89-02-28-حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری
سوال – دوازده قدم بندگی را بطور خلاصه بگویید .
پاسخ - گفتن دوازده قدم بندگی راحت است . شنیدن ، نوشتن ، شعاردادن و پُزدادن آن هم راحت است اما باور کنیم که عمل کردن به آن سخت است . استاد امام خمینی می فرمودند : ملا شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشکل . اما حالا بنظر می رسد که باید بگوییم : ملا شدن چه مشکل ، آدم شدن محال است . انشاءالله محال بودنش را تبدیل به ممکن بکنیم . انسانهایی مثل امام خمینی و شهدای عزیز ما این را ممکن کردند و به همه ی ما نشان دادن که آدم شدن و بنده ی خدا شدن محال نیست . اولین قدم این است که ما به صورت مسئله و شرایط و امکانت و استعدادهای خودمان معرفت و آگاهی داشته باشیم . لا یکلف الله نفسا الا وسعها . قدم دوم این است که سراغ دین برویم و تکلیف خود را بدانیم . در واقع ضمیر را پیدا کنیم . کاش زمانی برسد که دین را بعنوان سبک زندگی قبول بکنیم نه بعنوان یک وصله ی زندگی . اگر من قائل هستم که همه ی مسائل من باید دینی باشد ، برای تک تک مسائل زندگی ام دنبال کارشناس دینی بروم . در واقع ما می خواهیم دنیای مان را دینی کنیم تا آخرت مان هم دینی بشود . در دعاهای مان هم داریم که اول در دنیا حسنه بده و بعد در آخرت . ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه . ما باید در مورد همه ی مسائل مان به سراغ کارشناس دینی برویم نه فقط به آن بخشی که فکر می کنیم مربوط به عبادت مان است . ای کاش برای ایام تفریح مان هم به سراغ کار شناس دینی می رفتیم . در عروسی نگویند که احتیاج به کارشناس دینی نداریم و جای آخوند نیست . پرسش دینی برای همه جاست . قدم سوم پذیرش دین است و یسلموا تسلیما . نمی خواهیم این قدم را نادانسته تسلیم بشویم . باور کنیم که اشراف او بر ما بیشتر است و نسبت به خودمان از ما هم مهربانتر است . و حکیم هم هست و هیچ کار را بدون حکمت نمی کند . معرفت و اطمینان پشتوانه ما است . من وقتی به نسخه ی دکتر تسلیم می شوم که به تخصص دکتر اطمینان و اعتماد دارم . ما باید به خدای خدا تسلیم بشویم و اطمینان کنیم . قدم چهارم این است که در فرمولهایی که خدا گفته ، تفکر و تعقل کنیم . خدا می گوید : همه ی این آفریده ها نشانه برای کسانی است که عاقل هستند . خدا زیارت ، عبادت بدون تفکر ، تعقل و بصیرت نمی خواهد . امام صادق (ع) می فرماید : یک عبادت با بصیرت بهتر از هفتاد عبادت بدون بصیرت است . قدم پنجم تلاش و تدبیر است . لیس لِلانسان اِلا ما سعی . تلاش هم یک پازل است . ما از تلاش فقط دعا را یاد گرفته ایم . تلاش هم باید با برنامه باشد یعنی در آن هدف ، الویت ، مراحل و امکانات باشد . قدم ششم تحمل مشکلات است . اگر انسان می خواهد زندگی را تبدیل به بندگی بکند ، باید خودش را برای مشکلات آماده بکند . هر چه مقام بالاتر می خواهیم ، باید آماده گذراندن مشکلات بیشتری باشند . ان الذین قالوا ربنا الله ثم ستقاموا . این ثم ستقامو تعبیر زیبایی است . بعضی ها فکر می کنند که خدا در امتحانات کمک مان نمی کند . خیر ، شرط کمک خدا ، استقامت است . من سه قدم اول را شناخت تکلیف و سه قدم دوم را انجام تکلیف می گذاریم و سه قدم سوم را پشتیبانی تکلیف می نامیم . بعد از تلاش ، من باید جایی تکیه کنم . قدم هفتم برای پشتوانه ی و اصل توکل به میان می آید . و من یتوکل علی الله . چون هر کاری من بخواهم در این عالم بکنم ، دنبال اثر هستم . صاحب اثر خداست . اقرا باسم ربک الذی خلق . من با هرسیتمی که بخواهم کار کنم یک رمزی دارد . خدا اولین کلمه ای که به پیامبر یاد داد ، رمز استفاده از سیستم عالم هستی بود . اگر درهر کاری باسم رب رفتی ، خندیدن باسم رب هم اثر دارد . شوخی که با باسم رب باشد به ما فرح می دهد . شوخی بدون باسم رب به ما فرح نمی دهد . ظاهرا شاد می شوم ولی فرح ندارم . تفریحی که باسم رب باشد ، اثر دارد . پس باید توکل کنم . خدایا من برای اثرش دنبال تو می گردم . پس بعد از مشکلات قدم بعدی توکل است . قدم هشتم تفویض است . یعنی واگذاری نتیجه به خدا . خدا میگوید : تو به نتیجه خیلی کار نداشته باش ، تو کار خودت را بکن ، نیتجه را به من واگذار کن . افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد . ما مامور انجام عمل هستیم نه مامور کسب نتیجه . یکی از علل موفقیت ما در جنگ تحمیلی این بود که هیچ کس به نتیجه ی کار فکر نمی کرد . همه می گفتند که وظیفه ماست که بجنگیم . در عملیات والفجر هشت در شب تاریک 21 بهمن ماه 1364 وقتی می خواست رمز عملیات گفته بشود ، یکی به یکی میگفت : موانع خیلی زیاد است یا اولش تیر می خوریم یا وسط و یا آخرش . دیگری گفت : کارت نباشد کجا تیر می خوری ؟ و یا به آن طرف رود می رسیم یا نمی رسیم ، عملیات نتیجه میدهد یا نمی دهد ، فقط به امام بگویند که بچه ها به تکلیفشان عمل کردند . خیلی زیباست . نتیجه را به خدا واگذار کنند . الان می خواهم کاری بکنم به نتیجه اش فکر می کنم که کارم را خراب نکند و یا آبرویم را نبرد . البته این با برنامه ریزی فرق می کند . در دنیا برنامه ریزی چند ساله داشته باش ، اما نتیجه را به خدا واگذار کن یعنی تکلیف خودم را بدانم ، خدا تکلیف خودش را می داند . قدم نهم توسل است . برای هر مقصدی ، من به وسیله نیاز دارم و هیچ وسیله ای بهتر از قرآن وجود ندارد . این وسیله فقط برای بیرون آمدن از چاه نیست ، برای نشان دادن راه است . ما در راه انجام تکالیفمان از ائمه استفاده کنیم . گاهی می گوییم ای امام رضا (ع) من خودم می دانم چطور ازدواج کنم یا چطور تفریح کنم ، فقط اگر در جاده ماشینم خواست چپ بشود ، به من کمک کن . این کم لطفی است . این ها مال پشتیبانی است . سه قدم آخر تداوم بندگی است . قدم دهم توبه است . استغفار کردن . خدا می گوید : ای انسان هر گناهی بکنی یک دست انداز جلوی تو می آید . اگر می خواهی در جاده ی بندگی به سمت خدا بروی و دست انداز نداشته باشی ، استغفار کن چون آنرا پاک می کند . این سه قدم آخر جاده صاف کُن است . روایت از پیامبر داریم : بهترین دور اندیشی پدر برای فرزند ، استغفار از گناهان خودش است . چون گاهی گناه من تا هفتاد نسل بعد از من هم مشکل ایجاد می کند . من پدر گناه می کنم و امکانات بچه ی من کم میشود ولی از همان امکانات کم بچه ی من از او سوال می کنند ولی در روز قیامت به پدرش می گوید : من می توانستم امکانات بیشتری داشته باشم ولی تو نگذاشتی . هر ذکری قبل از تکلیف خوب است زیرا اگر گناهی قبل از این انجام داده ام و ممکن است روی کار من اثر بگذارد ، با این استغفار قبل از تکلیف ، ممکن است گناه من رفع بشود . می گویند ، قبل از نماز استغفار داشته باشید تا تکلیف نماز را قشنگ تر انجام بدهید . این قدم ها پازل است و همه باید با هم باشد . در هر کاری قبل از آن استغفار کنم تا گناهان قبلم پاک بشود . قدم یازدهم صدقه است که رفع موانع می کند . وقتی من صدقه میدهم جاده برای انجام تکالیفم باز تر میشود . فردی نزد رسول خدا آمد و گفت : گره ی مالی دارم . فرمودند : صدقه بدهید . چون راه را برای تو باز می کند حتی در نداری ، باز صدقه بده . قدم دوازدهم دعا است . من هر چه هم تلاش کنم ، راه به سمت خدا بی نهایت است . این شصت سال برای شصت هزار سال من را پُر کند ، برای بقیه آن نیاز به دعا دارم که عمل من را با برکت کند . دعا به عمل کوچک من برکت می دهد برای مسیر بی نهایت بندگی . این دوازده قدم را من به دست آورده ام و نتیجه ی این دوازده عمل دو چیز است . نیتجه اش این است که من از انجام تکلیفم احساس آرامش میکنم . این بالاترین چیزی است که ما در روایت بعنوان بهشت دنیا شنیده ایم . بهشت دنیا آسایش نیست ، آرامش است . بهشت آخرت هم آرامش است و هم آسایش . گاهی انسان در فقر و بیماری آسایش دارد . خیلی ها مرگ با آرامشی داشتند و نتیجه ی دوم آرایش است . یعنی احساس می کنم با ارتباط با خدا ، شخصیت قشنگ تری پیدا میکنم که در هیچ میتینگ و حزبی پیدا نخواهم کرد . اشهد ان محمدا عبده و رسوله . بالاترین آرایشی که خدا برای پیامبر گفته این است که در روز چند بار بندگی پیامبر را تکرار می کنیم . این آرایش است و از رسالتش هم بالاتر است . خدا می فرماید : تو اگر بندگی بکنی ، تو را خلیفه خود می کنم و تو جانشین من و مَثل من می شوی . در اینجا دیگر از خدا زیاد سوال نمی کنم زیرا بندگی برای من شیرین است و آرایش دارد و دیگر به خودم اجازه نمی دهم که بپرسم .
سوال – اگر بندگی راحت تر بود و تکالیف من کمتر بود ، آیا من بنده ی بهتری نمی شدم و بهتر بندگی نمی کردم ؟
پاسخ - ما نه بنده ی اولی هستیم و نه آخری یعنی نه خلق اولی هستیم نه خلق آخری . ما می توانیم قبلی ها را خوب نگاه کنیم ، برگردیم و ببینیم آنهایی که در رفاه و آسایش بودند بیشتر بنده ی خدا بودند یا آنهایی که در سختی بودند ؟ 124000 پیامبر یکی از یکی شرایطش سخت تر . حضرت یوسف وقتی تعبیر خواب برای هم زندانی خود کرد و گفت که تو آزاد می شوی و وقتی پیش پادشاه رفتی ، بگو که من هم بی گناه هستم . از طرف خدا خطاب آمد که یوسف چه شد ؟ تنبیه شد و هفت سال دیگر در زندان ماند . ما فکر می کنیم هرکس بیشتر آسایش دارد ، خدا او را بیشتر دوست دارد . هر کس سختی او بیشتر است ، او را کمتر دوست دارد . خدا بنا نیست فقط خالق ما باشد بلکه خالقی است که مربی هم هست . رب العالمین است . مربی همه ی تلاش او برای رشد است . هیچ کس به اندازه پیامبر اذیت نشد و مقامش هم از همه بالاتر شد . اصلا سختی انسان را رشد می دهد . گل گلخانه را بچه هم می تواند بشکند ولی گل در بیابان را نمی تواند بشکاند . چون در سختی رشد کرده است . چرا یک وزنه بردار می خواهد وزنه اش را سنگین تر کند ؟ خوب وزنه ی طبیعی خوب است . چرا می خواهد رکورد بشکند ؟ چرا خودش استقبال می کند که بار بیشتری بردارد ؟ چرا می خواهد این مسافت را در ثانیه کمتری بپیماید ؟ چرا خودش را اذیت می کند ؟ تکلیف یعنی کلفت . هر چه سختی بیشتری بکشد ، ارزش آن بیشتر است . می دانید که معجزه ی حضرت عیسی زنده کردن مرده ها بود . سر قبر مادرش آمد و او را در قبر نشاند و پرسید که حاضر هستی به دنیا برگردی ؟ حتی از خیلی از ارواح مومنین سوال می شود که دوست دارید به دنیا بر گردید ؟ همه ی آنها می گویند : خیر . فقط یک دسته می گویند میخواهیم برگردیم و آنها شهدا هستند که می خواهند یکبار دیگر برگردند و در راه خدا کشته بشوند و لذت جان دادن را بچشند . این سختی نیست ؟ چون آن طرف رفته و چشمش به پاداش ها باز شده است لذا حضرت مریم به حضرت عیسی گفت : نمی خواهم برگردم و حضرت عیسی اصرار کردند که اگر می خواهید برگردید می خواهید چکار کنید ؟ اگر برگردم می خواهم شبهای بلند زمستان را عبادت کنم و روزهای بلند تابستان را روزه بگیرم . خالق من مهربان است و اصلا نمی خواهد من را اذیت کند . به فردی گفتیم که بنظر تو فلسفه ی نماز صبح چیست ؟ گفت : من چیزی جز مردم آزاری نمی بینم . باید از خواب ناز بلند شوم و دو رکعت بخوانم ، باز اگر ده رکعت بود ، دلم خوش بود . او خالق است و تمام وجود من را می داند . اندازه ی وجود من را می داند . آقا می گوید : در ظرفیت من نیست . میگویم : کوچکتر از تو این وظیفه را انجام دادند ، چرا تو نتوانی؟ بچه به پدرش میگوید که تکالیف مدرسه در حد ظرفیت من نیست . پدر میگوید : پس چرا چند نفر در کلاس انجام داده اند ؟ من در دوران دانشجویی استادی داشتم که خیلی سخت گیر بود . ایشان برای یک درس دو واحدی ، هزار صفحه متن به ما می دادند و چند نفر در کلاس ثابت کردند که می شود این کار را کرد و استاد گفت : چطور این ها می توانند ؟ پس در ظرفیت من هست ولی من از ظرفیتم خبر ندارم . پرسیدم چند متر می دوی ؟ گفت : دویست متر . گفتم : اگر گرگ دنبالت کند چه ؟ گفت : تا وقتی که گرگ بدود ، من هم می دوم . پس تو ظرفیت دویدن داری ولی نمی خواهی بدوی . میخواهم بگویم که خدا امتحانات را کم گرفته است . خیلی ساده گرفته است . بعضی خواص می گفتند که خیلی ذکر لااله الا الله را نگویید زیرا این ذکر یعنی توحید و شما می دانید یعنی چه ؟ و اگر خدا این جوری امتحان بگیرد خیلی اذیت می شوید . خدا امتحانات را سخت نگرفته است من سخت می بینم چون تمرین نمی کنم . همان آقایی که میگوید : نماز صبح سخت است . اگر بازی جام جهانی باشد آیا بلند نمی شود ؟ در اینجا می توانیم پنج صبح بلند بشویم ؟ بله چون انگیزه دارد . من هنوز نمی دانم که من تغذیه روح می خواهم . ماه رمضان نماز صبح ها قضا نمیشود . این بخاطر شکم است . خیلی چیزها در ظرفیت ما هست ولی ماخبر نداریم . خیلی از خانم ها وقتی عاشق پسری میشوند و او می گوید شرط ازدواج من با شما این است که چادری بشوید ، قبول می کنند . ببینید بخاطر این عشق کوچک قبول می کند . ولی نمی خواهد بخاطر عشقش به خدا قبول کند ؟ خدا می خواهد من را رشد بدهد و به نقطه ایده آل برساند . پس بگویید که من نقطه ایده آل نمی خواهم نه اینکه نمی توانم . یک وقت می گویید که از توان ما به دور است و ما می گوییم که از توان شما به دور نیست . چون خدا خیلی مهربان و حکیم است . خیلی از ما انسان ها وقتی پرده ها کنار می رود به خدا اعتراض می کنیم . پس این امتحانات فوق طاقت نیست . خدا که خالق است بهتر توان من را می داند . پس بگویید نمی خواهم و این بخاطر این است که خبر ندارید . اگر خبر داشته باشید می خواهید . پس برای اینکه هم بخواهیم و هم بتوانیم ، دو تا کار بکنیم . یکی اینکه چشم باطن را باز بکنیم . آخرت را ببینیم . جلوی پایمان را نبینیم . اگر دید انسان کوچک باشد ، همت او هم ضعیف میشود و اگر دید انسان بزرگ باشد ، همت او هم بزرگ میشود . برای اینکه بخواهیم باید دیدمان را وسیع کنیم و برای اینکه بتوانیم ، باید تمرین هایمان را بیشتر بکنیم . جلسه ی اول کوهنوردی ، جوانان پاهایشان زخم می شد و به ما اعتراض می کردند و بعد گفتیم خوب نمی رویم ولی هفته بعد دوباره ی خودشان درخواست کردند و گفتند که در این هفته احساس سبکی کرده ایم . چرا ما در مقابل مشکلات کوچک زندگی زانو زده ایم زیرا برای مشکلات بزرگ تمرین نکرده ایم . کسی که وزنه 15کیلویی را برمی دارد ، کیف و ساک را با یک انگشت برمی دارد . اگر ما برای کارهای بزرگ تمرین بکنیم ، از تکالیف فرار نکنیم و روزه ی تابستان را نخوریم که زمستان قرض آنرا بگیرم ، می توانیم کارهای کوچک را براحتی انجام بدهیم . مربی شنا ابتدا طرف را در آب می اندازد تا ترس او بریزد چون طرف می ترسد . پس یکی اینکه بخواهیم و دیگر اینکه تمرین کنیم . خواستن توانستن است .
سوال – در نظام آموزش و تربیتی دنیا از درس های داده شده امتحان میگیرند ولی ما بعضی وقت ها امتحاناتی را پس می دهیم که هیچ وقت درس آنرا به ما نداده اند .
پاسخ - در کنار هر امتحانی درسی وجود دارد . همه ی عالم مدرسه است . برگ درختان سبز از نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار . تک تک امتحانات را بگویید تا من درس های آنرا بگویم . همه ی ما می گوییم تکالیف سخت است و ما طاقت نداریم و اگر خدا کمتر می گرفت ، بنده گی راحت تر بود . عزیزی که می گوید که نماز صبح سخت است ، نماز ظهرش را که آسان است می خواند ؟ اینکه آسان است . آنکه می گوید : روزه تابستان سخت است ، در زمستان روزه گرفته است ؟ آن کسی که می گوید : در تابستان چادر سخت است ، در زمستان چادر سر کرده است ؟ گاهی به بهانه شبیه تر است تا به سوال . قبل از اینکه توپ را در میدان خدا بیندازم به میدان خودم می اندازم . آیا این تنبلی نیست ؟ بی انگیزگی نیست ؟ بی خبری نیست ؟ بی تمرینی نیست ؟ یکی از راههای بندگی ، تحمل مشکلات است . خدا برای کمک به انبیاء ملک می فرستاد و بعضی از انبیا گفتند که ما احتیاج به کمک ملائکه نداریم زیرا هر که کارش سخت ترباشد ، پاداش آن بیشتر است . مثل داستان حضرت ابراهیم . در جنگ امام حسین (ع) فوج فوج فرشته برای کمک امام به زمین می آمدند ولی امام قبول نمی کردند . در جنگ ما هم کمک های غیبی زیاد بود ولی هر چه سخت تر باشد ، ثواب آن بیشتر است . چرا بعضی ها از سختی ها استقبال می کنند ؟ آنها هم انسان هستند ؟ ما الان حمام در کنارمان است ولی غسل جمعه را انجام نمی دهیم ؟ ولی اجداد ما یخ حوض می شکستند و غسل می کردند و نمازشان را می خواندند . آنها انسان نبودند ؟ قدیم که امکانات رفاهی نبوده است و به حج می رفتند و برایشان هم سخت نبوده است . پس هرچه امکانات رفاهی بیشتر میشود ، کار برای ما سخت تر میشود . قرار نیست که ما به خالق بگوییم که چطور از ما امتحان بگیرد زیرا او ما را بیشتر می شناسد . خدا که نمی خواهد به بندگانش ظلم کند ، میخواهد آنها را رشد بدهد . پس من باید خودم را به خدا بسپارم . ما نخواستیم و می گوییم نمیتوانیم و سراغش هم نمی روییم . خدا هیچ امتحانی را بدون حجت و آگاهی و کمک از من نمی گیرد . خودش گفته به شما کمک میکند . هر کس در بندگی خدا باشد به او کمک میکند و هر کس در بردگی شیطان باشد ، اسباب آنرا فراهم می کند . خدا من را فراموش نکرده است پس بیایید بنده خدا باشیم . خدایا چطور تو را فراموش کنم در حالیکه هیچ وقت من را فراموش نمی کند ، هنوز بدنیا نیامده بودم ، غذای من را فراهم کرده بودی . چه زمانی از تو غافل بشوم تو همیشه مراقب من هستی . چقدر موارد پیش آمده است که می خواستم در گناه بیفتم و یک اتفاقی افتاده که من از گناه دور شدم . این بخاطر مهربانی او است . نگاهمان باید عمیق تر و وسیع تر باشد . خدا به من و شما نیاز ندارد. خدا این قدر تسبیح کننده دارد که احتیاجی به ما ندارد . ما باید خدا را قشنگ تر ببینیم .