89-04-22-حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری
سوال – دختری بیست و دو ساله هستم و تا بحال چهار بار کنکور را تجربه کرده ام . با اینکه خوب درس می خوانم و معدل من هجده است ولی موفق نمی شوم و حالا قصد ازدواج کرده ام ولی خواستگاران خوبی ندارم و ناامیدتر از قبل شده ام و آرزوی مرگ دارم . لطفا من را راهنمایی بفرمایید .
پاسخ - زندگی بی مشکل همان آرزویی است که ایشان کرده اند که انشاءالله آرزویشان به این زودی ها محقق نشود و مرگشان شهادت در راه خدا باشد . هیچ وقت زندگی بی مشکل را تقاضا نکنید . زندگی بدون مشکل وجود ندارد . قرآن می فرماید : ما انسان را در سختی آفریدیم . او را در مشکلات قرار دادیم . کسی که می خواهد اشرف مخلوقات باشد و گل سرسبد باشد ، باید مشکلات بیشتری را تحمل بکند . پس این طبیعی زندگی است . پس از مشکلات فرار نکنید . زندگی بی مشکل نخواسته باشیم . زود نا امید نشویم . انسان هایی که زود ناامید می شوند ، انسان های کوچکی هستند . من از یک مورچه کوچکتر هستم . چرا ایشان این قدر زود ناامید شده اند ؟ و چرا تقصیر را گردن خدا می اندازند ؟ وقتی با معدل هجده چهار بار کنکور داده اند و قبول نشده اند ، شاید خوب نخوانده اند . شاید خوب برنامه ریزی و جهت گیری نکرده اند . حواشی را رعایت نکرده اند یا در انتخاب رشته اشتباه کرده اند . شاید مشاورهای خوبی نداشته اند و حالا اگر همه ی اینها را انجام داده اند ، پس شاید مصلحت نبوده است . شاید قرار است من یک امتحان دیگری داشته باشم . شاید امتحان من از نوع تحصیل نیست ، از نوع دیگری است . امتحانات تنوع دارد . نخواهید که صورت مسئله پاک بشود یعنی اینکه آرزوی مرگ بکنید که خدا صورت مسئله ی شما را پاک کند . من تا در این دنیا هستم ، فرصت کار و جبران دارم نباید دست خالی به آن دنیا بروم . حالا ببینم تکالیف اطراف من چه جوری است ؟ اولا قصد ازدواج با تحصیل منافاتی ندارد . ما باید همه را با هم داشته باشیم . خیلی ها میگویند که من تحصیل خود را به جایی برسم و بعد ازدواج کنم . یا اینکه ازدواج را به جایی برسانم و بعد به کار دیگری فکر کنم . من می گویم که پس تحصیل خود را به جایی برسان و بعد شروع به خوردن غذا بکن . می گویند : نمی شود . باید همه ی اینها را باهم داشته باشید . اینها بخش های مختلفی از زندگی است . حالا شاید خدا میخواهد اول راه ازدواج را باز کند و بعد ایشان تحصیل کنند . اما در مورد ازدواج ، ما می دانیم یکی از اساسی ترین مشکلات جوانان ما ازدواج است . همه میگویند و شعار می دهند ولی می ترسند آستین بالا بزنند . الان این دختر عزیز فامیل دارد ، عمه ، خاله ،دایی و عمو دارد . هیچ کدام از اینها یک انسان خوب اطرافشان نیست که برای این دختر بفرستند . حتی ما در دید و بازدید های عید می توانیم هرجا پسر خوبی می بینیم بپرسیم که آیا دنبال دختر خوبی نمی گردند که ما معرفی کنیم ؟ چرا مردم می ترسند ؟ از این می ترسند که اگر بد بشود به ما فحش بدهند . شما در راه خدا کار بکن و به آنها بگویید که به سفارش من کاری نداشته باشید و خودتان تحقیق بکنید . من فقط یک آدرس داده ام . خودت دقت کن . حل مسئله ی ازدواج فقط به دوش دولت ، پدر مادر و ملت نیست ، همه باید فکر کنیم . دنیا ، دنیای رقابت است . اگر برای زندگی فرزندان مان سفره ی حلال پهن نکنیم ، ابلیس سفره ی حرام را پهن میکند . ارزان تر و راحت تر . همه دست به دست هم بدهیم و این معظل را حل کنیم . این دختر می تواند با عمه خود صحبت کند و بگوید که من قصد ازدواج کرده ام ، چه اشکالی دارد ؟ به مادر و دوستش هم بگوید چه اشکالی دارد؟ حتی اشکال هم ندارد که به یک کارشناس متدین امین هم بگوید که اگر افرادی به شما مراجعه کردند ، می توانید من را با این شرایط معرفی کنید . کسر شان آن چیزی است که خلاف دین ما باشد و گرنه این ها کسر شان نیست . خوب و بد را با دین محک بزنید . ما خوب و بد را با چه خط کشی می گوییم ؟ کجای دین میگوید که دختری که در آستانه ازدواج است نباید بگوید و خود را معرفی کند ؟ در زمان پیامبر خیلی از خانم ها خودشان پیش پیامبر می آمدند و می گفتند که ما آمادگی ازدواج با شما را داریم . مگر معصومین برای ما الگو نیستند؟ اگر اطرافیان این دختر رسالتشان را درست انجام بدهند ، این دختر احساس نا امیدی نمیکند . یک بخش تقصیر اطرافیان است . ایشان باید توکل به خدا داشته باشد و به اهل بیت توسل کند و بخاطر این شرایط سخت از معیارهایش کوتاه نیاید . چه بسا یک امتحانش هم ، این باشد . افراد پولدار بی دین را می فرستد و ببیند شما تسلیم می شوید یا خیر ؟ اگر کوتاه بیایید معلوم است که در این امتحان شکست خورده اید . پای اعتقادات خودت بایستید ، شاید یکسال هم طول بکشد . بعضی ها می گویند : بخت ما بسته شده است . میگویم : چه کسی بسته است ؟ می گویند : نمی دانیم . میگویم : همین که مادر یک حرف به تو زد و با پرخاش جواب دادی و عمه یک کلمه تذکر داد ، بااخم جواب دادی و جواب زندایی را با متلک دادی ، خودت ، بخت خودت را بستی . چون هرکس سراغ آنها رفت ، تو را معرفی نکردند زیرا سخت شان بود . این دختر خانم تدین ، دین و اخلاق را از خودش نشان بدهد ، خدا خودش کمکش میکند . در این امتحان از خدا کمک بگیرید .
سوال – چه شد که این شهدای جنگ به این موقعیت و جایگاه رسیدند و بزرگ شدند ؟ یک شبِ که این اتفاق نیفتاد ؟ یک مراحلی را طی کردند تا چشیدند .
پاسخ - من با خیلی از جوانان جبهه قرار می گذارم . هر کس در این ایام راهیان نور با من کار داشت ، می گفتم که به جبهه بیایید و اصرار می کردم . می گفتند چرا ؟ میگفتم : معمولا وقتی کسی حقیقتی را با استدلال قبول نمی کند ، او را به کارگاه می برند . اینجا کارگاه آزمایشهای دیانت است . خیلی ها میگویند که امروز نمیتوانیم متدین باشیم ، نمی توانیم در عرصه ی هنر متدین باشیم . بچه های هنر می گویند : ساختار این عرصه نمی گذارد که ما ضوابط دین را رعایت بکنیم . یکی می گوید : نمی توانم در عرصه ی ارتش متدین باشم . بیایید ببینید که علم الهدی که در زمان طاغوت دانشجو بود ، چقدر متدین بود . بیا در فکه و مرتضی آوینی را در عرصه ی هنر ببین که چقدر رعایت میکرد . البته ایشان دو فصل زندگی داشتند . خودش می گوید : یک فصل آن تاریک بود و یک فصل آن روشن . خیلی نورانی شد و وقتی نورانی شد ، چه تحولی هم ایجاد کرد . هم متحول شد و هم تحول ایجاد کرد . ببینید صیاد شیرازی که درجه دار زمان طاغوت است ، چقدر قشنگ توانست خودش را حفظ بکند . و کارش به جایی برسد که نائب امام زمان به تابوتش بوسه بزند . من به بچه ها میگویم : بیایید اینجا ، ما دانشجو ، دانش آموز ، صنعتگر ، هنرمند ، خبرنگار ، فیلمبردار ، عکاس ، پسر ، دختر ، شیعه ، سنی ، مسیحی ، کلیمی و خارجی داریم . کمال کُرسِر فرانسوی را برای بچه ها مثال می زنم . در فرانسه با همسرش آشنا میشود و مسلمان و شیعه میشود و به ایران می آید و به جبهه می رود و شهید می شود . قبر او در قم است . یکی از آن سر دنیا توفیق پیدا میکند و به مملکت ما می آید و شهید می شود و یکی در کشور ما از هدایت خودش ناامید است . من با بچه ها آنجا قرار میگذارم و میگویم که اکثر شهدای ما جوان بودند . و نشان داند که تحول در این سن است . اتفاقی اگر بیفتد در این سن می افتد . در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبری ست . جوانان اگر می خواهد برای شما اتفاقی بیفتد ، در این سن می افتد . فقط باید بزرگ بشوید . ما سی و شش هزار شهید دانش آموز داشتیم که خیلی بزرگ بودند . بزرگی شان به این اندازه بود که وقتی مادرشان می گفتند : پسرم دامادت می کنم ، خندید . پسرم برایت موتور می خرم ، خندید . گفتم : کجا . گفتا : به خون . آن قدر دنیا برایش کوچک شده بود و وعده های الهی برایش بزرگ شده بود که به تمام وعده ها ی دنیایی که پدر و مادر می خواستند به پایش قلاب بیندازند ، می خندید و آخرش هم رفت . به خیلی از جوانان میگویم که اگر می خواهید برایتان اتفاقی بیفتد ، یک سر به شلمچه ، فکه ، طلائیه هویزه دهلاویه بیایید و با خاک ها حرف بزنید . باور کنید تک تک شهدا در آنجا با جوانان حرف می زنند . جوانی میگفت : اینجا برای من اتفاقی افتاد که پای هیچ منبری نیفتاد . در آنجا برایش میگفتند ، ولی در اینجا چشید . آنجا شنیدی اینجا چشیدی . هر کس ذائقه اش را آماده کرده باشد ، به او می چشانند .
در بین شهیدان کسانی هم داریم که یک شب ِ از دور برگردان استفاده کردند مثل قصه ی حر . ما منکر بستر و آمادگی های قبلی نیستیم . ما برای شهادت هوشیاری میخواهیم . امروز هم که جنگ نداریم به تعبیر قرآن ، کل زندگی ما جهاد است . پیامبر در برگشت از جنگ به یارانشان گفتند که این جهادی که شما بودی جهاد اصغر بود . تعجب کردند که ما چقدر سختی کشیده ایم . پس جهاد اکبر چیست ؟ فرمودند : جهاد با نفس . انسانی که بزرگ بشود ، به خواهش های نفسانی خودش زود بله نمیگوید . این یک شاخصه ی آن است . حر با اینکه در سپاه دشمن بود ، خواهش نفسانی اش این بود که وقتی امام حسین (ع) به او گفتند : مادر در عزایت گریه کند این حرف تند امام به حُر بود . خواهش نفسانی حر این بود که تو فرمانده سپاه هستی ، برو جوابش را بده . ولی یک کلمه گفت : مادر من کجا ، مادر حسین کجا . کوچک و بزرگی را فهمید . همین نجاتش داد . مرحوم طیب رضایی در زمان خودمان آدم لوطی مسلکی بود . آدم با مرام که خیلی اهل سجاده نبودند ولی با صفا بودند و کوچکی و بزرگی را می فهمیدند . به او گفتند : بیا در خیابان عربده بکش و بگو خمینی به من پول داده است . می خواستند امام را لکه دار بکند . گفت : من پا توی کفش همه کرده ام ولی پا در کفش امام حسین نکرده ام ، پا در کفش پیامبر نکرده ام . او را زدند و زندانی کردند و کشتند ولی قبول نکرد و یک شب ِبزرگ شد . بخاطر فتوت و جوانمردی وجودش بود . خصلت ها مال قبل بود و هوشیاری هم برای یک لحظه بود . از این نمونه در شهدا زیاد است . شهدا امامزدگان زمان ما هستند . قبل از شهادت امامزاده نبودند ، بعد از شهادت امام زاده شدند . خیلی ها هم اهل نماز شب نبودند ولی آن لوطی گری و هوشیاری در آنها بود . یک عده در این هشت سال استفاده کردند و به شهادت رسیدند و یک عده هم استفاده کردند و بار دنیایی خودشان را بستند . عده ای بودند که به خوزستان میآمدند و تجارت می کردند و پول پارو می کردند و بعضی ها هم بودند که به خانواده شان می گفتند که اگر پولتان تمام شده است جهیزیه ها را یک یکی بفروش . انسان خوب است بزرگ بشود و کوچکی و بزرگی در دنیا را بفهمد . شما که جلوی رئیس خم و راست می شوی ، می فهمی که اندازه اش چقدر است ؟ تو چقدر هستی و او چقدر است ؟ قصه ی شهیدان ما ظاهرا کوچک بود . شهید حسن باقری قفل حمله بیت المقدس را باز کرد . او اسطوره ی دفاع مقدس بود . آقای خامنه ای تعریف می کردند که قبل از عملیات بیت المقدس فرماندهان ارتش و سپاه جمع شدند . فرماندهان ارتش دانشگاه نظامی دیده و خارج رفته ، کار را روی نقشه توضیح دادند . نوبت بچه هی سپاه شد . من دیدم یک جوان لاغر اندام و کوچک بلند شد . در دلم گفتم : بچه های سپاه از این بزرگتر نداشتند که در مقابل باسابقه های ارتش بیاورند و توضیح بدهد . دیدم آنها روی نقشه توضیح می دادند ولی او مثل اینکه تمام نقشه را مثل کف دستش بلد است . چنان توضیح داد که همه با عظمت از او یاد کردند . دلم طاقت نیاوردم و حرفش که تمام شد پیشانی او را بوسیدم . تازه فهمیدم او کیست . این آدم ظاهرا خیلی کوچک است ولی آنقدر بزرگ شد که بزرگان دنیا در مقابل او کُرنش میکنند . حضرت علی (ع) می فرماید : میخواهید بزرگ بشوید ، همت تان را بزرگ کنید . همت شهدا این بود و حتی به بهشت راضی نبودند . فقط می گفتند : رضای خدا . به قول شهید آوین : آنها ماندند و ما رفتیم . انشاءالله ما هم با آنها بمانیم .
سوال – دختری هستم بیست و سه سال هستم . مدتی است با پسری صیغه محرمیت خوانده ام . او اهل نماز نیست و مشروب هم میخورد ولی من خیلی او را دوست دارم و نمیتوانم از او دل بکنم . آیا می شود او را تغییر داد و با او ازدواج کنم ؟
پاسخ - خیلی ها در شرایط بدتر از این آقا بودند و تغییر کردند . لذا این خواهر به علاقه ی پاکی که به او دارد خدا را قسم بدهد . نیت پاک برای قسم دادن خوب است و معلوم است ایشان برای رابطه شان دنبال گناه نبوده است . همینکه نیت ایشان این بوده که رابطه ی بدون محرمیت برقرار نکند ، این نیت قشنگی است . حالا به مبحث فقهی صیغه کاری نداریم . ما وقتی به فردی علاقمند می شویم و علاقه مان هم زیاد میشود ، می ترسیم که او را از دست بدهیم و از او بهتر پیدا نکنیم . درست است که شما خواهرمحترم به ایشان علاقمند شده اید ولی از کجا معلوم فردی بهتر از این نصیب شما نباشد ؟ شما تا آنجایی که اعتقاداتت پاره نشود بکش و با ایشان همراهی بکن ، جلو برو و سعی کن که در او هم تاثیر بگذاری ، ولی اگر به مسیری رسیدی که او می خواهد به بی اعتقادی خودش و شما می خواهی به اعتقاد خودت باشی ، او را رها کن . بخاطر علاقه پا روی اعتقادات خودت نگذار . عزیزی گفتند که نمیشود خدا مقدرات ما را آن جوری که ما میخواهیم مقدر کند ؟ بگو خدایا من پسری با این ویژگی ها می خواهم ولی متدین باشد .
سوال – جوان پاک و خوب کجا پیدا می شود ؟ حتی کسی هم که نماز هم می خواند صداقت ندارد .
پاسخ - جوان پاک و خوب در زیر آسمان خدا ، در همه ی مساجد ، در همه ی دانشگاهها و در همه ی خانه ها پیدا میشود . بستگی دارد که من خوبی را به ظاهر می دانم یا به باطن . خوبی را چه میدانم . هرکسی صداقت خودش را داشته باشد ، ارتباط خودش را با خدا داشته باشد و لازم نیست امامزداده باشد . انسان است و جوان و جایز الخطا . ببینیم جوانی که اشتباه کرده ، در اصول خطا کرده یا در فروع ؟ در جاده ی اصلی خطا رفته یا در حواشی خطا رفته ؟ اگر در جاده اصلی خطا نکرده انسانیت و دیانت خودش را حفظ کرده ولی ظاهرش خیلی خوب نبوده ولی مسجدی نبوده این اشکالی ندارد . اولین مرحله این است که نکات قابل تایید او را تایید بکند . پیامبر در جامعه عرب اول تاییدی رفتند ، اول تخریبی نرفتند . وفای به عهد و پیمان آنها را تایید کردند . نکته ی قشنگ این پسر این است که دست رد به این رابطه حلال نزده است . بعضی ها میگویند : صیغه ی محرمیت را ولش کن ، این حرفها چیست ؟ می خواهیم با هم دوست باشیم . این نقطه قابل تایید ایشان است . مرحله دوم پیامبر دنبال نقاط قابل تغییر رفتند . تعصب جاهلی این ها را تبدیل به تعصب دینی کردند . قطعا این آقا پسر نقطه قابل تغییر هم دارد . مرحله سوم دنبال نقطه تخریب باشید . آسیب های مشروب خوردن را به او نشان بدهید . در مورد نماز بگو : چرا به روح خودت غذا نمیدهی . با هم نماز بخوانید . اگر همه ی کارها را کرد و همراهی کرد و پسر تغییر نکرد ، او را رها کند و به خدا بگوید : من بین عشق دنیایی و عشق آخرتی تو را انتخاب کردم . با این امتحان می شود آدم های خوب را پیداکرد . خدا میگوید : اگر کسی عاشق من است در نیمه شب با من صحبت کند .
سوال – من و همسرم سر انتخاب لباس عروس مشکل داریم و خانواده ی آنها می گویند که من آدم خشکی هستم و آنها به حجاب اهمیت نمیدهند . راهنمایی بفرمایید.
پاسخ- دین ما یک سبک زندگی است . دین ما گزاره های اخلاقی نیست . دین ما یک پازل است . همه ی بخش های زندگی ما باید دینی باشد . معماری ما هم باید دینی باشد . ارتباط ، معاشرت و تفریح مان باید دینی باشد . سبک زندگی است . در دین ما میگوید که خانه باید حریم داشته باشد ، زن در خانه راحت باشد . با بهترین لباس و آرایش در خانه بچرخد . مدرسه ی محیط آموزشی دخترها باید راحت باشد . دختر نباید از صبح تا شب این چادرسرش باشد . محیط درس خواندن ، محیط کار و محیط تفریحی باید راحت باشد . وقتی خانم خودش را نشان داد و راحت بود ، حال که بیست دقیقه می خواهد در خیابان باشد ، حتما چادر سرش می کند . ولی خانم در همه جا باید چادر سرش باشد سختش است . من به این آقای داماد میگویم که اگر مجلس کاملا زنانه است ، چرا این عروس راحت نباشد ؟ زن هم برای زن باید یک حد شرعی را رعایت بکند ولی اگر مجلس کاملا زنانه است اشکالی ندارد که کمی از بدنش هم معلوم باشد و راحت باشد . شما مجلس را دینی برقرار کند . عروس می تواند در بیرون پوشیده باشد . حضرت زهرا (س) را روی اسب بردند ، پس پوشیده بوده اند . پس بگذارید مجلس شاد باشد ولی حدود شرعی را رعایت کنید . اگر مجالس ما دینی باشد و خانه های مان دینی ساخته بشود و مراکز تفریحی ، اداری و تجاری همه دینی اداره بشود دیگر لازم نیست که خانم ها در 24 ساعت ، پانزده ساعت حجاب داشته باشند . یکی دو ساعت که در بیرون رفت و آمد داشته باشند ، حجاب راعایت می کنند .