برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بررسی ابعاد مختلف ولایت فقیه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفیعی
تاريخ پخش: 09-04-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
جان آمده رفته، هیجان آمده رفته *** نام تو گمانم به زبان آمده رفته
احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته *** صف از پس صف تا به اذان آمده رفته
پلک زدم خواب مرا آمده برده *** پلکی زدهام نامه رسان آمده رفته
امسال نبردست مرا روزه فقط گاه *** بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم *** آنقدر به عمرم رمضان آمده رفته
شریعتی: سلام میکنم به همه شما هموطنان عزیزم. طاعات و عبادات شما قبول باشد. شب احیایی که پشت سر گذاشتیم انشاءالله برای همه ما پر برکت باشد و دست خالی برنگشته باشیم. آنچه خداوند در این شبها بر بندگان صالح و خوبان خودش عطا میکند، به همه ما عنایت کند. آقای دکتر رفیعی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا رفیعی: عرض سلام خدمت همه بینندگان عزیز دارم. انشاءالله مراسم شبهای قدرشان قبول باشد و چند روز باقیمانده از ماه مبارک رمضان را هم به خوبی سپری کنند. و دعایی که سفارش شده و ترجمهاش این است: خدایا اگر ماه رمضان آخر عمر ماست ما را مرحوم قرار بده. «و لا تجعلنی محروما» ما را محروم قرار مده. اگر هم سالهای بعد زنده هستیم توفیق درکش را داشته باشیم.
شریعتی: بحث ما با دکتر رفیعی به وظایف ما در دوران غیبت رسید. نکات خوبی را شنیدیم. وارد بررسی مسأله ولایت فقیه شدیم.
حاج آقای رفیعی: جمهوری اسلامی براساس فرضیه ولایت فقیه شکل گرفته است. طبیعی است که جوانان و مردم ما آگاه باشند از این زمینه حکومت دینی. چنین نیست که بگویند: مثل همه حکومتهای دنیا بالاخره حکومت گاهی با کودتا نظامی میشود. گاهی سلطنتی میشود مثل حکومتهای منطقه، فرزندان شیوخ میآیند، موروثی میشود. گاهی حکومت نقش انتخاب به پارلمان داده میشود. یک نوع حکومت هم حکومت امروز ماست مثل همه حکومتهای دیگر. اینوقت آن شکل دینی قضیه را طبیعتاً زیر سؤال میبرد. امام به عنوان یک مرجع تقلید، به عنوان یک عالم و رجل دینی برخاست و این نوع حکومت را تشکیل داد.
برهمین اساس هم جا دارد عزیزان ما مخصوصاً جوانها و نوجوانها مطالعاتی راجع به بحث نظام ولایت فقیه داشته باشند و صرفاً نگاهشان نگاه نوع حکومت در کنار حکومتهای دیگر نباشد. در اصل پنجم قانون اساسی این تعبیر هست. در زمان غیبت حضرت ولی عصر در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند. من چند نکته را روان و آسان بگویم. برای سهولت بحث عرض میکنم.
امام معصوم (ع) جانشین پیامبر است. ما دوازده معصوم داریم. امام سه بعد در جامعه دارد. بعد اول بعد مرجعیت دینی است و بیان احکام و حقایق اسلام و علوم است. اصل اسلام را پیامبر آورده است. با مرگ پیامبر هم دیگر ادامه وحی تمام شده است. اسلام هم کامل شده است. یعنی اگر زکاتی هست، حکمش معلوم است. اگر نمازی هست، رکعاتش معلوم است. اگر خمسی هست، همه مشخص است. حالا امام پس از پیامبر گرامی اسلام که به اصطلاح نظر قرآنی است که تعیین امام و پیامبر هم به دست خداست. پیامبر را خدا ولایت داده است. «النَّبِيُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» (احزاب/6) امام را خدا ولایت داده است. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُه» (مائده/55) اینها هم به شخصشان معین هستند. یعنی امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، اثنی عشر، دوازده نفر، دقیقاً اینها مشخص شده که زمان حضور چقدر است. زمان غیبت چقدر است؟ آخرین وصی چه کسی است؟ حالا این امام بعد از رسول خدا یک نقشش مرجعیت دینی و بیان احکام و حقایق اسلام است. هرچه هم میگوید، چون معصوم است خدشه پذیر نیست. نفی همدیگر را هم نمیکنند. یعنی اینطور نیست که امام صادق حکمی خلاف حکم امام باقر را بدهد. امام باقر حکمی خلاف حکم امیرالمؤمنین بدهد. این یک نقش است. این نقش را ائمه ما ایفا میکردند. یعنی طرف خدمت امام باقر میرسید، احکامش و دینش و مجموعه علومی که میخواست، سؤال میکرد و امام هم کامل پاسخ میداد. مرجعیت دینی و علمی بر ائمه میرسید. در پرسشهایی که میشد گاهی ممکن بود از غیب سؤال کند. گاهی ممکن بود امام از آینده خبر بدهد. این امام است هم علم غیب دارد و هم عصمت دارد.
بخش دوم بعد انسان کامل بودن است و مظهر اسماء الهی بودن است. این است که امام حجت خداست. این امام وجودش باعث برکت است. این امام اگر نباشد زمین استقرار ندارد. این هم جای خودش است حالا حکومت دست هرکسی میخواهد باشد. یک بعد سومی امام به نام بعد رهبری سیاسی و زمامداری جامعه دارد. این را مثل دو تای دیگر خدا به امام داده است. یعنی «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْض» (ص/26) امام باید همانطور که بعد دینی و علمی، مظهر اسماء الهی و انسان کامل روی کره زمین است، همانطور آن بعد سیاسی هم باید داشته باشد. لذا بلافاصله بعد از پیامبر گرامی اسلام این حق به حضرت علی داده شد. منتهی این سومی چون نقش اجرایی است. امام باید فرماندار تعیین کند. رئیس ارتش تعیین کند. عزل کند، نصب کند، اگر میخواهد حاکم باشد، نیاز به این دارد که مردم با او بیعت کنند. بیعت مشروعیت این کار را برای امام نمیآورد. امام این بعد را دارد. بیعت مقبولیت میآورد. یعنی زمینهی این کار را فراهم میکند.
اباذر غفاری را به ربذه تبعید کردند. حضرت علی میتواند برایش کاری کند؟ حضرت علی حداکثر کاری که کرد این بود که خداحافظی کرد. نمیتواند بگوید: جلوی او را بگیرید! چون قدرت دست حضرت نیست. فرض میکنیم معلی بن خُنیس را دستگیر کردند و در زندان به شهادت رسیده است. امام صادق نفرین کرده، توانسته بلند شود با حکومت برخورد کند؟ چون امام صادق این زمینه برایش فراهم نیست. مثلاً مسلم بن عقبه به مدینه حمله کرده است. قتل عام کرده است. امام سجاد(ع) بخواهد جلوی این کار را بگیرد، نیرو نمیخواهد؟ ارتش نمیخواهد؟ حاکمیت نمیخواهد؟ دو بعد اول که جواب نمیدهد. پس این بعد بیعت و رأی مردم را میخواهد. اگر این اتفاق افتاد، کما اینکه حضرت در نامه 52 نهجالبلاغه به طلحه و زبیر نوشته، میفرماید: «فقد علمتما، و ان کتمتما» شما میدانید ول کتمان میکنید. «اني لم ارد الناس حتي ارادوني» من دنبال مردم نیافتادم. مردم دنبال من افتادند. در روایت هم دارد، امام مثل کعبه است. مردم باید سراغش بروند. خودش سراغ مردم نمیرود. «و لم ابايعهم حتي بايعوني» من نرفتم التماس کنم بیایید با من بیعت کنید. خودشان با من بیعت کردند.
این نکته اول است. نکته دوم از امام رضا(ع) روایتی هست که در جلد ششم بحار است. جاهای دیگر هم آمده است. طرف سؤال میکند: آقا دو امام همزمان امامت در جامعه دارند؟ امام میفرماید: نه! یکی امام است و دیگری پیرو است. سؤال میکند. امام در پاسخ میفرماید: اگر بگویند: «فلم لایجوزان یکون فی الارض امامان» (علل الشرایع و عیون الاخبار الرضا) چرا جایز نیست دو امام در جامعه همزمان باشند؟ «فی وقت واحد او اکثر من ذلک؟» یا بیشتر؟ «قیل لعلل» ما میگوییم: به چند دلیل. امام میفرمایند: «منها ان الواحد لا یختلف فعله و تدبیره» یک امام میتواند تدبیر و برنامهریزی کند. اما وقتی دو تا شد، ممکن است از آن طرف این مدیریت و اداره جامعه دچار مشکل شود. به واسطه اینکه باید اطرافیان گاهی سوء استفاده میکنند. کما اینکه در جنگ صفین بود عدهای دور امام حسن را گرفتند، گفتند: ما با شما بیعت میکنیم. در مقابل پدرت!
یا حتی در تاریخ نامهاش هست که افرادی به امام حسین در زمان حیات امام حسن نامه نوشتند، هنوز چهار، پنج سال مانده بود. برادرتان صلح کرد. شما این قصه را رها کنید، بیایید. ما هستیم! قنبر میگوید: یک روز امام حسن مرا خواست. من به سرعت خدمت ایشان رفتم و دیدم حال ایشان خیلی بد است. ظاهراً آخرهای عمر ایشان بود. فرمود: برو زود به برادرم محمد حنفیه بگو بیاید. میگوید: آمدم و گفتم: برادرت را دریاب. محمد حنفیه فکر کرد آقا حالشان بد است. خیلی با ناراحتی خودش را رساند. دیدند آقا در بستر هستند. نشستند. روایت در کافی است و روایت معتبری است. آقا فرمودند: روزهای آخر عمر من است. امام بعد از من، برادرم امام حسین است. مبادا با او درگیر شوی! مبادا بگویی: من هم پسر علی هستم. گفت: خیالتان راحت باشد، ایشان هم همچون شما برای من حجت خداست. من هم تابع ایشان هستم. یعنی امام حسن هنوز از دنیا نرفته این قصه را به محمد حنفیه که احساس میکرد شاید یک خطری از این ناحیه سر بزند. این نکته دوم بود.
حالا با توجه به مطالبی که عرض کردم، غیبت کبری شروع شده است. الآن هزار و خوردهای سال است. چقدر دیگر هم طول میکشد، معلوم نیست. تکلیف مردم در زمان غیبت چیست؟ عین همان جایی که امام آن نقش را داشت، حالا خدای تبارک و تعالی این نقش مدیریت جامعه را به فقیه میدهد. منتهی با این تفاوت که آنجا شخص امام معلوم بود، اینجا شخص فقیه معلوم نیست. نمیگوید: زید بن عمر، نمی گوید: عمر بن زید... منحصر در یک شخص نیست. می گوید: فقیه! فقیه حاکم جامع الشرایط! ببینید عصمت امام را دارد؟ نه. علم غیب امام را دارد؟ نه. «لو لا الحجه لَسَاخَتِ الْأَرْضُ» بر ایشان حاکم است؟ نه. آیا احتمال اشتباه ندارد؟ چرا. آیا مرجعیت دینی او به این معناست که رد خور ندارد؟ چرا. اصلاً گاهی ممکن است اینقدر فتوا صادر شود که در واقع این فتوای بعدی بگوید: اشتباه بود. اصلاً تفاوت فتوا زیاد داریم. اما بعد سوم منظور من است. بعد اداره جامعه، بالاخره در این جامعه میخواهد احکام و حدود پیاده شود. زکات گرفته شود. خمس گرفته شود. این میشود بحث ولایت فقیه. این ولایت با اعطایش به فقیه ربطی به مردم ندارد. خداوند تبارک و تعالی به فقها اول این ولایت را داده است. «الفُقَهاءُ امناءُ الرُّسُلِ» (کشف الغمه/ج2/ص184) اما این فقیه هم همانند دسته قبل مقبولیتش با مراجعات مردم اتفاق میافتد. اگر مردم مراجعه نکنند، فقیه، فقیه است. کارش را انجام میدهد اما ولایتش محدود است. یعنی امام در نجف که بودند، ممکن است خدمتش میرسیدند و میگفتند: یک بنده خدایی از دنیا رفته و پنج بچه یتیم دارد. فرمودند: باشد من اجازه میدهم شما قیم او باشی. آقا یک خانمی است پنج سال است شوهرش گم شده است. نیست او را طلاق بدهد. باشد صبر کند من به حکم فقیه بودن و ولایت داشتن، ایشان را طلاق میدهم برود ازدواج کند. آن زمان دیگر فرمانده کل قوا نبودند.
1- ولایت فقیه یک حکومت عالم دینی است.
2- حکومت عالم عادل است. اگر از این دو بعد خارج شد دیگر ولایت ندارد. عدالت یا دینداری. حکومت عالم دینی، حکومت عالم عادل.
3- نقش اصلی، با مردم است. امام در بهشت زهرا فرمود: من به پشتیبانی ملت، دولت تعیین میکنم. من دولت تعیین میکنم اما به پشتیبانی ملت. قصه امام چون ایران برخاست، امام را پذیرفت. بعد از امام رهبر با خبرگان، خبرگان با رأی مردم.
نکته سوم اینکه معتبرترین و علمی ترین نوع حکومت، حکومت ولایت فقیه است. وراثت نیست. نگفتند: پسر فلانی، پسر شخصیت قبلی، نه! معتبرترین و محکم ترین نوع حکومت است. نه وراثتی است، نه کودتا است. نه استبداد است. کاملاً یک فقیهی با نظارت هفتاد، هشتاد فقیه عالم که به رأی مردم هستند دارد حکومت را اداره میکند.
یکوقت یادم هست که مقام معظم رهبری فرمودند: حکومت ما همه مردمی است. مثال زدند و گفتند: رئیس جمهور، مجلس، بعد که به رهبری رسیدند، فرمودند: در رهبری این بعد قویتر است. چون به محض خروج از عدالت یا آن شرایط خود به خود این ساقط میشود.
نکته بعدی که خیلی مهم است این است که ملاک اداره جامعه توسط فقیه، قرآن و سنت است. فقیه رئیس ارتش میگذارد. باید رئیس آگاه به امور نظامی باشد. رئیس قوه قضاییه میگذارد، باید یک مجتهد جامع الشرایط باشد. تصمیم میگیرد برای صلح، تصمیم میگیرد برای جنگ. تصمیم میگیرد برای مسائل کلان کشور. هم باید مصلح کشور را بسنجد، هم ملاک قرآن و سنت. لذا یک فقیه مثل امام میآید، حکم قتل سلمان رشدی را میدهد. این خیلی هزینه دارد. از نظر سیاسی حکم میدهد. جلوی آن قصه میایستد. این نکاتی بود که میخواستم بگویم.
بحث بعدی که عرض میکنم، بحث ادلهی ولایت فقیه مفصل در کتابها بحث شده است. من یک کتابی هم از مرحوم آیت الله سید حسن طاهری خرم آبادی آوردم. نام کتاب «ولایت و رهبری در اسلام» است. در ارتباط با ادله من به سه دسته از ادله به طور فهرست وار اشاره میکنم. دسته اول ادله عقلی است. اتفاقاً امام در کتاب ولایت فقیه روی این خیلی مانور داده است.
دلیل عقلی چیست؟ اینطور میگوییم: هر اجتماعی حکومت میخواهد. هرج و مرج نمیشود. «لا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر» (نهجالبلاغه/خطبه40) جامعه امیر میخواهد حالا خوب باشد یا بد. الآن در خوب و بدش کار نداریم. جامعه مدیر میخواهد. الآن در دنیا نگاه کنید. رهبر مذهبی کاتالوگها از دنیا برود، بلافاصله دور هم جمع میشوند و رهبر تعیین میکنند. نیاز به حاکم هست.
حاکم وظایفی دارد. که آن وظایف براساس نوع حکومت تعریف میشود. ما مسلمان هستیم. پیرو مکتب جعفری هستیم. در قانون اساسی ما نوشته شده که مکتب رسمی ایران مکتب جعفری است. حالا که مکتب اسلام و جعفری شد، یعنی قرآن، سنت، روش ائمه، در این قرآن میفرماید: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (نساء/141) خدا اجازه نداده کافرین بر مسلمانها تسلط داشته باشند. یک حکومتی میآید اسرائیل را بر ما سوار کند؟ آمریکا را سوار می کند؟ ظالمها را سوار میکند؟ میگوید: نه! قرآن می فرماید: « أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَع» (یونس/35) آن که به حق دعوت میکند سزاوار تبعیت میشود. یا آن کسی که به حق دعوت نمیکند و خودش نیاز به هدایت دارد؟ براساس حکم عقلی جامعه به حکومت نیاز دارد. در حکومت دینی هم که میخواهد احکام دینی پیاده شود، صلاحیت اداره حکومت دینی با متخصص ارتش است. با متخصص پزشکی است. نه! با متخصص علوم دینی و قرآن و سنت است. این فقیه است. ممکن است بگویند: آقا قبول داریم. شصت فقیه داریم همه ولایت داشته باشند. اصلاً امکان ندارد. در بخش بعدی فرق مرجع تقلید با فقیه را میگویم. برای اینکه همان قصه امام و هرج و مرج که گفتیم، پیش میآید. تازه در امام بحث عصمت مطرح بود.
ولایت فقیه میگوید نه فقها. امام هم در وصیتنامهاش میگوید: رهبر یا شورای رهبری. این حق با رأی مردم به فردی داده میشود یا ممکن است افرادی هم باشد. ولی یک تصمیم از آن شورا بیرون میآید. الآن در قصه جنگ تحمیلی، امام یک جا فرمود: قطع نامه را پذیرفتم. یکی دیگر بگوید: نه نپذیرفتم. یکی دیگر بگوید: دو بندش را پذیرفتم. سه بندش را نپذیرفتم. اینطور نمیشود جامعه را اداره کرد. در دلیل عقلی امام میگوید: کسی ولایت فقیه را تصور کند، تصدیق میکند که حکومت دینی، ولایت، اداره، ولایت بیمارستان با چه کسی است؟ با پزشک است. حکومت دینی هم با فقیه است. دلیل بعدی آیات قرآن است که چند موردش را خواندیم.
قرآن کریم میفرماید: ما به طالوت برای مقابله با جالوت چه دادیم؟ «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْم» (بقره/247) هم توانمند بود و هم عالم بود. حضرت یوسف میگفت: «إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» (یوسف/55) در مدیریت جامعه استفاده میشود؟ چه کسی میتواند جامعه را اداره کند؟ حفیظ باشد، عالم باشد، فهیم باشد. آیات امر به معروف و نهی از منکر را بخوانیم. این آیاتی که میگوید: باید در جامعه منکر ریشه کن شود. باید معروف پیاده شود. «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ امَّة» (آلعمران/104) این آیات را مگر نداریم؟ معروف و منکر که فقط دروغ و راست نیست. اینکه به کسی که دروغ میگوید بگوییم: نگو. غیبت میکند، بگوییم: نگو. بزرگترین منکر ظلم و بیعدالتی است. حکومت ظالم است. مبارزه با منکر نیاز به کسی دارد که آشنای به امر به معروف و نهی از منکر و قرآن باشد. این همان ولایت فقیه است.
روایتی از پیغمبر اسلام داریم که اتفاقاً روایتی است که اباعبدالله(ع) هم در مبارزه با بنی امیه و یزید استفاده کرده است. من روایت را میخوانم و بینندهها قضاوت کنند که اگر این بخواهد تحقق پیدا کند جز با حکومت حاکم فقیه و ولی فقیه میشود؟ روایت این است. «من رأي سلطانا جائرا» هرکس یک حاکم ستمگری را دید، که این حاکم ستمگر «مستحلا لحرم الله» حرام خدا را حلال میکند، «ناكثا لعهد الله» دارد عهد خدا را در جامعه میشکند، «مخالفا لسنة رسول الله» مخالف سنت پیغمبر است. خلاف روش رسول خدا عمل میکند. «يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان» دارد در جامعه گناه و تجاوز را گسترش میدهد. عامل فساد، بیحجابی، مشروب خوری، رابطه با اسرائیل، دارد حسابی در مسیر ضد دین حرکت میکند. اگر کسی این را دید، «ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ» عملاً و قولاً برخورد نکند، «كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ» (بحارالانوار/ ج44/ ص381) سزاوار است خداوند این را همانجایی ببرد که حاکم ستمگر را میبرد. یعنی به جهنم! براساس همین اباعبدالله(ع) قیام کرد. وقتی دارد میفرماید: باید عکسالعمل نشان داد، این عکسالعمل نیاز به حکومت دینی دارد. پشتیبانی مردم دارد. همان کاری که امام کرد. انقلاب کرد. بلند شد جلوی فساد را گرفت.
ما نمیخواهیم بگوییم: وقتی حکومت فقیه تشکیل شود در جامعه فساد نیست. بعضیها فکر میکنند در زمان حکومت حضرت علی(ع) شراب خوری و فحشاء تمام شد. نه. نجاشی در زمان حکومت حضرت امیر مرتکب شراب خواری شد. خود پیغمبر رئیس حکومت است. این همه آیات قرآن هم در مورد حق زنا و شراب داریم. معلوم میشود این اتفاقات میافتاده است. پیغمبر اکرم حد جاری میکرده است. حد زنا میزده است. هم برای برچیدن و هم از سطح عموم تلاش میکرده است. شما اجازه یک مغازه مشروب فروشی به کسی نمیدهی. فرمانداری مجوز نمیدهد. یک کسی در خانهاش مشروب میخورد، این اتفاق ممکن است رخ بدهد.
نکته آخر طبیعتاً برای تحقق سنت پیغمبر و آیات قرآن و اهداف دین باید حاکم متناسب با این مجموعه باشد. شما فرض کنید در یک مجموعه مهندسین میخواهید سرپرستی بگذارید که مهندسی کار شما را انجام بدهد. باید یک مهندس باشد. در مجموعه روانشناسان، در مجموعه پزشکان، اقشار مختلف، در کاسبها و اصناف، میگویند: این در بین اصناف تجربهاش از همه بیشتر است. طبیعتاً در حکومت دینی آن کسی که میخواهد بگوید: آقا اینجا مطابق با قرآن است. اینجا مطابق با روایت است. اینجا باید حاکم دینی و ولی فقیه باشد.
شریعتی: به محضر قرآن کریم مشرف شویم. امروز صفحه 261 مصحف شریف را با هم تلاوت میکنیم. آیات پایانی سوره ابراهیم در سمت خدای امروز تلاوت می شود.
«مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ «43» وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ «44» وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ «45» وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ «46» فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ «47» يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ «48» وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ «49» سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ «50» لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ «51» هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ «52»
ترجمه: (روزى كه مجرمان از شدّت وحشت) شتابزده، سرها را بالا گرفته، چشمها و پلكهاشان به هم نخورد و دلهايشان (از اميد و تدبير) تهى است. و مردم را از روزى كه عذاب به سراغشان خواهد آمد بترسان. پس كسانى كه ظلم كردهاند، خواهند گفت: پروردگارا! ما را تا مدّت كوتاهى مهلت ده تا دعوت تو را اجابت نماييم و از پيامبران پيروى كنيم (به آنان گفته مىشود) آيا شما نبوديد كه پيش از اين سوگند ياد مىكرديد كه هرگز براى شما زوال و فنايى نيست؟ و (شما بوديد كه) در خانههاى كسانى كه (پيش از شما بودند و) به خويشتن ستم كردند، ساكن شديد و براى شما روشن شد كه با آنان چه كرديم و براى شما مثلها زديم (پس چرا عبرت نگرفتيد) به يقين آنان تمام مكر خود را به كار گرفتند، ولى مكر و حيلهى آنها نزد خداست گرچه كوهها از مكرشان از جا كنده شود. مپنداريد كه خداوند وعدهاى را كه به پيامبرانش داده است تخلّف مىكند، قطعاً خداوند شكستناپذير و صاحب انتقام است. روزى كه زمين به غير اين زمين و آسمانها (به آسمانهاى ديگر) تبديل شوند و (همه مردم) در پيشگاه خداوند يگانه قهّار حاضر شوند. و در آن روز مجرمان را مىبينى كه در غل و زنجير بهم بسته شدهاند. جامههاى آنان از قطران (مادّهى چسبندهى بدبوى قابل اشتعال همچون قير) است و صورتهايشان را آتش مىپوشاند. (مجرمان كيفر مىشوند) تا خداوند به هر كس سزاى آنچه كسب كرده بدهد، چرا كه خداوند حسابرسى سريع است. اين (قرآن) پيامرسا و ابلاغى براى مردم است تا به وسيلهى آن، هشدار يابند و بدانند كه همانا او معبودى يكتاست و تا خردمندان پند گيرند.
شریعتی: در این شبهای باقیمانده از ماه رمضان برای شفای همه مریضها دعا کنیم. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای رفیعی: «وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ» در قرآن کریم چند مرتبه به خدا مکر نسبت داده شده است. اولاً میدانید سه عنوان در قرآن هست که میگوید: همه برای خداست. «جمیعا، جمیعا، جمیعا» یکی عزت است. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (نساء/139) یکی قدرت است که قرآن میفرماید: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعا» (بقره/165) یکی هم مکر است. مکر وقتی به ما نسبت داده میشود معنای منفی دارد. روایت هم داریم «إِنَّ الْمَكْرَ وَ الْخَدِيعَةَ فِي النَّار» (وسایل الشیعه/ج19/ص77) مکر و خدعه در آتش جهنم است. اما وقتی مکر را به خدا نسبت میدهیم، مثل تکبر که به خدا نسبت میدهیم، این به معنای برگرداندن مکر بنده به خودش است. به عبارت دیگر معنای تدبیر است.
یکی از جاهایی که کلمه مکر به خدا نسبت داده شده در قصه هجرت پیغمبر است. کفار مکر کردند پیغمبر را به قتل برسانند. خدا هم تدبیر کرد پیغمبر را در غار ثور با تار عنکبوت حفظ کرد. یعنی مکرشان خنثی شد. این را مکر الهی میگویند.
در زمان حضرت صالح قرآن میفرماید: عدهای تصمیم گرفتند صالح را به شهادت برسانند. حضرت صالح شبها برای عبادت میآمد. نه نفر از نه تشکل ضد حضرت صالح بودند. گفتند: میرویم وقتی ایشان به عبادت ایستاد، یک سنگی از آن بالا روی سرش میاندازیم تمام میشود و کسی هم متوجه نمیشود. این مکر منفی است. قبل از اینکه این اتفاق بیافتد، زودتر آمدند موقعیت منطقه را بررسی کنند، همینطور که نگاه میکردند از کجا بیاندازیم، چطور بیاندازیم؟ سنگ روی خودشان آمد و هر نه نفر زیر سنگ زنده به گور شدند. این را مکر الهی میگویند. یعنی آن مکر را به خودشان برگرداندند. چاه مکن بهر کسی! همین است. اینجا هم میفرماید: «وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ» اینها در واقع گاهی مکر میکنند اما بدانند که مکر الهی اینها را از بین میبرد و بر مکر و توطئهای که افراد میخواهند انجام بدهند غالب است. به عبارت دیگر خدا دستشان را میخواند و چراغی را که ایزد برفروزد، کسی نمیتواند خاموش کند.
شریعتی: بحث ما به بررسی ابعاد مختلف ولایت فقیه رسید، با ادامه بحث در خدمت شما هستیم.
حاج آقای رفیعی: فقیه در زمانهای گذشته هم آنجایی که احساس کرده باید ورود پیدا کند، ورود پیدا کرده است. منتهی حکومت دینی به معنای امروزی در گذشته کمتر در اختیار فقها داشتیم. چرا مثلاً دوران صفویه حکومتی تعیین شد و تشکیل شده یا آل بویه تشکیل شده، یا حکومتهای دیگری در گوشه و کنار، اتفاقاً فقها آنجا نقش خیلی پررنگی دارند. محقق کرکی و محقق اردبیلی در حکومت صفویه را گفتیم.
من یک نمونهای را آوردم کتاب «کشف القطاع» است برای فقیه بزرگ شیعه «کاشف القطاع» است. ایشان عالمی است که بعد از چهل سال گفت: من مرتکب مکروه نشدم. خیلی شخصیت والایی است. از فقهای قوی و بزرگ شیعه است که قبرشان در نجف اشرف است. خارج از حرم حضرت امیر است. ایشان در زمان قاجار بوده است. در جنگ ایران با روسیه که فتحعلی شاه قاجار درگیر شد، ایشان به عنوان فقیه به فتحعلی شاه نامهای میزند و میگوید: من به شما اذن میدهم از درآمد زکات و زمینهای خراج و انفال برای برخورد با تجاوز روسیه استفاده کنید. این یعنی ولایت فقیه! این فقیه اینجا رأس حکومت نیست. ولی در آن میزانی که خودش این نقش را ایفا میکند، به این تن در میدهد.
این بخشی از نامه است: «و اذا لم یحضر الامام» وقتی امام در جامعه نیست. «او کام غایبا» غایب است. «او کان حاضرا و لم یتمکن» هست ولی امکان اینکه نزد او برسیم را نداریم. مثلاً در زمان امام عسگری که در تبعید است، امکان اینکه به خدمت ایشان برسیم، نیست، «وجد علی المجتهدین القیام بهذا الامر» این کلام کاشف القطاع است. بعضی میگویند: ابتکار ولایت فقیه با امام(ره) بود، امام ترویج کرد. ولایت فقیه یک دیدگاه مطرحی بین فقها از گذشته بوده است. امام این را پیاده و نهادینه کرد. محدوده ولایت فقیه را تبیین و گسترش داد. بعد در این نامه هست که به فتحعلی شاه قاجار مینویسد: من براین اساس به عنوان یک فقیه به شما اجازه میدهم برای اینکه با فرقه روس که به بلاد اسلامی حمله کردند، مقابله کنید. نظر مجتهدین هست که رضایت خداست. براین اساس آنوقت شروع میکند و میگوید: من به شما اجازه دادم، که شما به این شکل بیایید هزینه کنید.
شریعتی: از جلسه قبل و این جلسه من متوجه شدم که ولایت فقیه نظریهای بوده که از زمان امام معصوم بوده و منتهی در زمان امام شرایطش وجود داشته و عظمت شخصیت امام هم باعث شده که این به منسه ظهور برسد.
حاج آقای رفیعی: این یک مورد است و دوم این بوده که فراز و نشیب داشته است. یعنی بعضی فقها دایره ولایت فقیه را محدودتر میدانستند. بعضی گسترده تر میدانستند. البته در طول تاریخ مخالفینی هم داشته است. اصل تدبیر ولایت فقیه از کتاب مرحوم نراقی و مرحوم شیخ انصاری در مکاسب است. منتهی اینکه دایره گسترش چقدر هست، این طبیعتاً تفاوتی بوده که ما قبلاً هم اشاره کردیم. من تفاوتهای ولی فقیه با مرجع تقلید را بگویم. البته ممکن است یکوقت ولی فقیه مرجع تقلید هم باشد. کما اینکه در زمان حضرت امام اینطور بود. الآن هم اینطور است. حضرت آقا هم مرجع دینی هستند و هم ولایت فقیه دارند. ولی شرط ولایت فقیه مرجعیت نیست. اجتهاد است و باید مجتهد باشد.
1- ولی فقیه با اقبال اکثریت مردم به حکومت میرسد. اگر مردم نبودند امام امکان ایفای نقش را نداشت. اما مرجع تقلید نه، ممکن است یک اقلیتی است. بیست نفر تشخیص دادند این آقا مرجع است. به او مراجعه میکنند. در کل عالم ده، بیست نفر مقلد دارد. چه اشکالی دارد. آنجا بحث اکثریت مردم مطرح نیست!
2- ولی فقیه در رأی امور حکومتی است. عزل و نصب میکند. امور اجرایی است. ولی مرجع تقلید در رأس امور حکومتی نیست. ممکن است نظر بدهد، مثلاً بنویسد آقا این وزیر فلان اشتباه را دارد. اما اینکه رئیس جمهور، رئیس قوه قضاییه، تنفیذ احکام، نه! این با ولی فقیه است.
3- ولی فقیه را نمیشود عوض کرد. فردا یک نفر بگوید: میخواهیم به قم خدمت فلان آقا برویم ایشان ولی فقیه ما شوند. نمیشود! ولی فقیه رئیس حکومت اجرایی است. یعنی کسی که جامعه را اداره میکند. آن آقایی که شما انتخاب میکنی میتواند رئیس ارتش را عوض کند؟ رئیس قوه قضاییه را عوض کند؟میتواند رئیس صدا و سیما را عوض کند؟ پس تغییر در ولایت فقیه با مردم نیست. چرا یکوقت امام از دنیا رفتند، خبرگان به نتیجه میرسند، باید حتماً فقیه تعیین کنند. شما الآن میتوانید به یک مرجع مساوی عدول کنید. به اعلم که باید عدول کرد.
مرجع تقلید میتواند متعدد باشد. ما الآن چقدر مراجع داریم. بیش از صد مرجع و عالم در قم داریم. هرکدام هم برای خودشان مقلد دارند. طبق رساله آن مرجع هم میتوانند عمل کنند. اما ولی فقیه باید واحد باشد. یا حتی اگر شورای رهبری شد، خروجیاش باید واحد باشد.
نکته دیگر این است که شما بعد از فوت مرجع تقلید میتوانید بر او باقی باشید. لذا خیلیها بر امام باقی هستند. اما با مرگ ولی فقیه باید ولی فقیه بعدی تعیین شود.
تفاوت بعدی، پیروی از حکم ولایت فقیه بر همه لازم است حتی بر مراجع. یعنی چه؟ یعنی ولی فقیه آمد حکم کرد که ما قطعنامه را پذیرفتیم. بنده میپذیرم، شما میپذیری. مرجع تقلید هم میپذیرد. آمدند تصمیم گرفتند، ولی فقیه گفت: از امروز استفاده از تنباکو حرام است. این دیگر برای سایر مراجع هم این حکم حکومتی و ولایی میرزای شیرازی صدق میکند. این نکته مهمی است.
تفاوت بعدی این است که ولی فقیه اگر بیعت مردم را نپذیرد، ولایت محقق نمیشود. آقا جمع شدند ایشان هم بپذیرد و انقلاب کند. تشکیل حکومت بدهد. اما در مرجعیت لازم نیست که مرجع تقلید بپذیرد. ایشان مرجع است. شما هم تشخیص میدهید از ایشان تقلید میکنید.
نکته دیگر این است که ولی فقیه در محدوده آن کشور و منطقهای که مردم او را پذیرفتند ولایت دارد. فرض کنید ولی فقیه ما بیاید برای فلان کشور دنیا رئیس ارتش تعیین کند. نه در ایران اسلامی این محدوده که قانون اساسی تعیین کرده است. متدینین و مؤمنین در دنیا مثل حزب الله و دیگران به عنوان رهبر میپذیرند و امرش را قبول میکنند. اما دایره گستردهای که برای ولایت فقیه هست در آن محدودهای است که مردم آمدند و این حکومت را تشکیل دادند. اما در مرجعیت این شرط نیست. مرجع تقلید مرز ندارد. فرض کنید در آن طرف مثلاً اروپا مرجع تقلید امام باشند، یا حضرت آقا باشند. به عنوان ولی امر و رهبر و عالم دینی که در یک کشور اعمال قدرت میکند، طبیعتاً در جاهای دیگر که این پذیرش نیست این اتفاق نمیافتد. یکوقت اتفاق افتاد، فرض کنید ده تا کشور، کل کشورهای اسلامی آمدند پذیرفتند به این شکل قانونمند، طبیعتاً آن ولایت هم اعمال خواهد شد. اینها مجموعه مطالبی بود که در این قصه گفتم.
امام (ره) میفرماید: این توهم که اختیارات حکومتی رسول خدا بیش از حضرت امیر بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر بیش از فقیه است باطل و غلط است. خیلی حرف بلندی است. اختیارات حکومتی را میگویند. به پیغمبر وحی میشد. وحی که موجب نبوت بود دیگر بر امام نمیشود. امام محدث است. امام معصوم است. امام عالم به غیب است. این دیگر در فقیه نیست. اما اختیارات حکومتی پیامبر، علمش را امام دارد. علمش را فقیه دارد. اختیارات حکومتی چیست؟ عزل و نصب، رئیس ارتش تعیین کردن. اعلام جنگ، اعلام صلح! آنچه که در اختیارات حکومتی برای شخص پیغمبر است. رسول خدا اعلام میکرد، فردا برای جنگ به تبوک میرویم. همه آماده بودند. به سران دنیا نامه مینویسیم. فلان آقا را فرماندار یمن میگذاریم. حضرت امیر کارگزار عزل و نصب میکردند. به جنگ با معاویه میرفت. به جنگ با جنگ آفرینان نهروان و جمل رفت. همه این اختیارات در اختیار فقیه هست. اختیارات حکومتی از پیامبر به امام و از امام به فقها رسید. فرض کنید ولایت تکوینی که پیغمبر دارد. معجزات، کرامات، شق القمر، وحی، اینها طبیعتاً در دایره نبوت پیامبر گرامی اسلام است.