-حجت الاسلام والمسلمين قرائتی – نماز
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نماز
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتی
تاريخ پخش: 10- 11 -95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و اجعل عاقبته امرنا خیرا» سلام میکنم به همهی شما بینندهها و شنوندههای عزیزمان. اینجا سمت خداست که با احترام تقدیم به نگاه آسمانی شما و لحظات ناب و نورانی شما میشود. خوشحالیم در کنار شما هستیم. انشاءالله هرجا هستید بهترینها نصیب شما شود. به رسم یکشنبهها برنامه امروز را با حضور حاج آقای قرائتی تقدیم شما میکنیم. حاج آقای قرائتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمة الله.
شریعتی: برای ما توفیقی است که جلسه ما مزین به حضور شماست. امروز از نماز برای ما خواهند گفت و ما سراپا گوش هستیم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم. «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» اینهایی که نماز میخوانند گاهی وقتها در بچههایشان، کارگرها و شاگردها و بستگانش که میروند سفارش نماز کنند، با چند کلمه برخورد میکنند. یعنی مثلاً وقتی به پسرش، عروسش، کارگرش توصیه به نماز میکند، میگویند: برو بابا! آنوقت یک چیزی میگوید و این را پاتک میزند. من گفتم این حرفها را بگویم و جوابهایش را بدهم.
یکی اینکه میگویند: چرا نماز بخوانیم؟ میگوییم: برای تشکر. البته فلسفهی نماز فقط تشکر نیست. نماز در قرآن دلایل زیادی دارد یکی تشکر است. که قرآن میگوید: «فَلْيَعْبُدُوا» (قریش/3) بندگی خدا کنید. میگوییم: چرا؟ میگوید: «الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/4) گرسنه بودی تو را سیر کردم و به تو امنیت دادم. یا میگوید: «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» (بقره/21) میگوییم: چرا؟ میگوید: «الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» تو را آفریدم. نماز تشکر است. اینکه گفتیم میگوید: مگر خدا به تشکر ما نیاز دارد؟ این هم دومین حرفی است که میزنند. میگوییم: نه، خدا هم در قرآن نگفته، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِاُعْبَدُ» فرمود: «الِّا لِیَعبُدُونِ». اگر میگفت: من جن و انس را نیافریدم مگر اینکه عبادت شوم. «اُعبَد» این پیداست که خدا یک مشکلی دارد که نیاز به تشکر ما دارد. میگوید: «لِیَعبُدُونِ» میخواهم تو خدایی شوی. یک وقت بابا به بچه میگوید: دستت را به من بده. میگوید: تو به دست من نیاز داری؟ میگوید: نه، دستت در دست من باشد نیافتی. برای حفظ تو میگویم. نه اینکه من نیاز به دست تو دارم. تو نیاز به حمایت من داری. مثل اینکه معلم به شاگردش میگوید: من این همه زحمت کشیدم، قدردانی کن از درسی که من سر کلاس میدهم. درست را خوب بخوان. خوب درس خواندن شاگرد قدردانی از معلم هست، اما به نفع معلم است یا به نفع شاگرد است؟ به نفع شاگرد است.
چون گاهی کلمات اگر جا به جا شود معنایش خیلی فرق میکند. «لِاُعبَدُ» ، «لِیَعبُدُون» یک سؤال دیگر، میگوید: اگر قرار است من از خدا تشکر کنم، خودم تشکر میکنم. تو کاری نداشته باش. من خودم میدانم چطور تشکر کنم. البته اینها همه برای این است که فرار کنند. وگرنه همین که از خدا تشکر نمیکنند، صد تا بله قربان برای هرکس و ناکسی میگویند. مثل گربه جلوی دیگران خم میشود. بخدا که رسید گردن کلفتی میکند. اگر هیچوقت تشکر نکند آدم غصه نمیخورد. افرادی هستند برای یک لقمه نان، برای یک خیری که میخواهند ببینند ساعتها و روزها و ماهها و سالها نوکری میکنند. ولی به خدا که میرسند گردن کلفتی میکنند. حالا ما جواب میدهیم امیدواریم در دل بعضی اثر داشته باشد. میگوید: خودم تشکر میکنم. میگوییم: خوب اول بگو که چه تشکری است که از نماز بهتر است؟ تو اصلاً میدانی نماز چیست؟
یکوقت کسی گفت: میشود من مسلمان نباشم؟ گفتم: بله. «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» (بقره/256) منتهی یک دلیل بیاورید با هم غیر مسلمان شویم. غیر اسلام چه چیزی دارند که اسلام ندارد؟ یک نمونه بیاور که با هم برویم. مثلاً بگو این دین یا حزب یا تشکیلات و مکتب یک چنین حرفی دارد. شما که بلند میشوی آن طرف بنشینی، دلیل میخواهد. باید بگویی: اینجا سرد بود. اینجا خیس بود. اینجا ناامن بود. چه کمبودی دارد؟ برای همین لقمهای که میخوریم چند حدیث داشته باشیم خوب است؟ تمام چیزهایی که میخوریم خیلیهایش در روایات اسمش آمده است. مثلاً کرفس، عدس، نخود، لوبیا، گردو، بادام، اسفناج، خیار، هندوانه، موز، انگور، انار چه بخوریم و چقدر بخوریم و کی بخوریم. منتهی نه فقط جنبهی طبی و بهداشتیاش، حلال بخوریم و با چه نیتی بخوریم؟ به ما گفتند: از همین خوردن یعنی قصد عبادت کنی. یکوقت آدم غذای خوب میخورد که کار خیر انجام بدهد، یکوقت غذای خوب میخورد چون خوشمزه است. خوشمزگی تا وقتی در دهان است خوشمزه است. وقتی پایین رفت دیگر مزهاش فرق میکند. ولی اگر آدم نیتش این باشد که من این غذا را میخورم که دو ساعت بیشتر مطالعه کنم. یک ساعت بیشتر کار میکنم. اینطور تا قیامت میماند. اینکه نیت خوب باشد مسألهی مهمی است.
یکوقت انسان یک کسی را میخنداند برای اینکه میخواهد تفریح کند یا دلقک بازی کند. یکوقت میبیند این غمناک است، چون غم او را گرفته بروم او را شاد کنم. آن هم خنده است و این هم خنده است. ولی یکی از این خندهها تا قیامت اثرش میماند، یکی از خندهها بعد از یک لحظه میرود. مثل خاراندن، خاراندن یک لحظه است. چیزهای خدایی ماندنی است. «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باق» (نحل/96) چیزهایی که رنگ بشر دارد میپرد. آنچه میماند خدایی است. لذا به ما دائم گفتند: «فی سبیل الله» یعنی خط را گم نکنید. تو که کار میکنی، آب به صورتت میریزی به قصد وضو بریز. میخواهی بنشینی خوب رو به قبله بنشین. در اداره هستی صندلیات را جایی بگذار که وقتی مینشینی رو به قبله هم باشد. مگر نمیخواهی برای خانم لباس بخری؟ روز تولد حضرت زهرا بخر. روز زن، عبادت میشود. میشود عید نوروز هم بخرد. بد نیست که عید نوروز لباس بخرد. منتهی عبادت نیست. دود و ترافیک هست، تورم و گرانی هم هست. انسان میتواند در همه کارهایش جهت گیری کند.
امام سجاد را شهید کردند، پدرش امام حسین را هم در کربلا شهید کردند. امام سجاد پسری به نام زید داشت، او را هم شهید کردند. زید هم پسری داشت به نام یحیی، او را هم شهید کردند. یحیی وقتی شهید شد، زنان خراسان گفتند: حالا که بنی عباس این رقمی نسل پیغمبر را میکشد، همه تصمیم میگیریم هر زنی امسال زایید اسمش را یحیی بگذاریم. تا بگوییم: شما یک یحیی را کشتید، ما هزار یحیی جایش میگذاریم. یعنی این نامگذاری است ولی هدفمند است. آخر فقط یارانهها که نباید هدفمند باشد. خنده هم باید هدفمند باشد.
غذا خوردن باید هدفمند باشد. ما غذا که میخوریم فقط سحریاش عبادت است. چون صبحانه میخوریم گرسنه هستیم. نهار هم میخوریم گرسنه هستیم. شب هم گرسنه هستیم. فقط سحری هدفمند است. میگوییم: سحری میخوریم که بتوانیم روزه بگیریم. پس این سحری خوردن با همه غذاها فرق میکند. اینجا تفاوت است. انسان هدفش چیست. به هر حال نماز آدم را هدفمند میکند. روزی چند مرتبه کتف ما را میگیرند و رو به قبله میکنند. شما اگر میخواهی از من پذیرایی کنی آنچه من گفتم را برایم بپز. بگو: آقای قرائتی شما مهمان ما باش، من هرچه خودم خواستم برایت میپزم. این مهمان خوب نیست. مهمان خوب این است که بگوید: تو چه میل داری؟ ببینیم خدا چه میخواهد.
ما چند بار در عمرمان پشیمان شدیم؟ هر انسانی بارها و بارها، صدها و هزارها بار پشیمان میشود. این پشیمانی یعنی عقلم نرسید. انسانی که خودش میفهمد و بارها پشیمان شده و پشیمانی دلیل بر این است که عقلش نمیرسد، همه جهات را نمیتواند در نظر بگیرد. یک جایی را میبیند و از جای دیگر غافل میشود. همه محاسباتش کامل نیست. چقدر در قرآن داریم «یحسبون» یعنی در دنیای خیال است، واقع نیست. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (اعراف/30) خیال میکند درست میرود. «وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْء» (مجادله/18) خیال میکند کسی است. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُون» (کهف/104) در قرآن دائم گفته که کج میفهمید. ما پشیمان میشویم و این پشیمانی دلیل بر این است که عقل ما کم است. درست است آدمی که بارها خودش هم فهمیده کج رفته است، بد رفته و پشیمان شده، خودش اقرار میکند که کج رفته، حالا به خدا بگوید: اختیار را به من بده. بچهای که هزارها بار افتاده است. باز به پدربزرگش بگوید: اجازه بده من خودم راه بروم. پسر جان چند بار تا حالا افتادی؟ چند بار پشیمان شدی؟ علاوه بر اینکه نماز یک مهندسی دارد و کسی روی مهندسی نماز کار نکرده است.
اذان ما مهندسی دارد. اول اذان میگوییم: الله اکبر، آخرش هم میگوییم: «لا اله الا الله» آنوقت بین دو تا الله یک دوره عقاید اسلامی است. آن هم داد بزن. اظهار اعلام موضع کن. الآن دنیا ناقوس میزند. اروپا و آمریکا و کشورهای مسیحی ناقوس میزنند. حالا اذان را برداریم و ناقوس بگذاریم. ناقوس چه بیان و مفهومی دارد؟ اذان چه معنایی دارد؟ ناقوس صدای جماد است. اذان حلقوم یک انسان است. در اذان ایدئولوژی و تفکر دارد. پیام دارد. امر به معروف دارد. میگوید: «حی علی الصلاه» نهی از منکر درونش است. چون «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» (عنکبوت/45) فریاد درونش است. اعلام موضع درونش است. اذان یعنی آزادی. ما اگر صد کشور را فرض کنیم، در هر کشوری چند ساختمان مهم باشد، هیچکدام از ساختمانهای مهم اجازهی ورود انسانهای عادی را نمیدهند. یا میراث فرهنگی است. یا کاخ است. یا باغ است، یک ساختمان مهم در اسلام است و آن کعبه است. به برده میگوید: برو بالایش داد بزن! به هیچکس اجازه نمیدهند در ساختمانهای مهم بروند. این اسلام است که میگوید: بلال سیاه! برو روی بهترین ساختمانهای اسلام یعنی کعبه فریاد بزن. علیه چه کسی؟ علیه بتها، «اشهد ان لا اله الا الله» هیچ معبودی را قبول ندارم. بت قبول نمیکنم. طاغوتها را قبول نمیکنم. هیچ کدام از رئیس جمهورها را قبول ندارم. هیچ کدام از پادشاهها را قبول ندارم. اینها همه معبودهایی هستند که مرا برای خودشان میخواهند. بعد هم از حضرت پرسیدند در اذان الله اکبر چهار تا است. باقی جفت جفت است. چرا الله اکبر چهار مرتبه میگویند؟ امام فرمود: این فن تبلیغات است. الله اکبر چون اول اذان است، اول کار یک مقدار باید تکرار شود که مردم آب بندی شوند، در باغ قرار بگیرند و توجهشان جلب شود. بعد وقتی توجهشان جلب شد، جفت جفت بگو. آخر اذان دیگر «اشهد» ندارد. اول اذان میگوییم: «اشهد ان لا اله الا الله» آخر اذان میگوییم: «لا اله الا الله». چرا این «اشهد» میافتد؟ عزادارهای امام حسین اول میگویند: «یا حسین، یا حسین» بعد میگویند: حسین حسین! دیگر «یا» را برمیدارند. یعنی این دارد وصل میشود، چون وصل میشود «یا» را برمیدارد. «الله اکبر» این «الله اکبر» را فهمیدیم یعنی چه؟ در عمرمان یک الله اکبر گفتیم درست باشد؟ تمام سلولهای بدن میگوید: الله اکبر، خدایا تو بزرگ هستی. اگر الله اکبر باشد، باید بازار بسته باشد. چون الله اکبر از مشتری، خدا بالاتر از مشتری و بالاتر از سود است.
امام زمانی که مکه رفته بود. یک کتاب خرید. تا رفت پول کتاب را به کتابفروشی بدهد، صدای اذان بلند شد. کتاب فروش نگرفت. گفت: الله اکبر! گفت: پول را بگیر. گفت: الله اکبر از این پول، الله اکبر از این سود، الله اکبر از این فروش کتاب! این الله اکبر در جامعه ما باید عمیق شود نه به زبان باشد. الله اکبر! تهدید میکنند، الله اکبر! طرف رفته خواستگاری یا دختر به او ندادند یا پسر نپسندیده است. این را غم میگیرد. چرا غم تو را گرفته است؟ الله اکبر! خدا بزرگتر است. کسی دیگر، جای دیگر، اصرار دارد حتماً با این مورد ازدواج کند. چرا؟ مگر یقین داری خوشبختی در این است؟ تو از کجا میدانی بخت تو و خوشبختی و سعادت تو در این ازدواج و شغل است. ما اگر الله اکبر بگوییم: خیلی آرام هستیم. لابد صلاح نبوده است. ما بنده خدا هستیم و خدا برای ما مقدر میکند.
یک کسی بود مشکلاتی داشت، قدش، شکلش، فقرش، همه مشکل بود. میخواست داماد شود، گفت: کسی زن ما نمیشود. نه قیافه داریم و نه پول داریم. آخرش پیش کسی که دختر داشت، رفت. گفت: ما میخواهیم داماد شویم، دخترت را به ما میدهی یا نه؟ «ان تزوجونا» اگر دخترت را به ما دادی، الحمدلله! خدا را شکر! «و ان تمنعونا» اگر ممانعت کردی، الله اکبر! هیچوقت نمیگوید: شکست خوردم. اعصابم خرد شد. روانی شدم. قرص بخورد. گیج شود. سیگار بکشد. ما هنوز بزرگی خدا را درک نکردیم. ما جوی سیمانی هستیم. جوی سیمانی آب را رد میکند اما آب درونش فرو نمیرود. جوی خاکی نیستیم که یک خرده آب هم در خاک فرو برود، درخت کنار جوی آب هم سبز شود. «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُم» (حجرات/14) ایمان در دل شما نرفته است. میگویید: مسلمان هستید ولی ایمان در دل شما نرفته است. کسی که الله اکبر بگوید در ازدواج راحت انتخاب میکند. مشورت میکند. دقت میکند. اما اینکه حتماً این شغل باشد. حتماً مسکن در این محله باشد. من سراغ دارم کسی را دو دختر داشت و دیگر از بچهدار شدن جلوگیری میکرد. به او گفتم: چرا جلوگیری میکنی؟ گفت: میترسم سومی هم دختر باشد. گفتم: تو بهتر میدانی یا خدا؟
یک کسی مادر پیری داشت. این مادر را برداشت و مکه آورد. نمیتوانست طواف کند. مادر را روی دوش گذاشت و طواف میکرد. پیغمبر را دید و گفت: یا رسول الله! این مادر من است و دیگر نمیتواند راه برود. او را مکه آوردم و به دوش گرفتم و طواف میدهم. حق فرزندی را ادا کردم؟ فرمود: نه! گفت: اِ... باید چه کار میکردم؟ حضرت فرمود: شوهرش بده. گفت: این نمیتواند راه برود. مادر که روی دوش بچه بود. بر سر بچه زد و گفت: خفه شو! تو بهتر میفهمی یا پیغمبر؟ پیرزنها هم شوهر میخواهند. شوهر فقط برای شهوت نیست، برای انس است.
پزشکی که در شهرداری بود میگفت: چهارده هزار نفر در تهران داریم که چون تنها هستند افسرده شدند. از بی همدمی افسرده شدند. این هم صحبتی خودش مسأله مهمی است. حالا ما بهتر میفهمیم یا خدا که میگویید: بگذارید نماز را خودم بخوانم. خوب بخوان ببینم در یک رکعت نماز به خدا چه میگویی؟ تازه مثل چوپانی میشوی که میگوید: دید موسی شبانی را به راه! البته این شعر مبنایش غلط است. با قرآن و روایات و عقاید ما نمیسازد. بخاطر اینکه قرآن یک جایی خیلی تند با افرادی برخورد میکند. میفرماید: «تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْن» (مریم/90) آسمانها نزدیک به شکافتن هستند. «وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ» زمین بشکافد، «وَ تَخِرُّ الْجِبالُ» کوه بشکافد، میگوییم: چه شده که آسمان بشکافد، کوه بشکافد و زمین بشکافد؟ «أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» (مریم/91) گفتند: خدا جسم و اولاد دارد؟ اگر کسی بگوید: خدا جسم است. اولاد دارد، اینقدر حرف بد است که زمین و آسمان بشکافد جا دارد. حالا یک چوپان فکر میکند خدا جسم است. میگوید: کجایی سرت را شانه کنم؟ حضرت موسی دید این چوپان فکر میکند خدا جسم است، دارد با خدای جسمی صحبت میکند. گفت: این حرفها چیست میزنی؟ اینها شرک است. چوپان هم دیگر حرف نزد. خدا با موسی دعوا کرد.
چرا بنده ما را ز ما کردی جدا؟
ما درون را بنگریم و حال را
نی برون را بنگریم و قال را
برو بگو بیاید. حالا این حرف که غلط است. اصلاً پیغمبرها آمدند که جهت بدهند. کسی که حرف بیهوده میزند، پیغمبر هم به وظیفهاش عمل کرده و گفته: اینطور حرف نزن. آنوقت خدا باید به پیغمبر بگوید: آفرین! به پیغمبر دعوا میکند. این شعر ضد قرآن است. حالا مثنوی گفته، مقام مثنوی محفوظ است. اما گفته «انى تاركم، فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى» (بحارالانوار/ج2/ص103) نگفته: «کتاب الله و عترتی و مثنوی» این شعرا و عرفا و علما و دانشمندان ما همه محدود هستند، یعنی ممکن است یک چیزی هم بگویند که درست نباشد. اصلاً حوزههای علمیه بخاطر همین است. آیت الله العظمی میرود منبر مینشیند، میگوید: شیخ صدوق اینطور گفت، لکن این اشکال به این وارد است. شیخ انصاری اینطور گفت و این اشکال به این است. اصلاً حوزه علمیه و درس خارج معنایش این است که اقوال را نقد و نقل کن. اینکه ما فکر کنیم که چون ایشان این حرف را زده است و حرفهای خوب خیلی دارد س هرچه گفت درست است. نه! ما غذا را میخوریم، اگر درون غذا شن بود بیرون میگذاریم.
شریعتی: با توجه به سابقه طولانی شما در ستاد اقامه نماز و اینکه الحمدلله موفق هم بودید و کارهای مثبتی هم انجام شد، این بهانهها برای رفتن از نماز نخواندن سر جای خود، ولی احساس میکنم این شیرینی نماز را نچشیدیم. چطور باید شیرینی نماز را چشید؟
حاج آقای قرائتی: عوامل زیادی دارد. من یک کتاب نوشتم به نام «شیوه دعوت به نماز». این کتاب در اینترنت هم هست. خدا به موسی گفت: مردم را به عبادت دعوت کن. موسی گفت: چطور؟ گفت: نعمتهای مرا برایشان بشمار. اگر نعمتهای مرا برایشان بشماری، اینها شرمنده میشوند. پدر یک حرفی میزند، پسر میگوید: نه نمیخواهم. حوصله ندارم. پسر در برابر پدر این نعمتها را میشمارد. نعمتها را که شمرد این شرمنده میشود. چون قرآن میگوید: علت اینکه نماز نمیخواند این است که چون خاشع نیست. «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين» (بقره/45) پس خاشع یعنی نرم، مثل نان سفت که در آبگوشت میریزی، میخوری. من بارها این را گفتم. طوری نیست انسان حرف خوب را تکرار کند.
تلویزیون نشان میداد که پیرمردی با پسرش پارک رفتند، از پسرش پرسید: این چیه؟ گفت: گنجشک است. چند لحظه گذشت، دوباره گفتند: این چیه؟ گفت: یکبار دیگر هم پرسیدی. گنجشک است. چند لحظه بعد گفت: این چیه؟ سه چهار بار که پرسید پسر داد زد. خسته شد. گفت: بابا خرفت شدی؟ چهار بار پرسیدی این چیست؟ گفتم: گنجشک است باز میپرسی: این چیست؟ هر چند دقیقه یکبار میپرسی این چیست؟ این پسر سر پدر داد زد. پدرش رفت دفتر خاطرات را آورد و گفت: یک زمانی تو کوچک بودی من تو را پارک آوردم. سی بار از من پرسیدی این چیست؟ گفتم: عزیزم گنجشک است. دوباره پرسیدی چیست؟ گفتم: قربانت بروم گنجشک است. برایت بمیرم گنجشک است. این پسر خجالت کشید. بلند شد و پدر را بوسید و عذرخواهی کرد. نعمتها را مقایسه کنیم.
حضرت علی یکی از دندانهایش درد گرفت. گفت: خدایا! یک دندانم درد گرفته، یک ذره از استخوان درد گرفته است، حالا اگر همه استخوانهایم درد میگرفت چه میکردم؟ یعنی گاهی سختیها را کنار سختی بدتری بگذاریم شیرین میشود. یک کسی داشت میرفت، کلاغ در آسمان آشغالهای معدهاش را روی سر این ریخت. رفت بگوید: اَه... گفت: الحمدلله! گفتم: بابا صورتت خراب شد. چرا الحمدلله میگویی؟ گفت: اگر گاوها میپریدند چه میکردیم؟ گاهی نگاهها خیلی اثر دارد. شما گاهی ماشینت به نرده میخورد، ناراحت میشوی. عصبانی میشوی. ماشینت نو بوده، زخمی شده، حالت گرفته میشود. پایین میآیی دره را میبینی میگویی: اوه خدا پدرش را بیامرزد نرده را اینجا گذاشته است. اول به نرده فحش میدهیم اما وقتی دره را میبینیم به نرده دعا میکنیم.
بنده خدایی بی پول شد، خانمش اول طلاهایش را فروخت. بعد اثاثیه خانه را فروختند و خرج کردند. یک قابلمه مسی داشت. یک روز این را برداشت بفروشد. این آقایی که بی پول شده بود گریه کرد. فکر کردند دیگر قیچی شد که وضع مالی من باید به جایی برسد که قابلمه را برای خرجی بفروشم؟ گفتند: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»، (انشراح/6) خوب میشود. دنیا قله و دره دارد. گفت: نه من برای فقرم گریه نکردم. گفتند: پس برای چه گریه کردی؟ گفت: چهل سال پیش این قابلمه را خریدم. خدا چهل سال پیش فکر من بود که این قابلمه را بخرم و چهل سال در آشپزخانهام استفاده کنم و الآن هم بفروشم و خرج کنم که نیاز من به مردم نباشد. قربان خدا بروم که از چهل سال پیش فکر فقر من بوده است. برای فقر من تدبیر داشته است. ما نباید چون لیمو ترش است داد بزنیم. همین لیموترش هم گاهی خواصی دارد که لیموشیرین ندارد. لیموشیرین سریع تلخ میشود. لیموترش تلخ نمیشود. کوچک هست و ترش هم هست اما خدا در این برکاتی قرار داده است.
یکی از اولیای خدا میرفت، یک حیوان خیلی ریزی را دید. کرم کوچکی بود، یک خرده نگاه کرد و گفت: حالا این نبود چه میشد؟ به خدا گفت: این را برای چه خلق کردی؟ اگر این نبود چه میشد؟ خطاب آمد بار اول است سؤال کردی. این کرم ده بار از من پرسیده اگر موسی نبود چه میشد؟ ما نمیتوانیم بگوییم: اختیار با ما باشد. مثل چوپان میشویم. بعضیها فکر میکنند لیسانس سواد است، فوق لیسانس سواد است. نه سواد نیست. در قرآن یک آیه داریم گفته: همه شما با هم بیسواد هستید. «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (اسراء/85) یعنی همه شما با هم از سواد بهره کمی دارید. ما چیزی بلد نیستیم. اصلاً ما وقتی دانشگاه هستیم چقدر درس میخوانیم؟ بنده الآن عقیده دارم که خاک آموزش و پرورش را باید عوض کرد. چون دیپلمههای ما اکثراً فلج هستند. یکسری محفوظات دارند، مدرک هم دارند اما هیچ مدرکی ندارند. خاک دانشگاه هم باید عوض کرد. چون لیسانس و فوق لیسانس میدهد ولی مهارت کمیاب است. آنوقت منتظر ایجاد شغل هستند، دولت هم نمیتواند میلیونها آدم را استخدام کند. عقدهای و پر توقع میشود. گاهی ضد انقلاب میشود. یک تغییراتی باید بدهیم. حالا شنیدم که آموزش و پرورش در مصوباتش دارد که چهل درصد از جوانهای دبیرستانی دنبال مهارت بروند. یک کسی یک قاشق ماست در دریا میریخت. گفتند: چه میکنی؟ گفت: میخواهم دوغ درست کنم. گفت: اگر بشود چه خوب میشود. یک عزم ملی میخواهد، همه نجارها و بناها و همه مکانیکها، که جوان ها پخش شوند و یک مهارتی بلد باشند. اگر شغل دولتی بود الحمدلله! اگر نبود فلج نباشد. خلبان هم همینطور است.
همین برنامه سمت خدا، ایامی که من مریض بودم. آقای رکنی به من زنگ زد گفت: مستاصل هستم، بیایید. البته آقای دکتر رفیعی بودند. گفتم: در هر شهری باید هزار تا قرائتی باشد. من کسی نیستم. من نابغه که نیستم. من معدلم چهارده بود و شش کلاس هم بیشتر درس نخواندم. ولی در معلمی مهارت دارم. هرکسی یک مهارت دارد. مهارت شعر، خطاطی، مکانیکی، کامپیوتر، یک هنری باید داشت. کتابهای دانشگاهی را باید بازنگری کرد. معلوم نیست کسانی که این کتابها را نوشتند خواب بودند یا خائن بودند. محفوظات اضافه میکنند. یک مدرکی هم میگیرند، یک غرور کاذب و یک توقع بیش از اندازه، هیچ هنری ندارد فقط لیسانس است.
کسی میخواست داماد شود، گفتند: شما خانه داری، گفت: نه! سرمایه داری؟ نه. مغازه داری؟ نه. معافی سربازی داری؟ نه. گفتند: پس برای چه میخواهی داماد شوی؟ تو چه چیزی داری؟ گفت: من فقط آمادگی دارم. حالا آقا لیسانس هست، فوق لیسانس هست، حجت الاسلام هست. اما مهارت ندارد. حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش، امت و دولت و ملت، باید یک نهضتی شود که چیزهایی که نان درونش است بخوانیم، ولی چیزهایی که محفوظات است و هیچ مشکلی را هم حل نمیکند، کنار بگذاریم.
شریعتی: امروز صفحهی 475 قرآن کریم آیات 67 تا 77 در سمت خدای امروز تلاوت خواهد شد. انشاءالله روزهای پنجشنبه در ماه جمادی الاول در خدمت حاج آقای انصاریان عزیز خواهیم بود. دعوت میکنم از این پنجشنبه با مباحث ایشان همراه شوید. دعا بفرمایید و همه آمین بگوییم.
حاج آقای قرائتی: خدایا علم ما را در آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه، علم ما را علم مفید قرار بده. علمی قرار بده که هم مشکل ما را حل کند. هم مشکل جامعه را حل کند، هم ذخیرهی قیامت باشد. این محفوظات و مدرکهایی که برای ما پز شده است و پست شده است و غرور آور شده است و توقع آور شده است، ما را از اینها دور بفرما.
شریعتی: بهترینها را برای شما آرزو میکنم.
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «67» هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «68» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ «69» الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «70» إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ «71» فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ «72» ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ «73» مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ «74» ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ «75» ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ «76» فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ «77»
ترجمه: او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفهاى، سپس از علقهاى (خون بسته شده)، سپس شما را به صورت نوزادى (از رحمها) بيرون مىآورد، سپس (رشدتان مىدهد) تا به كمال قوّت خود برسيد (و) آنگاه تا پير شويد، و بعضى از شما پيش از رسيدن به پيرى مىميرد (ولى بعضى از شما زنده مىمانيد) تا به سرآمدى كه معيّن است، برسيد و باشد كه تعقّل كنيد. او كسى است كه زنده مىكند و مىميراند، و چون به وجود چيزى حكم كند، فقط به آن مىگويد: «باش» پس بى درنگ موجود مىشود. آيا كسانى را كه در آيات خداوند مجادله و ستيز مىكنند نديدى كه چگونه (از حقّ) منصرف مىشوند؟ كسانى كه كتاب خدا و آن چه را كه پيامبرانمان را به آن فرستاديم تكذيب كردهاند، پس به زودى (نتيجهى كار خود را) خواهند دانست. آن گاه كه غلها در گردنهايشان باشد و با زنجيرها كشيده مىشوند. در آب جوشان و سپس در آتش سوزانده مىشوند. سپس به آنان گفته مىشود: «آن چه (براى خدا) شريك قرار مىداديد كجا هستند؟ (آنها) كه جز خدا پرستش مىكرديد؟! گويند: «از نزد ما گم شدهاند، بلكه ما در دنيا چيزى را پرستش نمىكرديم». اين گونه خداوند كافران را گمراه مىكند. اين (عذاب) به خاطر آن است كه در زمين به ناحقّ شادى مىكرديد و در ناز و سرمستى به سر مىبرديد. از درهاى دوزخ وارد شويد كه جاودانه در آنيد و چه بد است جايگاه متكبّران. پس (اى پيامبر!) صبر كن كه وعدهى خداوند حقّ است. پس هرگاه بخشى از آن چه را به آنان وعده دادهايم به تو نشان دهيم، يا (پيش از آن) تو را از دنيا ببريم، (در هر صورت) به سوى ما بازمىگردند (و عذاب را مىچشند).