حجت الاسلام والمسلمين قرائتی – فضایل حضرت فاطمه زهرا(س)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: فضایل حضرت فاطمه زهرا(س)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتی
تاريخ پخش: 24- 11- 95
شریعتی: خیلی خوشحالیم که باز شما را در برنامه میبینیم. امروز چه برای ما آوردید؟
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم. «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
چون دیروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بود، یک چند جملهای در مورد حضرت زهرا میخواهم صحبت کنم. من به عنوان یک ایرانی از عزیزانی که در راهپیمایی 22 بهمن شرکت کردند، تشکر میکنم. دستتان درد نکند، خدا شما را حفظ کند. این راهپیماییها مؤمن شاد کن و دشمن کور کن است. جملهای در مورد حضرت زهرا(س) است که «الطهره، الطاهره، المطهره، التقیة النقیة الزکیة» همه برای پاکی است. زهرا پاک بود. نظر پاکی خیلی مهم است. هر فطرتی پاکی را دوست دارد ولو خودش پاک نباشد. بعضی جوانها خیلی پاک نیستند، ولی پاکی را دوست دارند. مثلاً چشمش، زبانش، گوشش، خیلی آلودگی دارد. اما وقتی میخواهد داماد شود به مادرش میگوید: یک دختر پاک پیدا کن! خودش خیلی پاک نیست ولی دنبال همسر پاک میگردد. یعنی ممکن است کسی دزد هم باشد، اما یک پولی داشته باشد و خواسته باشد به کسی بسپارد، میگوید: در این منطقه آدم سالم کیست؟ خود پول هم حتی ممکن است دزدی باشد، ولی وقتی میخواهد بسپارد میگوید: دزد نباشد. این پیداست انسان ذاتاً پاکی را دوست دارد. حالا پاکیها درجه دارد. بعضی چشمشان پاک است.
بارها جوانها به من گفتند: آقای قرائتی من یک دختر زیبا میبینم، چشمم در اختیار خودم نیست. چشمم میرود و نمیتوانم نگه دارم! گفتم: یک مبلغی خودت را جریمه کن. غیر از نگاه اول، چون نگاه اول که میافتد. اما اگر آن نگاههایی که او گفت، برای لذت نگاه میکند، یک مبلغی خودت را جریمه کن. دو تا پنجاه هزار تومان بدهی، دو تا بیست هزار تومان بدهی، حالا به درجه افرادی که پولدار هستند یا کم پول هستند بستگی دارد. دوبار خودت را جریمه کنی سفت میشوی. دیگر میبینی نگاهت خرج دارد!
فکر پاک نیست. بعضی وقتها چشم پاک است ولی در فکرش به افراد سوء ظن دارد. همه را بد میبیند. مثل اینها که عینک سرخ میگذارند و همه شلغمها را لبو میبینند. فکر خراب است. اخلاقش فاسد است. پاکی فقط پاکی ظاهری نیست. همین که انسان چشمش، دستش، اخلاقش، نیتهایش، در دعا داریم «طَهِّر نیتی، طَهِّر قلبی» یعنی انسان باید نیت و قلبش پاک باشد.
یک روایت هم داریم که بسیاری از سیلیهایی که مردم در مشکلات میخورند بخاطر این است که «خُبْثُ السَّرَائِر» (نهجالبلاغه/خطبه113) باطنشان خبیث است و پاک نیستند. چون پاک نیستند خدا گوشمالیشان میدهد. سعی کنیم پاک باشیم. الآن بسیاری از اختلافات خانوادگی بخاطر این است که زن و شوهر به هم سوء ظن دارند. یا سعه صدر ندارد، گذشت ندارد. گذشت کن! «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاس» (آلعمران/134) امام سجاد میخواست وضو بگیرد، کسی یک ظرف برای آقا آورد، این ظرف را بد به آقا داد طوری که به آقا برخورد کرد. امام سجاد یک نگاهی کرد و تا نگاه کرد، گفت: «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاس» مؤمن میبخشد. من تو را بخشیدم! بعد گفت: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين» خدا نیکوکاران را دوست دارد. چه اشکالی دارد، کسی بدهکار است و نمیتواند بدهد. تو هم بگیری و نگیری در زندگیات خیلی اثر ندارد.
گاهی وقتها یک کسی اتاقی دارد، میخواهد. پسرش بزرگ شده میخواهد پسر خودش را داماد کند. اما افرادی هستند نیازی به این پول ندارند. اگر طرف ندارد، ببخشد. قرآن یک آیه دارد، میفرماید: اگر طرف ندارد، «فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَة» (بقره/280) یعنی به او مهلت بدهید تا پولدار شود. گفته بود دو ماهه، ندارد. فرصت بدهید. پشت سرش میگوید: اصلاً اگر میتوانی ببخشی، ببخش!
یکوقت در محضر مقام معظم رهبری بودیم. زمانی که ایشان رئیس جمهور بود به تانزانیا رفتیم.آقا که آن زمان رئیس جمهور بود گفت: شما یک مقدار پول نفت هم به ایران بدهکار هستی. گفت: «فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَة» رئیس جمهور تانزانیا گفت: صبر کن تا پولدار شوم! گفت: تا اینجا درست است. بعدش را بخوانید. بعدش میگوید: اصلاً نگیر. ببخش!
از خدا پاکی بخواهیم. خیلی زنها میگویند: خدایا بچهام حافظ قرآن شود. بچهام خوشگل شود. دوقلو شود، پسر شود، دختر شود. قرآن میگوید: «ذُرِّيَّةً طَيِّبَة» (آلعمران/38) اینکه قرآن گفته، نه گفته: پسر، نه گفته: دختر. نه گفته: خوشگل، کوتاه، بلند، سفید، سیاه! گفته: پاکی! گاهی جوانها به ما میرسند، میگویند: تازه ازدواج کردیم. یک سفارش بکن. میگویم: لقمه پاک به بچهات بده! چون لقمه حرام روی نسل اثر میگذارد. «مال الحرام يبين فى الذريه» لقمه حرام روی نسل اثر میگذارد.
روایت داریم بارها گفتم که خداوند رزق همه را از حلال اندازهگیری کرده است. کسانی که به حرام ناخنک میزنند، خدا از حلال برایش کم میگذارد. این خیال میکند ناخنک زد، نه! از حلال کم شد. من یادم هست بچه که بودم بعضی جاها سنگهای معمولی را روی ترازو میگذاشتند. یک کسی مثلاً شکر میخواست، این سنگ یک کیلویی را روی ترازو گذاشت. رفت ظرف را بردارد که از آخر مغازه شکر بیاورد، این مشتری که شکر میخواست، سنگ را برداشت و هی مالید. فکر میکرد دارد سنگ صاحب را کم میکند. غافل از اینکه هرچه سنگ خودش کم شود، وزن شکر خودش کم میشود.
مثلاً این جوان بناست با یک عروسی زندگی کنند و مثلاً فلان مقدار هم همخوابی کنند و بچهدار شوند و خوش باشند. این جوان ناخنک میزند. سراغ حرام میرود. چشمش و قلبش ناپاک میشود. حالا کام بگیرد یا نگیرد. کام گرفتنش ضعیف باشد مثل گفتگو با نامحرم یا قوی باشد مثل کارهای بدتر، اما غافل از اینکه حالا که ده بار با نامحرم کام گرفتی، ازدواجت ده ماه عقب میافتد. این به حرام ناخنک زد. مشتری کلوخ را لیسید، وزن شکرش کم شد!
حدیث داریم رزق همهی افراد از حلال اندازهگیری شده است. آنهایی که به حرام ناخنک میزنند، خدا سهم حلالشان را کم میکند. یک فرمول است. فکر میکند سر مشتری کلاه گذاشت. سودی از مشتری برد. بالاخره دیر یا زود این کلاهبرداری شما روشن میشود، گران فروشی شما روشن میشود. به هم پچ پچ میکنند و میگویند، مشتری شما کم میشود. ترازوی پاک، دست پاک، جنس پاک، بگو: آقا این جنس عیب دارد. عیبش را بگو، چون اگر نگویی بعدش عیبش کسر میشود و دیگر از شما نمیخرم.
باید از خدا بخواهیم، اسم خدا طاهر است. «یا اطهر الطاهرین» در دعای جوشن به خدا گفته است. خدا وقتی میخواهد از اهلبیت تعریف کند، میگوید: «وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا» (احزاب/33) این تقیه، تقوا، یعنی پاکی از گناه، نقیه، پاکی است. یکی از اسمهای زهرا(س) «الطهرة الطاهرة المطهرة التقیة النقیة الزکیه» است. همه پاکی در پاکی است. اگر نسل پاک میخواهید دنبال دختر و پسر پاک بروید. حالا پسر ماشین دارد یا ندارد. پاک باشد.
بچه پاک، این بچهها یا خوب هستند یا بد. اگر خوب هستند خدا بنده صالحش را رها نمیکند. قرآن گفته: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا» (غافر/51) ما «الذین آمنوا» یعنی مؤمن را «لَنَنصُر» کمک میکنیم. اگر خوب است که خدا قول داده رهایش نمیکند. اگر بد باشد، برای بنده بد چرا تلاش کنیم؟ برای آدم نا اهل برای چه اینقدر تلاش کنیم؟ بنابراین آنچه مهم است پاکی است. یک کسی ماشین داشت، فروخت. گفتند: چرا فروختی؟ گفت: این ماشین قلب مرا خراب کرد. گفتیم: چطور؟ گفت: قبلاً که ماشین نداشتم منتظر تاکسی بودم، این ماشینهایی که خالی میرفتند، در دلم میگفتم: بیانصاف تو که میروی، مرا هم ببر! دلم رحم داشت که چرا پیادهها زیر باران هستند، سوار نمیکنی؟خودم ماشین خریدم، روزهای اول هرکس را میدیدم اینطور است سوارش میکردم. بعد دیدم به کارم نمیرسم. دیگر بیخیال شدم. من دیدم قبلاً که ماشین نداشتم. رحم به مردم داشتم. حالا که ماشین دارم سنگدل شدم. گفتم: ماشین را بفروشم که دلم را نگه دارم. چون حاکم کسی نیست که بر مردم حکومت کند. حاکم واقعی کسی است که بر خودش حکومت کند. انسان مواظب باشد که قلبش جای دیگر نرود. اینکه گفتند: اخلاص به خاطر اینکه دلت جای دیگر نرود. گاهی وقتها دل انسان جای دیگر میرود.
یکی از اسمهای حضرت زهرا، صدیقه است. جبرئیل این لقب را آورد. صدیقه را برای حضرت زهرا آورد و صدیق را برای حضرت امیر آورد. صدیقه از صدق است، یعنی با خدا صداقت دارد. با مردم صداقت دارد. ما یک مقدار در جامعهمان باید صداقت پررنگ باشد. حرفهایی که میزنیم صادقانه بزنیم. آقا مخلصت هستم! یعنی واقعاً تو مخلص من هستی؟ چاکرتم، جیرجیرکتم! خاک زیر پای تو هستم! آقا دلتنگت شده بودم! واقعاً تو دلتنگ من شده بودی؟ اگر دلتنگ شدهای بگو.
حضرت امیر در نهجالبلاغه میگوید: اگر یک خرده بیشتر از خوبیها تجلیل کردی، معلوم میشود متملق هستی. چاپلوس هستی. مثلاً طرف نیم کیلو خوبی دارد، شما دو کیلو تعریف میکنی. اغراق میکنی. اگر کسی اغراق کرد جلوی او را بگیر. بگو: این حرف را نزن! دیشب جایی بودیم جمعیت چند هزار نفری از جوانها بودند. یکی گفت: برای سلامتی آیت الله قرائتی صلوات بفرستید. گفتم: من آیت الله نیستم. آیت الله کسی است که ده، بیست سال در حوزه درس خارج بخواند. من دو سه سال بیشتر خارج نخواندم. من طلبه هستم! اگر او گفت: آیت الله و من هم چیزی نگفتم، قرآن میگوید: قطعاً جهنمی هستی. من! بله. برای اینکه او گفت: دکتر، تو دکتر نبودی! گفت: مهندس، مهندس نبودی و خوشت آمد. آیهاش این است «وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا» (آلعمران/188) دوست دارد ستایش شود برای آنچه که نیست. سید نیست میگوید: سید هستم. دکتر نیست، میگوید: دکتر هستم. حزب اللهی نیست، میگوید: من حزب اللهی هستم. یک چیزی که نیست به او میگویند، خودش هم نمیگوید: این را نگو! من نیستم، آنچه هستم بگو. حضرت امیر میفرماید: اگر بیش از اندازه تعریف کردی، چاپلوس هستی. مردم گاهی روی ارادت و لطف این کار را میکنند. غرضی ندارند یعنی واقعاً چاپلوس نیستند. بعضیها هم اصلاً نمیدانند فرق آیت الله و حجت الاسلام چیست. اینطور میخواهند اظهار محبت کنند. مردم گناهی ندارند، توده مردم پاک هستند ولی بعضیها که متوجه میشوند. کسی نمیداند، به سرگرد میگوید: سرلشگر! او نمیداند میگوید اما تو که میدانی. باید بگویی: من سرگرد هستم. سرلشگر نیستم! جامعه را به صداقت دعوت کنیم.
دروغ نوشتن هم مثل دروغ گفتن است، افرادی هستند کتابهایی را چاپ میکنند و اسم خودشان را میگذارند، در حالی که خودش ننوشته است. ما داریم کسانی را که نگاه میکنی اسم کتاب فلانی است، وقتی نگاه میکنی میبینی کلاً از فلان کتاب است. یعنی همان کتاب را برداشته و فقط جلدش را عوض کرده است. دروغ نوشتن حرام است. دروغ گفتن حرام است. سکوت در مقابل دروغ ممنوع است. باید حریمها را حفظ کنیم.
از آیت الله العظمی صافی شنیدم. در ذهنم نام ایشان است. آقای بروجردی استاد مراجع است. یعنی همه مراجع فعلی شاگرد آقای بروجردی بودند. ایشان در منزل، قسمت خانواده خوابیده بود. حدود هشتاد، نود سال سن داشت. علما دو تا خانه دارند. یکی برای خانواده که میخواهند زندگی کنند، یکی هم برای مردم که میآیند، مراجعه کنند. مثل دکترها که یک خانه دارند و یک مطب دارند. دفتر عقد هم همینطور است. یک خانه دارد و یک جایی که عروس و داماد میآیند عقد کنند. او را میگویند: بیرونی، آن را میگویند: اندرونی! آقا در اندرونی قسمت خانواده بود، بیرونی هم روضه بود. یک نفر گفت: برای سلامتی امام زمان(ع) و آیت الله العظمی بروجردی صلوات! آقای بروجردی تا این را شنید، عصایش را برداشت و محکم به در کوبید! گفت: که بود صلوات ختم کرد؟ گفت: روضه است صلوات ختم کردند. آقای بروجردی گفت: میگوید سلامتی امام زمان و آقای بروجردی! چرا نام مرا کنار نام امام زمان میگذارد؟ مثل اینکه کسی بگوید: برای سلامتی خورشید و چراغ قوه صلوات! چراغ قوه، چراغ قوه است و خورشید، خورشید است. اینها را نباید کنار هم گذاشت. این دقت است. حساسیت است. که وقتی طرف میگوید، امام زمان و تو!
شریعتی: نوعاً در این دوره و زمانه ما خوشمان میآید که از ما تعریف کنند.
حاج آقای قرائتی: اینکه میگویند: قرآن شفاست، معنایش همین است. تو خوشت میآید که بگویند: دکتر، آیت الله، مهندس، پروفسور، اگر خوشت میآید که از تو تجلیل کنند و اهل آن تجلیل هم نیستی. از یک نفر خوشم آمد. به او گفتم: در نماز شب دعا کن! گفت: شما دعا کن من نماز صبحم قضا نشود! حالا هرچه هستیم بگوییم. عزت دست خداست. اینکه دیگران دربارهی ما چه بگویند، مهم نیست.
خدا یک چیزی که داد نگه میدارد. خدا دم طاووس را رنگ کرده است. هرچه هم شیلنگ بگیری، هست. اما تخم مرغهایی که رنگ میکنیم با یک خرده آب دهان پاک میشود. ما که رنگ میکنیم پاک میشود. سعی کنیم صداقت داشته باشیم. با خانم صداقت داشته باشیم. الآن در ازدواجها صداقت نیست. میآید عقد کند میگوید: هزار سکه! هرچه میگوییم: شغل شما چیست؟ میگوید: قراردادی هستم و هنوز کارمند هم نشدم! میگویم: هزار سکه یعنی یک میلیارد! تو در ذهنت هست که یک میلیارد پول داشته باشی. خواب یک میلیارد را میبینی؟ آغاز زندگی با دروغ است. عروس هم دلش خوش است که زن دروغگو شده است. داماد به دروغ تکیه میکند. عروس هم به دروغ دلش خوش است. فامیل عروس هم به دروغ دلشان خوش است و اصلاً زندگی براساس دروغ است. چرا اینطور است؟ بگو: بلد نیستم.
قرآن به پیغمبر میگوید: «قُلْ إِنْ أَدْرِي» (جن/25) بگو: بلد نیستم. خدا به پیغمبر میگوید: بگو بلد نیستم. رودروایسی نکنیم. اگر کسی در رانندگی رد شد، به او گواهینامه ندهیم. میگوید: دلم سوخت! خوب دلت سوخت، گواهینامه میدهی بعد پشت مینی بوس مینشیند، بیست نفر را میکشد. این سوز تو بخاطر رحم به فرد ضربه به جامعه است. لذا این صدیقه چیز مهمی است. قرآن یک آیه دارد، میگوید: «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» (حجرات/15) اینها صداقت دارند. بعضیها به زبان میگویند، اما در دلش چیز دیگری است. حضرت زهرا صدیق بود. بیاییم دختر و پسر و زن و مرد صدیق باشیم. با هم صاف حرف بزنیم.
شریعتی: به نظرم با نکاتی که گفتید، اگر واقعاً صداقت در جامعه ما، در همه زمینهها وجود داشته باشد، بخش اعظم مشکلات ما حل خواهد شد. در بازار، در کسب و کار، در زندگی.
حاج آقای قرائتی: انسان مطمئن باشد این حرفی که میزند، راست میگوید. یکی از صفات حضرت زهرا، ایثار است. مسألهی ایثار را شما خبر دارید. امام حسن و امام حسین دو تا بچه کوچک بودند. مریض شدند. پیغمبر و اصحاب عیادت آمدند. به حضرت علی پیشنهاد شد که برای سلامتی بچهها نذر کن روزه بگیر. نذر روزه کردند و بچهها خوب شدند. سه روز بنا شد روزه بگیرند. گندم در خانه نبود. گندم تهیه شد و آرد شد و نان شد و لحظه افطار در خانه را زدند. چه کسی است؟ یتیم. آب را خوردند و نان را به یتیم دادند. شب دوم باز اسیر آمد و شب سوم مسکین آمد. بعد گفتند: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه» (انسان/9) من در اینجا حرفهای زیادی دارم.
اول اینکه بچه که مریض شد، بزرگترها عیادتش بروند. یعنی پیغمبر بزرگ به عیادت بچه رفت! طوری نیست آدم بزرگها عیادت کوچکترها بروند. دوم اینکه اگر کوچکها پیشنهاد کردند، بزرگترها بپذیرند. مردم به حضرت علی پیشنهاد کردند، نذر روزه کن. حضرت فرمود: چشم! نگفت: من حضرت علی هستم. شما به من یاد ندهید! این درس است. این سه شب تکرار شد، یتیم و مسکین و اسیر آمدند. این درس است. غذایی که مورد نیازشان بود دادند. نه نان کهنه و لباس کهنه و کثیف و تنگ! ما گاهی وقتها یک چیزی را میدهیم که میخواهیم در کوچه بیاندازیم. غذا دم افطار دادن مهم است. قرآن یک آیه دارد، میگوید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/92) آنچه دوست داری، بده.
بعد گفتند: «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/9) نه به زبان نمیگوییم، در دلمان هم قصد نداریم شما تجلیل کنید. گاهی انسان به زبان نمیگوید: تعریف کن، ولی در دلش میخواهد از او تجلیل شود. مثلاً بنده خانهی فلانی میروم، غذا میخورم. صاحبخانه نمیگوید: حاج آقا غذا میخوری بگو: دست شما درد نکند. رویش نمیشود به من بگوید: تعریف کن! میگوید: حاج آقا غذا را دوست ندارید؟ از غذای خانهتان هم باز ماندید. کمی و کسری هست ببخشید! این حرفهایی که میزند یعنی چه؟ یعنی نه خواهش میکنم! زحمت کشیدید! غذا خیلی خوب است. یعنی نیش میزند که من تعریف کنم. باز دوباره دو سه لقمه خورده و نخورده میگوید: حاج آقا، ببخشید. که بگویی: نه خیلی خوب بود. یعنی تا این بشقاب غذا تمام شود سه بار به من سیخ میزند که تشکر کن. منتهی سیخش لطیف است. «یُریدُ» در دلش میخواهد از او تعریف کنم. اهلبیت گفتند: «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» نه جزا، نه تشکر!
یک جایی کسی یک زحمتی کشید، گفت: شما در مقابل این زحمت به ما پول نمیدهید؟ گفت: مگر تو مخلص نیستی؟ اهلبیت گفتند: «لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» من نه جزا میخواهم، نه تشکر! تو هم مثل اهلبیت باش. اخلاص داشته باش. گفت: اهلبیت به یتیماً و اسیراً و مسکیناً دادند. تو یتیم و اسیر و مسکین هستی؟ تو اگر فاضل هستی پول بده. موردی که اهلبیت گفتند، برای یتیم و مسکین بود. تو با این وضع مالی از مردم کار میکشی پول هم نمیدهی، میگویی: مردم با اخلاص باشند؟ تازه مردم با اخلاص باشند به شما ربطی ندارد. ممکن است او مخلص باشد، تو باید پولش را بدهی.
حضرت موسی در یک ماجرایی دید دو تا دختر کنار ایستادند و باقی چوپانها سر چشمه هستند. رفت بالا و به دخترها گفت: چرا کنار ایستادید؟ گفتند: پدر ما پیر است، نمیتواند چوپانی کند. ما گوسفندها را آوردیم لب چشمهی آب، دیدیم اگر جلو برویم تن ما به تن مردها میخورد. «لا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاء» (قصص/23) صبر میکنیم تا مردم بروند و بعد آب برداریم. گفت: به من بدهید! بزغالهها را گرفت و رفت آب داد و برگشت. دخترها به خانه برگشتند. پدرشان گفت: زود آمدید. گفتند: یک جوانی آمد. گفتیم: ما برای تقوا که تن ما به تن مردها نخورد، کنار ایستادیم مردها بروند و بعد ما برویم. فرمود: بروید بگویید بیاید. وقتی حضرت موسی آمد، گفت: «أَجْرَ ما سَقَيْت» (قصص/25) من میخواهم اجر سقایی تو را بدهم. تو سقایی کردی و به بزغالهها آب دادی، میخواهم پولت بدهم. موسی برای خدا این کار را کرد. شعیب هم برای خدا کمک او کرد. ما همه چیز را با هم قاطی میکنیم. میگوییم: فلانی مخلص است پولش ندهید. او مخلص است کار به شما ندارد.
میگویند: یک طلبه رفت یک جایی سخنرانی کند. هرسال میرفت هیچی به او نمیدادند. گفت: استاد ما در قم به ما گفته: به مردم نگویید، پول بده. به شما هم گفتند نگویید؟ به ما گفته: با مردم طی نکنید. یکی از دانه درشتها میگفت. میگفت: در جوانی آمدند از ما برای سخنرانی دعوت کنند، طی کردند. ده شب سخنرانی کن اینقدر بگیر. کاری که در هر صد نفر ممکن است دو نفری بکنند. میگفت: ما هم آن زمان جوان بودیم، غلطی کردیم. میگفت: منبر رفتم، هرکاری کردم، منبرم نگرفت. نه روضه خواندم گریه کردند. نه با خندهام خنده کردند. منبرم یخ بود. به صاحبخانه گفتم: من یک اشتباهی کردم. از خدا معذرت میخواهم. میخواهی پول بده و میخواهی نده! میگوید فردا منبر من خوب شد. گرم شد. خدا کور نیست. میبیند تو مخلص هستی به تو کمک میکند. میبیند او دکاندار است کمکش نمیکند.
آنوقت جزایش چیست؟ میگوید: هفده چیز روی سر اینها ریخت. گفت: حالا که برای خدا دادید، شر قیامت برطرف شد. «فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً» (انسان/11) شادی به تو دادیم. شر را برطرف کردیم. نوشیدنی به تو دادیم. چه غذایی به تو دادیم. «لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً» (انسان/13) نه داغی به تو میرسد، نه سردی به تو میرسد. «مِزاجُها زَنْجَبِيلا» (انسان/17) این همه برکت و نعمت داد. هفده هجده نعمت داد. میگوید: تو که گفتی نه، پس اینها را بگیر. یعنی خدا چندین برابر در همین دنیا جزا میدهد. ما گاهی وقتها فکر میکنیم زرنگی کردیم، یک کار غلطی کردیم، یک کلاهبرداری کردیم. خدا دو تا بچه فلج به تو میدهد. عمرت را کوتاه میکند. با خدا کشتی نگیریم. خدا جبران میکند. یکی از اسمهای خدا جبار است. یعنی جبران میکند. مثلاً به خدا میگوییم: خدایا اگر وضع ما خوب شد، خمس میدهیم. حالا وضعش خوب شده خمس نمیدهد. این صداقت ندارد. میگوید: خدایا اگر باران فرستادی من زکات میدهم. باران آمد باز هم زکات ندادی. به عروس میگوید: هزار سکه، ندارد بدهد. به بچه میگوید: برایت بیسکوییت میخرم. نمیخرد. صداقت ندارد. به مشتری میگوید: با تو ارزان حساب میکنم. ولی وقتی حساب میکند میبیند نه خیلی ارزان هم حساب نکرد. با خدا و با خودمان و مردم صادق باشیم. صدیق یعنی مخش با زبانش و دست و پایش یکی باشد. اینطور نباشد فکر جای دیگر باشد و زبانش چیز دیگر بگوید. پایش جای دیگر برود. صدیق یعنی سر تا پا صدق!
یکی از مسائل دیگر دعای حضرت زهراست. امام حسن مجتبی میگوید: مادرم را دیدم که از سر شب تا صبح دعا میخواند و دائم به همسایهها دعا میکرد. گفتم: چرا به خودت دعا نکردی؟ گفت: «الجار ثم الدار» اول همسایه، بعد خودم. ایثارش، ما خیلی عروس دیدیم. ولی عروسی که پیراهن عروسیاش را هدیه کند، آن هم در راه خانهی داماد. عروس در راه رفتن به خانه حضرت علی به زنها بگوید: دور من جمع شوید، من پیراهن عروسیام را به این فقیر بدهم. غذا دم افطار دادن، مهم است. ظهر عاشورا یک لیوان آب میلیارد میارزد، غروب عاشورا یک قران هم نمیارزد. ظهر عاشورا لیوان آب ارزش دارد. دم افطار نان داغ بدهی مهم است. بعد حضرت امیر بسیاری از وقتها جبهه بود. حضرت زهرا چهار کار میکرد. اول اینکه استقبال حضرت میرفت. وقتی شوهر از جبهه میآمد، استقبالش میرفت. دوم اینکه لباسهای خونی حضرت را میشست. سوم اینکه حضرت را مداوا میکرد. زخمها را میبست. میگفت: خاطرات جبهه را برای من هم بگو. پنجم اینکه برای جبههی بعد او را تشویق میکرد.
یک روز حضرت زهرا به پدرش گفت: من چهار بچه کوچک دارم که پشت سر هم هستند. شوهرم هم دائم در جبهه است. آموزش زنهای مدینه هم در اختیار من است. یک کلفتی بیاید در خانه به من کمک کند. حضرت زهرا کمک خواست، پیغمبر چیز دیگر گفت. گفت: شما 34 بار الله اکبر بگو. 33 بار الحمدلله و 33 بار سبحان الله بگو. سؤال چه بود؟ جواب چه بود؟ این در روش آموزش، اساتید دانشگاه و معلمین و طلبهها در جریان باشند. لازم نیست هرچه سؤال میکنند ما جواب بدهیم. قرآن یک آیه دارد میگوید: «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُون» (بقره/215) چه به فقرا بدهیم؟ عدس بدهیم؟ پلو بدهیم؟ خدا میگوید: مهم نیست چه بدهید. هرچه میخواهی بدهی، «فَلِلْوالِدَيْن» اول به پدر و مادر بده. او میگوید: چه بدهم؟ خدا میگوید: به چه کسی بدهی. گاهی وقتها سؤال یک سؤال دیگر است. ولی جواب باید جواب خودمان را بدهیم.
حالا شاید معنای حرف پیغمبر به حضرت زهرا این بود که زهرا از این حرفها نزن. دختر پیغمبر هستی باید مثل باقی باشی. اینطور نیست که دختر پیغمبر باید کلفت و نوکر داشته باشد. حضرت زهرا در خانه آمد. یک نخی داشت، برداشت گره زد. صد تا گره زد. این گرهها از دستش رد میشد و مثلاً 34 بار الله اکبر میگفت. این اولین تسبیح حضرت زهرا بود با نخ سیاه. فاطمه زهرا هفتهای دو بار به احد بیرون مدینه میرفت. سر قبر حمزه سید الشهداء رفت و یک خرده خاک برداشت، گل کرد. از این گل یک تسبیح خاکی درست کرد. کربلا که پیش آمد، از خاک کربلا تسبیح درست کردند. همین 34 بار الله اکبر و 33 بار سبحان الله و 33 بار الحمدلله ثواب هزار رکعت نماز دارد. یک دقیقه هم بیشتر طول نمیکشد. این خیلی مهم است و در رسالهی مراجع هم هست.
دعای به همسایه، گاهی انسان ممکن است از همسایه بی محبتی هم ببیند. ولی شما دعایش کن. اگر به کسی که به تو ظلم کرده دعا کردی، مهم است. «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَة» (رعد/22) یعنی او بدی کرد، تو خوبی کن. او در عروسی دخترش شما را دعوت نکرد، تو دعوت کن. او سوغاتی برای تو نیاورد، تو برای او ببر. او سلام نکرد، تو سلام کن. «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (مؤمنون/96) او بدی کرد، تو خوبی کن. او قطع رابطه کرد، تو برو صله رحم کن. این بعداً خوب میشود.
خدا شهید محراب آیت الله مدنی را رحمت کند. در خدمت ایشان بودیم یک جایی میرفتیم، بچههای کوچه گفتند: سلام، سلام! گفت: سلام علیکم! سلام علیکم! گفت: آقای قرائتی! این بچهها روز اولی که من در این منطقه آمدم به من جسارت میکردند. هر روز آمدم رفتم به اینها سلام کردم تا کم کم جسارت به محبت تبدیل شد. این مهم است. اینکه مادر طوری نماز بخواند که بچه ببیند. چون گاهی یک کارهای عملی اثر تربیتی دارد. فاطمه زهرا روبروی امام حسن مجتبی که کوچک بود نماز میخواند. دعایش را بلند میخواند که بفهمد به همسایهها دعا میکند. سؤال بچه را جواب بدهید. روابط بین مادر و بچه، تبلیغ عملی، توجه به همسایه، نیازی هم نیست همه جا ببینید طرف راست میگوید یا دروغ. «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی/10) به کسی که فقیر است کمک کن. نگفته: «و اما السائل المؤمن» به کسی که فقیر است کمک کن. چه کار به ایمانش داری؟ گاهی وقتها یک جایی گیر میدهیم.
من پریروز جایی بودم. یک عروس و دامادی بودند. مادر مزاحم بود. به مادر زنگ زدم که چرا مخالفت میکنی؟ این پسر و دختر همدیگر را میخواهند. اگر کج انتخاب کردند مقاومت کن. ولی اگر اصولی که اسلام گفته رعایت کردند، مانع نشو. گفت: یک چیزی گفته و خلاف است و گناه کبیره است. گفتم: مگر میخواهی امام جمعه تعیین کنی؟ گناه کبیره برای پیشنماز است. مثلاً گفته عصری بازار میرویم، نرفته است. این میگوید: تو گفتی بازار میرویم نرفتی. دروغ گفتی. گناه کبیره کردی. پس زندگی به هم میخورد! ما واقعاً بلد نیستیم چطور زندگی کنیم. همه ما باید یک دور کتاب بخوانیم. یک دور درسهای حوزه و دانشگاه را بخوانیم. سبک زندگی چیست؟ چطور باید زندگی کنیم؟ ما سه رقم آدم داریم. آدمی که دوست خودش را از دست میدهد. یعنی بیعرضه بیعرضه هستند. آدمی که دوستش را نگه میدارد. آدمی که دشمنش را تبدیل به دوست میکند.
پیرمرد ریش سفیدی به من میگفت: در ماشین خط بغداد نشستم. یک خانم سوپردولوکس با حجاب بد کنار من نشست. خواستم بلند شوم دیدم همه صندلیها پر است. نشستم و یک خرده پشتم را کج کردم که بگویم این خانم با ما نسبتی ندارد. شاگرد شوفر آمد بلیط را بگیرد، من هم بلیط را دادم. گفت: خانم بلیط شما را حساب کرد. من دیدم این خانم پول بلیط مرا داد و من پشتم را به آن خانم کردم! یک دو سانتی کتفم را راست کردم، گفتیم: خانم ببخشید. گفت: اختیار دارید. شما روحانی ما هستید! احترام شما بر ما واجب است. اگر یک زنی با آن حجاب کتف هشتاد ساله را کج کرد، معلوم میشود ما بیعرضه هستیم. نتوانستیم آنها را سمت خودمان برگردانیم.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: خدایا به آبروی زهرا به همه ما صداقت مرحمت کن. حدیث داریم مهم نیست کی نماز میخواند و کی نمیخواند. ببینید راست میگوید یا دروغ میگوید. ممکن است نماز بخواند ولی دروغ هم بگوید. به طول رکوع و سجود نگاه نکنید. نگاه کنید راست میگوید یا نه. امانتدار هست یا خیانت میکند. مسألهی صداقت و امانت داری مسأله مهمی است.
شریعتی: حسن ختام برنامه امروز ما قرائت صفحه 489 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه شوری و آیه ابتدایی سوره مبارکه زخرف در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «52» صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ «53»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، حم «1» وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ «2» إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «3» وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ «4» أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِينَ «5» وَ كَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ «6» وَ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «7» فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ «8» وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ «9» الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ «10»
ترجمه: و بدين گونه ما روحى (به نام قرآن) را از فرمان خود به تو وحى كرديم و تو نه كتاب را مىدانستى چيست و نه ايمان را، ولى ما آن را نورى قرار داديم كه هر كه از بندگانمان را بخواهيم به وسيله آن هدايت كنيم و همانا تو (مردم را) به راه راست هدايت مىكنى. راه خداوندى كه آنچه در آسمانها و زمين است براى اوست. بدانيد كه همه امور به سوى او باز مىگردد.
به نام خداوند بخشنده مهربان، حا، ميم. به كتاب روشنگر سوگند. همانا ما آن را قرآنى عربىّ قرار داديم باشد كه در آن تعقّل كنيد. و همانا آن در امّ الكتاب (لوح محفوظ) است كه نزد ما بلند مرتبه و حكمتآميز و استوار است. آيا به خاطر آنكه شما گروهى اسرافكاريد ما ذكر (قرآن) را از شما بازگردانيم. و چه بسيار پيامبرى كه در ميان پيشينيان فرستاديم. و هيچ پيامبرى به سراغشان نمىآمد مگر آنكه او را مسخره مىكردند. پس ما كسانى را كه از نظر قدرت سختتر از اين اسرافكاران بودند هلاك كرديم و سرنوشت پيشينيان تكرار شد. و اگر از آنان سؤال كنى چه كسى آسمانها و زمين را آفريد؟ قطعاً خواهند گفت: آنها را (خداوند) قادر دانا آفريده است. همان كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد و در آن براى شما راههايى قرار داد تا شايد راه يابيد.