شناخت انحرافات جامعه اسلامی در کلام پیامبر اکرم(ص)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رفیعی
تاريخ پخش: 19-11-96
حاج آقای رفیعی: «بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله رب العالمین و صلاة و السلام علی سیدنا محمد و علی آله الطیبین و الطاهرین سیَما بقیة الله فی الارضین و لعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین»
قبل از شروع بحث ایام الله دهه فجر انقلاب اسلامی را تبریک عرض میکنیم. ایامی که یادآور حضور حضرت امام(ره) در دوازدهم بهمن تا 22 بهمن ماه و پیگیری پیروزی انقلاب به صورت مستقیم و در نهایت کسب دستاورد پیروزی در 22 بهمن بود که این انقلاب، در واقع انقلاب جهت دار بود. یعنی به این معنا که قشرخاصی باشند، در آن نبود. در چین انقلاب شد و در فرانسه انقلاب اکتبر شد. خیلی کشورها انقلاب صورت گرفت. گاهی کشاورزها و گاهی کارگرها بودند. گاهی گروه خاصی از جامعه بودند اما در انقلاب اسلامی ایران قشر خاصی نبود، همه مردم بودند. فقیر و غنی بود. کارمند بود. شرکت نفتی بود. صدا و سیما و دانش آموز بود. از یک خبرنگار خاطراتی خواندم که در کردستان یک کسی از برادران اهل سنت گفته بود: رهبر این انقلاب یک رهبر شیعی است، یک مرجع است و اینها ایرانی هستند. شما شیعی نیستی و از طرفی هم کرد هستی، یعنی فارس زبان نیستی. چرا در تظاهرات شرکت میکنی؟ گفته بود: قبل از آنکه شیعه یا سنی مطرح باشد، اسلام مطرح است. قبل از آنکه ترک و کرد و عرب مطرح باشد، ایرانی بودن مطرح است. من ایرانی هستم و مسلمان هستم. این هم انقلاب اسلامی ایران است. وقتی انقلاب پیروز شد، اول کسی که تریبون صدا و سیما را در دست گرفت، وقتی انقلاب پیروز میشود یکی از نشانههایش صدا و سیما است. بالاخره رسانه اعلام میکند.
عصر 22 بهمن یک کسی در رادیو اعلام کرد: اینجا صدای انقلاب راستین ملت ایران است. امام که پای رادیو بودند، به شدت ناراحت شدند، مرحوم شهید باهنر میفرمودند: ما را فرستادند بروید متن را عوض کنید. اینجا انقلاب اسلامی است، نه انقلاب راستین! این اصطلاحاتی بود که گاهی گروههای چپ آن زمان به کار میبردند. در واقع انقلاب اسلامی ایران بر چند محور استوار شد. یکی رهبری یک عالم مرجع در رأس آن، دوم حضور گسترده مردم و سوم انگیزه دینی است. این سه خیلی مهم بود.
نکته دیگر اینکه شما ببینید غالب انقلابهای الهی در دنیا، حضرت موسی(ع)، حضرت ابراهیم(ع)، رسول خدا، غالب انقلابهایی که در دنیا واقع شده، نهضتهای انبیاء یک مرحلهی حدوث دارد، یک مرحله بقاء و استمرار دارد. غالباً اینجا دچار مشکل شده است. مخصوصاً یکی از جاهایی که نهضتهای گذشته دچار انحراف شده، انتقال از رهبری اصلی، رهبری اصل نهضت به رهبری بعدی است. یعنی بنیانگذار تا هست، کم و بیش مراعات میشود. ولی شما میبینید حضرت موسی یک مدت کوتاهی میرود به میقات، به کس دیگری مثل هارون واگذار میکند، «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُ» (طه/85) کاملاً ورق برمیگردد. رسول گرامی اسلام تا هست، به هر حال ایثارها، جنگها و فداکاریها، شجاعتها و انفاقها، همه چیز هست. اما با رفتن ایشان بلافاصله بحث انتقال رهبری که مطرح میشود در مسألهی غدیر و پس از غدیر جریان عوض میشود. دیگر اهداف ادامه پیدا نمیکند. در الجزایر و کشورهای دیگر انقلابی که شد شهدای زیادی تقدیم کردند. در ادامه گاهی بیست سال، سی سال، کمتر میبینید نقش اصلی کمرنگ میشود. مخصوصاً در رفتن رهبر اصلی نهضت و بنیانگذار. یکی از چیزهایی که ما خدا را شاکر هستیم و در انقلاب اسلامی ایران این اتفاق نیفتاد، یعنی با رفتن امام ده سال پس از پیروزی، یعنی سال 68 که اوج حوادث بود. انتقال رهبری به مقام معظم رهبری در 14خرداد 68 میبینیم، مردم همان نگاه را ادامه دادند، همان محبت و مودت را، نه مردم، نخبگان، علما و بزرگان زمانی که امام از دنیا رفتند، مراجع بزرگی در قم و سایر شهرها بودند و همچنین خبرگان آن زمان افرادی مثل آیت الله العظمی فاضل لنکرانی در حد مرجعیت بودند. این خیلی نکته مهمی است که توانسته به چهلمین سال برساند و گفتمان دنیا را عوض کرده است. الآن در دنیا یک گفتمان جدیدی علیه استکبار پیدا شده است. این نکتهای است که میخواستم عرض کنم و پیروزی انقلاب را تبریک بگویم که یکی از برکات این پیروزی همین حضور شما دوستان در این مجموعه جامعه المصطفی و حضور صدها و بلکه هزاران دانش پژوه خارجی در ایران و تحصیل که تأثیرش را شما در دنیا میبینید. یک نمونهاش مثل جناب شیخ زکزاکی است که در نیجریه آنطور قد علم کردند. یک نمونه مثل آیت الله شیخ عیسی قاسم در بحرین هست. نمونههای فراوانی که شما در بلاد خودتان اطلاع دارید. این بخش اول عرض ما بود که نثار روح همه شهدا به ویژه شهدای انقلاب صلواتی عنایت کنید.
بحث ما در خطبهی پیامبر گرامی اسلام بود که این خطبه، خطبهی انذاری است. همه را هم ما مطرح نمیکنیم چون فرصت نیست. بخشهایی را خدمت شما میگوییم که بیش از صد مورد حضرت اشاره به عقاب گناهان کردند. یکی را امروز میگوییم. فرمودند: «و من سَخَط برزقه» کسی که از رزقش گله کند و ناراحت باشد، «و بث الشکواه» هی شکایتش را گسترش بدهد. ما که نداریم، ما که زندگیمان نمیچرخد! الآن متأسفانه خیلی زیاد شده است، علیرغم اینکه سطح زندگی مردم بالا آمده است «و لم یصبر» بر مشکلات صبر نکند، «لم تُرفع له الی الله حسنه» حسنات و کارهای خیر که انجام میدهد، خیرش بالا نمیرود. تو که الحمدلله و لا اله الا الله میگویی، با همین زبان هم داری شکایت میکنی. بعد فرمود: خدا را ملاقات میکند در حالی که «و هو علیه غضبان» خدا بر او غضبناک است.
چون در ایام فاطمیه قرار داریم یک داستان از حضرت زهرا بگویم و بعد بحث را باز میکنیم. پیغمبر گرامی اسلام وارد بر صدیقه طاهره زهرای مرضیه شدند. فقر شدید بود. گاهی دو روز در این خانه غذا نبود. اینها با آب افطار کردند. پیغمبر دیدند حضرت زهرا بچه روی پایش است و دارد بچه را میخواباند. همزمان هم دارد قرآن میخواند. «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (قصص/60) دستش هم در حال آسیاب کردن جو هست. هم با دست کار میکرد. هم بچهداری میکرد. هم قرآن میخواند. وقتی پیغمبر این وضعیت را دیدند، فرمودند: دخترم، «يا بنتاه تعجلي مرارة الدنيا بحلاوة الاخرة» سختی دنیا را تحمل کن با شیرینی آخرت حل میشود. این وضع تمام میشود. بالاخره اینطور نمیماند. بلافاصله حضرت زهرا عرضه داشت: بابا جان! «فقالت يا رسول الله الحمد لله علي نعمائه و الشكر لله علي آلائه» (المناقب، ج 3، ص 342) خدا را شاکر هستم بر این نعمتها و حمد میکنم بر این الطاف الهی. این همان حس تقدیر و شکر است.
اینجا میفرماید: هرکس به رزقش گله کند، که الآن در جامعه متأسفانه اینطور شده است، این موجب میشود حسناتش بالا نرود. در مورد رزق من چند نکته فهرست وار عرض کنم. 1- آیات قرآن در مورد رزق متعدد است. من دسته بندی میکنم. دسته اول آیاتی است که میگوید: روزی دهنده خداست. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» (ذاریات/58) رزاق مثل علاّم، بقّال، یعنی کسی که مرتب به شما رزق میدهد. دسته دوم آیاتی است که میفرماید: خدا رزق را برای هرکسی بخواه گسترش میدهد یا تنگ میکند. «يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ» (رعد/26) بسط یعنی گسترش میدهد. حالا دقت کنید من اینها را دسته بندی کنم. دسته سوم آیاتی است که میفرماید: روزی همه به گردن ماست. «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» (هود/6) هر جنبندهای در عالم هستی رزقش بر عهدهی ماست.
این سه تا بخش از آیات بود که خواندم. آیاتی هم داریم عوامل گسترش رزق را میگوید. آیاتی هم داریم عوامل تضییق و سختی رزق را میگوید. روزی به دست خداست. روزی دو قسم است. هم مادی و هم معنوی است. روزی مادی همین آب و غذا و طعام است. روزی معنوی «اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه» اطاعت و بندگی. پس این یک مورد که روزی به دست خداست و تردیدی در این نیست. «يَرْزُقُ مَنْ يَشاء»
یک داستانی بگویم و بعد وارد بحث بشوم. وقتی که جنگ خندق واقع شد، اینها یک خندقی دور مدینه کندند که دوازده زراع عرض آن بود. یعنی شش متر! همه مدینه نه، یک قسمتی. پیغمبر اکرم خودش شروع کرد اولین ضربه را زد. سنگهای سختی بود. همینطور که کلنگ میزد جرقه میزد. پیشگوییهایی میکرد. مثلاً میبینم در آینده اسلام به ایران راه پیدا میکند. به روم راه پیدا میکند. فلان گروه ستمگر از بین میروند. منافقین شروع به خندیدن کردند، تمسخر کردند که پیغمبر اکرم چه میگوید؟ پیغمبر دارد پیش بینی آینده اسلام را میکند؟ این آیهی سوره مبارکه آل عمران، آیه 26 که 12 ویژگی خدا در این آیه 26 و 27 آمده است. «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِير، تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» دوازده ویژگی خدا، از قدرت خدا، از عظمت خدا، از رزق خدا در این آیات آمده است که تفسیر نور یا نمونه شمرده است. یکی این است، میفرماید: «وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» بغیر حساب یعنی چه؟ بی حساب و کتاب است. «وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِساب» خدا روزی میدهد به هرکس که بخواهد. دو کلمه اینجا مبهم است. باید باز شود. تا اینها را نگوییم نمیتوانیم بحث «سخط» را توضیح بدهیم. خیلی مردم میپرسند: خدا به هرکس بخواهد میدهد و به هرکس نخواهد نمیدهد. یعنی چه؟
نکته اول اینکه «من یشاء» جبر نیست. «تَرزُق»، «من یشاء» معنایش این است. مثل اینکه بنده معلم هست و به هرکس دلم بخواهد نمره میدهم. یعنی به ایشان خوشم میآید بیست میدهم، به او هجده میدهم. نه! به هرکس براساس ورقهای که مینویسد نمره میدهم. معلم «یؤتی الدرجه من یشاء» به هرکس بخواهد نمره میدهد، ممکن است از هرکس خوشم بیاید نمره بدهم. در یک کسی ممکن است توانمندی ببینم. یکوقتی دانشگاه میرفتیم، سال پیش استادی داشتیم نمره میداد، داشت یک روز نمرات را میخواند سر کلاس مثلاً آقای حسنی هفده، آقای حسینی هجده، یک مرتبه یک خانمی بود، خانم فلان... خانم را گفت: یازده. خانم باردار بود. بلند شد اشاره کرد، گفت: روزهای آخر بارداری من است. یک نگاهی کرد و گفت: باردار هستید؟ گفت: بله! گفت: به احترام فرزندی که میپرورانی نه نمره اضافه کردم. بیست! ممکن است این اتفاق هم جایی بیافتد. آقایان خیلی غصه خوردند که عجب کاش ما به جای این بودیم. داستان این است که ممکن است یک استادی یازده شاگرد را بیست بدهد. خوب بی جهت هم نیست چون یک خانم باردار نمیتواند بلند شود و در دل شب مطالعه کند. بچه دارد، درد دارد. یا اینکه نه! بگویم: آقا من بخاطر سیادت شما دو نمره میدهم. به احترام اینکه شما نامت نام فلان شخصیت است، ممکن است ولی اساس «من یشاء» یعنی دست خداست. حالا دست خداست، اسبابش دست ماست. اسبابش تلاش و کوشش است، دعاست. مثلاً شما تلاش کردی، زحمت کشیدی، ده هزار تومان، پانزده هزار تومان گیرت آمد. اما در دل شب مادرت هم برایت دعا کرده است. ممکن است مثلاً سی هزار تومان شود، دو برابر شود. یعنی دعای مادرت، تلاش خودت، یا نه دائم با وضو بودی، ولی بالاخره سبب دست شماست. مسبّب خداست. این معنای من یشاء است.
«بغیر حساب» را هم بد معنا کردیم. ما اگر گفتیم: دریا، بدون حساب آب به شما میدهد. یعنی اینقدر بزرگ است که نمیخواهد حساب کند. شما پنج لیتر برداشتی، ایشان ده لیتر برداشت. قبض آب در خانه شما نمیآید. کدام آدم تا به حال در برداشت از دریا قبض آب در خانهاش آمده است. ولی اداره سازمان آب اینطور نیست. کاملاً میگوید: اینقدر متر، قبضش هم میآید. چون محدود است. منبعی دارد محدود، سدی دارد محدود، آیا دریا در دادن آب به شما حساب میکشد؟ دریا در دادن ماهی به ماهیگیر، الآن فصل ماهی که میشود جاهای مختلف تور میاندازند، بایستد بگوید: شما دویست ماهی برداشتی و شما صد تا؟ «بغیر حساب» یعنی خدا روزیاش گسترده است. ما حساب و کتاب داریم. یک معنای «بغیر حساب» یعنی گسترده است. مثل دریا با عظمت است. به حدی زیاد است که نیازی به این نیست که در واقع بخواهد برایش قدر تعیین کند. اگر خدا به شما پنج میلیون داد، به ایشان باید کمتر بده، چون از خزائنش کم شد. نه! یا منشأ دیگر «بغیر حساب» هم همین است که یعنی مانند شما نیست. شما با حساب هستید. اما خدای متعال به اینکه خزائن برای اوست.
سوره شوری آیه 12 میفرماید: «لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» قدیم پول در یک بیت المالی بود، الآن هم اینطور است. پول شما در کمد است یا در بانک است. پول در بانک است و دفترچه دست شماست. کارت دست شماست، الآن شما همه کارت در جیبتان است، یک پولهایی هم درونش هست. من نمیتوانم بگیرم، هم پول برای شماست، هم کارت برای شماست. قدیم که کمد و صندوقچه بود، پول در صندوقچه بود. کلیدش هم دست شما بود. ممکن است در خانه خانمت این صندوقچه را ببیند. ولی نمیتوانست استفاده کند چون که کلید دست شماست. آن کسی که هم صندوقچه را دارد و هم کلید را آن صاحب این پول است. آن کسی که هم حساب بانکی دارد و هم کارت که برود برداشت کند. الآن بعضی از بچههای شما کارت دارند. منتهی چون سنشان قانونی نیست، حق برداشت ندارند. خدا در قرآن میفرماید: هم خزائن برای من است، هم کلیدهایش. «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (منافقون/7) در سوره شوری میفرماید: «لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» پس مقالید جمع مقلید است، یعنی کلید. هم کلید برای من است هم خزائن. با این مقدمه بحثم را جمعبندی کنم.
1- روزی دست خداست. 2- روزی دهنده همه موجودات خداست. 3- روزی اعم از مادی و معنوی است. 4- روزی سبب نیاز دارد. سبب دست ماست. اسباب روزی دو قسم است. بعضیهایش تلاش است. «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (شرح/7)، «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» (جمعه/10) برخی از اسباب روزی اسباب مادی نیست. مثلاً فلان سوره را بخوانی و فلان دعا را انجام بدهی. نکته دقیقتری که میخواهم عرض کنم این است که نه خدا اگر به کسی ثروت زیاد داد، دلیل بر خوبیاش است. نه اگر فقر داد دلیل بر بدی است. هم مؤمن ثروتمند داریم مثل سلیمان پیغمبر، هم مؤمن فقیر داریم. مثل حضرت ایوب! هم کافر ثروتمند داریم مثل قارون، هم کافر فقیر داریم، کافرهایی بودند هیچ چیز نداشتند. الآن هم در دنیا داریم. اصلاً کسی این حرف را نزند. مقایسههای مردم مقایسههای غلطی است. میگوید: ما نماز میخوانیم مسجد میرویم، فقیر هستیم. همسایه ما نماز نمیخواند و مسجد نمیرود، ماشین پرادو سوار است. مگر شما به کشورهای کفر رفتید؟ شما رفتید ببینید همه هندوها، همه پیروان مذهب بودا، منکرین خدا، دیدید همه ثروتمند هستند و بعد همه مسلمانها و مؤمنها فقیر هستند؟ یکی از چیزهایی که به برکت انقلاب است، این است که خیلیها پولدار شدند. الآن مؤمنین و متدینینی داریم صاحب ثروت هستند و مؤمنینی هم داریم فقیر هستند. چون خدا میفرماید: اگر به کافر ثروت زیاد بدهیم برای استدراج است. «نُمْلِي لَهُم» (آلعمران/178) «سَنَسْتَدْرِجُهُم» (اعراف/182) به قارون داد ولی استدراج بود. سقوط کرد تا خسف در ارض شد. در زمین فرو رفت.
اگر به سلیمان دادیم، به مؤمن دادیم، بخاطر استفادهاش است. سلیمان خرج میکرد، انفاق میکرد. به مردم میداد و بعد از هم دنیا رفت، این ثروت برایش وزر و وبال نشد. برای او وزر و وبال است و برای این عامل رشد است. نکتهی دیگری که باید عرض کنم این است که مؤمن نباید این ثروت و فقر در روحیهاش اثر بگذارد. بعضیها مثل بخاری هستند. بخاری را زمستان میگذارند و تابستان برمیدارند. مثل کولر هستند. بعضی اول برج که حقوق میگیرند طور دیگری هستند، آخر برج که کم میآورند طور دیگر هستند. قرآن میفرماید: وقتی گرفتار میشوند، میگویند: پولها ته کشیده، قسطها نزدیک است. زن و بچه پول میخواهند، برویم مسجد. با خدا رفیق میشوند. قرآن میفرماید: «إِنَ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعا،إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا،وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعا» (معارج/19 و20) یک نمونهاش ثعلبه است. در سوره مبارکه توبه داستانش هست. دائم نزد پیغمبر میآمد و میگفت: دعا کن وضع من خوب شود. حضرت فرمود: بس است. تو ظرفیت نداری. آقا دعا کنید. حضرت دعا کرد، یک پسرعمویی داشت مرد. پولهایش به این رسید وضعش خوب شد. وضعش که خوب شد نماز جماعت هر روز را هفتهای یک روز کرد. یواش یواش ماهی یکبار، یواش یواش وضعش خیلی خوب شد، گاو و گوسفند و شتر را بیرون مدینه میبرد، دیگر به مدینه نمیآمد. گاهی از این مسلمانهایی که عبور میکردند احوال پیامبر را میپرسید. پیغمبر چطور است؟ تا اینکه آیه زکات نازل شد. رفتند سراغ او گفتند: زکات بده! گفت: زکات چه صیغهای است؟ مگر ما مسیحی هستیم که مالیات بدهیم؟ گفتند: آن جزیه است، این زکات است. بر شتر و گاو و گوسفند، منکر زکات شد، مرتد شد و مرتد هم مرد. در سوره توبه نگاه کنید قرآن میفرماید: وقتی به او دادیم بخل ورزید.
داستان دو نفر را در سوره کهف نگاه کنید. نمیدانم واقعی است یا مثل است. چون قرآن دو جور داستان دارد، یکسری حقیقی است مثل داستان حضرت موسی و حضرت آدم، اگر کسانی میگویند: این داستانها سمبلیک است، قرآن را نفهمیدند. اینها داستانهای واقعی است. مرحوم علامه طباطبایی میگوید: اینها داستانهای محقق شده است. یک مواردی است که خدا به عنوان مثل میگوید. تشبیه میکند. مثل این آیه سوره کهف که شاید اینطور باشد. قرآن میفرماید: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ» (کهف/32) دو نفر یکی فقیر بود و یکی ثروتمند، آن ثروتمند همه چیز داشت. باغ، اعناب، باغ خرما، علاوه بر اینکه باغ داشت، زراعت هم داشت. زیرش جو و گندم میداد. آب هم داشت. میگویند: ارزش باغ به آب است. قرآن میگوید: «حَفَفنا» پوشانده بودیم این باغ را با زراعت و آب و خرما و انگور و همه امکاناتی داشت. به فقرا کمک نمیکرد. دائم در این باغ قدم میزد و به آن فقیر فخر میفروخت. میگفت: من از تو گرامیتر هستم. از تو عزیزتر هستم. تعداد نفرات من بیشتر است. او هم هی میگفت: خدا را شکر کن و بگو: «ماشاء الله لا حول و لا قوة الا بالله» میگفت: نه، من فکر نمیکنم اینها از بین برود. امکان ندارد. اینها همه ماندگار است. هرچه به او نصیحت کرد، فایده نداشت. تا اینکه قرآن میفرماید: یک روز صبح در باغ آمد و دید همه سوخته است و از بین رفته است. یکی گفت: به تو نگفتم شکر کن؟ گفت: حالا چه کنم؟ گفت: حالا دیگر فرصت نیست.
رسول خدا حضرت محمد(ص) به اباذر فرمودند: بپرهیز از فردا فردا کردن. اگر خداوند به کسی اعطا کرد، نباید غرور او را بگیرد. قرآن نمیگوید: ثروت بد است، میگوید: استغنی بد است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/6و7) هرکسی سخطناک شود از رزقش و شکوه کند حسنات او بالا نمیرود. خدا شکوه از این را دوست ندارد. دعا کنید که خدایا روزی ما کم است، بیشتر کن. خدایا خودت کمک کن. اینها عیب ندارد اما اینکه بگویید: خدایا پارتی بازی کردی؟ حالا دیگر به او میدهی و به من نمیدهی؟ گله کند، مخصوصاً پیش مردم، شکوه موجب میشود محروم شود از گسترش رزق.
عوامل گسترش رزق را برای شما بگویم. چه چیزهایی رزق ما را افزایش میدهد. البته کتابهایی نوشته شده برای افزایش رزق که مردم هم خیلی استقبال میکنند. جالب است راههای سهل هم میخواهد. در خانه نشسته و سر کار نمیرود. میگوید: حاج آقا کدام ذکر است روزی میآورد؟ مثل اینکه شما در بستر بخوابی و بگویید: کدام ذکر است شفاء میآورد؟ شفاء هست اما امیرالمؤمنین با آن عظمتش وقتی به بستر افتاد، برایش پزشک آوردند. معروف است مسیحی هم بود. اینطور نیست که شما فکر کنید خود حضرت امیر با پیغمبر اکرم نشسته بودند، پیغمبر فرمودند: علی جان من گرسنه هستم. فرمود: یا رسول الله الآن چیزی برای شما تهیه میکنم. بلند شد آمد چیزی نداشت. یک قدمی در کوچههای مدینه زد. دید خانمی دارد از چاه آب میکشد و به مزرعه آب بدهد. فرمودند: میخواهی من برایت این کار را انجام بدهم و در ازای ان به من مزد بدهی. آقایان و عزیزان! کار عار نیست. ائمه ما همه چوپانی کردند. بیشتر علما و مراجع ما از خانوادههای فقیر هستند، کشاورزی کردند، روستا بزرگ شدند. چه اشکالی دارد؟
خدا رحمت کند شهید رجایی نخستین رئیس جمهور مکتبی ایران بود. میگویم نخستین، چون بنی صدر رئیس جمهور مکتبی نبود. حزبی و جهت دار بود که امام خیلی از شهید رجایی تجلیل میکردند. ایشان وقتی رئیس جمهور شد، پشت تلویزیون آمد و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، من اول شغلم فروش کاسه و بشقاب بود. در خیابانهای جنوب تهران، با دوچرخه کاسه و بشقاب میفروختم. کار کردن ننگ نیست. این خیلی مهم است که آدم مواظب باشد که در واقع گذشتهی خودش را فراموش نکند و دچار غرور نشود. بعضی از مردم تا اینها را میگویی سراغ عوامل معنوی میروند. حضرت امیر پیشنهاد داد و خانم هم قبول کرد. ظاهراً در روایت دارد حضرت شانزده سطل آب کشیدند. او هم شانزده خرما به آقا داد. خدمت پیامبر آمد و فرمود: یا رسول الله طعام آوردم. نشستند و با همدیگر میل کردند. این منعی ندارد، یعنی ما مکرر در تاریخ اسلام این را از ائمه(ع) میبینیم. لذا این اسبابی که میگویم، خواهش میکنم همه این را گوش بدهند.
1- تلاش؛ تردیدی نیست و قرآن هم میفرماید: «فَامْشُوا فِي مَناكِبِها» (ملک/15) روی شانههای زمین راه بروید. تلاش کنید، کار کنید. نزد امام صادق (ع) آمد و گفت: شما یک دعایی کن، خدا به من روزی بدهد. ولی من سر کار نروم. در خانه بنشینم. آقا فرمودند: شما از مورچه کمتر هستی؟ مورچه دعا نمیکند. ممکن است دعا کند اما نمینشیند دعا کند. مورچهها با تلاش زیاد یک دانه را میبرند. پرندهها اینقدر میروند تا به لانه میرسند و دهانش را در دهان بچهاش میگذارد و دانه را به او میدهد. این عالم هستی است. همین خدایی که فرمود: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» (هود/6) کدام جنبندهای در این عالم بدون تلاش هستند؟
2- شکر؛ همه میدانید «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» (ابراهیم/7) شکر سه جور است. زبانی، «الحمدلله رب العالمین» در روایت داریم اگر کسی بگوید: «الحمدلله کما هو اهله» فرشتهها نمیتوانند ثوابش را بنویسند. میگویند: این چیزی گفت: که ثوابش را نمیتوانیم بنویسیم. لذا این شکر خیلی ثواب دارد. دوم شکر عملی است. نعمت را در معصیت صرف نکنیم. سوم شکر قلبی، نعمت را از خدا بدانیم. مثل قارون نگوییم برای خودم است. این هم یک راه افزایش است.
3- تقوا؛ قرآن میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» (اعراف/96) تقوا روزی را زیاد میکند. شاید کم هم باشد، حضرت شعیب به قومش میگفت: «بقیة الله خیر لکم» شما کم فروشی نکنید، ولو درآمد شما کم باشد. ولی این کم با برکت است. قرآن هم نمیگوید: روزی زیاد میدهیم. «لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ» اگر کسی تقوا داشت، کم فروشی نکرد. ربا، رشوه، مال مردم خوری در زندگیاش نبود، ما رزقش را برکت میدهیم. ضمن اینکه این رزقها فقط رزق مادی نباشد. یکوقت میبینی مکه نصیبش میشود. کربلا نصیبش میشود. مشه نصیبش میشود. اینها رزق است. اصلاً حساب رویش باز نمیکرد. یک مرتبه خداوند به او نصیب میکند.
4- صله رحم؛ در روایت داریم اگر میخواهید رزقتان زیاد شود به فامیل سر بزنید.
5- صدقه؛ صدقه بدهیم مال ما کم میشود. نه! در روایت داریم «مفتاح الرزق الصدقه» صدقه حداقل ده برابر میکند. قرض هجده برابر میکند. صله رحم 24 برابر میکند. در یک روایت داریم، از امام سؤال کردند: چرا قرض بیشتر از صدقه است؟ فرمودند: چون برای قرض آدمی که محتاج است میآید. اما صدقه گاهی دروغ میگویند و ممکن است کسی نیاز نداشته باشد.
یکی دیگر از اموری که افزایش رزق میدهد، استغفار است. «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّارا يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا» (نوح/10 و11) حضرت نوح میگفت. «استغفرالله ربی و اتوب الیه» در روایت داریم رزق را زیاد میکند.
یکی دیگر از عواملی که رزق را زیاد میکند حسن خلق است، در روایت داریم اگر کسی حسن خلق داشته باشد «یزیدُ الله فی رزقه» خدا رزقش را زیاد میکند. حسن خلق خیلی آثار دارد. آدم محبوب خانوادهاش میشود. از صراط عبور میکند. پرونده انسان را سنگین میکند. سنگینی که مثبت است.
نماز شب هم رزق را زیاد میکند. بیداری بین الطلوعین رزق را زیاد میکند. یکی نگوید: ما صبحها بیدار هستیم و پول در جیب ما نیست. نه! رزق سلامت، رزق امنیت، رزق حافظه، خدا میلیارد به شما بدهد و یک فراموشی هم به شما بدهد که نتوانی خرج کنی. گاهی دقت کنید که این رزقها فقط رزق مادی نیست. خواندن آیه 2 و3 سوره طلاق «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» در روایت دارد اگر کسی روزی سه مرتبه، شاید هم در تجربیات است. چون بعضی از توصیههای علمای ما مجربات است. سید بن طاووس بعضی از اینها را دارد که این رزق مخصوصاً اگر با صلوات بر محمد و آل محمد همراه باشد، خواندن سوره مبارکه واقعه، مؤثر است. دائم با وضو بودن، باعث افزایش رزق میشود. این کلام نورانی پیامبر اسلام را به محضر شما عرض کردیم.
این هفته در برنامهی وزین سمت خدا از عالم بزرگوار مرحوم آیت الله مشکینی یاد خواهیم کرد. خیلی از شما ایشان را در قم دیده بودید. یکی از دو جهتی که باید در زندگی ایشان بررسی شود یکی زهد ایشان است، فوق العاده قانع بود. زاهد بود، من گاهی با ایشان ارتباط داشتم. ایشان در غذا خوردن خیلی احتیاط میکردند. هیچگاه دنیا او را فریب نداد. جهت دومی که من به همه عرض میکنم مخصوصاً دانشجویان و دانش پژوهان و طلاب گرامی، آثار علمی ایشان است. اخیراً آثار علمی ایشان را دارالحدیث کامل چاپ کرده است. خیلی زیاد است. در واقع این کنگرهای که برای ایشان برگزار شد، این آثار منتشر شد. اصطلاحات فقهی، اصطلاحات اصول، نصایح، کتابهای فارسی و عربی متعددی که از این عالم بزرگوار رسیده است و یکی از آنها همین کتاب «المواعظ» است که به نصایح ترجمه شده است. در کافی ایشان یک تورقی کردند و روایات اخلاقی را به حروف الفبا درآوردند. روایات اخلاقی کافی مرحوم کلینی را با حروف الفبا آوردند. مثلاً «سین» در سلام، محبت در واژهی «ح» اینها را دسته بندی کردند. رضوان و درود خدا بر ایشان، انشاءالله خداوند همه ما را هم جزء عاملین به دستورات خودش قرار بدهد.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
قرائت صفحه 224 قرآن کریم؛ آیات 20 تا 28 سوره هود:
«أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ «20» أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «21» لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ «22» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «23» مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «24» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ «25» أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ «26» فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ «27» قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ «28»
ترجمه: آنها در زمين عاجز كننده نيستند (و نمىتوانند بر مقدّرات شومى كه براى خود رقم زدهاند، غلبه كرده و از خطر فرار كنند.) و در برابر خداوند هيچ ياورى ندارند. عذاب خدا نسبت به آنها مضاعف است. (چرا كه هم خود گمراه بودند و هم ديگران را با بستن راه خدا يا كج نشان دادن آن به گمراهى كشاندند)، آنان (از شدّت لجاجت و عناد،) توان شنيدن (حقّ) را ندارند و (آن را) نمىبينند. آنها كسانى هستند كه (سرمايهى وجود و عمر) خويش را از دست داده و از آنچه به دروغ مىساختند (نيز) بازماندهاند. به ناچار آنان در قيامت، زيانكارترين افرادند. همانا كسانى كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام دهند ودر برابر پروردگارشان فروتن باشند، آنان اهل بهشتند و براى هميشه در آنجا خواهند ماند. مَثلِ دو گروه (كافران ومؤمنان،) همچون «نابينا و ناشنوا» و «بينا و شنوا» است، آيا اين دو گروه در مَثل يكسانند؟ پس چرا پند نمىگيريد؟ و همانا ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، (او به مردم گفت:) من براى شما هشدار دهندهى روشنى هستم. (دعوت من اين است) كه جز خداوند را نپرستيد، كه همانا من از عذاب روزى دردناك بر شما مىترسم. پس سران قومش كه كافر بودند گفتند: ما تو را جز انسانى مثل خودمان نمىبينيم و جز اراذل و اوباش كه سادهلوحند (و نسنجيده در نگاهِ اوّل يار تو گشتهاند)، كس ديگرى را پيرو تو نمىيابيم، و براى شما هيچ برترى بر خودمان نمىبينيم، بلكه شما را دروغگومىپنداريم. (نوح به قوم خود) گفت: آيا اگر ببينيد كه من بر دليل روشنى از طرف پروردگارم باشم و او از نزد خودش، رحمت (ويژهى نبوّت) را به من داده باشد كه بر شما مخفى مانده است، (آيا باز هم سرپيچى مىكنيد؟) آيا شما را به پذيرش آن وادار كنيم، در حالى كه نسبت به آن كراهت داريد؟