برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: فضایل ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری(س)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفیعی
تاريخ پخش: 09-10-95
حاج آقا رفیعی: بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام خدمت جنابعالی و همه بینندگان عزیز دارم. انشاءالله در این روزهای سرد زمستان کانون زندگیشان گرم باشد.
شریعتی: پنجشنبههای ماه ربیع مزین به حضور آقای دکتر رفیعی است و قرار است از محضر ایشان استفاده کنیم. خوشحالیم در ایامی که آقای دکتر رفیعی با ما هستند از زوایای پنهان زندگانی حضرت خدیجه کبری، ام المؤمنین برای ما گفتند. امروز هم طبق وعدهای که روز یکشنبه داده بودند، قرار شد از ویژگیهی حضرت خدیجه کبری برای ما بگویند.
حاج آقای رفیعی: توفیقی شد که حضور موقت ما در این برنامه زمینهای برای معرفی ام المؤمنین و ام الائمه، حضرت خدیجه کبری(س) بشود. انشاءالله این بحث از شخصیتهایی مثل ایشان استمرار پیدا کند. مادران ائمه، حضرت ابوطالب، حضرت حمزه، جناب ام سلمه، که غالباً مردم یک نامی از اینها شنیدهاند و از کنارش عبور کردند. با توجه به اینکه شما هم اشاره کردید و سالروز حماسه 9 دی ماه را گرامی داشتید، من هم به یک ویژگی حضرت خدیجه اشاره کنم و این ارتباط را با امروز اشاره کنم.
یکی از واژههای قرآنی واژهی بصیرت است. بصر یعنی چشم، بصیرت یعنی آگاهی و شناخت. بینایی، نه بینایی چشم بلکه بینایی که انسان قضایا را تشخیص میدهد. همانطور که سمع به معنای گوش و شنوا بودن گوش و حقیقتشنوی غیر از قوهی سامعه است. به همین جهت هم در روایت داریم اگر بصر نباشد سخت است ولی بصیرت از آن هم سختتر است. «فقد البصر اهون من فقد البصیره» روایت از امیرالمؤمنین است. انسان چشم نداشته باشد سهلتر از این است که بصیرت و قدرت تشخیص نداشته باشد. قرآن میفرماید: آیا اعمی و بصیر با هم مساوی هستند. یعنی کسی که تشخیص نمیدهد با کسی که تشخیص میدهد، یکسان هستند؟
در آخر سورهی یوسف وقتی داستان یوسف تمام میشود، خدا به پیغمبر میفرماید: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي» پیغمبر این راه من است. «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ» (یوسف/108) من شما را با بصیرت به خدا دعوت میکنم. نه با زور و خرافه و جهل، شفاف است و نیازی نیست. علت اینکه بعضی از این آیه سوء استفاده میکنند، «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» (بقره/256) طرف صبح بلند نمیشود نماز بخواند، میگوید: «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» این آیه چیز دیگری میخواهد بگوید. این آیه میخواهد بگوید: دین نیازی به اکراه ندارد. شما برای اینکه به کسی بفهمانید هوا مفید است، باید به زور به او بفهمانید. باید به آن برسد. میخواهی به کسی بفهمانی آفتاب وجود دارد، زور دارد؟ نه. «لا اکراه» در اینکه آفتاب اثر دارد. «لا إِكْراهَ فِي الدِّين» معنایش این است که دین نیازی به اکراه ندارد. اصول دین و اساس دین کاملاً روشن و شفاف است.
با این مقدمه که اشاره کردم ما چند نوع بصیرت داریم. پس بصیرت یک واژهی قرآنی است. اتفاقاً یکوقتی دیدم در دانشگاه قرآن و حدیث قم جزوهای را تهیه کرده بودند، تمام روایات و آیات بصیرت را جمع آوری کردند که میتوانند دوستان تهیه کنند و مطالعه کنند.
ما چند نوع بصیرت داریم. 1- بصیرت اعتقادی، مهمترین بصیرت این است که اعتقادات انسان از روی شناخت باشد. فهم باشد. درک باشد. باور داشته باشد و هرکسی ممکن است بگوید: باور من درست است. ولی باوری ارزش دارد که از روی فهم و درک و آگاهی باشد. یکوقت کسی خدمت پیامبر(ص) آمده بود مسلمان شود. میگفت: من قرعه میاندازم. اگر خوب آمد مسلمان میشوم. حضرت نپذیرفت. فرمود: اسلام دین قرعه نیست. بعد از فتح مکه شخصی خدمت رسول گرامی اسلام آمد به نام صفوان، گفت: من میخواهم دو ماه در مورد اسلام تحقیق کنم. حضرت فرمود: چهار ماه به تو فرصت میدهم. برو تحقیق کن!
مشرک را در قرآن نگاه کنید. «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (توبه/6) پیغمبر اگر یکی از مشرکین آمد گفت: میخواهم کلام خدا را بشنوم، پیغمبر به او امکان و فضا بده، بیاید کلام خدا را بشنود. بصیرت اعتقادی به این معناست که انسان اعتقاد و عقایدش درست باشد. در سیرهی ائمه داشتیم گاهی افرادی علاقهمند به ائمه بودند، امام فرمود: شما آدم خوبی هستی، ولی باورها و اعتقادت را درست کن. روی این عقیده نمان. کسب بصیرت اعتقادی و تصحیح اعتقادات با مطالعه و تحقیق و مراجعه به بزرگان و علما، اینکه انسان همینطور بنشیند و یک شبههای در اینترنت پیدا کند، یک عقیدهای را کنار بگذارد. یک باور غلطی را پیدا کند، درست نیست.
شریعتی: باور و اعتقاد رسیدنی است، بصیرت هم رسیدنی است یا اینکه یک قوه است؟
حاج آقای رفیعی: بصیرت قوهی رسیدن به آن باور و اعتقاد است. یعنی تشخیص عاقلانه و عالمانهای که ما را به آن باور میرساند. باید ملاک و معیار داشته باشیم. البته در روایات ما گاهی معیار داده شده است. «عَلِيٌ مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِي» (إحتجاج طبرسي، ج 1، ص 75) قرآن میفرماید: این کتاب بصیرت و آگاهی است. کتاب فهم است. ولی فراتر از این کاملاً برای قصهی بصیرت تعریف روشن است. تعریف این است که انسان از روی ابتلاء و فهم، آن هم از روی مبادی درست به یک نقطهی اعتقادی برسد.
2- بصیرت اخلاقی است. بصیرت اخلاقی یعنی انسان نسبت به مشکلات اخلاقی و ضعفهایی که در زندگی دارد آگاهی پیدا کند و رفعش کند. حدیث داریم «ابصر الناس من ابصر عیوبه» آگاهترین مردم کسی است که عیبهای خودش را تشخیص بدهد. تشخیص عیب هم یک وقتی از طریق دشمن میشود. چون دشمن نقاط ضعف آدم را میگوید. میگویند: شیطان به حضرت یحیی گفت: «انک رجلٌ أکول» تو غذا زیاد میخوری، عبادت برایت سنگین میشود. تشکر کرد و گفت: دیگر از این به بعد غذا را کم میکنم.
یکوقتی هم دوست نقطه ضعف را میگوید. دوست صمیمی با شماست میگوید: من دیدم شما یک آدم حساسی هستی. وسواس داری. تنبل هستی. کینه و حسادت داری. یکی هم خود انسان، «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَة» (قیامت/14)
3- بصیرت اجتماعی، الآن یک جوانی میخواهد ازدواج کند. بصیرت اعتقادی و اخلاقی خوب است. جو زده نشود. ببیند. بالاخره یک عمر زندگی است. مادر بچههایش هستند. میخواهند زیر یک سقف با هم باشند. تا در دانشگاه نگاهش به دختر خانمی افتاد، خوشش آمد. تا یک تلفن و پیامکی شد، این عرصه، عرصهی احساسات نیست. عرصهی تحقیق و بررسی است. اسلامی که اینقدر در نگاه به نامحرم حساسیت دارد. میگوید: به مردها بگو: چشم ببندند. به خانمها بگو: چشم ببندند. «النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيس» (کافی/ج5/ص559) نگاه تیری از تیرهای شیطان است. ولی همه فقها میگویند: شما در خواستگاری میتوانی حتی به موی زن هم نگاه کنی. حتی میتواند روسری را بردارد. کاملاً شناخت چهره با آگاهی، شناخت باورها و اعتقادات.
4- بصیرت سیاسی است. این هم خیلی مهم است. انسان بداند بالاخره در این دنیا هرکسی یک طبل سیاسی را میکوبد. داعش میگوید: حق با من است. آمریکا میگوید: حق با من است. اروپا میگوید: حق با من است. وهابی در عربستان میگوید: حق با من است. آل خلیفه دارد سرکوب میکند، میگوید: حق با من است. در بحرین برخورد میکنند، میگویند: حق با من است. اینکه مقام معظم رهبری تأکید کردند بر جنبش دانشجویی، به زنده بودن دانشجو، اصلاً حیات دانشگاه به بحث سیاسی است. دانشجو باید سیاسی باشد. اما سیاسی بودن غیر از سیاست زده شدن است. غیر از جو زده شدن است. الآن کشور و نظام ما بر چه محوری میچرخد و چگونه در دنیا رشد میکند؟ ما با چه کسی متعهد شویم؟ در مقابل چه کسی بایستیم؟ از چه کسی حمایت کنیم؟ همینقدر که آدم در خیابان بریزد و بگوید: نه، ربطی به ما ندارد. فلسطین هرچه میخواهد بشود. این با مبانی و اعتقادات ما جور در نمیآید. حق و باطل مهم است و باید با آگاهی و معیار باشد.
بیایید جاهلیت قبل از اسلام را ببینید. مقام معظم رهبری فرمودند: قرآن میفرماید: افرادی که قبل از فتح بودند با بعد از فتح یکسان نیستند. یعنی فتح مکه سال هشتم هجری بود. یک عده قبل از فتح مکه مسلمان شدند. یک عده مثل ابوسفیان بعد از فتح مکه. قرآن میفرماید: قبل فتح با بعد فتح با هم مساوی نیستند. آنوقت ایشان میفرمودند: قبل مدینه با بعد از مدینه یکی هستند؟ یعنی آن کسی که در مکه آمده مثل حمزه مسلمان شده با آن کسی که در مدینه آمده مسلمان شده، یکی است؟ خیلی متفاوت است. لذا جاهلیت قبل از اسلام آن دوران جهالت و تاریکی و ضلالت، دنبال یک اعتقاد فاسد رفتن، آنوقت در این تیرگی و ظلمت و گرداب حوادث اینگونه یک اعتقاد زلال و صاف و پاکی برای خدیجه کبری پیدا میشود و آن اعتقاد به رسالت پیغمبر گرامی اسلام است. تحت تأثیر آن جو قرار نگیری، این همان بصیرت و آگاهی است. این جملهای که حضرت آیت الله جوادی آملی در کتابشان هم دارند، دربارهی مقام زن نوشتند و در همایش حضرت خدیجه هم اشاره کردند که ارزشها به جسم تعلق نمیگیرد. ارزشها به روح است. این جسم شما نیست که عالم میشود. این جسم شما نیست که فقیه میشود. این جسم شما نیست که صدیق میشود و صبور میشود. روح است، وقتی روح شد، روح مجرد است. مذکر و مؤنث ندارد. ایشان فرمودند: بعضیها روی مرجعیت، یکی از شرایط مرجعیت مرد بودن است. ایشان فرمودند: فقاهت ارزش است نه مرجعیت. یعنی یک کسی فقیه شود، عالم شود و بتواند فتوا بدهد. مرجعیت یک مقام اجرایی است. مراجع خیلی عالی مقام هستند. مرجعیت خیلی مقام بلندی است. منتهی این مقام اجرایی است. یعنی مرجع یک مسئولیتی را قبول میکند که با این مسئولیت مردم از او تقلید میکنند و ایشان هم باید پاسخگوی این فتاوی باشد. اما فقاهت زن و مرد ندارد. علم، عمل صالح، دینداری، اسلام، اینها اختصاصی نیست و به روح تعلق میگیرد. لذا قرآن کریم الگو برای همه که معرفی میکند، «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن» (تحریم/11) زن فرعون الگو برای زنها نمیشود، الگو برای همهی انسانها میشود. این بصیرت حضرت خدیجه کبری(س) خیلی قابل توجه است. این بصیرت و آگاهی در جنبههای مختلفی خودش را نشان میدهد. یکی همین جنبهی ایمان به پیغمبر است که اشاره کردیم.
در منابع اهل سنت تعبیر دیگری آمده است. «کان النبی» پیغمبر خدا، «یُکرمها» خدیجه کبری را تکریم میکرد «و یشاورها» با او مشورت میکرد. محل شور پیغمبر است. شوخی نیست. بحث شخصیت رسول خداست. «و لا یخالفها» در این مشورت با او مخالفت نمیکرد. این تعبیری است که در منابع در مورد مشورت حضرت پیامبر با خدیجه کبری آمده است. ما گروه اندکی در قبل از اسلام هم داشتیم به نام حنفاء، که اینها معتقد به خدا بودند، خدا پرست بودند و بت نمیپرستیدند. اما در میان همینها باز کسی برجسته و شاخص شود به نام خدیجه کبری. لذا ویژگی بصیرت در این ویژگی مهمی است که پردههای ظلمت را زدود. اگر رسول خدا یکی از اهداف رسالتش و خود قرآن یکی از اهداف نزولش این است که مردم از ظلمت به سوی نور بیایند. «الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» (ابراهیم/1) ما همه قرآن را فرستادیم تا مردم از ظلمت به سوی نور بیایند. خدیجه کبری قبل از اینکه پیامبر مبعوث شود این نور را تشخیص داد و ظلمات را تشخیص داد. از آن ظلمات آغاز وحی به این نور آمد. هیچگاه به تاریکیهای غلط جاهلیت مبتلا نشد. لذا در روایت هست «و کانت تدعی فی الجاهلیّة بالطّاهرة لشدّة عفافها» (شرح المواهب/ج1/ص199) ما میگوییم: خدیجه کبری، خدیجه الغراء، درست هم هست. ولی یکی از اوصاف مهم ایشان خدیجه طاهره است. قبل از اسلام به ایشان طاهره میگفتند. چرا به ایشان طاهره میگفتند؟ چون آن اخلاق جاهلیت را کنار زده بود. پس رشد یک زن، تعالی یک زن، میتواند به جایی برسد که وزیر صدق پیغمبر شود. «کانت خدیجه وزیرة صدقٍ علی الاسلام» یعنی برای پیغمبر وزیر صدق بود. مشاور صدق بود.
شریعتی: یعنی همه ما در زندگی چه از نظر اعتقادی، سیاسی، اخلاقی مجبور به یک سری گزینشهایی هستیم و انتخابهایی که اگر بصیرت نداشته باشیم، انتخاب ما دچار مشکل میشود؟
حاج آقای رفیعی: ما در زندگی مجبور به گزینش هستیم. همه همینطور هستیم. همه شغلها را نمیشود انتخاب کرد. مثل دانشجوها که همه رشتههای دانشگاهی را نمیتوانند انتخاب کنند. انتخاب یکوقت انتخاب همسر است. رشته درسی است. خانه و ماشین است، باز در اینها شاید بشود جبران کرد. اما انتخاب دین، اعتقادات و باورها باید خیلی حساب شده باشد. این انتخابهای حضرت خدیجه است، که او را به اینجا میرساند.
اگر بخواهیم انتخابهای حضرت خدیجه را بشماریم، یکی انتخاب توحید بر شرک است. در میان جامعه مشرکین توحید را بر شرک ترجیح داد. انتخاب رسول خدا بر دیگران. ایشان خیلی خواستگار داشت. اما پیغمبر را بخاطر نورانیتش انتخاب کرد. بخاطر امانت و صداقتش انتخاب کرد. انتخاب ارزشی رسول خدا بر سایر خواستگارهایی که داشت. انتخاب ایثار و زهد بر ثروت اندوزی و مال داشتن.
سوره قریش را ببینید. قریش دو سفر تجاری سنگین داشتند. «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْف» (قریش/2) یک کوچ تابستانی و یک کوچ زمستانی داشتند. کاروان تجاری میرفت، گاهی چند ماه هم طول میکشید، بعد میآمدند. بزرگترین تاجر و بزرگترین سرمایهگذار «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْف» حضرت خدیجه بود. یکی از کارگزاران بزرگ است. آنوقت یک کسی بیاید این ثروت را بگذارد. ایثار و فداکاری را بر آن ترجیح بدهد.
من در روایت دیدم که وجود پیغمبر گرامی اسلام مال خدیجه کبری را در چند محور هزینه کردند. یکی آزادی بردگان، یکی رسیدگی به فقرا، رسیدگی به افراد «کَل» که در لغت معنا شده، «من لا ولد له، و لا والد له و لا عیال له» انسانهای تنها و بیکس و کار. کسی که نه اولادی داشت. نه پدری داشت و نه همسری داشت. این متن روایت در بحار است. رسول خدا ثروت خدیجه را در آزادی بردهها، رسیدگی به فقرا، پناه دادن به افراد بی سرپرست، و یکی هم در ادای دین افرادی که بدهکار بودند خرج کرد. بخشی از این ثروت هم در اسلام هزینه شده است. بعضیها خواستند بگویند: نه این ارزشی ندارد! برای قبل از اسلام بوده است. اولاً قبل از اسلام هم باشد ارزش است. کار خیر، خیر است. ولی بخشی از این ثروت در آغاز اسلام در رابطه با پیشبرد اهداف اسلام بوده است.
این سورهی مبارکهای که خدا به پیغمبر الطافی را که داشته بیان میکند، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، وَ الضُّحى، وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى، ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى» (ضحی/1-3) پیغمبر ما تو را رها نکردیم. تو یتیم بودی و به تو آوی دادیم. «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى» (ضحی/6) «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى» (ضحی/8) تو عائل بودی، یعنی وضع مالی خوبی نداشتی و ما تو را بینیاز کردیم. اکثراً مفسرین گفتند: «فاغناه الله» خداوند پیامبر را بینیاز کرد به واسطهی خدیجه. لذا گفتند: حضرت خدیجه کبری مصداق این آیه است. پس انتخاب توحید بر شرک، انتخاب همسری نور و رسول خدا بر دیگران، انتخاب ایثار و فداکاری و زهد بر ثروت اندوزی.
انتخاب سخن در مقابل سکوت؛ در خانه بنشیند و پیغمبر هم مبعوث شده است و خودش هم کار خودش را پیش ببرد. اما نه! افراد را دعوت میکرد. دفاع میکرد و به پیغمبر کمک میکرد. انتخاب سخن بر سکوت! لذا مجموعهی اینها همان ارزشی است که به انتخابهای یک انسان است. این انتخابها است که به ما نمره و امتیاز میدهد. به زندگی ما جهت میدهد. قرآن کریم هم فراوان اشاره دارد، «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة» (حشر/9) انتخابهای حضرت زهرا(س)، «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّه» (انسان/9)
در آغاز سال میلادی قرار داریم. این روایت مربوط به حضرت عیسی بن مریم(ع) است. حضرت عیسی در قرآن آمده که «وجیهاً» (آلعمران/45) نزد خدا موجه است. مقرب است و ایشان «کلمة الله» است. روح الله است. عبد الله است. بندهی خاص خداست. اعتقاد ما این است که انشاءالله ایشان با حضرت مهدی(عج) پشت سر حضرت قیام خواهند کرد. مجموعهای که در دست من است، حضرت خدیجه در منابع اهل سنت است که ما به مناسبت همایش حضرت خدیجه آماده کردیم و انشاءالله منتشر خواهد شد. این روایت را در «دُر المنثور سیوطی» از مفسرین اهل سنت است. دُر المنثور یک کتاب تفسیری روایی است.
«اوحی الله الی عیسی بن مریم» همینجا به تمام موحدان عالم به ویژه هموطنان مسیحی و مسیحیان جهان تبریک عرض میکنیم که تولد حضرت عیسی بن مریم هست. حضرت امام در پاریس که بودند، شب میلاد حضرت مسیح که عید این مسیحیان هم هست. ایشان فرمودند: گل بخرند و در خانه همهی همسایههای مسیحی ببرند و اهداء کنند. ما برای همهی انبیاء احترام قائل هستیم. «لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه» (بقره/285) حدیث این است: «اوحی الله الی عیسی بن مریم فی الانجیل» خدا در انجیل به حضرت عیسی وحی کرد. «یا عیسی! خذ کتاب الانجیل بقوه» این کتاب را به قوت بگیر و دنبال تبلیغ توحید برو. «و اخبرهم» به مردم خبر بده. «أنی أنا الله لا اله الا أنا» من خدای واحد هستم. «الحی القیوم» حی هستم و قیوم هستم. «البدیع، الدائم، الذی لا زوال له» من خدای بدیع و دائم و همیشگی هستم. هیچوقت زوال در من نیست. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن» (حدید/3) «فآمنوا بالله» به کسانی که انجیل را به آنها آموزش میدهی بگو: به خدا ایمان بیاورند «الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي یَکونُ فی آخر الزمان» به پیامبر امی، رسول گرامی اسلام، حضرت محمد(ص) ایمان بیاورند. این که خواندم نص قرآن است. در سورهی اعراف آیهی 157 میفرماید: «الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِيَ یَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ» پیغمبری که نامش را در کتابهای آسمانی پیدا میکنید. در جای دیگر هم در قرآن داریم که حضرت عیسی میفرمود: من بشارت میدهم به رسولی که بعد از من میآید و نامش احمد است. این همان چیزی است که در قرآن آمده است. اما نکته اینجاست، «فصدقوا» آقایانی که من عیسی برای شما دین آوردم، تصدیق کنید. البته مردم زمان حضرت عیسی ایشان را طبیعتاً درک نمیکردند. ششصد سال بعد اتفاق افتاد. ولی جهان مسیحیت که بودند. همه این حدیث را برای این قسمت خواندم «انما نسله من المبارکه» از یک خانم با برکتی است. یعنی خدیجه! این اشاره به مبارکه بودن ایشان در خطاب خدا به حضرت عیسی بن مریم است. بعد خدا به حضرت عیسی میفرماید: «یا عیسی! لها بیت من لؤلؤ» این خانم بزرگوار خانهای از دُر در بهشت دارد. پس قصه به قبل از اسلام رفت. این در دُر المنثور سیوطی، جلد چهارم و صفحه 112 است. ذیل آیهی 29 سوره رعد است. به صراحت این جایگاه را بیان میکند. برکت از این بیشتر، یک دختر از ایشان، یازده امام و میلیونها سادات. همه از خدیجه کبری است.
شما میدانید جزء اولینهایی که قبلاً شمردیم، خدیجه کبری تنها زنی است که نسل پیامبر از او استمرار یافته است. تاریخ را نگاه کنید. از کدام یک از همسران پیامبر نسل پیامبر استمرار یافته است؟ هیچکدام. نسل پیامبر از خدیجه با فاطمه زهرا(س) با یازده امام. لذا همه میگفتند: «جدتی خدیجه» خود پیغمبر گاهی این مباهات را میکردند. این حسن و حسین است. میدانید جدش رسول الله و جدهاش خدیجه کبری است؟ این مسألهی سادهای نیست. جهان اسلام دقت داشته باشند. خدیجه کبری وجه جمع بین همهی مسلمانهاست. نسل پیامبر از او منتشر شد. اول کسی است که پردههای ظلمت را زدوده و به ایمان و نور آمده است.
شریعتی: امروز صفحه 444 قرآن کریم، آیات 55 تا 70 پایانی سوره مبارکه یس را تلاوت میکنیم.
«إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فاكِهُونَ «55» هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِي ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ «56» لَهُمْ فِيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ «57» سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ «58» وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ «59» أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ «60» وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ «61» وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ «62» هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ «63» اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ «64» الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «65» وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ «66» وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ «67» وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ «68» وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ «69» لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ «70»
ترجمه: بى شك اهل بهشت در آن روز به خوشى مشغولند. آنان و همسرانشان در زير سايهها بر تختهاى زينتى تكيه مىزنند. در آن جا (هر گونه) ميوه براى آنان مهيّا است و هر آن چه بخواهند برايشان موجود است. سلام، سخن پروردگار مهربان به آنان است. و (گفته مىشود) اى گناهكاران و مجرمين! امروز (از نيكوكاران) جدا شويد. اى فرزندان آدم! مگر با شما پيمان نبستم كه شيطان را اطاعت نكنيد كه همانا او براى شما دشمنى آشكار است. و تنها مرا بپرستيد، كه راه مستقيم همين است. امّا شيطان گروه زيادى از شما را گمراه كرد، پس چرا تعقّل نمىكرديد؟ اين همان جهنّمى است كه به شما وعده داده مىشد. امروز وارد آن شويد و به خاطر كفرى كه داشتيد، به آتش آن بسوزيد. امروز بر دهانشان مُهر مىنهيم و دستهايشان با ما سخن مىگويند و پاهايشان به آن چه كسب كردهاند گواهى مىدهند. و اگر بخواهيم فروغ ديدگانشان را محو مىكنيم، پس آنگاه كه در راه سبقت مىگيرند، چگونه خواهند ديد؟ و اگر بخواهيم آنان را در جاى خود مسخ مىكنيم (و به مجسّمههايى بىروح مبدّل مىسازيم،) به گونهاى كه نه بتوانند به راه خود ادامه دهند و نه بر گردند. و هر كه را طول عمر دهيم، او را در آفرينش واژگونه مىكنيم. (حافظهاش به فراموشى سپرده مىشود، قدرتش به ضعف مىگرايد و قامتش خم مىگردد) آيا تعقّل نمىكنند؟ و ما به او (پيامبر) شعر نياموختيم و سزاوار او نيز نيست، آن (چه به او آموختيم) جز مايهى ذكر و قرآن روشن نيست.(اين قرآن براى آن است كه) تا هر كس زنده (دل) است، هشدارش دهد و (حجّت را بر كافران تمام كند) و گفتار خدا درباره آنان محقّق گردد.
شریعتی: آقای دکتر رفیعی اشاره قرآنی را بفرمایند و بعد هم ادامه مباحث را میشنویم.
حاج آقای رفیعی: این صفحه که قرائت شد، یکی دیگر از جاهایی که خدا از مردم گله کرده که چرا از شیطان پیروی میکنید، چرا از خدا پیروی نمیکنید؟ با اینکه همه میدانید شیطان گمراه کننده است. راه خدا راه خیر و نور و برکت است. «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ» ای انسانها ما با شما تعهد و پیمان نبستیم که از شیطان پیروی نکنید. بندگی شیطان را نکنید. «إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» این دشمن آشکار است. «وَ أَنِ اعْبُدُونِي» از خدا بندگی کنید. تبعیت خدا را بکنید. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» ممکن است کسی بگوید: این عهد را خدا کجا بسته است؟ این عهد همان عهد فطرت است. فطرت پاک انسانی، انسان را به بندگی خدا میکشد. اگر عوارض نیاید، فطرت انسانی است. یا عهد عقلی است. خرد انسان را به بندگی خدا میکشاند. لذا این عهد میتواند سه عهد باشد. یا عهد فطری که در دل ماست. یا عهد عقلی که خرد ما را به خدا میکشد. یا عهد شرعی است. مسلمان که شدید، وقتی مسلمان شدید، میگویید: «اشهد ان لا اله الا الله» خدا واحد است. پس چرا دنبال شیطان میروید؟ پس شرعاً عقلاً فطرتاً تبعیت از شیطان خلاف عهد و پیمان است.
شریعتی: ماه ربیع رو به پایان است. این ماه پر از اتفاقات خوب برای ما بود. یکی حضور آقای دکتر رفیعی در روزهای پنجشنبه بود. کلی برای ما پر خیر و برکت بود. انشاءالله آقای دکتر رفیعی به زودی زود و به صورت مستمر و مداوم در برنامه ما حضور داشته باشند. طرحهایی که در این ماه به همت شما و کارشناسان عزیز ما رقم خورد، یکی طرح حمایت از آزادی زندانیان بدهکار و متدین بود. از مراجع محترم تقلید اجازه گرفتیم که تا پایان ماه ربیع یک بخشی از سهم امام را به آزادی زندانیان و کمک به آنها اختصاص بدهید. دیگر بحث رد مظالم بود که تا مبلغ دویست هزار تومان مراجع تقلید اجازه داده بودند به فقرایی که میشناسید بدهید. جزئیات طرح در کانال برنامه همچنان موجود است و میتوانید مراجعه کنید. اگر برنامهریزی کردید که تا پایان این ماه در این امور خیر بشتابید، انشاءالله این اتفاق بیافتد و این حسن ختام ما برای این ماه باشد.
حاج آقای رفیعی: بخشی از آیات قرآن را مفسرین نام حضرت خدیجه را در ذیل آن آوردند. چه مفسرین شیعه و چه مفسرین اهل سنت. البته ما این را در مقالهای به نام «خدیجه در قرآن» جمعآوری کردیم. انشاءالله غیر از موسوعه ما دو جلد مجموعه مقالات داریم. من اصلاً باور نمیکردم مقالات به این زیبایی به دست ما برسد. یکی از آنها همین حضرت خدیجه در قرآن است. مثل اینکه میگوییم: «حسین فی القرآن، المهدی فی القرآن» یعنی آیاتی که ظاهر و باطنش به نحوی نام حضرت خدیجه در روایات ذیل آن آمده است. «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى» یکی همین آیه بود که اشاره کردم.
یک روایت در منابع اهل سنت آمده است که شواهد التنزیل این را دارد. «عن النبی فی قوله تعالی وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيم»، «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِيم» (مطففین/27) آیه قرآن است. در بهشت چشمههایی است از جمله تسنیم. پیغمبر فرمود: «هو أشرب شراب الجنه» برترین نوشیدنی بهشت همین تسنیم است. چه چیزهایی از این مینوشند؟ «یشربه قال محمد(ص)» نخستین گروههایی که سزاوار هستند از این چشمه بنوشند، آل پیامبر هستند. «و هم المقربون و السابقون» پیشکسوتها. «قال رسول الله و علی بن ابی طالب و خدیجه» پس تسنیم یکی از نوشندگانش خدیجه کبری(س) است. «و ذریته» منتهی نه هر سیدی «الذین اتبعوهم بایمان» کسانی که تابع مادر و تابع پدر و جد با ایمان باشند. سیادت تنها عامل بهشتی شدن نیست. ایمان عامل بهشتی شدن است.
یک روایت هم هست که انس بن مالک نقل کرده است. انس بن مالک روایات بسیاری را از پیامبر مخصوصاً در منابع اهل سنت نقل کرده است. «قال رسول الله(ص): من أراد هوان خدیجة أهانه الله» (ملا الوسیله/ج5/ص231) هرکس بخواهد به خدیجه کبری اهانت کند و او را بکوبد و خوار کند، خدا او را خوار میکند. این نشان دهندهی جایگاه رفیع و بلند این بانوی بزرگوار است.
ما توفیق داشتیم در چند برنامه در مورد این بانوی بزرگوار صحبت کنیم. من جداً از جنابعالی و تهیه کننده این برنامه تشکر میکنم. همه ما بدهی به حضرت خدیجه کبری داریم. جا دارد برنامه شما چند جلسهای به این شخصیت بزرگوار اختصاص داده شود. پیشنهاد میکنم انشاءالله در برنامههای بعدی نسبت به مادران ائمه، یکی دو جلسه اختصاص بدهید. هم نسبت به شخصیت حضرت ابوطالب و حضرت حمزه سیدالشهداء، بالاخره این شخصیتها را از غربت بیرون بیاوریم. چرا باید چیزهایی را که داریم مطرح نکنیم اما گاهی انسان میبیند در دنیا چیزهایی را مطرح میکنند که خیلی از این ویژگیها و خصوصیات برای آنها نیست. در دنیا مقبرهی سرباز گمنام میزنند. قبری آنجا نیست ولی به عنوان کشته شدگان در جنگها، سمبل میشود. آنوقت ما باید قبرهای داشتهمان را عدهای به اسم اسلام تخریب کنند؟ این انصاف است؟ این عقل است؟ کوه ابو قبیس، کوه احد، مولد النبی، قبر حضرت خدیجه کبری(س)، دهها اثر دیگر، چرا باید قبرستان غنی بقیع را که امروز میبینی، هفت، هشت مورد علامت دارد، اگر بگذارند باقی بماند! این همه صحابه در این قبرستان دفن شده است. آثارشان کجاست؟ حتی آنهایی که معاد را باور ندارند، مظهر قبر شخصیتهایشان را میگذارند. در بعضی کشورهای غیر مسلمان و غیر معتقد به خدا و معاد مشخص میکنند. مثلاً این قبر لِنین است. آنوقت چرا ما باید اینطور باشیم؟ این کنگرهها باید در مدینه با نابودی آل سعود انشاءالله برگزار شود. یکی از آرزوهای ما این است که یک کنگرهی عظیمی در مورد حضرت خدیجه کبری در کنار مضجع شریف ایشان در مکه مکرمه برگزار شود، انشاءالله.