20- جوانا ره طاعت امروز گیر ، که فردا جوانی نیاید ز پیش
ببینید گلاب همان آبی است که مدتی روی گل نشسته و طعم و رایحه گل پیدا کرده است. لذا هرجا باشد ، بوی گل می دهد . با استشمام آن ، انسان یاد گل می افتد . قرآن هم مثل گل است . هر کس با قرآن مانوس باشد ، بعد از مدتی سخن و کلامش رنگ و بوی قرآن می گیرد . سعدی با قرآن مانوس بوده است . بخاطر همین در جای جای بوستانش ، وقتی ابیاتش را مرور می کنیم ، به یاد آیاتی از قرآن می افتیم . نمونه اش هم همین بیت است . قرآن ما را به طاعت الهی دعوت میکند . اطیعو الله و اطیعو الرسول . سعدی هم همین را می گوید . سعدی این راهم اضافه می کند که فصل طاعت ، جوانی است . البته همیشه میشود اطاعت کرد . مثل میوه ها است . در همه فصل ها می توانیم آنرا مصرف کنیم . اما در فصل خودشان ، یک طعم دیگر و آثار و خواص دیگر دارد . بخاطر همین هم می گویند : میوه ها را درفصل خودش مصرف کنید . مثل ازدواج است . د رهر سن و سالی میشود ازدواج کرد ولی در فصل جوانی ، ازدواج معنی دارد . در فصل زایش و زندگی معنی دارد . در پیری اتفاق نمی افتد و اگر هم بیفتد حالت معجزه دارد . بهترین فصل طاعت الهی ، جوانی است . کسانی که در کار گلاب گیری هستند می گویند : گلها را در همان اول وقت صبح که شکفته میشود ، باید چید . زیرا عطر و رایحه آن بیشتر از بعد ازظهر است . همیشه می توان گل را چید ولی بهترین وقتش ، همان اول صبح است . طاعت الهی را همیشه می توان انجام داد ولی بهترین وقت و فرصتش همان وقتی است که سعدی روی آن تاکید دارد . البته طاعتی هم اثرگذار است که کامل باشد . بی کم و کاست باشد . وقتی به یک خانمی می گویند : حجابت را رعایت کن یعنی یک تار مو را هم بیرون نینداز . حالا نگویند با یک تارمو آدم به جهنم نمی رود .بله با یک تار مو بیرون انداختن کسی به جهنم نمی رود ولی با اطاعت نکردن به جهنم می رود . تو اطاعت نکردی . مثل اینکه به شما بگویند : در گاوصندوق را ببند و شما یک سانت در آن را باز بگذاری . شما اطاعت نکردید . در بازی فوتبال لازم نیست دو دست شما به توپ بخورد تا هند بشود . کافی است نوک انگشت بخورد و هند بشود . قانون الهی هم همانطور است . پس این طاعتی را که میگوید ، طاعت صد درصد و بی چون و چراست . آدم باید به خدا بگوید : بله و به غیر خدا بگوید : نه . وقتی ما این کار را کردیم با مثبت و منفی تولید نورمی شود . اولین چیزی که به حاجی میگویند، لبیک است . یعنی بله . از این به بعد فقط به خدا بله بگویید . اگر انسان فقط به خدا بله بگوید ، شوری در فرشته ها ایجاد میشود . شما در مراسم عقد و عروسی دیده اید ، وقتی عروس بله می گوید ، چه هلهله ای میشود . انسان هم وقتی به خدا بله می گوید، یک هلهله ای در بین فرشته ها ایجاد میشود . به قول حافظ همین که انسان آماده شنیدن می شود ، قدسیان در آنجا هلهله و شادی می کنند . این تمثیل یک حقیقت است .
21- فراغ دل است و نیروی تن ، چو میدان فراخ است گوی ( غنیمت شمردن )
ببینید کشاورزها زمین را معطل نمی گذارند . پشت سر هم می کارند و برداشت می کنند و این زمین هیچ گاه خالی از کشت نمی ماند . قرآن می گوید : شما مثل مزرعه می مانید . نباید هیچ گاه خالی بمانید . الان فراغی داری و توان هم داری ، دست بکار شو و کاری بکن . یک روز همین فرصت را هم از تومی گیرند . می گوید : ای که دستت می رسد کاری بکن ، پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار . البته مولوی کار را این جوری تعریف کرده است . کار آن دارد که شد حق را مُرید ، بهر کار او ، زهر کاری بُرید . همه کار می کنند ولی منظور کاری است که برای خدا باشد . مقام معظم رهبری فرمودند : اگر در جمعی سخنرانی می کنید ، برای خوشایند کسی صحبت نکنید . برای خدا صحبت کنید . رجبعلی خیاط به شاگردش می گفت : وقتی می خواهی اُتو زغالی را روشن بکنی و زغال را فوت بکنی ، برای خدا فوت کن . شاگرد گفت : فوت کردن برای خدا و غیر خدا ندارد . او گفت : چرا خیلی فرق دارد . اگر تو بخواهی برای خدا بفوت کنی ، جایی می رویی که کسی نباشد و آرم آرام فوت می کنی . ولی اگر برای غیر خدا باشد ، در کف بازار فوت شدید می کنی و ممکن است به چشم کسی برود و روی لباس کسی بنشیند و برایت هم مهم نیست . چون خدا فقط این جور کارها را می پذیرد . چون خودش خالص است ، خالص را می پذیرد .هر چیزی خالصش ارزش دارد . گلاب خالصش ارزش دارد . شیر وعسل هم همین طور است. آب اگر در یخچال در کنار خربزه وطالبی باشد ، بو میگیرد و طعم و مزه اش عوض میشود . حتی خدا هم خالصش خوب است . قرآن میفرماید : کنار خدا ،هیچ خدایی را قرارنده چون خودت زمین گیر و ناتوان میشوی . خداهم بی مزه می شود . مثل این که شما به گل فروشی میروید ، در کنار گل رزو گل مریم ، چند شاخه کاهو و کرفس هم بگذارند . هیچ کس این کار را نمی کند . وقتی شما کنار خدا ، چیزی را بگذارید ، خدا هم در زندگی تان این قدرمزه ندارد . چون با غیر خدا قا طی شده است. عبادت هم باید خالص باشد . قرآن می فرماید : عبادت را با چیزی قاطی نکن . اگرعبادت این ویژگی را داشته باشد ، این کار است و در دستگاه الهی خریدار دارد . سعدی می گوید : الان که جوان هستی ، فرصت داری ، از این کارها بکن .
22- من روز را قدر نشناختم ، بدانستم اکنون که درباختم ، قضا روزگاری زمن در ربود که هر روزی از وی ، شب قدر بود ( غنیمت شمردن )
آدم وقتی در زمین بازی است ، تنش گرم است و جراحتها را حس نمی کند ولی همین که از زمین بازی بیرون می آید و بدنش سرد میشود ، دردهای بدنش شروع میشود ، سوزش زخم ها شروع میشود و آن را احساس می کنی . ما در میدان جوانی هستیم . وقتی ازاین میدان بیرون می آییم ، می بینیم چه دادیم و چه گرفتیم . فردوسی میگوید : الان که پیر شدم ، فهمیدم که چه گذاشتم و چه برداشتم . مثل کسی که داشت می رفت و پایش به سکه ای خورد و فکر کرد سکه طلا است و نورکافی هم نبود ، کاغذی را آتش زد و گشت ببیند چی هست ، دید یک دو ریالی است . بعد دید کاغذی که آتش زده ، هزار تومانی بوده است . بعد گفت : چی را برای چی آتش زدم . واقعا این زندگی غالب ما انسانها است . ما یک چیزهای عظیم را برای چیزهای بسیار کوچک آتش می زنیم و خودمان هم خبر نداریم . در بازار برای اینکه سود کنی ، هزار قسم و آیه می خوری تا این سود را بدست بیاوری . خدای با آن عظمت را می دهیم تا دو سه تومان سود کنیم . به ما می گویند : کم فروشی نکنید یعنی در دین و خدا هم کم فروشی نکن . مثلا ماهیگیری با چه زحمتی قلاب می اندازد و یک کرم میاندازد . ماهی با چه زحمت ، کرم را می گیرد و وقتی بالا میآید ، می بیند دریا را داده و یک کرم گرفته است و در آنجا تب و تاب دارد . ما خدایی که پر از رحمت و لطف است می دهیم تا به چیزهای کوچکی برسیم و خیلی مواقع هم به آن نمی رسیم .
23- شکسته قدح ، وَرببندند چُست ، نیاورد خواهد بهای درست ، کنون کو افتادت به غفلت زدست ، طریقی ندارد مگر بازپَس ( غنیمت شمردن )
در قدیم مردم با قناعت زندگی می کردند . عده ای در بازار بودند که چینی های شکسته را بهم بند می کردند و آنرا قابل استفاده می کردند . مردم قانعانه زندگی میکردند . مثل امروز این قدر مصرفانه زندگی نمیکردند . در قدیم خیلی راحت بودند . چون با قناعت زندگی می کردند زیرا قناعت علاوه بر اینکه عزت می آورد ، راحتی هم می آورد . آستین من اگر خیلی بلند باشد ، من ناراحت نیستم ولی اگر به اندازه باشد ، من راحت هستم . زندگی هم همینطور است . اگر رفاه و مادیات هم از اندازه بگذرد و حریصانه بشود ، باعث رنج میشود . دست و پاگیر میشود . ولی اگر به اندازه و با قناعت باشد حداقل آن راحتی است . امروزه قناعت نیست . پس راحتی هم نیست . همه کارها رقابت و چشم هم چشمی است . بعضی ها می گویند : بفرض ما قناعت کنیم و لامپ را خاموش کنیم ، آیا وضع درست میشود ؟ خیر. اگر شما کل برق خانه تان را هم در سال هم قطع کنید ، معلوم نیست اتفاقی بیفتد . ولی یک اتفاق می افتد . وقتی شما مراعات می کنید ، مردم درست نمی شوند ، خودت درست میشوی . با خاموش کردن لامپ اتفاقی در معیشت مردم نمی افتد ولی یک اتفاق معنوی می افتد ومن خودم را همرنگ دین کرده ام . خودم را همرنگ اولیاء الهی کرده ام . بهتر است از یک نقطه ای شروع کنیم و بهتر است نقطه شروع ، خودمان باشیم . جوانی مثل یک قدح است و باید با احتیاط با آن برخورد کنیم . ظرف مسی نیست . هرجایی آن را پرت نمی کنند و بدست هر کسی نمی دهند ، تو هم جوانی ات را به دست هرکسی نده . سعدی به پیرها می گوید : حالا این جام افتاد و شکسته ، درست است ارزشی ندارد ولی بی ارزش هم نیست و عامل استفاده است . از این فرصت پیری استفاده کنید . پیری تهدید نیست ، فرصت است . اگر جام شکسته را سریع ببندند یعنی بند زنی کنند ، درست است که ارزش قبلی را پیدا نمی کند ولی قابل استفاده است . حالا که از روی غفلت این جام از دستت افتاده است ، طریقی ندارد مگر بازپس .
24- کنونت که چشم است اشکی ببار ، زبان در دهان است عذری بیار( غنیمت شمردن فرصت )
اگر در چک کوچکترین خط خوردگی باسد ، چک از اعتبا ر ندارد . هیچ ارزشی ندارد. حالا هر چقدر شما معتمد بازاز باشی ، فرقی نمی کند . چه زمانی این اعتبار بر می گردد ؟ وقتی چک پشت نویسی بشود . اگر پشت نویسی بشود ، مثل این است که اتفاقی نیفتاده است . ما آدمها مثل چک می مانیم ، وقتی خطایی از ما سر می زند ، از چشم خدا می افتیم . هر قدر هم که سابقه داشته باشیم و معتبر باشیم . چه زمانی این اعتبار رفته برمی گردد ؟ وقتی اهل توبه باشیم . توبه همان پشت نویسی کردن است . از خدا معذرت خواهی کنید ، اعتبار شما برمی گردد . سعدی هم می گوید : حالا که فرصت داری ، اشک بریز و اعتبار رفته را بدست بیاور . انسان هرقدر گناه کرده باشد، وقتی به زبان بیاورد ، دست و پا هم میچرخد و کاره ای نیک انجام می دهد .
-نپیوسته باشد روان در بدن ، نه همواره گردد زبان در دهن
یک استاد دانشگاه می شناختم که خیلی خوش زبان بود . خوش قلم بود و زیبا می نوشت و حرف می زد . یک روز این آقا را دیدم که زبانش قفل شده بود . سعدی هم همین را می گوید : همیشه روح در بدن نیست . روح روان است . همیشه این زبان در دهان نمی گردد. یک روز این زبان قفل میشود . حالا که این زبان می چرخد ، آنرا درست بچرخان . قرآن می فرماید : زیبا حرف بزنید . وقتی دست من حساب شده حرکت می کند ، خط من زیبا میشود . بر اساس فرمولها و استانداردهایی بالا و پایین می آید . سخن هم ، وقتی زیبا میشود که بر اساس استانداردهایی که قرآن تعیین کرده ، گفته شود. قرآن می گوید : بر اساس استانداردهایی که ما می گوییم سخن بگویید . زشت سخن نگویید . نگویید همه زشت می گویند ، ما هم می گوییم . خداست که عزت و ذلت میدهد. سعدی می گوید : عزیزی و خواری تو هستی و بس ، عزیز تو خواری نبید زدست . اگر ما این را بفهمیم ، آرامش پیدا می کنیم . سبکی و سنگینی دست خداست . کارما با خدا ، مثل چک دو امضائی است . اگر یکی از دو امضا کننده بخواهند به مسافرت بروند ، میگویند : من پنج برگ را امضا می کنم که اگر کاری پیش آمد ، خودت امضا کنی و کار پیش برود . بعضی مواقع می گوییم : شما امضا بکن ، من یا امضا می کنم یا نمی کنم . اگر من بخواهم کسی را عزیز یا ذلیل کنم ، خدا از قبل یک امضا کرده است ، من خودم عزیز یا ذلیل می شوم ، در این شکی نیست . مثلا من می خواهم آقای شریعتی را عزیز کنم . خدا می گوید : در اینکه خودت عزیز یا ذلیل می شوی شکی نیست زیرا من امضا کرده ام تو با اقدام خودت عزیز یا ذلیل بشوی . ولی در مورد اینکه آقای شریعتی عزیز بشود ، اول تو امضا بکن ، به ما بده ، ما یا امضا می کنیم یا نمی کنیم . در ذلت هم همینطور است . وقتی من تصمیم می گیرم شما را ذلیل کنم ، خدا یک پیش امضا داده ، در اینکه خودت را خوار می کنم ، شک نکن . زیرا تو با همین عملت صد در صد خوار می شوی ولی دراینکه آقای شریعتی را خوار کنم ، تو اول امضا بکن ، هر کاری می خواهی بکن ، ما یا امضا می کنیم یا نمی کنیم . 99 درصد هم امضا نمی کنیم . یعنی اینکه من که آمدم شما را خوار کنم ، خودم خوار می شوم ولی شما خوار نمی شوید . در بازی فوتبال طرف شوت می کند ، چیزی که ضربه می زند پای شماست . چیزی که ضربه می خورد توپ است . توپ که ضربه می خورد جلو می رود و پا که ضربه می زند ، عقب می آید . قصه عالم هم همین جور است . امام می گفت : دست آن شیخ را ببوسید که مرا تکفیر می کردند . تکفیر آنها باعث شد تا من بالا بروم .
25- مکن عمر ضایع به افسوس و حیف ، که فرصت عزیز است و لحد سیف ( غنیمت شمردن عمر )
در جنگ های تن به تن که با شمشیر است ، شمشیر تند حرکت میکند . عمر ما هم مثل شتاب شمشیر است و می گذرد . بخاطر همین سرعت و شتاب است که ما عمر را طولانی می بینیم . عمر کوتاه است . آتش را در آتش چرخان می گذارند و بصورت یک نقطه است ولی وقتی می چرخانند ، آنرا بصورت دایره می بینی . باران بصورت قطره می آید ووقتی با شتاب می آید ، بصورت خط می بینید . این عمر خیلی کوتاه است ولی چون با شتاب می گذرد ، فکر می کنیم طولانی است . سعدی می گوید : حالا این فرصت کم را ، عزیز بشمار . شما در ظرف طلا ، ته سیگار نمی ریزید و شما عزیز را خرج عزیز می کنید . خرج عزیز تر از خودش کن یعنی خرج خدا کن . تو برای خدا مایه بگذار ، خدا هم برای تو مایه می گذارد . تو او را ببین ، خدا هم تو را می بیند. در نزدیکی های شام مزار ام کلثوم دختر حضرت علی (ع) بنام زینب است . زینب همان کلثوم است . این زینب کبری در عصر عاشورا می بیند ، طرف وارد خیمه می شود و چیزهای قیمتی را برمی دارد و همزمان گریه می کند و چیزهای قیمتی را هم برمی دارد. . به طرف میگوید چرا هم گریه می کنی و هم چیزها زا می بری ؟ او می گوید : گریه می کنم زیرا می بینم به شما ستم می شود و می دزدم چون اگرمن برندارم ، کس دیگری بر می دارد . حضرت زینب دعا کرد : خدایا دست و پایش را در این دنیا قطع کند و او را در آتش بیفکند . در خبر است که در زمان مختار، این بلا بر سرش آمد . حضرت زینب یک عمرخودش را خرج خدا کرد و خدا هم به حرف اوگوش کرد .