96-10-28-حجت الاسلام والمسلمين رفیعی – شناخت انحرافات جامعه اسلامی در کلام پیامبر اکرم(ص)
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شناخت انحرافات جامعه اسلامی در کلام پیامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفیعی
تاريخ پخش: 28-10-96
حاج آقای رفیعی: «بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله رب العالمین و صلاة و السلام علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین و الطاهرین سیَما بقیة الله فی الارضین و لعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین»
دانش پژوهان گرامی مجتمع امام خمینی(ره) در شهر مقدس قم، برنامهی سمت خدا را از اینجا با یک عنوان جدیدی در محضر شما هستیم، مخاطب ما هم شما هستید و هم عزیزان شبکه سه که این برنامه را دنبال میکنند. همانطور که استحضار دارید این برنامه سالهاست روی آنتن هست و عزیزان از آن بهرهمند میشوند. یک نوع و شکل دیگری از ارائه این برنامه شکلی هست که ما امروز خدمت شما هستیم و امیدواریم برنامه مفیدی برای شما و برادران و خواهران بیننده باشد.
در هفته گذشته گفتیم یکی از مسائل مهم انحرافاتی است که در جامعه هست. انحراف از اول تاریخ بوده است. از همان زمانی که حسادت موجب شد جناب هابیل به شهادت برسد تا جلو بیایید داستان گوساله سامری، داستان انحرافات قوم شعیب، انحرافات اقتصادی. داستان قوم لوط انحرافات جنسی و همینطور در طول تاریخ انحراف همیشه بوده است. کلمه انحراف از حرف میآید. حرف به لبه جاده میگویند. آیهاش در قرآن این است «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْف» (حج/11) اگر کسی از صراط مستقیم جدا شد، در حرف و حاشیه میرود. آنوقت به این انحراف میگویند. انحراف گاهی اعتقادی است مثل قم حضرت موسی که گوساله پرست شدند. گاهی اقتصادی است. مثل قوم شعیب که کم فروشی میکردند. گاهی جنسی است مثل قوم لوط که هم جنس گرا شدند. گاهی اخلاقی است مثل قوم فرزندان حضرت یعقوب که دروغ گفتند، دروغ یک انحراف اخلاقی است. گاهی خانوادگی است مثل پسر و همسر حضرت نوح که از مسیر نوح نبی جدا شدند. گاهی سیاسی است، شما نگاه کنید 250 سال ائمه ما از صحنه سیاست کنار زده شدند. حاکمیت با چه کسانی بود. با بنی امیه و بنی عباس و افرادی که بعضی عیاش و شرابخوار بودند. گاهی انحراف فردی و گاهی اجتماعی است. امانتداری در جامعه نیست، وفای به عهد نیست. مجموعه انحرافات همیشه بوده است. ائمه و بزرگان ما و قرآن کریم مکرر روی این مسأله تذکر دادند. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة» (همزه/1) هُمزه و لُمزه یک انحراف است. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين» (مطففین/1) «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين» (مرسلات/15) آیاتی که مسخره نکنید. سوء ظن نورزید. اینها همه انحرافات است. پس شناخت انحرافات در جامعه خیلی مهم است.
ما برای اینکه بحثمان دسته بندی شده باشد، خطبه آخر پیغمبر گرامی اسلام را انتخاب کردیم که مرحوم شیخ صدوق در ثواب الاعمال از قول ابن عباس این خطبه را آورده است. مرحوم مجلسی هم در بحار جلد هفتاد و سه صفحه 359 این خطبه را تحت عنوان «مناح النبی» آورده است. داستان این است ابن عباس میگوید: رسول خدا مسجد آمدند و فرمودند: همه جمع شوند. مردم بیایند. همه که در مسجد جمع شدند حضرت خطبهای خواندند، نصیحتهایی به ما کردند که در این جا دارد «ظرفت منه العیون» تمام چشمها اشک میریخت. گریه مردم درآمد. قلبها لرزید. «وجلت منه القلوب و تَقشَعَّر منه الجلود» سخنرانی مؤثر این است که هم چشم تحت تأثیر قرار بگیرد. هم قلب تحت تأثیر قرار بگیرد و هم جسم. شب احیاء، جایی داستانی را میشنوید، یا یک مسأله خیلی عاطفی میشنوید، هم اشک میریزید، هم بدنتان میلرزد و هم قلبتان به تلاطم میافتد. این موعظه اگر موعظه باشد اینطور است. مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری وقتی بالای منبر نصیحت میکرد، این آیه را میخواند «وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ» (یس/59) فریاد میزدند. ناله میزدند! افرادی که از کلاس درس ایشان بیرون میآمدند معلوم بود. میگفتند: شاگردان فلانی هستند اینطور گریه میکنند. حتی نقل شده فضیل وقتی درس اخلاق میگفت، هارون الرشید میآمد شرکت میکرد و گوشهای مینشست. زیر بغل او را میگرفتند و بیرون میآوردند. از بس اشک میریخت و گریه میکرد. تأثیر موعظه، یک موعظه امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه دارد، خطبه متقین است. هی آقا فرمودند و حمام بن شریح شنید، یک مرتبه فریاد زد و از دنیا رفت. حضرت فرمودند: موعظه بالغه منجر به مرگ میشود. یعنی اینقدر تأثیر دارد. گاهی پیامبر و ائمه برای بعضی که صحبت میکردند مثل باران اشک میریختند. این خطبه هم وقتی رسول خدا شروع کرد، ابن عباس میگوید: چشمها اشکبار شد و قلبها لرزید و جسمها شروع به تحرک و تأثیرپذیری اجسام کرد.
حضرت امیر در کلماتش دارد «الموعظه صقال النفوس» موعظه صیقله نفس انسان است. مرحوم شیخ انصاری یکی از شاگردانش درس اخلاق میگفت. یک روز در هفته ظاهراً پنج شنبه صبحها بود. شیخ میرفت شرکت میکرد. گفتند: آقا برای شما زشت است. شما با این مقامت، استاد هستی و فقه و اصول میگویید. میفرمود: باشد، دل آدم زنگار میگیرد. موعظه زنگار را از بین میبرد.
هست اندر صورت هر قصهای *** خرده بینان را ز معنا حصهای
موعظه خیلی مؤثر است. لذا در روایت داریم «الموعظه صقال النفوس» موعظه قلب انسان را صیقل میدهد. مرحوم شهید مطهری میفرماید: فرق موعظه با حکمت در همین است. موعظه با قلب انسان کار دارد. حکمت با عقل انسان کار دارد. حکمت آموختن است و موعظه تکان خوردن و تأثیر پذیرفتن است. گاهی میبینی یک جمله، یک کلمه، یک آیه قرآن، اخیراً دیدم کتاب جاذبههای قرآن آیت الله کریمی جهرمی تجدید چاپ شده است. دفتر تبلیغات این را چاپ کرده است. ایشان آنجا تعداد زیادی داستان نقل میکند از کسانی که با یک آیه قرآن عوض شدند. چون خود قرآن میگوید: اولین کار من موعظه است. «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (یونس/57) آنقدر مسجد شلوغ بود که وقتی پیامبر خواست این خطبه را بخواند، در روایت هست سه مرتبه پیغمبر فرمود: بیایید جلو و جا باز کنید. مردم هی به هم چسبیدند، اینقدر شلوغ شد جا پر شد. یکبار پیامبر فرمود: «ایها الناس» بیایید جلو جا باز کنید برای پشت سریهایتان! «ایها الناس ادنوا و وسعوا لمن خَلفَکُم فقال رجلٌ یا رسول الله! لمن نوسع» دیگر همه آمدند و کسی نیست. جا برای چه کسی باز کنیم؟ حضرت فرمودند: «للملائکة» برای فرشتهها! چقدر این جلسه مهم است که حضرت میفرماید: فرشتهها هم شرکت کردند «عن ایمانکم و عن شمائلکم» یا سمت راست شما نشستند یا سمت چپ شما. آن شخص گفت: یا رسول الله چرا پشت سر ما نمینشینند؟ جلوی ما نمینشینند؟ حضرت فرمودند: اینها به این جهت مینشینند که «لا یکونون من بین ایدینا و لا من خلفنا» حضرت فرمود: بخاطر فضیلت و مقام! گفت: یا رسول الله! مقام ما یا مقام آنها؟ حضرت فرمود: مقام شما. اگر بیایند جلوی شما بنشینند به شما بی احترامی میشود. لذا در بعضی روایات داریم، در مسجدهای شلوغ و جاهایی که شرکت میکنید مواظب باشید فرشتگان در کنار شما حضور دارند.
حضرت جلسه را آماده کرد با سه مرتبه جلو بیایید و جا باز کنید، فضاسازی کرد. تبلیغ فضایش باید آماده باشد. فرشتهها آمدند و یک جلسهای که سخنرانش رسول خداست، شنوندهاش مسلمانها و فرشتگان هستند، حضرت شروع کرد. بسم الله الرحمن الرحیم، خطبه خواند. «الحمدلله نحمده و نستعینه و نؤمن به و نتوکل علیه و نشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله و نعوذ بالله من شرور انفسنا و من سیئات اعمالنا» (بحارالانوار/ج73/ص360) حضرت خطبهای خواند که یک فرازش را خدمت شما عرض میکنم. سعی میکنیم هر هفته فرازهایی از این خطبه را که به معرفی انحرافات جامعه پرداخته است را خدمت شما عرض کنیم.
رسول خدا در یک فرازی از این خطبه فرمودند: «یا ایها الناس» مردم! بزرگترین کلمه و مهمترین نکته و آن چیزی که انسان اگر خدا را با آن ملاقات کند به بهشت میرود «لا اله الا الله» با اخلاص است. «یا ایها الناس انه من لقی الله عز و جل یشهد ان لا اله الا الله مخلصا» اگر کسی از روی اخلاص «لا اله الا الله» در زندگیاش بیاید، فرمود: «دخل الجنة». زمان ائمه گاهی افراد بلند میشدند وسط سخنرانی سؤال میکردند. «فقام علی بن ابی طالب» علی بن ابی طالب بلند شد و عرض کرد: «مخلصاً» یعنی چه؟ حضرت پرسیدند: یا رسول الله! «فسر لنا هذا حتی نعرفه» برای ما توضیح بدهید که بدانیم لا اله الا الله با اخلاص چیست؟ فرمود: «فقال نعم حرصا علی الدنیا» لا اله الا الله با اخلاص این است که اگر کسی «لا اله الا الله» بگوید و حرص بر دنیا داشته باشد، دنیا طلب باشد و گناه کند، یکی از «اله» ها دنیاست. یکی از «اله«ها هوای نفس است. یکی شهوت رانی است. در یک روایت دیگر دارد که از رسول خدا سؤال شد؟ «و ما اخلاصه؟» لا اله الا الله با اخلاص یعنی چه؟ فرمود:لا اله الا الله با اخلاص این است که «یهجزُه اما حرم الله» انسان وقتی «لا اله الا الله» میگوید دنبال حرام و معصیت نرود.
آقایان عزیز! یکی از مهمترین امور در زندگی تصحیح عقیده است. آدم باید اعتقاداتش درست باشد. وجود مقدس امام صادق فرمودند: «بعضکم اکثر صلاة» بعضیها خیلی نماز میخوانند. «بعضکم اکثر حجاً» بعضیها خیلی مکه میروند. ما آدم داریم حجاج است، پنجاه سفر به مکه رفته است. «بعضکم اکثر صدقة» بعضیها خیلی صدقه میدهند. اما بهترین کدام است؟ «بعضکم اکثر صیاماً» بعضی دائم روزه هستند. «ولکن افضلکم، افضلکم معرفةً» بهترین شما کسی است که معرفت و درکش بالا باشد. کلاه سرش نمیرود و الا اینهایی که به جنگ امیرالمؤمنین آمدند «اکثرُ صلاةً» بودند. «اکثر صیاماً» بودند. شما میدانید روز عاشورا روزه مکروه است. چرا؟ چون بنی امیه به شکرانه قتل امام حسین روزه گرفتند «و هذا یومٌ تبرکت به بنو امیه» معرفت و آگاهی! اگر یک ملتی معرفت و آگاهیاش پایین بود راحت سی هزار تا را در مقابل امام حسین جمع میکنند. راحت چند هزار تا را جمع میکنند در جمل مقابل امیرالمؤمنین. این خیلی مهم است. «افضلکم افضلکم معرفة»
دو نکته را خدمت شما بگویم. 1- عقیده صحیح و درست؛ ویژگیهای یک عقیده صحیح و درست را برای شما بگویم. یک عقیده صحیح و درست باید پنج چیز درونش نباشد. اگر این پنج تا باشد این عقیده نادرست است. اگر کسی بخواهد عقیدهاش درست و صحیح باشد 1- تعصب؛ تعصب یعنی بیخود روی چیزی پافشاری کردن. خطبهی 192 را ببینید، در نهجالبلاغه آقا میفرماید: شیطان امام المتعصبین است. پیشوای متعصبهاست. پافشاری بیخود!
صفیه دختر حیی بن اخطب است. پدرش از بزرگان یهود است. میگوید: پدرم و عمویم با هم صحبت میکردند. من گوش میکردم. عموی من به پدرم گفت: نظرت در مورد پیغمبر آخر الزمان چیست؟ پدرم گفت: «هُو هَو» خودش است! شک ندارم این پیغمبر آخرالزمان است. گفت: چه کنیم؟ به مردم بگوییم به او ایمان بیاورند؟ گفت: ابدا! من نمیگذارم نبوت از آل اسحاق بیرون بیاید و به آل اسماعیل برود. پیغمبر ما حضرت اسماعیل است. این را تعصب میگویند. صد تا آیه از سوره بقره در مورد یهود است. هفتصد آیه در قرآن در مورد بنی اسرائیل است. تقریباً صد و خردهی آیه از سوره بقره در مورد تعصب یهود است. قرآن میگوید: «يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُم» (بقره/146) مثل پسرانشان پیغمبر را میشناختند. اما انکار میکردند. ابوجهل یکبار در کوچههای مکه پیغمبر را در آغوش گرفت. بی اختیار! گفت: فدایت بشوم یا رسول الله! کنار آمد گفتند: بدبخت چه کار کردی؟ ما داریم با این میجنگیم! تو هم سردمدار ما هستی. گفت: والله! به بتهایشان قسم میخورد. «والله انی اعلم انه لصادق» بخدا قسم میدانم او راست میگوید. پس تعصب نمیگذارد. خیلی از اوقات، اینکه حضرت امیر در خطبه 192 میگوید: شیطان امام المتعصبین است. تعصب براساس نار بودنش که سجده نکرد.
نمونه دیگر، فراوان در تاریخ داریم کسانی را که بخاطر تعصب دینی را نپذیرفتند. حدیث داریم «مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الايمَانِ مِنْ عُنُقِهِ» (كافي، ج 2، ص 307) هرکس تعصب بورزد یا تعصب بر او ورزیده شود، ایمان ندارد. البته تعصب مثبت هم داریم. شما روی حجاب خانمت تعصب داشته باش. روی پرچم کشورت تعصب داشته باش. روی ارزشها عیب ندارد. من روی این قرآن تعصب دارم! شما نگو: چه فرقی دارد آنها هم روی باطل خودشان تعصب دارند. نه! من روی دروغ گفتن تعصب دارم. دروغ نمیگویم! حضرت علی میگوید: اگر میخواهید عصبیت داشته باشید روی کارهای مثبت داشته باشید. سر مرا ببرند کم فروشی نمیکنم! این خوب است. اما تعصب روی قبیله، روی نژاد، روی افراد، پیغمبر گرامی اسلام مکه را فتح کرد. وارد مسجد الحرام شد. میخواست بتها را بشکند. در کعبه را باز کردند. بتها را شکستند. قرار شد اولین نفری که میرود روی بام کعبه اذان میگوید، یکی انتخاب بشود. سالها در مدینه بلال اذان میگفت. حالا چه کسی الآن روی بام مکه میرود؟ حتماً پیغمبر یک خوش صدایی از این مردم مکه را انتخاب میکند. یکوقت به بلال فرمود: تو برو اذان بگو! تا بلال رفت، مردم مدینه با بلال کنار آمده بودند. مردم مکه بلال را به عنوان یک برده میدانستند. یک مرتبه دیدند این برده که الآن آزاد شده روی بام کعبه رفته و دارد اذان میگوید. یکی از این افراد متعصب به نام حارث به رفیقش رو کرد و گفت: الحمدلله که پدر ما مرد و چنین روزی را ندید! آدم قحطی بود که پیغمبر او را بالا فرستاد؟ یکی دیگر را میفرستاد . آیه نازل شد «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم» (حجرات/13) قرآن میفرماید: ما شما را آفریدیم «شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» بشناسید که اکرم شما نزد خدا با تقواترین شماست.
پیغمبر خدا مکه را فتح کرد، مدتی ماند و کارها را درست کرد. خواست برگردد، گفتند: فرماندار بگذارید. چه کسی را میخواهد بگذارد؟ این به او نگاه میکند. یک جوان 21 ساله را فرماندار گذاشت. صدایشان درآمد. چرا این؟ تعصب گاهی مانع میشود. تعصب نژادی! اشکال ندارد، «حبُّ الوطن من الایمان» من روستایم را دوست دارم. شما شهر خودت را دوست داری. این تعصب نیست. پیغمبر اکرم وقتی از مکه بیرون آمد آیه نازل شد. «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ» (قصص/85) تو را برمیگردانیم. پیغمبر به مکه برای بازدید بستگانش برگشت. اما تعصب یعنی پافشاری بی خود روی چیزی. بی دلیل و غیر منطقی!
دومین چیز لجاجت است. در روایت داریم «اللجوج لا رأي له» (غرر الحكم، ص 65) ممکن است بگویید: فرقش با تعصب چیست؟ آدم لجوج بی منطق است. آدم با تعصب میگوید: ما روی خانوادهمان چنین حرفی میزنیم. لجوج بیخود روی چیزی پافشاری میکند. لجاجت میکند. لجاجت بچه منطقی نیست و روی کودکی اوست. مادری میخواست جایی برود به بچهاش گفت: هرچه میخواهد به این بچه بده! بچه گفت: این اسباب بازی را میخواهم به او داد. آن را میخواهم به او داد. گفت:برویم حیاط برایم در باغچه چاله بکن. گفت: باشد و آمد برایش چاله کند. گفت: آب درونش بریز. گفت: حالا این چاله و آب را درون اتاق بیاور. گفت: نمیتوانم. شروع به گریه کرد. مادرش آمد و گفت: مگر نگفتم گریه نکند؟ گفت: درخواست غیر منطقی میکند. به این لجوج میگویند. مثل بنده خدایی که نزد پیامبر آمد «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» (معارج/1) گفت: اگر علی بن ابی طالب را خدا انتخاب کرده، عذاب بیاید من بمیرم و این انتخاب را نبینم.
سوم، تقلید کورکورانه؛ «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) پدرهای ما اینطور بودند. باشند! بلکه پدر شما اشتباه کرد. امام صادق به خانه کسی آمدند، خیلی خانهاش کوچک بود. کوچهشان باریک بود. خانههایش مثل خانههای قدیمی پله زیاد میخورد. آقا خسته شد. فرمودند: این خانه را عوض کن. گفت: یادگار پدرم است. آقا فرمودند: پدرت متوجه نشد و نادانی کرد و این خانه را عوض نکرد. تو هم باید این کار را بکنی؟ یک انگشتری از بابا داری، یک شمشیر داری، یک قرآن داری، اما یک خانه قدیمی خراب شدنی یادگار است، معنی ندارد! تقلید کورکورانه، قرآن میفرماید: مشرکین میگفتند: پدرهای ما اینطور بودند، ما هم از آنها تقلید میکنیم. البته یک روایتی را آدرس میدهم ببینید که در تفسیر نور الثقلین است. شاید در مجمع البیان هم باشد. آنجا یک کسی به امام صادق عرض کرد: هر تقلیدی بد است؟ آقا فرمود: نه، تقلیدی که آدم بداند حرف اشتباه است. ما الآن از علما تقلید میکنیم. شما از پزشک تقلید نمیکنید؟ میگوید: روزی دو تا قرص بخور. سه تا میخورید؟ نه! از مهندس تقلید نمیکنید؟ از مرجع تقلید که میگوید: حکم تیمم این است. این تقلید عالمانه است و مانعی ندارد.
چهارمین چیزی که یک عقیده صحیح باید از آن دور باشد، تمایلات نفسانی است. هوای نفس، اینکه در قرآن کریم داریم «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» (جاثیه/23) یک تمایل صحیح باید از هوای نفس به دور باشد. با نفس مخالفت کنیم.
پنجم، استبداد است. استبداد به معنای خود رأیی، کسی که مستبد به رأی باشد سقوط میکند در عرصه باطل. داستان ولید را در سوره مدثر بخوانید. ولید کسی بود که خودش گفت: این پیغمبر، این قرآن، وحی است. کلام بشر نیست اما در عین حال آمد نسبت سر به رسول خدا داد. این چیزهایی است که یک عقیده صحیح باید از آن دور باشد. اما اگر یک عقیده بخواهد صحیح باشد، پالایش شود، زوایای نادرستش بریزد، یک عقیدهی درواقع سالمی باشد، پنج توصیه دیگر هم دارم. به نظر میرسد یک عقیده صحیح با این پنج ویژگی سالم و صحیح میماند. آنهایی که گفتم باید از آن دوری کنیم. تعصب، لجاجت، استبداد، خودرأیی، اما اینهایی که عرض میکنم 1- تأنی؛ یعنی دقت کردن. عجله نکردن، حدیث است. فرمود: اگر کسی تأنی کند، تأمل کند، دقت و صبر کند، عجله کند، تحقیق و بررسی کند یا میرسد و یا نزدیک به رسیدن میشود. «أصابَ» یعنی رسیدن. «کادَ» یعنی نزدیک. این بتی که شما میپرستی یک مقدار تأنی کن. این را خودت ساختی. این را خودت ایجاد کردی. به چه دلیل شما این بت را میپرستی؟ ما الآن در دنیا بت پرستی داریم. حیوان پرستی داریم. به چه دلیل شما خودت را در این مسیر قرار میدهی؟ دین اسلام دین علم و آگاهی و معرفت است. «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ» (یوسف/108) پس یکی از راههایی که عقیده انسان درست باشد تأنی است. لذا ائمه بزرگوار ما، کسانی که به آنها مراجعه میکردند، سعی میکردند این را برایشان ایجاد کنند. کتابهای مناظرات ائمه را بخوانید. یک سؤالی ایجاد میکردند، نکتهای که این به فکر برود. بیاندیشد و دقت کند. چرا در روایات داریم که در آیات قرآن تأمل کنید، تفکر کنید، تدبّر کنید. بیاندیشید.
دومین راهی که یک عقیده پالایش شود و تصحیح شود و عقیده یک عقیده درست و صحیحی باشد، نکته دوم تبادل نظر و گفتگو است. میفرماید: «اضربوا بعض الرأي ببعض يتولد منه الصواب» (غررالحكم، ص 442) آراء را به هم بزنید، از درونش صواب بیرون میآید. اگر رأیها به هم خورد فرزندش صواب است. برخورد دیدگاهها مولودش عقیده درست است. بنشینیم گفتگو کنیم، صحبت کنیم. مناظرات امام رضا و امام صادق را ببینید. مناظرات پیغمبر گرامی اسلام، محاجههای حضرت ابراهیم، کتاب احتجاج مرحوم طبرسی همینهاست که جمعآوری شده است. آیت الله ری شهری کتابی دارد به نام مناظرات، مرحوم محمدی اشتهاردی کتابی به نام مناظرات دارد. تولد صواب پیرو برخورد آراء با همدیگر است.
هشام بن حکم که بحاث بود در علم کلام، اول جزء مرجئه بود. عقایدش فاسد بود. نزد امام صادق(ع) آمد و نشست. با حضرت گفتگو کرد. چند جلسه عوض شد. تبدیل به یک شخصیتی شد که در بحثهای مختلف ورود پیدا میکرد. این خیلی مهم است. منبر خیلی خوب است و من طرفدار گسترش منابر هستم، ولی جلسات را به سمت پرسش و پاسخ ببرید. حتماً صاحبان هیأت محرم و صفر و ماه رمضان کنار منبر سنتی یک جلسه پرسش و پاسخ داشته باشند. ما الآن دانشگاهها و دبیرستانها که میرویم پرسش و پاسخ میگذاریم. طرف حرفش را میزند و گفتگو میکند. پرسشگری آدم را تخلیه میکند. الآن خیلی از گفتگوهای ما تبدیل به گفتگوی یک طرفه است. اما اگر پرسش و پاسخ شد، گفتگو شد، مناظره شد، چون معتقد هستم یک اخلاق مناظره هم باید نوشت. بعضی اخلاق مناظره هم ندارند. در مناظرههای سیاسی دیدیم! منازعه و درگیری نه! توهین به عقاید یکدیگر نه، بنشینیم گفتگو و صحبت کنیم خیلی مؤثر است. صدا و سیما میتواند برنامههای پرسمان قوی داشته باشد. یک جلسه برای اعتقادات، یک جلسه برای احکام، یک جلسه برای اخلاق، پرسش و پاسخ است که عقیده را پالایش میکند. انسان را خالی و سبک میکند. البته پرسش و پاسخ هم آدابی دارد. «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم» (مائده/101) آمده میگوید: نام زن شیطان چیست؟ شیطان زن دارد یا ندارد. نام زنش به چه درد تو میخورد؟ عصای حضرت موسی از چه جنسی بود؟ من بگویم: چوبش از چه جنسی بوده به چه درد تو میخورد! شما دقت کردید در قرآن وقتی داستان نقل میکند وارد جزئیات نمیشود. کشتی چقدر بود. سن یوسف چقدر بود. البته بعضی جاها مذمت میکند. میگوید میگویند: اصحاب کهف چند نفر بوده است؟ چه کار داری چند نفر بودند؟ شما ببین داستانش چیست. پیامش چیست و چه مطلبی را میرساند؟ لذا پرسش و پاسخ هم قرآن میفرماید: یک چیزهایی نپرسید که مفید نیست و به درد نمیخورد. از هرکسی هم نپرسید. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر» (نحل/43) از اهل ذکر بپرسید. در هر رشتهای اهل ذکر وجود دارد.
من یکوقتی مسافرتی رفتم در هواپیما یک خانمی نشسته بود. با یک خانم دیگری که مسافر بود یا مهماندار بود، صحبت میکرد. آن خانم از ایشان سؤال میکرد و در مورد قرآن هم سؤال میکرد. شبهات محکمی هم مطرح میکرد. مثلاً از حقوق زن در قرآن سؤال میکرد. ارث و دیه، یکی یکی به قرآن اشکال میکرد، او هم گوش میداد و میگفت: حق با شماست، این اشکال وارد است و از صدر تا ذیل دین را زیر سؤال برد. منتهی من دخالت نکردم. هواپیما نشست، مسافران پایین رفتند. من خواستم پایین بیایم، خانم را صدا زدم و گفتم: ببخشید. من یک سؤالاتی در مورد این هواپیما دارم، چطور بلند میشود و مینشیند؟ با این وزن چطور بر جاذبه غلبه میکند؟ درجهها برای چیست؟شما میتوانید جواب بدهید؟ گفت: من مهماندار هستم. وظیفه من پذیرایی و تذکر است. گفتم: خلبان میتواند؟ گفت: یک چیزهایی را میتواند پاسخ دهد. مهندس پرواز باید سؤالات شما را با دقت جواب بدهد. گفتم: من در مورد چیزی که بشر ساخته، چهار تا سؤال از شما میکنم شما نمیتوانی پاسخ بدهی و باید مهندس و تکنسین پرواز بیاید که آگاه است، آنوقت جنابعالی در مورد دینی که این همه آیه و حدیث و قرآن و 124 هزار پیغمبر و این همه روایات داریم، از یک مثل خودت سؤال میکند و او هم بگوید: درست است و بعد هم شبهه تو محکمتر شود؟ گفت: راست میگویید. ببخشید! مگر شما میشنیدید؟ گفتم: حرفهای شما به گوش من رسید. اینقدر امروز حوزهها تخصصی شده است که الآن در معاد ممکن است یکی بتواند همه شبهات را پاسخ بدهد. در توحید یکی و در نبوت یکی. در پزشکی هم اینطور است. الآن در پزشکهای متخصص، تخصص در تخصص داریم. میگوید: تخصص این اطفال است. اما تخصص این کلیه اطفال است. در خود تخصصها، تخصص ایجاد شده است. بورد تخصصی!
حضرت عبدالعظیم حسنی خدمت امام هادی میرسید. معنای این حرف من این نیست که از فردا صبح خدمت مراجع بروید و سؤال کنید. نه! هرکسی به اندازه خودش، چون سؤالات من هم در مورد آن هواپیما سؤالات تخصصی نبود. اینهایی هم که در مورد دین سؤال دارند، دانشجوها یا دانش آموزان، سؤالاتشان تخصصی به معنای این نیست که برهان صدیقین ملاصدرا را بخواهد. میخواهد بداند مثلاً در مورد توحید چه دلیلی هست؟ اما از اهلش باید سؤال کند. پس یک عقیده صحیح باید این پنج ویژگی درونش باشد. اولاً با تأنی، ثانیاً با تبادل نظر، سوم با استفاده از تجارب، حدیث داریم «کل معرفة تحتاج الی التجارُب» همه معرفتها نیاز به تجربه دارد. «رأي الرجل علي قدر تجربته» (غررالحكم، ص444) الآن در بحثهای فیزیک و شیمی و ریاضی، پزشکی، از حرفهای گذشتگان استفاده نمیکنند؟ دیشب برنامهای در مورد پزشکی و سرطان میدیدم. میگفت: نوشتهای پیدا شده برای چهار هزار سال پیش است که آنجا در مورد اولین شکل گیری بحث سرطان صحبت شده است. در علوم پزشکی از گذشتگانشان استفاده میکنند. در مسائل دینی هم این است. آقا این شبهه پاسخ داده نشده و اولین بار است شما مطرح میکنی.
نکته چهارم تحقیق و تفحص است. علاوه بر تأنی و تبادل نظر و تجربه، تحقیق و تفحص هم باید بشود. بررسی شود، ما اصول دینمان تقلیدی نیست. تحقیقی است! عقاید مختلف، حرفهای مختلف شنیده شود و نقد شود.
نکته پنجمی که در یک عقیده صحیح باید روی آن توجه شود و تأمل شود و یک عقیده صحیح پالایش شود، پرهیز از جبهه گیری و نکاتی که در قبل گفتیم. انسان از اول موضع نگیرد. حقیقت یاب باشد. بحثی که امروز تقدیم شما کردیم جمع کنیم. رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص) در نخستین فراز از این خطبه دست روی کلمه توحید گذاشتند و فرمودند: «یا ایها الناس» کسی که «یشهد ان لا اله الا الله مخلصا و لم یخلط معها غیرها» چیزی با توحید قاطی نکند «دخل الجنه». توحید اعلی المعارف است. همه ائمه بزرگوار ما هم برای اثبات و جا انداختن توحید آمدند. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36)
یک رسمی در این برنامه از ابتدای هر هفته هست که از یکی از بزرگان و شخصیتها نام میبرند و برایش طلب مغفرت میکنند و یادی از خدماتش میکنند. این هفته که در آن قرار داریم یادی از مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) میکنیم که خطابهای ایشان و سخنان ساده ایشان، بی آلایشی و زهد ایشان و تسلط ایشان بر اینکه مطالب روایی را خوب تحلیل کنند و مخاطب شناسی ایشان قابل توجه و تأمل است. نثار روح ایشان صلواتی عنایت کنید.
خدایا کلمه توحید را در وجود ما و در درون ما و در قلب ما و در زندگی ما و در تمام مراحل عمر ما متحلی بگردان. خدایا ما را از شرک و نفاق و معصیت دور بفرما. عاقبت ما را ختم بخیر بگردان. جوانهای ما را مؤمن و متدین قرار بده. در ظهور آقایمان حجة بن الحسن تعجیل بنما. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
قرائت صفحه 203 قرآن کریم، آیات 100 تا 106 سوره مبارکه توبه:
«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «100» وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ «101» وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «102» خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «103» أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «104» وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «105» وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «106»
ترجمه: و نخستين پيشگامانِ از مهاجران و انصار و كسانىكه با نيكوكارى آنان را پيروى كردند، خداوند از آنها راضى است و آنان نيز از خدا راضى، و (خدا) براى آنان باغهايى فراهم ساخته كه نهرها از پاى (درختان) آن جارى است، هميشه در آن جاودانهاند. اين است رستگارى و كاميابى بزرگ. و از ميان باديهنشينانِ پيرامونِ شما، گروهى منافقند و از اهل مدينه نيز عدّهاى بر نفاق خو گرفتهاند، تو آنان را نمىشناسى، (ولى) ما آنها را مىشناسيم! بزودى آنان را دوبار عذاب خواهيم كرد، سپس به سوى عذابى سهمگين، بازگردانده مىشوند. و (از اعراب) ديگرانى هستند كه به گناهان خويش اعتراف كردهاند، كار خوب و بد را به هم آميختهاند. اميد است خداوند توبهى آنان را بپذيرد (و لطف خويش را به آنان بازگرداند). همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است. از اموالشان صدقه (زكات) بگير تا بدين وسيله آنان را (از بخل و دنياپرستى) پاكسازى و رشدشان دهى و بر آنان درود فرست (و دعا كن). زيرا دعاى تو، مايهى آرامش آنان است و خداوند شنوا و داناست. آيا ندانستند كه تنها خداوند از بندگانش توبه را مىپذيرد و صدقات را مىگيرد و اينكه خداوند، بسيار توبهپذير و مهربان است. وبگو: (هر گونه كه مىخواهيد و مىتوانيد) عمل كنيد، كه بزودى خداوند و پيامبرش و مؤمنان كار شما را مىنگرند و بزودى به سوى داناى غيب و آشكار بازگردانده مىشويد، پس شما را به آنچه انجام مىداديد، آگاه خواهد كرد. و گروه ديگرى هستند كه كارشان به خواست الهى واگذار شده است يا عذابشان مىكند و يا (به خاطر توبه و پشيمانى)، به آنان لطف مىكند و خداوند دانا و حكيم است.