قای رنجبر 15/8/89
سوال – درباره ی خود قرآن توضیحاتی بدهید .
پاسخ - ما همه مس را دیده ایم ولی کیمیا را شنیده ایم . شنیده ایم که از کیمیا مس طلا میشود فقط شنیده ایم. حافظ کیمیایی را بیان میکند که اگر در زندگی تان باشد ، مس وجودتان را به طلا تبدیل می کند . کیمیایی است عجب بندگی پیر مغان . میگوید که شما بیایید بنده ی خدا بشوید ، مطیع خدا بشوید ، حرفهای او را در سر داشته باشید ، نگاه تان به او باشد ، اینها با وجود شما کیمیاگری میکند . وجود شما که الان مس است تبدیل به طلا می کند . بندگی هم همین است . قرآن را باز بکند و طبق آیات الهی و رفتار زندگی کند . چطور هر مغازه دار هر جنسی می خرد یا می فروشد ترازو دارد ؟ تا جنس را از از ترازو نگذراند به مشتری نمی دهد ، قرآن هم ترازو و میزان است . اگر این را در زندگی مان داشته باشیم ، اگر می خواهیم حرفی بشنویم اول با این کتاب وزن بکنیم ، ببینیم چقدر می ارزد بعد بشنویم . حرفی می خواهیم بزنیم با این کتاب وزن بکنیم تا ارزش ها برای ما روشن بشود . این کتاب آمده که ارزش ها را روشن کند . چه چیزی ارزش دارد و چه چیزی ارزش ندارد .
سوال – آیه 60 سوره بقره را توضیح بدهید .
پاسخ – می گوید هر چه خدا خواست همان میشود . واقعا هم همین طور است . در فصل بهار وقتی به درخت نارنج نگاه می کنی می بینی که برگهای سبزش تک تک ریخته است در حالیکه برگهای خشکیده به آن بالا چسبیده است . آن که باید بیفتد برگ خشک است و آن که نباید بیفتد ، برگ سبز است ولی می بینید که برعکس است . این یعنی هر چه خدا بخواهد همان میشود . خدا اگر بخواهد برگ سبز را می اندازد . خدا اگر بخواهد برگ خشک را نگه میدارد . گر نگهدار من آن است که من میدانم ، شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد . بابا طاهر می گفت : شب تاریک و سنگستون و ما مست ، قدح از دست ما افتاد و نشکست ، نگه دارنده اش نیکو نگه داشت وگر نه صد سبو نفتاده بشکست . یعنی همه چیز در دست اوست . این آیه هم دقیقا همین را می گوید. یک چوبی به یک سنگی خورده است . کدام باید بشکند ؟ چوب باید بشکند یا سنگ ؟ چوب باید بشکند ولی در این آیه می گوید که سنگ شکسته است و دوازده جای آن شکسته است . و از دلش آب جوشیده است ، چشمه شده است . می خواهد بگوید که همه چیز دست خداست . البته بشرطی که این چوب دست موسی باشد ولی می خواهد بگوید همه چیز دست ماست . ما اراده بکنیم آن چیزی که باید بشکند نمی شکند و آن چیزی که نباید بشکند می شکند . اگر مقایسه بکنیم داستان ما در زمان شاه ، داستان چوب و سنگ بود . ما چیزی نداشتیم و مثل یک چوب خشک بودیم و حکومت شاه مثل سنگ مستحکم بود ولی این چوب در دست امام به این سنگ خورد . سنگ خرد شد و چشمه ی انقلاب در درون آن جوشید . الان هم همین طور است . الان هم داستان ما و دشمن مثل داستان چوب و سنگ است . اگر خدا بخواهد او می شکند و ما نمی شکنیم .این آیه همین امید را به ما می دهد . می گوید که همه چیز دست من است. شما به دارایی خودت نکن ، نگاه به پشتوانه ات بکن . هر چیزی حتی کم به اضافه ی خدا زیاد است . و هر چیزی حتی کم منهای خدا کم است . قرآن این را در داستان یک فیلم کوتاه بیان می کند . موسی دستش را بالا برد و گفت که خدایا این مردم آب می خواهند . ما به او گفتیم چوبی که در دستت است به این سنگ بزن . هم چوب را مشخص کردیم و هم سنگ را مشخص کردیم و سنگ دوازده شکاف برداشت زیرا آنها دوازده قبیله بودند. برای اینکه سر آب دعوایشان نشود به هر کدام یک چشمه داد زیرا خدا آخرش را می خواند . این نشان می دهد که انسان باید از خدا بخواهد . خدا کریم است . او آب خواست و خدا چشمه داد . گفت : چو دست حاجت بری پیش خداوند که رحیم است و کریم است و غفور است و ودود است . برخلاف دیگران که اگر هم داشته باشند نمی دهند . اگر هم بدهند کم میدهند و آن هم آلوده به منت است و می دهند که بیشتر بگیرند. پس مشخص شد که موسی از کجا آب بردارد و هر قبیله یک چشمه ای . خدا به آنها گفت که هر چه می خواهید بخورید و وقتی انرژی گرفتید در مسیر فساد نروید . در راه صواب باشید و این ها را در مسیر خودش خرج کنید .
سوال – آیه ی 62 سوره بقره را توضیح بدهید .
پاسخ – این هم سخنی است که مولانا به نظم درآورد . گفت : نام فروردین نیاورد گل به باغ ، شب نگردد روشن از آن چراغ . اگر شما در فضایی نام گل را ببرید آیا آن فضا معطر میشود ؟ آیا با گفتن اسم آب برای فرد تشنه باعث رفع عطش میشود ؟ خیر. چون به یاد آب می افتد عطش او بیشتر میشود . این آیه می گوید که صرف اینکه من بگویم مومن هستم ، به خدا آخرت قرآن و پیامبر ایمان دارم کافی نیست . همین که مسیحیان به اسم مسیح بنازند و بگویند که ما پیروان او هستیم کافی است ؟ خیر . انسانها از هر دین و طائفه ای و مسلکی که باشند باید دو چیز داشته باشند . یکی اینکه به خد ا ایمان داشته باشند و به این باور داشته باشند که خدا همه کاره است. بقول حافظ سر ارادت ما و داستان حضرت دوست که هرچه بر سَر ما می رود ارادت اوست . اگر انسان باور و ایمان داشته باشد که اراده ی عالم دست خداست و دیگر اینکه عمل صالح هم باشد یعنی عملی که انسان را شایسته بکند و به انسان شایستگی بدهد و آن اعمال همان هایی هستند که در کتاب آسمانی آمده است ، اجرش پیش خدا محفوظ است . اگر انسان اعمال صالح داشته باشد و این اعمال صالح ریشه در ایمان داشته باشد ، قرآن می گوید که اجر آنها پیش خدا محفوظ است . و این ها کسانی هستند که در زندگی شان خوف و حزنی نخواهند داشت . البته خوف و حزن دارند ولی نکته ی آیه این است که می گوید : خوفی که آنها را از پای در بیاورد و به زیان آنها باشد ندارند و اِلا انسان بدون حزن و خوف نمی تواند باشد . اینها نیروهای محرکه هستند، این حزن ها و خوف ها هستند که انسانها را به حرکت در می آوردند . انسان باید خائف باشد ، خوف و رجاء داشته باشند . کسانی که ایمان آوردند یعنی مسلمانها و آنهایی که یهودی هستند ، هاد از ریشه تاب است یعنی توبه کردن ، این ها کسانی بودند که بعد از گوساله پرستی شان توبه کردند و نصرانی ها که پیروان مسیح هستند و کسانی که صابئی هستند آنها در طول تاریخ دو دسته بودند یکی از آنها که ستاره پرست بودند و کاری به ایمان به خدا نداشتند و یک عده پیروان حضرت یحیی بودند که به این ها صابئی می گویند که الان هم در بخشی از خوزستان زندگی می کنند .آنها در کنار رود زندگی می کنند و قبل از هر عملی غسل می کنند . هر کدام از این گروه که به خدا و قیامت اعتقاد داشته باشند و کارهای شایسته انجام دهند که خدا این کارهای شایسته را تعیین می کند، اینها اجرشان پیش خدا محفوظ است . ممکن است سوال پیش بیاید که خدا مسلمان و نصرانی را در کنار هم قرار داده و برای آنها اجری گذاشته است . آیات قرآن مثل دسته ی گل است . وقتی گل را دسته می کنند از یک نوع کنار هم قرار نمی دهند ، طبقه بندی نمی کنند و آنها را قاطی می گذارند . آیات قرآن هم همین جوری است بقول حافظ زلف پریشان است . مثل کتابهای ما فصل بندی و دسته بندی نیست که البته دلایلی هم دارد لذا شما باید یک دور قرآن را ببینید ،آیات را کنار هم بچینید ، و اِلا در یک جا چیزی میگوید که تبصره دارد و تبصره اش را در جای دیگر ذکر نمی کند . برخلاف کتاب های قانون که قانون را می گویند و در پاورقی تبصره را هم میگویند، قرآن تبصره را در جای دیگر و به بهانه ی دیگر مطرح می کند . مثلا یک جا می گوید که هر چه در زمین است حلال است . خوب شراب هم هست ، گوشت خوک هم هست ولی یک جای دیگر می گوید که شراب و گوشت خوک حرام است . این آیه ، آیه قبلی را استثنا می زند یعنی همه چیز حلال است به استثنای شراب و گوشت خوک . در این آیه هم همین طور است. تبصره این آیه در سوره آل عمران است که می فرماید : اگر کسی در این زمانه دینی به جز اسلام انتخاب کند به هیچ وجه از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت زیان میکند و در جای دیگر می گوید که دین در نزد خدا فقط اسلام است . تمام ادیان دیگر منسوخ شده اند و شما نمی توانید بروید و یک دین دیگری انتخاب کنید. پس تبصره ی این آیه در جای دیگری است و این خودش یک تعلیم است. خدا می گوید که تمام حرفهای من را بشنوید و بعد داوری کنید . اگر همه را نشنوید در داوری خطا می کنید . می خواهد بگوید که در حرف های همدیگر هم همین طور باشید حرفهای همدیگر را کامل بشنوید ، زود داوری نکنید . کسی در سخنرانی نکته ای می گوید ، همان موقع مچ گیری نکنید . مجموعه ی صحبت های او را بررسی بکنید و بعد داوری بکنید .
سوال – آیات 252-249 سوره بقره را توضیح بدهید .
پاسخ – در قهوه خانه های سنتی چایی را در استکان های کمر باریک می آورند و چای هم خیلی داغ ، پررنگ و دبش است و چند حبه قند هم کنارش می گذارند . چای خودش تلخ است ولی چیزی که چای را دلچسب و گوارا می کند همان حبه های قند است که کنارش قرار دارد . قرآن هم چون حق است و حق هم تلخ است پس قرآن واقعا تلخ است . اگر کنارش عمل باشد خیلی شیرین میشود . چطور وقتی چای می خوری و رفع خستگی می کنی ، نشاط پیدا میکنی . پس اگر همراه قرآن عمل باشد به انسان نشاط می دهد . اینکه انسان عمل را کنار خواندن قرآن بگذارد به این تلاوت می گویند . تلاوت یعنی چیزی را پهلوی چیز دیگری قرار دادن . مثل همان قند را که پهلوی چای میگذارند . خدا به پیامبر می گوید : تلاوت کن . قرائت خالی فایده ندارد . خیلی ها قرائت میکنند و در سپاه عمر سعد 85 هزار نفر حافظ کل قرآن بودند یعنی حافظان کل قرآن به جنگ سید الشهدا و قرآن آمده بودند . زیرا تلاوت نمیکردند، قرائت می کردند ومی خواندند . میگفتند که ثواب دارد . حجاج بن یوسف که سفاک بود و وقتی میخواست غذا بخورد می گفت که کسی را بیاورید و سرش را ببرید تا من اشتهایم باز شود ، حافظ کل قرآن بود . وقتی در زندان به صدام گفته بودند که چه می خواهی ؟ گفته بود که به من قرآن ، پاستور و شراب بدهید . قرآن را قرائت می کرد چون عرب بود و از این آهنگ خوشش می آمد . چون قرائت بود و تلاوت نبود صدام شد . خدا خودش هم اهل تلاوت است . یعنی می گوید : کنار این آیات اگر حرفی می زنیم عمل می کنیم و این ها وعده ی سر خرمن نیست . وقتی میگوییم که اگر خوب بشوید ، بدی های شما را به خوبی تبدیل میکنیم ، واقعا این کار را می کنیم ، شوخی نمیکنیم . ما گل را آب فاضلاب پایش می گذاریم ولی گل بوی عطر می دهد و گلاب می دهد یعنی تبدیل می کنیم . پس خدا مبدل است . خدا می گوید : حرفهایی که می زنیم عمل میکنیم و این ها حق هستند و آیات خدا هستند و تو هم از فرستاده های ما هستید . فقط آب زال نیست ، جوی هم زلال است .