصلا دنیا نمی بیند ، ازدواجش امتحان است ، بدنیا آمدن بچه اش امتحان است ، تحصیل و اشتغالش امتحان است . ابتلا یعنی امتحان . همه ی زندگی امتحان است . تشویق و تنبیه آن امتحان است . مگر پیامبرانی الهی را خدا تنبیه نکرد ؟ تازه تنبیه کرد که ببیند در این امتحان سربلند بیرون می آیند یا نه ؟ حضرت یونس بخاطر یک ترک اولی ، خدا او را به شکم ماهی فرستاد . و گفت : اگر توبه و استغفار نکرده بود تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند . حضرت آدم چهل سال گریه کرد . حضرت یعقوب چهل سال گریه کرد . تنبیه خدا هم یک امتحان است . خدا میگوید : در تنبیه های بدنی که می گویم حد جاری کنند ، در این هم هدایت است . در این هم برکت است . من تکلیفم را انجام بدهم و کوتاهی نکنم . بقیه را به او بسپارم . هر چه او بپسندد قشنگ است . لازمه اش هم این است که مقام ربوبیت خدا را باور کنیم . ما خالقیت خدا را خوب باور کرده ایم چون من را بوجود آورده است ، رازقیت خدا را هم باور کرده ام چون روزی من را می دهد ، ستاریت خدا را هم باور کرده ام چون گناهان من را می پوشاند ، قادریت و علمیت خدا را هم باور کرده ام ولی هنوز ربوبیت خدا را باور نکرده ام . یعنی مربی بودن خدا را باور نکرده ام . مربی می خواهد تربیت کند ، نمیخواهد تن پرور بار بیاورد . تن پروری هم پرورش است و تربیت هم پرورش است . والدین اول پول خرج می کنند و به بچه میگویند : بخور و وقتی چاق شد می گویند : رژیم بگیر . این تن پروری است . حالا اگر از اول گاهی وقتها میگفتم : نخور ولو اگر بچه اشک می ریخت و می خواست ، هر چه می خواست به او ندهم . خدا می خواهد من را تربیت کند . قرار نیست که من هر چه بخواهم به من بدهد . قرار نیست من هر چه بگویم او بگوید چشم . او بر اساس حکمتش به من می دهد . او مربی است . شما الان به باشگاه ورزشی می روید ، هر چه شما بخواهید که مربی برای شما انجام نمی دهد . به من برنامه می دهد . فردی پیش امام صادق (ع) آمد و گفت : ذکری به من یاد بده . امام فرمودند : بگو یا مقلب القلوب . او داشت می رفت و میگفت : یا مقلب القلوب و الابصار . امام فرمود : چه می گویید ؟ برای تو والابصار لازم نیست وگرنه من خودم به تو می گفتم . گاهی مریض ها به دکتر می گویند : برای ما فقط آمپول بنویس . اگر قرار است که دکتر تشخیص بدهد ، تو چرا می گویی ؟ من خودم را به خدا سپرده ام و می گویم : تو بهتر از من به من آگاه هستی و قرار است من را امتحان بکنی و من را رشد بدهی . خدا از یک بچه یتیم جزیره عربستان خلاصه ی عالم خلقت تربیت کرد . نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت . اگر من خودم را به خدا سپرده ام دیگر در مدیریت تربیتی خدا فضولی نکنم . آن چیزی که به من گفت ، حقش را انجام بدهم . تکلیف من این نیست که فقط گناه نکنم . تکلیفم این است که حق هر مطلبی را انجام بدهم . امام صادق (ع) فرمودن : اگر یک لیوان آب می خوری حقش این نیست که نصف آنرا دور بریزی . من هنوز حق نعمت ها را انجام نداده ام ، حق رابطه ها را انجام نداده ام ، حق توفیقات را انجام نداده ام . همینکه من را انسان آفرید حقش را انجام ندادم . خدایا تشکر می کنم که من را خوک نیافریدی ، حیوان نیافریدی ، ما می خواهیم برای خدا تعیین تکلیف بکنیم زیرا مقام ربوبیت خدا را باور نکرده ایم . بعضی ها در ازدواج تعیین تکلیف می کنند و میگویند : ما توکل می کنیم ولی همین باشد . بگو خدایا من تلاشم را می کنم اگر رزق من این است ، آنرا در سر راه من قرار بده . آیا شما در این کاری که می خواستی کوتاهی نکردی ؟ هزینه ی لازم را برای این متاع انجام داده ای ؟ آیا در قبلی ها کوتاهی نکرده ام ؟ اگر اینها را هم انجام داده باشم و خدا باز هم می پیچاند ، می خواهد من را به اشکالات خودم و به سختی های راه و هزینه ها آگاه کند .

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group