حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
14/6/91
سوال – جوانی نوزده ساله هستم که مدتی است صله ی رحم با نزدیکان را کم کرده ام . وقتی به خانه ی اقوام می روم و یا آنها به خانه ی ما می آیند بیشتر گفتگوها در ارتباط با بدگویی و غیبت از دیگران است . وظیفه ی من در قبال دیگران در این مجالس چیست ؟ برای آنها آیه ی دوازده سوره ی حجرات را بازگو کنم یا احادیث ائمه ی اطهار را ؟ من این توان را ندارم که در میان افراد چهل و پنجاه ساله نبض مجلس را به دست بگیرم و اگر نهی از منکر کنم آزرده خاطر خواهند شد .راهنمایی بفرمایید.
پاسخ – در قرآن آمده است که اگر در جایی قرار گرفتید که آیات خدا تحقیر و مسخره می شود باید آن مکان را ترک کنید . سپس می فرماید : آن مکان را ترک کنید تا آن افراد بحث را عوض کنند . گاهی اوقات وقتی ما مجلس را ترک می کنیم ، دیگران راحت شده و تندتر غیبت می کنند. بنابراین همیشه ترک مکان کارساز نیست . گاهی در مکانی یک گناه کبیره در حال انجام است که شما می توانید آن گناه را تبدیل به گناه صغیره کنید . همین مقدار نیز غنیمت است . اگر شما از یک جلسه ی فساد و گناه یک دقیقه هم کم کنید ، کار بزرگی کرده اید . در خانواده حتماً افرادی با این آقا هم فکر هستند . ایشان می توانند قبل از شروع این جلسات با آنها هماهنگ کنند که اگر بحث غیبت شروع شد من مخالفت می کنم ، شما هم من را یاری کنید . در رژیم گذشته چند جوان خانه ای را که در همسایگی ما بود اجاره کرده بودند و مدام مجالس رقص و آواز داشتند . دو یا سه ماه اول با آنها کاری نداشتیم . یک مغازه ی میوه فروشی کنار خانه ی ما بود ، به آنجا رفتم و به فروشنده گفتم که این جوان ها خیلی سر و صدا ایجاد می کنند ، من می خواهم به خانه ی آنها بروم و درخواست کنم که یک مقدار حرمت نگاه دارند . پنج دقیقه بعد از رفتن من، شما به درخانه بیایید و در بزنید . اگر مشکلی بود من به این بهانه از خانه خارج می شوم . من به خانه رفتم و چند کتاب برداشتم و به مقابل خانه ی آن جوانان رفتم . یکی از آنها در را باز کرد ،گفتم : ما همسایه ی شما هستیم و چون چند ماهی است شما به این خانه آمده اید ، بیایید با هم یک چای بخوریم . کتاب ها را به آنها دادم و گفتم با توجه به اینکه شما تحصیل کرده هستید ، اگر خواستید مطالعه کنید، این کتاب ها را داشته باشید . اگر میهمان داشتید و پتو کم داشتید، ما در خانه ی خود پتو داریم و شما می توانید از ما پتو بگیرید ، اگر پول هم کم داشتید و خواستید قرض کنید ، من تا یک مبلغی می توانم به شما وام بدهم . جوان ها یک مقدار به هم نگاه کردند و خوشحال شدند. برای من شیرینی و چای آوردند . بعد از چند دقیقه میوه فروش به در خانه ی جوان ها آمد و گفت حاج آقا یک نفر با شما کار دارد . گفتم به او بگویید بعداً بیاید . منظورمن این بود که در خانه ی آن جوان ها مشکلی برای من پیش نیامده است . زمانی که خدا به حضرت موسی گفت که نزد فرعون برو . حضرت موسی گفت که من حریف فرعون نمی شوم ، اجازه بده که هارون برادرم هم همراه من بیاید . و در کارها او را شریک من قرار بده. یعنی بهتر است که ما برای مقابله با گناه در اینگونه مجالس ، یک شریک برای خود بگیریم . باید به دیگران تذکر بدهیم که نباید تفریح آنها همراه با گناه باشد . البته این ضعف ما است که نتوانسته ایم یک راهی برای خنده ی حلال ایجاد کنیم . خداوند می فرماید که خدا هم می خنداند و هم می گریاند . چه خوب است که ما یک سایت خنده ی حلال داشته باشیم . ویژگی خنده ی حلال این است که یک یا دو دقیقه طول بکشد و حکمتی نیز در آن نهفته باشد . الان اکثراً خنداندن دیگران با گناه همراه است . این مسئله نشان می دهد که ما یا بلد نیستیم و یا دست ما بسته است . امروزه در همه ی کشورهای دنیا ، حتی در چین هم گوشت حلال فروخته می شود . بنابراین کلمه ی حلال در همه جا شناخته شده است . ما باید با هم بخندیم نه اینکه به هم بخندیم . اگر در جلسه ای به خدا و پیامبران توهین می شود ، ما باید بی درنگ آن را ترک کنیم . با خدا و آیات خدا نباید شوخی کرد . حرف خدا بر حرف مخلوق مقدم است . اگر در جلسه ای شراب خورده می شود ، حتماً باید آن جلسه را ترک کرد. نه تنها خوردن شراب ، بلکه نشستن در جلسه ای که شراب خورده می شود هم حرام است . اما در جلسات دیگر می توان برای ترک گناه کارهایی انجام داد . نباید فکر کنیم که سن ما کم است و نمی توانیم دیگران را نهی از منکر کنیم . یک کودک نه ساله هم می تواند به رئیس جمهور نهی از منکر کند . البته ممکن است افراد در ابتدا نپذیرند . مثلاً می توانیم به یک فردی که سیگار می کشد بگوییم :بجای این کار، برو و هوای تازه استنشاق کن ، چرا پول خودت را هدر می دهی؟ امکان دارد این فرد به حرف ما گوش ندهد اما حتماً ذهن او درگیر خواهد شد. بنابراین نباید میدان را باز بگذاریم که افراد هرکاری خواستند بکنند . ممکن است وقتی ما به یک چوب تبر می زنیم با همان ضربه ی اول نشکند اما بعد از ضربه ی هفتم حتماً می شکند . باید نهی از منکر را به شیوه ی درست و با محبت انجام دهیم . اگر ما در هر جایی که گناه کرده می شود حاضر نشویم ، فقط میدان را برای گنهکاران باز گذاشته ایم .
سوال - چه خوب بود شما در ارتباط با وسواس صحبت می کردید . به نظر من یا احکام شرعی ما مشکل دارند یا کسانی که این احکام را توضیح می دهند مشکل دارند، راهنمایی بفرمایید.
پاسخ – قرآن در چند آیه می فرماید : اگر کسی از حد خدا خارج شود خطرناک است . پیامبر(ص) فرمود که در سفر روزه ی خود را افطار کنید . برخی افراد گفتند که ما از روی احتیاط در سفر هم روزه می گیریم . پیامبر اکرم (ص) لیوان آب را برداشتند و به اصحاب گفتند : من چون مسافر هستم این آب را می خورم و روزه ی خود را افطار می کنم . بنابراین نباید از پیامبر (ص) پیشی بگیریم. زمانی که پیامبر گفت :چیزی پاک شده است ، باید قبول کنیم . اگر یک فرد وسواسی فکرکند که آن شیئی هنوز پاک نشده ، یعنی پیامبر (ص) را به راستگویی قبول ندارد . شما باید به اندازه ی طبیعی از آب استفاده کرده و وضو بگیرید . اگر فکر می کنید که پاک نشده توجه نکنید و با این کار به دهان شیطان بزنید . عمل فرد وسواسی باطل است . یعنی نباید به وسواس خود اعتنا کند . قرآن می فرماید: برخی افراد خدا پرست نیستند بلکه هوا پرست هستند . شما باید خدا را راضی کنید نه دل خود را . مثلاً اگر به کسی خمس می دهید باید این کار را برای رضای خدا انجام دهید نه از روی ترحم . یک نفر پولی را نزد یک مرجع تقلید برد و گفت : این مبلغ خمس و سهم امام است . مرجع تقلید به او گفت: شما که شخص فقیری را می شناسید ، خود شما این پول را به او بدهید . آن فرد گفت : من ممکن است من یک نفر فقیر را دوست داشته باشم و یک نفر فقیر دیگر را دوست نداشته باشم ،بنابراین امکان دارد به آن فردی که دوست دارم پول بدهم و به آن کسی که دوست ندارم پول ندهم . یعنی با استفاده از خمس و سهم امام دل خود را راضی کنم . ولی شما مرجع تقلید هستید و یکی از مشخصات مرجع تقلید این است که نباید هوی پرست باشد . اگر من بخواهم پول را شخصاً به مستحق بدهم ممکن است نفس خود را در نظر بگیرم . خمس، واجب شرعی است و نباید در پرداخت آن به فرد مستحق، نفس را دخالت داد . اگر خواستیم به خاطر نوع دوستی به فردی کمک کنیم، می توانیم از جیب خود پرداخت کنیم تا عبادت ما از بین نرفته باشد . در فقه اصولی وجود دارد که به آن قواعد فقهیه می گویند . این اصول باعث می شود که ما وسوسه نشویم . مثلاً قاعده ی سوق . اسلام می گوید کالایی که از بازار مسلمین آمده پاک است . نباید در باره ی آن تحقیق و سوال کنیم . اگر در حین نماز خم شدید، برای رکوع دیگر لازم نیست که فکر کنید حمد و سوره را خوانده اید یا نه . یعنی نباید در این مورد شک کنید . اگر یک لباس را شستید و قبل از شستن هم پاک بوده ،دیگر لازم نیست شک کنید که الان پاک است یا خیر. اگر یک فردی قبلاً عادل بود ولی یک برخورد بدی کرد که شما الان به عدالت او شک دارید و نمی دانید که می توانید پشت سر او نماز بخوانید یا خیر ، چون قبلاً عادل بوده انشاء الله الان هم عادل است . اگر فردی را در حال انجام گناه دیدید می توانید بگویید او گناهکار است والا نباید شک کنید . می گویند: کلُ شیئٍ طاهِر . هر چیزی پاک است مگر اینکه یقین داشته باشید نجس است. یک زمانی آیت الله گلپایگانی برای نماز به مسجد می رفتند . یک مقدار گل از کوچه به عبای ایشان ریخت . یک نفر پرسید: گِل های کوچه نجس است یا خیر؟ ایشان فرمودند : پاک است. آن شخص پرسید شما یقین دارید پاک است ؟ آقای گلپایگانی گفتند: مگر شما یقین دارید که نجس است ؟ اصل حلیت می گوید که هر چیزی حلال است ، مگر اینکه شرع بگوید آن چیز حرام است . قاعده ی ید می گوید اگر شما دیدید مسلمانی در کنار خیابان کالایی را در دست دارد و می فروشد، باید بگویید :انشاء الله مالک آن کالا است . بسیاری از قواعد فقه ما برای این است که وسوسه نشویم . وسوسه ضررهای زیادی دارد . ساعاتی را که فرد صرف وسوسه می کند می تواند براحتی صرف یادگرفتن یک هنر و حرفه ای بکند . با وسوسه هم عمر انسان تلف شده و هم حق مردم از بین می رود . کسی که در هنگام وضو و حمام آب زیادی مصرف می کند باعث از بین رفتن حق مردم می شود . اسراف گناه کبیره است . در تحریر الوسیله، امام خمینی می فرماید : دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است . حاج احمد آقا می گفت: روزی امام نصف لیوان آب را خوردند و یک کاغذ بر روی لیوان گذاشتند . پرسیدم چرا اینکار را می کنید ؟ گفتند : می خواهم وقتی تشنه ام شد بقیه ی لیوان را بخورم . چرا این مقدار آب را دور بریزم، این کار اسراف است . اسراف گناه کبیره بوده و گناه گبیره باعث می شود انسان فاسق شود . عبادت این فرد غلط بوده و عمر او تلف می شود . فرد وسواسی بیمار می شود . اکثر افراد وسواسی سوء ظن پیدا می کنند و همه ی مردم را نجس فرض می کنند . افراد وسواسی منزوی می شوند . فرد وسواسی آن زمانی را که صرف این کار می کند در واقع حق همسر خود را از بین می برد. درمان فرد وسواسی دست خود او است . فرد وسواسی باید خود را به مقدار عادی شستشو، عادت دهد . باید درکارها و طهارت خود، خدا را در نظر بگیرد نه دل خود را . آخرین تذکر خدا در قرآن مسئله ی وسواس است . آیا شما در مسئله ی پرداخت بدهکاری خود هم وسواس دارید ؟ وسواس مرض مهلکی است . البته اطرافیان فرد وسواسی هم نباید سربه سر او بگذارند . افراد وسواسی مرتکب چندین گناه کبیره می شوند در حالی که فکر می کنند پاک و مذهبی هستند . اگر اطرافیان فرد وسواسی یک مقدار او را سرزنش کنند اشکالی ندارد . چرا که او در حال خارج شدن از خط خدا است .
سوال – در خصوص آیات 187 تا 194 سوره ی آل عمران توضیح بفرمایید.
پاسخ – در سطر چهارم این صفحه می فرماید : دوست دارد تعریف او را بکنند به کاری که نکرده است . مثلاً فردی هنوز سال دوم پزشکی است اما وقتی او را دکتر خطاب می کنند خوشحال می شود. در این مورد قرآن می فرماید : احتمال ندهید که این افراد رستگار هستند . کسی که دوست دارد به خاطر کاری که هنوز انجام نداده ستایش شود، قطعاً روسیاه بوده و در روز قیامت گرفتار است . مثلاً من می خواهم مطلبی را در تلویزیون عنوان کنم . اگر بگویم که این مطلب از کتاب داستان راستان گرفته شده است ، مردم می گویند پس این آقا سواد ندارد و از کتاب قصه مطلب می گوید . بخاطر همین من نمی گویم که این مطلب از کتاب داستان راستان گرفته شده و فقط می گویم که مربوط به آیت الله مطهری است . مثلاً یک بار فردی با ما مشورت کرده است ، همه جا می گوییم که من مشاور فلان آدم هستم . اگر از فردی بیشتر از مقداری که خوبی دارد تعریف کردید، چاپلوسی است و اگر کمتر تعریف کردید حسادت است . انسان باید انصاف داشته باشد . در آیه قرآن می فرماید که هرچه هستید باشید، عزت در دست خدا است . در گذشته هر کسی کتاب می نوشت ، اسمی دهان پرکن برای آن انتخاب می کرد. خدا در قرآن به پیامبر (ص) می گوید: بگو بلد نیستم . روزی به آیت الله امینی گفتند : شما که سی یا چهل سال با علامه طباطبایی بودید یک خاطره از ایشان تعریف کنید . ایشان گفت : یک روز علامه طباطبایی عبای خود را پهن کرده بود و روی آن نشسته بود . من که وارد شدم، گفتند بیایید و روی عبای من بنشینید . من در جواب گفتم : من هم عبا دارم و روی آن می نشینم. ایشان گفتند: من دوست دارم پای خود را روی عبای من بگذارید تا متبرک شود . این تواضع در ذهن ها باقی می ماند . آیت الله سبحانی نقل می کردند که یک پسر شانزده ساله ی مصری را که قاری قرآن بود به خانه ی آیت الله گلپایگانی بردیم . ایشان وقتی آن پسر را دیدند گفتند : من نماز خود را می خوانم شما به من بگویید درست است یا خیر . به ایشان گفتند شما مرجع شیعه هستید با این کار شما، آبروی شیعه می رود . ایشان فرمودند : اصلاً آبروی شیعه نمی رود . این فرد عرب و قاری است ، در حالی که من یک فقیه ایرانی هستم . آیت الله سبحانی می گفتند همه ی ما که در اتاق بودیم خجالت زده شدیم . انشاء الله خلق و خو و رفتار ما به گونه ای باشد که خدا می پسندد.