برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مقام و جایگاه خانواده در قرآن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتی
تاریخ پخش: 11-04-96
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
من اول یک مسأله بگویم با اینکه مسأله گو نیستم، بخاطر گرمی هوا در مصرف آب و برق صرفهجویی کنیم و به همدیگر رحم کنیم. یک اتاق را خنک کنم و در یک اتاق زندگی کنیم و همه کولرها روشن نباشد. عزیزانی که در گرمای 52 درجه و 49 درجه هستند، انسان هستند و مسلمان هستند. هموطن ما هستند، اگر کسی بی خیال آب و گاز و برق مصرف کند، حتی در مسجدها آن قسمتی که نماز میخوانند خنک کنند. سعی کنیم یک لامپ را خاموش کنیم. اگر در هر خانه یک لامپ را خاموش کنیم آنوقت عزیزان در بی برقی نمیمانند.
مسألهای که امروز در مورد آن میخواهم صحبت کنم در مورد خانواده است. مقام دختر و مقام زن و مقام و جایگاه خانواده در قرآن. اسلام به زن خیلی احترام قائل شد. قرآن میفرماید: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» همین که میآمدند میگفتند: خانمت دختر زاییده است، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ» (نحل/58) از غصه صورتش سیاهش میشد. بعد میگفت: چه کنم؟ چه خاکی بر سرم کنم؟ «أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» (نحل/59) با اهانت این ننگ دختر داشتن را نگه دارم. یا او را زنده زیر خاک کنم؟ «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» همه اینطور بودند، نمیگوید: «بعضهم» همه یکسان بودند. «أحدهم» یعنی همه یکسان هستند. بنابراین مسأله مقامی که اسلام به زن داد، خدا به مرد کوثر نگفت، به زن گفت: کوثر! کوثر یعنی خیر زیاد که مراد حضرت زهرا(س) است. بنابراین مسأله زن و مرد یکسان است. اینطور نیست که مرد بر زن فضیلت داشته باشد. قرآن میفرماید: «مِنْ نَفْسٍ واحِدَة» (نساء/1) یعنی از یک جوهر هستید. حقیقت هردو یکی است.
مسألهای که مطرح میشود، زن سالاری غلط است. مرد سالاری هم غلط است. اسلام نه زن سالار و نه مرد سالار است، حق سالار است. اینکه میگوید: من به تو گفتم، کسی نگوید: من! اگر حرف حق است انجام بدهد. حالا چه شوهر به زن و چه زن به شوهر بگوید. یعنی ملاک باید حق گرا باشد. در سوره احزاب یک آیه هست میگوید: زن و مرد در رسیدن به همه کمالات یکسان هستند. ظرفیت برای هردو یکسان است. «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً» (احزاب/35) ده تا کمال میآورد و میگوید: در تمام این کمالات زن و مرد یکسان هستند.
یک جمله هست که حضرت امیر فرمود: «نَوَاقِصُ الْعُقُولِ» (نهجالبلاغه/خطبه80) زن ناقص العقل است. معنای ای چیست؟ ناقص را باید با توجه به آیات دیگر معنا کرد. مثلاً میگوییم: شصت کوچک است، این کوتاه بودن انگشت شصت کمال است. اگر انگشت شصت هم مثل بقیه انگشتها بلند بود، بسیاری از کارها تعطیل میشد. شما با این چهار انگشت نمیتوانی آمپول بزنی. بیل نمیتوانی دست بگیری، قلم نمیتوانی دست بگیری. دکمه یقهات را نمیتوانی ببندی. خدا در قرآن فرمود: من تو را ناقص خلق نکردم. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) یعنی هرچیزی را که آفریده احسن است. تمام چیزها نمره بیست است. حتی زهر مار نمرهاش نوزده نیست و بیست است! اینکه زهر مار در بدن من مرا میکشد جایش عوض شده است. و الا زهر مار در بدن مار نمرهاش بیست است. مثل آب دهان که در دهان هرکسی نمرهاش بیست است، اگر کسی تف انداخت به کسی اینجا بد است. ابرو در جای خودش نمرهاش بیست است. گوش در جای خودش نمرهاش بیست است. یک کسی باشد بگوید: انسان چطور آفریده میشد بهتر بود. یکوقت این کار را کردند. گفتند اگر میخواستیم انسان را طور دیگری خلق کنیم، خیلی پاسخ دادند. یکی گفت: به نظر من اگر شکم ما دکمه داشت، دکمه را میزدیم و غذا را میدادیم و دوباره در بسته میشد. میدانید چقدر مزایا در دیدن غذا، چشیدن غذا، بلعیدن غذا، جویدن غذا، آب دهان هست. اشک چشم شور است. همین اشک شور از ده ماده ترکیب شده است. هر چیزی را باید در جای خودش دید.
گوش ما چقدر چین و چروک دارد. اگر این چین و چروکها نبود و گوش ما مثل پیشانی صاف بود، صدا را میفهمیدیم اما متوجه نمیشدیم از کدام طرف است. جهت صدا را تشخیص نمیدادیم. بنابراین اگر عقل زن ناقص است یعنی تفاوت دارد. نقص به معنی تفاوت است.
زن و مرد در پاداش مشترک هستند، اینطور نیست که اگر مرد کار خیر انجام بدهد، ثوابش بیشتر از زن باشد. هردو حق ارث دارند. هردو حق انتخاب همسر دارند. اگر دختر بله نگوید، عقد باطل است ولو همه بزرگترها راضی باشند. باید دختر راضی باشد! هردو حق مالکیت دارند. زن میتواند مالک باشد. حد و حساب هم ندارد تا چند میلیون، مرد هم همینطور است. تهمت به هردو حرام است. «يَرْمُونَ الْمُحْصَنات» (نور/4) اینطور نیست که بشود به زن تهمت زد یا مرد یا دختر. غیبت هردو حرام است. اگر کسی به زن یا مرد تهمت بزند هشتاد ضربه شلاق باید بخورد. اگر کسی نسبت زنا داد، گفت فلان زن فاحشه است یا فلان مرد اهل زنا است، یا باید چهار شاهد بیاورد، ولو سه تا شاهد عادل، هرکدام هشتاد ضربه شلاق میخورند. یعنی اسلام 240 ضربه شلاق به آدم عادل میزند که چرا به یک نفر تهمت زدی. آبروی مردم محترم است. همینطور نگویید: بردند، خوردند، با سند حرف بزنید. بگویید: فلانی برد یا خورد! روی موج حرکت نکنیم.
هردو برای همدیگر لباس هستند. «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) هردو حق امر به معروف و نهی از منکر دارند. در اسلام یک دختر نه ساله میتواند به بالاترین مقامها که مثلاً وزیر است، مدیر کل است، استاندار است، رئیس جمهور است، یک دختر نه ساله اگر منکری دید، میتواند بگوید: کار شما خلاف است. حق تذکر دارد. دختر نه ساله به تکلیف رسیده است. اگر کسی به تکلیف رسید حق امر به معروف و نهی از منکر دارد ولو نسبت به هرکسی.
در قرآن هم به ما گفتند: کوچکترها به بزرگترها نصیحت کنند. هم بزرگترها به کوچکترها نصیحت کنند. چهار تا «یا بُنی» داریم و چهار تا «یا أبت». پدر به بچه بگوید: پسرم، «یا أبت» بچه به پدرش بگوید: بابا جان! یعنیحق دو طرفه است. قرآن میگوید: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِ» (عصر/3) «اوصوا» یعنی تو وصیت کن. «تواصَوا» یعنی هردو همدیگر را نصیحت کنید. اینها ملاکهای قرآنی است. خدمت هر دو در خانه عبادت است. منتهی خدمت زن عبادتش بیشتر است. مرد اگر در خانه کار کند یا برای خانواده کار کند، «الْكَادُّ عَلَي عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (كافي، ج 5، ص 88) حدیث داریم مردی که برای زن و بچه زحمت میکشد، مثل مجاهد است. اما زن اگر در خانه کار کند، «کال» نیست. «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ» (من لايحضرهالفقيه، ج 4، ص 416) یعنی زن اگر کار کند جهاد است، ولی مرد اگر کار کند مثل مجاهد است. فرق میکند که بگویند: این شکر است یا بگویند: مثل شکر است. زن اگر در خانه کار کند جهاد است. اما مردی که کار میکند جهاد نیست، «کالمُجاهد» است.
توجه به اصالت خانوادگی؛ در ازدواج باید توجه داشت این خانواده چه خانوادهای است. چون اگر کسی دختر زیبا یا پسر زیبایی را ببیند، ولی خانوادهاش اصیل نباشند، مثل گل زیبایی است که ریشهاش در پِهن است. هر مردی باید بپذیرد که تأمین رفاه خانوادهاش را بر عهده داشته باشد. بعضیها میخواهند سیر و سلوک طی کنند، دنبال یک عارف میروند و استادی میبینند. من منکر این راهها نیستم. اما راه معمولی که خدا گذاشته است، گفته: همین کمک به خانم شما را به درجات بالا میرساند. برای هیچ پیغمبری مثل موسی اینقدر تعبیرات عرفانی نیامده است. «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» (طه/13) خدا گفت: «أنا» من تو را انتخاب کردم. خدا به کسی بگوید: تو نماینده من هستی، منتخب من هستی. «وَ نادَيْناه» (مریم/52) یعنی هردو در گوشی گفتیم. «وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» (مریم/52) نجوا کردیم، یعنی در گوشی حرف زدیم. «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» (طه/41) تعبیرات بالای عرفانی به کار برده است. موسی کجا به اینها رسید؟ به خانمش گفت: شما حامله هستی، بیابان سرد است. اینجا بمانید، من از دور آتشی میبینم، بروم آتش بیاورم شما سرما نخوری. یعنی کمک به همسر! خداوند بالاترین تعبیرات را زمانی به موسی گفت که زنداری کند.
ما گاهی فکر میکنیم عبادت چیز دیگر است. یک گروهی مکه رفتند، برگشتند خدمت امام گفتند: امسال در کاروان ما یک آدم بود بسیار اهل عبادت و زهد و تقوا بود. حضرت فرمود: کارهایش را چه کسی میکرد؟ گفت: ما! ما افتخار داشتیم و نوکرش بودیم. امام فرمود: این کارهای شما ثوابش از عبادت او بیشتر است.
در زندگی حضرت امام نقل شد که ایشان با جمعی مشهد آمدند، ایشان زیارت که میکرد زود میرفت برای اینکه برای همسفرانش غذا و چای آماده کند. آیت الله مشکینی میگفت: ما چند طلبه در یک حجره بودیم، من تصمیم گرفتم کارهای حجره را بکنم. ظرفها را میشستم و غذا میپختم. اما دوستان من فکر میکردند من آدم سادهای هستم،از یک منطقه ایران آمدهام و من نمیفهمم. نه من میفهمیدم. نمیگفتم: دیروز من ظرفها را شستم و امروز تو بشوی. برای رضای خدا به هم اتاقیهایم خدمت میکردم. میگفت: خدا به من داد هر آنچه را که داد. آیت الله مشکینی چند هزار طلبه تربیت کرد. آن زمان که من 15 سال داشتم و به قم میرفتم، درس ایشان شلوغ بود. ایشان استاد چند هزار روحانی فاضل شد و هم اتاقیهای ایشان که فکر میکردند زرنگ بودند و کار نمیکردند، به جایی نرسیدند. البته نمیخواهم بگویم: عبادت به جز خدمت خلق نیست! من این شعر را قبول ندارم. خدمت به خلق یکی از عبادتهاست. گاهی شعرا احساساتشان در شعرشان اثر میگذارد. در مورد امامان هم حق نداریم غلو کنیم. شما از امام رضا و حضرت زهرا تعریف کن ولی غلو نکن! مثلاً میگوید: مریم کنیزِکنیزِ حضرت زهراست! این خبرها نیست. مریم مقام بالایی دارد. در قرآن خیلی از مریم تعریف شده است. «يا مَرْيَمُ اقْنُتِي» (آلعمران/43) خدا مستقیماً با مریم صحبت میکند. بنابراین نمیشود گفت: کنیزِ کنیزحضرت زهراست.
داریم جاهل یا تند میرود یا کند میرود. ما در ایران هم چهل ستون داریم هم بیستون داریم. میرویم اصفهان چهل ستون را ببینیم، میبینیم بیست ستون بیشتر نیست. میگوییم: بیست تای دیگر کو؟ میگویند: تصویرش در آب افتاده است!! یعنی عکس ستون را هم حساب میکنیم. کرمانشاه میرویم میگوییم: بیستون کو؟ میگویند: این است. میگوییم: اینکه کوه است. یعنی کوه را نمیبینیم، اما آنجا در آب ستون را میبینیم!
مسئولیت درباره همدیگر داریم. «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُم» (تحریم/6) یعنی شما هم خودت را حفظ کنی و هم بچههایت را حفظ کنی. مسئولیت داری! در آیه دیگر داریم «إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» (زمر/15) خاسر کسانی هستند که خودشان را باختند. آدم سکهاش ارزان شود یا فرشش را بدزدند چیزی نیست. فرش فرش است و سکه هم فلز است. مهم این است که انسان خودش را باخت. خودش را به چند فروخت.
من امروز به شورای عالی انقلاب فرهنگی دعوت شدم. گفتم: عقیده من این است که یک طرح تحول کافی است. خیلی مطلب نوشتند. گفتم: میخواهید چه کنید؟ گفتند: میخواهیم چکیده حرفهای شما را چاپ کنیم یک کتاب شود. گفتم: نهایت یک طرح تحول برای آموزش و پرورش بنویسید، کجا تحول ایجاد شد؟ ما مرد تحول میخواهیم. امام خمینی طرح نداشت، مرد تحول بود و قدم به قدم میرفت و خدا هم حمایتش کرد. قرآن میگوید: راه بیافتید بعد کمک شما میکنیم. کمکهای قرآن مثل لامپ ماشین است. لامپ ماشین را روشن میکنی تا صد متر را میبینی و میروی. صد متر بعد را بعد نشان میدهد! «جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) دلواپس هم نباش، چون در «لَنَهْدِيَنَّهُمْ» چند تأکید هست. «ل» و «ن» مشدّد، «سُبُلنا» یعنی همه راه را نشانت میدهم. خدا قول داده است که حتماً حتماً همه راه را نشانت میدهم. خدا که قول داد، خلاف وعده انجام نمیدهد. مرد تحول میخواهیم.
مثلاً بگوییم: هر پدری معارفش را یاد بچهاش داد، سربازی بچهاش نصف میشود. هزاران بچه نجار داریم، شغل پدرش را بلد نیست. نه پدر انگیزه دارد که بچهاش نجار شود، نه بچه انگیزه دارد. شما شغل مادرت را، خیاطی که مادرت بلد است را یاد گرفتی فلان امتیاز را به شما میدهی. یکوقتی من نامهای به مقام معظم رهبری نوشتم که در روایت هم تیراندازی داریم و هم شنا، تیراندازی تنها ندیدم. به بچههایتان یاد بدهید «عَلِّمُوا أَوْلادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَةَ» (كافي، ج 6، ص 47) شنا و تیراندازی. الآن در پادگانهای ما تیراندازی یاد میدهند ولی شنا یاد نمیدهند. کشور ما شمالش آب است، جنوبش دریا است. آنوقت افسر لیسانس در آب میافتد و مثل آجر پایین میرود. گفتم: شما فرمانده کل قوا هستید، دستور بدهید شنا هم جزء آموزشها باشد. نامه ما خدمت آقا رسید و این نامه رفت و مدتها کشید، یک روز ما را خواستند و دیدم چند تا از امرای ارتش و سرداران سپاه هستند، گفتند: چه نوشتی؟ گفتم: نوشتم در روایت تیراندازی تنها نیست. هرجا تیراندازی هست شنا هم هست. گفتند: شما تأمین اعتبار هم کردی؟ اگر هر دو هزار نفری، یک استخر با امکانات داشته باشند،گرمکن و سردکن و تصفیه آب و ... میدانی چند میلیارد پول نیاز است؟ گفتم: نه هیچ پولی نمیخواهد. گفتند:چطور؟ گفتم:شما اعلام کنید هر سربازی شنا بلد باشد، بیست روز زودتر آزادش میکنم. وقتی دفترچه آماده باش گرفت و بیکار است، با پول پدرش در شهر خودش شنا یاد میگیرد.
دخترها هنر مادرشان را یاد بگیرند. بسیاری از مادرها قالی باف هستند اما دختر بلد نیست قالی ببافد. غذا پختن بلد نیست. این مسأله مهمی است. ما باید یک نهضتی راه بیاندازیم، تمام گرفتاریهای ما بند به همین است. بسیاری از مشکلات کشور ما همه به بی هنری برمیگردد. بی مهارتی! دیپلم و لیسانس ما مهارت ندارند. چون مهارت ندارند، شغل ندارند. شغل ندارد، پول ندارد. پول که ندارد، همسر و مسکن و نشاط ندارد. همه اینها را که نداشته باشد نسبت به نظام عقدهای میشود. میگوید: چرا دولت ایجاد اشتغال نمیکند!؟ توقعش بالا رفته است. آدمی که همسر ندارد، پای ماهواره مینشیند. فیلم مبتذل میبیند. غصه میخورد و به اعتیاد کشیده میشود. همه اینها بند به مهارت است. باید توجه داشته باشیم یک نهضتی راه بیافتد و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم فکری کند. حتی دکتر و آیت الله هم یک مهارتی داشته باشند.
کسی به یکی از بستگان من رسید و گفت: شما فامیل آقای قرائتی هستی؟ گفت: بله. شروع کرد از ما تعریف کرد. فامیل ما گفت: آقای قرائتی با همه شهرتش برای تو! یک بستنی بده بخوریم! در ژاپن در سطل آب گوجه کاشتند. پنجاه کیلو گوجه کشت کردند. شما ژاپن برو این فن را یاد بگیر. نمیخواهد دانشگاه بروی. این چوب را بگیر، اگر با این چوب در و پنجره عتیقه گونه ساختی، به شما دکترای نجاری میدهیم. محفوظاتی که واجب است را یاد بگیریم. مثلاً شهرهای پاکستان را برای بچه راهنمایی بگوییم که این بچه بداند پایتخت پاکستان کجاست. این دختر یازده ساله چه کار با پایتخت پاکستان دارد؟ آموزش و پرورش یک تغییراتی کرده است ولی کافی نیست. آنهایی که طرح تحول نوشتند باید مرد تحول باشند.
امام خمینی را میشناسید. فرض کنید بیاییم صد مقاله برای طرح تحول بنویسیم. هزار مقاله بنویسیم فایده ندارد. آیت الله سبحانی میگفت: امام خمینی میخواست الغدیر را مطالعه کند، کتاب نداشت. یک جلد یک جلد قرض کرد، مطالعه کرد و پس داد. جوهر امام مطالعه بود. محسن قرائتی چهل سال است الغدیر خریده است، مطالعه نکردم! کتابخانه آدم را باسواد نمیکند. مطالعه آدم را باسواد میکند. ما چقدر منار داریم که روی آن اذان نمیگویند؟ یعنی به جای بِلال، منار ساختیم. به جای مهارت، محفوظات یاد دادیم. امام خمینی به هیچکس رهبر نگفت. به جامعه مدرسین، علماء و مراجع، به هیچکس رهبر نگفت. به بچه سیزده ساله رهبر گفت. رهبر من حسین فهمیده است. چون جوهر داشت.
یکوقت یک کسی را از هندوستان به ایران آوردند که ایشان دکترای ارتباطات دارد. بیایید برای طلبهها شیوه ارتباط با مردم را بگوید. ما یک ملاقات با ایشان گذاشتیم و گفتیم: رساله دکترای شما چیست؟ گفت: تبلیغ در عهد سلجوقیان! گفتیم: این برای ما مشکل است. پارسال کسی پایان نامه دکترا مینوشت در مورد آل اسحاق، نسل اسحاق در تاریخ! گفتم: الآن مشکل جمهوری اسلامی نسل اسحاق است؟ بعضی از دانشمندان ما نفرین شده هستند. پژوهش میکند اما گرهای را باز نمیکند. مقام معظم رهبری فرمود: تولید علم نه تولید مقاله! رئیس جمهور هم یکوقتی گفت: باید پژوهشی باشد که این پژوهش اقتصاد ما را متحول کند. آدمهایی باید باشند و به مدرک هم ربط ندارد.
شخصی زمان شاه میخواست کلاسداری کند. هیچی نداشت، تخته سیاه نداشت وگچ هم نداشت. جمعی را در خانهای جمع کرد. مقوایی را به دیوار کوبید، با زغال روی مقوا کلاسداری کرد و با جورابهایش هم تخته را پاک میکرد. ما الآن چهل هزار دانشجوگرفتیم که اینها چهار سال درس بخوانند، لیسانس شوند و استخدام شوند. هرکدام از اینها سی سال در آموزش و پرورش برای نسل نو باشند. اما در مورد اینکه چگونه بچهها را به نماز دعوت کنیم در کتابها نیست. دانشگاه فرهنگیان چهل هزار جوان ما را میگیرد، چهار سال دوره میبینند که سی سال معلم شوند. چهل هزار تا سی سال! ولی نماز که جز فرهنگ ما است، شیوه جذب نسل نو به نماز در کتابهایشان نیست. خواب هستند! خائن نیستند. مشورت هم نمیکنند! دانشگاه فرهنگیان استادش نیازی به دکترا ندارد، کسانی که سی سال معلم موفق بودند رئیس دانشکده شوند. کسی که یک ساعت معلمی نکرده است چطور میتواند مربی چهل هزار نفر معلم شود که هر معلمی سی سال بخواهد تدریس کند؟ این مدرک گرایی یک آفتی به جان دانشگاه است که دانشگاه را قورت داد و حوزه را هم دارد میبلعد. ما نیازی به مدرک نداریم، مهارت مهم است. مهارت را از خانوادهها شروع کنیم. الآن تابستان است. چقدر دختر در خانه هست که مادرشان خیاط است. مادر انواع غذاها را میپزد، خوب این دخترها یاد بگیرند. به تلویزیون هم نگاه نکنند، تلویزیون غذاهای بین المللی را یاد میدهد. هرکس غذای منطقه خودش را یاد بگیرد. غذای محلی، نان محلی!
دیروز زن و شوهری با هم قهر بودند پیش من آمدند. من حرف هردو را گوش دادم ولی دیدم نمیتوانم، شیوه آشتی دادن زن و شوهری که با هم اختلاف دارند را نمیدانم! این خودش مهارتی نیاز دارد. یا مثلاً آدمی منحرف است. این آدم منحرف را چطور هدایت کنیم؟ دعوت منحرف به راه حق شیوه نیاز دارد. چطور کسی را وادار کنیم خمس بدهد؟ پول گرفتن مهارت نیاز دارد.
یکوقتی من این حرف را زدم. گدایی مهارت میخواهد. یک گدا جلوی تالار عروسی میایستد. هرکس داخل عروسی میشود شاد است، میگوید: عروسیتان مبارک باشد. من هم دختر دم بخت دارم، به من کمک کنید! یک گدا جلوی دفتر طلاق میایستد. دارند با هم دعوا میکنند، این گدا میگوید: بده در راه رضای خدا! میگویند: تو دیگر برو گمشو! یعنی مهارت گدایی ندارد. این مهم است که چطور با بچه حرف بزنیم. قصه گفتن مهارت میخواهد. گاهی مطالبی که به ما یاد دادند چرند است. «اتل متل توتوله» این یعنی چه؟ «گاو حسن چجوره؟» بنابراین تا آخر شعر یک کلمه به درد بخور ندارد! خیلی از عقاید ما بی پایه است. ما مرد تحول میخواهیم. از درون خانه باید شروع کرد و وقتش هم تابستان است. دوازده میلیون بچه مدرسهای تعطیل هستند و بسیاری از اینها پدر و مادرشان هنری دارند.
شریعتی: خیلی ممنون از شما. ما توصیههای پدرانه شما را گوش میکنیم. انشاءالله خدا توفیق بدهد که بتوانیم عمل کنیم و شما را خوشحال کنیم. در پنجمین دوره قرآن کریم برنامه سمت خدا اتفاق خوبی افتاده که ما در هر هفته یاد یکی از خادمین قرآن کریم میکنیم. از مفسر عالیقدر قرآن کریم علامه طباطبایی(ره) آغاز کردیم. این هفته قرار نورانی ما منور به نور علامه طباطبایی است. رحمت و رضوان خدا بر ایشان که المیزان گرانقدر را برای ما به یادگار گذاشتند. امروز صفحه سوم قرآن کریم در برنامه سمت خدا تلاوت میشود.
إِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ«6» خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ«7» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ«8» يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ«9» فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ«10» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ«11» أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ«12» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ«13» وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ«14» اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ«16» أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ«15»
ترجمه: همانا كسانى كه كفر ورزيدهاند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى. آنها ايمان نخواهند آورد. خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پردهاى است و براى آنان عذابى بزرگ است. و از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا و روز قيامت ايمان آوردهايم، در 1- قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. «ذلك» در ادبيات عرب، «ذلك» اسم اشاره به دور است. در اينجا به قرآن كه در پيش روى ماست، با «ذلك» اشاره مىكند كه از عظمتِ دست نايافتنى قرآن حكايت مىكند. (منافقان به پندار خود) به خداوند و مؤمنان نيرنگ مىزنند در حالى كه جز خودشان را فريب نمىدهند، امّا نمىفهمند! در دلهاى منافقان، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناك است، به سزاى آنكه (در اظهار ايمان) دروغ مىگويند. هرگاه به آنان (منافقان) گفته شود در زمين فساد نكنيد، مىگويند: همانا ما اصلاحگريم. آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمىفهمند. وچون به آنان گفته شود، شما نيز همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آوردهاند ايمان آوريد، (آنها با تكبّر وغرور) گويند: آيا ما نيز همانند سادهانديشان و سبك مغزان، ايمان بياوريم؟! آگاه باشيد! آنان خود بىخردند، ولى نمىدانند. وچون با اهل ايمان ملاقات كنند گويند: ما (نيز همانند شما) ايمان آوردهايم. ولى هرگاه با (همفكران) شيطان صفت خود خلوت كنند، مىگويند: ما با شما هستيم، ما فقط (اهل ايمان را) مسخره مىكنيم. خداوند آنان را به استهزا مىگيرد و آنان را در طغيانشان مهلت مىدهد تا سرگردان شوند. آنان كسانى هستند كه به بهاى (از دستدادن) هدايت، خريدار ضلالت و گمراهى شدند. امّا اين داد وستد، سودشان نبخشيد و در شمارِ هدايت يافتگان در نيامدند. (ويا به اهداف خود نرسيدند.)