حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
تاريخ پخش: 01/01/93
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج آقای قرائتي: بسم الله الرحمن الرحیم. بينندهها بحث را روز جمعه ميبينند كه اولين روز سال 93 است. اول اينكه چرا ميگوييم اين ايام مبارك، بگوييم: هميشه مبارك. به امام زمان كه دعا ميكنيم، ميگوييم: «في هذه الساعة» چرا در اين ساعت؟ بعد ميگوييم: «و في كل ساعة». يعني از «هذه الساعة» به «كل ساعة» برويم. ما هم اول اينكه نگوييم اين ايام را تبريك ميگوييم. بگوييم: انشاءالله هميشه در هر حال شما مبارك باشيد. چون تبريك يعني بركت، بركت يعني خير زياد، خير زياد چرا روز جمعه باشد؟ هميشه باشد. چرا براي من باشد؟ براي ما باشد.
آغاز سال 93 يك مقدار سراغ توسعه برويم. توسعهها خيلي توسعه ي علمي و توسعهي اقتصادي و توسعهي سياسي و اينها در بورس است. توسعهي اخلاقي كمرنگ است ولي امام در دعايي كه براي سال تحويل است، ميگويد: «حول حالنا الي احسن الحال» اين ميخواهد توسعهي اخلاقي را بگويد. ديد ما بزرگ باشد. اينكه ميگويند: ازدواج خوب است، يكي از خوبيهاي ازدواج اين است كه انسان مأنوس دارد، همسر دارد، ولي ازدواج فقط براي يك چيز نيست. ازدواج آدم را باز ميكند. آدمي كه همسر ندارد، قفل است. مثلاً ميگويد: خودم، كُتم، شلوارم، كيفم، كفشم، كلاهم، خودنويسم، ماشينم! اما تا ازدواج كرد خودم او باز ميشود. ميگويد: خودم و زنم و مادر زنم و برادر زنم و بچهام، يعني يكي از بركات ازدواج اين است كه باز ميشود.
ما سال 93 باز شويم. اول قفلهاي درون را باز كنيم. من با فلاني بد هستم، باز شو. ما دو جرقه به ذهنمان ميآيد. گاهي جرقهها از طرف خداست و گاهي از طرف شيطان است. هردو هم ميگويد: «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى» (قصص/7) غير از اينكه به پيغمبرها وحي ميشود، گاهي هم به افرادي الهام ميشود. مثلاً مادر موسي پيغمبر نبود. ميگويد: «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى» يعني ما به مادر موسي وحي كرديم.
يك آيهي ديگر داريم «وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُون» (انعام/121) گاهي هم شيطانها يك چيزهايي را به آدم القاء ميكنند. علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان ميگويد: اگر يك چيزي به دلمان آمد، نميدانيم اين چيزي كه به ذهن ما آمد، خدايي است يا شيطاني؟ با چه خطكشي بفهميم كه اين الهي است يا شيطاني؟ ميگويد: اگر تو را باز كرد، معلوم ميشود الهي است. اگر تو را قفل كرد، معلوم ميشود شيطاني است. چطور؟ مثلاً ميگويد: حاج آقا پول خرد داري؟ ميگويد: نه! ميگوييم: تو كه داري به او بده. ميگويد: اگر بدهم فردا چه كنم؟ ممكن است بعداً خودم گير كنم. بابا فعلاً گره را باز كن، فردا گرهات باز ميشود. ميگويد: ندهي، پولت كم ميشود. پيري و كوري و مريضي داري. نبخش! اين مرتب روي آدم قفل ميزند. اما ميگويد: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر» (بقره/268) قرآن ميگويد: اگر يك الهامي به تو داد، كه اين الهام تو را قفل كرد، يعني جيب و لب و چشم تو را بست، اينها الهام شيطاني است. اما اگر تو را باز كرد، بگو: خدا را چه ديدي؟ الآن افراد در ازدواجشان قفل هستند. ميگويد: من داماد شوم، خرجي از كجا بياورم؟ معنايش اين است كه خدايا! من اگر يك نفر باشم تو قدرت داري. اگر همسر بگيرم تو چگونه قدرت داري؟ يعني روي خدا قفل شده و قدرت خدا را محدود ميداند.
قرآن از حضرت يونس گله ميكند و ميگويد: «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» (انبياء/87) فكر كرد كه اگر با مردم قهر كند با نميتوانيم بر او تنگ بگيريم. ديگر نميداند تنگتر از جامعه شكم نهنگ هم داريم. زندان گوشتي در عمق اقيانوس! «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ»، «نقدر» يعني تنگ گرفتن.
يا مثلاً ميگويد: ميتوانم خرج يك بچه را بدهم. اگر سه تا بچه شد، از كجا خرجي بياورم؟ اين هم معنايش اين است كه روي خدا قفل زده است. يعني خدايا اگر يك بچه داشته باشم تو قدرت داري. اگر چهار بچه داشته باشم، تو قدرت نداري؟
آقاي شريعتي: اين تدبير نيست؟
حاج آقاي قرائتي: نه، اين تدبير نيست. چون خدا مي گويد: «نَحْنُ نَرْزُقُهُم» (اسراء/31) خدا ميگويد: رزق او با من است. ما ميگوييم: نه! قدرت تو در حد رزق دو بچه است. چهار تا باشيم، نميشود. در سال 93 چند قفل را باز كنيم.
چند قفل روي دانشگاه زده بودند، جمهوري اسلامي آمد همهي قفلها را شكاند. من اين قفلها را ميگويم، تا ببينيد ميتوانيم قفلها را باز كنيم. در زمان شاه ميگفتند: دانشگاه بايد در شهرهاي بزرگ باشد. روي دانشگاه قفل زدند كه بايد در شهرهاي بزرگ باشد. جمهوري اسلامي در شهرهاي كوچك هم دانشكده زد.
دانشگاه بايد شنبه تا چهارشنبه باشد. پنجشنبه و جمعه هم ميگذارند. دانشگاه بايد وسط شهر باشد. اين قفل بود. برويد در بيابانها روي تپهها بسازيد. دانشجو نبايد كمتر از 18 سال سن داشته باشد. هركس درس را ميفهمد بيايد بنشيند. استاد دانشگاه نبايد سنش بالاي شصت سال باشد. نه! نود ساله هم ميتواند درس بدهد، بيايد درس بدهد. دانشگاه بايد رايگان باشد. پول بدهيد درس بخوانيد. دانشگاه اين قفلها را باز كرد. نتيجهاش چه شد؟ چند ميليون تحصيل كرده در جمهوري اسلامي اضافه شد. ما يك قفلهايي روي خودمان زدهايم.
تا خواهر اول نرود، خواهر دوم نبايد برود. اين قفل است. ممكن است خواهر دوم خواستگار دارد، خواهر اول ندارد. اين نبايد راه بندان كند. تا برادر اول نرود، برادر دوم نبايد ازدواج كند. تا جهيزيهام تكميل نشود، ازدواج نميكنم. اينها قفلهايي است كه خودمان روي خودمان زدهايم. اتفاقاً قفل را در قرآن داريم. ميگويد: يكي از كارهاي پيغمبران اين است كه قفلهايي كه انسان به خودش زده است، آن قفلها را باز كنند. «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» (اعراف157) ميگويد: پيغمبرها آمدند اين غل و زنجيري كه بر انسانها هست، قفلها را قيچي كنند.
چه كسي گفته 13 نحس است؟ 13 رجب حضرت علي به دنيا آمد. چه كسي گفته از دندهي چپ بلند شوي، بد اخلاق ميشوي؟ چه كسي گفته عطسه كردي، صبر كن؟ يكوقت يك كتابي دست ما آمد، نوشته بود كه يك خانمي در خواب ديده، يك آقايي، سيد بزرگواري، گفته: از اين دعا هفت بار بخوان، به هفت نفر نامه بنويس، به هفت نفر بده، ان هفت نفر هم به هفت نفر ديگر بدهند، گفتم: چه كسي گفته، اين را پاره كنيد و دور بياندازيد. يك خانمي خواب ديده است، يك آقايي گفته است، اين قفلها را بشكنيم.
به دو دليل حرف را بپذيريم، يا علمي و عقلي باشد، يا وحي و اوليايي باشد. عارف گفته، شاعر گفته، من قبول ندارم. مگر اينكه شاعر و عارف از وحي گرفته باشند. يا از تجربه و عقل گرفته باشند. قرآن ميگويد: آنهايي كه روي عقل و وحي كار نميكنند، روز قيامت در سر آنها ميزنند. ميگويند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِل» (ملك/10) «نسمع» يعني به حرف انبياء گوش ميدهيم. «نعقل» يعني خودمان فكر ميكرديم.
بنابراين بنده پيشنهادم اين است كه از خدا بخواهيم كه خدايا همهي قفلهاي خرافات، خيالها، توهمها را بشكن. مثلاً ميگويد: من بايد به فلان پست برسم. حالا كه به اين پست رسيدم، همه چيز را زير سؤال ميبرد. حالا رأي آوردي، الحمدلله! رأي نياوري، الله اكبر! قفل نشويم، من بايد با اين ازدواج كنم. شد، شد! نشد، خودكشي ميكنم.
يك آدمي بود، قدش كوتاه بود. سياه چهره بود. لبهايش خيلي كلفت بود. فقير هم بود. ميخواست داماد شود، اما كسي حاضر به ازدواج با او نميشد. آخر يكبار گفت: فلاني دختر دارد، خودم خواستگاري ميروم. رفت به پدر زن گفت: قيافهي مرا مي بيني؟ من ميخواهم داماد شوم. اگر دخترت را به ازدواج ما درآوردي، الحمدلله! اگر ممانعت كردي، الله اكبر! جاي ديگر ميرويم. يعني گير نيست كه حتماً بايد اين كار بشود و اگر نشود، چنين و چنان ميكنم. خود سوزي، خودكشي، اينها همه قفل است.
خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، همهي قفلهاي لغو را از فكر و روح ما باز كن. تعصب حزبي دارد. ميگوييم: وقتي فهميدي دروغ ميگويد، بيرون بيا. ميگويد: آخر من قهرمان اين حزب بودم. خودم و پسرانم و چند نفر از احزاب، ستاد نماز آمدند، گفتم: حالا ببينيد، شما رأي نياورديد. بياييد يك تفسيري، نهج البلاغهاي، كلاسي، يك كار علمي و اخلاقي بكنيد. گفت: ما جزء رؤسا و آن حزبي كه بوديم، دانه درشت هستيم. ما اگر عقبنشيني كنيم، يك شكست اجتماعي است. خيال او را گرفته است. يا يك استاد ميگويد: اگر من بگويم: نميدانم، اين براي من سبك است. پيغمبر«قُل» به مردم بگو. «قُلْ إِنْ أَدْري» (جن/25) مثلاً ميگويد: ما كه ديگر بچهدار نميشويم. فكر ميكند قفل شده است. خدا در قرآن خيلي از چيزهايي كه ميگويد، يعني قفل را باز كن. «وَ كانَتِ امْرَأَتي عاقِرا» (مريم/5) زكريا گفت: من خودم پير هستم، زن من آن روزي كه جوان بود، نازا بود. اما خدا خواست، به پيرمردي كه همسر نازا دارد، در پيري فرزندي داد. به ابراهيم صد ساله بچه داد.
شن طبس حال آمريكا را گرفت. چه شد؟ تار عنكبوت پيغمبر را در غار حفظ كرد، چه شد؟ امام با دست خالي بر شاه پيروز شد. چه شد؟ ابرهه لشگر فيل سوار را نابود كرد. چه شد؟ مريم بدون همسر حامله شد، چه شد؟ يك فقير پولدار شد، چه شد؟ طالوت، يك چوپان فرماندهي نظامي شد، چه شد؟ عصاي موسي به آب خورد، سنگ شد. در قرآن دو تا «اضرب» داريم. «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر» (شعرا/63) «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر» (بقره/60) يكجا ميگويد: عصا را به آب بزن، آب خشك ميشود. يكجا ميگويد: عصا را به سنگ بزن، سنگ آب ميشود. يعني شل را سفت مي كند و سفت را شل ميكند. آب را سنگ ميكند و سنگ را آب ميكند. دست خدا باز است. چرا مأيوس شويم؟ ميگويد: نه! اگر ما در اين شرايط باشيم، ديگر به بن بست رسيدهايم. بن بستي وجود ندارد. مجرمترين آدمها راه توبه برايشان باز است. در اسلام بن بست نيست.
يك كسي پردهي كعبه را گرفته بود، ميگفت: اي خدا! منو ببخش! بعد ميگفت: ميدانم نميبخشي. امام به او رسيد، گفت: چه كردي؟ گفت: خدا من را نميبخشد. گفت: چه كردي؟ گفت: من جزء ياران يزيد بودم كه كربلا رفتم تا امام حسين را بكشم. امام فرمود: كار تو خيلي غلط بوده است. اما اينكه ميگويي: مرا نميبخشي. اين يأس تو از شراكت تو در لشگر يزيد بدتر است.
در اينكه گناه كبيره چيست، گناه صغيره چيست، تمام علمايي كه راجع به گناهان كبيره كتاب نوشتند يا روايت آمده است، اولين گناه كبيره را يأس از رحمت خدا ميگويند. من در كنكور شكست خوردم و ديگر بدبخت شدم! من كه خوشگل نيستم پس بدبخت هستم. من تيزهوش نيستم، پس بدبخت هستم. من كه كامپيوتر ندارم، ديگر نميتوانم ترقي كنم. ميليونها آدم بدون كامپيوتر دانشمند شدند. ميليونها آدم هم كامپيوتر دارند و دانشمند نشدند. قدرت خدا را در كامپيوتر، در آمپيلي فاير، در زيبايي، در پول، در ماشين قفل نكنيد. خودمان روي خودمان قفل زديم. سال 93 خودمان را باز كنيم. «حول حالنا الي احسن الحال» خدا ميگويد به 5/19 قانع نباشيد. هرچه هست، بيست است. در قرآن خيلي احسن داريم. ميگويد: كارهاي من احسن است، ميخواهم تو هم احسن باشي. «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه» (سجده/7) هر چيزي كه خلق كردم احسن است.
«أَحْسَنَ الْحَديث» (زمر/23)، «أَحْسَنِ تَقْويمٍ» (تين/4)، «أَحْسَنَ الْخالِقينَ» (صافات/125)، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» (يوسف/3)، ميگويد: كارهاي من احسن است. بعد ميگويد: ميخواهم تو هم احسن باشي. «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» (زمر/18) در حرفها بهترين حرف، در رفيقها بهترين رفيق را گفته است.
راجع به لباس، مانتو باشد يا چادر؟ سفيد باشد يا زرد يا سبز؟ تنگ باشد يا گشاد؟ قرآن ميگويد: «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن» (احزاب/53) لباس زنها طوري باشد كه دلها پاك شود. حالا رنگش، شكلش، دوختش، آنچه مهم است اين است كه حواس جوانها پرت نشود. تحريك كننده نباشد. نه تنها لباس، بيانت هم تحريك كننده نباشد. طوري حرف نزن كه دل را ببري. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْل» (احزاب/32) يعني زنهاي پيغمبر با كرشمه حرف نزنيد. «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِن» (نور/31) پايكوبي هم نكنيد. يعني قدم زدنتان تحريك نباشد، حرف زدنتان تحريك نباشد. لباس شما تحريك نباشد. ساده زندگي كنيد. آرام زندگي كنيد. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن».
«حول حالنا الي احسن الحال»، جدل هم ميخواهيد بكنيد، احسن باشد. «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن» (نحل/125) انشاءالله ما يك حركتي كنيم، يك توسعهي اخلاقي داشته باشيم. وحشي نزد پيغمبر آمد. گفت: من وحشي هستم. در جنگ احد عموي تو را كشتم. تكه تكهاش كردم. حالا مسلمان شدم، مرا ببخش. پيغمبر فرمود: با آنكه تو قاتل عموي من هستي ولي عموي پيغمبر سيد الشهداء بود. بازوي پيغمبر بود، پشتوانهي پيغمبر بود. اما در عين حال گفت: خدا تو را هم ميبخشد.
كسي نگويد: ديگر آبروي من رفته و نميشود. هركسي ميتواند يك توسعهاي به خودش بدهد و قفل خودش را باز كند. بعضيها ميگويند: ما ديگر باسواد نميشويم. ما در نهضت سوادآموزي دهها هزار آدم داشتيم كه باسواد شد. ما در نهضت سوادآموزي پزشك بيرون داديم. استاد دانشگاه و مجتهد بيرون داديم. من خودم خبر نداشتم. يك نفر آمد گفت: من مجتهد هستم ولي از نهضت سواد آموزي به اينجا رسيدم. اول آمدند در خانهام را زدند، خواندن و نوشتن را ياد گرفتم، بعد ادامه دادم و بعد طلبه شدم و حالا هم مجتهد هستم. فوق ليسانس كم نداريم. ديپلم كه دهها هزار ديپلم داريم. چند هزار ليسانس داريم. يعني نگفت: نميشود. كار نشد ندارد. ما سعي كنيم خودمان را باز كنيم. دعا كه ميكنيم براي همه دعا كنيم. اين دعاها چقدر به ما توسعه ميدهد.
امام وقتي ماه رمضان دعا ميكند، ميگويد: «اللهم اغن كل فقير»، خدايا براي همهي بيهمسرها، همسر خوب مقدر كن. براي همهي بيكارها، كار خوب مقدر كن. نگو براي پسرم، براي دخترم، چرا ميگويي: پسرم؟ بگو براي پسرها، براي دخترها، در دعاها توسعه بدهيم.
خدا پدرم را رحمت كند. من يك وقت كنارش نماز ميخواندم. گفتم: «اللهم اغفرلي» پدرم گفت: «و لوالدي» را هم بگو. گفتم: چشم! صدقه ميدهي چرا براي سلامتي خودت ميدهي؟ اشكال دارد براي همهي مسافرها بدهي؟ لازم نيست پولت را ضافه كني. همان مبلغي كه براي خودت ميدهي، نيت تو دفع بلا از همه باشد.
آقاي شريعتي: نكتهاي را من بگويم. قطعاً بينندههاي خوبمان خوشحال هستند كه در خدمت شما هستيم. از حضور ايشان در برنامهي سمت خدا در اولين روز از نوروز 93 در خدمت شما هستيم و از قفلها گفتيم. مدتها قبل هم صحبت خانه تكاني شد و گفتيم بياييم دلهايمان را از غبار كدورتها و كينهها تكان بدهيم. اما يكوقتهايي خيلي سخت ميشود. الآن فصل ديد و بازديد و صله رحم است. ما يك كدورتي از كسي بر دل داريم، اين قفل هم روي دل ما است و هر كاري ميكنيم باز نميشود. چه كنيم اين اتفاق خوب بيافتد؟ چه كنيم كه بگذريم، چشم پوشي كنيم حتي اگر بدانيم حق با ماست. اين باز كردن قفل كار خيلي سادهاي نيست.
حاج آقاي قرائتي: يكوقتي قفل سنگين است، ولي داخل برويم چهار تا استكان و نلبكي است. آن را ميگوييم: قفل هم بود اشكال ندارد. حالا اگر قفل هم باز كرديم، چيزي گيرمان نميآيد. اما اگر ديديم در اين پنجاه كيلو طلا است. اگر ديديم جنس ارزشي است، به هر قيمتي باشد، قفل را باز ميكنيم. قرآن ميفرمايد: اگر تو ديگران را ببخشي، من هم تو را ميبخشم. اين به من فحش داد، بدترين جسارت را هم كرد. مال مرا خورد و آبروي مرا ريخت. خيلي خوب به تو ظلم كرده است. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» (نور/22) ببخشيد. بعد ميگويد: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» (نور/22) مگر نميخواهي من تو را ببخشم. بدانم كه بخشش اين مفت نيست. خودم بخشيده ميشوم. توجه داشته باشيم كه ثمرهي بخشش اين است كه خدا مرا ميبخشد. ثمرهي اينكه من ديگران را در كار خودم شريك كنم اين است كه ديگران هم مرا در كارشان شريك كنند. يعني نتيجه داشته باشيم. اگر نتيجه داشته باشيم، بركاتش را ببينيم، مثلاً دانشجو ميخواهد نيروي انتظامي استخدام شود. ميگويد: حقوقش كم است. حقوق معلمي كم است. حقوق نيروي انتظامي كم است. اما فكر ميكند در نيروي انتظامي يا افسري سپاه رفتم، در عوض سربازي من جزء سنوات حساب ميشود. ايجاد اشتغال هم ميكند، ديگر بعد از ليسانس دنبال شغل نميگردم. پس هم دانشگاه ميشود و هم ايجاد اشتغال ميشود. جوانها سه تا گير دارند. يكي ليسانس، يكي سربازي، يك شغل، اما اگر در دانشكده بروند، همهي اينها با هم است. مثل طلبگي! طلبگي درآمدي ندارد. الآن هم يك سري از طلبهها كه يا قلم دارند، يا بيان دارند، وضع ماليشان خوب است، يا پستي دارند. قاضي هستند، مسؤول جايي هستند. از پنج درصد، ده درصد طلبهها كه بگذريم، ميبينيم نود درصد طلبهها زندگيشان روي شمعك است. اما طلبه دلش خوش است كه در عوض اختيارش با خودش است. آقا بالاسر ندارد. گير دولت نيست، گير قانون نيست. گير زمان نيست. هروقت خواست اراده كند. شب، روز، هيچوقت دكانش تعطيل نيست. گير ترم و واحد و استاد و كلاس نيست. يعني آزاديهايي دارد، كه به آن سختيها ميارزد. انسان اگر توجه داشته باشد كه چه ميدهيم و چه ميگيريم؟
شما الآن قفل هستيد. من الآن قفل هستم. الآن عيد است، چقدر در فاميل افرادي هستند كه ميتوانند قرآن بخوانند؟ در همين فاميل دختر و پسر هم نميتوانند قرآن بخوانند؟ ديپلم و ليسانس است اما نميتوانند قرآن بخوانند. بگويند: ما عيد با هم هستيم. صبح ها يك ساعت بعد از نماز شما بيا، كلاس قرآن بگذاريم. منتهي اين قفل است. ميگويد: من ليسانس هستم. من پيش اين ديپلمه بروم؟ بابا اين ديپلم است ولي ميتواند قرآن بخواند. من حجتالاسلام هستم، پيش يك راننده بروم، شوفري ياد بگيرم؟
آقاي شريعتي: حاج آقاي قرائتي يك پيامي داشتيم، يك آقايي براي ما نوشته بود كه خانم من شايد سي سال است به من مي گويد: نماز بخوان و ميخواهد مرا نمازخوان كند. من ميدانم حرفش حق است ولي خجالت ميكشم نماز بخوانم بگويند: همسرش او را نمازخوان كرده است. چنين اتفاقهايي هم قفلهاي بزرگي است. كه حرف حق را بپذيري ولي انجام ندهي.
حاج آقاي قرائتي: من يك مثالي دارم برايتان بزنم. كسي سوار اسبي شد، به نهر آبي رسيد. نهر اب هم يك وجب بيشتر آب نداشت. آب كمي بود. يك وجب آب را اسب ميتواند عبور كند. ولي ايستاد، هرچه اين صاحب اسب شلاق زد، افسار كشيد، نرفت. يك نفر صحنه را ديد. گفت: نهر آب كمي دارد. اسب ميتواند عبور كند، اما ايستاده است و به هيچ قيمتي نميرود. مرد گفت: يك بيل را بردار آب را گلي كن، اسب ميرود. آب را تكان داد، آب گلي شد و اسب رفت. گفت: خدا پدرت را بيامرزد. قفل ما را باز كردي. اين چه بود؟ گفت: آب تميز است، اسب خودش را در آب ميديد، كسي كه خودش را ببيند، روي خودش پا نميگذارد. كسي كه خودش را ببيند و روي نفساش پا نگذارد، حركت نميكند.
من به حرف زنم گوش بدهم؟ به حرف بچهات هم گوش بده. حضرت ابراهيم صد ساله بود، با بچهي سيزده ساله مشورت كرد. پيغمبر عقل كل بود، خدا ميگويد: با همهي عوام مشورت كن. «وَ شاوِرْهُم» (آل عمران/159) عقل كل هستي اما با همين افراد معمولي هم مشورت كن.
چقدر آدم هستند در بانك پول دارند و در فاميلشان فقير هست. بخشي از اين پول را بردار، قرض بده. قرض از مقراض است. مقراض يعني قيچي كن. قرض يعني يك مقدار از مالت را قيچي كن. ده ميليون داري، سه ميليونش را قيچي كن و به سه نفر وام بده. يعني قفل صندوق را باز كنيم. به چهار نفر قرض بدهيم. زبانمان با خدا قفل شده است، با خدا حرف نميزنيم. صبح تا شب با هركس و ناكسي حرف ميزنم، ولي پنج دقيقه ميخواهم حرف بزنم، قفل ميشود. قفل را باز كنيم. بگوييم: خدايا معذرت ميخواهم. من امروز ميخواهم با تو حرف بزنم. ميخواهم از آغاز سال 93 نماز بخوانم. انشاءالله قضاي نمازهايم را هم برجاي ميآورم. آنوقت خدا هم چطور ميپذيرد. «يا سريع الرضاء» در دعاي كميل داريم كه خدا زود راضي ميشود.
در نماز جعفر طيار هست كه ميگويد: مردم گناه ميكنند، اما تو به روي خود نميآوري. «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ» (بحارالانوار/ج95/ص390) خدايا تو به كساني ميدهي كه نه تو را ميشناسند و نه دعا ميكنند. نخواسته به آنها ميدهي. خدا زود راضي ميشود. حديث داريم انساني كه ميآيد با خدا حرف ميزند، به قدري خدا شاد ميشود مثل كسي كه قافله را گم كرده و پيدا ميكند. حديث داريم اگر كسي يك وجب به سمت خدا بيايد، خدا يك گام به طرف او ميآيد. حديث داريم اگر كسي يك گام به سوي خدا بيايد، خدا با هروله و هيجان به سمتش ميآيد. اصلاً خدا نگفته: «يحب التائبين» گفته: «يُحِبُّ التَّوَّابين» (بقره/222) يعني هرچه هم بد كردي اگر معذرت خواهي كني، خدا ميپذيرد و دوستت دارد. قفل را باز كنيم. قفل زبانمان با خدا، قفل صندوقمان را با كمك مالي، قفل دلمان را با عفو باز كنيم. اين گرهگشايي است. وگرنه حالا تخمهي كدو را همهي دنيا ميشكنند.
يكبار در هواپيما نشسته بودم، پرسيدند: حاج آقا چاي ميخوريد، يا قهوه؟ گفتم: چاي كه خانهمان هم هست، قهوه ميخورم. تخمهي كدو و ديد و بوسي و تبريك عيد و لباس نو و ميوه و شيريني در خانهي همه هست. هنر ما اين است كه از اين ديد و بازديدها قفل باز كنيم. استاد قرآن ده نفر را در عيد قرآن خوان كند. كسي كه نمازش درست است، نماز پنج نفر را اصلاح كند. كسي كه پول دارد، به چهار نفر وام بدهد.
آقاي شريعتي: انشاءالله سال جديد بهار اين اتفاقات خوب باشد. خيلي ممنون و متشكر از توجه شما. انشاءالله جمعهي آينده هم خدمت حاج آقاي قرائتي هستيم. حاج آقا دعا بفرماييد، آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: همهي حرفهايي كه زدم دعا ميكنم. خدايا هر قفل لغوي كه بر فكر و عقل و بيان و دست و پا و مال ما است، هر قفل نابهجايي كه خودمان بر خودمان زديم، يا شيطان روي ما زده است، «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» (بقره/7). گاهي ما يك غلطي ميكنيم، خدا قفل ميزند. مثل دزدي كه در خانه ميآيد، در زير زمين ميرود، صاحبخانه قفل ميزند. بعد به كلانتري خبر ميدهد. دزد ميگويد: آقا اين در را روي ما قفل كرده است. بله صاحبخانه قفل كرد ولي چون تو غلط كردي، من هم قفل كردم. گاهي خدا به خاطر غلط ما قفل ميكند. خدايا هر كاري كرديم كه با تو فاصله گرفتيم، اين قفلها را باز كن.
آقاي شريعتي: قرار روزانهي امروز ما تلاوت صفحهي 36 قرآن كريم هست. انشاءالله همهي ما تلاوت كنيم و از بركات اين آيات نوراني بهرهمند شويم. بهترينها را براي همهي شما آرزو ميكنم. بهارهاي شگفتي در راهند. فردا گلي ميشكفد كه بادها را پر پر ميكند. والحمدلله رب العالمين، و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.
صفحهي 36 قرآن كريم:
«لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فىِ أَيْمَانِكُمْ وَ لَاكِن يُؤَاخِذُكُم بمَِا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(225) لِّلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسَائهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشهُْرٍ فَإِن فَاءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(226) وَ إِنْ عَزَمُواْ الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سمَِيعٌ عَلِيمٌ(227) وَ الْمُطَلَّقَاتُ يَترََبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَ لَا يحَِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فىِ أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ بُعُولَتهُُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فىِ ذَالِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلَاحًا وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيهِْنَّ بِالمَْعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيهِْنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(228) الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكُ بمَِعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحُ بِإِحْسَانٍ وَ لَا يحَِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ شَيًْا إِلَّا أَن يخََافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِْمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(229) فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تحَِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيرَْهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِْمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنهَُا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(230)»
ترجمه آيات:
«خدا شما را به سبب سوگندهاى لغوتان بازخواست نمىكند، بلكه به خاطر نيّتى كه در دل نهان مىداريد بازخواست مىكند. خدا آمرزنده و بردبار است. (225) براى كسانى كه سوگند مىخورند كه با زنان خويش نياميزند چهار ماه مهلت است. پس اگر بازآيند، خدا آمرزنده و مهربان است. (226) و اگر عزم طلاق كردند، خداوند شنوا و داناست. (227) بايد كه زنان مطلقه تا سه بار پاك شدن از شوهر كردن بازايستند. و اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارند، روا نيست كه آنچه را كه خدا در رحم آنان آفريده است پنهان دارند. و در آن ايام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به باز گرداندنشان سزاوارترند. و براى آنان حقوقى شايسته است همانند وظيفهاى كه بر عهده آنهاست ولى مردان را بر زنان مرتبتى است. و خدا پيروزمند و حكيم است. (228) اين طلاق دو بار است و از آن پس يا به نيكو وجهى نگه داشتن اوست يا به نيكو وجهى رهاساختنش. و حلال نيست كه از آنچه به زنان دادهايد چيزى بازستانيد مگر آنكه بدانند كه حدود خدا را رعايت نمى كنند. اما هر گاه دانستيد كه آن دو حدود خدا را رعايت نمىكنند اگر آن، خود را از شوى باز خرد، گناهى بر آن دو نيست. اينها حدود خدا است. از آن تجاوز مكنيد كه ستمكاران از حدود خدا تجاوز مى كنند. (229) پس اگر باز زن را طلاق داد ديگر بر او حلال نيست، مگر آنكه به نكاح مردى ديگر درآيد و هر گاه آن مرد آن را طلاق دهد، اگر مىدانند كه حدود خدا را رعايت مىكنند رجوعشان را گناهى نيست. اينها حدود خدا است كه براى مردمى دانا بيان مىكند. (230)»