پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

99-12-17-حجت الاسلام والمسلمین رفیعی

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

مجموعه ی بحث هایی که در این سال ها توسط کارشناسان مطرح شده همه مفید بوده است. نهج البلاغه اش، تفسیرش، مباحث اخلاقی آن، کارشناسانی که در قبل، در گذشته، سیره ائمه را گفته اند، خود ما یک وقتی توفیق داشتیم مباحث اعتقادی داشتیم، مباحث تفسیری گفتیم. ولی جناب آقای شریعتی من جای یک بحث را در سلسله بحث های معارفی سیما و صدا خالی می بینم و آن پرداختن به اصحاب پیامبر و اصحاب ائمه است.

بالاخره چند هزار صحابی پیامبر و چند هزار صحابی اهل بیت (یارانشان) اینها را مردم نمی شناسند. اگر شما الآن به یک کسی در خیابان بگویید 20 تا از اصحاب پیغمبر را بشمار شاید غیر از سلمان و ابوذر و مقداد و عمار کسی را نداند. در صورتی که صدها صحابی خوب، مؤمن که گاهی قرآن، روایات از اینها مدح کرده و اینها دوستان دقت کنند شخص خودشان من نمی خواهم بگویم موضوعیت دارد. نه. آن صحابی ای که از پیغمبر قصه ای نقل می کند، از پیامبر یک رفتاری را نقل می کند، خب اینها خیلی مهم است. الآن من شنیده ام که دارند فیلم جناب سلمان را می سازند.

سلمان یک صحابی است. بله، خیلی بالاست اما من این را یک ضعفی می دانم که ما در این برنامه های معارفی این چهل و سال و اندی ما، من کمتر دیدم به برنامه اصحاب و یاران ائمه و پیامبر پرداخته شود. رسول خدا چند هزار صحابی داشته است. صحابی هم به کسی می گویند که پیغمبر را دیده و مؤمن از دنیا رفته است. طبیعتاً ما در این بحث و عنوان توجه دارید که صحابی آن کسی را می دانیم که پیامبر را دیده و ایمان داشته و عمل صالح داشته و از دنیا رفته است. این اصحاب، من اجازه می خواهم یک آیه ی قرآن و یک حدیث راجع به آنها بگویم. قرآن در سوره فتح آیه 29 می فرماید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ» پیغمبر و آنهایی که معه

این با او بودن، با او بودن جسمی نیست. کنار پیغمبر منافق هم بوده است. کنار پیغمبر کسانی هم بوده اند که بعداً ارتداد پیدا کرده اند. تاریخ اینها را نوشته است. «وَ الَّذينَ مَعَهُ» یعنی از نظر رفتار، کردار، اعتقاد، باور به پیغمبر با پیغمبر بودن اینها «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» با کفار شدید هستند، «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» بین خودشان مهربان هستند. اینها اهل رکوع هستند. «تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً» اهل نماز هستند. اهل عبادت هستند. «يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً»

عزیزان آیه 29 سوره فتح مدح اصحاب در خط پیغمبر هست. این یک. دو، خطبه ی 97 نهج البلاغه. بد نیست که من برای شما بگویم که حضرت امیر در بعد از جنگ نهروان، یک گله ای از اصحابش و یارانش در کوفه دارد. بعد برای اینکه این گله اش را به اصحابش منتقل کند، می فرماید: ما یک کسانی را دیده بودیم به نام اصحاب پیامبر. یکی از شما مثل آنها نیست. «لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُم‏» من یکی از آن صفات اصحاب پیغمبر را در شما نمی بینم. بعد حضرت توضیح داد. «لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْرا» غبارآلود بودند.

یعنی همیشه در جنگ و مبارزه بودند. کوتاهی نمی کردند. «وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً» این شبیه همان آیه است. اینها اهل سجده بودند، اهل قیام بودند. در یک خطبه ی دیگری که خطبه ی 150 است می فرماید اصحاب پیغمبر شمشیر می زدند منتها نه شمشیر کورکورانه. «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِم‏» با بصیرت شمشیر می زدند. بر نوک شمشیرشان بصیرت بود. یعنی اگر می جنگند تشخیص دادند که این مشرک است، این فردی است که باید از صحنه خارج شود. پس ما هم در قرآن مدح اصحاب معه را داریم، اصحاب واقعی پیامبر را. هم در نهج البلاغه و جاهای دیگر. من اجازه می خواهم...

متأسفانه کتاب فارسی هم در این زمینه کم است. حضرت آیت الله سبحانی یک کتابی دارند راجع به اصحاب پیامبر. یکی دیگر از آقایان علما که من با ایشان خیلی حشر و نشر هم داشتم، ایشان فوت کرد، مقام معظم رهبری هم برای رحلتشان پیام داد. ایشان نماینده استان سمنان بود. حضرت آیت الله عاملی. ایشان پنج جلد پیغمبر و یاران دارند. به حروف الفبا. من اجازه می خواهم برای بینندگان عزیز، البته می دانید که من تعداد محدودی قول دادم خدمت شما باشم.

بحثم روی جناب ابوایوب انصاری است. می خواهم پنج نکته و پنج درس و پنج پیام از زندگی ایشان بگویم. چون می دانید ما اگر تاریخ بخواهیم بگوییم خسته کننده است. تاریخ را با نگاه برداشت می خواهیم بگوییم. با نگاه استفاده. نمی خواهیم بگوییم ابوایوب کجا به دنیا آمد، کجا مرد، چند سالش بود، چند تا اولاد داشت. چطوری زندگی کرد که پیغمبر از او راضی بود. چجور کنار پیغمبر قرار گرفت و لذا من پنج نکته و پنج درس از زندگی ابوایوب یادداشت کردم. هر وقت شما بفرمایید من عرض می کنم.

اسم ابو ایوب خالد است. خالد زید. این ابو و ام و اینها کنیه است. مثل فامیلی های ما می ماند. به ایشان الآن یک قبری هم در ترکیه منصوب است در استانبول. قبر او آنجا است. این شخصیت از اصحاب پیغمبر و اصحاب امیر المؤمنین است. اما آن پنج نکته. نکته ی اول بینندگان عزیز، برادران و خواهران، عزیزانی که در حرم مستمع ما هستید، پیغمبر خدا روزی که وارد مدینه شد حالا مهمان کی بشود؟ پیغمبر که خانه ندارد. بعداً خانه ساخت، اتاق ساخت. هر کسی می گفت به خانه من بیاید.

جالب است مدینه قبیله قبیله بود. از جلوی قبیله بنی ساعده که آمد رد شود یک کسی افسار شتر را گرفت گفت آقا مهمان ما. فرمود: نه، نه. هر کجا خود شتر بایستد. رسید به قبیله بنی نجار، خب اینها خانواده های مادری پیغمبر هستند. دایی هایش آنجا هستند. گفتند نه دیگر، اینجا دایی های تو هستند خلاصه باید همین جا فرود بیایی. شتر آمد. جالب است. شتر یک مقطعی هم نشست، دوباره بلند شد. یک عده ای را خوشحال کرد. نشست دوباره بلند شد. آمد، آمد، آمد. اینبار نشست، سرش را هم روی زمین گذاشت. یعنی دیگر بلند نمی شود. خب آنجایی که شتر نشست چند تا خانه بود.

ابوایوب دوید خورجین شتر را برداشت برد در خانه. پیغمبر فرمود که خورجین چی شد؟ گفتند ابوایوب برد. فرمود: «الْمَرْءُ مَعَ رَحْلِه‏» آدم دنبال چیزی می رود که اساسش هم رفت. هر هتلی که ساک آدم رفت، آدم همان جا می رود. آمد خانه ابوایوب انصاری. پس اولین ویژگی اش این است که میزبان رسول خداست و فوق العاده در مقابل پیغمبر ادب داشت. می گوید چون خانه اش دو طبقه بود. پیغمبر اول پایین بود، ایشان بالا. می گوید مواظب بودیم صدای پایمان پیغمبر را اذیت نکند. و جالب است تا مدتی هم ایشان غذا برای پیغمبر می برد. می گفت مادرم غذا درست می کرد. مادرش هم نابینا بوده است. به برکت وجود پیغمبر بینا شده است.

می گوید غذا درست می کرد می بردیم برای پیغمبر، حضرت هم میل می کردند می آمد می دیدیم غذا کم نشده است. برکت غذای پیغمبر. و می گوید فقط در طول این مدتی که پیغمبر خانه ما بود، ما یک بار غذایمان دست نخورده برگشت. یعنی حضرت نخوردند. رفتم پایین گفتم آقا مشکلش چیه؟ فرمود: سیر داشت و من چون با مردم حرف می زنم نباید سیر بخورم. ملاحظه کردم. اینها هم نکات اخلاقی است. من درسی که از این کار ابوایوب می خواهم بگیرم درس فداکاری برای پیغمبر است. به دنبال پیغمبر بودن است. ادب برای پیغمبر داشتن است. ببین خانه اش را داد، غذا داد، ادب کرد. بعدها هم خیلی از او تجلیل کردند.

این عباس یک خانه با اساس به ابوایوب بخشید. گفت چون تو میزبان پیغمبر بودی. برادران عزیز، خواهران گرامی، امروز که پیغمبر در بین ما نیست ولی می توانیم نامش برده می شود احترام کنیم. می توانیم اسم بچه هایمان را اسم پیغمبر بگذاریم. الآن مبحث نزدیک است. خانه ای که در آن نام پیغمبر است، این خانه بابرکت است. می توانیم مواظبت کنیم احادیث پیغمبر زیر دست و پای ما قرار نگیرد. درسی که من از این بخش زندگی ابوایوب می گیرم همین درس است.

ادب در مقابل پیغمبر است و ایثار و فداکاری. از پیغمبر جلو نیفتیم، به پیغمبر خیانت نکنیم، پیغمبر را به اسم صدا نزنیم. اینها آیات قرآن است. و همانطور که اشاره کردم من یک چیزی آقای شریعتی گاهی در زیارت نامه ها که می خوانم خودم خجالت می کشم. در همه زیارت نامه ها هم هست. می گوییم بأبی و امی. بأبی انت و امی و نفسی و مالی. خودم، پدرم، مادرم، مالم، زندگی ام فدای شما ای اهل بیت، ای پیامبر. خب چقدر فدا کردیم؟ امروز پیغمبر در بین ما نیست اما الآن شب عید نزدیک است. چقدر واقعاً هر کسی به اندازه توانش می تواند این ایثار را داشته باشد؟ اتفاقاً دومین درسی که می خواستم بگویم این است.

عروسی حضرت زهرا (س) که واقع شد، ابوایوب آمد گفت یا رسول الله من یک گوسفند دارم می خواهم قربانی کنم به مردم بدهم بخورم. معصوم است دیگر شب عروسی. جبرئیل آمد یا رسول الله! ابوایوب همین یک گوسفند سرمایه اش است. اگر این را ذبح کند دیگر ندارد. حضرت صدایش زد فرمود که نمی خواهد این کار را بکنی. گفت آقا می خواهی من را محروم کنی؟ دید ناراحت می شود فرمود نه. در عروسی حضرت زهرا (س) قربانی ای که شده گوسفند ابوایوب انصاری بوده است. حالا شما ممکن است بگویی به چه درد ما می خورد این بحث.

به چه درد شما می خورد؟ صدها دختر و پسر الآن می خواهند ازدواج کنند. این گرانی جهیزیه، این گرانی... آقا یک کسی در فامیل بگوید عروس خانم، شام عروسی با من اگر قرار است شام بدهند. مخارج مثلاً فرض کنید که فلان قسمت هم با من. اگر این اتفاق... این از درسی است که از زندگی ابوایوب می گیریم. ابوایوب فامیل حضرت زهرا است؟ دایی است؟ عمو است؟ نه. ابوایوب یک صحابه پیغمبر است، خانه اش را برای پیغمبر ایثار کرده، گوسفند خانه اش را برای عروسی حضرت زهرا (س).

این «يُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَه» است. البته ما، من یک وقتی به آقایان مسئولین گفتم. گفتم بروید دعا کنید در این مملکت خیر وجود دارد. والّا خیلی اوضاع خراب بود. ما به تکیه ی دولت و دولت مردها واقعاً نمی توانیم کشور را اداره کنیم. خودشان هم می دانند که اگر الآن این مدارسی که ساخته می شود چند تاش مال خیرین است؟ این مجموعه ی کارهای عمرانی، بیمارستان ها. 

این هم نکته دوم. هر کدام را یک درس می خواهم بگیرم. درس اولی ادب، درس دومی ایثار. اما سومین بخش زندگی ابوایوب. ابوایوب عاشق امیر المؤمنین بود. ولایتمدار بود. بعد از جریان رحلت پیامبر، جزء آن چند نفری است که آمد ایستاد و از امیر المؤمنین دفاع کرد. و یک قصه ای دارد. من این قصه ی او را برای شما بگویم. امیر المؤمنین وقتی به حکومت رسیدند و پایتخت حکومت را آوردند کوفه. کوفه یک میدانی دارد به نام میدان رحبه. اینجا محل اجتماعات عمومی بود.

خب امیر المؤمنین که آمدند کوفه، افراد می آمدند به ایشان تبریک می گفتند. یک روز آقا ایستاده بود چند نفر عرب وارد شدند. ظاهراً صورتشان هم پوشیده بود. رسیدن به آقا، یکی از آنها گفت «السلام علیک یا مولانا». تا حالا کسی اینطوری حضرت امیر را صدا نزده بود. می گفتند: «السلام علیک ابالحسن، السلام علیک یا مولانا». آقا فرمود که چی شد؟ شما چه فرمودی؟ به چه مناسبتی یکمرتبه... گفت به چه مناسبتی؟ آقا من ایستاده بودم که رسول خدا دست شما را در غدیر گرفت و فرمود: «من کنت مولا فعلی مولاه». من ایستاده بودم. یک کسی می گوید این آقا رفت، من دویدم دنبال او ببینم این کیست. دیدم ابوایوب انصاری است. این درسی که برای بخش سوم می گیرم از زندگی ابوایوب دفاع از ولایت است. در هر حال، در هر کجا. می خواهد اکثریت باشد، می خواهد اقلیت باشد.

ابو ایوب در مسجد با حضور ده دوازده نفر بعد از رحلت پیغمبر دفاع کرد، آن روزی هم که دیگر قدرت دست امیر المؤمنین بود آمد گفت السلام علیک یا مولانا. و این چیزی است که ما باید روی آن دقت کنیم. موضوع ولایت موضوع تولی، موضوع کلیدی است در اعتقادات ما. ما از همین جا شاید حدود صد و سی و چهار پنج روز تا غدیر داریم. از همین جا بگذارید من جرقه غدیر را هم بزنم که ان شاءالله محکم و استوار به صحنه بیاییم و از این سند هویت اسلامی... من نمی گویم شیعی. من همیشه در سخنرانی های غدیر گفته ام غدیر مال مسلمان ها است چون فعل پیغمبر است. چون کار پیغمبر است. یک وقت ممکن است یک کسی مثلاً حالا آقا امامت امام صادق (ع) مال بعد از پیغمبر است. من به این دلیل اینجا مثلاً قبول ندارم. فرض می کنیم آقا مذهبش... اما مسئله ی غدیر را باید همه ی مسلمان ها با همه ی سلایق جشن بگیرند و روی آن کار کنند چون غدیر کار پیغمبر است. سنت رسول خداست. چند تا شد آقای شریعتی؟

 چهارمین بخش زندگی ابوایوب که من ان شاءالله روش بحثم همین خواهد بود. عرض کردم من بیوگرافی و شرح حال و اینها نمی خواهم بگویم. ابوایوب یک صحابی است، عمری داشته است، فرزندانی داشته است. اما این نکات زندگی اش قابل توجه هست که هر کدام یک پیامی برای ما دارد. مروان حاکم مدینه بوده است.

می دانید که. می گوید که من یک روز وارد مسجد النبی شدم، دیدم یک کسی صورتش را گذاشته روی خاک قبر پیغمبر دارد اشک می ریزد و توسل به پیغمبر پیدا کرد. جلو رفتم گفتم که ما تصنع؟ چکار می کنی؟ معلوم می شود این تفکر وهابیت در بنی امیه و حاکمان آنها هم بوده است. این تفکر ریشه در آنجا دارد و خود پیغمبر خدا هم این را بدانید با این مسئله مواجه بوده است. یعنی در تشییع جنازه ابراهیم وقتی گریه می کرد، یک کسی آمد گفت آقا چرا گریه می کنی؟ فرمود دل من می­سوزد، پسر من از دنیا رفته است. گریه یک انعکاس طبیعی است.

این حرف­هایی که وهابی­ها می­زنند که گریه ممنوع، توسل ممنوع، نذر برای قبور ممنوع، اینها حرف­هایی است که پنبه آنها زده شده است یعنی عقل سلیم نمی­پذیرد. گفت چه کار می­کنید؟ صورت خود را بلند کرد ابوایوب بود. مروان می­گوید دیدم که ابو ایوب انصاری است. گفت حجر اینها سنگ است. الان هم می­گویند. من خودم بارها شنیده­ام. اولین سفری بود که مدینه رفته بودم حال خوشی هم کنار خانه حضرت زهرا آن مأمور که مأمور نظامی بود گفت که اینها حجرها برای ایتالیا است که شما کنار آن نشستید. گفتم پیراهن یوسف مال کجا است؟ گفت یعنی چه؟ گفتم پارچه آن هم مال یک جایی است.

ولی خدا می­گوید وقتی به چشم­های یعقوب گذاشتند «فَارْتَدَّ بَصيرا» من چه کار به این سنگ ایتالیا دارم، مهم این است که این منصوب به حضرت زهرا است. هیچی نگفت. ابو ایوب گفت که «جئت رسول الله و لم عاط الحجر» مروان من پیش سنگ نیامدم پیش پیامبر آمدم. این آقایی است که حی و میت آن فرقی نمی­کند. گفت می­دانید برای چه آمدم؟ چرا دارم گریه می­کنم؟ آیا حاجتی دارم، گرفتار هستم؟ نه. سمعت رسول الله: از پیامبر خدا شنیدم فرمود اگر حکومت و مسئولیت و اداره کشور شما را آدم­های اهل و خوب گرفتند گریه نکنید، ناراحت نباشید، الحمدلله حاکم ما، یک حاکم خوبی است.

«لا تبکوا علی الدین اذا ولیه اهل» اما ولکن گریه کنید بر دین «اذا ولیه غیر اهل» وقتی حاکمان ناشایست و نالایق بر شما حکومت کردند. معلوم است آدم سیاسی­ای هم بوده است. یعنی مستقیم به مروان فهماند که گریه من برای این است که ما چه قدر بدبخت شدیم که رئیس مدینه تو شدی. چه قدر حکومت تنزل کرده است که حکومت مدینه با پیامبر بوده است. از کجا آمده است که امروز مروان رئیس حکومت شده است. اجازه بدهید من از این دو تا درس استفاده کنم. درس اول توسل وقتی دل آدم می­گیرد و کنار حرم حضرت معصومه می­آید در همه امور حتی در مسائل سیاسی ـ اجتماعی حرف بزند.

ابو ایوب صحابه پیامبر است. زندگی صحابه را هم شیعه و سنی نوشتند، اهل سنت بیشتر نوشتند. این داستان در کتاب­های اهل سنت آمده است. پس این که ما بگوییم کسی امام رضا برود یا حضرت معصومه بیاید یا پیامبر توسل پیدا کند جایز نیست، شرک است اصلاً معنای شرک را کسی نفهمیده است. من روایاتی دیدم که وقتی پدر یا مادر شما از دنیا می­روند، گرفتار می­شوید باز هم بروید از آنها بخواهید برای شما دعا کنند. اولین درسی که از این داستان یعنی زندگی ابو ایوب می­گیرم درس اهمیت توسل، اهمیت استغاثه است. یک سال از این کرونا می­گذرد و هنوز دنیا درگیر است.

اوایل یک مقدار استغاثه­ها بهتر بود، تضرع بیشتر بود. خود ما هم باور کردیم که همه کار در ماسک و واکسن است. ماسک و واکسن وظیفه است. آقا مقام معظم رهبری فرمودند که آن چه که ستاد ملی می­گوید فصل الخطاب است ولی از توسل غافل نشوید. از استغاثه غافل نشوید. خود ایشان هم همان اوایل دعای هفتم صحیفه را توصیه کردند. بعضی­ها فکر می­کنند مثلاً این واکسن یا این کارهای پزشکی یا این راهکارهایی که پیدا شده است و خیلی کاهش پیدا کرده است ما در همین قم سال گذشته این موقع فاجعه داشتیم. بعضی­ها فکر می­کنند که این کار را پزشک­ها کردند. خدا برای ما می­خواهد چه کار کند؟ آقای عزیز آن فکری که به این پزشک داده شده است خدا داده است.

آن دست و ذهنی که این واکسن را کشف کرده است در اثر عنایت الهی است. عالم، عالم اسباب و مسببات است. شما فکر نکنید پیامبر گرامی اسلام وقتی دور مدینه خندق می­کند این فکر پیامبر است؟ کار خدا این است که فقط ملائکه بفرستد؟ بخش عمده­ای از توجه خدا به امور ما از طریق سبب است، وسیله است. یعنی این فکری که ایران اسلامی، دانشمندان ما می­آیند واکسن کشف می­کنند این فکر را چه کسی داده است؟ این خود کار الهی است منتها با آن توسل این کار محکم­تر می­شود. نکته دوم این حدیثی که عرض می­کنم در نهج البلاغه نامه 31 است.

جای دیگر هم آمده است. امیرالمؤمنین فرمود «إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَان‏» حکومت عوض شود جامعه هم عوض می­شود. یعنی مردم بر اساس آرا و تصمیم­گیری­های رهبران خود تغییر می­کنند. در بعضی روایات هم داریم مردم به امرای خود بیشتر شباهت دارند. لذا مواظب باشیم ان­شاءالله یک کاری کنیم که همیشه اهل بر ما حاکم باشد.

این خیلی مهم است که جامعه خوب داشته باشیم. امام این رهبر کبیر انقلاب این انقلاب را انجام نداد برای این که مثلاً این حرم حضرت معصومه این شبستان را نداشت الان داشته باشد، این شهر قم تقاطع نداشت، الان داشته باشد، بله آن هم جزء اهداف بود. رفاه، اقتصاد، انجام داد تا حکومت فاسد پهلوی برود. پس اگر مهره­ها رفتند اما همان فساد ماند که فایده ندارد. مواظب باشیم ان­شاءالله افرادی را انتخاب کنیم که به تعبیری ابو ایوب گفت «لاتبکوا علی الدین اذا ولیه اهل»

من چهار بخش زندگی ابو ایوب را در چهار درس برای شما گفتم. یکی از اصحاب مودب، ایثارگر، پیروی ولایت و متوسل به پیامبر ابو ایوب انصاری است. نام او خالد بن زید است. سال 51 قبل از کربلا، 10 سال قبل از کربلا از دنیا رفته است. قبر او در ترکیه است. از کسانی است که در بیعت عقبه آمده است با پیامبر بیعت کرده است میزبان پیامبر بوده است. در منابع حدیثی ما روایات زیادی هم از او نقل شده است، کافی است شما کلمه ابو ایوب انصاری را سرچ کنید، می­بینید.

یک وقتی پیش پیامبر آمد گفت آقا یک وصیت به من کنید کوتاه باشد، بتوانم آن را حفظ کنم. پیامبر نصیحتی که به ابوذر کرده است یک کتاب شده است. «أَوْصِنِي وَ أَقْلِل‏» من را سفارش کنید، کم هم باشد. گاهی طولانی بودن لازم است. اقتضاء است. اباذر آن طولانی بودن را پذیرفت. الان هم برای ما درس است. نمی­خواهم آن را بگویم نباشد. ولی قرآن سوره کوثر دارد، بقره هم دارد. کوثر کوتاه است، بقره هم طولانی است. هر که هر کدام را دوست دارد می­خواند. «لَعَلِّي أَنْ أَحْفَظَ» علت این که می­گویم کوتاه باشد می­خواهم آن را حفظ کنم و عمل کنم.

این روایت در کتاب امالی شیخ طوسی است. پیامبر فرمود جناب ابو ایوب من پنج تا نصحیت به تو می­کنم. «أُوصِيكَ بِخَمْسٍ: بِالْيَأْسِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنَى» چشم شما دنبال مال مردم نباشد. چرا فلانی ماشین خرید؟ چرا فلانی خانه خرید؟ از کجا آورد؟ اگر چشم خود را از مال مردم بستید همیشه ثروتمند هستید. بالاخره در دنیا از آغاز خلقت تا الان غنی بوده است، فقیر هم بوده است، متوسط هم بوده است.

1 ـ از داشته­های مردم ناامید باش. به خودت تکیه کن.

2 ـ وَ إِيَّاكَ وَ الطَّمَعَ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ، طمع در زندگی نباشد، حرص نباشد. حرص یک فقر است. چون آدم حریص همواره کمبود دارد. همواره ولع دارد. متأسفانه در بعضی از افراد انسان این حرص را می­بیند. این حرص باعث می­شود که انسان همیشه احساس فقر و کمبود کند. قناعت غنی است، و حرص فقر است.

3 ـ وَ صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ. هر وقت نماز می­خوانید فکر کنید آخرین نماز شما است. من یک وقتی یک دوستی یک کتابی به نام آخرین نمازها در تاریخ پیش من آورد. جمع­آوری کرده بود کسانی که آخرین نماز را خواندند. مثلاً امیرالمؤمنین آخرین نماز او در محراب کوفه بود. امام حسین در ظهر عاشورا آخرین نماز او در عاشورا بود. حجر وقتی خواستند او را اعدام کنند این آخرین نمازی بوده است که خوانده است. از ما زیاد سوال می­کنند که راه حضور قلب چیست؟ وقتی انسان به نماز می­ایستد فکر کند بعد از این نماز به نماز بعدی نمی­رسد، سعی کند قشنگ بخواند، آرام بخواند. نماز وداع کننده. 4 ـ وَ إِيَّاكَ وَ مَا تَعْتَذِرُ مِنْهُ. ابو ایوب بپرهیز از کاری که بعداً باید عذرخواهی کنی. چرا حرفی می­زنید که بعداً ده بار باید پیامک بدهید که ببخشید. منظور من این نبود. حواس من نبود. چرا در خانه کاری می­کنید که بعد به خانم خود بگویید من را ببخشید، عفو کنید، غلط کردم. 5 ـ وَ أَحِبَّ لِأَخِيكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِك. هر چه برای مردم دوست دارید برای خود هم دوست داشته باش. بینندگان عزیز این فرمایشات یکی به نماز برگشت چهار تای دیگر آن به روابط ما برگشت. به مسائل اجتماعی و اقتصادی. قناعت ثروت است. طمع فقر است. برای مردم چیزی را که برای خودت دوست داری دوست داشته باش و کاری نکن که عذرخواهی کنی. این پنج سفارش پیامبر به ابو ایوب انصاری بود.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group