89-03-11-حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری
سوال – پیامبر در حدیثی می فرمایند که خدا اصرار کننده در دعا را دوست دارد . یعنی اگر ما دعا کردیم و خدا نداد ، باید اصرار کنیم تا خدا بدهد ؟
پاسخ - اصل دعا در مکتب ما ارزش دارد . نَفس دعا چند پیام دارد . یکی رابطه با خداست . انسان وقتی دعا میکند یعنی با خدا حرف می زند . و در این عالم زیباترین رابطه ، رابطه با خداست . دوم اینکه دعا اعلام نیازمندی من است . اعلام فقر است . انتم فقرا . خدایا من یک چیزی را ندارم و از تو می خواهم . سوم اعلام بی نیازی خدا و توانمندی اوست . خدایا خودت داری و خودت هم بی نیاز هستی . این طور نیست که اگر به من ندادی ، سهم من کم بشود . در دعا هیچ چیزی نباشد ، رابطه با خدا هست . تقویت اعتقادات مان و تحکیم اعتقادات مان هست . بخاطر همین می گویند : دعا و اصرار بر دعا . چیزی که نباید در دعا بیاوریم این است که خودمان را از خدا عالم تر نشان ندهیم . نگویید : خدایا من میدانم و تو نمی دانی و اگر بدهی بهتر است .این بهتر را خودش می داند . اگر بهتر است او قطعا میدهد زیرا او بهتر را برای ما می خواهد . گنجشک کوچکی در لانه ی کوچکش روی درخت نشسته بود . باد تندی میآمد و باد شاخه های کوچکی که پرنده با آن لانه ساخته بود ، می بُرد . گفت : خدایا با این لانه ی کوچم جای تو را تنگ کرده بودم . به باد دستور دادی که خانه ی من را خراب کند . خطاب آمد که ای پرنده ، ماری به سمت لانه ی تو می آمد . و میخواست به تو آسیب بزند ، من لانه ات را خراب کردم تا تو از آنجا پرواز کنی و بروی . من بهتر می دانم تو باید کجا باشی . در اصول کافی داریم که الدعا سلاح المومن و عمود الدین و نورالسموات والارض . این سه تا تعبیر در یک روایت آمده است . مومنی که می خواهد اعتقاداتش را حفظ کند باید همیشه مسلح باشد و دعا کند و عمود دین است چون بهترین دعا در هدایت است . نماز را که خلاصه کنیم یک دعا بیشتر نیست و قسمت ثابت نماز حمد است . همه ی بخش های دیگر نماز قابل تغییر است . در حمد همه ی مقدمات را میگوییم تا به این دعا برسیم : اهدنا الصراط المستقیم . پس دعا عمود دین است . وقتی من با دعا دستم در دست خدا است الله نور السموات و با دعا دستم در دست اهل بیت است و آنها هم نورالسموات هستند . پس اصل اصرار بر دعا را سفارش شده است . در گام های بندگی ، گام چهارم را تفکر و تعقل گفتیم . دعا را با تعقل و تفکر نگاه کنید . دعا رابطه ی من و خالق است . رابطه ی من با خدای حکیم ، رحیم ، کریم و عالم است . دعا دائم من را می سازد زیرا هر دعایی اعتقادات من را زیاد می کند . دعا نه تنها وسیله خواستن است بلکه وسیله زیاد کردن اعتقادات من است . داریم که خدابه حضرت موسی گفت : نمک آش خودت را از من بخواه . دعا اعلام نیاز است . دعا اعتراف به بی نیازی خداست . دعا درخواست حاجت است ولی با مصلحت سنجی خدا . این خیلی مهم است . بعضی ها میگویند : دعاکردیم ، حاجت که نداد هیچ ، ما را هم داغ کرد . داستان همان سوزنی که مادر مهربان به بچه کوچک می زند تا به چرخ خیاطی دست نزند . بچه در دل خودش میگوید : مادر بد ، سنجاق که ندادی ، سوزن هم زدی . این داستان در مثنوی است . پیر مردی بالای سر جوانی آمد که خواب بود . جوان دهانش باز بود و یک خزنده ای وارد دهان او شد . اگر به جوان میگفت که چیزی وارد دهان تو شده ، اوسکته میکرد بنابراین چوب را برداشت و جوان را بیدار کرد و به زیر درخت سیب آورد . و به زور سیب ها را می داد که بخورد واو را می دواند . هر چه جوان داد می زند که پیر مرد من که با توکاری نکردم ، چرا من را اذیت می کنی ؟ با خشونت اینکار را تکرا می کرد و او آنقدر سیب گندیده خورد که هر چه در شکمش بود بیرون آمد . حیوان موذی هم بیرون آمد . تازه فهمید تمام این تبیه ها از باب عشق بوده است . این پیرمرد نگاهش کمی از این جوان وسیع تر بوده است . کارش برای جوان قابل تفسیر نیست . پس همه ی کارهای خدا برای ما قابل تفسیر نیست . نمی فهمم ، پس واگذار کنم . پس اصرار بر دعا داشته باشم و دعا فقط برای رسیدن به حاجاتم نیست بلکه برای تقویت اعتقادات ، نورانیت ، هدایت و ارتباط من است .
سوال – من دختری هستم که با دعا و ثنا هم نتوانستم برای خودم همسری پیدا کنم . ما نفهمیدیم چیزی را که خدا در سنتش قرار داده ما باید به اصرار و زور از خدا بخواهیم . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ - خانمی که فرمودند : این سنت را هم باید به زور بگیریم میگویم که خدا این رابطه را دوست دارد . مادر دوست دارد که بچه در آغوش او باشد . خدا هم دوست دارد ما در آغوش او باشیم . حضرت موسی به خدا گفت که تو دور هستی که من فریاد بزنم یا نزدیک هستی که با تو نجوی کنم ؟ خطاب آمد : ان جلیس من ذکرنی . هر کس به یا من باشد ، من همنشین او هستم . خدا میخواهد ما همیشه با او باشیم . حکمت دیگر اصرار دعا این است که شاید هنوز به آن درجه و ظرفیت نرسیده ام . شاید اگر اصرار بر دعا همراه باعمل باشد ، من را به آن درجه برساند . مثل اینکه من در ترم هفتم هستم و لیسانس خود را می خواهم . هنوز باید کمی دیگر تلاش بکنم و زحمت بکشم و دعا هم بکن . گاهی مواقع اصلا مقدر من نبوده و خدا من را معطل می کند تا من را با مقدر خودم آشنا کند . تو گاهی از ما چیزی میخواهی ، یا مثل آن را به تو می دهیم یا جایگزین آنرا به تو می دهیم . پس ما در دعا اصرار را داشته باشیم . نیازمندی مان را اعلام بکنیم با این دعا نورانیت را حس بکنیم و بی نیازی خدا را اعتراف بکنیم . برای خدا تکلیف مشخص نکنیم . ادامه هم بدهیم . کدامیک از ما به اندازه حضرت یوسف دعا کرده ایم ؟ کدامیک از ما به ا اندازه ی صاحب الزمان دعا کرده ایم که نه خسته شده نه گله می کند . دعا با عمل ما را به موفقیت می رساند . کدامیک باید بیشتر باشد ؟ یک دانش آموز یک روز درس می خواند و یک هفته دعا میکند و یک دانش آموز یک روز دعا می کند و یک هفته درس می خواند ، هر دو اشتباه است . دعا و عمل هر دو باید از روز اول با هم باشند . در مسیر بندگی دعا و عمل باید با هم باشند زیرا وقتی من دعا میکنم ، میگویم که من می خواهم ولی اثر و وجود از تو است . تو خالق و صاحب اثر هستی . یعنی در دعا دائما میگویم : از من حرکت از تو برکت . رابطه عبد و مولا با دعا تقویت میشود . مثلا دعا میکنم که همسر خوب پیدا کنم . خوب ضمن اینکه خواستگاری می روم و تحقیق می کنم ، دعا هم بکنم و فقط به کارهای خودم اکتفا نکنم . دعا عنصر لاینفک مرحله به مرحله ی اعمال ماست تا رسیدن به نتیجه . با این تعابیر که نور عمود است زیرا اگر ستون خراب شود خانه فرو میریزد و دعا نور است و اگر نور نباشد نمی توانیم در تاریکی راه را پیدا کنیم ، همیشه باید دعا کنیم ولی دعا نباید باعث بشود که از چار چوب اعتقادات مان هم بیرون برویم . بگویی که خدا ، چرا به ما ندادی ؟ این تفکر دعای ماست .
سوال – من جوانی هستم که در خواندن نماز کوتاهی میکنم . قبل از نماز می گویم می خوانم ولی باز نمی شود . من را راهنمایی کنید .
پاسخ - شیطان در عبادات در سه مرحله به ما حمله میکند . اگر من باور کنم ، خودم را در برابر دشمن مسلح می کنم . یک مرحله قبل از ورود به واجب ، واجب را سنگین و سخت میکند . آقایی در فرودگاه به من گفت : من در اینجا کارم طوری است که یک وقتهایی هشت ساعت پشت کامپیوتر می نشینم و ساعت نماز ظهر هم تمام میشود و کسی هم اینجا نیست . من چطور نماز بخوانم ؟ گفتم : شما هشت ساعت مدام کار می کنید ؟ گفت : نه تمام وقت . گفتم که اگر کار ضروری پیش بیاید آنرا انجام نمیدهی ؟ خوب پشت کامپیوتر هم می شود نماز خواند . اگر برای نمازت ارزش قائل بشوی ، همین جا یک سجاده می اندازی و نماز می خوانی . شهید عباس بابایی در دانشگاه افسری امریکا تحصیل کرده بود . و برای مدرک پایان دوره به اتاق ژنرال امریکایی می رود . ژنرال نیامده بود و وقت نماز میشود . در اتاق ژنرال امریکایی می تواند بگوید که نیم ساعت دیگر نماز می خوانم ولی آنجا قبله را پیدا میکند و شروع به خواندن نماز می کند . ژنرال وارد میشود و او را در حال نماز می بیند . این نماز در دل این ژنرال اثر می کند ، همان اثری که نگاه موسی در دل فرعون کرد . ژنرال به او تعظیم می کند . به اومی گوید : بعد از نماز چکار میکردی ؟ او می گوید : داشتم بندگی خدا را میکردم که از تو خیلی بزرگتر است . ژنرال برای او سلام نظامی می گذارد . آن لحظه ای که قبل از ورود عمل ، شیطان می خواهد به من حمله کند پاسخ بدهم یعنی نیازم را به آن عمل تشدید بکنم . لایروبی بکنم که هیچ چیزی جایگزین آن نشود . اگر من سرفه ام بگیرد ، هیچ چیز جایگزین لیوان آب نمیشود . اگر بگویند که به تو پول و شیرینی میدهیم ولی آب را نخور ، قبول نمی کنیم . این آب من را نجات میدهد . هنوز باور نکرده ام که نماز اول وقت من را نجات می دهد . هنوز نچشیده ایم . من باور کنم که نماز اول وقت جایگزین ندارد . اگر قرار باشد که این آقا ساعت هفت شب به نامزدش زنگ بزند ، آیا چیز دیگر را جایگزین می کند ؟ هر دو منتظر ساعت هفت هستند تا با هم حرف بزنند . خدا روزی پنج بار به ما زنگ می زند و ما جواب نمی دهیم و بی محلی می کنیم . اول حمله ی شیطان ، کمی فکر کنم که نماز مال کیست ؟ مال خودم . با کی است ؟ با خدا . برای چییست ؟ برای تغذیه . به درد کجا می خورد ؟ به درد دنیا و آخرت . جایگزین هم ندارد . هیچ چیزی جای نماز را برای من پُر نمی کند و در دهان شیطان می زنم و به نماز می ایستم . حمله ی دوم شیطان وسط عمل است . قبل از عمل ، عمل را سنگین میکرد که من بار را برندارم . وسط عمل آنرا سبک میکند که من به آن بی اعتنایی کنم . تند بخوانم یا حواسم پرت بشود . در نماز سعی کنیم به خدا نگاه کنیم همانطور که وقتی با مدیر صحبت می کنیم به او نگاه می کنید . حمله سوم شیطان بعد از عمل است که می خواهد آن را باطل بکند . ضایع کند . اگر انسان فکر کند که این عمل به چه دردی می خورد ؟ جایگزین دارد یا نه ؟ باز به دهان شیطان می زنم البته باید دعا هم بکنیم که خدا حلاوت نماز را به ما بچشاند .
سوال – چکار کنیم که مزه ی عبادت و نماز را بچشیم و دیگر از این راه منحرف نشویم ؟
پاسخ - خیلی ها میگویند که تا ما نفهمیم وارد نمی شویم . تنها مدرسه ای که خدا می گوید : اگر می خواهید به شما بچشانم ، باید اول وارد بشوید همین است . به من اعتماد کنید . یک کم قصه ی خدا را برای خودم بگویم ، اعتماد می کنم . اینکه خدا به پیامبر می گوید : اول نعمت های من را ، برای شان بشمار . اینها را بشمارم : قبل از اینکه من بدنیا بیایم چه کسی مادر من را آماده کرده بود ؟ چه کسی سینه ی مادر را برای من پر شیر کرده بود ؟ چه کسی پدر را برای من مهربان کرده بود ؟ چه کسی این همه نعمت ها را برای من آماده کرده بود ؟ حالا اعتمادم کمی بیشتر میشود و میگوید : به این مدرسه بیا . پزشکی را در فرودگاه دیدم . در یک حادثه ی خانوادگی عجیبی گیر کرده بود . گفتم : هفت سال در این درگیری اذیت نمی شوی ؟ گفت : از شما یک فرمول یاد گرفته ام و شیطان نمی تواند من را اذیت کند . گفتم : چه ؟ گفت : روزه و نماز شب . گفت : هفته ای سه الی چهار روز روزه هستم و نماز شب را هم ترک نکرده ام و شیطان نتوانسته من را اذیت بکند . گفت : من پزشک کشیک قطار مشهد را گرفته ام و هر دو هفته یکبار به امام رضا (ع) می روم و توسل به ایشان می کنم . و می گویم : به من کمک کن . گفتم : خوش بحالت که تو چشیده ای . امر به معروف یعنی تنها خوری ممنوع . اگر شیرینی امر به معروف را چشیده ای ، به دیگران هم بچشان . ای جوانی که با نماز صفا می کنی و نماز تو را از فحشا و منکر دور می کند ، این را به رفیقت هم بچشان . اگر تبلیغ نماز می کنی اخلاص است ولی اگر تبلیغ خودت را می کنی ریا است . بگو نماز این قدر حال می دهد ، نگو من این کارها را انجام میدهم . ما در فرمولهای الهی فکر کنیم ، خدا میگوید : روزه سپر شما از آتش است و از مریضی ها شما را نجات می دهد . وقتی پا در مدرسه بگذارم و بچشَم ، دیگر به چیز دیگری توجه ندارد . فکر نکنید حضرت علی (ع) نمی دانست که گناه لذت دارد ؟ کسی که کام خودش را با عسل شیرین می کند ، دیگر با قند شیرین کردن مزه نمی دهد . باید برویم و با اعتماد هم برویم . تا حرکت نکنیم نمی توانیم مزه ی آنرا بچشیم . به جوانی که میگفت : نماز صبح سخت است ، گفتم که پنج دقیقه مانده به اذان صبح از خواب بلند شو و سرت را روی مهر بگذار و هیچ چیزی هم نگو . چند روز این کار را کرده بود و بعد به من گفت : انسان وقتی سرش را روی مهر می گذارد دیگر نمی خواهد بردارد . به او چشاندم . بعضی از بچه ها از مادر فرارمی کنند . مادر او را می گیرد و به خودش می چسباند . بچه وقتی صدای ضربان قلب مادر را می شنود ، آرام می گیرد . ای جوان اگر می خواهی صدای ضربان لطف خدا را بشنوی ، صورت را روی خاک بگذار . قول می دهم دیگر بر نمی دارند . من در فکه و طلائیه ، این صحنه را دیدم . دکتری بود که سر به خاک آنجا گذاشت و گفت : این خاک به من آرامش خاصی می دهد . دختر لهستانی در طلائیه بعنوان گردشگیری آمده بود ، از روی خاک بلند نمی شد و میگفتند: منوی سفرت بهم میخورد ، می گفت : این خاک خیلی پاک است . خیلی تمیز است. ما گفتیم : این خاک اتصال خیلی از رزمنده ها است و خدا دارد این اتصال را به تو می چشاند . شیطان از این اتصال می ترسد و می خواهد من اتصال برقرار نکنم . کمی برای خودمان تشویق و تنبیه برای خودم بگذارم . در قرآن 120 آیه در باره ی شیطان داریم . شیطان ابرقدرت برنامه ریزی است . جایی می نشیند که او من را ببیند ولی من او را نبینم . دشمنی آن قوی و آشکار است ولی کید آن ضعیف است . جوانی به رسول اکرم (ص) گفت: من گناه میکنم . ایشان فرمودند : گناه نکن . سه مرتبه این را تکرار کرد و گفت نمی شود باید من را در آغوشتان بگیرید و برایم دعا کنید . پیامبر او را در آغوش گرفتند و گفتند : خدایا به آبرویی که من دارم او را کمک کن . او آرام شد . از امام زمان (ع) بخواهم که من را از شیطان دور کند . مسافرمان اگر دیر کند ، ناراحت می شویم و اشک میریزیم . چند سال است که این مسافر ما نیامده است . حضرت علی (ع) با پیرمردی می رفتند . سه جوان به حضرت رسیدند و جسارت کردند . پیرمرد گریه اش گرفت . حضرت گفت : چرا گریه میکنی ؟ گفت : به دو دلیل . یکی اینکه شما اینقدرغریب هستی و جوانان شما را نمی شناسند ، دوم اینکه یکی از این پسرها ، پسر من است . من عاشق شما و او دشمن شماست . حضرت فرمود : غصه نخور الان او را خوب می کنم . یک نگاه ولایتی کردند و در وجود این جوان تصرف کردند و جوان خودش را از اسب به پایین انداخت و روی قدم های او انداخت . در حرم امام رضا(ع) به من می گویند که پدرم مشروب می خورد و پسرم گناه میکند . من میگویم : اگر سرطان داشت چطور گریه و زاری می کردی ؟ الان هم همین کار را بکن . ما هنوز این جوری سراغ اهل بیت نرفته ایم . من باید پیش اهل بیت بروم و داد بزنم که بیچاره هستم . با این همه سراغ شما آمده ام ، کاسه ی گدایی من را پر کن . اتصال خود را قوی کنم ، برای خودم عددی قائل نشوم ، این بهترین تفکر در این رابطه است .
سوال – فرزند من مدتی است که بی نماز شده است و نسبت به دین بدبین شده و از همه ی احکام اسلامی زده شده است و براحتی با پسرها دوست می شود و بددهانی میکند . ما خانواده ی مذهبی هستیم و آبرو داریم . چه رفتاری با او داشته باشیم ؟
پاسخ - من یک تلنگر به این پدر و مادر عزیز بزنم . نگران آبروی دنیای مان هستیم یا نگران آبروی حیات آخرتی فرزندمان ؟ شاید بعضی از وقت ها باید آبروی من هم برود تا بفهمم نقص تربیتی من کجا بود . همه ی عامل پدر و مادر نیستند ولی قطعا یک عامل پدر و مادر هستند . آن موقع که به آهن و کلیسیم و ویتامین وجودی بچه ام فکر می کردم ، به خدای وجودی بچه ام هم فکر می کردم ؟ شاید آنجا ها کم گذاشته ام . در کمبودهایی که کم گذاشته ام فکر کنم و استغفار کنم . چه بسا یک استغفار پدر و مادر بچه را خوب می کند . یک گل خراب میشود و تازه باغبان میگوید : خدایا من را ببخش . پس پدر و مادر استغفار کنند . اسلام به ذات خود ندارد عیبی ، هر چه هست از مسلمانی ماست . جوانان ما با اسلام مشکل ندارند ، با بعضی از مسلمان ها مشکل دارند . با انقلاب مشکل ندارند با بعضی از انقلابی ها مشکل دارند . با ولایت مشکل ندارند با کسانی که ادای ولایتی را در میآورند مشکل دارند . من روحانی که اشتباه میکنم را متهم بکن تا جوانت اسلام را متهم نکند . برای او بین اسلام و مسلمین یک تفکیک قائل بشوید . اینکه بچه من نماز نمی خواند یا گناه می کند ، آثار طبیعی آن را با محبت به او بگویم . سبزی را جلوی بچه میگذارم و می گویم اگر نخوری قدت بلند نمی شود . ما به اجبار نمی توانیم بچه مان را در راه هدایت قرار دهیم . بگذارید بچه هر مدلی که دلش می خواهد نماز بخواند ، در خانه یا مسجد فرقی نمیکند . با او راه بیایید و در کنار اینها دعا هم بکنند . به لقمه ام هم توجه بکنم . اینها چیز هایی است که از دت من بر می آید . پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد . اگر همه ی کارها را کردم و باز فرزندم منحرف شد ، شاید من خیلی مقصر نباشم . برای سرطان بچه مان تمام زندگی مان را خرج میکنیم ولی برای بی نمازی او هیچی خرج نمی کنیم . برای بی نمازی باید پیش متخصص دین برویم . برایش خرج کنیم . با یک مشاور به مسافرت برود و با او دوست بشود . حتی من به بعضی از پدرها می گویم که از سر کار مرخصی بگیرید و با فرزندتان به مسافرت برویید . با او بگو و بخند کن و در آن لحظات شیرین هم برای او از نماز بگو . در درمان تفکر کنند . درمان را طبیب به من می گوید ، دین به من می گوید ، درمان را من نمی گویم . دختر یا پسرمان مشکل دارد باید این جوری عمل بکنیم . اشکالات زندگی ات را بفهم . آنهایی که هنوز ازدواج نکرده اند و می خواهند برای فرزندشان فکر کنند ، امام صادق (ع) می گوید : از انتخاب همسر شروع کنید . از مجلس عروسی شروع کن . از انعقاد نطفه شروع کن ، از دوران بارداری ، شیرخوارگی شروع کن . از این مسیر برو و فکر کن که فرمول امام جواب می دهد یا خیر . حالا اگر از مرحله ی انتخاب همسر گذشته ای ، از انعقاد نطفه شروع کن و اگر از انعقاد نطفه هم گذشته ای ، از دستورات دوران بارداری استفاده کن . از هر مرحله می توانی دستور دین را پیاده کنی ولی بدان هرمرحله که دیرتر شروع کنی ، کار سخت تر میشود ولی غیر ممکن نیست . سرماخوردگی با دو عدد قرص ساده خوب میشود ولی سرطان این طور نیست . این دختر خانم که یک شبِ این طوری نشده است . پروسه ای داشته است . شما در هر مرحله ای هستید ، نسخه ی دین آنرا بگیرید و خرج هم بکنید .
سوال – خدا هر چه می خواهد به هر کس که بخواهد می دهد ، این درست ، ولی با گوشه و کنایه دیگران در جمع چکار کنیم ؟
پاسخ - گاهی وقت ها من با شما صحبت می کنم ولی این قدر فکرم جای دیگری است که اصلا متوجه حرفهای شما نمی شوم در واقع مغزم فرمان نمی دهد . اگر فکر ما جای دیگری باشد ، آنچه چشم و گوش ما می شنود و می بیند خیلی ما را مورد تاثیر قرار نمی دهد . باید فکرم در بندگی خدا باشد . عزیز شهیدی در یک خانواده ی خیلی متمول بود . ایشان جبهه آمد و متحول شد . به او خیلی نیش و کنایه می زدند که مرتجع شده ای و ریش دار شده ای و خیلی از این حرفها به او میگفتند . خودش میگفت : هیچ کدام از حرفهای این ها در من اثر نمیگذارد . وقتی حرفها در من اثر می گذارد که گوشم به این ها بدهکار باشد . لذا تو راه خدا برو و بقیه را رها کن . فردی به مادر امام باقر (ع) جسارت کرد . امام گفت : اگر تو راست می گویی و مادر من چنین اشکالی داشته ، خدا او را بیامرزد و اگر تو دروغ می گویی ، خدا تو را بیامرزد . این فرد متحول شد . عذرخواهی کرد . اگر کسی در فکر بندگی خدا باشد ، چشم و گوشش او کمتر این چیزها را می بیند و می شنود . می بیند ولی در آن تامل نمی کند . از آن عبور می کند . این ها لغو است و با کرامت از آن رد شوید . به پیامبر ساحر و یتیم و دیوانه گفتند ولی به آنها فکر نکرد و فکرش را درگیر نکرد .
سوال - از نماز و شیرینی آن در زندگی بگویید .
پاسخ - بالاترین شیرینی نماز این که خدا اجازه داده است که با او بدون واسطه حرف بزنم . این بالاترین لذت است . انسان وقتی کنار بزرگی قرار میگیرد احساس بزرگی میکند . خدا می فرماید : وقتی تو با من حرف می زنی من فکر می کنم که فقط تو یک بنده را دارم ولی وقتی تو با من حرف می زنی ، گویی صد تا خدا داری .