سه شنبه 13 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: دریافتی از زیارت جامعه کبیره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 03- 05-95

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

شریعتی: حاج آقا شارع میخانه کجاست؟
حاج آقا رنجبر: ببینید یک بذر که در دل خاک و درون خاک قرار می گیرد. از پایین ریشه می‌زند و از بالا جوانه می‌زند. چه کسی به این دانه گفته ریشه و جوانه بزند؟ چه کسی به این دانه گفته: ریشه را به سمن پایین بزن و جوانه را به سمت بالا بزن؟ چه کسی به این بذر گفته: تو به نور و هوا احتیاج داری، تو به نسیم و باد احتیاج داری؟ و همه اینها این بالا بالاهاست. آن پایین‌ها هیچ خبری نیست. لذا باید قد بکشی و قامت بکشی. بالا بیایی! چرا جوانه و ریشه‌اش این طرف و آن طرف نمی‌رود؟ قرآن می‌گوید: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه/50) همان کسی که این بذر را آفرید، آن را هدایت کرد. به سمت پایین ریشه زد و به سمت بالا جوانه زد، هر ساله میلیون‌ها میلیون پروانه از آمریکای شمالی مهاجرت می‌کنند. 4850 کیلومتر طی می‌کنند تا خودشان را از نقطه‌های سردسیر به نقطه‌های گرمسیر برسانند. چه کسی به اینها گفته: اینجا سردسیر است؟ بمانید یخ می‌زنید. تلف می‌شوید. باید هجرت کنید. چه کسی به اینها گفته: همه‌جا مثل اینجا سردسیر نیست. گرمسیر هم هست؟ چه کسی گفته: نقطه‌های گرمسیر کجاست؟ چه کسی به اینها گفته: از کجا بروید به نقطه‌های گرمسیر می‌رسید؟ قرآن می‌گوید: همان کسی که این را آفرید نقشه راه را هم در نهادش تعبیه کرده است.
مورچه‌ها به هم می‌خورند. وقتی یک قطاری از مورچه‌ها می‌روند به هم می‌خورند. چرا؟ دانشمندان می‌گویند: اینها با این اصطکاکی که به هم پیدا می‌کنند، تمام اطلاعات را به هم منتقل می‌کنند. می‌گوید: من از فلان‌جا می‌آیم، یک عالمه پوست جو آنجاست. آنجا برو! چه کسی این فکر را در سر اینها انداخته است؟
بحث این است خدایی که نقشه راه را در یک بذر قرار می‌دهد. نقشه راه را در یک پروانه قرار می‌دهد، در یک مور قرار می‌دهد. آیا نقشه راه را در نهاد انسان که اشرف کائنات و مخلوقات است قرار نمی‌دهد؟ مگر می‌شود؟ می‌گوید: ما در نهاد شما هم قرار دادیم. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) شما هم دقیقاً نقشه راه را می‌دانید. منتهی فرق شما با آن پروانه و مور این است که شما موجودات مختاری هستید و از اختیارات خود سوء استفاده می‌کنید. در نتیجه حرف‌های ما را گوش نمی‌دهید و دچار هوا و هوس‌ می‌شوید. هوا و هوس‌ها هم مثل مه و غبار هستند. مثل دود هستند، راه را گم می‌کنید. تنها راه رهایی و نجات و پیدا کردن راه این است که به یک ایمان و معرفتی دست پیدا کنید. لذا مهم‌ترین دعایی که انسان می‌تواند بر زبان داشته باشد، همین دعای حافظ است.
بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم *** کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم
این مهم‌ترین دعایی است که انسان می‌تواند بر زبانش داشته باشد. به همین خاطر در سوره حمد که مهم‌ترین سوره قرآنی هست، با همین دعا خاتمه پیدا می‌کند. سوره حمد تنها سوره‌ای است که با ثناء و ستایش خداوند شروع می‌شود، با اخلاص ادامه پیدا می‌کند و با همین دعا خاتمه پیدا می‌کند. حافظ همین دعا را ترجمه می‌کند. این سوره خیلی کوتاه است و ما هم با این سوره خیلی انس داریم و حداقل روزی ده بار واجب است که بر زبان داشته باشیم، من به بهانه اینکه آن دعای پایانی را معنا کنم، به کل این سوره یک نگاه گذرایی داشته باشیم. مثل همه سوره‌ها با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می‌شود.
خیام یک رباعی دارد، خیلی لطیف است. می‌گوید: قرآن که به این کلامش خوانند، بهترین کلام‌ها و سخن‌ها «احسن الحدیث» قرآن است.
قرآن که مهین کلام خوانند آن را *** گه‌گاه نه بر دوام خوانند آن را
متأسفانه همیشه نمی‌خوانند، گاهگاهی می‌خوانند. شب جمعه‌ای، شب قدری می‌خوانند.
«بر گرد پیاله آیتی هست مقیم» لفظ ظرف معناست. شما چرا لفظ بر زبان می‌آوری؟ چون می‌خواهی معنایی درونش قرار بدهی. الفاظ ظروف معانی است. اگر این معنایی باشد که نقش باده داشته باشد و مستی آور باشد. طبیعتاً له آن لفظش می‌شود گفت: پیاله. جام! لذا خیام به قرآن، سوره‌های قرآنی، به الفاظ و کلمات پیاله می‌گوید. «برگرد پیاله آیتی هست مقیم» یک آیه هست که در گرداگرد این پیاله قرآن مقیم است. اقامت دائم دارد. هرجا می‌روی، هست.
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم *** کاندر همه‌جا مدام خوانند آن را
همه‌جا این آیه را می‌خوانند. همه ‌جا می‌گویند: بسم الله الرحمن الرحیم. پیامبر می‌گوید: در شب معراج به من گفتند: چشم‌هایت را ببند. من هم بستم. بعد گفتند: حالا باز کن. دیدم چهار نهر جاری است. یک نهر آب زلال و شفاف است. یک نهر از شیر و یک نهر از شراب و یک نهر از عسل. نگاه کردم ببینم اینها از کجا می‌آید؟ به دورتر که نگاه کردم دیدم با یک خط زیبا و بزرگی نوشته: بسم الله الرحمن الرحیم! از آن حلقه «میم» دیدم نهر آب از آنجا می‌جوشد. دیدم نهر شیر از «الله» می‌آید. از حلقه «الرحمن» نهر شراب است و از حلقه «الرحیم» نهر عسل است. این یک حالت رمزی و نمادین دارد. آب رمز حیات است. می‌خواهد بگوید: حیات می‌خواهی. چشمه حیات اینجاست. بسم الله الرحمن الرحیم! دنبال غذای روحت هستی، شیر نماد غذاست. بهترین غذا است. دنبال غذای روحت هستی چشمه‌اش اینجاست. دنبال این هستی که زندگی تو شیرین شود، چشمه شیرینی‌ها اینجاست. هرکجا بروی جز تلخی و تلخ‌کامی نیست. هرچه هست اینجاست. یعنی شما وقتی می‌گویی: بسم الله الرحمن الرحیم سر چشمه آمدی. آن هم چهار چشمه. بسم الله یعنی به نام الله. از نام الله مدد و انرژی می‌گیرم. الله چیست؟ الله یعنی آن موجودی که همه در درک او وامانده هستند. نمی‌دانند چیست! منتهی همین قدر می‌دانیم این الله، الرحمن و الرحیم است. مولانا گفت: «رحمت اندر رحمت است تا به سر» یعنی سر تا پا رحمت است. به همین خاطر می‌گویند: الرحمن، الرحیم. «آن هم رحمتی بی علتی و بی خدمتی» رحمتی که وقتی می‌آید پشت آن دیگر آرزو و آسیب و آفت نیست. بر خلاف رحمتی که از دیگران به ما می‌رسد و هزار منت و بدبختی در آن نهفته است. اگر هم می‌گوید: این کار را بکن و این کار را نکن، می‌خواهد موانع را برداری. که رابطه شما با او برقرار شود. بالاخره یک مزرعه می‌خواهد از یک چشمه استفاده کند، باید موانعی که هست بردارد. اساساً من هم تو را بخاطر همین رحمت آفریدم که ظرف رحمت من باشی.
مولوی یک مثیل لطیفی دارد. می‌گوید:
هیچ کوزه‌گر کند کوزه شتاب *** بهر بین کوزه نه بر بوی آب
یک کوزه‌گری در عالم پیدا کن که کوزه بسازد، بخاطر کوزه. برای چه کوزه ساختی؟ می‌خواستم کوزه‌ای ساخته باشم. نه کوزه را برای آب می‌سازد. لذا تمام روزنه‌هایش را می‌گیرد. اگر ترک داشته باشد کنار می‌زند.
«هیچ کاسه‌گر کند کاسه تمام» یک نفر را پیدا کن که کاسه‌ساز باشد. «بهر عین کاسه نه بهر طعام» بگوید: من کاسه‌ای را ساختم، که کاسه‌ای ساخته باشم. ظرف را برای غذا می‌سازند. برای طعام می‌سازند.
هیچ خطاطی نویسد خط به فن *** بهر عین خط نه بهر خواندن
شما وقتی یک چیزی می‌نویسی، برای چه می‌نویسی؟ نوشتی که نوشته باشی. امکان ندارد. حتی خوشنویس هم که باشی می‌نویسی که بخوانند. منتهی این مطلب اینقدر عظیم و زیبا هست که می‌گویی: حیف است با خط زشت نوشت. باید با خط زیبا نوشت. خطاط هم برای خواندن می‌نویسد. مولوی می‌گوید: خدا نه از آن کوزه‌گر کمتر است. نه از آن کاسه‌ساز و نه از خطاط. ما نه از کوزه کمتر هستیم. نه از کاسه و نه از خط! خدا هم اگر ما را ساخته برای یک چیز دیگر ساخته است. نساخته که یک موجودی به نام انسان ساخته باشد. آلبوم و موزه‌اش را تکمیل کرده باشد. انسان را برای یک چیز دیگر آفریده است. خودش گفته: برای رحمت آفریدم. خدا ما را آفرید. چرا؟ چون الرحمن بوده است. چون الرحیم بوده است. لذا هر رحمتی که در این عالم به شما می‌رسد، از آنجا جوشیدن گرفته است. هر رحمت و لطفی از آنجاست. حالا که از آنجا رسیده است، اگر من بخواهم ثنا و حمدی داشته باشم، ستایشی داشته باشم، من باید چه کسی را ستایش کنم؟ لذا بلافاصله می‌گوید: الحمدلله! اصلاً حمد و جنس حمد و حقیقت ثناء و ستایش از آن یک نفر است. آن هم خداست. چون او است که از دانه، نهال و از نهال، درخت و از درخت، شکوفه و از شکوفه‌های بسیار میوه و میوه‌ها را به دامن من و شما می‌ریزد. پس اگر قرار است کسی ستایش شود باید او ستایش شود. «الحمدلله» حمد از آن خداست و نه هیچ‌کس دیگر. خدایی که «رب العالمین» است. رب یعنی خالق، عالمین یعنی خلق. «رب العالمین» یعنی خالق مخلوقین. لذا فرقش با خالق این است که خالق می‌سازد، یک کنار رها می‌کند. مثل کوزه‌گراست. کوزه می‌سازد و برای آب هم می‌سازد. به شما می‌دهد، می‌خواهی درونش آب بریز، هرکاری می‌خواهی بکن. رب آن خالقی است که وقتی می‌سازد ساخته خودش را رها نمی‌کند. تقویتش می‌کند. مثل باغبان است. نهال را می‌کارد کنارش هست و رهایش نمی‌کند. زمینه‌های رشدش را فراهم می‌کند. خدا رب است.
ارسطو می‌گفت: خدا انسان را آفرید و رها کرد. چون شأن و جایگاه خدا بالاتر از این است که خدا شما را بیافریند و دنبال شما راه بیافتد. لذا در نگاه او انسان یک موجود رها و آویزان و معلق است. قرآن وقتی آمد روی این تفکر خط بطلان کشید و گفت: خدا رب العالمین است. مگر می‌شود آفریده خودش را رها کند.
مولوی می‌گفت:
نی ام ز کار تو فارغ، همیشه در کارم *** که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
که ذات پاک من و آفتاب سلطنت‌اند *** که من تو را نگذارم به لطف بردارم
من هیچگاه تو را رها نمی‌کنم. مگر تو دستت را از دست من بیرون بکشی. خودت فرار کنی. وگرنه خدا «رب العالمین» است. کسی که رب است و هوای تربیت دارد، باید امکانات را هم در اختیار بگذارد. لذا بلافاصله می‌گوید: «الرحمن الرحیم» این رب «الرحمن» است. بخشنده است. یعنی تمام امکاناتی که تو برای رشد نیاز داری، در اختیارت می‌گذارد. آن هم چه، از سر مهر! مهربانی، بی‌دریغ و بی‌چشم داشت است.
خوب اگر کسی باشد رحمان باشد، رحیم باشد. رب باشد. آن هم نه فقط رب و رحمان و رحیم در این عالم. در آن عالم هم هست. «مالک یوم الدین» نه تنها مالک اینجاست. در آن عالم هم هست. روز جزا! این «یوم الدین» خیلی امیدبخش و نوید بخش است. چون خیلی‌ها می‌گویند: ما خدمت کردیم و نتیجه نگرفتیم. به فلانی و فلانی این همه معرفت و لطف کردیم و انگار نه انگار! می‌گوید: من یک روزی به بلندای ابدیت قرار دادم برای اینکه امثال تو پاسخ‌های خودشان را دریافت کنند. «یوم الدین» ناراحت نباش. اگر اینجا ندیدی، آن روز می‌بینی. آن روز، روز جزاست. اصلاً اسمش را روز پاداش گذاشتم. لذا آن روز انسان‌ها غصه می‌خورند. می‌گویند: ای کاش در دنیا هر خدمتی کرده بودیم، پاسخش را به ما نداده بودند. دقیقاً مثل فصل چیدن میوه است. انار را شما در غیر فصل خودش هم می‌توانی بچینی. ولی در فصل خودش درشت‌تر، آبدارتر، قیمتی‌تر است. روز قیامت فصل چیدن میوه است. آدم‌ها می‌گویند: ای کاش میوه‌ها را قبلاً نچیده بودیم. الآن وقتش بود. لذا می‌گوید: من آن روز را یوم الذین گذاشتم. روز جزاست. روز پاسخ است.
خدایی که رحمان و رحیم است و رب است، مالک است، نباید پرستش و عبادت شود؟ جز او کسی سزاوار نیست. لذا بلافاصله می‌گوید: «ایاک نعبد» ما تنها و تنها تو را عبادت می‌کنیم. ولی مگر شیطان می‌گذارد؟ شیطان اجازه نمی‌دهد که شما خدا را عبادت کنی. هزار دام و دانه سر راه شما قرار خواهد داد. مگر خدا کمک کند. «ایاک نستعین» ما از تو کمک می‌طلبیم. آن هم چه کمکی! کمکش را هم مشخص می‌کند. کمکت به ما این باشد که «اهدنا الصراط» راه نشانم بده. بگو: از کدام طرف بروم. این هواها و هوس‌ها و غفلت‌ها و جهالت‌ها نمی‌گذارند. آن هم «المستقیم» این راه مستقیم و راه راست یکی از ویژگی‌هایش این است که روشن و باز است. تکلیف شما روشن است. گم نمی‌شویم. اما راه‌های فرعی و انحرافی زیاد باشد، گم می‌شویم. لذا راه مستقیم یعنی خدا یک راه روشنی را پیش پا می‌گذارد که تکلیف خودم را بدانم و در یک حادثه و واقعه و اتفاق چه کنم. چطور برخورد کنم که عبادت تو را کرده باشم و بندگی تو را کرده باشم؟
این راه روشن را خدا در اختیار چه کسانی می‌گذارد؟ چه راهی است و راه چه کسانی است؟ «صراط الذین انعمت علیهم» راه کسانی است که تو به آنها نعمت دادی. خدا به همه نعمت داده است. شما یک نفر را در عالم پیدا کن که خدا به او نعمت نداده باشد. کفار و فساق را ببینید اتفاقاً بیشترین نعمت‌ها را آنها دارند. در روایت هم داریم حیف که شما ناراحت می‌شوید، وگرنه ما خیلی بیشتر به آنها می‌دادیم. چون اینها آخرتی ندارند. لااقل دنیایشان آباد باشد. پس وقتی گفته می‌شود، راه کسانی که به آنها نعمت دادی، این نعمت، نعمت خاص است. امام عسگری(ع) فرمود: این نعمت ایمان است. نعمت معرفت است. یعنی در سوره حمد شما می‌گویی: خدایا به من یک ایمانی بده. به من یک معرفتی بده. چون اگر این ایمان و معرفت باشد، من دیگر هرکاری نمی‌کنم. اگر نباشد، تن به هرکاری می‌دهم. اگر تن به هرکاری بدهم مغضوب تو می‌شوم و از چشم تو می‌افتم. «غیر المغضوب» کاری کن به راه مغضوبین تو نروم. چون اینها ایمان و معرفت نداشتند. کارهایی کردند که مغضوب تو شدند و از چشم تو افتادند. من اگر ایمان و معرفت نداشته باشم هر راهی می‌روم. کاری نکن من راه گمراهان را طی کنم.
حافظ هم دعای سوره حمد را برداشته و با حافظانه و شاعرانه خودش اینطور بیان می‌کند.
بگذار، یعنی اجازه بده. «بگذار تا ز شارع» شارع در لغت یعنی راه راست. همین صراط المستقیم است. به معنای شاهراه است. صراط هم شاهراه است و غیر از سبیل است. «بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم» بگذار از این راهی که مرا به میخانه می‌رساند، یعنی همان‌جایی که می‌توانم کسب معرفت کنم، «بگذار تا ز شارع میخانه بگذریم» یعنی اگر تو نخواهی نمی‌شود. «کز بهر جرعه‌ای همه محتاج این دریم» چه کسی هست که برای یک جرعه باده معرفت محتاج این درگاه و آستانه نباشد.
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق *** شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم
از روز اولی که تصمیم گرفتیم در وادی سیر و سلوک بیاییم، واقعاً عاشقی خدا را داشته باشیم، رند باشیم یعنی نسبت به تقیداتی که مردم دارند، بی‌قید باشیم. شرط جوانمردی و انصاف و مروت این است که «جز ره این شیوه نسپریم» ما از اول گفتیم: خدایا عاشقت هستیم. تا آخر هم واقعاً عاشقی کنیم.
جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد *** گر غم خوریم خوش نبود به که می‌خوریم
می‌گوید: در این عالم روزی جمشیدها بر تخت نشسته بودند. بخت و اقبالی داشتند. کو جمشید و تخت و بختش؟ مسندش کو؟ همه بر باد رفت. تو چه چیز داری که بخواهد بر باد برود یا نرود؟ چرا غم چیزهای از دست رفته را بخوریم؟ بیا یک خورده باده معرفت را سر بکش. این است که می‌ماند و می‌توانی با خودت ببری.
تا بو که دست در کمر او توان زدن *** در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم
تا بو یعنی به امید اینکه، «تا بود که» دست در کمر او زدن یعنی به وصال او رسیدن. در کنار او قرار گرفتن. یاقوت رنگهای مختلفی دارد و قیمتی‌ترین آن سرخ است. این یاقوت سرخ یک مقدار کدر است. برای اینکه این کدورتش کنار برود و شفاف شود، در خونی که از دل گوسفند بدست آمده می‌ریزند. خون دل گوسفند را در یک کاسه‌ای می‌ریزند. این یاقوت را در آن می‌اندازند. بعد از مدتی شفاف می‌شود. تیرگی‌هایش رفع می‌شود. می‌گوید: ما هم یک تیرگی‌هایی داریم. اگر بخواهیم دست در کمر او بشویم و به او برسیم باید زلال و شفاف شویم. راهش هم این است که خون دل بخوریم. این خون دل هست که اینها را شفاف می‌کند.
واعظ مکن نصیحت شوریدگان که ما *** با خاک کوی دوست به فردوس ننگریم
به من نصیحت نکن. اگر این کار را کنی بهشت می روی. من همین خاک کوی دوست و خاکساری کوی دوست را با هیچ چیز، حتی فردوس تو عوض نمی‌کنیم. همینکه امیرالمؤمنین فرمود: من این عبادت را بخاطر بهشت انجام نمی‌دهم.
از جرعه تو خاک زمین درّ و لعل یافت *** بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
خدایا چرا از زمین در بیرون می‌آید. از خاک لعل بیرون می‌آید؟ تو نگاهی به آن کردی. از توجه و عنایت تو، «از جرعه تو خاک زمین درّ و لعل یافت» ما چقدر پست هستیم که از خاک هم کمتر هستیم. از دل ما هیچ چیز قیمتی در نیامد.
حافظ چو ره به کنگره کاخ وصل نیست *** با خاک آستانه این در بسر بریم
این کاخ‌ها بالایش یک دیواره دارد که معمولاً کنگره کنگره است. پرنده‌ها می‌آیند بالای آن کنگره‌ها می‌نشینند. حافظ مراتب سیر و سلوک و وصال الهی را به یک کاخ تشبیه کرده که بالاترین مرتبه‌اش را به دندانه‌های و کنگره‌ها تشبیه کرده و خودش را به یک مرغ و پرنده تشبیه کرده است. می‌گوید: من کجا و بالاترین مراحل و مراتب کجا. من کی می‌توانم بروم بالای این کنگره‌ها بنشینم؟ چه وقت می‌توانم به آن مراتب عالی برسم؟ همین کافی است که من این پایین‌ها در آستانه دوست باشیم و پاسداری کنیم.
شریعتی: امروز آیات 39 تا 49 سوره مبارکه اسراء صفحه 286 را با هم تلاوت می‌کنیم.
«ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ‏ الْحِكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى‏ فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً «39» أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً «40» وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً «41» قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‏ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا «42» سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً «43» تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً «44» وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً «45» وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً «46» نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏ إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً «47» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا «48» وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً «49»
ترجمه: اين (دستورات) از حكمت‏هايى است كه پروردگارت بر تو وحى كرده است، و با خدا معبودى ديگر قرار نده كه سرزنش شده و رانده، در دوزخ افكنده خواهى شد. آيا (مى‏پنداريد) پروردگارتان شما را با داشتن پسران برگزيده و خودش از فرشتگان، دخترانى گرفته است؟ همانا شما سخن (و تهمت) بزرگى مى‏گوييد. وبه يقين، ما در اين قرآن (حقايق را با بيان‏هاى گوناگون و) مكرّر بيان كرديم، تا پند گيرند، و جز بر رميدگى آنان نيفزود. بگو: اگر با خداوند، خدايانى بود- آنگونه كه مشركان مى‏گويند- در آن هنگام آن خدايان در پى يافتن راه نفوذى به سوى خداى صاحب عرش بودند (تا قدرت را از او بگيرند). خداوند منزّه و برتر است از آنچه مى‏گويند، برترى بزرگ! آسمان‏هاى هفتگانه وزمين و هر كه در آنهاست، تسبيح خداوند را مى‏گويند، و هيچ چيز نيست مگر آنكه با ستايش، از او به پاكى ياد مى‏كند، ولى شما تسبيح آنها را نمى‏فهميد. همانا او بردبار و آمرزنده است. و هرگاه قرآن مى‏خوانى، ميان تو و كسانى كه به قيامت ايمان ندارند، حجابى ناپيدا (و معنوى) قرار مى‏دهيم (تا از درك معارف حقّ محروم بمانند). و بر دلهاى آنان (كفّار) پوشش‏هايى قرار داديم تا آن را نفهمند ودر گوشهايشان سنگينى (تا حقّ را نشنوند). و چون پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد كنى، آنان پشت كرده و گريزان مى‏شوند. ما داناتريم كه چون به تو گوش مى‏دهند، براى چه گوش مى‏دهند و آنگاه كه (براى خنثى كردن تبليغات پيامبر) با هم نجوا مى‏كنند (نيز بهتر مى‏دانيم چه مى‏گويند). آن زمان كه ستمگران (به ديگران) مى‏گويند: شما جز از مردى افسون شده پيروى نمى‏كنيد (آن را هم مى‏دانيم). (اى پيامبر!) بنگر كه چگونه براى تو مثلها زدند و در نتيجه گمراه شدند، پس نمى‏توانند راه حقّ را بيابند. و گفتند: آيا آنگاه كه ما استخوان‏هاى پوسيده و پراكنده شويم، آيا براستى ما با آفرينشى تازه، برانگيخته مى‏شويم؟
شریعتی: حاج آقای رنجبر اشاره قرآنی را بفرمایند و انشاءالله وارد فضای نورانی زیارت جامعه کبیره شویم.
حاج آقای رنجبر: یک نابینا هرچه از خورشید و نور بگوید، هر قدر هم عالمانه بگوید، باز نور بالاتر است. خورشید بالاتر است. چون خورشید را ندیده است. نور را ندیده است. در نگاه قرآن کریم خداوند مثال این نور را دارد. مثال همین خورشید و چشمه نور را دارد. لذا می گوید: «سبحانه» خدا منزه است. خدا این چیزی که شما تصور می‌کنید، فکر می‌کنید نیست و خیلی بالاتر است. «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَقُولُونَ» یکجای دیگر می‌گوید: «عمَّا یصفون» از آنچه که توصیف می‌کنند. یعنی هرقدر می‌بینی خدا کریم‌تر از آن است. هر اندازه که خدا را مهربان می‌بینی خدا مهربان‌تر است.
یک خصوصیت آب این است که آب می‌خواهد رها باشد. آزاد باشد. در این رهایی و آزادی همیشه به سراغ پست‌ها می‌رود. هیچگاه به سراغ ارتفاع نمی‌رود مگر اینکه وادار شود. یک فشاری باشد و تحت فشار قرار بگیرد تا بالا برود. شما یک باغچه گل نرگس این طرف و یک فاضلاب هم این طرف باشد. یک پارچ آب خالی کن. کافی است یک شیب ملایم به سمت این فاضلاب باشد. با چه شتاب و سرعتی به همان سمت می‌رود. یک قطره‌اش به سمت باغچه نمی‌رود. حکایت انسان یک چنین حکایتی است. انسان مثل آب است. یعنی خصوصیت رهایی دارد. دائم می‌خواهد رها باشد. اتفاقاً درست مثل آب دنبال ترس‌ها و پستی‌هاست. با چه شتاب و سرعتی هم می‌رود. مگر اینکه وادار شود. جهتی به آن بدهند و در مسیری قرار گیرد. آنوقت است که سر از باغ درمی‌آورد. شما این آبی که شتابان به سمت فاضلاب می‌رود، اگر این را در یک کانالی بیاندازی، هدایت کنی و پا به پایش بروی، چون به محض اینکه روزنه‌ای پیدا کند پا به فرار می‌گذارد. لذا در این روستاها کنار آب‌ها میرآب است. یک کسانی هستند میرآب هستند. اینها مسئولیت توزیع و تقسیم آب را دارند. آب در کدام باغ برود. چقدر برود و چقدر نرود. یک بیل روی دوششان هست. هرجا یک روزنه و منفذی باشد سریع می‌بندند که آب به آن سمت نرود. آنوقت است که این آب بالاخره خودش را به باغ می‌رساند و وقتی به باغ رسید گل می‌شود و شکوفه می‌شود و باغ و ثمر و میوه و نهال می‌شود. به همین خاطر قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ‏ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (آل‌عمران/104) باید یک گروهی بین شما میرآبی کنند. چون آدم‌ها مثل آب هستند. اینها را دعوت به باغ کنند. «يَدْعُونَ‏ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» اینها را وادار کنند به سمت خوبی‌ها «وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» اینها را از منکرات باز دارند.
از ویژگی‌ها اهل‌بیت(علیهم‌السلام) یکی همین است که «أمرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر» یعنی شما حقیقتاً میرآبی کردید. یعنی آدم‌ها را وادار به سمت خیر و خوبی می‌کردید. با چه وادار می‌کردید؟ با رفتار خودتان، درست مثل خط‌کشی که قلم شما را وادار می‌کند که صاف حرکت کنید. چون خودش صاف است. اینها هم چون خودشان صاف بودند، هرکس کنارشان قرار می‌گرفت، وادار می‌شد، شما بودید که مردم را وادار به معروف می‌کردید. البته این به این معنا نیست که اگر کسی خودش عامل نبود، آمر نباشد. ما دو وظیفه داریم یکی اینکه خودمان به آنچه دیدیم عامل باشیم. یکی هم آمر باشیم و دیگران را به این کار واداریم. یک کسی خودش عامل نیست و یک وظیفه را عمل نکرده است. وظیفه دوم را عمل کند. نگوید این تأثیر ندارد. یک آدم سیگاری وقتی به بچه خودش می‌گوید: بچه‌جان سیگار نکش، اثر دارد. مگر می‌شود اثر نداشته باشد؟ چون این بچه پیش خودش فکر می‌کند. می‌گوید: پدر من این راه غلط را رفته است. عارضه‌هایش را دیده است. چشیده، در او تأثیر می‌گذارد. اگر خودش این کاره نبود، تأثیرگذار تر بود. ولی الآن هم بی‌تأثیر نیست. یک کسی گناهکار است. به شما می‌گوید: گناه نکن. تأثیر دارد چون شما می‌گویی: این خودش یک عمر گناه کرده است. می‌گوید: این راه غلطی که من رفتم، تو نرو تا مبتلا نشوی.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group