26- اگر هوشمندی به معنا گرای ، که معنی ماند بصورت بجای ( احسان )
ارزش مداد به مغر آن است . مدادی که مغز ندارد ، ارزشی هم ندارد . یک چوب است. فقط به درد سوختن می خورد . ارزش انسان هم به مغز او است . اگر انسان مغز داشت و مغزش را به کار بست ، ارزش دارد . و اگر نه ، خداوند جهنم را برای این جور افراد آماده کرده است . یکی از ناله های اهل جهنم همین است که قرآن بیان می کند : اگر ما می شنیدیم و عقلمان را بکار می انداختیم و تعقل می کردیم ، الان اینجا نبودیم . اگر عاقلانه رفتار می کردیم . البته همه انسانها عاقلانه رفتار می کنند منتها یک جاهای از این عقل بهره می برند که عقل برای آنجا ساخته و پرداخته نشده است . دقیقا مثل این است که شما یک چکی دارید که اگر پاس بشود ، شما یک ثروت کلانی بدست می آورید. بچه شما با این چک یک موشک درست کند و با آن در حیاط بازی کند . با برگ چک می توان موشک بازی کرد ولی چک برای موشک بازی نیست . مثل اینکه کسی بیاید از یک کیس رایانه که دریایی از اطلاعات روی آن است ، برای وزن کردن کاهوو سبزیجات استفاده کند ، میشود این کار را کرد و از آن بعنوان وزنه استفاده کرد ولی این را برای وزن کردن به شما نداده اند و باید از اطلاعات آن استفاده کنید . عقل مثل رایانه است . عقل همان چکی است که رقم کلانی روی آن نوشته شده است . ما آن را جایی خرج می کنیم که برای آنجا نیست . اگر به گونی سیب زمینی نگاه کنید ، می بیند گاهی خیلی درشت هستند . وقتی آن را به خانه می آوری ، می بینی وسط گونی پر از سیب زمینی های ریز است . برای این کار ، لوله پلیکا وسط گونی می گذارند و اطرافش را سیب زمینی درشت می ریزند . وسط سیب زمینی ریز می ریزند و بعد لوله پلیکا را بیرون می کشند . این عقلانی است ولی ببینید این عقل را کجا بکار می بندد ؟ عقل برای استفاده در اینجا نیامده است . چنین فردی یک پوسته بدون عقل است . سعدی می گوید : این پوسته می رود و مغز می ماند . اگر خودت را زرنگ می دانی به معنی بگرای . سراغ چیزی که به تو معنا می دهد ، و به سمت احسان برو .
27- هرکه را دانش و جود و تقوا نبود ، بصورت درش ، هیچ معنا نبود
معدن چی ها که به معدن می روند ، کلاهی دارند که جلوی آن چراغ است . چون این چراغ را دارند ، می توانند از معدن استفاده بکنند . عالم و انسانها مثل معدن هستند . ما در صورتی می توانیم استخراج داشته باشیم ، بهره ای از این دنیا داشته باشیم که نوری در سر داشته باشیم . این نورهمان دانش است که به انسان معنی می دهد . به انسان هویت می دهد ولی این به تنهایی کافی نیست . باید جود هم داشته باشید . باید بذل و بخشش هم بکنید . انسان باید جواد باشد ، آب صفت باشد . آب یک ویژگی دارد . آب در جوی حرکت میکند ، وقتی به چاله می رسد بی تفاوت از آن رد نمی شود تا آن چاله را پر نکند ، از آن رد نمی شود . امام صادق (ع) فرمودند : انسان آب صفت است . یعنی اهل جود است و اگر دانشی را در اختیار دیگران قرار می دهد ، این دانش ارزش دارد و به انسان معنا می دهد . البته باید کنارش تقوا هم باشد . تقوا یعنی چارچوب . باید چارچوب داشته باشد . خیاط ها الگو دارند و استانداردی دارند و بر اساس آن می بُرند و دست به قیچی می برند . انسان می تواند هردانشی را کسب کند ولی این حق ندارد و باید بر اساس تقوا باشد . اگر براساس تقوا نباشد ، همان دانش هم به درد نمی خورد . همان جود و سخا هم به درد نمی خورد . اگر مسجد بر اساس تقوی نباشد ، همان مسجدی میشود که پیامبر دستور داد آن را خراب کنند . وقتی هم خراب کردند ، دستور دادند : آشغالهای شهر مدینه را هم در آنجا بریزند . چیزی که بر اساس تقوا نباشد ، زباله دانی میشود . هر کس در آن تقوی نباشد ، فقط یک صورت است . مثل اینکه شما یک نقاشی خیلی زیبا روی بوم دارید ، چشم دارد ولی نمی بیند . گوش دارد ولی نمی شنود . یک نقاشی میشود . کسانی که یک پوسته بی مغز هستند ، همیشه در معرض یک آفت هستند . خودشان را همرنگ شرایط و پیرامونشان می کنند . شما دو تا دانه در باغچه بکارید . یکی مغز داشته باشد و یکی مغز نداشته باشد . دانه ای که مغز دارد ، بعد از مدتی جوانه می زند و بالا می آید . دانه ای که مغز ندارد و پوسته خالی است ، جوانه نمی زند . اگر خاک را هم کنار بزنید ، دانه را پیدا نمی کنید . چون مغز نداشته ، همرنگ شرایط پیرامون خود شده است . یعنی خاک شده است . انسان هم همینطور است . اگر مغز نداشته باشد ، هر روز در جامعه یک جور ظاهر میشود و از بهره عقلی خودش بهره ای نمی برد . بخاطر همین به رفتار و زندگی دیگران نگاه می کند و مثل آنها زندگی می کند . کسی که اهل مغز باشد می گوید : چرا من خودم را همرنگ جماعت بکنم ؟ چرا دیگران همرنگ من نشوند ؟ در دنیا هیچ کس مثل حضرت علی (ع) مورد بی عدالتی قرا نگرفت . و هیچ کس هم به اندازه حضرت علی (ع) از عدل و دادگری سخن نگفت . چرا ؟ زیرا خودش را همرنگ جماعت نمی کرد . زیرا صاحب مغز بود و پوسته نبود . پشت صورتش مغز بود . پس احسان و نیکی کن .
28- کسی خُسبد آسوده در زیر گِل ، که خُسبند از او مردم آسوده دل ( احسان 9
در صرافی ، شما پول می دهید و پول می گیرید . از همان جنسی که می دهید ، از همان جنس می گیرید . خاک مثل صرافی است . رحم بدهید ، رحم میگیرد . یعنی وقتی از خدا رحمت می خواهید ، خدا می گوید : ببینم در دنیا به چه کسانی رحمت کرده ای؟ در قرآن می فرماید : هر قدر رحم کرده باشی ، همان قدر به تو رحم می کنیم . البته خدا به کرم خودش جبران می کند . اگر تو یک قدم آمده باشی خدا ده قدم جبران می کند . در روایت داریم : احسان کن تا به تو احسان کنیم . شما در آن دنیا آسایش می خواهی . خوب می گویند : در دنیا آسایش چه کسی را فراهم کردی ؟ مایه آسایش چه کسانی شدی؟ سعدی می گوید : کسی در زیر گِل آرام است ، که مردم از دستش آسایش دیده باشند . از قدم های او آسیب ندیده باشند . از زبانش مردم در امان باشند . اهل بیت کاری نمی کردند که مایه افسردگی دیگران بشود . هیچ وقت ناسزا نمی گفتند . حضرت علی(ع) سفارش می کردند : به معاویه دشنام ندهید . حالا معاویه کیست ؟ از کتاب اهل سنت برای شما می خوانم . معاویه به سعد دستور داد : چرا به ابوتراب سب نمی کنید و ناسزا نمی گویید . یک دانشمند مصری کتابی بنام الدوله الامویه دارد . می گوید : اهتمام معاویه ، به ناسزا گویی علی بود . حتی بعد از شهادتش هم می گفت : بر روی منبرها دشنام بدهید . یکی دیگر از دانشمندان مصری در کتابش می نویسد : معاویه سنت بدی را از خود بجا گذاشت . او در بالای منبر و بعد از خطبه نماز جمعه علی را سب میکرد. با وجود اینکه بسیاری از بزرگان و صحابه پیامبر او را از این کار نهی کرده بودند . اُم سَلمه زن پیامبر نامه ای به معاویه نوشت : معاویه تو داری به رسول خدا و خود خدا لعن می فرستی . شما به علی بن ابیطالب و کسانی که او را دوست دارند ، لعن می فرستی . من شهادت می دهم خدا و رسول خدا ، دوستدار علی بودند . ناسزا گویی بد است . بعضی ها سزاوار حرفهایی که به او می زنید ، نیستند . حضرت علی (ع) می گفت : معایه سزاوار این حرفها نیست ولو او را دشمن خود می دانید . شما به شیطان هم حق ندارید هر نسبتی بدهید . نسبتی می توانید به شیطان بدهید که آن نسبت در او باشد .
29- نخواهی که باشی پراکنده دل ، پراکندگان را زخاطر مدار (احسان )
در آچارکِشی دنبال پیچ های شل می گردند و دارد تا آنها را سفت کنند . ما آدمها باید در جامعه آچار کش خوبی باشیم . باید ببینیم چه کسی دارد از دست می رود ، چه کسی پایه های زندگیش لرزان میشود ، آن را تقویت بکنیم . به او احسان و خدمت کنیم و اورا محکم و پایدارش کنیم . ما گاهی برعکس عمل می کنیم . می بینیم چه کسی محکم است ، آن را شل کنیم . چه کسی بالا است ، او را پایین بیاورید . ما به چه زیبایی ، آدمها را قیچی می کنیم و پایین می کشیم . می خواهید آشفته نشوید ، بیایید کسانی که آشفته هستند را پیدا کنیم و به آنها کمک کنیم . احسان یعنی گره گشایی و کمک به دیگران . احسان یعنی طرف به شما نیکی نمیکند ولی شما به او کمک میکنید . شما باید خدمت کنید تا خدا به شما خدمت کند . سعدی میگوید : اگر مردهستی به کسی که به تو بدی کرده ، خوبی کن و گرنه به کسی که به تو خوبی کرده ، خوبی کنی ، هنر نیست . هنر این است که به کسی خوبی کنی که به تو بدی کرده است . ارزش بدهی به کسی که تو را بی ارزش کرده است . این احسان است . محبت هم احسان است .گره گشایی است. هم گره مادی و هم گره معنوی . خدا به کسی خدمت می کند و دست کسی را می گیرد که او دست کسی را گرفته باشد . شما هر چه بگویید : ایاک نعبد و ایاک نستعین ، فایده ای ندارد . شما باید خدمت کنید تا خدا به شما خدمت کند . خدا می گوید : حالا که کمک خوب است چرا تو کمک نمی کنی ؟ اگر بد است ، چرا از من می خواهی ؟ مگر میشود خدا فردا پناهگاه ما باشد در حالیکه ما پناهگاه هیچ کس نبوده ایم . بالاخره شما در زندگی مشکل داری و رو به خدا دست بلند می کنی . خدا میگوید : به فریاد کسی رسیده ای که من تو را دستگیری کنم . سعدی می گوید: تو هرگز رسیدی به فریاد کس ، که می خواهی امروز فریاد رس . این فریادرسی خدا وقتی به اوج خودش میرسد که شما به فریاد کسانی رسیده باشی که به فریادت نرسیده باشند .
30 - اشاره ای به مبحث قبل یعنی احسان داشته باشید .
در نگاه سعدی ، ما آدمها یک صورت و یک معنا داریم . صورت همان چهره ظاهر و خط و خال است و معنا همان عقل و مغز است . منتها بعضی آدمها از عقلشان بهره می برند و بعضی ها بهره نمی برند . تفاوت این ها را هم گفتیم . کسانی که از عقلشان بهره می برند ، هیچ گاه همرنگ شرایط نمی شوند . بلکه از شرایط به نفع خودشان بهره می برند . از آن طرف ، کسانی که از مغزشان بهره نمی برند ، همرنگ شرایط و جماعت میشوند . مثال کاشتن دانه با مغز و بدون مغز را گفتیم . دانه با مغز بالا می آید و دانه بی مغز همرنگ شرایط میشود و خاک میشود . مثل ماشین و قطار است . ماشین تابع جاده است . ولی قطار این جوری نیست . قطار به دره می رسد پایین نمی رود از روی پل می رود بعد به کوه می رسد و بالا نمی رود و از تونل می رود . یعنی شرایط باید تابع من باشد . انسانهایی که عقلانی زندگی می کنند . به قول قرآن اولوالالباب هستند و می گویند : شرایط باید تابع ما باشد . ما تابع شرایط نمی شویم و نمونه اولوالالباب حضرت علی (ع) است . هیچ گاه خود را همرنگ شرایط نمی کرد . وقتی پیامبر از دنیا رفت ، دین دستخوش تغییرات عجیبی شد . روایت از امام شافعی درکتاب الاُم داریم : (این کتاب را اهل سنت هم زن قرآن می دانند ) تمام سنتهای زیبایی که پیامبر پایه گذاری کرده بود ، تغییر کرد . حتی نماز . پیامبر هیچ گاه آمین نمی گفت . البته آمین معنای زیبایی دارد . این آهنگ گوش نواز است . ولی پیامبر هیچ گاه این کار را نمی کرد ، پس ما هم نمی کنیم . این ها را بعدا خلفا اضافه کردند . یکی دیگر از کتاب اهل سنت می نویسد : وارد شدم و دیدم اَنس گریه می کند . گفتم چرا گریه می کنی ؟ گفت : تنها چیزی که از پیامبر مانده بود ، همین نماز بود که دست خورده شد . مردم این جوری نماز می خواندند . وقتی حضرت علی (ع) خلیفه شد مث آنها نماز نخواند . در کتاب صحیفه مسلم می گوید : بعد از اینکه پشت سرعلی نماز خواندیم ، عمران دست مرا گرفت و گفت : دیدی این مرد مثل پیامبر نماز خواند . در جای دیگر داریم که مردی در بصره پشت علی نماز خواند و وقتی نماز تمام شد ، گفت : او ما را به یاد نماز پیامبر انداخت . انسان وقتی مغز دارد ، دیگر دماسنج نمیشود . خودش را همرنگ دمای بدن نمی کند .پس در اینجا مسئله احسان هم هست .
31- مکن بر کف دست هرچه هست که فردا به دندان گزی پشت دست
دین هم مثل ما آدمها یک صورت و یک معنایی دارد . صورت دین نماز و روضه و حج و جهاد است . ولی مغز دین محبت و عشق ورزی و عاشقانه زندگی کردن است . امام صادق (ع) فرمود : مگر دین چیزی جز محبت در زندگی است ؟ پیامبر فرمود : اساس کار من محبت است . با مهربانی کارم را پیش می برم . سبک پیامبر این جوری بود . پیامبر قبل ازاینکه ثابت کند حق است ، ثابت می کرد مهربان است . اگر ما هم این کار را بکنیم ، دیگر شاهد دعوا نیستیم ، زندگی زناشویی دچار جنگ ودعوا نمی شود . اگر یک مرد ثابت کند که نسبت به خانواده اش مهربان است ، دیگر مشکلی پیش نمی آید . ولی ما می خواهیم اثبات کنیم که حق هستیم . می گوییم : دیدی گفتم اینکار را نکن . می خواهیم اثبات حق بکنیم و مسلط بشوییم . اگر انسان ثابت کند که مهربان است ، ثابت کردن حق برای او آسان میشود و افراد راحت تمکین می کنند و تسلیم می شوند . در زندانها وقتی بازجو مهربان باشد ، زندانی هم تسلیم میشود . شیوه پیامبر هم همین جور بود . سعی می کرد تنور دلها را گرم کند . وقتی تنور دلها گرم میشد ، راحت خمیر می چسبید . وقتی شما بتوانید مهربانی و احسان و دوستی تان را به طرف ثابت کنید ، راحت می توانید منطق تان را به او القاء کنید . و او به منطق شما ایمان می آورد . بچه ها آنقدر که به حرفهای دوستانشان گوش می دهند ، به حرفهای ما پدرها و مادرها گوش نمی دهند . چرا ؟ زیرا دوستان با دوستی و مهربانی می آیند . پیامبر هم با مهربانی آمد و مهربانی مغز دین است . این مهربانی ، صورتهای مختلفی پیدا می کند . آدم وقتی از کنار آدم بی بضاعت رد می شود ، بی اعتنا رد نمی شود ، دست به جیب می شود . اهل کرم و بخشش میشود . بُخل را کنار می گذارد . بیایید مهربانی کنید . شما بدهید ، خدا جایگزین می کند . قرآن می گوید : اگر شما چیزی را بدهید ، خدا آن را جایگزین میکند . مثلل نعنا که اگر ریشه در خاک داشته باشد ، هرچه آنرا بچینی ، جایگزین میشود. بخشش هم همینطور است بشرطی که ریشه درخدا داشته باشد . البته این جا که می گوید : هرآنچه را داری بده . مخالف سخن قرآن است . زیرا قرآن می گوید : نه بی اعتنا باش که دستهایت را دور گردن بیندازی و دست به جیب نشوی و نه هر آنچه را داری بدهی . مثل ابر نباش . ابر هرچه دارد می دهد . مثل چاه هم نباش ، هرچه هست می گیرد . مثل خاک باش که لبی ترمیکند و بقیه اش را عبور می دهد .
32- بزرگی رساند به محتاج خیر ، که ترسد محتاج گردد به غیر
شما وقتی سبزی می کارید ، اولش برگها خودشان را جمع می کنند ، ازهم فاصله دارند و بهم توجهی ندارند . ولی وقتی رشد می کنند ، بهم نزدیک تر میشوند و شانه به شانه هم رشد می کنند . انسانها هم همینطور هستند تا کوچک هستند، همه چیز را برای خود می خواهند و وقتی بزرگ شدند و آسمانی شدند ، آغوش رحمت خودشان را باز میکنند . وقی آقا میشوند ، دست به خیر می شوند و احسان می کند زیرا می داند این عالم چرخ و فلک است . یک روز بالا می رود و یک روز پایین می آید . مثل بازی فوتبال است . خدا نیمکت نشین زیاد دارد و کسی که خوب بازی نکند ، او را بیرون می کشد و فرد دیگری را جایگزین اومی کند .
33- اگر عقل و رأی است و تدبیر و هوش ، به عزت کنی پند سعدی به گوش ، که اغلب در این شیوه دارد مَقال ، نه در چشم و زلف و بناگوش و خال ( احسان )
اگر صاحب مغز هستی و خودت برای خوت تصمیم می گیری و دارای هوش و زکاوت هستی ، بیا و حرفهای ما را گوش کن . خودت را همرنگ دیگران نکن . نگو دیگران نمی بخشند ، ما هم نمی بخشیم . با آبروی کسی بازی نکن . به دیگران خوبی و احسان کن .