89-06-30-حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری
سوال – باز هم درباره ی تبدیل بندگی به زندگی توضیح بفرمایید .
پاسخ - دوازده گامی که قبلا در باره ی آن صحبت کردیم ، ضمن اینکه روشن و نورانی است و از آیات و روایت گرفته شده است ، خیلی ساده نیست . نه ساده ، نه مقطعی و نه سطحی است . یعنی وقتی می گویم من در هرمسئله باید آگاهی و حکمت پیدا بکنم ، این یک لایه است و بعد لایه بعدی و گفتیم که هر کس فهمش بیشتر سهمش بیشتر ، خسارت او کمتر است . در قدم دوم اگر سراغ اهل ذکر رفتی و یک امام و یک کارشناس را پیدا کردی ، فکر نکنی که مسئله حل شد ، بلکه هر چه جلوتر می روی سوالات تو باید جدی تر ، عمیق تر و ریزتر بشود . یعنی یک روز نقشه ی کلی را می پرسیدم ، حالا میلی متری سوال کنم . اگر در قدم سوم می گویم پذیرش داشته باشم ، یک روز می گویم چشم و یک روز با دل و جان میگویم چشم و یک روز می گویم آخ جان که حکم خدا رسید و این خودش مراحل دارد . و در قدم چهارم که بحث تعقل و تفکر است یکی از محورهای تعقل و تفکر هیمن سوالاتی است که عزیزان در این برنامه از مشکلات شان کرده اند .
سوال – من بیست و چهار ساله هستم . شما می گویید : جوانها خودتان را کنترل کنید و اگر نمی توانید ازدواج کنید. این یعنی چه ؟ یعنی هر کس فشار روی او زیاد است ، بدون عشق و پول ازدواج کند . از شما خواهش می کنم از ما توقع یوسف شدن نداشته باشید .
پاسخ - شما مطلب را اشتباه گرفتید . قرار شد که تا مشکلات را دیدیم اول شراغ عوامل بیرونی نرویم . قطعا مشکل شما یک عوامل بیرونی دارد . اول سراغ عوامل درونی خودم بروم . من در ورود این مشکل چه عاملی دارم ؟ من در بروز این مشکل یکسری عوامل ذاتی و بیرونی دارم . در ضمن قرار نیست که در ازدواج اول عشق ایجاد بشود ، آنچه که قبل از ازدواج لازم است شناخت است . و جعلنا بینکم مودة و رحمه : خدا میگوید : عشق را بعهده من بگذارید . آن مودت ، عشق و محبت را با خواندن خطبه عقد ایجاد میکنم . یکی از اعجازهای الهی همین است که اوعشق را قرار می دهد . البته اشکال ندارد که این عشق قبل از ازدواج شروع بشود . خیلی ها قبل از خواندن خطبه ی عقد احساسی به طرف ندارند ولی بعد از خواند خطبه احساس می کنند که همسرشان پاره ای از وجودشان است . این اعجاز الهی است . من باید شناخت برای کفویت این خانم با خودم را بدست بیاورم . چیزی که ابتدا لازم دارم ، شناخت است که این به من میخورد یا خیر ؟ خدا می گوید : بعد از خطبه ی عقد من دلهایتان را بهم پیوند می زنم . پیوند با دل است . معلوم است که اشکال را از خودم نمی بینم . یعنی باور من نسبت به خدا هنوز اشکال دارد . یکی اینکه جوان عزیز پیوند دهنده دلها خداست . دوم اینکه منبع اقتصادی هم خداست . من جوانانی را سراغ دارم که مثل این جوان امکانات ازدواج نداشتند ولی به حرف دین گوش دادند و ازدواج کردند و الان بعد از چند سال خانه و ماشین و زندگی دارند . خودشان هم نمی دانند از کجا آمده است . و یرزق من حیث لا یحتسب یعنی تو نمی توانی محاسبه کنی ، این از ریشه های باطنی مشکل است . من هنوز باورم را نسبت به او که میگوید جلو برو درست نکرده ام . لا یکلف اله نفسا الا وسعها . ما از شما انتظار یوسف بودن نداریم . شما به اندازه ظرفیت خودت باش . خدا تو را در شرایط یوسف قرار نداده است ، اگر قرار بود که در شرایط یوسف باشی به تو رسالت پیامبری می داد . به اندازه ی یک جوان مسلمان ، ایرانی ، اهل شیعه و دوستدار اهل بیت باشید . من ریشه ی درونی مشکل خودم را هنوز باور نکرده ام . حدود 65 آیه پیدا کردم که هرچه بر سر ما می آید ، از ناحیه خودمان است . چرا دنبال عامل بیرونی می گردید ؟ جز خدا و ائمه همه متهم هستند البته یک جورهایی هم خدا متهم است چون می خواهد ما را تربیت کند و تکلیف گذاشته و باید امتحان بگیرد . باید سخت بگیرد و تربیت کند . یکی از مشکلات ما تربیت خداست . اگر قرار بود ما را خلق کند و مثل خداهای امروزی بازنشسته بشود و ما را هم تنبیه نکند ، دیگر خدا نبود . البته ممکن است پدر، مادر ، برادر ، خواهر و من طلبه هم مقصر باشم ولی ریشه مشکلات را در خودم ببینم . پسر آقای شاه آبادی استاد امام در جبهه به شهادت رسیدند . در زمان طاغوت از محلی رد می شدند و دیدند که بچه ها قمار بازی میکنند . ایستاد و به دنبال بچه ها رفت و بچه ها هم از حاج آقا ترسیدند و فرار کردند . او به دو تا از بچه ها رسید و آنها را بغل کرد و از آنها معذرت خواهی کرد . اگر من آخوند خوبی برای بچه های محل خودم بودم ، الان شما قماربازی نمیکردید . من و امثال من هم مقصر هستیم زیرا راه جلوی پای آنها نگذاشتیم و خوب جواب آنها را ندادیم . خیلی ها به این جوان کمک نکردند ولی من باید ریشه را در باطن خودم که همان باورهای من است جستجو کنم . الان این دوست ما باورش اشکال دارد. چرا شما نباید یوسف بشوی ؟ چرا آنها الگوی ما هستند؟ برای اینکه ما هم مثل آنها بشویم . چرا تو نمی توانی یوسف بشوی ؟ جوانی به من گفت : یوسف یک زلیخا جلوی او سبز شد ولی ما روزی صد تا زلیخا جلوی مان سبز میشود . گفتم : آفرین برشما جوانان . بخاطر همین می گویند که پاکان زمان امام زمان (ع) از پاکان زمان قدیم ، مقام شان بالاتر است . پس یا باید قصه ازدواجت را حل کنی یا باید طبق دستور خدا عفیف بمانی . مسائل مالی هم دست خداست و دیگر اینکه تو میتوانی یوسف بشوی . در زمان پیامبر یک خانمی به آقایی که در خانه اش آمده بود چشم داشت ، داشت و او در توالت ، نجاست را به خودش مالید و بعد به خانم گفت : من حاضرم و خانم گفت : حالا دیگر تو را نمی خواهم . مگر شهدای ما این طوری نشدند . این ها عوامل باطنی است . حالا عوامل ظاهری هم دارم . شما در ارتباطات تان چقدر اشتباه میکنید ؟ بعضی ها می گویند : بخت دختر بسته شده است ولی من میگویم که این خانم با اخلاق بد ، بخت خودش را بسته است . من به پسرها و دخترها میگویم که به مادرتان نشان بدهید که عرضه ی چرخاندن یک زندگی را دارید . زندگی که بازیچه نیست . این ها عوامل ظاهری است . پس تو عوامل ظاهری را در خودت پیدا بکن . در یک میهمان که می روی ، بلند شوید که بدانند شما اهل کار هستید . هنر فکر و کارتان را نشان بدهید . اگر طرف فردی را بخواهد تو را انتخاب میکند زیرا میگوید : این اهل کار است . بوده اند پدرهایی که به من میگویند : میشود به این خانواده بگویید که سراغ دختر من بیاید چون جوان باعرضه ای دارد . این هم عوامل ظاهری است . ما باید اهل تفکر باشیم . نگاه سطحی به درد نمی خورد .
سوال - چطور می توانیم باور و نگاه مان را نسبت به خدا عمیق کنیم ؟
پاسخ - یکی از چیزهایی که باعث میشود باور ما نسبت به خدا عمیق بشود ، تلقین است . الان در زندگی ما تلقین خدا بیشتر است یا غیر خدا ؟ در بعضی از قرآن ها کلمه الله را با یک رنگ دیگر نوشته اند ، ببینید چقدر تلقین خدا کرده است تا من یادم نرود . من باید تلقین خدا را در زندگی بیشتر کنم . ما هم خدا را داریم و هم نداریم مثل باورهای گمشده که هم داریم و هم نداریم . یعنی نگاه مان به خدا یک نگاه موقتی است . یک نگاه سطحی است . بهترین تلقین خود کلمات اهل بیت است . مثلا دعای جوشن کبیر فقط برای شبهای قدر نیست . چون صفات زیبایی در مورد خدا می گوید . بیشتر بزرگان دین دعای مجیر را هر شب می خواندند یا دعای جوشن کبیر را تکه تکه میخواندند یا دعای مناجات مسجد کوفه امیر المومنین را می خواندند چون گم نشود و یکی از اهرم های شیطان این است که این را برای گم کند یا کم رنگ کند . چیزهای دیگری را بزرگ کند . وقتی من در زندگی کوچک و بزرگ جایش عوض بشود ، زندگی ام خراب میشود . در ارتباط با دنیا این مثال را می زنم . ما در وجودمان دو تا جا داریم و دو تا متاع جلوی مان داریم . یک جا دست است و یک جا دل . یکی هم خداست و یکی هم دنیا . این ها را جابجا کنیم ، سعادت و شقاوت جابجا میشود . جای خدا در دل است ، جای دنیا در دست است ، بعضی ها این دو تا را عوض کرده اند . دنیا را به دل برده اند و خدا را هم دستشان گرفته اند . با خدا کاسبی میکند ولی دنیا در دلش است . ما باید خدا را در زندگی بدانیم و بعد تلقین کنیم و سپس تمرین کنیم . حضرت زهرا (س) هنگام غذا خوردن دوازده نکته را فرمودند که چهارتا واجب و چهارتا مستحب و چهار تا ادب است . اولین نکته ادب این است که بدانیم رزق ما از خداست . با اینکه می دانیم ولی باز هم بگوییم . دوم وقتی خدا رزق ما را داد ، بهانه نگیریم و اعلام رضایت بکنیم . بعضی ها وقتی غذا پُرمَلات باشد ، میگویند : الحمدلله . وقتی نان پنیر می خورد این الحمدلله با آن یکی فرق می کند . راضی باشد . روایتی در اصول کافی داریم : فردی محضر امام سجاد (ع) آمد و گفت که من با دو تا آیه قرآن مشکل دارم . یکی ادعونی استجب لکم و دومی آیه ای که خدا می فرماید : اگر شما انفاق کنید من جایش را پُر می کنم . من دعا کردم برآورده نشد و انفاق کردم و جایش پر نشد . امام فرمودند : خدا در وعده اش تخلف نمی کند ، ببین تو چکار کردی ؟ این یک مشکل باطنی و یک مشکل ظاهری دارد . مشکل ظاهری آن این است که آداب دعا را رعایت نکرده ای . اول هر دعا باید حمد و ثنای خدا را بکنی ، بعد اعتراف به گناهانت بکنی ، خدا را بر بزرگی یاد بکنی و در آخر درود بر محمد و آل محمد بفرستی ، تازه شروع به دعا کردن بکنی . امام سجاد (ع) این را به من یاد داده است . و راجع به انفاق امام میفرماید : تو از راه حلال بدست بیاور و در راه حلال هم خرج کن ، به راه حلال هم انفاق بکن و بعد جای آن پر میشود ، پس یکی از این ها خلل دارد . این ها را رعایت نمی کنیم . پس تمرین ، تلقین و معرفت خودم را بیشتر کنم و خدا را پررنگ کنیم و غفلت را از بین ببرم . خدا به مادر موسی می گوید : بچه ات را در صندوقچه بگذار و در آب بفرست . خدا باید این قدر در دل این مادر بزرگ باشد و توکل به او داشته باشد تا این کار را بکند و وقتی به اوج توکل رسید ، این کار را کرد و موسی را به او برگرداند . اعتماد ما به خدا کم است و گاهی می خواهیم او را امتحان کنیم . این خیلی بد است . حالا من سراغ شهید سید کریم خوش قلب طوسی از شهدای جنگ میروم . در عملیات کربلای پنج معبری بود و هرکس به آنجا می رفت برنمی گشت . او گفت : من می روم . گفتند : برنمیگردی . گفت : ناراحتی من این است که اطلاعات به دست شما نرسد . یک طناب چند هزار متری به پای او بستند و گفت : اگر من شهید یا زخمی شدم و طناب حرکت نکرد ، من اطلاعات را به شما می رسانم و طناب را بکشید . وقتی در معبر راه میرفت ، مثل اینکه میخواهد عروسی و میهمانی برود و میگفت : من خودم را دست او سپردم . چرا ما از این اعتمادها نداریم ؟ حضرت امیر به فرزندش می گوید : سرت را به خدا بسپار او نگهدارنده ی خوبی است .
سوال – مگر کسی که آرایش میکند و بد حجاب است یعنی او دیگر انسان نیست؟ و باید هر برخورد نامناسبی با او داشت ؟ من حجابم مشکل دارد ولی سعی می کنم اعمالم در چارچوب اطاعت خدا باشد ولی خانواده ام من را آدم به حساب نمی آورند من هم کم کم رفتارهای خوبم را ترک می کنم چون فکر می کنم خدا هم دیگر من را آدم به حساب نمی آورد .
پاسخ - من یک مطلب به خانواده ایشان عرض می کنم . من رفتار پیامبر با جامعه جاهلیت و شیوه تاییدی پیامبر را گفتم . دختر شما خوب و متدین است ولی گوشه ای از کارش درست نیست . شما اگر میخواهید کار تربیتی بکنید اول نقاط مثبت کارهای او را پیدا و تایید کنید . دینداری او را تایید بکنید . نکات مثبت او را تایید بکنید . در مرحله ی بعدی نقاط پنجاه پنجاه را پیدا کنید و تبدیل کنید و بعد نقاط گناه را تخریب بکنید . و از این دختر خوبم یک سوال می کنم . آیا شما قبول دارید که دین یک سبک زندگی است ؟ یک پازل و یک نظام است . مثل یک سیستم ماشین است که بگویید : من فرمان آنرا نمی خواهم ولی بقیه اش را می خواهم . آیا میشود ؟ آیا میشود در مدرسه بگویید که فلان کلاس را من نمی خواهم ؟ قرآن می گوید : دین سبک زندگی است و نمی شود نومن ببعض و یکفر ببعض باشد . پیامبر که اولین شخصیت عالم اسلام بود آمن رسول بما انزل ... به همه ی اجزای این پازل مومن بود . در سوره بقره می گوید : هر چه پیامبران قبل گفته اند را باید قبول کنند . ما آمده ایم به سه تاسوال جواب بدهیم . با دین میشود زندگی کرد ؟ با دین 1400 سال قبل و با تکنولوژی های جدید میتوان زندگی کرد ؟ بله میشود زیرا دین از طرف خداست برای پاسخگویی به نیازهای ما که برای خدا زمان مطرح نیست . مادر برای یک سفره ده نفره به اقتضای هر نفر غذا می پزد و نیازشان را تامین میکند . خدا هم بعنوان خالق من و شما برای همه ی ما در سفره ی دین غذا آماده کرده است . هیچ کس هم از او آگاه تر به نیاز ما نیست . هیچ کس هم از او به ما مهربان تر نیست . هیچ کس هم از او آزاد تر نیست . خودش بی نیاز است و نیاز ما را هم میداند . پس با دینی که در قالب اسلام هست میشود زندگی کرد . سوال دوم این است که آیا می توان زندگی کرد ؟ بابی سانز مبارز ایرلندی 56 روز اعتصاب غذا کرد . پس میشود 56 روز غذا نخورد . امام خمینی بخاطر این عمل قشنگ او برای مبارزه با دشمن ، برای مادرش پیام تسلیت فرستاد . اما من نمی توانم بیشتر از سه روز غذا نخورم چون تمرین نکرده ا م و نمی توانم . بله می توان با دین زندگی کرد زیرا دین یک عنصری به نام امامت و ولایت دارد که دین را به روز می کند . دین 1400 سال پیش توسط امیر المومنین به روز شد . توسط امام حسن به روز شد و ...و امروز دین توسط فقاهت و اجتهاد و ولایت به روز میشود . سوال سوم این است آیا من برای رسیدن به سعادت باید به سبک دین عمل کنم ؟ بله . هیچ راه دیگری ندارد . آیا میشود سعات را برون دینی معنا کنیم ؟ بله سعادت آرامش ، موفقیت و جاودانگی است . هیچ کس نمی تواند برای کسب این سه تا فرمولی بدهد جزء دین . حالا از این خواهر می پرسم که اگر پازلی را گذاشتند و گفتند هم بزرگترین قطعه اش لازم است و هم کوچکترین قطعه اش چه دلیلی داری که بگویی من یک قطعه اش را قبول نمی کنم . با خودت لجبازی داری ؟ به قول استاد مطهری اگر حجاب را رعایت نکنی سه لطمه به خودت می زنی . یکی اینکه خودت را در معرض خطر قرار دادی ، خودت را حفظ نکردی و آلوده شدی ، دیگران را هم آلوده کردی لذا ما می گوییم : حجاب مهربانی به خود و دیگران است. دوم اینکه تو که حجاب را کنار گذاشتی ، روابط مردها را نسبت به خودت بهم ریختی . کسی که با آرایش بیرون بیاید توجه ها را به سمت خودش جلب میکند . ولی اگر حجاب داشتی روابط مردها را کنترل کردی و این برای شما خیلی آرام بخش تر است . حجاب یک محدودیت انتخابی است برای مصونیت . حجاب مدیریت مردان است نسبت به خود . خانمی که حجابش کامل است ، کسی خیلی به او نگاه نمی کند . پس باز فکر کنید . من منظوری ندارم که در لیوان مشروب آب بخورم . لیوان پیدا نکردم لیوان را شستم و آب در آن خوردم ولی این موضع تهمت است و اسلام می گوید که از مواضع تهمت بیرون بروید . وقتی شما با ویترینی بیرون می آیی که جوان اولین احتمالش این است ، چطور می خواهی فرار کنی ؟ دین ما میگوید : شما سراغ مشکل نروید ولی اگر مشکل آمد آنرا مدیریت کنید . وقتی مشکل آمد حواس هایتان پرت نشود . مشکل را مدیریت دینی بکنید . مشکل را از دین سوال کنید .
سوال – خسته ام و قصد دارم که اگر در کنکور قبول نشوم خودکشی کنم ولی می ترسم . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ - کسانی که میگویند ما میخواهیم خودکشی کنیم این کار را نمی کنند زیرا اگر بخواهند خودکشی کنند ، نمیگویند . پس معلوم است ایشان یک ترسی دارند و خوب است . اعتقاد هم دارد که خودکشی کار بدی است. و آمادگی رفتن به آن عالم را این جوری ندارد زیرا می ترسد . جوان خودت را با کوچکترین موجود عالم مقایسه کن و ببین آنها خسته نمی شوند ولی چرا تو خسته می شوی ؟ برو زندگی مورچه را نگاه کن که توانش از تو بیشتر است که ده بار می رود تا پوسته گندم را با خودش بالا ببرد ؟ در روایات داریم که اگر بچه زمین خورد نگویید : آخ تازه بگویید ببینم که زمین را سوراخ نکردی ؟ به پایش نگاه نکنید ، بگذارید زمین بخورد . پس مقایسه کنند و علامت بزرگ شدن را باور کنند . بعد موفقیت فقط در کنکور نیست . اگر آنجا نشد ، جای دیگری بروید . موفقیت را منحصر نکنید . شاید خوب درس نخواندید . شاید علل زیاد دیگری دارد . من یقین دارم که شما خود کشی نمی کنید .