برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نکاتی پیرامون عزاداری حضرت سیدالشهداء(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفیعی
تاريخ پخش: 30-06-96
حاج آقای رفیعی: امشب شب اول محرم هست و هیأتها و عزاداریها و دستهجات و برنامهها شروع میشود و این دایره خیلی گسترده است و همه مردم شرکت دارند حتی کسانی که ممکن است در دیگر ایام سال توفیقی در زمینه حضور پیدا نکنند. خیلیها مقید هستند در روستای خودشان در این دهه حضور پیدا کنند. لازم است که چند نکته در مورد عزاداری اباعبدالله عرض کنم. نکته اول اینکه عزاداری برای اباعبدالله را در دو مرحله میشود بررسی کرد. یکی قبل از شهادت و یکی بعد از شهادت، همینطور که تاریخ نشان میدهد که روایتش کم نیست این است که قبل از شهادت امام حسین(ع) برای او ندبه شده است. اولیاء و انبیای الهی برای او گریه کردند و خبر از این واقعه دادند. اینطور نبوده که این واقعه و حادثه پیشینهاش در نزد معصومین نباشد. مثلاً شما میبینید حضرت ابراهیم(ع) نقل شده حتی در این سرزمین پایشان مجروح شد و خون جاری شد. سؤال کرد و گفتند: اینجا کربلا است و این اتفاق تصادفی نیست. یا در حالات امیرالمؤمنین هست که شخصی میگوید: خدمت آقا بودم. به منطقه کربلا رسیدیم. حضرت از یکی از جنگها برمیگشتند. پیاده شدند و قدری از خاک اینجا را برداشتند و بوییدند و اشک ریختند. بعد فرمودند: «واها لک ایتها التربة» (شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید/ج4/ص169) ای خاک خوشا به حال تو که انسانهایی از روی تو محشور میشوند که در آینده نظیر ندارند و در گذشته هم نظیر نداشتند. خود امام حسین هم ایستاده بود و این صحنه را تماشا میکرد.
در حالات پیغمبر گرامی اسلام است که گاهی امام حسین را در آغوش میگرفتند و پیشانیاش را میبوسیدند، گلویش را میبوسیدند، دستانش را میبوسیدند. میفرمودند: «اُقَبِّل موضع السیوف» جاهای شمشیر و نیزه را میبوسند. گاهی پیغمبر برای حضرت زهرا(س) نقل میکردند. حتی از دایره معصومین کنارتر بیاییم و کار را گسترده تر کنیم. مثلاً ام سلمه از این قصه خبر دارد که حضرت یک شیشه خاکی به او میدهد و میگوید: زمانی که این تبدیل به خاک شد بدان حسین مرا به شهادت رساندند. عصر عاشورا ام سلمه سراسیمه در کوچههای مدینه دوید و گفت: حسین کشته شده است. گفتند: از کجا؟ گفت: الآن دیدم این شیشه تبدیل به خاک شد و در عالم رؤیا دیدم که پیغمبر خدا غبار آلود بود و عمامه بر سر نداشت که حسین مرا به شهادت رساندند.
حتی گاهی پیغمبر به بعضی از افراد مثل انس بن کاهل روز عاشورا خدمت امام حسین آمد و گفت: اجازه میدهید به میدان بروم؟ خیلی پیر بود. حتی ابروهایش را بالا بسته بود. بعد به آقا فرمود: از جدتان رسول خدا شنیدم که فرمود: یک روزی حسینم ناله یاری میطلبد. اگر کسی آن ندا را بشنود و او را یاری نکند، چنین میشود. من امروز آمدم شما را یاری کنم. انس یک آدم معمولی است. حتی شکل دیگرش هم داریم. مثلاً براء بن عاضب را وقتی پیغمبر دیدند، فرمودند: حسین مرا به شهادت میرسانند، «و انت حیّ لا تنصرُ» تو زنده هستی ولی او را یاری نمیکنی. بعضی به این نکات توجه ندارند. بعد از قصه کربلا خیلی گریه میکرد. میگفت: پیغمبر به من گفت و همانطور هم شد.
یک چیزی بگویم که ممکن است در ذهنها بیاید. من از بچگی که پای منبرها میرفتم، این مطالب را که میشنیدم میگفتم: این یک قضیه جبری بوده و باید واقع میشده است. همه ما یک مرگی داریم. از سه چیز در مرگمان خبر نداریم. یکی زمانش است، یکی زمینش است، یکی زمینهاش است. بنده و جنابعالی یا دیگران کی از دنیا میرویم؟ نمیدانیم. کدام سرزمین؟ نمیدانیم. «بِأَيِ أَرْضٍ تَمُوتُ» (لقمان/34) با چه زمینهای؟ تصادف میکنیم. سکته میکنیم. شهید میشویم. حق همین است که مردم این سه تا را ندانند وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشد. کافی است دختر خانمی بداند آقایی که به خواستگاریاش میآید، دو سال بعد از دنیا میرود. آیا با او ازدواج میکند؟ نه! یا کسی بداند بچهای که خدا به او میدهد در ده سالگی با بیماری از بین میرود. اصلاً ازدواج میکند؟ زندگیها به هم میریزد. این یک لطف خداست چون ظرفیتها پایین است. منتهی برای همه این سه هست. چه بدانیم، چه ندانیم. یعنی اگر به زید نامی گفتند: شما زمینش فلانجاست، زمانش هم سال فلان، زمینهاش هم تصادف است. بداند یا نداند این اتفاق به طور طبیعی، به طور اختیاری، روال عادی پیش میرود. معصوم چون ظرفیتش را دارد این سه تا را خبر دارد. نمیخواهم بگویم: این اتفاق از روی جبر است. نه! به این اتفاق علم دارد.
گاهی مثال میزنم که شما یک جایی نشستید، یک کسی دارد در پشت بام عقب عقب میرود. میگویی: این الآن میافتد. شما میبینی! دیگران شاید نبینند. اگر افتاد میگویند: شما مقصر هستی؟ نه! من علمم سی ثانیه زودتر بود. مرحوم شیخ صدوق در کتاب اعتقاداتشان این بحث را مطرح میکنند. یکوقت کسی نگوید: العیاذ بالله باید از شمر تشکر کرد که این اتفاقی که پیغمبر گفته را او ایجاد کرد. نه! وقتی ما خبر میدهیم، فرض کنید بنده اطلاع دارم، به شما میگویم: یک ظالمی دو سال دیگر این بلا را سر شما درمیآورد. نه چیزی از مظلومیت شما در این داستان کاسته میشود، نه چیزی از ظلم او کم میکند. ظلم سر جایش است. مرحوم شیخ صدوق در اعتقادات میفرمایند: اعتقاد ما این است که امام حسین مظلوم به شهادت رسید و یزید ظالم است و هرگز خدا به قتل ولیاش راضی نیست. این اطلاعی که قبل از شهادت بوده است. یکسری از عزاداریها، عزاداریهایی که قبل از شهادت امام حسین سابقهاش به قبل از واقعه عاشورا برمیگردد. حتی بین حضرت آدم، زکریا نقل شده است.
یکسری به بعد از شهادت برمیگردد. بعد از شهادت را به چهار بخش تقسیم میکنم. بخش اول عزاداری از قتلگاه است که با زینب کبری و «وا حسینا» شروع شد. خیلی ساده بود و عزاداری بود که در میان موج دشمن بود. در این عزاداری دیگر دسته و پرچم نبود. حتی امام سجاد هم 34 سال بعد از قصه کربلا آب میدید گریه میکرد. غذا میدید گریه میکرد، اما اینکه عاشورا اعلام تعطیلی کنند، عزاداری کنند، نه! این یک بخش است که عزاداری ساده و ابتدایی است. بخش دوم عزاداری، عزاداری منظمتر است. هیأتی است. زمان امام باقر و امام صادق است. تشکیلاتی تر شده است. در منا شاعر خدمت امام صادق میآید و میگوید: میخواهم شعری برای امام حسین بخوانم. آقا میفرمایند: صبر کن. پرده میزنند، زنها یک طرف و مردها یک طرف، شروع به خواندن میکند. البته آزادی کامل نبود، گاهی مانع میشدند. ولی کُمیت، سید حِمیَری، ابو هارون، اینها شعرایی بودند که میآمدند میخواندند و امام هم به آنها کمک میکرده و تشویق میکرده است. گاهی هم حکومت مانع میشده است که در جایی دارد در خانه امام صادق جلسه عزایی تشکیل شد، این تشکیلاتی بود، منتهی تشکیلاتی خانگی، بعد شاعر شروع به خواندن کرد. یک مرتبه صدای فریاد زنها بلند شد. حکومتیها شنیدند خبر دادند. مأمورها در خانه ریختند. گفتند: چه خبر است؟ آقا فرمودند: یک بچهای غش کرده بود! بعضی از بزرگان میگویند: امام توریه کرد. منظورش این بود که علی اصغر در اثر تیر غش کرده بود و اینجا روضه خوانی بود. منتهی در داستان حضرت یوسف و جاهای دیگر هم داریم، حتی حضرت ابراهیم که بتها را شکست، فرمود: کبیر شما این را انجام داده است، این توریه میشود.
شکل سوم عمومی است. شکل عمومیاش زمان امام رضا است. مأمون شرکت میکند. وزرا شرکت میکنند، امام رضا مینشیند. جلسه مهم و او شروع میکند «أفاطم لو خلت الحسين مجدلا وقد مات عطشانا بشط فرات» فاطمه جان! اگر بودی و میدیدی چگونه حسینت را لب تشنه به شهادت رساندند. فاطمه جان اگر بودی به صورتت میزدی و وجهت را لطمه میزدی. صدای شیون و گریه بلند شد. امام رضا دعبل را تشویق کردند و پیراهن تنش را به دعبل دادند و فرمودند: دعبل این پیراهنی است که من هزار ختم قرآن در آن کردم! هزار شب، شبی هزار رکعت نماز خواندم. خیلی با ارزش بود.
ریان بن شبیب میگوید: اول محرم خدمت امام رضا(ع) رسیدم. آقا فرمودند: میدانی چه روزی است؟ فرمود: «إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیةِ فِیمَا مَضَى یحَرِّمُونَ فِیهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ» فرمودند: ریان بن شبیب! محرم ماه حرام است. میدانید ماههای حرام چهار تا هست که سه تا پشت سر هم است. ذی القعده، ذی الحجه، محرم و یکی هم رجب است. محرم ماهی است که اهل جاهلیت قبل از اسلام در این ماه جنگ نمیکردند و میگفتند: جنگ حرام است اما «فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا» این مسلمانها به اسم اسلام حرمت این ماه را نگه نداشتند و شکستند «وَ لَا حُرْمَةَ نَبِیهَا «صلی الله علیه و آله و سلّم» لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا مُحَرّم الشَّهْرِ ذُرِّیتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَدا» ذریه پیغمبر را کشتند، زنها را به اسارت بردند. یک سری سفارش کرد که من بگویم. فرمود: «یا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیءٍ فَابْكِ لِلْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا یذْبَحُ الْكَبْشُ» اگر خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین ما گریه کن. او را ذبح کردند. ذبح را غالباً جایی میگویند که یکوقت یک کسی از دنیا میرود و بعد سرش را جدا میکنند. اما کسی که جان دارد و سر از بدنش جدا میکنند. این ذبح است! ابی عبدالله هنوز صحبت میکرد و حرف میزد که سر از بدنش جدا شد. ذبح شد. دو تا مذبوح در کربلا داریم. یکی خود ابی عبدالله است و یکی علی اصغر است. ایشان تیر سه شعبه که خورد «و ذبح من الاُذُن الی الاُذُن» یعنی هنوز جان در بدن بود! باقی شهدا بعد از شهادت سر از بدن جدا شد.
بعد فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَكَیتَ عَلَى الْحُسَینِ علیه السلام» اگر برای حسین اشک ریختی، «حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّیكَ» تا جایی که اشک روی گونههایت جاری شود، «غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ» خداوند گناهان تو را میآمرزد. «صَغِیراً كَانَ أَوْ كَبِیراً» این مجوز نیست، این شویندگی است. یعنی مکتب اباعبدالله و اشک برای اباعبدالله گناه را میزداید. بعد فرمودند: «یا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَیكَ فَزُرِ الْحُسَینَ ع» اگر میخواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که گناه نداری، به زیارت ابی عبدالله برو! بعد فرمودند: اگر میخواهی خداوند ثواب شهدای کربلا را به تو بدهد، هروقت نام ابی عبدالله یا اصحابش را میشنوی بگو: «یا لَیتَنِی كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» این یک عزاداری است. عزاداری ساده، اول از قتلگاه امام سجاد، عزاداریهای خصوصی، امام صادق و امام باقر. عزاداری عمومی که جلسه بود.
جلوتر میآییم دوران پس از ائمه، یعنی دوران غیبت یا آل بویه و اینها که سر کار در عراق آمدند، عزاداریهای سراسری و کشوری، دیگر روز عاشورا آل بویه تعطیل اعلام کردند. در سال 370، 380 در تاریخ اسلام ذهبی دارد. تعطیل اعلام کردند و مغازهها بسته شد. یعنی عزاداری رسمی شد. عزاداریهای هر ملتی با فرهنگ آن ملت آمیخته است. یعنی کسی این را با بدعت قاطی نکند. این بدعت نیست. یعنی شما میبینی در یزد این نوع عزاداری با بلند کردن نخل است. این یک نماد است. نماد کاروان و نماد تشییع بدن اباعبدالله است. بعضی جاها با زدن سنگ است. بعضی جاها سنگ زنی میکنند. بعضی جاها سینه زنی و زنجیر زنی خاص است. تا جایی که با عقل و قرآن و روایات ما منافاتی ندارد، ایرادی ندارد. یعنی با فرهنگ آن منطقه آمیخته شده است. گاهی من به بعضی از شهرها مثل کرمانشاه یا ایلام میروم، نوع عزاداری آنها حتی برای امواتشان هم متفاوت است. یا خوزستانیها شکل خاصی سینه میزنند. یا دسته جاتی که ما در قم و تهران داریم، گاهی مثل گل دور هم غنچه میشوند و باز میشوند. اینها همه سبک عزاداری است و هیچ منعی ندارد.
من میخواهم در مورد دلایل منطقی این عزاداری و چرایی این از قرآن بگویم. قبل از این یک نکته دیگر بگویم. بدانید عزاداری برای اباعبدالله و گریه برای امام حسین ویژه شیعه نیست. در میان اهل سنت فراوان، حتی در میان مسیحیها و ارامنه و فرقههای مختلف هست. آنتوان بارا کتابی دارد به نام «الحسین فی الفکر المسیحی» اهل سوریه است. یعنی حسین در اندیشه مسیحیت! من یادداشت کردم در محرم 1428 ایشان با کیهان یک مصاحبهای کرده است که میتوانند بخوانند. در آنجا این خبرنگار به او میگوید: چه چیز اباعبدالله شمای مسیحی را جذب کرد؟ میگوید: روحیه انقلابی و تواضع او! بعد این کتاب را که نوشته میگوید: دیدم عدهای جمع شدند به اسم اسلام ابی عبدالله را به شهادت رساندند. امروز در دنیا بعضی میخواهند از این قاتلان دفاع کنند. البته ما چنین افرادی کم داریم. مثل داعشیها! او میگوید: یک بحثی بین مسلمانها مطرح است که سر امام حسین کجا دفن شده است؟ بعضی میگویند: در سوریه است. بعضی میگویند: امام سجاد سر را به نجف آورده است. بعضی میگویند: روز اربعین به کربلا آورده است. حتی مصر هم رأس الحسین داریم. آنتوان بارا میگوید: « لا تطلبوا رأی الحسین بشرق الارض او بغربها» دنبال سر امام حسین در شرق و غرب نگردید. بحثها را رها کنید. بیایید نزد من، سر امام حسین اینجاست! قلب من کانون محبت ابی عبدالله است. این از مسیحی!
اهل سنت فراوان در مورد امام حسین کتاب و شعر دارند. خالد بن معدان از بزرگان اهل سنت است و تابعی است. تابعی به کسانی میگویند که پیغمبر را ندیدند، ولی اصحاب پیغمبر را دیدند. این شعر برای اوست. «ويكبرون بان قتلت و انما قتلوا بك التكبير والتهليلا» حسین جان! وقتی تو را به شهادت رساندند الله اکبر گفتند. نه! الله اکبر را کشتند. لا اله الا الله را کشتند و نفهمیدند. مثل داعشیهای خبیث که سر امثال حججیها را میزنند و الله اکبر میگویند. اینها امروز برای ما ملموستر است. میگوید: وقتی تو را کشتند تکبیر گفتند! نه، تکبیر را کشتند.
یکی دیگر از آنها خوارزمی است. خوارزمی در قرن پنجم یک مقتل در مورد امام حسین نوشت که مقتل معروفی است. حسن بصری از علما و شخصیتهای اهل سنت که معروف است. دارد اینقدر گریه میکرد که بدنش میلرزید. میگفت: وای بر امتی! خواری بر امتی که پسر پیغمبرشان را به شهادت رساندند. یکی از شخصیتهای ما به نام «عبدالجلیل راضی» کتابی به نام «النقض» دارد. کتاب النقض موضوعات مختلف تاریخی است. چند سال قبل در دارالحدیث قم یک کنگرهای برای ایشان برگزار شد و این کتاب چاپ شد. ایشان در این کتاب آدرسهای فراوانی را از اهل سنت میدهد که در مورد امام حسین چه شعرهایی گفتند و عزاداری کردند. مرحوم مجلسی در بحار هم این را دارد. به هر حال داستان ابی عبدالله داستان فراگیر و گستردهای است.
من یک سال عاشورا تهران بودم. دیدم یک جایی غذا میدهند. غالباً برای امام حسین قیمه میدهند. اما آنجا چلوکباب میدادند. جمعیت در صف ایستاده بودند. پرسیدم: گفتند این را یک نگهبان بیمارستانی میدهد. تعجب کردم! نگهبان یک بیمارستان مگر چقدر درآمد دارد؟ به رفقا گفتم و بررسی کردند و گفته بود: این برای من نیست. ما یک پزشک ارمنی داریم که نذر ابی عبدالله کرده است. در آئین پیرغلامان دیدم بعضی از شخصیتهای ارامنه آمده بودند و از آنها تجلیل شد. ابی عبدالله محبتش در دلهاست. پیغمبر خدا دعا کرد: خدایا دلهای مردم را به حسین من جذب کن! دیروز از کربلا برگشتم و جای همه خالی بود. ده روزی کنار مضجع شریف ابی عبدالله منبر داشتیم. آنجا گفتم: این کار بشری نیست. چطور حضرت ابراهیم وقتی زن و بچهاش را در سرزمین لم یزرع حجاز گذاشت، نگفت: خدایا نان و آبشان بده! همسایه و سرپناه به آنها بده. گفت: خدایا «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» (ابراهیم/37) چطور امروز دلها جذب شده است؟ هرکس طواف میکند دور خانه ابراهیم هم طواف میکند. اینجا خانه ابراهیم و هاجر و اسماعیل است. کار هاجر را انجام میدهد و صفا و مروه میآید. در منا قربانی میکند. آب زمزم افضل آبهای روی کره زمین است. داستان اباعبدالله هم همین است. لذا خودجوش، کدام مدیریت رسمی پشت این تنظیم برنامههاست؟
شریعتی: یا حسین عشق تو فراتر از دینداری ماست. خوش به حال هرکسی که دینش را به خاطر تو دوست دارد. تسلیت بسیار مخصوص به صاحب عزای مخصوص این روزها و شبها حضرت ولیعصر(عج) بگوییم. کسی که این روزها و شبها سیاه پوش است و شال سیاه به دوش دارد و در رأس خواستههایمان فرج حضرت ولیعصر را بخواهیم. از شهر مقدس قم، از جوار بارگاه کریمه اهلبیت حضرت فاطمه معصومه(س) سمت خدای امروز را تقدیم نگاه شما میکنیم. نایب الزیاره و دعاگوی شما هستیم. امروز صفحه 84 قرآن کریم، آیات 34 تا 37 سوره مبارکه نساء در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد. چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه به روح همه آنهایی بکنیم که در محرمهای سال گذشته به هیأتها خدمت میکردند ولی امسال جای خالی آنها به شدت احساس میشود. ثواب تلاوت این آیات را به روح همه پدرها و مادرهایی هدیه کنیم که بین ما نیستند ولی ما را با محبت به سیدالشهداء(ع) مأنوس کردند و روحمان را گره زدند.
«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً «34» وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً «35» وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ بِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً «36» الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً «37»
ترجمه: مردان داراى ولايت بر زنانند از آن جهت كه خدا بعضى از ايشان (مردان) را بر بعضى (زنان) برترى داده (قدرت بدنى، توليدى واراده بيشترى دارند) و از آن جهت كه از اموال خود نفقه مىدهند، پس زنانِ شايسته، فرمان بردارند و نگهدار آنچه خدا (براى آنان) حفظ كرده، (حقوق واسرار شوهر،) در غياب اويند. و (امّا) زنانى كه از سرپيچى آنان بيم داريد، پس (نخست) آنان را موعظه كنيد و (اگر مؤثّر نشد) در خوابگاه از آنان دورى كنيد و (اگر پند وقهر اثر نكرد،) آنان را بزنيد (وتنبيه بدنى كنيد)، پس اگر اطاعت شما را كردند، بهانهاى بر آنان (براى ستم وآزار) مجوييد. همانا خداوند بزرگوار و بزرگ مرتبه است. و اگر از (ناسازگارى و) جدايى ميان آن دو (زن و شوهر) بيم داشتيد، پس داورى از خانوادهى شوهر، و داورى از خانوادهى زن برگزينيد (تا به اختلاف آن دو رسيدگى كنند) اگر اين دو بناى اصلاح داشته باشند خداوند ميان آن دو را به توافق مىرساند، زيرا خداوند، (از نيّات همه) با خبر و آگاه است. و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد و به پدر و مادر نيكى كنيد و به بستگان و يتيمان و بينوايان و همسايهى نزديك و همسايهى دور و يار همنشين و در راه مانده و زيردستان و بردگانتان (نيز نيكى كنيد.) همانا خداوند، هر كه را متكبّر و فخرفروش باشد، دوست نمىدارد. (متكبّران خودبرتربين) كسانى هستند كه (هم خود) بخل مىورزند و (هم) مردم را به بخل فرمان مىدهند و آنچه را كه خدا از فضل خود به آنان بخشيده پنهان مىدارند. و ما براى كفرانكنندگان نعمتها عذابى خواركننده آماده كردهايم.
شریعتی: تشکر ویژه و مخصوص از دوستانمان در صدا و سیمای قم داریم. امروز مطلع شدیم حضرت آیت الله راستی کاشانی به رحمت خدا پیوستند. انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره نورانی سیدالشهداء(ع) باشند. این هفته هم یاد میکنیم از رشادتها و مجاهدتهای علمی حضرت آیت الله خزعلی، اگر نکتهای هست بفرمایید و اشاره قرآنی را هم بشنویم.
حاج آقای رفیعی: آیت الله خزعلی شب یازدهم من در بیت مقام معظم رهبری منبر بودم و ایشان کنار من نشسته بودند. خیلی حالشان منقلب بود. حرف میزدند گریه میکردند. گفتم: آقای خزعلی چه شده است؟ فرمود: نمیدانی امشب چه شب سختی بر اهل بیت بود. فرمود: اگر کسی شب یازدهم را درک کند نمیتوان راه برود. بعد فرمود: امشب غیر از شب عاشورا است. شب عاشورا همه بودند، امشب هیچکس نیست. زن و بچه ابی عبدالله تنها هستند. آیت الله راستی هم استاد رسائل من بودند. من نزد ایشان رسائل خواندم. بسیار مرد متخلق و مؤمنی بودند. انشاءالله روح هردو این بزرگواران با امام حسین محشور باشد.
آیاتی که تلاوت شد، شبیه این آیه در قرآن چند مرتبه تکرار شده است. یکی بحث عبودیت و پرهیز از شرک است و دومی احسان به والدین است. خیلی عجیب است توحید بالاترین ارزش زیر این آسمان است. ما چیزی از توحید بالاتر نداریم. همه انبیاء آمدند مردم موحد شوند. میفرماید: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» مردم خدا را عبادت کنید و مشرک به خدا نشوید. بلافاصله میفرماید: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» پدر و مادرتان را احسان کنید. بینندگان عزیز و جوانترها دقت کنید. در مورد پدر و مادر بحث انفاق نیست، بحث احسان است. یک روایتی است که امام صادق فرمود: منظور از احسان این است که پدر و مادر نیازهایشان را به شما ابراز نکنند. شما تشخیص بدهید چه هست و خودت بروی برایشان تهیه کنی. یعنی نسخه را از طاقچه براداری و تهیه کنی و بیاوری. نگوید: برنجمان تمام شده است. خودت تهیه کن بیاور! گاهی خانوادهها نزد ما گله میکنند و میگویند: این جوان از وقتی ازدواج کرده، توجه ندارد. منتهی یک نکته بالاتر از این است. گاهی پدر و مادر احتیاج به کمک مالی فرزند ندارند. بحث احترام و تکریم والدین است که انشاءالله مورد توجه قرار بگیرد.
شریعتی: در آستانه ماه محرم نکات خوبی را شنیدم که باز هم این ایام را تسلیت میگویم. اگر نکات پایانی مانده است، بفرمایید.
حاج آقای رفیعی: من پنج شش آیه یادداشت کردم که دلایل تکریم از عاشورا است. بعضی میگویند: کار امام حسین خیلی بالا بود، تمام شد. این همه عزاداری و این همه تأکید به زیارت برای چیست؟ اولاً باید بگوییم: خود خدا در قرآن بعضی از داستانها را چقدر مطرح کرده است. داستان حضرت موسی چقدر در قرآن تکرار شده است. داستان ذبح حضرت اسماعیل، داستانها دیگر. اصولاً بینندگان بدانید درست است جریان کربلا تا الآن 1400 سال گذشته است. اما همه در زمان ما نبود. در زمان ما پنجاه سال است، شصت سال است. کافی است در یک برهه تعطیل شود. نسل بعدی محروم میماند. زنجیر پاره میشود. یعنی الآن فرزند جنابعالی باید اینها را بشنود. چه کسی باید برایش بگوید؟ شما باید بگویی. منبریها باید بگویند.
نکته بعدی اینکه در سوره مبارکه هود آیه 120 میفرماید: پیغمبر میدانی چرا اینقدر قصه انبیاء را برای تو میگوییم؟ این قرآن پر از قصه انبیاء است. سوره انبیاء، سوره حضرت موسی، حضرت هود، حضرت نوح، چرا اینقدر داستان انبیاء را میگوییم؟ پیغمبر دلیل طرح داستانهای انبیاء در قرآن چهار چیز است. من میخواهم خدمت بینندهها عرض کنم که این چهار مورد درباره داستان کربلا هم هست که به این دلیل است تأکید میکنیم. «وَ كُلًّا نَقُصُ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ» ما برای تو داستانهای انبیاء را تعریف میکنیم. به چند دلیل؟ 1- «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» اول میخواهیم دلت محکم شود. یعنی اگر تو را اذیت میکنند و سنگ میزنند و مجنون میگویند، بدانی 950 سال این بلا را سر نوح هم درآوردند. اگر شما را اذیت میکنند به حضرت یونس در طی سی سال، دو نفر ایمان آوردند. حضرت صالح را توطئه قتلش را ریختند. حضرت ابراهیم را در آتش انداختند. اولین اثر داستان کربلا «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» است. اینکه شما میبینی همسر و پدر و مادر شهید حججی و امثال شهید حججی محکم میایستند، برای چیست؟ چون قصه کربلا پشتش است. او میگوید: وقتی زینب با داغ شش برادر در مجلس ابن زیاد آمده و گفته: «ما رأیت الا جمیلا» پس دیگر من برای شهید حججی ناراحت نیستم. امروز اگر در جبهههای ما، مادر سه شهید، جانبازان عزیز، تحمل میکنند بخاطر همین است. یک اثر داستان کربلا «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ» است.
یک آقایی در کربلا آمد گفت: یک بچهای داشتم یک ماهه بود از دنیا رفت. خیلی ناراحت هستم و دیگر نماز و روزه را ترک کردم و با خدا قهر هستم. گفتم: میشود مقداری از مصیبتهای امام حسین را بگویی؟ گفت: نمیشود. داغ برادر، داغ اولاد، داغ شش ماهه، گفتم: بچهات روی دستت تیر خورد. جلوی چشمت جوانت پر پر شد؟ جلوی چشمت به چشم برادرت تیر خورد؟ ابی عبدالله نماز را کنار گذاشت؟ شرمنده شد. «ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ»
2- «وَ جاءَكَ فِي هذِهِ الْحَقُّ» حق را میشناسی. بدانی هرکجا علیه ظلم قیام شد، حق است. 3- «وَ مَوْعِظَةٌ» موعظه دارد. عاشورا کم درس دارد. درس ایثار و غیرت و عزت و شجاعت، 4- «وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنِينَ» (هود/120) یک تذکری برای مؤمنین است. خدا میداند اگر محرم و صفر نبود چه بلایی سر اسلام میآمد. چند روز قبل گفتم: نه شیعه، نه مسلمانها، تمام موحدین عالم مدیون امام حسین هستند. چون اگر بنی امیه قدرت پیدا کرده بودند نام خدا را پاک میکردند. یزید میخواست نام خدا را پاک کند. ابوسفیان رسماً میگفت: جنت و ناری در کار نیست. نمیگفت: پیامبر، لذا مسیحیها هم سر سفره امام حسین مدیون هستند که آنتوان بارا کتاب مینویسد. اثر جلسه اباعبدالله سوره هود آیه 120 است. یکی ثبیت قلب، یکی حق، یکی موعظه و یکی تذکر برای مؤمنین است.